درود به همه شما عزیزان
قبل از نوشتن متن طنز خدمت عزیزتون عرض کنم که من یک ایرانی بسیار وطن پرست یا به قول امروزی ها ناسیونالیست هستم . اما بعضی مسائل متاسفانه به غلط در فرهنگ ما ریشه کرده که با تمدن و عظمت ایران زمین مغایرت داره . منظور بنده از قرار دادن این تاپیک زیر سوال بردن ایرانی و ... خدای ناکرده نیست . اما اگه به عمق موضوع بیشتر دقت بکنیم خواهیم دید چه بخواهیم و چه نخواهیم این طنز به نوعی حقیقتی تلخ بوده و اجتناب ناپذیره . بنایراین پیشنهاد می کنم به جای ناراحت شدن از من یا خرده گرفتن از من که آقا چرا این تاپیک رو قرار دادی و ازین حرفها , بیایم از خودمون شروع کنیم و رفته رفته این فرهنگ های غلط و نادرست رو که با اصالت و ملیت مون مغایرت داره رو حداقل از خودمون دور بکنیم تا رفته رفته با درست شدن فرهنگ فردی , فرهنگ جامعه نیز تغییر پیدا بکنه. چراکه جامعه چیزی نیست جز اجتماع فرد فرد هر کدام از ما . با تشکر .

و اما طنز مربوطه :

در شهری از آمریکا، آرایشگری زندگی می‌کرد که سالها بچه‌دار نمی‌شد. او نذر کرد که اگر بچه‌دار شود، تا یک ماه سر همه مشتریان را به رایگان اصلاح کند. بالاخره خدا خواست و او بچه‌دار شد!

روز اول یک شیرینی فروش وارد مغازه شد. پس از پایان کار، هنگامی که قناد خواست پول بدهد، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز کند، یک جعبه بزرگ شیرینی و یک کارت تبریک و تشکر از طرف قناد دم در بود.

روز دوم یک گل فروش به او مراجعه کرد و هنگامی که خواست حساب کند، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز کند، یک دسته گل بزرگ و یک کارت تبریک و تشکر از طرف گل فروش دم در بود.

روز سوم یک مهندس ایرانی به او مراجعه کرد. در پایان آرایشگر ماجرا را به اوگفت و از گرفتن پول امتناع کرد. حدس بزنید فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز کند، با چه منظره‌ای روبرو شد؟ فکرکنید. شما هم یک ایرانی هستید.

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

چهل تا ایرانی، همه سوار بر آخرین مدل ماشین، دم در سلمانی صف کشیده بودند و غر می‌زدند که پس این مردک چرا مغازه‌اش را باز نمی‌کند