قلعه جمهور معروف به دژ بابک در 50 کيلومتري شمال شهرستان اهر استان آذربايجاي شرقي و در ارتفاعات غرب رود بزرگ قره‌سو قرار دارد؛ منطقه‌اي که به نام کليبر معروف است.

دژ تسخير ناپذير بابک
اين دژ مستحكم، بر فراز قله کوهستاني در حدود 2300 تا 2700 از سطح دريا ارتفاع دارد.
قلعه بابک که به نام‌هاي قلعه بابک، دژ بابک، بذ و قلعه جمهور هم معروف است، دژ و مقر سردار آذربايجاني ايران، بابک خرم‌دين بوده که در هنگام قيام بر عليه دستگاه خلافت عباسي در قرن سوم هجري ساخته شده است.
مسافت راه کليبر به قلعه حدود 3 کيلومتر است و به هنگام عبور بايد گردنه‌ها و گذرگاه‌هاي خطرناکي را پشت سر گذاشت.

قبل از رسيدن به دروازه قلعه و ورود به بناي مستحکم دژ بايد از معبري عبور کرد که به صورت دالاني است و از سنگ‌هاي منظم طبيعي شکل گرفته و تنها گنجايش عبور1 نفر را دارد و حتي دو نفر نيز به سختي مي‌توانند از آن بگذرند.
فاصله اين معبر تا قلعه در حدود 200 متر است و مقابل آن قرار دارد. از همين نقطه است که سختي راه و ابهت خاص اين قلعه بلند و موقعيت خيره کننده آن، بيننده را به اعجاب وا مي‌دارد.

امتداد بصري معبر در نهايت به دروازه قلعه ختم مي‌شود و دقيقاً در راستاي آن قرار دارد که باعث مي‌شود ورود هر تازه وارد و سپاهي از طريق دو برج ديده باني در سمت دروازه ورودي قابل رؤيت باشد.
براي نفوذ به داخل تنها راه ورود دروازه اصلي است و از کوهستان امکان وارد شدن به قلعه وجود ندارد.
با گذر از دروازه ورودي و پشت سر گذاشتن بارو، جهت رسيدن به دژ اصلي بايد از گذرگاهي باريک که حدود 100 متر است صعود از ارتفاع را نيز به همراه دارد گذشت تا به مدخل ورودي قلعه رسيد، مسيري صعب العبور که از يک سمت مشرف به دره‌اي است با جنگل‌هاي تنک و ژرفايي در حدود 400 متر که به صورت تيغه و ديواره تا قعر دره ادامه دارد.

در تکيه گا‌ه‌هاي طبيعي اين ديواره‌ها و 4 جهت بنا 4 جايگاه براي ديده‌بان‌ها به صورت نيمه استوانه ساخته شده‌است. اينها مقر کوه بانيه‌ها و سربازاني است که هر جنبنده‌اي را تا کيلومترها دورتر، از فراز دره‌ها و کوهپايه‌ها زير نظر مي‌گرفتند.

پس از صعود، براي ورود به دژ اصلي از ورودي ديگري با پلکان‌هايي نامنظم بايد عبور کرد. چهارسوي ورودي دژ، به وسيله دو ستون کاذب مشخص شده است.
بناي دژ که دو و سه طبقه است، پس از ورودي قرار گرفته است و پس از آن تالار اصلي وجود دارد که اطراف آن را 7 اتاق فرا گرفته است، اتاق‌هايي که به تالار مرکزي را دارند.
در قسمت شرقي دژ تأسيسات ديگري مرکب از اتاق‌ها و آب انبارها ساخته شده است؛ سقف آب انبارها با طاق جناغي و گهواره‌اي استوار شده‌اند.

محوطه داخلي آنها نيز به وسيله نوعي ساروج غير قابل نفوذ گرديده و به هنگام زمستان از برف و باران پر شده و در تابستان و هنگام مضايق و محاصره‌ها از آب آنها استفاده مي‌شده است.
در سمت شمال غربي دژ پلکان‌هايي سرتاسري وجود داشته که اکنون ويران شده و قسمت‌هايي از آن بيرون خاک است و تنها راه صعود به بخش‌هاي مرتفع تر بناست.
از آثار معماري و برخي از سنگ‌هاي زبره تراش و روش چفت و بست سنگ‌ها و ملات ساروج و اندود ديوارها از نوعي گچ و خاک مي‌توان دريافت که ساختمان اين دژ و قلعه در روزگار اشکانيان و بخصوص ساسانيان ساخته شده است.
اين دژ در قرون دوم و سوم و تا چند قرن پس از آن مورد تعمير و مرمت قرار گرفته و تغييراتي در آن به وجود آمده است.
اشيا و ابزاري که از قلعه بابک به دست آمده، سفالينه‌هاي منقوش و لعاب خورده است که يک دوره استقرار تا اوايل قرن هفتم هجري را نمايش مي‌داد.
همچنين تعدادي سکه مسي کشف شده که برخي از آنها به علت ساييدگي و زنگ خوردگي فراوان غيرقابل خواندن است و در بين اين سکه‌ها برخي مربوط به اتابکان آذربايجان و هزارسيبان (قرون ششم و هفتم هجري) هستند.

به لحاظ سوق الجيشي، موقعيت استقرار بنا بر فراز قله به گونه‌اي ست که 20 نفر سپاهي قادر بودند هجوم يک سپاه صد هزار نفري را مانع شوند و تلفاتي هم نداشته باشند.
چون تير و کمان و اسلحه معمول زمان به سربازان و ابزارآلات دفاعي که بر بلندي موضع مي‌گرفتند به جهت بعد مسافت بي تاثير بودند.
قلعه بابک در سال 1345 با شماره 623 در ليست آثار ملي، تاريخي و فرهنگي ايران ثبت شد و مرمت آن از سال 1376 توسط اداره کل ميراث فرهنگي آذربايجان شرقي آغاز شد.
اعدام بابك

روز قبل از اعدام،خليفه با بزرگان دربارش مشورت كرد كه چگونه بابك را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وي را ببينند. بنا بر نظر يكي از درباريان قرار برآن شد كه وي را سوار بر پيلي كرده در شهر بگردانند.

پيل را با حنا رنگ كردند و نقش و نگار برآن زدند؛ و بابك را در رختي زنانه و بسيارزننده و تحقيركننده برآن نشاندند و درشهر به گردش درآوردند.
پس ازآن مراسم اعدام بابك با سروصداي بسيار زياد با حضور شخص خليفه برفراز سكوي مخصوصي كه براي اين كار دربيرون شهر تهيه شده بود، برگزار شد.
براي آنكه همه‌ي مردم بشنوند كه اكنون دژخيم به بابك نزديك ميشود و دقايقي ديگر بابك اعدام خواهد شد، چندين جارچي در اطراف و اكناف با صداي بلند بانگ ميزدند نَوَد نَوَد اين اسمِ دژخيم بود و همه اورا ميشناختند . ابن الجوزي مينويسد كه وقتي بابك را براي اعدام بردند خليفه دركنارش نشست و به او گفت: تو كه اينهمه استواري نشان ميدادي اكنون خواهيم ديد كه طاقتت دربرابر مرگ چند است! بابك گفت: خواهيد ديد.
چون يك دست بابك را به شمشير زدند، بابك با خوني كه از بازويش فوران ميكرد صورتش را رنگين كرد. خليفه ازاوپرسيد: چرا چنين كردي؟ بابك گفت: وقتي دستهايم را قطع كنند خونهاي بدنم خارج ميشود و چهره‌ام زرد ميشود، و تو خواهي پنداشت كه رنگ رويم از ترسِ مرگ زرد شده است. چهره‌ام را خونين كردم تا زرديش ديده نشود .
به اين ترتيب دستها و پاهاي بابك را بريدند . چون بابك برزمين درغلتيد، خليفه دستور داد شكمش را بدرد.... پس از ساعاتي كه اين حالت بربابك گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا كند.
پس ازآن چوبه‌ي داري در ميدان شهر سامرا افراشتند و لاشه‌ي بابك را بردار زدند، و سرش را خليفه به خراسان فرستاد .

آخرين گفتار بابک ( به نوشته کتاب حماسه بابک اثر نادعلي همداني (
چنين بوده است :
تو اي معتصم خيال مکن که با کشتن من فرياد استقلال طلبي ايرانيان را خاموش خواهي کرد من لرزه اي بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دير يا زود آن را سرنگون خواهد نمود .

تو اکنون که مرا تکه تکه ميکني هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ايران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالي شما پاسداران جهل و ستم را از ميان بر خواهد داشت !

اين را بدان که ايراني هرگز زير بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بيگانگان را تحمل نخواهد کرد من درسي به جوانان ايران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد .

من مردانگي و درس مبارزه را به جوانان ايران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشيرش را براي بريدن دست و پاهاي من تيز ميکند صدها ايراني با خون بجوش آمده آماده طغيان هستند مازيار هنوز مبارزه ميکند و صدها بابک و مازيار ديگر آماده اند تا مردانه برخيزند و ميهن گرامي را از دست متجاوزان و يوغ اعراب بدوي و مردم فريب برهانند.

اما تو اي افشين . . . در انتظار و بدينسان نخست دست چپ بابک بريده شد و سپس دست راست او و بعد پاهايش و در نهايت دو خنجر در ميان دنده هايش فرو رفت و آخرين سخني که بابک با فريادي بلند بر زبان آورد اين بود: " پاينده ايران "

روز اعدام بابک خرمدين و تکه تکه کردن بدنش در تاريخ 2 صفر سال 223 هجري قمري انجام گرفت که مسعودي در کتاب مشهور مروج الذهب اين تاريخ را براي ايرانيان بسيار مهم دانسته است اعدام بابك چنان واقعه‌ي مهمي تلقي شد كه محل اعدامش تا چند قرن ديگر بنام خشبه‌ي بابك يعني چوبه‌ي دار بابك در شهرِ سامرا كه در زمان اعدام بابك پايتخت دولت عباسي بود شهرت همگاني داشت و يكي از نقاط مهم و ديدني شهر تلقي ميشد .
برادر بابك يعني آذين را نيز خليفه به بغداد فرستاد و به نايبش در بغداد دستور نوشت كه اورا مثل بابك اعدام كند.طبري مينويسد كه وقتي دژخيمْ دستها و پاهاي برادر بابك را مي‌بُريد، او نه واكنشي از خودش بروز ميداد و نه فريادي برمي‌آورد. جسد اين مرد را نيز در بغداد بردار كردند) .تاريخ ايران-دکتر خنجي(

معتصم خليفه عباسي، چنانکه نظام الملک در سياست نامه خود مي نويسد به شکرانه آنکه سه سردار مبارز ايراني، بابک ، مازيار وافشين رو که هر سه آنها به حيله اسير شده بودند به دار آويخته بود،مجلس ضيافتي ترتيب داده بود که در طول آن 3 بار پياپي مجلس را ترک گفت و هربار ساعتي بعد برمي گشت. در بار سوم در پاسخ حاضران که جوياي علت اين غيبت ها شده بودند فاش کرد که در هر بار به يکي از دختران پدر کشته اين سه سردار تجاوز كرده است، و حاضران با او از اين بابت به نماز ايستادند و خداوند را شکر گفتند.. (تولدي ديگر- شجاع الدين شفا(.

10767439927103372487

90270688467144395501


64062025070694167136

72715248444193706521

45028190247787256570