صفحه 1 از 9 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 83

موضوع: امام رضا (علیه السلام)

  1. #1
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    امام رضا (علیه السلام)


    كتاب: سيره معصومان، ج 5، ص 141
    نويسنده: سيد محسن امين
    ترجمه: على حجتى كرمانى
    زندگى امام ابو الحسن على الرضا ابن موسى الكاظم ابن جعفر الصادق ابن محمد الباقر بن على بن حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام هشتمين امام از ائمه اهل بيت صلوات الله عليهم اجمعين
    امام رضا (ع) در روز جمعه، يا پنج‏شنبه 11 ذى حجه يا ذى قعده يا ربيع الاول سال 153 يا 148 هجرى در شهر مدينه پا به دنيا گذاشت. بنابراين تولد آن حضرت مصادف با سال وفات امام صادق (ع) بوده يا پنج‏سال پس از درگذشت آن حضرت رخ داده است. همچنين وفات آن حضرت در روز جمعه يا دوشنبه آخر صفر يا 17 يا 21 ماه مبارك رمضان يا 18 جمادى الاولى يا 23 ذى قعده يا آخر همين ماه در سال 203 يا 206 يا 202 هجرى اتفاق افتاده است. شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا گويد قول صحيح آن است كه امام رضا (ع) در 21 ماه رمضان، در روز جمعه سال 203 هجرى درگذشته است. وفات آن حضرت در سال 203 در طوس و در يكى از روستاهاى نوقان به نام سناآباد اتفاق افتاد.
    با تاريخ‏هاى مختلفى كه نقل شد، عمر آن حضرت 48 يا 47 يا 50 يا 51 سال و 49 يا 79 روز يا 9 ماه يا 6 ماه و 10 روز بوده است. اما برخى كه سن آن حضرت را 55 يا 52 يا 49 سال دانسته‏اند، سخنشان با هيچ يك از اقوال و روايات، منطبق نيست و ظاهرا تسامح آنان از اينجا نشات گرفته كه سال ناقص را به عنوان يكسال كامل حساب كرده‏اند. از جمله اين اقوال شگفت آور سخن شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا است كه گفته است: ميلاد امام رضا (ع) در 11 ربيع الاول سال 153 و وفات وى در 21 رمضان سال 203 بوده و با اين حساب آن حضرت 49 سال و شش ماه در اين جهان زيسته است. مطابق آنچه صدوق نقل كرده، عمر آن حضرت پنجاه سال و شش ماه و ده روز مى‏شود و منشا اين اشتباه را بايد عدم دقت در جمع و تفريق اعداد دانست‏شيخ مفيد نيز مرتكب اين اشتباه شده است و ما در حواشيهاى خود بر كتاب المجالس السنيه متذكر اين خطا شده‏ايم.
    بنابر گفته مولف مطالب السؤول، امام رضا (ع) 24 سال و چند ماه و بنابر قول ابن خشاب 24 سال و 10 ماه از عمر خويش را با پدرش به سر برد. لكن مطابق آنچه گفته شد، عمر آن حضرت در روز وفات پدرش 35 سال يا 29 سال و دو ماه بوده و پس از درگذشت پدرش چنانكه در مطالب السؤول نيز آمده، 25 سال زيسته است و نيز مطابق آنچه قبلا گفته شد آن حضرت پس از پدرش بيست‏سال در جهان زندگى كرد. چنانكه شيخ مفيد نيز در ارشاد همين قول را گفته است. برخى نيز اين مدت را بيست‏سال و دو ماه، يا يست‏سال و نه ماه، يا بيست‏سال و چهار ماه، يا بيست و يكسال و 11 ماه، ذكر كرده‏اند كه اين مدت، روزگار امامت و خلافت آن حضرت به شمار است. در طول اين مدت آن حضرت دنباله حكومت هارون رشيد را كه ده سال و بيست و پنج روز بود درك كرد. سپس امين از سلطنت‏خلع شد و عمويش ابراهيم بن مهدى براى مدت بيست و چهار روز به سلطنت نشست. آنگاه دوباره امين بر او خروج كرد و براى وى از مردم بيعت گرفته شد و يكسال و هفت ماه حكومت كرد ولى به دست طاهر بن حسين كشته شد. سپس عبد الله بن هارون، مامون، به خلافت تكيه زد و بيست‏سال حكومت كرد. امام رضا (ع) پس از گذشت پنج‏يا هشت‏سال از خلافت مامون به شهادت رسيد.
    مادر امام رضا (ع)

    در مطالب السؤول گفته شده است كه: مادر آن حضرت كنيزى بود. كه خيزران مرسى نام داشت. برخى نام وى را شقراء نوبيه، ذكر كرده‏اند كه اروى، اسم او و شقراء لقب وى بوده است.
    طبرسى در اعلام الورى گويد: مادرش كنيزى بود به نام نجمه كه به وى ام البنين مى‏گفتند. برخى نام مادر آن حضرت را سكن نوبيه و تكتم، نيز گفته‏اند. حاكم ابو على گويد: از جمله شواهدى كه دلالت دارد نام مادر امام رضا (ع) تكتم بود، سخن شاعرى است كه در مدح آن حضرت فرموده است:
    الا ان خير الناس نفسا و والدا
    و رهطا و اجدادا على المعظم (1)
    اتتنا به للعلم و الحلم ثامنا
    اماما يودى حجة الله تكتم (2)
    ابو بكر گويد: عده‏اى اين شعر را به عموى ابو ابراهيم بن عباس منسوب ساخته‏اند و من آن را روايت نمى‏كنم و روايت و سماع اين شعر براى من واقع نشده بنابراين نه آن را اثبات مى‏كنم و نه ابطال. وى همچنين گويد: تكتم از اسامى زنان عرب است و در اشعار بسيارى به كار رفته است. از جمله در اين بيت:
    «طاف الخيالان فزادا سقما
    خيال تكنى و خيال تكتما»
    فيروز آبادى نيز بر اين اظهار نظر صحه گذارده و گفته است: تكنى و تكتم به صورت مجهول، هر يك از نامهاى زنان است.
    كنيه امام رضا

    كنيه آن حضرت را ابو الحسن و نيز ابو الحسن ثانى خوانده‏اند. ابو الفرج اصفهانى در مقاتل الطالبيين روايتى نقل كرده و مبنى بر آن كه كنيه آن حضرت، ابو بكر بوده است. وى به سند خود از عيسى بن مهران از ابو صلت هروى نقل كرده است كه گفت: روزى مامون از من پرسشى كرد. گفتم: ابو بكر در اين باره چنين و چنان گفته است. مامون پرسيد: كدام ابو بكر؟ابو بكر ما يا ابو بكر اهل سنت؟گفتم، ابو بكر ما. پس عيسى از ابو صلت پرسيد: ابو بكر شما كيست؟پاسخ داد: على بن موسى الرضاست كه بدين كنيه خوانده مى‏شود.
    لقب آن حضرت

    در كتاب مطالب السؤول در اين باره آمده است: القاب آن حضرت عبارت است از رضا، صابر، رضى و وفى، كه مشهورترين آنها رضاست. در فصول المهمة نيز مشابه اين مطلب آمده با اين تفاوت كه در آنجا به جاى القاب رضى و وفى، زكى و ولى ياد شده است. در مناقب ابن شهر آشوب گفته شده است: احمد بزنطى گويد: بدان جهت آن حضرت را رضا ناميدند كه او از خدا در آسمانش رضا بود و براى پيامبر و ائمه در زمين رضا بود. و نيز گفته‏اند چون مخالف و موافق گرد آن حضرت بودند وى را رضا ناميدند. همچنين گفته‏اند: چون مامون بدان حضرت، رضايت داد وى را رضا گفتند.
    نقش انگشترى آن حضرت

    در فصول المهمة گفته شده است: نقش انگشترى امام رضا (ع) «حسبى الله‏»بود و در كافى به سند خود از امام رضا (ع) نقل شده است كه فرمود: نقش انگشترى من، «ما شاء الله لا قوة الا بالله‏»است. صدوق نيز در عيون گويد: نقش انگشترى آن حضرت‏«وليى الله‏»بود.
    فرزندان امام رضا (ع)

    كمال الدين محمد بن طلحه در مطالب السؤول گويد: آن حضرت شش فرزند داشت. پنج پسر و يك دختر. نام فرزندان وى چنين است: محمد قانع، حسن، جعفر، ابراهيم، حسن و عايشه‏».
    عبد العزيز بن اخضر جنابذى در معالم العتره و ابن خشاب در مواليد اهل البيت و ابو نعيم در حلية الاوليا نظير همين سخن را گفته‏اند. سبط بن جوزى در تذكرة الخواص گويد: فرزندان آن حضرت عبارت بودند از: محمد (امام نهم) ابو جعفر ثانى، جعفر، ابو محمد حسن، ابراهيم و يك دختر. شيخ مفيد در ارشاد مى‏نويسد: امام رضا (ع) دنيا را بدرود گفت و سراغ نداريم كه از وى فرزندى به جا مانده باشد جز همان پسرش كه بعد از وى به امامت رسيد. يعنى حضرت ابو جعفر محمد بن على (ع) .
    ابن شهر آشوب در مناقب مى‏گويد: امام محمد بن على (ع) تنها فرزند اوست. طبرى در اعلام الورى نويسد: تنها فرزند رضا (ع) پسرش محمد بن على جواد بود لا غير. در كتاب العدد القوية آمده است كه امام رضا (ع) دو پسر داشت كه نام آنها محمد و موسى بود و جز اين دو فرزندى نداشت. همچنين در قرب الاسناد نقل شده است كه بزنطى به حضرت رضا (ع) عرض كرد: من از چند سال پيش درباره جانشين شما پرسش مى‏كردم و شما هر بار پاسخ مى‏داديد پس از من پسرم جانشين من خواهد شد. اما اينك خداوند به شما دو پسر عطا كرده است پس كداميك از پسرانتان جانشين شمايند؟
    مجلسى نيز در بحار الانوار در باب خوشخويى حديثى از عيون اخبار الرضا (ع) نقل كرده كه در سند آن نام فاطمه دختر رضا آمده است.
    پى‏نوشتها:
    1 - هان كه از بهترين مردمان از نظر سرشت و پدر و خانواده و نيا، على (ع) بزرگ است.
    2 - تكتم او را براى ما به ارمغان آورد و او براى علم و حلم هشتمين امامى است كه حجت‏خدا را ادا مى‏كند.



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  2. کاربر مقابل از M.A.H.S.A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #2
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    شناخت اجمالی امام هشتم(ع)

    کتاب: زندگى سیاسى امام هشتم، ص 91
    نویسنده: سید جعفر شهیدى
    امام رضا علیه السلام هشتمین امام شیعه اثنا عشرى است و پیامبر(ص) نام وى را به صراحت ذکر فرموده: على فرزند موسى، فرزند محمد، فرزند على، فرزند حسین، فرزند على، فرزند ابوطالب که درود خدا بر همه آنان باد.
    کنیه‏اش ابوالحسن است.
    برخى از لقبهایش عبارتند از رضا، صابر، زکى، ولى. . .
    نقش انگشتریش: حسبى الله، یا به روایت دیگر ماشاء الله، لا قوة الا بالله.
    زادگاهش در مدینه به سال 148 هجرى بود. یعنى در همان سالى که جدش امام صادق(ع) در گذشت و این نظر بیشتر علما و تاریخ نویسان است. (1) .
    البته کسانى هم هستند که ولادت امام رضا(ع) را در سال 153 هجرى دانسته‏اند، مانند: اربلى در کشف الغمه، ابن شهرآشوب در مناقب، صدوق در عیون الاخبار هر چند که کلامش چندان صریح نیست، مسعودى در اثبات الوصیه، ابن خلکان در وفیات الاعیان، ابن عبد الوهاب در عیون المعجزات، و یافعى در مرآة الجنان. . .
    و نیز گفته شده که تاریخ تولد حضرت امام رضا(ع) سال 151 است. ولى به هر حال قول نخست از همه قویتر و مشهورتر است و دو قول اخیر طرفدار بسیار کمى دارد.
    تاریخ وفات امام رضا(ع)، بنا به گفته علماى و مورخان بزرگ، سال 203 هجرى در طوس بوده است.
    پى‏نوشت‏ها:
    (1) مانند: شیخ مفید در ارشاد، شبراوى در الاتحاف بحب الاشراف، کلینى در کافى، کفعمى در مصباح، شهید در دروس، طبرسى در اعلام الورى، فتال در روضة الواعظین، صدوق در علل الشرایع، تاج الدین محمد بن زهره در غایة الاختصار، ابن صباح مالکى در الفصول المهمة، اردبیلى، در جامع الرواة، مسعودى در مروج الذهب هر چند که در کلامش ابهامى است، ابو الفداء در تاریخ خود، گنجى شافعى در کفایة الطالب، ابن اثیر در کامل، ابن حجر در صواعقش، شبلنجی در نور الابصار، بغدادى در سبائک الذهب، ابن جوزى در تذکرة الخواص، ابن الوردى در تاریخ خود، که از تاریخ غفارى و نوبختى نیز نقل کرده. عتاب بن اسد نیز مى‏گفت که گروهى از اهل مدینه را شنیده که همین مطلب را مى‏گویند. غیر از این افراد، تعداد بسیارى دیگر نیز مى‏باشند.



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  4. کاربر مقابل از M.A.H.S.A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  5. #3
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    1.زنداني و مسموم شدن امام‏كاظم(ع) ، پدر امام‏رضا(ع) ، به‏دستور هارون‏الرشيد.
    2. جنگ خونين ميان مأمون و امين، فرزندان هارون الرشيد، و نذر مأمون مبني بر واگذاريِ أمر خلافت به افضل آل ابي‏طالب(ع) در صورت پيروزي بر امين.
    3. پيروزيِ مأمون بر امين و گسترش سيطره مأمون بر آفاق اسلامي و قصد ظاهري او بر وفاي به نذر.
    4. درخواست مأمون از امام رضا(ع) براي رفتن از مدينه به خراسان، درسال 200 هجري.
    5. حركت امام رضا(ع) از مدينه و گذشتن از شهرهاي بصره، بغداد، قم و نيشابور و رسيدن به مرو(مقر حكومت مأمون).
    6. استقبال بي‏نظير مسلمانان شهرهاي بين راه(مانند قم و نيشابور) از امام‏رضا(ع) و ظهور كرامات و معجزات فراوان از آن حضرت.
    7. استقبال مأمون از امام رضا(ع) و مراعات احترام آن حضرت و مقدم داشتن ايشان بر علويان و عباسيان.
    8. وادار كردن امام رضا(ع) ، توسط مأمون براي پذيرش ولايت‏عهدي.
    9. پذيرفتن امام رضا(ع) ، ولايت‏عهديِ مأمون را مشروط بر عدم دخالت در امور كشورداري، در سال 201 هجري.
    10. ضرب سكه به‏نام امام‏رضا(ع) و خواندن خطبه به‏نام آن‏حضرت، در منابر و محافل، و بزرگ آوازه نمودن مقام ايشان در شهرهاي مختلف اسلامي به‏دستور مأمون.
    11. تزويج ام حبيبه، دختر مأمون به امام رضا(ع) و نامزديِ ام الفضل براي امام‏محمد تقي(ع) ، توسط مأمون عباسي.
    12. دستور مأمون به مردم مبني بر كنار گذاشتن بدعت عباسيان در پوشيدن لباس سياه و تغيير آن به جامه سبز.
    13. تشكيل جلسه‏هاي مناظره امام رضا(ع) با رؤساي مذاهب واديان(مسيحيت، يهوديت، صابئين، زرتشتي و...) درباره مسائل كلامي، به دستور مأمون.
    14. انتقال مقر خلافت و تشكيلات حكومتيِ مأمون از مرو به بغداد به خواست امام رضا(ع).
    15. خروج امام رضا(ع) به همراه مأمون، فضل بن سهل و تماميِ دست اندر كاران حكومتي از مرو.
    16. سوءقصد به فضل بن سهل و كشته شدن او در حمام سرخس، به توطئه مأمون، در سال 203 هجري.
    17. نصيحت امام رضا(ع) به مأمون در مراعات شؤونات ديني و مردمي.
    18. حسد وكينه تدريجيِ مأمون به امام رضا(ع) و پنهان نگه داشتن آن.
    19. مسموميت و شهادت امام رضا(ع) به دستور پنهانيِ مأمون، در روز آخر صفر سال 203 هجري.
    20. سوگواري و غمگين شدن ظاهريِ مأمون در شهادت امام رضا(ع) و به خاك‏سپاري آن حضرت در كنار قبر هارون الرشيد، در قريه سناباد، از دهستان نوقان(مشهد كنوني).



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  6. #4
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    زندگاني امام رضا(ع)
    زادگاه
    هشتمين پيشواي شيعيان امام علي بن نوسي الرضا عليه السلام در مدينه ديده به جهان گشود.

    كنيه ها
    ابوالحسن و ابوعلي

    لقبها
    رضا، صابر، زكي، ولي، فاضل، وفي، صديق، رضي، سراج الله، نورالهدي، قرة عين المؤمنين، مكيدة الملحدين، كفوالملك، كافي الخلق، رب السرير، و رئاب التدبير

    مشهورترين لقب
    مشهورترين لقب آن حضرت «رضا» است و در سبب اين لقب گفته اند: «او از آن روي رضا خوانده شد كه در آسمان خوشايند و در زمين مورد خشنودي پيامبران خدا و امامان پس از او بود. همچنين گفته شده : از آن روي كه همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند. سر انجام، گفته شده است: از آن روي او رضا خوانده اند كه مأمون به او خشنود شد.»

    مادر امام
    در روايتهاي مختلفي كه به ما رسيده است نامها و كينه ها و لقبهاي ام البنين، نجمه، سكن، تكتم، خيزران، طاهره و شقرا، را براي مادر آن حضرت آورده اند.

    زاد روز
    درباره روز، ماه و سال ولادت و همچنين وفات آن حضرت اختلاف است.
    ولادت آن حضرت را به سالهاي (148 و 151 و 153ق) و در روزهاي جمعه نوزدهم رمضان، نيمه همين ماه، جمعه دهم رجب و يازدهم ذي القعده.

    روز شهادت
    روز وفات آن حضرت را نيز به سالهاي (202 و 203 و 206ق) دانسته اند.
    اما بيشتر بر آنند كه ولادت آن حضرت در سال (148ق) يعني همان سال وفات امام صادق عليه السلام بوده است، چنان كه مفيد، كليني، كفعمي، شهيد، طبرسي، صدوق، ابن زهره، مسعودي، ابوالفداء، ابن اثير، ابن حجر، ابن جوزي و كساني ديگر اين نظر را برگزيده اند.
    در باره تاريخ وفات آن حضرت نيز عقيده اكثر عالمان همان سال(203ق) است.
    بنابر اين روايت، عمر آن حضرت پنجاه و پنج سال مي شود كه بيست و پنج سال آن را در كنار پدر خويش سپري كرده و بيست سال ديگر امامت شيعيان را بر عهده داشته است.
    اين بيست سال مصادف است با دوره پاياني خلافت هارون عباسي، پس از آن سه سال دوران خلافت امين، و سپس ادامه جنگ و جدايي ميان خراسان و بغداد به مدت حدود دو سال، و سر انجام دوره اي از خلافت مأمون.

    فرزندان
    گرچه كه نام پنج پسر و يك دختر براي او ذكر كرده اند، اما چنان كه علامه مجلسي مي گويد: حداكثر تنها از جواد به عنوان فرزند او نام برده اند.
    به دسيسه مامون و با سم او به شهادت رسيد و پيكر مطهر او را در طوس در قبله قبه هاروني سراي حميد بن قحطبه طايي به خاك سپردند و امروز مرقد او مزار آشناي شيفتگان است.

    زندگى و شخصيت امامان شيعه، دو جنبه ارزشى متمايز و با اين حال مرتبط با هم دارد:
    اول : شخصيت عملى و علمى و اخلاقى و اجتماعى آنان كه در طول زندگى ايشان، در منظر همگان شكل گرفته است و فهم و ادراك آن نياز به پيش زمينه‏ هاى اعتقادى و مذهبى خاص ندارد، بلكه هر بيننده فهيم و داراى شعور و انصاف مى‏تواند، ارزش ها و امتيازهاى آنان را دريابد و بشناسد.
    دوم : شخصيت معنوى و الهى آنان كه ريشه در عنايت ويژه خداوند نسبت به ايشان دارد. شناخت اين بعد از شخصيت اهل بيت نياز به معرفت هاى پيشين دارد؛ يعنى نخست بايد به رسالت پيامبر(ص) ايمان داشت و براساس رهنمودهاى آن حضرت، ولايت عترت را پذيرفت و براى شناخت جايگاه عترت به روايات و راويان معتبر اعتماد كرد و كوتاه سخن اين كه بينش هاى مذهبى مختلف، مى‏تواند مانع شناخت اين بعد از شخصيت اهل‏ بيت عليهم السلام باشد.


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  7. #5
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    نظام هستي و نظام دين، داراي فلسفه و حكمت

    تشويق به تفكر و علم‌آموزي و كسب بصيرت و آگاهي، آنگاه معنا مي‌يابد كه موضوع تفكر و پژوهش، از نظامي عالمانه و حكيمانه برخوردار باشد.
    به بيان ديگر، اگر اهل بيت عصمت و طهارت پيروان خود را به تعقل و كسب دانش در همه زمينه‌هاي هستي‌شناسي و دين‌شناسي دعوت كرده‌اند و از مؤمنان خواسته‌اند تا مسير دين و زندگي فردي و اجتماعي خود را كوركورانه و جاهلانه نپيمايند، بلكه باور و عمل خود را بر پايه معرفت و يقين و بينش استوار سازند؛ اين دستور زماني سازنده و مفيد است كه موضوع تفكر و عمل انسان مؤمن ـ يعني نظام هستي و احكام و باورهاي ديني ـ داراي دليل، فلسفه، حكمت و مصلحت باشد؛ زيرا اگر پيدايش جهان و مظاهر مختلف آن بيهوده و بي‌اساس و ناهمساز با منطقه عقل و علم باشد و اگر دستورها و رهنمودهاي دين داراي دليل عقلي و علمي نباشد، معنا ندارد كه انسان درباره آنها بينديشد و كسب دانش كند. بدين سان وقتي در مكتب اهل بيت براي عقل و انديشه و علم و بينش ارزش قائل شده‌اند، لازمه آن خواه ناخواه اين است كه ايشان نظام تكوين (مجموعه هستي) و نظام تشريع (برنامه‌هاي دين) را قانونمند، عالمانه و داراي فلسفه و دليل بدانند.
    اين فهم ديني تنها از يك ملازمه عقلي استفاده نمي‌شود، بلكه خوشبختانه در روايات امام علي بن موسي(ع) به فلسفه و حكمت بخشي از پديده‌هاي هستي و باورهاي ديني تصريح شده است.
    البته قبل از ارائه نمونه‌اي از اين روايات، يادآوري اين نكته ضروري است كه فلسفه داشتن هستي و دين بدان معنا نيست كه همه آنها براي همه انسان‌ها در همه مقاطع تاريخ بشر آشكار باشد، بلكه بسياري از آنها در پرتو رشد دانش و پيشرفت امكانات علمي روشن مي‌شود و بخشي از آنها چه بسا فراتر از احساس و ابزار علمي انسان باشد.
    علاوه بر اين، آن مقدار از فلسفه احكام يا فلسفه هستي كه در روايات امامان(ع) ياد شده است، همه سخن نيست، چه اين كه امامان در پاسخ به پرسش‌ها، فهم پرسشگر، نياز مخاطب، امكانات اثباتي و ابزار علمي زمان را در نظر داشته‌اند و در محدوده درك و توان مخاطب به بيان حكمت‌ها پرداخته‌اند، زيرا اگر فراتر از درك پرسشگر و بيرون از امكانات علمي زمان پاسخي مي‌داده‌اند، نه تنها براي مخاطب، مايه هدايت و رشد نبوده، بلكه موجب ترديد و انكار او مي‌شده است.
    بلي! آنچه از مجموع اينگونه روايات به يقين مي‌توان نتيجه گرفت اين است كه 1ـ «فلسفه داشتن و حكيمانه بودن نظام هستي و نظام تفكر و برنامه‌هاي دين» 2ـ «قابل فهم بودن بخش زيادي از آن براي بشر» 3ـ «ممنوع نبودن تفكر درباره فلسفه هستي و دين»، اصولي پذيرفته شده در مكتب اهل بيت عصمت و طهارت بوده است.
    فلسفه‌ي گوناگوني پديده‌هاي هستي

    از امام علي بن موسي(ع) سؤال شد كه چرا خداوند موجودات هستي را در گونه‌ها و شكل‌هاي مختلف آفريده و به يك نوع بسنده نكرده است؟
    امام در پاسخ فرمود: «يكي از فلسفه‌هاي تنوع و گوناگوني مخلوقات خداوند اين است كه مردمان، خداوند را از آفرينش انواع مختلف موجودات ناتوان نپندارند. اما اكنون هيچ تصوير ـ بايسته و ارزشمندي ـ در ذهن منكران خدا شكل نمي‌گيرد، مگر اين كه خداوند موجودي همانند آن را خلق كرده است.
    با وجود اين گوناگوني در آفرينش خداوند، ديگر جاي اين سؤال باقي نمانده است كه كسي بپرسد: «آيا خداوند مي‌تواند چنين يا چنان موجودي را بيافريند؟»
    اكنون با نظاره بر پهنه هستي و موجودات متنوع آن، مي‌توان شاهد قدرت الهي بود و دانست كه خداوند بر همه چيز تواناست و محدوديتي در قدرت و آفرينش ندارد.»
    چنان كه گفته شد، اين فرمايش امام به معناي آن نيست كه تنوع آفريده‌هاي خداوند فقط براي اثبات قدرت اوست، بلكه امام به دليل موضع و رسالت ديني خود، تنها به جنبه توحيدي و معرفت ديني آن اشاره كرده است. امروزه در پرتو آگاهي‌هاي تجربي، انسان به ابعاد جديدي نيز پي برده و دانسته است كه جريان صحيح چرخه حيات در كره زمين، هماهنگي با محيط زيست، قدرت دفاع، امكان تغذيه و... جنبه‌هاي ديگري است كه گوناگوني آفريده‌هاي خداوند را مي‌طلبيده است.
    فلسفه ضرورت ايمان به خداوند

    فضل بن شاذان نيشابوري در مجموعه‌اي كه از روايات علي بن موسي(ع) فراهم كرده و همه آنها درباره فلسفه احكام دين و مباني اعتقادي است، اين روايت را آورده است: «اگر سؤال شود نخستين دستور ضروري دين چيست، در پاسخ بايد گفت: نخستين واجب، اقرار به خداوند و رسولان و حجت‌هاي اوست.
    اگر سؤال شود كه چرا خداوند اين امور را واجب ساخته است، در پاسخ گفته مي‌شود: ضرورت ايمان به خدا و رسولان و حجت‌هاي او، دلايل فراوان دارد؛ از آن جمله اين كه، اگر مردم به خداوند متعال ايمان نياورند و به وجود او اقرار نكنند، از كارهاي خلاف و ارتكاب ظلم و جنايت دوري نخواهند جست، به هر چه تمايل پيدا كنند و آن را مايه لذت خود بيابند رو مي‌آورند، بدون اين كه كسي را مراقب و ناظر بدانند! اگر براستي مردمان چنين بينديشند و چنين رفتار كنند، جامعه بشري سراسر تباه مي‌شود و همه انسان‌ها نسبت به يكديگر براساس ظلم و زور سيطره خواهند جست.
    ... ايمان به خداوند، علاوه بر جلوگيري از گسترش فساد اجتماعي ـ كه ممكن است كساني گمان كنند از طريق حاكميت قوانين مدني مي‌توان جلوي آن را گرفت ـ جلو فسادهاي دروني را مي‌گيرد. چه اين كه ما مي‌دانيم آدمي در تنهايي و خلوت و دور از چشم ناظران بشري، گاه به فساد و گناه رو مي‌آورد ـ در اين‌گونه موارد هيچ قانون بشري نمي‌تواند جلوگير انسان باشد، بلكه تنها ايمان به خداوند است كه در نهان و عيان، قدرت اصلاح فرد و جامعه را داراست ـ و اگر ايمان و اقرار به خداوند و بيم از او نباشد، هيچ انساني در نهان، دست از خطا نخواهد شست...
    بنابراين، پايداري و تداوم جامعه شرافتمند بشري مرهون ايمان انسان‌ها به خداوند دانا و آگاهي است كه آشكار و نهان را مي‌داند، به صلاح و درستي فرمان داده و از فساد و تباهي نهي كرده است و هيچ چيز نهفته‌اي بر او پنهان نمي‌ماند.»
    فلسفه لزوم شناخت انبياء

    امام علي بن موسي(ع) مي‌فرمايد: «اگر سؤال شود كه چرا بر مردم شناخت انبياء ضروري است و بايد به حقانيت آنان اقرار كنند و از رهنمودهاشان اطاعت نمايند؟
    در پاسخ آنان گفته مي‌شود: از آنجا كه در نظام وجودي و قواي فكري انسان‌ها، شناخت همه مصالح و بايدها و نبايدها، قرار داده نشده است و آنان نمي‌توانند به تنهايي همه مصالح خود را بشناسند، و از سوي ديگر، خداوند برتر است از اين كه ديده شود و خود در ميان مردم ظاهر گردد تا كاستي‌هاي ايشان را جبران نمايد، پس ناگزير بايد رسولاني را مبعوث كند تا پيام او را به خلق برسانند.
    اين فرستادگان الهي بايد معصوم باشند تا پيام الهي را به مردم ابلاغ كنند. حال اگر با اين همه، شناخت رسولان و اطاعت از ايشان لازم نبود، نتيجه آن بود كه آمدن رسولان بيهوده باشد، در حالي كه خداوند كار بيهوده انجام نمي‌دهد.»
    فلسفه نياز به امام و رهبري ديني

    امام علي بن موسي(ع) مي‌فرمايد: «اگر گفته شود كه براساس چه نياز و ضرورتي خداوند «اولي الامر» و فرمانرواياني قرار داده و مردم را به اطاعت از ايشان واداشته است؟
    گفته مي‌شود: نياز به حاكم الهي و مديريت ديني ـ اجتماعي، از جنبه‌هاي متعددي قابل بررسي است؛ از جمله اين كه وقتي مردم اصل وجود خدا را پذيرفتند و به انبياء و امر و نهي آنان ايمان آوردند، پس از آگاهي به حدود و قوانين الهي و پس از اين كه وظيفه يافتند از قوانين دين تجاوز نكنند، زيرا تجاوز به حريم قانون الهي آثار ناپسندي را برايشان به دنبال دارد، خواهند يافت كه اجراي قوانين وحي و حفظ حدود الهي بدون مديريت اجتماعي امامي امين تحقق‌پذير نيست، زيرا بدون نظارت و حاكميت قانون چه بسا افراد حاضر نباشند از لذت و منفعت خويش به خاطر ديگران بگذرند!
    اين است كه خداوند در نظام تشريع، سرپرستان و مديران شايسته و اميني را قرار داده است تا مفاسد اجتماعي را از جامعه دور سازند و حدود احكام الهي را بر پا دارند.»




    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  8. #6
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    خودمحوري در مسائل دين، مايه گمراهي

    بخشي از مسائل دين، تأييد و تأكيد احكام عقلي و حقايق علمي است و بخشي ديگر رهنمودها و دستورالعمل‌هايي است كه فراتر از دريافت عقل و رهيافت علوم بشري است.
    در اصطلاح علمي، دسته نخست را «احكام ارشادي» مي‌نامند و دسته دوم را «احكام مولوي» و «احكام تعبدي».
    در زمينه احكام ارشادي، انسان‌ها به دليل برخورداري از عقل و ابزار شناخت، مجال آن را دارند كه به تعقل و تفكر و كاوش و تجزيه و تحليل و تعيين حدود و جوانب بپردازند، زيرا حكم شريعت در اين موارد، نظر به دريافت‌هاي عقلي خود انسان دارد؛ مانند: ممنوعيت دروغ، غيبت، حسادت، بخل، كينه و مانند: حسن وفاي به عهد، سخاوت، خدمت به انسان‌ها و... .
    اما در زمينه احكام تعبدي، مانند: نماز، روزه، حج و... مجالي براي عقل نيست كه بخواهد كم و كيف و ميزان ضرورت و شكل انجام آنها را به تنهايي بفهمد، بلكه در اين زمينه‌ها كه معمولاً به مسائل عبادي باز مي‌گردد، عقل حكم مي‌كند كه بايد نوع عبادت و بندگي و راه صحيح تقرب به خداوند را از خود خداوند و از وحي و انبياء دريافت كرد، زيرا چه بسا انسان شيوه‌اي را براي اظهار بندگي به درگاه خداوند برگزيند كه مورد رضاي الهي نباشد.
    متأسفانه همان‌گونه كه در فصل قبل گفته شد، برخي انسان‌ها در مسير تقرب به خداوند و رسيدن به ارزش‌هاي معنوي، گاه گرفتار خودخواهي و خودمحوري مي‌شوند و با فكر و سليقه خود راهي را در پيش مي‌گيرند و همان‌طور كه مثلاً عده‌اي به گمان دفاع از اهل بيت، راه‌هايي را مي‌روند كه مايه بي‌آبرويي شيعه و بدنام شدن مكتب اهل بيت مي‌باشد، گروهي هم در ميدان زهد و تقوا و رياضت و عرفان و بندگي و عبادت خدا، گرفتار بدعتگذاري شده و شيوه‌ها و مسلك‌ها و روش‌هايي را اختراع كرده‌اند كه از سوي وحي تأييد نشده است.
    كم نيستند كساني كه معناي زهد را درك نكرده و گمان كرده‌اند كه زهد يعني ژنده‌پوشي، گدامسلكي، درويش‌بازي، گوشه‌گيري و... .
    هستند كساني كه تقوا را به معناي انزوا از جامعه، حضور نيافتن در كارهاي جدي اجتماعي، توجه نكردن به مسائل حيات و زندگي گرفته‌اند و به خيال خود براي رسيدن به مقامات معنوي و دست يافتن به كارهاي خارق‌العاده و كرامات، به چله‌نشيني و اذكار ساختگي و آزار تن همت گمارده‌اند.
    در حالي كه هيچيك از اينها مورد رضايت شارع مقدس نبوده و مايه تقرب به خداوند نيست، چه اين كه راه نزديك شدن به خداوند، پيروي از راه وحي و الگو قرار دادن پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) است و در راه عبادت، نبايد به ابداع و اختراع دست زد.
    حضرت رضا(ع) در اين باره مي‌فرمايد: «اين سخن رسول خدا است: «كسي كه به دين و مسلكي گردن نهد كه آن را از منبع صحيح و معتبر ديني ـ وحي و پيامبر ـ دريافت نكرده است، از سوي خداوند محكوم به پوچي و گمراهي است و كسي كه تلاش كند مسائل و روش‌هاي ديني و عبادي خود را از راه‌هاي غيرمعتبر و از راه‌هايي كه خداوند آنها را تأييد نكرده است، دريافت كند، مشرك به شمار مي‌آيد! تنها راه ايمن و معتبر براي شناخت وحي و پيام و خواست خداوند، راه محمد مي‌باشد.»
    اهميت اين روايت تا آنجاست كه اگر علل انحطاط مسلمانان و عقب‌ماندگي فرهنگي و علمي و عملي آنان را مورد مطالعه قرار دهيم، خواهيم يافت كه يكي از مهم‌ترين آنها، بدعت‌ها و اختراع‌هاي نادرستي است كه در قلمرو برنامه‌ها و مفاهيم ديني صورت داده‌اند و به جاي اين كه تقرب به خدا و محبت به اهل بيت را در متخلق شدن به اخلاق الهي و ارزش‌هاي والاي معنوي و فضايل انساني جست و جو كنند، دل به برخي باورها و مسائل صوري و ظاهري خوش كرده‌اند.
    دينداري در پرتو عمل و نه آرمان‌پردازي

    گروهي دين را در قالب آرمان‌ها و پندارهاي خود جست و جو مي‌كنند، عمل را فرو مي‌نهند و دل به ارتباط‌ها و نسب‌ها و امور ظاهري مي‌بندند، در حالي كه دين مجموعه‌اي به هم پيوسته و منسجم است و در گفته‌ها و ره‌آوردهاي خود، بناي مزاح و سرگرمي نداشته است.
    اما چه راحت گروهي به دستورات دين عمل نمي‌كنند و براي توجيه نفس خويش به رحمت الهي تكيه مي‌نمايند، غافل از اين كه خداي رحيم، خداي صادق، حكيم و عادل نيز هست و صدق سخنان و بشارت‌ها و تهديدهاي الهي مستلزم آن است كه آنچه در قرآن و منابع ديني آمده است، بي‌كم و كاست، تحقق پيدا كند.
    يكي از شاگردان امام رضا(ع) به نام حسن بن موسي بن علي وشّاء مي‌گويد: در خراسان همراه علي بن موسي(ع) بودم. در آن مجلس، زيد بن موسي ـ برادر امام رضا(ع) ـ نيز حضور داشت. گروهي پيرامون زيد جمع بودند و او ـ به سبب انتسابش به خاندان پيامبر(ص) و به خاطر اين كه فرزند موسي بن جعفر است ـ به آن جمع تفاخر مي‌كرد و فخر مي‌فروخت و مي‌گفت: ما چنين هستيم و ما چنان هستيم!
    در آن سوي محفل نيز گروهي پيرامون علي بن موسي(ع) گرد آمده بودند و حضرت با آنان سخن مي‌گفت. در اين ميان، سخنان زيد به گوش امام رسيد.
    حضرت رضا(ع) به جانب برادر رو كرد و فرمود: «اي زيد! آيا حرف‌هاي نقّالان كوفه تو را مغرور كرده است و فريب خورده‌اي كه روايت كرده‌اند: «فاطمه عفت خود را حفظ كرد و خداوند آتش را بر ذريه او حرام نمود.»
    اين مخصوص «حسن و حسين» و فرزندان بي‌واسطه فاطمه است.
    آيا ممكن است كه پدر تو ـ امام موسي بن جعفر(ع) ـ اطاعت خدا كند، روزها روزه بدارد و شب‌ها به نماز بايستد، ولي تو معصيت خدا كني و با اين وصف، روز قيامت هر دو به دليل اين كه فرزندان فاطمه هستيد، برابر باشيد! اگر براستي اين چنين باشد معلوم مي‌شود، تو نزد خداوند عزيزتر از موسي بن جعفر هستي، زيرا او با عمل و تلاش مي‌بايست به قرب الهي راه يابد و تو بي‌زحمت و بدون هيچ عمل!»
    پيام اين روايت، به موضوع مورد روايت محدود نمي‌باشد، بلكه نوع بيان و استدلال امام اين امكان را مي‌دهد كه بگوييم پس از ايمان به اصول دين، هيچ چيزي جاي عمل صالح و تلاش را نمي‌گيرد؛ نه نسب و فرزند پيامبر بودن و نه گريه بر مصائب خاندان پيامبر(ص) و نه محبت بر نيكان و صالحان. بلي مي‌توان گفت كه محبت به نيكان و بندگان صالح الهي، خود راهي براي بازگشت به سوي خدا و حركت در مسير تكليف و پايبندي به احكام الهي است و اگر در روايات، نسبت به محبت اهل بيت و يا گريه بر مصائب آنان و يا تكيه بر رحمت الهي تأكيد شده، براي آن بوده است كه اين امور، خود راهي است براي رو آوري به عمل صالح، نه اين كه مايه غرور و ترك عمل شود.
    نمادهاي ديني، استوار بر بنيادهاي عملي

    در اديان آسماني، مفاهيمي مانند: توبه، استغفار، توفيق‌خواهي، دعا و ذكر وجود دارند كه بيشتر داراي جنبه نمادين و نشانه‌اي هستند.
    اين مفاهيم هر چند با نوعي عمل همراهند، ولي حقيقت آنها در عملي پايدارتر و بنيادي‌تر نهفته است، به گونه‌اي كه اگر اين نمادها به تنهايي مورد توجه قرار گيرند، از حالت ارزشي بيرون آمده، شكل تمسخر و استهزاء به خود مي‌گيرند. روشن‌ترين مثال آن، استغفار زباني است كه ريشه در قلب و باور و نمود در عمل نداشته باشد.
    امام رضا(ع) مي‌فرمايد: «چند چيز است كه اگر همراه با چند حقيقت نباشد، مسخره مي‌نمايد:
    1ـ كسي كه زبانش استغفار كند، ولي قلبش از گناه پشيمان نباشد.
    2ـ فردي كه توفيق طلب كند، ولي تلاش ننمايد.
    3ـ انساني كه احتياط جو باشد، ولي دقت و پرهيز نداشته باشد.
    4ـ آن كه آرزوي بهشت كند، ولي بر دشواري‌ها شكيبا نباشد.
    5ـ شخصي كه از آتش دوزخ به خدا پناه برد، ولي هوس‌هاي دنيا را ترك نگويد.
    6ـ كسي كه ذكر خدا بر لب براند، ولي شوق ديدار رحمت الهي را نداشته باشد و...
    اينان در حقيقت خود را به استهزاء گرفته‌اند.»




    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  9. #7
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    ممنوعيت غلو در حق امامان

    امامت، جايگاهي رفيع است و امامان، انسان‌هايي شايسته و پاكند، ولي همواره دو گروه درباره آنان ستم كرده‌اند:
    1ـ آنان كه امامان را نشناخته و حرمت ايشان را نگاه نداشته و به سفارش‌هاي پيامبر اكرم(ص) درباره آنان عمل نكرده‌اند؛ كساني كه نه تنها امامان را مانند بقيه مردم پنداشته، بلكه ديگران را بر ايشان مقدم داشته و مطالب و معارف ديني را از غير امامان دريافت كرده‌اند!
    2ـ كساني كه دوستي و محبت امامان را پيشه خود ساخته و در اين راه افراط كرده‌اند: تا آن جا كه آنان را از جايگاه عبوديت و بندگي خدا خارج ساخته و به گمان ناقص خود در جايگاه خدايي قرار داده‌اند!
    گروه دوم در حق ائمه غلو و زياده‌روي كرده و به عنوان «غاليان» و «اهل غلو» مورد مذمت قرار گرفته‌اند.
    علي بن موسي(ع)، از رسول خدا(ص) نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: «اي علي! تو از جهتي شبيه عيسي بن مريم هستي و مشابهتي با او داري، زيرا گروهي در محبت و دوستي عيسي زياده‌روي كردند و هلاك شدند و گروهي به دشمني با او رو آوردند و از حق تجاوز كردند و هلاك شدند و يك گروه راه اعتدال پيمودند و نجات يافتند.»
    معناي اين روايت زماني بهتر فهميده مي‌شود كه به قرآن مراجعه كنيم و از قرآن بشنويم كه چگونه برخي از مسيحيان به منظور تجليل از مقام عيسي گفتند: «عيسي فرزند خداست.»
    متأسفانه در ميان جوامع شيعي، گاه ديده مي‌شود كه برخي ناآگاهان و كم مايگان به گمان بزرگداشت ائمه، به آن بزرگواران نسبت‌هايي مي‌دهند كه خود آنان نه تنها ادعا نداشته‌اند، بلكه همواره از خود دور مي‌ساخته‌اند؛ چنان كه در برخي از فرقه‌هاي صوفيه يا مذاهب باطلي چون «علي اللهيان» و يا سخنان عوامانه برخي شاعران و مداحان بي‌مايه ديده مي‌شود و چه بسا دست تزوير برخي مغرضان در پس اين جريان‌ها نهفته باشد كه هست!
    خيانت به امامان، تحت عنوان حمايت از ايشان!

    دست‌هاي تفرقه‌انگيز و مغزهاي مسئوليت‌گريز همواره تلاش داشته‌اند تا ستيز ميان امت اسلامي را دامن زنند و با اهانت به باورهاي ديگران، بدبيني و بدخواهي را ميان مسلمانان رواج دهند، در حالي كه ائمه از اين‌گونه حركتها بيزار بوده‌اند، چنان كه حضرت رضا(ع) مي‌فرمايد: «مخالفان ما رواياتي را در بيان فضايل ما ساخته‌اند كه اين روايات ساختگي به سه دسته تقسيم مي‌شوند:
    1ـ روايات غلو و زياده‌روي.
    2ـ روايات تقصير كه در آنها منزلت اهل بيت(ع) ناديده گرفته شده است.
    3ـ رواياتي كه در آنها به بدي‌هاي دشمنان ما تصريح شده است.
    وقتي ساير مسلمانان، اخبار غلو را مي‌شنوند، شيعيان ما را كافر مي‌پندارند و كافر مي‌نامند و مي‌گويند: شيعه به پروردگار و ربوبيت امامان خود، اعتقاد دارد!
    اما زماني كه مردم اخباري را مي‌شنوند كه در آنها نسبت به حق امامان كوتاهي شده است به آنها معتقد مي‌شوند ـ گمان مي‌كنند آن روايات حق است و از پيامبر صادر شده است ـ و هنگامي كه روايات دسته سوم را مي‌شنوند و مي‌بينند كه به برخي شخصيت‌هاي مورد احترام آنان، دشنام داده شده است، آنها هم به امامان دشنام مي‌دهند! در حالي كه خداوند در قرآن فرموده است: «به بتاني كه مورد پرستش مشركانند دشنام ندهيد، زيرا اگر به مقدسات آنان دشنام دهيد، آنان نيز از روي ناآگاهي و جهل به خداوند دشنام مي‌دهند.»
    شيوه صحيح دفاع از امامان

    با توجه به اهميت امامت و مقام ارجمند امامان و لزوم معرفي ايشان به جامعه و گرايش دادن مردم به مكتب آنان، چه راهي را بايد پيمود و چه شيوه‌اي را بايد در پيش گرفت؟
    اگر اين حقيقت را يافته باشيم كه اهل بيت پيامبر نور هدايتند و دانش دين به وسيله آنان نشر يافته و انديشه توحيدي در پرتو توضيح‌ها و تفسيرهاي ايشان استحكام پيدا كرده و استدلالي شده است، خواهيم دانست كه بهترين راه تبليغ مقام امامان اين است كه منزلت علمي و معنوي و رهنمودهاي سازنده اخلاقي ـ اجتماعي آنان را به مردم بشناسانيم، چنان كه حضرت رضا(ع) فرموده است: «خداوند رحمت كند آن كس را كه امر ما را احيا كند.»
    سؤال شد: احياي امر شما به چيست؟
    فرمود: «احياي امر امامت معصومين(ع) به اين است كه دانش ما را فرا گيرد و نيز به مردم آموزش دهد، زيرا اگر مردم سخنان و معارف ارزشمند ما را مي‌دانستند و بدان‌ها آگاهي مي‌يافتند، از ما پيروي مي‌كردند.»




    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  10. #8
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    امامت به انتخاب خداوند يا اختيار مردم؟

    در روايات حضرت رضا(ع) موضوع امامت از دو زاويه مورد توجه قرار گرفته است:
    امامت عامه؛
    2ـ امامت خاصه.
    در روايات مربوط به امامت عامه به اين حقيقت اشاره شده است كه اصولاً جوامع بشري و مجموعه‌هاي انساني، براي بقا و تداوم حيات خود نيازمند رهبري و مديريت هستند و هيچ جامعه‌اي بدون مدير و رهبر، سامان نمي‌يابد. به اين دليل جوامع اسلامي هم نيازمند پيشوايان و رهبران سياسي ـ ديني هستند؛ رهبراني كه از تعهد و شايستگي و شرايط لازم برخوردار باشند و دين را به پا دارند و قوانين الهي را جاري نمايند.
    در بحث امامت عامه، سخن از شرايط عمومي رهبران ديني و اجتماعي است، ولي در مسئله امامت خاصه اين حقيقت مطرح مي‌شود كه چه كساني بخصوص از سوي خداوند به وسيله پيامبر اكرم(ص) واجد شرايط امامت شناخته شده‌اند و براي امامت تعيين گشته‌اند؟
    حضرت رضا(ع) به دنبال بيان اين موضوع كه يكي از ابعاد تماميت دين به مسئله امامت و رهبري ديني و اجتماعي امت اسلامي باز مي‌گردد و پيامبر(ص) در ماه‌هاي آخر عمر مباركش، اين وظيفه مهم را به انجام رسانيده و علي بن ابي طالب(ع) را به عنوان امام و ولي به مردم معرفي كرده است، مي‌فرمايد: « ـ اين امامت كه مايه كمال دين و تماميت نعمت الهي بر مردم است ـ آيا جايگاه و اهميت آن براي مردم روشن است؟ آيا مي‌دانند نقش امام در ميان امت چيست؟ تا اين كه با رأي و نظر خود به انتخاب امام معصوم بپردازند!
    امام معصوم، جايگاهش برتر و موقعيتش بزرگ‌تر از آن است كه مردم با انديشه و معيارهاي خود بخواهند او را انتخاب كنند.
    امامت الهي، مقامي است كه خداوند، ابراهيم خليل را بدان مفتخر ساخته و پس از عنوان نبوت به او نشان امامت بخشيده و در مرتبه سوم زينت دوستي ـ الخليل ـ را به او عطا فرموده است.»
    امامت، شايسته پاكان و نه ظالمان

    امامت و رهبري يك امت به طور كلي شايسته انسان‌هاي صالح است و نه تنها به حكم شرع، بلكه به حكم عقل روا نيست كه فردي ظالم و فاسد، رهبري يك جامعه و امت را برعهده گيرد. در صورتي كه موضوع مديريت اجتماعي و رهبري ديني در جايگاه بالاتري مطرح شود؛ يعني موضوع امامت خاصه و رهبران ويژه‌اي به ميان آيد كه رسماً از سوي پيامبر(ص) به مردم معرفي شده‌اند تا مفسر وحي و مبين احكام الهي باشند، مسئله صلاحيت و پاكي آنان از گناه، اهميت بيشتري پيدا مي‌كند.
    امام علي بن موسي(ع) مي‌فرمايد: «ابراهيم پس از اين كه خود به مقام امامت افتخار يافت، از درگاه خداوند آرزو كرد كه نسل او نيز از اين افتخار همواره يكي پس از ديگري بهره‌مند باشند، اما در پاسخ او خداوند فرمود: امامت، عهد و پيمان الهي است و ظالمان و گنهكاران شايسته امامت و عهد الهي نيستند.
    خداوند با اين بيان، امامت و رهبري هر انسان ظالم و گنهكاري را تا روز قيامت باطل ساخت.»
    امامت امامان، داراي ملاك ارزشي

    چه بسا براي كساني اين سؤال مطرح باشد كه چگونه از ميان انبوه انسان‌ها، خداوند فردي را به عنوان پيامبر يا امام بر مي‌گزيند و به مردم معرفي مي‌كند و دستور مي‌دهد از او اطاعت كنند؟ آيا خداوند در اين انتخاب، ملاك‌ها و معيارهايي را در نظر دارد؟ آن ملاك‌ها كدامند؟
    حضرت رضا(ع) به اين پرسش‌ها، پاسخي شايسته داده و فرموده است: «كسي كه گنهكاري را دوست داشته باشد، خود گنهكار است و آن كسي كه انسان مطيع و فرمانبردار دستورات خداوند را دوست بدارد، در حقيقت خود او نيز انساني مطيع به شمار مي‌آيد. انساني كه ظالمي را ياري رساند، خود ظالم است و فردي كه عدالت پيشه‌اي را خوار سازد نيز ظالم است. ميان خداوند با هيچ‌كس خويشاوندي نيست و هيچ فردي به ولايت خداوند و دوستي او راه نمي‌يابد مگر در پرتو طاعت و بندگي.
    رسول خدا(ص) به فرزندان عبدالمطلب فرمود: با اعمال نيك خود نزد من آييد و افتخار ورزيد، نه با نسب‌ها و ارتباط خويشاوندي.»




    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  11. #9
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    جايگاه قرآن در نظام معارف دين

    در مكتب معارف رضوي، قرآن به عنوان كلام وحي، اصيل‌ترين منبع شناخت حقايق دين و بايسته‌هاي هدايتي و تربيتي و معرفتي است.
    تأكيد بر اين نكته از آن رو اهميت دارد كه برخي از سر ساده‌انديشي، ارزش اين كتاب جاودان را نشناخته و در طريق كسب معرفت، دل به منابع ديگر!
    امام علي بن موسي(ع) به گونه‌هاي مختلفي، ارجمندي قرآن را به امت اسلامي يادآور شده است.
    يكي از روش‌هاي امام در تعظيم و بزرگداشت و اعتبار قرآن، اين است كه در بسياري از موارد ـ چه در مناظره‌ها و چه در ساير بحث‌هاي علمي ـ به آيات قرآن استدلال مي‌فرمود و سخن قرآن را، سخن نهايي و ترديد ناپذير مي‌دانست. البته شايان ذكر است كه استناد به آيات قرآن در مناظره‌ها و بحث‌هاي آزاد، زماني انجام گرفته كه مخاطب آن حضرت، مسلمان بوده و حقانيت قرآن را قبول داشته است وگرنه در مواردي كه مخاطب به اديان ديگري ايمان داشته و يا اصولاً به هيچ ديني پايبند نبوده است، امام يا به دلايل عقلي استناد مي‌جسته يا به منابع مورد قبول خود آنان، چنان كه آن حضرت در مناظره با جاثليق مسيحي، به مطالب انجيل و در مباحثه با رأس الجالوت يهودي، به حقايق تورات و در بحث آزاد با بزرگ زرتشتيان و همچنين در مناظره با متكلم توانمندي چون عمران صابي، كه اصولاً معتقد به پروردگار هستي نبود، به دلايل عقلي تكيه كرده است و حال آن كه وقتي در مناظره با مدعيان مسلماني به اثبات عصمت انبياء مي‌پردازد، يا در گفت و گو با سليمان مروزي، به توضيح برخي صفات و افعال الهي همت مي‌گمارد، سراسر سخنان خود را به آيات قرآن مستند مي‌سازد.
    علاوه بر اين شيوه، امام علي بن موسي(ع) با اهتمام به قرائت قرآن و تأمل و تدبر در آن، جايگاه و اهميت آن را به شيعيان خود متذكر مي‌شد.
    ابراهيم بن عباس، يكي از راويان احاديث امام و شاهدان مجالس علمي آن حضرت مي‌گويد: هرگز نديدم كه از علي بن موسي(ع) سؤالي شود و آن گرامي پاسخ ندهد، و كسي را آگاه‌تر از او به تاريخ نيافتم. مأمون همواره تلاش داشت كه با سؤال‌هاي مختلف و در زمينه‌هاي گوناگون، آن حضرت را مغلوب و درمانده سازد، ولي هرگز بي‌پاسخ نماند.
    امام تمام مطالب خود را به آيات قرآن مستند مي‌ساخت و از قرآن استفاده مي‌كرد. آن بزرگوار در هر سه شبانه‌روز، يك مرتبه قرآن را ختم مي‌كرد و مي‌فرمود: «اگر بخواهم سريع‌تر از اين نيز مي‌توانم قرآن را ختم كنم، ولي به هر آيه‌اي كه مرور مي‌كنم، در آن لختي تأمل مي‌نمايم.»
    قرآن، عالي‌ترين پيام و كامل‌ترين كلام

    به امام رضا(ع) گفته شد: اي فرزند رسول خدا! نظر شما درباره قرآن چيست؟
    امام فرمود: «قرآن كلام خداست، از آن پا فراتر ننهيد و از رهنمودهايش تجاوز نكنيد و هدايت را از غير آن مجوييد، زيرا اگر از كتاب و منبع ديگري جز قرآن، طلب هدايت كنيد، گمراه مي‌شويد.»
    در روايتي ديگر امام درباره قرآن فرموده است: «خداوند، رسولش را به سوي خود فرا نخواند مگر پس از اين كه دين را براي او كامل ساخت و تمام قرآن را بر او فرو فرستاد؛ قرآني كه در آن همه چيز به تفصيل بيان شده است: حلال، حرام، حدود، احكام و هر چيز ديگري كه مردم ـ در مسير هدايت ـ بدان نيازمند باشند.»
    كمال قرآن، در پرتو امامت صالحان

    امام علي بن موسي(ع) در پي بيان تماميت كلام وحي و پاسخگويي آن به همه نيازها و ضرورت‌هاي زندگي معنوي و مادي بشر، به اين آيه از قرآن استشهاد فرموده است: «ما فَرَّطْنا فِي الكتاب مِنْ شيء»
    ما به هيچ وجه در كتاب كوتاهي نكرده و هيچ چيز را فرو نگذارده‌ايم.
    سپس به آيه تبليغ استناد جسته است كه در ماه‌هاي آخر عمر پيامبر(ص) پس از «حجة‌الوداع» ـ آخرين حج آن حضرت ـ نازل شده است: «اليوم اَكْمَلْتُ لكم دينكم و اَتْمَمْتُ عليكم نعمتي وَ رَضيتُ لكم الاسلامَ ديناً»
    امروز دينتان را برايتان كامل ساختم و نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين، برايتان پسنديدم.
    آن حضرت پس از بيان اين دو آيه از قرآن براي شرح دادن اين حقيقت كه دين اسلام و كتاب آسماني آن ـ قرآن ـ دين و كتابي كامل هستند و همه جنبه‌هاي ضروري معنوي و مادي زندگي انسان را در نظر گرفته‌اند، فرموده است: «مسئله امامت ـ رهبري امامان معصوم(ع) ـ از تماميت دين است. رسول خدا(ص) چشم از اين جهان نبست، مگر اين كه پايه‌ها و معيارهاي مهم دين را براي مردم بيان فرمود، راه‌ها را برايشان روشن ساخت، آنان را در مسير حق قرار داد و علي را به عنوان امام و راهنما برايشان تعيين كرد و تمامي مسائلي را كه مردم بدان نياز دارند براي آنان بيان نمود. اگر كسي گمان كند كه خداوند دينش را كامل نساخته است، در حقيقت كتاب خدا را رد كرده و كافر شده است.»




    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  12. #10
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    دليل وجوب نماز

    امام علي بن موسي(ع) مي‌فرمايد: اگر سؤال شود كه چرا انسان‌ها به نماز امر شده‌اند؟
    در پاسخ گفته مي‌شود: بدان جهت كه در نماز اقرار به ربوبيت و پروردگاري خداست و اقرار به پروردگاري خداي يكتا در بردارنده مصالح گسترده‌اي است، چه اين كه كرنش در برابر پروردگار يگانه، مستلزم رها كردن معبودان دروغين است.
    نماز، ايستادن خاضعانه انسان در برابر خداوند جبار است. نماز، طلب بخشايش گناهان گذشته از درگاه الهي را در بر دارد.
    سجده و نهادن پيشاني بر خاك در هر روز، موجب آن است كه بندگان خدا همواره او را به ياد داشته و از ياد نبرند. با خشوع و تواضع و كوچكي، از خداوند فزوني دين و نعمت‌هاي دنيا را طلب كنند و از فسادها بيزاري جويند.
    اين حضور دائمي و مستمر در پيشگاه الهي موجب مي‌شود كه انسان از تدبيرگر هستي و آفريننده خود غفلت نورزد و گرفتار سرمستي و طغيان نشود.»
    فلسفه حرمت نوشيدنيهاي سكرآور

    امام علي بن موسي مي‌فرمايد: «خداوند بدان جهت نوشيدن شراب را ممنوع ساخت كه مايه فساد و تباهي است، عقل را مي‌زدايد و زمينه انكار خداوند و دروغ بستن به خدا و رسول و بسياري از كردارهاي زشت چون قتل، زنا، دادن نسبت‌هاي ناروا به ديگران و بي‌باكي در برابر گناهان را پديد مي‌آورد.
    ـ پس تنها شراب نيست كه حرام است، بلكه هر نوشيدني كه باعث مستي و سكر شود حرام مي‌باشد، زيرا همان علتي كه در شراب باعث حرمت آن شده است در ساير مشروبات مست كننده نيز وجود دارد.
    بنابراين، هركس به خدا و روز قيامت ايمان دارد و به ما خاندان رسالت محبت مي‌ورزد، بايد از هر نوشيدني مست كننده، دوري جويد، زيرا ميان ما و نوشنده مسكرات هيچ‌گونه رابطه مودت نيست.»




    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






صفحه 1 از 9 12345 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/