شاه یهودی، که کمر به قتل نصرانیان بسته بود، وزیری داشت بسیار نیرنگباز. او به شاه پیشنهاد کرد و گفت: «نصرانیان دین خود را میپوشانند و در نتیجه از تیغ تو جان سالم بدر میبرند. من در ظاهر خود را نصرانی معرفی میکنم و درمیان آنها میروم و کمکم پیشوای آنها میشوم و یکایک آنها را شناسایی میکنم سپس اختلاف در میان آنها ایجاد میکنم و خودشان را به جان خودشان میافکنم و به این ترتیب، تیغ تو را نسبت به آنها برانتر کرده و آنها را از درون میپوسانم.
آن زمان وقتی که بر آنها حمله کردی قطعا و سریعا آنها را تار و مار خواهی کرد، مشروط بر اینکه انگشتان و بینی و گوش مرا بشکافی و مرا به دار آویزان کنی، تا همهی مسیحیان تصور کنند که من به جرم مسیحی بودن اینگونه ***جه شدهام. سپس مرا از شهر خود بیرون کن و ...»
شاه، پیشنهاد وزیر را اجرا کرد و وزیر با اینگونه تزویر به میان مسیحیان رفت و مسیحیان نیز او را به عنوان مجاهد صبوری که در راه دین مسیح صدمه بسیار دیده است، پناه دادند و به گردش اجتماع کردند و از هرسو به سوی او آمدند و او شش سال اینگونه در میان آنها ماند.
او دارای موقعیت بسیار عظیمی شد و کمکم از نفوذ خود و از زور و زر تزویر خود سو استفاده کرده و بذر اختلاف را در دلها کاشت؛ به این ترتیب که آنها را گروه گروه کرد و برای هر گروهی امیری گذارد.
او در خفا به هر امیری حکم جانشینی خود را داد و بعد آنها با پیروانشان در برابر هم جبهه گیری نمودند.
خون روان شد همچو سیل از چپ و راست کوه کوه اندر هوا زین ، گرد خاست
آری این است نتیجهی اختلاف و تفرقه که دشمن به کار برد و مسیحیان را تار و مار ساخت :
منبسط بودیم و یک جوهر همه بی سر و بی پا بدیم ، آن سر همه
یک گهر بودیم همچون آفتاب بی گره بودیم و صافی همچو آب
چون به صورت آمد آن نور سره شد عدد چون سایه های کنگره
کنگره ویران کنید از منجنیق تا رود فرق از میان این فریق
تا اینکه دربارهی نتایج شوم اختلاف گوید :
تخم های فتنه ها کو کشته بود آفت سرهای ایشان گشته بود
جان بیمعنی دراین تن بیخلاف هست همچون تیغ چوبین در غلاف
تا غلاف اندر بود با قیمت است چون برون شد سوختن را آلت است
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)