صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16

موضوع: ضرب المثل هاي آلماني ( با معني فارسي )

  1. #1
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    ضرب المثل هاي آلماني ( با معني فارسي )

    Aas ist keine Speise für den Adler
    Adler fängt nicht Fliegen
    Adler fängt keine Mücken
    ترجمه: «لاشه خوراک شاهین نیست»
    ترجمه: «شاهین مگس نگیرد»
    ترجمه: «شاهین پشه نگیرد»
    مترادف فارسی: «اگر عنقا ز‌بی‌برگی بمیرد// شکار از صید گنجشکان نگیرد» سعدی
    Alten Wolf verspotten die Hunde
    ترجمه: «گرگ پیر مضحکه سگان است»
    مترادف فارسی: «گرگ كه پير شد، رقاص شغال می‌شود.»
    Altes Pferd bekommt der Schinder
    ترجمه: «اسب پیر نصیب دباغ می‌گردد»
    مترادف فارسی: «درخت كه پير شد پايش اره می‌گذارند.»
    Am Abends zeigt es sich, ob die Nacht hell sein wird
    ترجمه: «شبی که به روشنایی می‌گراید، از غروبش هویدا است»
    مترادف فارسی: «سالی که نکوست از بهارش پیداست.»
    Aus einer Bohne einen Berg machen
    Aus einer Laus ein Kamel machen مارتین لوتر
    Aus einer Mücke einen Elefanten machen
    Aus jedem Splitter einen Balken /Wiesbaum
    ترجمه: «از یک لوبیا کوه ساختن»
    ترجمه: «از یک شپش شتر ساختن»
    ترجمه: «از یک پشه فیل ساختن»
    ترجمه: «از یک تراشه چوب تیر سقف درست کردن»
    مترادف فارسی: «از كاه، كوه ساختن.»


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    Beckerkindern Stuten schenken
    ترجمه: «نان‌قندی به بچه های قناد دادن»
    مترادف فارسی: «لعل به‌کان بردن»
    مترادف فارسی: «زیره به کرمان بردن»
    Berg und Berg kommen nicht zusammen, aber Mensch und Mensch
    Berg und Tal kommen nicht zusammen, aber Menschen
    Man trifft sich zwei mal im Leben
    ترجمه: «کوه به طرف کوه نمیآید اما آدم به طرف آدم»
    ترجمه: «کوه و دره به هم نمی‌رسند اما آدم‌ها»
    ترجمه: «آدم در زندگی دوبار همدیگر را ملاقات می‌کند»
    مترادف فارسی: «كوه به‌كوه نمی‌رسد، آدم به‌آدم می‌رسد!»
    Besser ein Sperling in der Hand, als ein Kranich auf dem Dach
    Besser ein Vogel im Bauer, als Tausende in der Luft
    Besser ein Vogel im Netz als hundert im Fluge
    Besser ein Vogel in der Hand, als zehn am Strand / in der Weite
    Besser heute ein Ei, als morgen ein Küchlein /die Henne
    Besser einen haben als zwei kriegen
    Besser heute ein Groschen als morgen ein Gulden
    Besser eine Feder in der Hand, als einen Vogel in der Luft
    ترجمه: «گنجشک در دست بهتر از لک‌لک روی بام است»
    ترجمه: «پرنده‌ای در قفس بهتر از هزاران در هوا است»
    ترجمه: «پرنده ‌ای در دام بهتر از صد در پرواز»
    ترجمه: «پرنده‌ای در دست بهتر از ده در ساحل/ در دوردست»
    ترجمه: «یکی داشتن بهتر از دوتا خواستن»
    ترجمه: «یک‌شاهی امروز بهتر از صدتومان فردا است»
    ترجمه: «یک پر در دست بهتر از پرنده‌ای در هوا»
    مترادف فارسی: «سركه نقد به‌از حلوای نسيه.»
    مترادف فارسی: «سيلی نقد از عطای نسيه به.»
    مترادف فارسی: «نقد موجود به که نسیه موعود.»
    مترادف فارسی: «جگرك امروز بهتر از دنبه فردا است.»
    مترادف فارسی: «گنجشك نقد به از طاووس نسيه.»
    مترادف فارسی: «موجود را به‌مفقود و يافته را به‌نايافته مفروش!»
    مترادف فارسی: «خولی به‌كفم به كه كلنگی به‌هوا.»
    Bier nach München tragen
    ترجمه: «آبجو به مونیخ بردن»
    مترادف فارسی:«چشمه پیش دریا بردن.»


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    Der Backofen ist eingefallen
    ترجمه: «تنور رمبید»
    مترادف فارسی: «تاپو تركيد.»
    مترادف فارسی: «پا سبك كردن.»
    Der Berg hat ein Mäuslein geboren
    Der Berg kreißte und gebar eine Maus
    Der kreißende Berg, gebiert nur eine Maus
    ترجمه: «کوه یک موش کوچک زائید»
    ترجمه: «کوه وضع حمل کرد و موشی به دنیا آورد»
    ترجمه: «کوه حامله، یک موش زائید»
    مترادف فارسی: «كوه كندن و موش بر آوردن.»
    مترادف فارسی: «کوه البرز، پس از درد فراوان موش زائید.»
    Der Fisch fängt am Kopf an zu stinken
    ترجمه: «ماهی از سر میگندد»
    مترادف فارسی: «ماهی از سر گنده گردد، نی زدم.» مولوی
    Die dümmsten Bauern haben die dicksten Kartoffeln
    ترجمه: «احمق‌ترین کشاورزان، بزرگرین سیب‌زمینی‌ها را حاصل می‌آورند»
    مترادف فارسی: «جاهل را غنی‌تر می‌رسد روزی.»




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    Ein alter Mann und eine junge Frau, gewisse Kinder
    ترجمه: «یک مرد مسن با زنی جوان، کودکان فراوان»
    مترادف فارسی: «عروس جوان داماد پير، سبد بيار جوجه بگير!»
    Ein Alter sieht besser hinter sich als ein Junger, vor sich
    ترجمه: «مرد سالخورده، پشت سرش را بهتر از مرد جوانی که جلوی پایش را می‌نگرد، می‌بیند»
    مترادف فارسی: «آن‌چه جوان در آينه بيند، پير در خشت خام آن بيند.» مولوی
    Ein heidnisches Pfand ist besser als ein christliches Versprechen
    ترجمه: «یک تضمین کافرانه بهتر از یک قول مسیحانه است»
    مترادف فارسی: «سنگ به از گوهر نایافته» نیما یوشیج
    تمثیل: «به‌دسـت‌آوريده خردمند سنگ// بـه‌نايافته دُر به‌ندهد زچنگ» اسدی طوسی
    Einem bald die Ärmel zerreißen /das er bleiben soll
    ترجمه: «آستین مهمان را کشیدن و از هم دریدن برای نگهداشتن وی»
    مترادف فارسی: «چادر‌كشون، چادر‌درون(كشيدن و دريدن).»
    Einen auf den Backofen setzen
    ترجمه: «رو تنور نشاندن»
    مترادف فارسی: «دختری را ترشی‌ انداختن.»
    Ein Vogel in der Schussel ist besser als zehn in der Luft
    ترجمه: «پرنده ای در دیگ بهتر از ده در هوا»
    تمثیل: «ما در خور صيد تو نباشيم وليكن// گنجشك به ‌دست است به ‌از باز پريده» سعدی
    Er ist hintern Backofen nicht weggekommen
    ترجمه: «از پشت تنور بیرون نرفته»
    مترادف فارسی: «پشت تاپو بزرگ شده.»
    مترادف فارسی: «از پشت کوه آمدن.»


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    Gassenengel, Hausteufel.
    ترجمه: «فرشته کوچه، ابلیس خانه»
    مترادف فارسی: «تو کوچه عسل، تو خونه حنظل.»
    Gebrannte Kinder scheuen das Feuer.
    ترجمه: «بچه‌های سوخته، از آتش حذر کنند»
    مترادف فارسی: «مارگزيده از ريسمان سياه و سفيد ميترسد.»
    Geflickter Freundschaft wird selten wieder ganz.
    ترجمه: «دوستی وصله شده‌ به ندرت به کیفیت سابق باز می‌گردد»
    مترادف فارسی: «گر رشته گسست، می‌توان بست// لیکن گرهیش در میان است» امیر خسرو
    Gehe nicht zu deinem Fürst, wenn du nicht gerufen wirst.
    ترجمه: «تا احظار نشده‌ای نزد پادشاه‌ات نرو»
    مترادف فارسی: «تات نپرسند، همی باش گنگ// تات نخوانند همی باش لنگ» مسعود سعد
    Geld regiert die Welt.
    ترجمه: «پول بر دنیا حکومت می کند»
    مترادف فارسی: «پول حلال مشکلات است.»
    Gemein Gerücht ist selten erlogen.
    ترجمه: «شایعات عمومی به ندرت دروغ از آب در می‌آید»
    مترادف فارسی: «تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها.»
    Geschehene Dinge haben keine Umkehr.
    ترجمه: «چیزهایی که اتفاق افتاده است بازگشتی ندارند»
    مترادف فارسی: «گذشته‌ها گذشته است.»
    Gesunder Geist in gesundem Körper.
    ترجمه: «روح سالم در قالب سالم»
    مترادف فارسی: «عقل سالم در بدن سالم است.»
    Geteiltes Leid ist halbes Leid.
    ترجمه: «رنج تقسیم شده، نصف رنج است»
    مترادف فارسی: «ظلم بالسویه عدل است.»
    Gleich und gleich gesellt sich gern.
    Gleich Vieh leckt sich gern.
    ترجمه: «همگون با همگون به خوبی باهم کنار می‌آیند»
    ترجمه: «چهارپایان همسان، با لذت همدیگر را می‌لیسند»
    مترادف فارسی: «کبوتر با کبوتر، باز با باز// کند همجنس با همجنس پرواز»
    مترادف فارسی: «کور، کور را می‌جوید، آب گودال را.»
    Gottes Mühlen mahlen langsam, aber trefflich fein.
    ترجمه: «آسیاب خدا آرام می‌چرخد، اما کاملأ نرم می‌کند»
    مترادف فارسی: «خدا دیرگیر است، اما سخت‌گیر است.»
    Graue Köpfe und blonde Gedanken, passen nicht zusammen.
    ترجمه: «کله خاکستری با افکار بور مطابقت ندارد»
    مترادف فارسی: «چون پیر شدی، زکودکی دست بدار// بازی و ظرافت به‌جوانان بگذار» سعدی




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #6
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    Haar auf flacher Hand raufen wollen.
    ترجمه: «از کف دست مو کندن»
    مترادف فارسی: « كف دست كه مو ندارد از كجايش می‌كنند.»
    Habich ist ein besserer Vogel als Hättich.
    ترجمه: «دارم، پرنده‌ای بهتر از داشتم است»
    معنی: «دارم و داشتم در زبان آلمانی تشابه تلفظی با نام پرنده‌ای دارد.»
    مترادف فارسی: «داشتم داشتم حساب نيست، دارم دارم حساب است.»
    Handwerk hat goldene Boden.
    ترجمه: «پیشه، قاعده‌اش طلایی است»
    مترادف فارسی: «به‌پايان رسد كيسه سيم و زر// نگردد تهی كيسه پيشه‌ور» سعدی
    Handwerk hasst einander.
    ترجمه: «پیشه‌ور از پیشه‌ور متنفر است»
    مترادف فارسی: «همكار، همكار را نمی‌تواند ببيند.»
    Hinter dem Zaune aufgelesen sein.
    ترجمه: «از پشت حصار برداشته شده»
    مترادف فارسی: «زير بوته سبز شده.»
    Hat der Herr der Schnupfen, so niesen die Knechte.
    ترجمه: «ارباب زکام دارد، خدمه عطسه می‌کنند»
    مترادف فارسی: «شاه‌خانم ميزايد، ماه‌خانم درد می‌كشد.»
    Herrenfeuer wärmt und brennt.
    ترجمه: «آتش بزرگان هم گرم کند و هم سوزاند»
    مترادف فارسی: «قرب سلطان آتش است از وی بترس.»
    Hörensagen ist halb gelogen.
    ترجمه: «حرف شنیده‌شده نیمه‌دروغ است»
    مترادف فارسی: «يك كلاغ را چهل كلاغ كردن.»
    Hühner, die daheim essen und anderswo legen, soll man am Bratspieß ziehen.
    ترجمه: «مرغانی که در خانه دانه می‌چینند و در جای دیگری تخم می‌گذارند باید به سیخ کشید»
    مترادف فارسی: «چينه‌اش را اينجا می‌خورد، تخمش را جای ديگر می‌گزارد.»


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #7
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    Ich will dir weisen, wo die Katze im Heu liegt.
    ترجمه: «می‌خواهم به تو نشان دهم که گربه کجا توی کاه تخم می‌گذارد»
    مترادف فارسی: «بهت نشون میدم کجا گربه تخم می‌کند.»
    Ihm juckt das Fell.
    ترجمه: «پوستش می‌خارد»
    مترادف: «تنش می‌خارد.»
    Im Keim ersticken.
    ترجمه: «در نطفه خفه کردن»
    مترادف فارسی: «در نطفه خفه کردن»
    Irren ist menschlich.
    ترجمه: «اشتباه‌کردن کاری است بشری»
    مترادف فارسی: « بشر جايزالخطا است.»
    Isfahan ist die halbe Welt.
    ترجمه: «اصفهان نیمی از جهان است»
    ریشه فارسی: «اصفهان نصف جهان.»


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #8
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    Jahre lehren mehr als Bücher.
    ترجمه: «گذشت زمان بیشتر از کتاب می‌آموزد»
    مترادف فارسی: «زيركترين و آزموده ترين آموزگاران، روزگار باشد.»
    Je älter die Kuh, je hübscher das Kalb.
    ترجمه: «هرچه گاو پیرتر، گوساله‌اش قشنگتر»
    مترادف فارسی: «گاو كه پیر شد گوساله‌اش عزيز می‌شود.»
    Je dümmer der Mensch, desto größer das Glück
    ترجمه: «آدم هرچه نادان‌تر، بلند‌بخت‌تر»
    مترادف فارسی: «دنیا به كام ابلهان است.»
    Jemand einen Bärendienst erweisen
    ترجمه: «به کسی خدمت‌ خرسی کردن»
    مترادف فارسی: «دوستی خاله‌خرسه.»


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #9
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    Katzengebet dringt nicht in den Himmel (himmelt nicht).
    ترجمه: «دعای گربه در آسمان رخنه نکند.»
    مترادف فارسی: « به‌دعای گربه سياه باران نمی‌آيد (نمی‌بارد).»
    Katzenwäsche machen.
    ترجمه: «گربه‌شویی کردن»
    مترادف فارسی: «گربه‌شويی كردن.»
    Kaufmannschaft leidet keine Freundschaft.
    ترجمه: «تجارت، دوستی را تحمل نکند»
    مترادف فارسی: «حساب حساب است، كاكا برادر.»
    Kindermund tut Wahrheit kund.
    ترجمه: «دهان کودکان، حقیقت‌گو است»
    مترادف فارسی: «حرف راست را از بچه بپرس.»
    Kinder und Narren sagen die Wahrheit.
    ترجمه: «کودکان و دیوانگان حقیقت‌گو هستند»
    مترادف فارسی: « حرف راست را از ديوانه بايد شنيد.»
    Krokodilstränen weinen.
    ترجمه: «اشک تمساح گریه‌گردن»
    مترادف فارسی: «اشك تمساح ریختن.»
    Kleider machen Leute, Lumpen machen Läuse.
    ترجمه: «لباس، آدم می‌سازد، لباس‌کهنه شپش»
    مترادف فارسی: «آستین نو پلو بخور.»
    Kümmel spalten.
    ترجمه: «سیاه‌دانه شکافتن»
    مترادف فارسی: «مته به‌خشخاش گذاشتن.»
    Kunst geht über Geld.
    ترجمه: «هنر برتر از پول است»
    مترادف فارسی: «هنر بهتر از گوهر نامدار» فردوسی
    مترادف فارسی: «هنر بهتر از ملک و مال پدر»


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #10
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    Lachen ist die beste Medizin.
    ترجمه: «خنده بهترین داروها است»
    مترادف فارسی: «خنده بر هر درد بی‌درمان دواست.»
    Lebe, als solltest du morgen sterben, und arbeite, als solltest du ewig leben.
    ترجمه: «به گونه‌ای زندگی کن که گویی فردا باید بمیری؛ و طوری کار کن که گویی جاودانه‌ای.»
    مترادف فارسی: «طوری زندگی كن، انگاری فردا خواهی مرد، طوری كار كن، انگاری هيچگاه نخواهی مرد.» هراس
    Leute und Leute sind zweierlei.
    ترجمه: «آدم و آدم دو گونه می‌باشند»
    مترادف فارسی: «آدم به‌آدم بسیار ماند.»
    Liebe kann Berge versetzen.
    ترجمه: «عشق، کوه را جا به جا می‌کند»
    مترادف فارسی: «عشق در كوه‌كنی داد نشان قدرت خويش// ور‌نه اين مايه هنر تيشه فرهاد نداشت» فرخی یزدی
    Liebe erweicht auch die härtesten Stein und Felsen.
    ترجمه: «عشق، سخت‌ترین سنگ‌ها و صخره‌ها را نرم می‌کند.»
    مترادف فارسی: «گر كوه‌كن زپای در آمد چه‌جای طعن// بالله كه كوه پست شود زير بار عشق» جامی
    Liebe braucht keinen Lehrer.
    ترجمه: «عشق، نیازی به آموزگار ندارد»
    مترادف فارسی: «ای بی‌خبراز سوخته و سوختنی// عشق آمدنی بود نه آموختنی» سنائی
    Liebe, die nur von einer Seite kommt, dauert nicht lange.
    ترجمه: «عشقی که فقط از یک سوی آید، طولانی نخواهد بود»
    مترادف فارسی: «چو زین سر هست زان سر نیز باید // كه مهر از یك طرف دیری نپايد» اوحدی
    Liebe ohne Gegenliebe, ist eine Frage ohne Antwort.
    ترجمه: «عشق بدون طرف مقابل، سؤالی است بدون پاسخ»
    مترادف فارسی: «چه خوش بی، مهربونی هر دو سر بی// كه يك‌سر مهربونی، درد‌سر بی» باباطاهر
    Liebe und Husten lässt sich nicht verbergen.
    Liebe und Rausch schaut zum Fenster aus.
    ترجمه: «عشق و سرفه را نمی توان پنهان داشت.»
    ترجمه: «عشق و سرمستی از دریچه بیرون را می‌نگرند.»
    مترادف: «عشق و مشك پنهان نمی‌ماند.»
    Liebe kann man nicht erzwingen.
    Liebe duldet keinen Zwang.
    ترجمه: «عشق را نمی‌توان تحمیل کرد»
    ترجمه: «عشق، زورپذیر نیست»
    مترادف فارسی: «عشق به‌زور، و مِهر به‌چُنبِه نمی‌شود.»
    Liebe macht närrisch.
    Liebe und Verstand, gehen selten Hand in Hand.
    ترجمه: «عشق، جنون‌آور است»
    ترجمه: «عشق و عقل به ندرت دست در دست دارند.»
    مترادف فارسی: «عشق و جنون همسايه ديوار به ‌ديوارند.»
    مترادف فارسی: «عشق در آمد به‌دل، رفت زسر عقل و هوش.»
    Liebe fürchtet keine Gefahr.
    ترجمه: «عشق از خطر نمی‌هراسد»
    مترادف فارسی: «عشق را از تيغ و خنجر باك نيست.»
    Liebe ist ein verzehrendes Fieber.
    Liebe ist Leides Anfang.
    ترجمه: «عشق تب کشنده‌ای است»
    ترجمه: «عشق، آغاز رنج است»
    مترادف فارسی: «به‌گيتی عاشقی بی‌غم نباشد// خوشی و عاشقی باهم نباشد» فخرالدین اسعد گرگانی
    مترادف فارسی: «عشق برمن در عنا بگشود// عشق سر تا به‌ سر عذاب و عناست» فرخی سیستانی
    Löwen fangen keine Mäuse.
    ترجمه: «شیران، موش شکار نکنند»
    مترادف فارسی: «نخورد شير نيم‌خورده سگ// ور به ‌سـختی بميرد اندر غار» سعدی
    Lügen, dass sich die Balken biegen.
    ترجمه: «دروغی، که تیر سقف را خم می‌کند»
    مترادف فارسی: «دروغی كه تير سقف را می‌شكند.»
    Lügen haben kurze Beine.
    ترجمه: «پای دروغ کوتاه است»
    مترادف فارسی: «دروغ از همان دور كه می‌آيد يك پايش می‌لنگد.»
    مترادف فارسی: «دروغگو تا در خانه‌اش.»


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/