صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 36

موضوع: |♥|♥|♥| ۩ اشگ غم٬سرشگ قلم٬درسوگ مولاي کريمان۩ |♥|♥|♥| ۩

  1. #1
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    |♥|♥|♥| ۩ اشگ غم٬سرشگ قلم٬درسوگ مولاي کريمان۩ |♥|♥|♥| ۩

    کنید ماتمیان گریه در عزایحسن
    که شد بلند به ماتم زنو لوای حسن

    اگر گذشت محرم رسیده ماه صفر
    حسینیان بخروشید در عزای حسن

    پی تسلی زهرا ، خوش آنکه میگرید
    گهی برای حسین و ، گهی برای حسن

    ببرد بار ملالی حَسَن ، که بردن آن
    ز ما سوا نتواند کسی ، سوای حسن

    غمی که داشت حسن در دل حزین ،شرحش
    ز من مجو که حَسَن داند و خدای حسن

    کند به دشمن خود بهر حفظ دین، بیعت
    مقام حلم تماشا کن و رضای حسن

    ز چشم اهل نظر سر زد آن عصاکز ظلم
    فرو برد همان کور دل به پای حسن

    چه دیده بود از او خصم او ،که دائم بود
    به قصد جانِ به اندوه مبتلای حسن

    فغان که رنگ زمرد زَ سوده الماس
    پدید شد به لب لعل جانفزای حسن

    به حق او بنگر جور چرخ وطغیانش
    که بعدِ قتل ، عدو کرد تیربارانش




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    طومار جان جن و بشر پاره پاره گشت
    قرآن به چشم اهل نظر ، پاره پاره گشت

    بی پرده چون به شر گروهی بشر نما
    صد پرده از حریم بشر پاره پاره گشت

    بر زد شبی شراره ظلمت به قلب نور
    دل از سپیده ، وقت سحر پاره پاره گشت

    آبی به جای رفع عطش ریخت آتشی
    بر دل ، که تا بروز شُمَر پاره پاره گشت

    از قلب کلّ هستی و ، از پیکر وجود
    آتش گرفت جان و ، جگر پاره پاره گشت

    دردا که از سپهر بنی هاشم ، آنکه بود
    یک مه دو جا به ماه صفر ، پاره پاره گشت

    یک جا بزهر فتنه و ، یک جا به تیر کین
    یک جسم خسته از دو شرر پاره پاره گشت

    قلبی که بود در اثر زهر ، چاک چاک
    با تیر کینه بار دگر پاره پاره گشت

    در پیش چشم آنهمه اختر ، چنان شهاب
    بارید تیر شب که قمر پاره پاره گشت

    باران تیر بر کفن و بر بدن نشست
    جیب صدف درید و ، گهر پاره پاره گشت

    ایدل دگر مجو هنر حُسن ، بی حَسن
    شیرازه کتاب هنر پاره پاره گشت


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    گشته ام بیمار غربت ، درد درمانم شده
    همدمم در کنج عزلت ، آه سوزانم شده

    مجتبایم ، آنکه از بی یاری و بی همدمی
    آه ، تنها محرم اسرار پنهانم شده

    می کنم در خانه خود هم به غربت زندگی
    من ندانم با چه جرمی خانه ، زندانم شده ؟

    مرد را در خانه ، همسر محرم راز است و من
    محرم رازم دریغا قاتل جانم شده !

    می خورم هر روز از زخم زبان خون جگر
    هر شب از بی یاوری ، شام غریبانم شده

    رهبر تنهای تاریخم ، که بیش از هر گناه
    بیگناهی باعث رنج فراوانم شده

    از همه نزدیکتر بر من که شده همسر، بزهر
    میزبان روزه لبهای عطشانم شده

    وارث صبر پدر گشتم که در طفلی به ظلم
    مادرم نقش زمین در پیش چشمانم شده

    با زبان حال می گویم ، که در دیوان عدل
    مدرک مظلومی من ، قبر ویرانم شده

    ظلم بی تکرار در تاریخ مظلومان دهر
    قصّه بعد از شهادت ، تیر بارانم شده

    کفت جدّم کور در محشر نخواهد آمدن
    در جهان با معرفت ، چشمی که گریانم شده

    دارد امید شفاعت در جزا بر مادرم
    آنکه با اخلاص در دنیا ثنا خوانم شده
    محمد موحدیان


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    بت غم عشق تو تا يار دل زار من است

    بهتر از خلد برين گوشه بيت الحزن است

    نه غم حُور و نه انديشه جنّت دارم
    از زمانى كه مرا بر سر كويت وطن است

    قصّه عشق من و حُسن تو اى مايه ناز
    نقل هر مجلس و زينتْ دِه هر انجمن است

    بعد از اين ياد، كس از ليلى و مجنون نكند
    حُسْن اگر حُسْن تو و عشق اگر عشق من است

    توئى آن يوسف ثانى كه ز يك جلوه حُسن
    محو ديدار تو صد يوسف گل پيرهن است

    از پى ديدن رخسار تو موساى كليم
    سال ها بر سر كويت به عصا تكيه زن است

    آدم و نوح و سليمان و مسيحا و خليل
    همه را مِهر ولاى تو به گردن رسن است

    خلق گويند به من ، دلبر و معشوق تو كيست
    كه تو را در غم او اين همه رنج و مِحَن است

    چه بگويم كه نم از يم نتوان گفت كه آن ماه جبين
    سرو سيمين بدن و خسرو شيرين سخن است

    ثمر باغ رسالت ، گهر بحر وجود
    والى مُلك ولايت ، ولىّ مؤ تمن است

    اوّلين سبط و دوّم حجّت و سيّم سالار
    چارمين عصمت حقّ و يكى از پنج تن است

    نام ناميّش حسن ، خلق گراميّش حسن
    پاى تا فرق حسن ، بلكه حسن در حسن است

    روى حسن موى حسن بوى حسن خوى حسن
    يك جهان جوهر حُسن است كه در يك بدن است


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    دردهای سینه ام اندازه یک عالم است

    این دل زهرایی ام آماج هر درد و غم است

    هر که درد خویش را با همسرش عنوان کند
    وای بر مردی که حتی در حرم بی محرم است

    با که گوید درد دل مردی که یارش بی وفاست
    بی وفا محرم چو باشد باز هم نامحرم است

    یارو یاور داشتن بهر غریبان پیش کش
    وای از حال امامی که غریب عالم است

    تیر نیزه تیز اما طعم طعنه تیز تر
    زخم خنجر سخت اما درد غربت هر دم است

    من همان صاحب عزای کوچه تنهایی ام
    اهل آن بیتم که دربش رد پایی محکم است

    من مقیم خانه ای هستم که تا روز تقاص
    سر درش یک چادر خاکی همیشه پرچم است

    آنچه منه دیدم به چشم خویش حیدر هم ندید
    بر مصیبت های عالم این مصیبت اعظم است

    با همان دستی که بیعت کرد ثانی در غدیر
    زد بر آن رویی که جای بوسه ها ی خاتم است

    بر زمین افتاده بود و اب میشد مادرم
    روی برگ یاس دیدم چشمه ای از شبنم است

    قد و بالای رشیدم را دگر زینب ندید
    از همان روزی که دید آن نخله طوبا خم است

    رودها و چشمه ها از پیش چشمم جار ی اند
    آب یک چشمم فرات چشم دیگر زمزم است

    گرچه عمری محرمم شد اشک چشم و خون دلش
    ای خدا حالا برایم مرگ تنها مرهم است


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #6
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    هرگز دلى ز غم چو دل مجتبى نسوخت
    ور سوخت اجنبى دگر از آشنا نسوخت

    هر گلشنى كه سوخت ز باد سموم سوخت
    از باد نوبهارى و نسيم صبا نسوخت

    چندان دلش ز سرزنش دوستان گداخت
    كز دشمنان زهر بد و هر ناسزا نسوخت

    هرگز برادرى به عزاى برادرى
    در روزگار چون شه گلگون قبا نسوخت

    آن دم كه سوخت حاصل دوران ز سوز دهر
    در حيرتم كه خرمن گردون چرا نسوخت

    تا شد روان عالم امكان ز تن روان
    جنبنده اى نماند كزين ماجرا نسوخت


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #7
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    1 gerd  30


    آن شاخ گل که سبز بود در خزان یکی است

    افشانده غنچه گل سرخ از دهان یکی است

    آن گوهری کز آتش الماس ریزه شد
    یاقوت خون زلعل لب او روان یکی است

    آن لعل درفشان که زمرد نگار شد
    داد از وفا به سوده الماس، جان، یکی است

    آن نخل طور کز اثر زهر جانگداز
    از فرق تا قدم شده آتش فشان یکی است

    آن شاهباز اوج حقیقت که تیر خصم
    نگذاشته ز بال و پر او نشان یکی است

    آن خضر رهنما که شد از آب آتشین
    فرمانروای مملکت جاودان یکی است

    آن نقطه بسیط محیط رضا که بود
    حکمش مدار دائره کن فکان یکی است

    آن جوهر کرم که چه سودا به سوده کرد
    هرگز نداشت چشم به سود و زیان یکی است

    چشم فلک ندیده بجز مجتبی کسی
    شایان این معامله، آری همان یکی است

    طوبی مثال گلشن آل‌عبا بود
    ریحانه رسول خدا مجتبی بود

    ايت الله غروي اصفهاني


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #8
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    آه از مـصیـبـت حـَـسـن و حـال مـضـطـرش
    اَحـشــای پــاره پــاره و، قــلــب مــکــدرش

    آن دردها کـه در دل غـمگین نهفتـه داشـت
    و آن زهــرهـا کـه در جـگــر افـروخـت آذرش

    آن طـعـنـه‌ها کـه خورد ز دشمـن به زندگی
    و آن تـیـرهـا کــه زد پـس مـردن بـه پـیکرش

    یـک لـحظه ساغرش نشد از خون دل تهی
    بــعــد شـهـــادت پـــــدر و فـــوت مــــادرش

    الله اکـبـر از لــب آبـــی کــه نـیــمــه شـب
    نـوشــیــد و سـر زد از جــگــر الله اکــبــرش

    ز الـمـاس سوده، رنگ زمرد گـرفت، سیـم
    یـاقـوت کرد جـَزع و چـو بــیـجـاده، گـوهـرش

    آهـی کـشید و طشت طلب کرد و خون دل
    در طـشت ریــخـت نـزد ستـمدیده خواهرش

    زینب چو دید طشت پر از خون، فغان کشید
    گـویـی بـه خـاطـر آمـد از آن طـشت دیگـرش

    چـنـدان کـشیده آه کــه آتـش گـرفـت چـرخ
    چندان گریست خون که گذشت آب از سرش

    "ادیب الممالک فراهانی"امیری


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #9
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    1 gerd  27

    یک عمر در حوالی غربت مقیم بود

    آن سیدی که سفره ی دستش کریم بود

    خورشید بود و ماه از او نور میگرفت
    تا بود ، آسمان وزمین را رحیم بود

    سر می کشید خانه به خانه محله را
    این کارهای هر سحر این نسیم بود

    آتش زبانه می کشد از دشت سبز او
    چون گلفروش کوچه ی طورکلیم بود

    این چند روزه سایه ی یثرب بلند شد
    چون حال آفتاب مدینه وخیم بود

    حقش نبود تیر به تابوت او زدن
    این کعبه در عبادت مردم سهیم بود

    بی سابقه است حادثه اماجدید نیست
    این خانواده غربتشان از قدیم بود

    آقا ببخش قصد جسارت نداشتم
    پای درازم از برکات گلیم بود

    رضا جعفري


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #10
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    1 gerd  25

    شاهی که حکم بر فلک و بر ستاره داشت

    آزرده شد چنان که ز مردم کناره داشت

    عمری اسیر محنت و از عمر خویش سیر
    جز صبر چون دچار بلا شد چه چاره داشت؟

    حق خلافتش چو به ناحق گرفته شد
    از سوز دل به رونق باطل نظاره داشت

    گر می‌شنید کوه گران آنچه او شنید
    از هم شکافت،‌گر چه دل از سنگ خاره داشت

    آن دم که از سمند خلافت پیاده شد
    شوریده بر سرادق او هر سواره داشت

    چون در رسید خنجر برّان به ران او
    یک باره رفت اگر که نه عمر دوباره داشت

    روی زمین مگر همه سینای طور بود
    از بس که آه سینه شکافش شراره داشت

    آن کس که بود رابطه حادث و قدیم
    از زهر جانگزا جگری پاره پاره داشت

    تنها نشد ز سوده الماس خون جگر
    تا عمر داشت خون جگر را هماره داشت

    خونابه غم از جگر اندر پیاله ریخت
    یا غنچه گل از دهن شاخ لاله ریخت


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/