برنیس بژو پس از فیلم صامت آرتیست دوباره با فیلم اصغر فرهادی به جشنواره کن آمد و دست پر جشنواره را ترک کرد.برنیس بژو در کسوت ماری در فیلم گذشته بازی عمیقی پر از درد و افسوس از خود نشان می دهد . نقش آفرینی او یکی از اوج های بازیگری جشنواره امسال بود.
به نظر می آمد در کنفرانس مطبوعاتی کاملا احساساتی شده اید.گویی از لحظه لذت می بردید؟
-بله.خوشحالم که اینجام.همیشه از گوش دادن به اصغر فرهادی خرسند می شوم چون او پاسخ های هوشمندانه و برجسته ای می دهد. خیلی به «گذشته» افتخار می کنم و به راهنمایی های که اصغر فرهادی به همگی مان ارائه می داد. احساس می کردم نباید برای فیلم بجنگم چون اکثریت مردم فیلم را دوست داشتند پس (کنفرانس مطبوعاتی .م)خیلی راحت بود.می دانی منظورم چیست؟زمانی که در فیلمی نقش افرینی کرده باشی که مردم نفهمند و دوستش نداشته باشند باید توضیح دهی که چرا نقش را قبول کردی و دوستش داشتی.گذشته چنین تجربه ایی نیست. با گذشته همه چیز راحت تر است.
«آرتیست» فیلم کاملا متفاوتی بود اما باید واکنش ها (در کن) به هردو فیلم شبیه باشد.
دقیقا.دقیقا همان احساسی است که من دارم.«آرتیست» فیلم بزرگی بود اما واکنشها در جشنواره کن هم بسیار زیبا بود. حالا دوباره با فیلمی اینجام که اکثریت دوستش دارند.پس همان تجربه ی مشابه را دارم از سر می گذرانم.امروز صبح در اتاقم داشتم چایی می نوشیدم و با خودم گفتم:«خدایا چقدر خوش شانسم که در این فیلم بازی کردم، سخت تلاش کردم و می توانم گذشته را روی پرده ببینم.»بله احساس خوش شانسی دارم.
اما نقش تان در «گذشته» از آنچه در «آرتیست»انجام دادی فرسنگ ها دور است.چگونه برای دوران فیلمبرداری این دوفیلم تماییز قائل می شوی ؟
دوران فیلمبرداری این دوفیلم کاملا متفاوت است ولی شباهت هایی هم دارد.برای نقش ماری (در گذشته) روی زبان بدن خیلی کار کردم و روی این موضوع که او زنی خسته است ،احساس گناه می کند و آنطور که می خواسته دوستش بدارند،دوستش نداشته اند.فکر می کنم نخستین نکته برای رسیدن به نقش ماری پذیرفتن خستگی است،خستگی از زندگی،خستگی از موقعیت،خانه،قطار،بچه ها.خانه به شدت بهمریخته است.شما در تک تک نماها این را احساس می کنید.من واقعا برای نقش زحمت کشیدم مثلا شانه ها افتاده زانوها خم، لباس های ماری گل و گشاد است و ابدا چسبان نیست.
همه با هم تلاش کردیم تا تصویری از ماری ارائه دهیم که به وضوح در تقابل با «ارتیست» و شکوه یک بازیگر باشد.برای من کار کردن روی نقش بی نظیر بود چون ماری انرژی خیلی کمی دارد و من در زندگی بسیار پر انرژی هستم.اصغربهم گفت زمانی که تست بازیگری می دادم «به صورتت دقیق شدم تا شاید بتوانم کمی تردید در آن ببینم.»آزمون بازیگری با اصغر یک ساعت طول کشید.او تست گریم ،مو و چند عکس گرفت.
گلوله پنبه در دهانتان نگذاشت؟ جایی چنین چیزی خواندم.
-بله برای تغییر لبم.در نهایت علی(مصفا) سراسر فیلم را با گلوله پنبه ایی در دهان بازی کرد.من نبودم.
چرا این کار را کرد؟
فکر کنم می خواست کاری کند که آزار دهنده باشد تا توجه به گلوله پنبه ایی که در دهان است معطوف شود.نمی دانم اما می خواست چیزی را تغییر دهد.در ضمن این شیوه ایی بود که اصغر بگوید«من رئیس ام.رئیس صورتت هم هستم و منم که تصمیم می گیرم چه شکلی باشی.» من ابرویی دارم که شبیه کلاهی کوچک است اما اصغر این را هم طوری تغییر داد که ابرویم پر باشد. از علی خواست لنز بگذارد.چشمان علی قهوه ایی است اما او هر روز صبح مجبور بود لنز بگذاردتا چشمانش تیره تر جلوه کند.این چیزهایی کوچکی بود که اصغر در بازیگر تغییر می داد.کاری که قبلا تجربه اش را نداشته ام.
در کنفرانس مطبوعاتی بازیگران اشاره کردند که اصغر مانند کارگردان تئاتر جلوی هر حرکتی را می گیرد.شما او را رئیس ماب اما از جنبه مثبت … خواندید.
شاید زمانی که او را رئیس ماب خواندم ..این کلمه در انگلیسی درست نباشد. اصغر همه چیز را کارگردانی می کند و همه چیز تحت کنترل اوست.وقتی او همه چیز را تحت کنترل دارد پس تصویر را هم تحت کنترل دارد و شما با آسودگی می توانی کارت را انجام دهی.به همین دلیل می گویم او رئیس است.او مطمئن می شود که چهره ات مناسب صورت ماری است.فرهادی روی طراح گریم ،مو و چهره پردازی خیلی کنترل داشت تا خسته به نظر برسم.پس تنها کاری که در مقام بازیگر باید انجام می دادم گفتن و حس کردن دیالوگ هابود.همین.وقتی می گویم او رئیس است او کارش را انجام می دهد که باعث احساس امنیت بیشتری می شود چراکه منِ بازیگر وظیفه روایت داستان را ندارم وظیفه اوست و در مقام کارگردان باید کارش را انجام دهد.
فیلمبرداری «آرتیست» چقدر زمان برد؟
-سی و پنج روز
مدت زمان کوتاهی برای چنیین پروزه ی جاه طلبانه ایی است.شنیده ام برای گذشته چهار ماه فیلمبرداری داشتید بدون حساب دو ماه تمرین.
-میشل هازاناویسیوس(همسر برنیس و کارگردان آرتیست) بمن می گفت «خیلی خوش شانسی.کلی وقت داری.ما باید هشت هفته آرتیست را فیلمبرداری می کردیم.»فکر می کنم این مدت زمان بخاطر زبان –مطمئن شدن از آنچه ما در فیلم بیان می کنیم و شیوه کار خود اصغر بود.او احتیاج داشت هر برداشت را ببیند پیش از آنکه به سراغ نمای بعدی برود.او احتیاج داشت سر تدوین حضور داشته باشد.احتیاج داشت آرام کار کند.من گمان می کنم که شما آنوقت خسته می شوی.گاهی فرهادی بمن می گفت«برنیس به اندازه کافی خسته به نظر نمیایی.برنیس زیادی می خندی.برنیس داری لبخند می زنی .بحنب!»(می خندد) نمی دانم او چنین انرژی را سر صحنه می خواست.عالی بود.
یادمه برخی از عوامل فنی سرصحنه قهوه می خورندن و می گفتند:«این کنده.قراره پانزده هفته حوصله مون سربره.اما می دانید چیه ؟ ما همیشه با عجله کار می کنیم پس بیایید از این مدل کارکردن لذت ببریم و با حوصله فیلم را بسازیم.»ولی پس از دوهفته همگی از کند بودن کار راضی بودند و هر چیزی با ارزش بود.
آیا به جایی رسیدی که به دلیل ماهیت سنگین داستان ببری؟
بله یادمه در اواخر کار به اصغر گفتم«خیلی خسته شدم دیگر نمی توانم ادامه دهم.بگذار برای فردا»اصغر هم پاسخ داد«نه تو خسته ایی. خستگی ات را دوست دارم.پس ادامه می دهیم!»می دانستم در مقام بازیگر دارم کار خاصی را انجام می دهم.پس به او گفتم«باشه ادامه بدیم.»گروه هم همینطوری بودند.پس از پایان فیلمبرداری همگی تحت تاثیر قرار گرفته بودیم وقتی خداحافظی کردیم.چون کار شش ماه طول کشید.چنین دوران فیلمبرداری برای فرانسه نامتعارف است.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)