فیلم هایی که ذهن تان را به هم می ریزد
تایمز فهرستی ارائه کرده از فیلم هایی که در تاریخ سینما ذهن مخاطب را به چالش کشیده اند.
روزنامه هفت صبح: «فراموشی» آخرین فیلم جوزف کوزیسنکی یکی از فیلم های اکران امسال بود که توانست دوباره تام کروز را در هیات یک ستاره زنده کند. یک فیلم پیچیده که سینماها را تسخیر کرد. برای اینکه ذهن مخاطبان برای رویارویی با «فراموشی» آماده شود، تایمز فهرستی ارائه کرده از فیلم هایی که در تاریخ سینما ذهن مخاطب را به چالش کشیده اند.
1- سال گذشته در مارین باد
مرد بی نام و نشان از زن بی نام می پرسد: «ما یکدیگر را سال گذشته در مارین باد ملاقات نکردیم؟» با همین دیالوگ یکی از گیج کننده ترین (و مخرب ترین) فیلم هایی که در تاریخ سینما ساخته شده اند، آغاز می شود.
دو نفر در یک کاخ فرانسوی نشان داده می شوند. یکی می گویدکه آنها یکدیگر را می شناسند، دیگر معتقد است که غریبه اند. آنها در طول فیلم دائم می آیند و می روند و در همین حین دوربین آلن رنه هم در کریدورهای کاخ شبح وار می گردد. صدای ارگ هم مانند انفجار، روی صحنه هایی که اصلا انتظارش را ندارید شنیده می شود.
آدم هایی با لباس های فاخر در زیر نور خورشید در باغ ایستاده اند. آنها نقش سایه ها را بازی می کنند و درخت های مثلثی شکل آنها را احاطه کرده اند. به نظر می رسد که هیچ طرح داستانی وجود ندارد. همه چیز مثل یک رویاست. واقعا این فیلم درباره چیست؟
2- بلید رانر
اواخر سال 1981، ریدلی اسکات کارگردان به فیلیپ کی. دیک اولین نماهای «بلید رانر» را نشان داد.
دیک که نویسنده کتاب «رویاهای آدم مکانیکی از یک گوسفند الکترونیکی» بود، کتابی که در واقع «بلید رانر» اقتباسی از آن است، گفت: «تماشاگر لااقل باید پنج بار این فیلم را ببیند تا بتواند اطلاعاتی را که فیلم به وی می دهد تجزیه و تحلیل کند و کنار هم قرارشان بدهد.» یک متن شبیه آثار غنی و سیاه ریموند چندلر و تصویرگر آینده ای ترسناک و سیاه.
«بلید رانر» داستان کارآگاهی را تعریف می کند که دنبال آدم های مکانیکی راه می افتد که از محدوده شان خارج شده اند و به زمین راه پیدا کرده اند. مانند همه شاهکارهای علمی – تخیلی، «بلید رانر» هم یک سوال بزرگ مطرح می کند: همه اینها، این تکنولوژی و پیشرفت ها برای نوع بشر چه معنی خواهد داشت؟ و سوالات جزئی تری مانند اینکه بالاخره هریسون فورد یک روبات است یا نه؟!
«بلید رانر» اوایل سال 1982 به نمایش درآمد و تماشاگران را چنان گیج کرد که استودیو مجبور شد یک صدای راوی به فیلم اضافه کند و پایان آن را هم تغییر دهد و از نماهایی از فیلم «درخشش» استنلی کوبریک استفاده کند. تا به امروز هفت نسخه متفاوت از فیلم به نمایش درآمده استو اگر این دلیلی بر گیج کننده بودن فیلم نیست، ما دلیل دیگری برایش پیدا نمی کنیم.
3- ممنتو
پیش از اینکه کریستوفر نولان، «آغاز خلقت» را بسازد، «ممنتو» پیچیده ترین فیلمش بود. یک پازل عجیب و بزرگ که قهرمانش از فقدان حافظه کوتاه مدت رنج می برد. به کمک دوربین های پولارویدی، یادداشت ها و خالکوبی ها، لئونارد شلبی تلاش می کند تا راز قتل همسرش را کشف کند و قاتل را که به جان جی معروف است، دستگیر کند.
همانطور که او تلاش می کندتا همه قطعات این پازل را کنار هم بچیند که تماشاگران فیلم هم مانند او دارند همین کار را انجام می دهند، ما شاهد فلاش بک هایی هستیم که ماجرا را روایت می کند. ما تماشاگران فیلم هم، بین بخش های رنگی و سیاه و سفید، حقیقت و دروغ و فلاش فوروارد و فلاش بکدر رفت و آمد هستیم. لئونارد نمی داند به چه کسی اعتماد کند و این درست همان حسی است که ما هم داریم.
4- 2001: اودیسه فضایی
در فیلم کلاسیک علمی – تخیلی استنلی کوبریک، گوریل ها، فضانوردها و هال، یک کامپیوتر سخنگو حضور دارند. به رغم حضور یک ماشین سخنگو در فیلم، در «2001: اودیسه فضایی» دیالوگ چندانی شنیده نمی شود. تاکید روی جلوه های بصری است که بزرگنمایی شان کاملا با موسیقی فیلم متناسب است.
همانطور که در مجله تایم گفته شد زمانی که فیلم اکران شد، یعنی سال 1968 و پیش از فرود انسان روی ماه، کوبریک پرده سینما را به یک آسمان نما تبدیل کرد و کاری کرد که تماشاگرانش احساس کسی را داشته باشند که مخدر مصرف کرده است.
فیلم اقتباسی از یک داستان کوتاه نوشته آرتور سی. کلارک است و موفق شد جایزه اسکار بهترین جلوه های ویژه را کسب کند.
5- آثار دیوید لینچ
خیلی سخت است که بخواهیم از بین فیلم های دیوید لینچ، پیچیده ترین و دیوانه وارترین شان را انتخاب کنیم. پشت همه آثار لینچ یک جور دیوانگی ژرف و عمیق کمین کرده است. از Eraserhead (محصول سال 1977 و اولین فیلم به نمایش درآمده لینچ) بگیرید تا «مخمل آبی» و اپیزودهای کوتاه سریال تلویزیونی Twin Peaks و خلاصه همه آثارش راهی بودند به سوی «بزرگراه گمشده» و «جاده مالهالند» و حتی آخرین فیلمش «امپراتوری داخلی» (Inland Empire).
شخصیت های فیلم های لینچ به نوعی در حاشیه حقیقت قرار دارند. به این معنی که به نظر می رسد واقعی هستند و بعد از درگاهی وارد ورودی دیگری می شوند ودر نهایت وارد دنیای رویا و خیال و وهم و ارواح می شوند که گاهی آنقدر دنیای مغشوشی است که گویا هیپنوتیزم شده اند.
اگرچه لینچ موسسه ای را راه اندازی کرده و اداره می کند که طرفدار نوعی مدیتیشن خیلی محبوب و رایج است اما در دید بصری او، آرامش و ثبات و پایداری جایگاه مهمی ندارند. زیر آن لایه نازک درخشنده و زیبا در فیلم های وی، یک تاریکی ژرف و بی پایان و ترسناک دیده می شود. چیزی که به نظر می رسد لینچ هر بار تلاش می کند تا آن را به روشنایی برساند.
.
6- ال توپو
فیلمی از کارگردان روسی – شیلیایی، الخاندرو ژودورفسکی. در تریلر فیلم که سال 1970 ساخته شده آمده: «این یک فیلم اسرار آمیز است. یک پیشنهاد مرموز.» فیلم کمی عجیب و غریب هم هست. یک کابوی مرموز گروهی متمرد و قانون شکن را می کشد. بعد ال توپو (با بازی خود ژودوروفسکی) وارد یکسری ماجراها و اتفاقات عجیب می شود.
او با چهار تفنگدار حرفه ای روبرو می شود و آنها را شکست می دهد و بعد زنی با صدای مردانه به وی خیانت می کند. زن به او شلیک می کند و زخم های التیام ناپذیری روی بدن ال توپو به وجود می آید.
وقتی ال توپو شفا می یابد، به یک جور آگاهی و معرفت می رسد و به یک زن کوتوله و گروهی از افراد مطرود شده کمک می کندتا از یک زندان زیرزمینی فرار کنند فقط برای اینکه شاهد کشتار آنها به دست گروهی از متعصبین باشد. همه این چیزهاست که باعث می شود ال توپو تبدیل به یک فیلم عجیب و گیج کننده شود.
7- عدد پی
ماکسیمیلیان کوهن ریاضیدانی است که نگرانی های اجتماعی و اعتقاد به قدرت علمی اش، بار سنگینی بر دوش وی شده است. او درصدد است فرمولی ریاضی برای الگوی جهان بیابد و در همین حین هم قربانی نقشه های دو آدمکش اجیر شده توسط بانکدارهای وال استریت می شود که مشتاقند از الهامات و تفکرات کوهن استفاده کنند. آنچه بعد از این درمتا – تریلر سیاه و سفید دارن آرنوفسکی اتفاق می افتد، روایتگر یک سقوط توهم برانگیز است. با یک موسیقی متن وهم آور و ترسناک که تماشاگر را عذاب می دهد و صدای اعماق روح و روان مردی است که به خاطر تلاش برای رسیدن به قدرت، به جنون کشیده می شود.
8- باشگاه مشت زنی
فیلم «باشگاه مشت زنی» اقتباسی است از رمانی به همین نام، نوشته چاک پالاهنیوک. فیلم و رمان داستان یک کارمند منضبط و خیلی خشک است که اد نورتون نقشش را ایفا می کند. این مرد عضو یک باشگاه مشت زنی زیرزمینی می شود که رئیسش مردی به نام تایلور داردن (با بازی برد پیت) است.
بیشتر زمان فیلم از ابتدا تا آخر به رابطه بین داردن و نورتون و مبارزاتشان با هم می گذرد و درست اواخر فیلم است که نورتون می فهمد اصلا تایلور وجود خارجی ندارد. نورتون اسلحه را برمی دارد و مستقیم به صورت خودش شلیک می کند تا این رفیق خیالی یعنی تایلور را بکشد.
راستی انگیزه نورتون برای مشت زنی هم دختری است که دوست دارد و نقشش را هلنا بونهام کارتر بازی می کند که همین هم به خودی خودعجیب است چون کارگردان این فیلم که تیم برتون نیست!
9- برزیل
«برزیل» تری گیلیام را چیزی حدود سه بار دیدم و راستش هنوز هم مطمئن نیستم که واقعا در فیلم چه اتفاقی می افتد. چیزی درباره آینده ای ترسناک و سیاه؟
مردی به نام سام لوری یک کارمند دون پایه دولت است و رویاهای دور و درازی دارد. استخدام می شود تا درباره تصادفی تحقیق کند که منجر به زندانی شدن و مرگ یک شهروند معمولی به نام آرچیبالد باتل شده است. اشتباهی که در سیستم بوروکراسی رخ دادهو به جای تروریست اصلی یعنی آرچیبالد تاتل (با بازی رابرت دنیرو) یک شهروند بی گناه قربانی شده است.
آیا واقعا داستان همین است؟ هیچ ایده ای ندارم. تروریست همچنین تعمیرکار کولر هم هست که زمانی به سام کمک کرده و کولرش را تعمیر کرده است. آدم های زیادی دستگیر می شوند. بقیه در طول یک مراسم خاکسپاری داخل یک تابوت بی انتها می افتند. بعد از این دیگر همه چیز خیلی عجیب و غریب می شود.
آیا «برزیل» یک فیلم واقعی است یا همه داستان فقط در ذهن شخصیت اصلی قصه؛ لوری، می گذرد و وهم و خیالی بیش کنیست؟ تصورات کسی که از نظر پزشکی بیمار روانی است. چه کسی واقعیت را می داند؟
10- پرسونا
کارگردان اسطوره ای سوئدی، اینگمار برگمان، در خاطراتش درباره «پرسونا» گفته: «در این فیلم من تا جایی که می شد و امکانش وجود داشت جلو رفتم. من در این فیلم اسراری را نشان دادم که با کلمات قابل بیان نیستند و فقط از طریق سینما قابل کشف بودند.»
یک اثر مینی مالیستی درباره یک زن بازیگر که ناگهان تصمیم به سکوت می گیرد و دیگر حرفی نمی زند و پرستاری که برای نگهداری او می آید و هر دو در یک خانه روستایی کنار دریا زندگی می کنند.
«پرسونا» با یک مقدمه آغاز می شود.پرده سینما تصاویر کوتاهی را نشان می دهد که شامل تصاویری از مصلوب شدن،کارتون، عقرب و رتیل، گوسفندانی که ذبح می شوند، کودکانی در لباس های جشن هالووین و سرانجام یک پسر لاغر است که در بیمارستانی از خواب بلند می شود.
چیزی که بعد از آن می بینیم درامی در سه پرده است که درباره مفاهیمی چون هویت، فقدان و خاطرات صحبت می کند. فیلمی که روی کارگردانان بسیاری از وودی آلن گرفته تا دیوید لینچ تاثیر گذاشته است.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)