نقاشان چيني با نقاشان رومي در حضور پادشاهي, از هنر و مهارت خود سخن ميگفتند و هر گروه ادعا داشتند كه در هنر نقاشي بر ديگري برتري دارند. شاه گفت: ما شما را امتحان ميكنيم تا ببينيم كدامشان, برتر و هنرمندتر هستيد.
چينيان گفتند: ما يك ديوار اين خانه را پرده كشيدند و دو گروه نقاش , كار خود را آغاز كردند. چينيها صد نوع رنگ از پادشاه خواستند و هر روز مواد و مصالح و رنگِ زيادي براي نقاشي به كار ميبردند.
بعد از چند روز صداي ساز و دُهُل و شادي چينيها بلند شد, آنها نقاشي خود را تمام كردند اما روميان هنوز از شاه رنگ و مصالح نگرفته بودند و از روز اول فقط ديوار را صيقل ميزدنند.
چينيها شاه را براي تماشاي نقاشي خود دعوت كردند. شاه نقاشي چينيها را ديد و در شگفت شد. نقشها از بس زيبا بود عقل را ميربود. آنگاه روميان شاه را به تماشاي كار خود دعوت كردند. ديوار روميان مثلِ آينه صاف بود. ناگهان روميها پرده را كنار زدند عكس نقاشي چينيها در آينة روميها افتاد و زيبايي آن چند برابر بود و چشم را خيره ميكرد شاه درمانده بود كه كدام نقاشي اصل است و كدام آينه است؟
صوفيان مانند روميان هستند. درس و مشق و كتاب و تكرار درس ندارند, اما دل خود را از بدي و كينه و حسادت پاك كرده اند. سينة آنها مانند آينه است. همه نقشها را قبول ميكند و براي همه چيز جا دارد. دل آنها مثل آينه عميق و صاف است. هر چه تصوير و عكس در آن بريزد پُر نميشود. آينه تا اَبد هر نقشي را نشان ميدهد. خوب و بد, زشت و زيبا را نشان ميدهد و اهلِ آينه از رنگ و بو و اندازه و حجم رهايي يافته اند. آنان صورت و پوستة علم و هنر را كنار گذاشتهاند و به مغز و حقيقت جهان و اشياء دست يافتهاند.
همة رنگها در نهايت به بيرنگي ميرسد. رنگها مانند ابر است و بيرنگي مانند نور مهتاب. رنگ و شكلي كه در ابر ميبيني, نور آفتاب و مهتاب است. نور بيرنگ است.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)