نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: تغيير

  1. #1
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض تغيير


    در زمانهای قدیم یک نفر مدعی پیدا شد برای پادشاهی بر یک کشور وسیع . او عاقبت پس ازماهها ستیزه و مبارزه با رقبای سرسختش ، توانست بر اریکه پادشاهی تکیه زند . مدتها بود که کشور دچار کشمکش بر سر قدرت بوده و
    سر رشته امور از دست همه خارج شده بود و امرا و وزرا از کشورداری غافل بودند . بنابراین پادشاه جدید پس از تثبیت قدرت و فارغ شدن از تهدیدات خارجی و رهائی از کارشکنیهای داخلی،به فکر افتاد که به نقاط دوردست کشورش مسافرت کرده و با مسائل و مشکلات مردم ازنزدیک آشنا شده و به درد آنان برسد
    در اولین سفر ، پادشاه برای دیدار مردم یک منطقه نسبتا وسیعی از کشور ، مجبور شده که بخشی از سفر خود را با پای پیاده طی کند ، لذا موقع بازگشت به کشور ، بشدت از رنج سفری که کشیده بود زبان به شکایت گشود ، چرا که
    بعلت سنگلاخ بودن مسافت زیادی از جاده ها،پاهای پادشاه به سختی تاول زده بودند او پس از برگشت ، مدت مدیدی در این خصوص تفکر و اندیشه نمود و بالاخره چاره ای به ذهنش رسید . بلافاصله وزیر مواصلات رافراخوانده به او دستور داد که : " مردم ما مشکلات زیادی دارند که مهمترین آنها راههای ارتباطی است. همین الساعه میروی ترتیباتی را اتخاذ میکنی که تمامی جاده های سنگلاخ کشور را شناسائی و آمار گیری نموده تا در آینده
    نزدیک همه آنها با چرم گاو بپوشانیم این امر باعث میشود که مردم از رنج سفر خلاص شده و بسهولت بتوانند در اقصی نقاط کشور طی طریق
    نمایند وزیر مواصلات نیز که همواره گوش جان به فرامین پادشاه مینهاد ، در اسرع وقت امرملوکانه را به معاونین خود ابلاغ کرد وفرمان پادشاه در کل ادارات تابعه وزارت مواصلات در سراسر کشور جاری شد . بنا بدستور
    مسئولین محلی پوسترها و بنرهای تبلیغاتی زیادی در معابر عمومی شهر نصب گردیده تا مردم نیز از حس مسئولیت و دلسوزی پادشاه آگاهی یابند
    در همین اثنا خدمتکاری عاقل که در دربارخدمت میکرد ، تصمیم پادشاه رو کمی بالا وپائین کرد و به اصطلاح ارزیابی نمود و کمی آنرا با معیارهای عقلائی مغایر دید . روزی که در حضور پادشاه بود ، این پا و اون پا
    میکرد تا کمی اوقات پادشاه خوش شود تافرصتی مناسبی برای عرض عقیده پیدا کند بالاخره فرصتش فرا رسید و خدمتکار جراتی به خود داد و رو به پادشاه نمود که : " قربان جسارتا عرضی داشتم ! هیچ میدانید که گاوهای
    این مملکت کفاف این پروژه را نداده واجرای آن تصمیم ، مستلزم واردات میلیونها پوست گاو بوده که علاوه بر تحمیل هزینه های هنگفت به بودجه کشور، در آینده آثار و پیامدهای زیانباری از قبیل کمبود گاو و محصولات
    گوشتی و لبنی را نیز بر کشور تحمیل خواهد نمود ، بهتر نیست آن اعلی حضرت به جای این پروژه کلان و پر هزینه ، دستور بفرمایند
    که کف کفشهای عموم ملت را با چرم گاوبپوشانند


    بجای تغییر جهان بهتره خودمون و بهتر از اون ، قلبمون را تغییر بدیم







  2. کاربر مقابل از mozhgan عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/