صفحه 1 از 12 1234511 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 113

موضوع: زبده القصص

  1. #1
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    زبده القصص

    مقدمه

    اَلْحَمْدُ لِلّهِ الذّى سَمَكَ السَّمآءَ وَ نَدَبَ عِبادَهُ اِلى الدُّعاءِ وَ الصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلى مَنْ قَدَّمَهُ فِى الاْ صْطِفاء مُحَمَّدٍ خاتَم الاَنْبياءِ وَ عَلى آلهِ الطّاهِرينَ مَصابيحِ الدُّجى سيّما عَلى حُجَّةِ بْنِ الْحَسَن خاتَمِ الاوْصِياءِ رُوحى وَ اَرْواحُ الْعالَمينَ لَهُ الْفِدا.
    لَقَدْ كانَ فى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِىْ الاَْلْبابِ

    هر آينه باشد در قصه هايشان پندى براى صاحبان عقل و انديشه و خرد.(1)
    سپاس بى حد و ستايش بى شمار مر خداوندى را سزاست كه راه سعادت و روش خوشبختى را به ما آموخت و از نعمتهاى فراوان و گوناگون خويش همه ما را بهره مند ساخت .
    و ستايش و حمد بى انتها مخصوص ذات اقدس يكتاى او كه اين همه توفيق به ما ارزانى داشت و درود بى منتهى و بى پايان بر پيامبر گرامى اسلام محمد مصطفى صلى اللّه عليه وآله وسلم و اهلبيت عصمت و طهارت او عليهم السّلام .
    سبب نگارش :
    در شب ماه مبارك رمضان 1411 بود كه در منزل ابوى بودم و براى بچه هاى خود داستانهاى آموزنده نقل مى كردم كه به فكرم افتاد كتاب داستانى بنويسم كه پند و اندرز و موعظه هاى تكان دهنده باشد. لذا اين كتاب و نوشته هاى مشحون از داستانها و روايات آموزنده اى است كه بازخوانى آنها مى تواند بيدارساز و حركت آفرين باشد.
    داستانهايى كه روح ولايت و دوستى و مهر معصومين عليهم السلام و مرّوجين علوم شريعت رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله وسلم يعنى علماى علم و عمل و اخلاص در آن موج مى زند داستانهايى كه جامعه اى را به حركت و انسان را تكان و به ياد آخرت و روز قيامت و حسابرسى الهى مى اندازد.
    داستانهايى كه روح تعليمات اسلامى در آن ها جلوه گر شده و تعاليم انسان ساز اسلامى را آموزش مى دهد.
    داستانهايى كه به ما مى آموزد چگونه مى توان با سلاح ايمان و عمل صالح در مسير حق گام نهاد و چگونه مى توان از دام شياطين انس و غير انسانى گريخت و به مرحله قرب خالق و ورود به بهشت رضوان رسيد.
    اين داستانها به ما ياد مى دهد چگونه بايد زيست ، چه بايد گفت و چه كار بايد كرد و چگونه خدايى بايد مرد.
    اين داستانها سرچشمه زاينده قرآن و كلام حضرت معصومين سلام اللّه عليهم است و بر ماست كه در اين بركه تقوى خودمان را شستشو دهيم و از معارف الهى سيراب سازيم .
    بله بدين اميد اين مجموعه را جمع آورى نمودم كه ما را در گام نهادن مسير سعادت و بندگى و جستجوگر خدائى و الهى فايده بخشد.
    نام اين كتاب را به اين اعتبار زبدة القصص ناميدم كه واقعاً از بهترين كتاب ها و بهترن داستان ها گلچين نمودم .
    در نگارش و ساده نويسى داستانها سعى شده كه مفهوم رسانده شود و افراد عموم هم بتوانند از آن استفاده كنند على الخصوص بيشتر مورد استفاده نوجوانان و جوانان مذهبى و دينى گردد.
    اميدوارم كه خداوند مهربان از تمام لغزش ها و خطاها، ما را مصون و محفوظ دارد و در دنيا و آخرت هدايت كامل عطا فرمايد و توفيق علم و عمل و اخلاص به معارف عاليه اسلام را نصيبمان گرداند.
    از همه خوانندگان عزيز التماس دعا دارم .
    رمضان 1411 اسفند 1369
    حقير درگاه حق على ميرخلف زاده


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    باز شدن زبان

    جوانى را اجل در گرفت و زبانش از گفتند: لااله الااللّه بَند آمد. نزد پيغمبر خدا (ص) آمدند و جريان را گفتند: آن حضرت برخواست و نزد آن جوان رفت .

    پيغمبر خدا (ص) گفتن شهادتين را بر آن جوان عرضه كرد، ولى زبان او باز نشد. رسول خدا (ص) فرمود: آيا اين جوان نماز نمى خوانده و روزه نمى گرفته است !؟
    گفتند: بله نماز مى خواند و روزه مى گرفت .
    حضرت فرمود: آيا مادرش وى را عاق نموده ؟
    گفتند: بله .
    حضرت فرمود: مادرش را حاضر كنيد! رفتند و پيرزنى را آوردند كه يك چشم وى نابينا بود.
    پيامبر خدا (ص) به پير زن فرمود: پسرت را عفو كن .
    گفت : عفو نمى كنم چون لطمه بصورتم زده و چشم مرا از كاسه درآورده است .
    رسول خدا (ص) فرمود: برويد هيزم و آتش برايم بياوريد.
    پيرزن گفت : براى چه مى خواهيد!؟
    حضرت فرمود: مى خواهم او را به خاطر اين عملى كه با تو انجام داده بسوزانم . پير زن گفت : او را عفو كردم ! آيا او را مدّت 9 ماه براى آتش حمل نمودم ! آيا او را مدّت دو سال براى آتش شير دادم ! پس ترحّم مادرى من كجا رفته است .
    در اين وقت زبان آن جوان باز شد و گفت : اشهد ان لا اله الاّ اللّه . زنى كه فقط رحيم باشد و اجازه ندهد كسى بسوزد. پس خدائى كه رحمان و رحيم است چگونه اجازه مى دهد، شخصى كه مدّت هفتاد سال بگفتن الرحمن الرحيم مواظبت كرده است بسوزاند.(2)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    بواسطه يك عمل وارد بهشت شد

    روز قيامت مردى را مى آورند كه وقتى متوجّه اوضاع و احوال خود مى شود، مى بيند اصلا حسنه اى ندارد!
    ندا مى شود! اى فلان بوسيله عمل خود داخل بهشت شو!
    او مى گويد: بار خدايا با كدام عمل !؟
    خطاب مى رسد: در فلان شب كه خواب بودى و از اين پهلو به آن پهلو مى غلطيدى ، گفتى : يا اللّه و سپس فورا خوابت برد. تو اين موضوع را فراموش كردى اما من كه خُمار نبودم و خواب در وجودم راه ندارد اين سخن تو را فراموش نكردم كه مرا صدا زدى .(3)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نمونه اى از عبد و عبادت

    يكى از مردمان نيكوكار به بازار رفت كه غلام بنده اى بخرد. غلام زر خريدى را به او عرضه كردند، به آن غلام گفت : نام تو چيست ؟
    گفت : فلان ، خريدار گفت : چه كاره اى ؟ غلام گفت فلان ، شخص خريدار به برده فروش گفت : من اين غلام را نمى خواهم ، غلام ديگرى بياور. هنگاميكه غلام ديگرى آورد آن شخص خريدار به آن غلام گفت : نام تو چيست ؟
    غلام گفت : هر نامى كه تو بگذارى . مولا گفت : خوراك تو چيست ؟ غلام گفت : آنچه تو عطا كنى . مولا گفت : چه نوع لباسى مى پوشى ؟ غلام گفت هر لباسى كه تو به من بپوشانى .
    مولا گفت : چه كاره هستى ؟ غلام گفت : هر دستورى كه تو بفرمائى . مولا گفت : چه چيز را اختيار مى نمائى ؟ غلام گفت : من بنده هستم بنده كه از خود اختيارى ندارد.
    مولا گفت : اين بنده حقيقى مى باشد. اين بنده را بايد خريد!! حالِ ما هم بايد مثل اين بنده ، بين خود و خدايمان باشد.(4)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    وظيفه بندگى

    عابدى در بنى اسرائيل از مردم كناره گيرى كرد و مدّت هفتاد سال مشغول عبادت شد.
    خداى عليم ملكى را نزد او فرستاد و فرمود: عبادات تو قبول نمى شوند و خودت را دچار مشقّت منماى و جِد و جَهد مكن !!
    عابد در جواب گفت : چون آنچه به من واجب است عبوديّت و بندگى مى باشد. لذا بايد وظيفه خود را هميشه انجام دهم . ولى قبول شدن و قبول نشدن موكول به معبود من است !
    وقتى آن مَلك مراجعت نمود، خداوند متعال فرمود: عابد چه گفت ؟ مَلك گفت : پروردگارا تو عالمترى كه او چنان و چنين گفت .
    خداى سبحان فرمود: نزد آن عابد برو و بگو: ما طاعات تو را به خاطر اين نيّت ثابتى كه دارى قبول كرديم .(5) بله ، وظيفه ما بندگى است .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #6
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    صراط مستقیم

    ابن عباس از پيامبر عاليقدر اسلام (ص) روايت مى كند: كه به حضرت على بن ابى طالب (ع) فرمود: تو طريق واضح و صراط مستقيم و يعسوب دين يعنى اميرالمؤ منين مى باشى . كسيكه مى خواهد نظيرِ باد از صراط عبور كند و بدون حساب داخل بهشت شود بايد وصىّ و ولىّ و رفيق و خليفه مرا با اهل بيتم ، يعنى على بن ابيطالب (ع) و فرزندانش را دوست داشته باشد. و كسيكه ولايت آقا على بن ابيطالب (ع) را ترك نمايد داخل جهنّم خواهد شد.
    به عزّت و جلال پروردگارم قسم ، على همان باب اللّه است كه چاره اى نيست جز اينكه بايد از آن درِ ولايت داخل شد؛ على بن ابى طالب صراط مستقيم است ؛ على همان كسى است كه خدا فرداى قيامت از ولايت او سؤ ال خواهد كرد.(6)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #7
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نا اميدِ اميدوار

    محمّد بن عجلان
    ثروتش را از دست داد و به شدّت فقير شد و مقدار زيادى نيز بدهكار شد. بالاءخره به فكر افتاد كه پيش حاكم مدينه كه از خويشاوندانش بود، برود و از نفوذ او استفاده كند. در بين راه ، به پسر عموى امام صادق (ع) رسيد، پس از سلام و احوال پرسى ، پسر عموى امام از او پرسيد: كجا مى روى ؟
    محمد گفت : مقدار زيادى بدهى دارم ، و پيش امير مى روم تا كارم را اصلاح كند. پسر عموى امام گفت : از پسر عمويم حضرت امام جعفر صادق (ع) چند حديث قدسى شنيده ام كه مى خواهم برايت نقل كنم .
    خداوند مى فرمايد: به عزّت و جلالم سوگند كسى كه به غير من اميدوار باشد اميدش را قطع مى كنم . و نيز مى فرمايد: واى بر اين بنده ، او بدون اينكه ما را بخواند، و از ما بخواهد، نعمت هاى خود را به او عطا نموديم ، آيا اگر ما را بخواند و درخواستى نمايد، خواسته اش را رد مى كنيم ؟
    ما عَدَم بوديم ، تقاضامان نبود
    لطف حق ناگفته ما مى شنود
    آيا تو گفتى خدايا چشم مى خواهم كه خداوند به تو چشم داد؟ آيا وقتى خداوند به تو گوش و دهان و دست و پا داد، تو آنها را از خداوند خواسته بودى ؟ محمد كه اين احاديث را براى اولين مرتبه مى شنيد، با اشتياق گفت : دوباره آنها را برايم بخوان .
    پسر عموى امام صادق (ع) دوباره احاديث را خواند. و محمد با دقّت به آن گوش فرا داد. بالا خره فرمايش خداوند در او اثر كرد. و گفت : به خداوند اميدوار شدم و كارم را به او واگذار كردم .
    اين را گفت و راهش را كج كرد و به خانه بازگشت . طولى نكشيد كه گرفتاريهايش بر طرف گرديد و قرض هايش پرداخته شد.(7)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #8
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    معناى تقوا

    از حضرت على (ع) جويا شدند: معناى تقوا و پرهيزگارى چيست ؟ حضرت فرمود: كسى را مى توان با تقوا گفت : كه مثلا اگر كلّيه اعمال و رفتارهاى او را در ميان يك طَبَق بگذارند و بدون اينكه سرپوشى روى آن طَبَق انداخته باشند آن را در اطراف جهان بگردانند او عملى انجام نداده باشد كه باعث شرمندگى وى گردد و بدين علّت لازم شود كه آن را پنهان نمايد.(8) و نيز آن بزرگوار مى فرمايد:
    تقوا آن است كه انسان اصرار بر معصيت را ترك نمايد و به وسيله عبادت هم مغرور نشود.
    يك چنين تقوا بشر را از آتش جهنم نگاه مى دارد و به بهشت مى رساند.
    آخرين درجه تقوا بيزار شدن از هر چيزى است كه غير ذات مقدس ‍ پرودگار باشد و ابتداى تقوا اجتناب از شرك است و حد وسط آن دورى از حرام مى باشد. تقوا منتهى درجه اطاعت و عبادت است .(9)
    ابن عباس مى فرمايد: منظور از كلمه متّقين در سوره بقره على بن ابيطالب (ع) است كه بقدر يك چشم بهمزدن براى خدا شريك قرار نداد.
    زيرا على بن ابيطالب (ع) از شرك و پرستش بتها بركنار بود و خدا را مخلصانه مى پرستيد، على و شيعيانش بدون حساب بسوى بهشت خواهند رفت .(10)
    عمربن عبدالعزيز گويد: شخص با تقوا بايد نظير كسى باشد كه در مكه لباس احرام پوشيده باشد.
    گفته شده : شخص با تقوا كسى است كه از آنچه بر او حرام شده باشد دورى كند و آن احكامى را كه بر او واجب است انجام دهد.(11)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #9
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    برادران پيامبر (ص)

    در يكى از روزها پيغمبر اسلام (ص) به اصحاب خويش ‍ فرمود: آيا مى دانيد: كدام يك از مؤ منين افضل و برترند؟ گفتند: فرشتگان حضرت فرمود: همين طور است ولى منظور من آنان نبود. گفتند: پيامبران افضلند، حضرت فرمود: آرى ولى منظورم ايشان نيست . گفتند: يا رسول اللّه پس آنان كيانند؟
    حضرت فرمود: ايشان آن افرادى هستند كه بعد از من در آخر الزمان بوجود مى آيند آنان مرا نديده و سخن مرا نشنيده و معجزات مرا مشاهده ننموده اند. فقط ورق و كتاب سربسته و سياهى را كه بر سفيدى نوشته شده باشد مى بينند و به آنان عمل مى كنند. آنان برادران من هستند كه افضل اهل ايمانند.
    سپس رسول اعظم اسلام (ص) اين آيه را خواند كه مى فرمايد الذين يومنون بالغيب اولئك اخوانى حقا آن افرادى كه بغيب ايمان مى آورند حقا كه برادران منند. اصحاب گفتند: يا رسول اللّه آيا ما برادران تو نيستيم !؟
    حضرت فرمود: شما اصحاب من هستيد و آنان برادران منند.(12)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #10
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    جان گرفتن كافر

    از حضرت صادق (ع) مرويست كه حضرت اميرالمؤ منين (ع) را درد چشمى عارض شد.
    حضرت رسول (ص) به عيادت آن حضرت تشريف برده مشاهده فرمود كه آن حضرت از درد صيحه و فرياد مى كشند. آقا رسول اللّه (ص) فرمود: آيا اين ناراحتى و فرياد از جزع و بى تابى است يا از شدت درد؟ حضرت اميرالمؤ منين (ع) فرمود! يا رسول اللّه من هنوز دردى نكشيدم كه سخت تر از اين درد باشد.
    آقا رسول خدا (ص) فرمود: يا على وقتى ملك الموت براى قبض ‍ روح و جان گرفتن روح كافر نازل مى شود با خود سيخى از آتش مى آورد و روح او را با آن سيخ آتشى بيرون مى كشد و در همين حال جهنم صيحه مى زند.
    از شدت جان گرفتنِ كافر خبر مى دهد، كه همراه با آن جهنّم فرياد مى كشد آقا اميرالمؤ منين (ع) چون اين سخنان را شنيد، از جا برخاستند و نشستند و فرمودند: يا رسول اللّه اين سخنان را اعاده و تكرار فرمائيد، زيرا اين حديث دردم را فراموشى داد.
    سپس فرمود: آيا از امت شما كسى باين نحو قبض روح مى شود. حضرت رسول (ص) فرمود: بلى . سه گروه ، اول :
    حاكمى كه ظلم و جور كند دوم : كسيكه مال يتيم را بظلم و ستم بخورد. سوم : كسيكه شهادت دروغ دهد.(13)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 1 از 12 1234511 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/