در زمان­های قدیم، شاه ستمگری بود که در کیش یهود به سر می­برد. او بخاطر تعصب هم­کیشان خود، مسیحیان را می­کشت. با این­که موسی پیامبر یهود و عیسی پیامبر مسیحیان، هردو در یک راستا قدم بر می­داشتند، ولی آن شاه یک فرد احول و دوبین بود و از این رو تصور می­کرد که عیسی و موسی، از هم جدا هستند.
مثال این شاه به آن شاگرد لوچ و دوبین مانند است که استادش به او گفت: برو آن شیشه را (که یک عدد بود) بیاور، شاگرد چون دوبین بود، پرسید : کدام شیشه را بیاورم ؟
استاد هرچه قدر به او گفت : یک شیشه بیشتر نیست ! او می­گفت به من طعنه مزن زیرا دو شیشه است.
سرانجام استاد به او گفت : برو یکی از آن شیشه­ها را ب*** و دیگری را بیاور ! او رفت و یک شیشه را شکست، سپس دید که شیشه­ی دیگری وجود ندارد.
ای انسان ! بهوش باش که خشم و شهوت، تو را دوبین می­کند و نیروی تشخیص را از تو می­گیرد و براستی اگر قاضی رشوه خوار باشد چگونه می­تواند ظالم را از مظلوم بشناسد :
چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل بسوی دیده شد
خشم و شهوت، مرد را احول کند ز استقامت روح را مبدل کند