42877741201259413266

42688621336794616712

شب‌هاي سرد

سلول‌هايي وجود داشت كه زنداني‌اش در دي و بهمن از شدت سرما به خود مي‌پيچيد و در تير و مرداد از گرما بي‌تاب مي‌شد.
خود من مدتي در يك سلول ديوار به ديوار دستشويي بودم كه پنجره‌اش شكسته بود و باد مقداري برف و باران را به داخل مي‌آورد و ديوار و كفش بسيار سرد و مرطوب بود.
همان فرش زبر و كثيف هم به قسمتي از سلول نمي‌رسيد و آن قسمت حتي سيمان و موزاييك هم نداشت.
شب‌هاي سرد و برفي زمستان، استخوان‌هاي پاهايم از سرماي پنجره و رطوبت زمين، به شدت درد مي‌گرفت و نمي‌توانستم بخوابم.
مجبور بودم به حالت مچاله شده باشم و تن‌پوش زندان را به اطراف ساق پاهايم ببندم. ولي باز هم درد و سرما و رطوبت بيداد مي‌كرد

منبع: كتاب از دانشگاه تهران تا شكنجه گاه ساواك صفحه 35

42688621336794616712