صفحه 9 از 9 نخستنخست ... 56789
نمایش نتایج: از شماره 81 تا 88 , از مجموع 88

موضوع: تفسير نور

  1. #81
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    2 حيوان عقل ندارد تا خوب وبد را بفهمد و حقّ و باطل را بشناسد، ولى انسان هاى منحرف با داشتن عقل ، آن را زير پا گذارده و بر اساس هوس عمل مى كنند.
    3 حيوان از يك غريزه ى ثابت پيروى مى كند، ولى انسان منحرف از صدها هوى وهوس .
    4 انسان منحرف ، هم كج مى رود و هم انحراف خود را توجيه مى كند.
    5 حيوان ، نسبت به كسى كه به او محبّت كند رام است ، ولى انسان منحرف نسبت به خداى مهربان كفر مى ورزد و بسيار ناسپاس است .
    6 حيوانات ، تسبيح آگاهانه دارند؛ (كلّ قد عَلِم صلاته و تَسبيحه ) (314) امّا انسان هاى منحرف ، اهل ذكر و تسبيح نيستند و از خدا غافل اند.
    7 حيوانات ، استحقاق عذاب الهى را ندارند، ولى انسان منحرف به قهر او گرفتار خواهد شد.
    در حديث آمد كه يزدان مجيد
    خلق عالم را سه گونه آفريد
    يك گروه را جمله عقل و علم و جود
    او فرشته است و نداند جز سجود
    يك گروه ديگر از دانش تهى
    همچو حيوان از علف در فربهى
    اين سوم هست آدمى زاد بشر
    نيم از او فرشته و نيمى ز خر
    آن دو قوم آسوده از جنگ و خراب
    وين بشر با دو مخالف در عذاب
    يك گروه مستغرق مطلق شده
    همچو عيسى با ملك ملحق شده
    نقش آدم ليك معنا جبرئيل
    رسته از خشم و هوا و قال و قيل
    قسم ديگر با خران ملحق شدند
    خشم محض و شهوت مطلق شدند(315)
    آدمى زاده طرفه معجونى است
    كز فرشته سرشته وز حيوان
    گر رود سوى اين ، شود به از اين
    ور رود سوى آن ، شود پس از آن
    پيام ها :
    1 انسان براى هدايت خود بايد به رهنمودهاى پيامبر درونى ، (عقل ) و پيامبر بيرونى گوش فرا دهد. (ام تحسب اَنّ اكثرهم يسمعون او يعقلون )
    2 كفر ونپذيرفتن دعوت انبيا، بى خردى است . (ام تحسب انّاكثرهم يسمعون اويعقلون )
    3 انسان كه خليفه ى خدا مى باشد، با ناديده گرفتن فطرت خود از حيوان نيز پست تر مى شود. (اِن هم الاّ كالانعام بل هم اضلّ سبيلا)
    (45) اءَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَآءَ لَجَعَلَهُ سَاكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً
    ترجمه :
    آيا به (قدرت ) پروردگارت نمى نگرى كه چگونه سايه را گسترده است ؟ و اگر مى خواست آن را ساكن (و ثابت ) قرار مى داد (تا هميشه شب يا بين الطلوعين باشد) سپس خورشيد را دليل و نمايانگر آن قرار داديم .
    (46) ثُمَّ قَبَضْنَهُ إِلَيْنَا قَبْضاً يَسِيراً
    ترجمه :
    سپس آن سايه را (اندك اندك ) به سوى خود جمع مى كنيم .
    نكته ها :
    O امام باقر عليه السلام فرمود: مراد از سايه گسترده در آيه ، سايه ى مابين طلوع فجر و طلوع خورشيد است .(316) گرچه بعضى مراد از سايه را سايه ى شب يا بعد از ظهر گرفته اند، ولى با توجّه به جمله بعد كه مى فرمايد: (ثمّ جَعلنا الشّمس عليه دَليلا)، سخن امام مورد قبول است .
    كيف مدّالظل نقش اولياست
    كو دليل نور خورشيد خداست (317)
    اندرين وادى مرو بى اين دليل
    لا اُحبّ الا فلين گو چون خليل (318)
    پيام ها :
    1 بهترين راه خداشناسى براى همگان ، تفكّر در پديده هاى هستى است كه بر اساس حكمت الهى آفريده شده اند. (اءلم تر)
    2 گردش زمين به دور خود و خورشيد تصادفى نيست ، حكيمانه و مدبرانه است . (اءلم تَر الى ربّك كيف مدّ الظل )
    3 انسان غرق در نعمت هاست ، ولى با ديده ى عبرت به آنها نمى نگرد. (اءلم تر الى ربّك كيف مدّ الظل )
    4 گستردگى و طولانى شدن مدّت سايه به خاطر پرورش و رشد و شكوفايى است . (ربّك ... مدّالظل )(اگر نور، مستقيم و يا سايه دائمى بود، يا همگى مى سوختند و يا منجمد مى شدند.)
    5 گرچه خداوند قدرت دارد كه در طبيعت ، تغيير و تحوّل شديد ايجاد كند، ولى خداوند سنّت خود را ترك نمى كند. (ولوشاء)
    6 تداوم گردش هستى به دست اوست . (ولوشاء لجعله ساكنا)
    7 شناخت سايه با وجود خورشيد و نور ممكن است ، زيرا هر چيزى با وجود ضدش شناخته مى شود. (ثمّ جعلنا الشمس عليه دليلا)
    8 حركت هستى و عملكرد طبيعت ، عمل خداست . (مدّ جعلنا قبضنا)
    9 همان گونه كه آفرينش جهان به تدريج و آرامى و در شش مرحله صورت گرفته است ، تغيير آن نيز به تدريج خواهد بود. (قبضاً يسيراً)
    10 گرفتن هيچ چيز براى خدا سخت نيست . (قبضاً يسيراً)
    (47) وَ هُوَ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الَّيْلَ لِبَاساً وَالنَّوْمَ سُبَاتاً وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُوراً
    ترجمه :
    و او كسى است كه شب را براى شما پوشش و خواب را آرام بخش گردانيد و روز را زمان برخاستن (و تلاش ) شما قرار داد.
    نكته ها :
    O در قرآن كريم از چند چيز به عنوان ((لباس )) ياد شده است : شب ، (جعل لكم الليل لباسا)(319)، همسر؛ (هُنّ لباس لكم وانتم لباس لهنّ)(320) وتقوا (ولباس التّقوى ذلك خير) (321)
    O ((سَبت )) يعنى قطع و تعطيل كار. به استراحت بعد از تلاش نيز ((سبت )) مى گويند.(322) ((نُشور)) از ((نَشر))، به معناى پخش ‍ شدن مردم در روز براى كار و تلاش است .
    پيام ها :
    1 گردش شب و روز تصادف نيست ، اهداف و برنامه هاى حكيمانه اى در آن نهفته است . (جعل لكم الليل لباسا والنوم سُباتا)
    2 پديده ى شب ، يك نعمت الهى براى بشر است . (لكم )
    3 خواب و بيدارى خود را با طبيعت هماهنگ كنيم . (الليل لباسا والنوم سُباتا)تاريكى و سكوت ، در ايجاد آرامش مؤ ثّرند، چنانكه وجود نور در تلاش و جنب و جوش انسان ، مؤ ثّر است .
    4 شب ، حافظ جسم وسلامتى است ، چنانكه لباس ، حافظ بدن است . (الليل لباسا)
    5 گردش شب و روز و آرامش در شب و تلاش در روز، نشانه ى ربوبيّت خداوند است . (ربّك كيف مدّ الظل ... و هوالّذى ...)
    (48) وَهُوَ الَّذِى اءَرْسَلَ الرِّيَحَ بُشْرا بَيْنَ يَدَىْ رَحْمَتِهِ وَاءَنزَلْنَا مِنَ السَّمَآءِ مَآءً طَهُوراً
    ترجمه :
    و او خداوندى است كه بادها را مژده اى پيشاپيش (باران ) رحمتش فرستاد و از آسمان ، آبى پاكيزه كننده فرو فرستاديم .
    (49) لِنُحْيِىَ بِهِ بَلْدَةً مَّيْتاً وَنُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنَآ اءَنْعَماً وَاءَنَاسِىَّ كَثِيراً
    ترجمه :
    تا به وسيله ى آن سرزمين مرده (و پژمرده و خشك ) را زنده گردانيم و آن را به چهارپايان و مردمان بسيار از مخلوقات خود بنوشانيم .
    نكته ها :
    O ((طهور)) چيزى را گويند كه هم در نهايت پاكى است و هم پاك كننده مى باشد. كلمه ى ((بلد)) به معناى سرزمين است ، خواه شهر باشد يا روستا ومزرعه ، به دليل آيه ى 58 سوره اعراف كه مى فرمايد: (و البَلَد الطيّبُ يَخرُج نَباته باِذنِ ربّه )سرزمين نيكو با اذن پروردگارش گياه خود را بيرون مى آورد، و روشن است كه روئيدن گياه مخصوص شهر نيست . كلمه ى ((اناسىّ)) جمع ((اِنسىّ)) مرادف معناى ((انسان )) است .
    O چون معنى ((بَلَد)) و((بَلدة )) يكى است ، در توصيف آن فرمود: ((ميتا)) و نفرمود: ((ميتة ))(323)
    O در استفاده از آب ، بيشترين سهم به كشاورزى اختصاص دارد، بعد حيوانات بيشترين استفاده را از آن مى برند و سپس انسان ها. به خاطر همين ، در آيه ى شريفه ابتدا از كشاورزى و احياى زمين ياد شده است ، سپس از حيوانات ، آن گاه از انسان .
    O بادها فوايد بسيارى دارند از جمله : هوا را لطيف مى كنند، ابرها را انتقال مى دهند، حرارت را كم مى كنند و گياهان را بارور مى سازند.
    پيام ها :
    1 حركت بادها، به اراده ى خداوند است . (هوالّذى ارسل الرياح )
    2 بادها انواع مختلفى دارند و گاهى با باران ملازمند. (ارسل الرياح ... انزلنا...)
    3 نزول باران از ابر با اراده ى خداوند است . (انزلنا)
    4 آب هم پاك است و هم پاك كننده ، جسم آدمى و اشياى ديگر را پاك مى كند و در وضو و غسل نيز مايه ى پاكى روح انسان است . (طهوراً)
    5 زندگى بشر مرهون نباتات و حيوانات است . (زنده شدن زمين و سيرابى چارپايان ، قبل از سيراب شدن انسان آمده است )
    6 كارهاى خدا از طريق اسباب طبيعى صورت مى گيرد. (ارسل الرياح انزلنا لنحيى )
    (50) وَلَقَدْ صَرَّفْنَهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُواْ فَاءَبَى اءَكْثَرُ النَّاسِ إِلا كُفُوراً
    ترجمه :
    و همانا ما آن (آيات قرآن يا ابر و باران ) را در ميانشان گونه گون كرديم تا شايد به ياد خدا بيفتند امّا اكثر مردم سر باز زدند و ناسپاسى كردند.
    نكته ها :
    O ممكن است مراد از ((تصريف )) نقل و انتقال باران باشد، يعنى باران را به صورت مكرر و پراكنده فرستاديم ، گاهى با قطرات ريز و گاهى با قطرات درشت ، گاهى تند و گاهى كند و همه ى اين تغييرها و تنوّع ها براى تذكّر و شكرگزارى است ، امّا صد حيف كه ...
    و ممكن است مراد از جمله ى ((صرّفنا بينهم )) تكرار و بيان نقل هاى گوناگون آيات قرآن باشد، كه اين معنا در قرآن زياد آمده است . ((واللّه العالم ))
    پيام ها :
    1 يادآورى بايد مكرر و متنوّع باشد. (صرّفنا)
    2 قرآن ، كتاب هدايت است وتكرار و تذكّر لازمه ى هدايت . (صرّفنا... ليذّكّروا)
    3 يادآورى نعمت ها، شكر نعمت هاست و غفلت از آنها، كفران آنهاست . (ليذّكّروا... كفورا)
    4 شاكران نعمت ها، كم هستند. (فَابى اكثر الناس الاّ كفورا)
    (51) وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِى كُلِّ قَرْيَةٍ نَّذِيراً
    ترجمه :
    واگر مى خواستيم در هر آبادى ، (پيامبر و) هشداردهنده اى برمى انگيختيم (تا كار تو سبك شود، ولى اين كار لزومى نداشت ).
    نكته ها :
    O اين آيه به نوعى بيانگر خاتميّت پيامبر اسلام و جامعيّت مكتب اوست ، چرا كه مى فرمايد: در كنار تو هيچ پيامبرى در هيچ كجا مبعوث نشده است ، زيرا در مكتب و شخصيّت تو توان اداره ى كلّ جامعه هست و نيازى به ديگرى نيست . تو داراى چنان مقامى هستى كه با وجود تو پرونده ى نبوّت خاتمه مى يابد.
    پيام ها :
    1 گرچه براى هر امّتى رهبرى لازم است ، (و اِنْ من اُمّة الاّ خَلا فيها نذير) (324) ولى اگر در هر قريه اى يك پيامبر بود، اين كار به وحدتِ رهبرىِ امّت ضربه مى زد. (ولو شئنا لبعثنا...)
    2 رسالت امرى توقيفى است ، نه قراردادى و انتخابى . (ولو شئنا لبعثنا...)
    (52) فَلاَ تُطِعِ الْكَفِرِينَ وَجَهِدْهُمْ بِهِ جِهَاداً كَبِيراً
    ترجمه :
    پس ، از كافران پيروى نكن و به وسيله ى قرآن (يا ترك پيروى از آنان ) با آنان به جهادى بزرگ بپرداز.
    نكته ها :
    O برخورد ما با كفّار چند مرحله دارد:
    اوّل : عدم اطاعت از آنان . ((فلا تُطِع ))
    دوّم : مبارزه و جهاد. ((و جاهِدهم ))
    جهاد و مبارزه نيز چند قسم است : جهاد با شمشير كه جهاد اصغر است ، جهاد علمى با منطق قرآن و پاسخ دادن به شبهات دشمنان كه جهاد كبير است .
    پيام ها :
    1 سازش با كفّار ممنوع است . (فلا تطع )(هرگونه تقاضاى انحرافى كفّاررا با قاطعيّت رد كنيد)
    2 زمانى مى توانيد در برابر كفّار، مستقل و مقاوم و با صلابت باشيد كه متمركز باشيد. (لوشئنا لبعثنا فى كل قرية نذيراً فلا تطع )يعنى اكنون كه رهبرى در وجود يك پيامبر متمركز است ، شما نيرومنديد، پس سازش نكنيد.
    3 پيروى نكردن از كفّار كافى نيست ، جهاد لازم است ، آن هم جهادى بزرگ و همه جانبه . (فلا تُطِع ... و جاهدهم به جهادا كبيرا)
    4 مبارزه ى منفى ، يكى از شيوه هاى مبارزه است . (با ترك اطاعت از كفّار، با آنان جهاد كن ) (فلاتُطِع ... و جاهدهم )
    5 قرآن بهترين ابزار جهاد علمى و فرهنگى و نيرومندترين وسيله ى بحث و محاجه با دشمنان اسلام است . (جاهدهم به )
    6 دشمنان شما براى تهاجم فرهنگى و فكرى تلاش ها دارند، شما هم بيكار نباشيد. (جاهدهم )طرفينى است .
    7 جهاد علمى و منطقى عليه كفر و شرك ، بزرگ ترين جهاد است . (جهادا كبيرا)
    (53) وَهُوَ الَّذِى مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ اءُجَاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخاً وَحِجْراً مَّحْجُوراً
    ترجمه :
    و او خدايى است كه دو دريا را به هم پيوست ، اين يكى شيرين و گوارا و آن ديگرى شور و تلخ و ميان اين دو حايلى قرار داد كه هميشه از هم جدا باشند.
    نكته ها :
    O كلمه ى ((مَرَج )) به معناى مخلوط كردن و دو دريا را روان ساختن است تا بيكديگر برسند.(325) ((عَذب ))، يعنى گوارا و ((فُرات )) به آب بسيار گوارا متمايل به شيرين مى گويند. ((مِلح )) يعنى شور و((اُجاج )) يعنى آب بسيار شور كه متمايل به تلخى باشد.
    پيام ها :
    1 خدايى كه اجازه نمى دهد آب گوارا و آب شورى كه در كنار يكديگرند با هم مخلوط شوند، چگونه اجازه مى دهد حقّ و باطل و كفر وايمان ، آميخته شوند؟ (فلا تُطِع الكافرين و جاهدهم به جهادا كبيرا... مَرَج البحرين ...)
    2 با اراده ى خداوند حتّى اگر مايعات در كنار هم باشند با يكديگر مخلوط نمى شوند. (جعل بينهما برزخا)
    (54) وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ مِنَ الْمَآءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيراً
    ترجمه :
    و او كسى است كه انسان را از آب آفريد و او را داراى پيوند نسبى و سببى گردانيد (و نسل او را از اين دو طريق گسترش داد)، و پروردگار تو همواره تواناست .
    نكته ها :
    O مراد از آب در اين آيه ، نطفه ى انسان است ، به دليل آيه ى : (اءلم نخلقكم من ماء مهين )(326) و آيه ى : (خُلِقَ من ماء دافِق )(327)
    O ((نَسَب )) پيوندى است كه از طريق زاد و ولد به وجود مى آيد، نظير پيوند پدر و فرزند و برادران با يكديگر. كلمه ى ((صِهر)) به معناى داماد است و دامادى پيوندى است كه بين يك مرد و يك خانواده ى ديگر به وجود مى آيد، مانند پيوند داماد با بستگان همسرش كه در اصطلاح به آن خويشاوندى سببى مى گويند.
    پيام ها :
    1 هم انسان از آب است ، (خلق من الماء بشرا)هم حيوان ، (واللّه خلق كلّ دابّة من ماء)(328) و هم ساير موجودات زنده . (و جعلنا من الماء كلّ شى ء حىّ)(329)
    2 همه ى انسان ها از يك مادّه آفريده شده اند، (خلق من الماء بشرا) پس امتيازات و برترى هاى نژادى پوچ است .
    3 انسان موجود با عظمتى است . (بشرا)(تنوين نشانه عظمت است )
    4 زندگى انسان بر اساس پيوندهاى سببى و نسبى شكل مى گيرد. (نَسبا و صِهرا)
    5 در اين آيه از بستگان نسبى قبل از بستگان سببى سخن به ميان آمده است تا رمز اولويّت آنان باشد. (نَسبا و صِهرا)
    (55) وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَنفَعُهُمْ وَلاَ يَضُرُّهُمْ وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَى رَبِّهِ ظَهِيراً
    ترجمه :
    و آنان غير از خداوند چيزهايى را مى پرستند كه نه سودشان مى دهد و نه زيانشان مى رساند؛ و كافر همواره در برابر پروردگارش پشتيبان (گمراهان و خطوط انحرافى ) است .
    پيام ها :
    1 عملى ارزشمند است كه بدنبال آن جلب منفعت يا دفع ضررى باشد، پرستش غير خدا ارزشى ندارد. (ويعبدون من دون اللّه ما لاينفعهم و لايضرّهم )
    2 مشركان ، هيچ دليل ومنطقى براى پرستش بت ها ندارند. (لاينفعهم ولايضرّهم )
    3 نفع و ضرر تنها به دست خداست ، نه ديگران . (لا ينفعهم و لا يضرّهم )
    4 مشركان ، كافرند ودر كفر پشتيبان يكديگرند. (كان الكافر على ربّه ظهيرا)
    (56) وَمَآ اءَرْسَلْنَكَ إِلا مُبَشِّراً وَنَذِيراً
    ترجمه :
    و تو را جز مژده رسان و بيم دهنده نفرستاديم .
    نكته ها :
    O در اين آيه ى كوتاه ، هم به توحيد اشاره شده است ، ((ارسلنا)) هم به نبوّت ، ((ك )) و هم به معاد، ((مبشّرا و نذيرا)).
    O چون در آيه قبل سخن از مخالفت كفّار ومشركين وپشتيبانى آنان از يكديگر بود، شايد اين آيه براى دلدارى پيامبر صلى الله عليه و آله باشد كه نگران مباش ، زيرا وظيفه اى جز بشارت وهشدار ندارى .
    پيام ها :
    1 انبيا ضامن وظيفه ى خود هستند، نه نتيجه . (و ما ارسلناك الا مبشّرا و نذيرا)
    2 در ارشاد و تبليغ ، هشدار و مژده در كنار هم كارساز است . (مبشّرا و نذيرا)
    3 انبيا حقّ اجبار مردم و سيطره بر آنها را ندارند. (الاّ مبشّرا و نذيرا)
    4 انسان ، به هشدار بيشتر نياز دارد تا بشارت . (كلمه ى ((نذير)) صيغه ى مبالغه و نشانه ى تاءكيد است ) (نذيرا)
    (57) قُلْ مَآ اءَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اءَجْرٍ إِلا مَن شَآءَ اءَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً
    ترجمه :
    بگو: از شما هيچ گونه مزدى در برابر رسالتم درخواست نمى كنم ، مگر (اين كه ) كسى بخواهد (با راهنمايى من ) به سوى پروردگارش راهى در پيش ‍ گيرد.
    نكته ها :
    O قرآن درباره ى پاداش زحمات پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله چند نوع تعبير دارد كه در دعاى ندبه ، همه ى آيات اين موضوع در كنار هم آمده است :
    # پاداش من بر خداست . (اِن اجرىَ الاّ على اللّه )(330)
    # پاداش من محبّت اهلبيت من است . (الاّ المَودّة فى القُربى )(331)
    # پاداش من قرار گرفتن شما در خط خداست . (يتّخذ الى ربّه سبيلا) (332)
    # پاداشى كه خواستم به نفع خود شماست . (و ما سئلتكم من اجر فهو لكم ) (333) زيرا مودّت رهبران معصوم كليد و رمز قرار گرفتن در خط خدا مى باشد و بهره بردن مردم از انتخاب چنين راهى ، به سود خود آنان مى باشد، پس سود مادّى براى شخص پيامبر در كار نيست .
    پيام ها :
    1 رهبرى موفّق است كه بى توقّعى خود را به مردم اعلام كند. (قل ما اسئلكم )
    2 انسان ، زمانى به اخلاص مى رسد كه هيچ گونه پاداش مادّى و عنوانى و زبانى نخواهد. (ما اسئلكم من اجر)
    3 انسان در انتخاب راه و عقيده آزاد است . (من شاء اءن يتّخذ)
    4 مزد انبيا اين است كه مردم خدا را بندگى كنند. (الى ربّه سبيلا)
    (58) وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَىِّ الَّذِى لاَ يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً
    ترجمه :
    و بر (خداى ) زنده اى كه هرگز نمى ميرد توكّل كن و به ستايش او تسبيح گوى همين بس كه او به گناهان بندگانش آگاهى دقيق دارد.
    نكته ها :
    O واژه ى ((توكّل )) با مشتقّاتش هفتاد بار در قرآن آمده است . توكّل به معناى تكيه كردن بر خدا و وكيل گرفتن او در كارها است .
    O در آيه ى قبل به پيامبر فرمود: به مردم بگو: من مزدى از شما نمى خواهم ، گويا در اين آيه مى فرمايد: رهبران دينى كه به مال مردم چشم داشتى ندارند، براى زندگى خود بايد تنها به خداوند توكّل نمايند.
    O توكّل بر خداوند به معناى رها كردن تلاش و كوشش نيست . چنانكه مولوى مى گويد:
    گفت پيغمبر به آواز بلند
    با توكّل زانوى اشتر ببند
    رمز الكاسب حبيب اللّه شنو
    از توكّل در سبب كاهل مشو
    رو توكّل كن تو با كسب اى عمو
    جهد مى كن كسب مى كن مو به مو
    پيام ها :
    1 تكيه ى فانى بر فانى لغو است . (توكّل على الحىّ الّذى لايموت )
    2 تكيه ى ضعيف بر ضعيف لغو است . (توكّل على ... الّذى خلق السموات )
    3 تكيه ى جاهل بر جاهل لغو است . (توكّل على الحىّ الّذى ... خبيرا)
    4 انبيا نيز به موعظه و تذكر الهى نياز دارند. (و توكّل )
    5 حيات ابدى مخصوص خداست . (الحىّ الّذى لايموت )
    6 خدايى را وكيل بگير كه براى هميشه زنده است و اگر امروز به دشمن مهلت داد تا شايد از كارشكنى و كفر دست بردارد، فردا فرصت و مهلت دارد تا از او انتقام گيرد. (لايموت )
    7 توكّل قلبى بايد با تسبيح و حمد عملى همراه باشد. (و سبّح بحمد)
    8 خداوند به كارهاى جزئى مردم علم دقيق دارد. (بذنوب عباده )
    9 گناهكاران نيز بندگان خدا هستند. (ذنوب عباده )
    10 ايمان انسان به اين كه خداوند بر گناهانش آگاه است ، بهترين اهرم براى پيدايش تقواست . (بذنوب عباده )
    11 آگاهى خداوند بر گناهان مردم ، علاوه بر اينكه تهديدى براى كفّار است ، براى پيامبر نيز تسلّى و دلدارى مى باشد كه نگران نباش ، ما از كارشكنى هاى آنان آگاهيم و به حساب كفّار لجوج مى رسيم . (و كفى به بذنوب عباده خبيرا)
    (59) اءَلَّذِى خَلَقَ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِى سِتَّةِ اءَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً
    ترجمه :
    خدايى كه آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آنهاست در شش روزگار آفريد. سپس بر عرش (قدرت ) استيلا يافت (وبه تدبير جهان پرداخت ). اوست خداى رحمان ، پس از او بخواه كه بر همه چيز آگاه است ، (يا درباره او از خُبره اى بپرس كه مى داند).
    نكته ها :
    O درباره آفرينش جهان در شش روز، در قرآن شش مرتبه سخن به ميان آمده است . مراد از شش روز، يا شش دوره ومرحله و يا مدّتى برابر شش روز طبيعى مى باشد. مولوى مى گويد:
    با تاءنّى گشت از عالم جدا
    تا به شش روز اين زمين و چرخ ‌ها
    ورنه قادر بود كز كن فيكون
    صد زمين و چرخ آوردى برون
    اين تاءنّى از پى تعظيم توست
    صبر كن در كار دير آى و درست
    O كلمه ى ((عَرش )) در فرهنگ اسلام ، مركز فرماندهى و تدبير آفرينش است و مراد از ((استوى على العرش )) همان تسلّط و تدبير الهى است ، به دليل آيه ى 3 سوره يونس كه مى فرمايد: (ثمّ استوى على العرش يُدبّر الاَمر)
    O رحمت الهى بر همه چيز گسترده است :
    1 نظام تكوين وآفرينش جهان ، بر اساس رحمت است . (خلق السموات والارض ... الرحمن )
    2 نظام آفرينش انسان ، بر اساس رحمت است . (الاّ مَن رحم ربّى و لذلك خلقهم )(334)
    3 نظام تشريع و قانون گذارى ، بر اساس رحمت است . (الرّحمن علّم القرآن )(335)
    4 نظام قيامت و حسابرسى ، بر اساس رحمت است . (كتب على نفسه الرحمة ليجمعنّكم )(336)
    پيام ها :
    1 آفرينش هستى ، به تدريج صورت گرفته است . (خلق ... فى ستّة ايّام )
    2 خداوند هم جهان را آفريد و هم بر آن سلطه ى كامل دارد. (خلق ... ثم استوى )
    3 تدبير هستى بر اساس رحمت الهى است . (ثم استوى على العرش الرّحمن )
    4 از كسى چيزى بخواهيد كه اهل رحمت باشد. (الرّحمن فاسئل به )
    5 سؤ ال كردن عيب نيست ، ندانستن عيب است . (فاسئل به خبيرا)
    6 مراجعه به كارشناس در معارف الهى لازم است . (فاسئل به خبيرا)
    (60) وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُواْ لِلرَّحْمَنِ قَالُواْ وَمَا الرَّحْمَنُ اءَنَسْجُدُ لِمَا تَاءْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُوراً
    ترجمه :
    و چون به آنان گفته شود: (خداى ) رحمان را سجده كنيد، گويند: رحمان چيست ؟ آيا به چيزى كه تو فرمانمان مى دهى سجده كنيم ؟ (اين دعوت ) بر رميدگى آنان مى افزايد.
    نكته ها :
    O در اين آيه دو بار كلمه ى ((ما)) مطرح شده است كه براى جمادات به كار مى رود. هدف كفّار از اين تعبير، تحقير ذات مقدّس الهى بود. لذا به جاى ((و مَن الرّحمن )) گفتند: ((ما الرّحمن )) و به جاى ((لمَن تاءمرنا)) گفتند: ((لما تاءمرنا)).
    O كلمه ى ((رحمن )) رمز رحمت دائمى و بى پايان و از صفات اختصاصى پرودگار است .(337)
    پيام ها :
    1 سجده ، مظهر يكتاپرستى و روح اديان توحيدى است . (اسجدوا) (از ميان همه ى تكاليف ، تنها سخن از سجده به ميان آمده است )
    2 در امر به معروف ، به دليل امر خود اشاره كنيد. (اسجدوا للرحمن ) (دليل سجده شما، رحمت گسترده ى خداوند است )
    3 كفر و لجاجت باعث مى شود دعوت انبيا نه تنها كارساز نباشد، بلكه مايه ى زدگى و نفرت بيشتر كفّار از كلام حقّ شود. (زادهم نفوراً)
    (61) تَبَارَكَ الَّذِى جَعَلَ فِى السَّمَآءِ بُرُوجاً وَجَعَلَ فِيهَا سِرَجاً وَقَمَراً مُّنِيراً
    ترجمه :
    فرخنده و مبارك است كسى كه در آسمان بُرج هايى قرار داد، و در آن ، خورشيد و ماه تابانى نهاد.
    نكته ها :
    O كلمه ى ((تبارك )) تنها در قالب ماضى به كار رفته و در اين سوره سه بار آمده است . (در آيات يك و ده و همين آيه ) و چنانكه گفته شد يا از ((بَرَك ))، به معناى ثابت و پايدار است ، يا از ((بركة )) به معناى خير زياد.
    O به فرموده ى امام باقر عليه السلام ، مراد از ((بروج )) در اين آيه ستارگانند.(338)
    O ((سراج )) به معناى خورشيد است كه نورش از خودش مى باشد، چنانكه مى خوانيم : (وجعلنا الشمس ‍ سراجا)(339) و اگر نورش از بيرون باشد به آن ((مُنير)) گفته مى شود.(340)
    پيام ها :
    1 آفرينشِ ستارگان ، خورشيد وماه ، جلوه اى از بركات الهى است . (تبارك الّذى ...)
    (62) وَهُوَ الَّذِى جَعَلَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ اءَرَادَ اءَن يَذَّكَرَ اءَوْ اءَرَادَ شُكُوراً
    ترجمه :
    و اوست كه شب و روز را براى هر كس كه بخواهد عبرت گيرد يا بخواهد سپاسگزارى نمايد، جانشين يكديگر قرار داد.
    نكته ها :
    O كلمه ى ((خلفة )) به معناى جايگزينى دو چيز به جاى يكديگر است .(341)
    O امام صادق عليه السلام فرمود: هر چه از نمازهاى نافله ى شب از تو فوت شد، مى توانى در روز جبران كنى . سپس اين آيه را تلاوت فرمود: (و هوالّذى جعل ...)(342)
    O درس توحيد گرفتن از نظام حاكم بر هستى ، به اراده ما بستگى دارد. چه بسيارند كسانى كه عمر خود را به تحقيق درباره پديده اى سپرى مى كنند، ولى چون اراده عبرت گرفتن ندارند، درسى از آن نمى گيرند. اين گونه افراد به آئينه فروشى مى مانند كه همواره در آئينه نگاه مى كند، ولى لباس خود را مرتّب نمى كند، در حالى كه ممكن است عابرى تنها با يك نگاهِ با توجّه ، كجى يقه اش را صاف كند. پس تنها نگاه كافى نيست ، اراده ى اصلاح نيز لازم است .
    با اين سخن ، پاسخ اين پرسش كه چرا بعضى دانشمندان علوم طبيعى با آنكه عمرى را در كنكاش در طبيعت گذرانده اند، خداشناس نيستند نيز مشخص شد، چون آنان به قصد شناخت خالق اقدامى نكرده اند. همچون نجّارى كه نردبان هاى زيادى ساخته ، امّا خودش اراده ى بالا رفتن از آن را نداشته است .
    پيام ها :
    1 اراده و خواست انسان ، زمينه ى رشد اوست . (لمن اراد ان يذّكر)
    2 انسان موجودى داراى اختيار است . (لمن اراد)
    3 انسان ، داراى فطرتى است كه با تذكّر بيدار مى شود. (يذكر) (تذكّر در جايى بكار مى رود كه انسان از درون مطلبى را مى دانسته ، ولى فراموش كرده است )
    4 هم شناخت ، اراده مى خواهد و هم عمل و شكر. (((اءَرادَ)) تكرار شده است )
    next page

    fehrest page


    back page

  2. #82
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    5 شب و روز، نعمتى شايسته ى شكر و سپاسگزارى است . (اراد شكورا)
    6 ياد خدا زمانى ارزش دارد كه بر اساس آگاهى و بصيرت باشد. (اراد اءن يذكر)
    (63) وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الاَْرْضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَماً
    ترجمه :
    و بندگان خداى رحمان كسانى اند كه روى زمين بى تكبّر راه مى روند، و هرگاه جاهلان آنان را طرف خطاب قرار دهند (و سخنان نابخردانه گويند) با ملايمت (و سلامت نفس ) پاسخ دهند.
    (64) وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِيماً
    ترجمه :
    و آنان براى پروردگارشان ، در حال سجده وقيام شب زنده دارى مى كنند.
    نكته ها :
    O در اين آيات ، دوازده صفت از صفات ويژه ى ((عباد الرّحمن )) بيان شده كه بعضى اعتقادى ، بعضى اجتماعى و بعضى اخلاقى است .
    O شايد مراد از ((مَشى )) و حركت آرام در زمين ، تنها نحوه ى راه رفتن نباشد، بلكه شيوه ى زندگى متعادل را هم شامل شود.
    O ((هَوْن )) هم به معناى تواضع و مدارا و نرمخويى است و هم به معناى سكينه ووقار.
    امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از ((هوناً)) زندگى كردن بر اساس فطرت و هماهنگ با روحيه اى است كه خداوند آفريده است . يعنى بندگان خدا، خود را به تكلّف و رنج و تعب نمى اندازند.(343)
    O كلمه ى ((سلام )) در اين جا به معناى سلامِ وداع با ياوه ها و برخورد مسالمت آميز است . چنانكه درباره ى حضرت ابراهيم عليه السلام مى خوانيم : همين كه عمويش او را طرد كرد و گفت : از من دور شو، ابراهيم گفت : (سلام عليك ساءستغفر لك ) (344) خداحافظ، به زودى براى تو از پيشگاه خداوند طلب آمرزش خواهم كرد.
    O ((بيتوته )) به معناى شب زنده دارى است ، خواه تمام شب يا نيمى يا بخشى از آن . چنانكه يكى از اعمال حج ، بيتوته ى زائران و حاجيان در شب يازدهم و شب دوازدهم ذى الحجه در سرزمين منى است و فقها مقدار بيتوته در آن مكان را نيمى از شب دانسته اند.
    O حضرت على عليه السلام در وصف پارسايان مى فرمايد: ((امّا الليل فصافّون اقدامهم )) آنان شب ها در حال قيام و شب زنده دارى اند، آنان عابدان شب ، و شيران روزند.(345)
    پيام ها :
    1 بالاترين مدال براى انسان ، مدال بندگى خداست . (و عبادالرحمن ) زيرا انتساب به بى نهايت ، انسان را بالا مى برد.
    2 رفتار هر كس ، نشان دهنده ى شخصيّت اوست . (عبادالرحمن ... يمشون على الارض هونا)(بندگان خاص خداوند، مظهر تواضع هستند.)
    3 اسلام ، دين جامعى است كه حتّى براى چگونه راه رفتن برنامه دارد. (يمشون على الارض هونا)
    4 ايمان واعتقاد انسان ، در رفتار شخصى او مؤ ثّر است . (عبادالرحمن ... يمشون )
    5 تواضع ، ثمره ى بندگى و نخستين نشانه ى آن است . (هوناً)
    6 سرچشمه ى مدارا و نرمخويى بندگان خدا، ايمان است ، نه ترس و ضعف آنان . (عباد الرحمن الّذين يمشون ...)
    7 وقار و نرمى از بارزترين صفات مؤ من است . (يمشون ... هونا)
    8 تواضع نسبت به همه ى مردم لازم است . (نسبت به زن و مرد، كوچك و بزرگ ، دانا و نادان ). (يمشون ... هونا... قالوا سلاما)
    9 با جاهلان مقابله به مثل نكنيد. (اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما)
    10 مُدارا و حلم و حوصله ، از صفات بارز مؤ منان است . (قالوا سلاما)
    11 تواضع بايد هم در عمل باشد، (يمشون ... هونا)، هم در كلام ، (قالوا سلاما)و هم در عبادت . (سجداً و قياماً)
    12 با افراد نادان و فرومايه مجادله نكنيد. (قالوا سلاما)(آنان سخنى در شاءن خود مى گويند، ولى شما سخنى عالمانه و كريمانه بگوييد)
    13 بهترين وقت عبادت ، شب است و بين شب ونماز ومناجات ، رابطه محكمى است . (يَبيتُون لربّهم )(فضاى آرام ، دورى از ريا، تمركز فكر، از بركات شب است )
    14 شب زنده دارى و استمرار و تداوم عبادت ، نشانه ى بندگان خاصّ خداوند است . (فعل مضارع ((يَبيتُون )) نشانه ى استمرار است )
    15 آنچه به عبادت ارزش مى دهد، اخلاص است . (لربّهم )
    (65) وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَاماً
    ترجمه :
    آنان كه مى گويند: پروردگارا! عذاب جهنّم را از ما بازگردان كه عذاب آن دامنگير است .
    (66) إِنَّهَا سَآءَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً
    ترجمه :
    به درستى كه دوزخ ، جايگاه و منزلگاه بدى است .
    نكته ها :
    O كلمه ى ((غَرام )) در اصل به معناى مصيبتى است كه انسان در برابر آن راه فرار ندارد و نوعى التزام وتعهّد بر دوش او قرار مى دهد كه در زبان فارسى به آن تاوان مى گويند.(346)
    O فكر نجات از آتش هم بايد از طريق عبادت باشد و هم از طريق ديگر اعمال نيك . حضرت على عليه السلام آن گاه كه اموالى را در راه خدا وقف مى كردند، در وقفنامه ى خود مى نوشتند: اين اموال را وقف كردم ، تا بدين وسيله از آتش دوزخ درامان باشم وآتش دوزخ نيز از من دور باشد.(347)
    پيام ها :
    1 اگر شب زنده دار هم هستيد، مغرور نشويد. (والّذين يقولون ...)
    2 ياد معاد از ويژگى هاى بندگان خاصّ خداست . (ربّنا اصرف عنا عذاب جهنّم )
    3 بندگان خاصّ خداوند، بيش از آنكه طمع بهشت داشته باشند، از آتش دوزخ خوف دارند. (يبيّتون ... يقولون ربّنا اصرف عنا عذاب جهنّم )
    (67) وَالَّذِينَ إِذَآ اءَنفَقُواْ لَمْ يُسْرِفُواْ وَلَمْ يَقْتُرُواْ وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَاماً
    ترجمه :
    آنان كه هرگاه انفاق كنند، نه از حد گذرند و نه تنگ گيرند و ميان اين دو روش اعتدال دارند.
    نكته ها :
    O كلمه ى ((قَوام )) به معناى حد وسط و كلمه ى ((قِوام )) به معناى وسيله ى قيام است .
    O امام رضا عليه السلام مقدار هزينه و انفاق معتدل را همان مقدار معروفى دانستند كه در سوره بقره آمده : (على الموسع قدره و على المقتر قدره متاعا بالمعروف )(348) يعنى توانگر در شاءن توانمندى خود و تهيدست در حدّ توان خود مطابق عُرف پسنديده و شاءن خود بدهد.(349)
    O امام صادق عليه السلام فرمود: بخشش در راه باطل ، اسراف است (گرچه كم باشد) و بخل در راه حقّ، اِقتار است .(350)
    O در جاى ديگر از قرآن كريم نيز مى خوانيم : (لا تجعل يدك مغلولةً الى عنقك و لا تبسطها كل البسط)(351) نه دستت را به گردنت غل و زنجير كن و بخيل باش و نه كاملاً آن را باز بگذار و ولخرجى و اسراف كن .
    O امام صادق عليه السلام مقدارى سنگريزه از زمين برداشت و مشت خود را بست و فرمود: اين اِقتار (سختگيرى و بخل ورزيدن ) است ، سپس مشت ديگرى برداشت و دست خود را چنان گشود كه همه ى سنگريزه ها به زمين ريخت ، آن گاه فرمود: اين اسراف است . بار سوّم مشت ديگرى برداشت و دست خود را كمى باز كرد به طورى كه مقدارى از سنگريزه ها ريخت و مقدارى در دستش باقى ماند، سپس فرمود: اين ، قَوام و اعتدال و حد وسط است .(352)
    پيام ها :
    1 انفاق براى عبادالرحمن ، يك وظيفه ومساءله ى قطعى است . (اذا انفقوا...) (در ادبيات عرب ((اِذا)) نشان عملى شدن و ((لَو)) نشان عملى نشدن است .)
    2 نماز شب و ترس از جهنّم و خوف الهى ، بايد در كنار رسيدگى به محرومان جامعه باشد. (يبيتون لربّهم انفقوا)
    3 انسان مالك است ، ولى در خرج كردن محدوديّت دارد. (لم يسرفوا)
    4 اسراف جايز نيست ، حتّى در انفاق . (اذا انفقوا لم يسرفوا)
    5 بندگان خاصّ خداوند، از بخل بدورند. (لم يقتروا)
    6 امّت ميانه ووسط، بايد برنامه هاى معتدل داشته باشد. (و كان بين ذالك قواما)
    7 ميانه روى در عبادت و انفاق ، ارزش است . (قَواما)
    (68) وَالَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ وَلاَ يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللّهُ إِلا بِالْحَقِّ وَلاَ يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ اءَثَاماً
    ترجمه :
    و (بندگان خاص خدا) كسانى هستند كه با خداوند، خداى ديگرى را نمى خوانند و انسانى كه خداوند (خونش را) حرام كرده است ، جز به حقّ نمى كشند، و زنا نمى كنند، و هر كس چنين كند عقوبت گناهش را خواهد ديد.
    نكته ها :
    O ((اِثم )) گناه و ((اثام )) كيفر گناه است .
    O در اين آيات در كنار كارهاى مثبتِ بندگان ويژه ى خدا، كارهاى منفى كه از آن دورى مى كنند نيز ذكر شده است .
    O در اين آيه شرك ، قتل و زنا مطرح شده است كه در روايات از بزرگ ترين گناهان شمرده شده اند.(353)
    O قتل نفس ، از گناهان كبيره است ، ولى جمله ى ((الاّ بالحقّ)) مى گويد: قتل ، در مواردى لازم و حقّ است از جمله : 1 قصاص قاتل . 2 زناى با محارم . 3 زناى كافر با زن مسلمان . 4 زناكارى كه زن را مجبور كند. 5 زناى كسى كه همسر دارد. 6 مدعى نبوّت . 7 سَبّ و توهين و دشنام به پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام . 8 مسلمان ساحر. 9 مُفسد و محارب . 10 مرتد. 11 كسى كه بر امام عادل زمان خروج كند. 12 مشركِ محارب .(354)
    پيام ها :
    1 خطرناك ترين غريزه اى كه انسان را به گناه وادار مى كند، غريزه غضب و شهوت است ومؤ من بايد بر غرائز خود مسلط باشد. (لا يقتلون لا يزنون )
    2 خداوند در برخى از موارد به قتل و كشته شدن بعضى از انسان ها راضى است . (الا بالحق )ولى به هيچ عنوان و در هيچ شرايطى رضايت نمى دهد كه فردى به شرك و زنا آلوده شود. (لا يزنون )
    3 دستور قرآن در زمينه ى دورى از شرك ، زنا وقتل ، تنها يك موعظه نيست ، قانونى است كه تخلّف از آن كيفرى شديد دارد. (ومن يفعل ذلك يلق اثاما)
    4 كيفرهاى الهى استثنابردار نيست ، هر كس تخلّف كند كيفر مى شود. (و من يفعل ذلك يلق اثاما)
    (69) يُضَعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَاناً
    ترجمه :
    در روز قيامت عذاب او دوچندان مى شود و هميشه به خوارى در آن خواهد ماند.
    (70) إِلا مَن تَابَ وَءَامَن وَعَمِلَ عَمَلاً صَلِحاً فَاءُوْلََّئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَ تٍ وَكَانَ اللّهُ غَفُوراً رَّحِيماً
    ترجمه :
    مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند. پس اينان (كسانى هستند كه ) خداوند بدى هايشان را به نيكى تبديل مى كند، و خداوند آمرزنده و مهربان است .
    نكته ها :
    O چند برابر شدن عذاب مجرمين كه در جمله ى ((يضاعف )) آمده است ، با عدل الهى مخالفتى ندارد، زيرا عذاب مضاعف در شرايطى است كه گناه ، آثار شوم و چند برابر داشته باشد. مثلاً زناكار هم گناه مى كند و هم ديگرى را به گناه وادار مى سازد و هم چه بسا از اين گناه ، فرزند حرامزاده اى به دنيا مى آورد كه گرايش هاى منفى دارد. در قتل نفس نيز قاتل ، فردى را مى كشد، ولى افرادى را داغدار، بى سرپرست ويتيم وجامعه را ناامن مى كند. هريك از اين عناوين به تنهايى قابل كيفر است ، همان گونه كه اگر كسى سنّت بدى را در جامعه بنا نهد در طول تاريخ هر كس به آن سنّت عمل كند، براى مؤ سّس آن نيز گناهى ثبت مى شود.
    O از آنجا كه به اتّفاق همه ى علما ومفسّران ، زنا به تنهايى سبب جاودانگى در دوزخ نمى شود، بنابراين مسئله ى خلود و جاودانگى در دوزخ تنها براى مشركانى است كه زناكار باشند. آرى ، عقيده ى حقّ و باطل و جهان بينى كفر و شرك ، در كيفرها تاءثيرگذار است .
    O امام رضا عليه السلام فرمود: به پيامبر صلى الله عليه و آله گفته شد: فلانى انسان بدبختى است ، زيرا بسيارى از گناهان را مرتكب شده است . پيامبر فرمود: هرگز چنين نيست كه شما مى گوييد، بلكه او نجات يافت و به حسن عاقبت رسيد و گناهانش از بين رفت و به حسنات تبديل شد. زيرا او روزى از راهى مى گذشت ، مؤ منى را ديد كه عورتش پيدا بود و خود متوجّه نبود. (گويا خواب بوده است ) اين شخص بدن او را پوشاند و براى آن كه خجالت نكشد او را با خبر نكرد، وقتى آن مؤ من متوجّه شد، در حقّ او چنين دعا كرد: خداوند به تو پاداش بسيار عطا كند، آخرت تو را با خير همراه سازد و در حساب با تو مناقشه و سختگيرى نكند. خداوند دعاى آن مؤ من را در حقّ آن شخص ، مستجاب فرمود و او خوش عاقبت شد.
    وقتى كه اين مژده ى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به آن گناهكار رسيد او از همه ى گناهانش توبه كرد و اهل طاعت خدا شد. پس از يك هفته كه گروهى از دشمنان اسلام به مدينه حمله كردند، پيامبر صلى الله عليه و آله دستور دفاع داد، آن مرد نيز همراه با مسلمانان ديگر براى دفاع آماده شد و در درگيرى با دشمنان به شهادت رسيد و عاقبتش به خير وسعادت ختم گرديد.(355)
    O عواملى وجود دارد كه كيفر را چند برابر مى كند. برخى از آن عوامل به اين شرح است :
    1 گاهى داشتن شخصيّت اجتماعى ، كيفر مجرم را دو برابر مى كند. خداوند به زنان پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: (مَن يَاءت منكُنّ بِفاحشَة مُبيّنَة يُضاعف لها العَذاب )(356) هر كس از شما همسران پيامبر كار زشت انجام دهيد، دو برابر كيفر داريد.
    2 گاهى زمان ، گناه را دو برابر مى كند. مثل گناه در روز جمعه ، چنانكه در روايات آمده است كه كار خير و يا شر در روز جمعه دو برابر سنجيده مى شود.(357)
    3 گاهى گناهِ كليدى است ، يعنى علاوه بر انحراف شخص ، ديگران را نيز منحرف مى كند. (الّذين يَصدّون عن سبيل اللّه و يَبغونها عِوجاً... يُضاعف لهم العذاب ) (358)
    پيام ها :
    1 كيفرهاى قيامت ، هم كمّى است ، (يخلد)و هم كيفى . للّه (مهانا)
    2 اسلام ، بن بست ندارد. گنهكار نيز راه بازگشت دارد. (الاّ مَن تاب )
    3 در هنگام ارتكاب گناه ، ايمان از كف مى رود، و هنگام توبه باز مى گردد. (الا من تاب و آمن )
    4 توبه ، يك انقلاب همه جانبه است ، نه يك حركت سطحى ولفظى ، عمل صالح نشانه ى توبه واقعى است . (تاب وآمن و عمل )
    5 توبه و ايمان واقعى ، كارهاى انسان را تغيير مى دهد و رفتار ناپسند او را اصلاح مى كند. (وعمل عملاً صالحا)
    6 همان گونه كه خداوند در آفرينش هستى از خاك وكود، گُل مى سازد، سيّئات انسان ها را به حسنات تبديل مى كند. (يبدّل اللّه سيّئاتهم حسنات )
    (71) وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَلِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللّهِ مَتَاباً
    ترجمه :
    و هر كس توبه كند و كار شايسته انجام دهد، در حقيقت به سوى خدا بازگشتى پسنديده دارد (و پاداش خود را از او مى گيرد).
    پيام ها :
    1 توبه ى واقعى آن است كه با عمل صالح همراه باشد. (تاب و عمل صالحا)
    2 توبه كننده ، مهمان خداست . (يتوب الى اللّه )
    (72) وَالَّذِينَ لاَيَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّواْ كِرَاماً
    ترجمه :
    و (بندگان خدا) كسانى هستند كه در مجلس (گفتار و كردار) باطل حاضر نمى شوند و چون بر لغوى عبور كنند كريمانه بگذرند.
    نكته ها :
    O كلمه ((شَهِد)) دو معنا دارد؛ يكى حضور يافتن است و ديگرى خبر و گواهى دادن . در اين آيه هر دو معنا را مى توان استفاده كرد. يعنى آنان نه در مجالس بد حاضر مى شوند و نه بر باطل گواهى مى دهند. كلمه ى ((زور)) به معناى كار باطلى است كه در قالب حقّ باشد و در تفاسير به معناى گواهى باطل ، دروغ و غنا آمده است .
    O در روايتى از امام صادق عليه السلام مراد از ((زور)) در ((لايشهدون الزور)) غنا شمرده شده است .(359)
    O در تفسير ((مجمع البيان )) مى خوانيم : مرور با كرامت ، آن است كه هرگاه ناچار شدند نام چيز زشتى را ببرند، با كنايه نام مى برند. چنانكه در روايتى از امام باقر عليه السلام مى خوانيم : آنان هرگاه خواستند نام عورت را ببرند، با كنايه از آن نام مى برند. البتّه اين ، يكى از مصاديق رفتار كريمانه است .
    O امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند بر گوش واجب نمود كه از شنيدن هرچه حرام است دورى نمايد، سپس اين آيه را تلاوت فرمودند: (واذا مرّوا باللغو مرّوا كراما)(360)
    پيام ها :
    1 نه تنها انجام گناه حرام است ، بلكه شركت در جلسه ى گناه و شاهد بودن بر گناه نيز ممنوع است . (لا يشهدون الزور)
    2 هر نوع آگاهى و اطلاع و حضور در صحنه اى ، ارزش نيست . (لا يشهدون الزور)(گاهى انزوا و گوشه گيرى از اجتماع ، ارزش ‍ است )
    3 حاضر نشدن در مجلس گناه و بى اعتنايى به گناهكاران ، نوعى نهى از منكر است . (لايشهدون ... مرّوا كراما)
    4 شركت در مجالس فاسد، حتّى در بندگان واقعى خدا اثر مى كند. (لا يشهدون )
    5 هرگونه لغو در كلام ، عمل وآرزو ممنوع است . (مرّوا باللغو) (بندگان خدا، هدف معقول و مفيدى دارند و عمر خود را صرف امور بيهوده نمى كنند)
    6 در شيوه ى نهى از منكر، همه جا خشونت لازم نيست . (لا يشهدون ... مرّوا)
    7 نگذاريم فكر بد در روح ما مستقر شود. (مرّوا كراما)
    (73) وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُواْ بَِايَتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّواْ عَلَيْهَا صُمّاً وعُمْيَاناً
    ترجمه :
    وآنان كسانى هستند كه چون به آيات پروردگارشان تذكّر داده شوند، كر و كور (چشم وگوش بسته ) به سجده نمى افتند (بلكه عمل آنان آگاهانه است ).
    (74) وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ اءَزْوَجِنَا وَذُرِّيَّتِنَا قُرَّةَ اءَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً
    ترجمه :
    و كسانى اند كه مى گويند: پروردگارا! به ما از ناحيه ى همسران و فرزندانمان مايه ى روشنى چشم عطا كن و مارا پيشواى پرهيزگاران قرار ده .
    نكته ها :
    O ايمان بايد بر اساس آگاهى وبصيرت باشد. در قرآن مى خوانيم : (و يَتفكّرون فى خَلق السموات والارض ربّنا ما خَلَقت هذا باطلاً)(361) يعنى مؤ منان خردمند، ابتدا در آفرينش آسمان ها و زمين فكر مى كنند، سپس اقرار مى نمايند كه پروردگارا! تو اينها را بيهوده نيافريدى . در اين آيه نيز مى فرمايد: مؤ منان ، چشم وگوش بسته عبادت نمى كنند.
    پيام ها :
    1 تعبّد وبصيرت ، از اوصاف عباد الرّحمن است . (اذا ذكّروا... لم يخرّواعليهاصُماً وعمياناً)بندگان رحمن ، آگاهانه به سراغ دين مى روند.
    2 انسان در برابر همسر و فرزند و نسل خود متعهّد است و بايد براى عاقبت نيكوى آنها تلاش و دعا كند. (ربّنا هب لنا من ازواجنا...)
    3 در تربيت علاوه بر علم وتلاش بايد از خدا نيز كمك خواست . (ربّنا هب لنا...)
    4 فرزند صالح ، نور چشم است . (قرّة اعين )
    5 تشكيل خانواده وداشتن همسر و فرزند و دعا براى بدست آوردن آنها، مورد توجّه اسلام است . (ربّنا هب لنا...)
    6 در دست گرفتن مديريّت جامعه ، آرزوى عبادالرحمن است ، زيرا عهده دار شدن امامت و رهبرى متّقين ، ارزش است . (واجعلنا للمتّقين اماما)
    7 در دعا به حداقل اكتفا نكنيد، بلند همّت باشيد. (واجعلنا للمتّقين اماما) (خدايا ما را در رسيدن به كمال ، رهبر متّقين قرار ده ، نه آنكه تنها از متّقين باشيم )
    8 بندگان خدا، وحدت هدف و وحدت كلمه دارند. (اماماً)و نفرمود: ((ائمّةً)). (ممكن است كلمه ((امام )) به جاى ((ائمّة ))، رمز آن باشد كه در جامعه اسلامى رهبر بايد يك نفر باشد)
    (75) اءُوْلََّئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُواْ وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَ ماً
    ترجمه :
    آنان (بندگان رحمن ) به خاطر آن كه صبر كردند، غرفه هاى بهشتى داده مى شوند و در آن جا با تحيّت و سلام گرم روبرو خواهند شد.
    (76) خَلِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً
    ترجمه :
    در آن جا، جاودانه هستند. چه نيكو جايگاه و منزلگاهى است .
    نكته ها :
    O ((غُرفة )) به اتاقى گويند كه از كف زمين بالاتر باشد و چشم انداز داشته باشد.
    پيام ها :
    1 بهشت را به بها دهند، نه بهانه . (يُجزون ... بما صبروا)
    2 بنده ى خدا شدن ، به صبر و پشتكار نياز دارد. (بما صبروا)
    (77) قُلْ مَا يَعْبَؤُاْ بِكُمْ رَبِّى لَوْلاَ دُعَآؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَاما
    ترجمه :
    بگو: اگر دعاى شما نباشد، پروردگار من براى شما وزن و ارزشى قائل نيست (زيرا سابقه ى خوبى نداريد). شما حقّ را تكذيب كرده ايد و به زودى كيفر تكذيبتان دامن شما را خواهد گرفت .
    نكته ها :
    O كلمه ى ((عَباء)) به معناى وزن و سنگينى است و جمله ى ((ما يعباء بكم ربّى )) يعنى خداوند براى شما وزن و ارزشى قائل نيست ، مگر در سايه دعا و عبادت شما.
    O كلمه ى ((دعائكم )) دو نوع معنا شده است :
    الف : دعا كردن شما به درگاه خداوند، كه همين ناله ها و تضرّع ها و دعاها سبب عنايت خداوند به شماست . چنانكه در حديث مى خوانيم : كسى كه اهل دعا باشد، هلاك نمى شود.(362) بعد خداوند از گروه مقابل كه اهل دعا نيستند شكايت مى كند كه شماحقّ را تكذيب كردند و به جاى نيايش به سراغ بت ها و هوسها و طاغوت ها رفتيد وحقّ را تكذيب نموديد كه كيفرتان را خواهيد ديد.
    ب : دعوت خداوند از مردم ، زيرا سنّت الهى دعوت از مردم براى پذيرفتن حقّ و اتمام حجّت بر آنان است و اگر اين دعوت نباشد؛ ((لولا دعائكم )) مردم ارزشى ندارند. آنچه آنان را موجود برتر و ارزشمند مى كند، همان پذيرش دعوت خداوند مى باشد، ولى شما دعوت الهى را نپذيرفتيد و تكذيب نموديد، پس اميد خيرى در شما نيست وبه كيفر عملتان مى رسيد.
    O خداوند در يك جا مى فرمايد: (و ما خلقتُ الجنّ و الانس الاّ لِيعبدون ) (363) بشر را براى عبادت آفريدم و در اين آيه مى فرمايد: اگر دعاى انسان نبود، او ارزشى نداشت ، بنابراين دعا روح و مغز عبادت است . چنانكه در روايت مى خوانيم : ((الدعاء مُخّ العبادة ))(364)
    پيام ها :
    1 تكذيب دين ، باعث سقوط ارزش انسان است . (قل ما يعبؤ ا بكم ... فقد كذّبتم )
    2 دعا وسيله ى تحصيل ارزش هاست . (ما يعبؤ ا بكم ... لولا دعاؤ كم )
    3 انسان منهاى هدايت و عبادت ناچيز است . (ما يعبؤ ا بكم ... لولا دعائكم )
    4 دعوت به حقّ، از شئون ربوبيّت خداوند است . (ربّى لولا دعائكم )
    5 محور هستى معنويات است . (ما يعبؤ ا بكم ... لولا دعائكم )زيرا هستى براى انسان آفريده شده است و انسان براى پذيرش حقّ و عبادت خداوند.
    6 انسانِ منهاى هدايت وعبادت ، در حقيقت انبيا ودستورات آنان را تكذيب نموده است . (لولا دعائكم فقد كذّبتم )
    سيماى سوره ى نمل
    اين سوره نود و سه آيه دارد و نام معروف آن به مناسبت آيه ى 18 كه درباره ى داستان مورچگان و حضرت سليمان است ، ((نمل )) مى باشد، ولى نام ((سليمان )) و ((طاسين )) نيز بر آن نهاده شده است .
    تمام اين سوره در مكّه در جريان ها و مناسبت هاى مختلف نازل شده و ((بسم اللّه الرّحمن الرّحيم )) دوبار در آن آمده است ؛ يكى در آغاز سوره و ديگرى در آيه ى 30 در آغاز نامه ى حضرت سليمان به ملكه ى سباء.
    مبارزات چهار پيامبر بزرگ الهى ، (موسى ، سليمان ، صالح و لوط عليهم السلام ) با اقوام منحرف زمان خود در اين سوره آمده است كه مفصّل ترين آن ، برخورد حضرت سليمان با ملكه ى سباء و چگونگى ايمان آوردن او به خدا مى باشد.
    سخن گفتن پرندگانى همچون هدهد و حشراتى چون مورچه ، حضور افرادى از جنّ در لشگر و دربار سليمان و بالاخره آوردن تخت بلقيس از يمن به شام در يك چشم بهم زدن ، بخشى ديگر از آيات اين سوره را به خود اختصاص داده است .
    بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
    به نام خداوند بخشنده مهربان
    (1) طَّس تِلْكَ ءَايَتُ الْقُرْءَانِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ
    ترجمه :
    طا، سين . آن است آيات قرآن و كتاب روشنگر.
    (2) هُدىً وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ (3) الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُم بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
    ترجمه :
    كه (وسيله ى ) هدايت و بشارت براى اهل ايمان است . كسانى كه نماز بر پامى دارند و زكات مى پردازند و تنها ايشانند كه به آخرت يقين دارند.
    نكته ها :
    O زكات دو معنا دارد: يكى معناى خاص كه زكات معروف است و ديگرى معناى عام كه كمك به نيازمندان به هر نحو است . در اين آيه مراد معناى دوّم زكات است ، زيرا اين سوره در مكّه نازل شده و دستور زكات رسمى در مدينه صادر شده است . (يؤ تون الزّكوة )
    O كلمه ى ((مُبين )) از ((اِبانة ))، هم به معناى ((روشن )) به كار مى رود كه به اصطلاح فعل لازم است و هم به معناى ((روشنگر)) كه فعل متعدّى است .
    پيام ها :
    1 يكى از سنّت هاى الهى اين است كه وحى را با برترى و مقامى كه دارد در دسترس انسان قرار دهد. (تلك )
    2 دايره ى ارشاد از طريق گفتن و شنيدن ، گسترده تر از نوشتن و خواندن است . (كلمه ى قرآن قبل از كتاب آمده است ) (القرآن و كتاب )
    3 حركت انبيا فرهنگى و با قرائت و كتابت همراه است . (آيات القرآن و كتاب )
    4 قرآن ، كتابى بس بزرگ است . (((كتابٍ))، بدون ((الف و لام )) و همراه با تنوين نشانه ى عظمت است )
    5 قرآن براى مردم قابل درك است . (كتاب مبين )
    6 ارشاد و تبليغ ، بايد با محتواى روشن و شيوه اى صريح و قاطع همراه باشد. (تلك مبين )
    7 هدايت ، درجات و مراحلى دارد: هدايت ابتدايى : (هُدىً للنّاس )هدايت تكميلى : (هُدىً... للمؤ منين )
    8 از امتيازات قرآن ، مكتوب بودن : (كتاب )روشن و روشنگر بودن : (مبين )هدايت كردن : (هُدىً)و بشارت دادن است . (بُشرى )
    9 رسالت اصلى قرآن ، هدايت و بشارت است و توجّه قرآن به علوم و مسائل ديگر جنبى است . (هُدىً و بُشرى )
    10 ايمان ، كليد هدايت و نجات است . (هُدىً و بشرى للمؤ منين )
    11 در هدايت شدن ، قابليّت شرط اصلى است . (للمؤ منين )
    12 براى ترويج خوبى ها، از خوبان تجليل كنيم . (الّذين ...)
    13 در تجليل ، محور كردار مردم است ، نه نام وعنوان آنها. (يقيمون ... يؤ تون ...)
    14 عمل ، نشانه ى ايمان است . (للمؤ منين الّذين يقيمون ...)
    15 حتّى مؤ منان اهل نماز و زكات براى تداوم كار خود به هدايت الهى نياز دارند. (هُدىً... للمؤ منين الّذين ...)در قيامت نيز انسان به مرحله اى از هدايت محتاج است . (يهديهم ربّهم بايمانهم )(365)
    16 نمازى ارزش دارد كه با شرايط صحّت و كمال انجام گيرد. (يقيمون )(معناى اقامه ى نماز، انجام دادن آن با شرايط است )
    17 رابطه با خداوند بر رابطه با مردم مقدّم است . (يقيمون الصلوة ويؤ تون الزكوة )(نماز، قبل از زكات آمده است )
    18 چون نماز و رابطه با خدا، زمينه ساز ساير كارهاى خير است ، نام آن در ابتدا آمده است . (الصلوة )
    19 تداوم عمل ، به عمل ارزش مى دهد. (يقيمون يؤ تون ) (فعل مضارع نشانه ى استمرار و تدوام است )
    20 يكى از امتيازات اسلام اين است كه مسايل الهى و مردمى ، معنوى و مادّى ، اين جهانى و آن جهانى را در كنار هم قرار داده است . (الصلوة الزكوة )
    next page

    fehrest page


    back page

  3. #83
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    21 در تبليغ ، اوّل كارهايى را مطرح كنيد كه براى مردم خرج ندارد. (اوّل نماز، بعد زكات ) (الصلوة الزكوة )
    22 مؤ من در برابر مسايل اجتماعى و نياز محرومان و گرسنگان ، احساس مسئوليّت مى كند. (يؤ تون الزكوة )
    23 هركجا حسّاسيّت لازم است ، كلام را تكرار كنيد. (نماز وزكات با يك كلمه (الّذين )آمده ، ولى يقين به معاد با دو بار كلمه ى (هُم ) بكار رفته است .)
    24 نماز و زكاتى ارزش دارد كه با ايمان به معاد همراه باشد. (و هُم بالاخرة )
    25 اهل يقين ، تنها گروه خاصّى هستند. (هم بالاخرة هم يوقنون ) تكرار كلمه ى ((هُم )) نشانه ى اين است كه اين گروه ، گروه خاصّى هستند.
    26 مؤ منين برنده هستند؛ با نماز خودسازى مى كنند و با زكات مشكلات جامعه را حل و با يقين به معاد، آينده ى خود را تاءمين مى كنند. (يقيمون الصلوة ... الزكوة ... يوقنون )
    27 علم ، به فراموشى تبديل مى شود ولى يقين ، با توجّه دائمى همراه است . (يوقنون )
    28 گمان و دانستن كافى نيست ، باور قلبى و يقين لازم است . (يوقنون )
    (4) إِنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ اءَعْمَلَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ
    ترجمه :
    همانا كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، كارهاى (زشت )شان را زيبا جلوه مى دهيم تا (همچنان ) سرگشته باشند.
    (5) اءُوْلََّئِكَ الَّذِينَ لَهُمْ سُوَّءُ الْعَذَابِ وَهُمْ فِى الاَْخِرَةِ هُمُ الاَْخْسَرُونَ
    ترجمه :
    آنان كسانى هستند كه براى ايشان عذاب بد (و دردناك ) خواهد بود و آنان در قيامت زيانكارترين افرادند.
    نكته ها :
    O در اين آيه و آيه ى 108 سوره ى انعام ، خوب پنداشتن كارهاى زشت ، به خداوند نسبت داده شده است . در حالى كه قرآن كريم در چند مورد ديگر، اين كار را كار شيطان دانسته است . اين به خاطر آن است كه خداوند نظام هستى را بر اساس علل و اسباب قرار داده است و كارهايى را كه انجام مى شود به هر يك از علل مى توان نسبت داد، مثلاً مى توان گفت : كليد، در را باز كرد و مى توان گفت : دستم در را باز كرد و نيز مى توان گفت : خودم در را باز كردم ، زيرا كليد در دست و دست در اختيار من است . در اين جا نيز شيطان كار زشت را زيبا جلوه مى دهد ولى با تكرار كار زشت ، انسان به آن خو مى گيرد واين خو گرفتن ، سنّت الهى است .
    سيماى زيانكاران
    O زيانكاران چند نوع هستند: الف : خاسر، ب : لفى خسر، ج : خسران مبين د: اخسرون .
    الف : كسى كه عمرش تباه شده است . (قل اِنّ الخاسرين الّذين خَسروا انفسهم )(366)
    ب : كسى كه اهل ايمان و عمل صالح نباشد. (اِنّ الانسان لفى خُسر الاّ الّذين آمنوا)(367)
    ج : كسى كه با تزلزل بندگى خدا مى كند. (اِنْ اءصابه خيرٌ اطماءنّ به و اِن اءصابته فتنة انقلب على وَجهِه خَسِرالدّنيا و الا خرة ذلك هو الخُسرانُ المبين ) (368)
    د: كسانى كه منحرفند، وگمان مى كنندراه درست مى روند. (اءَلّذين ضَلّ سَعيهم فى الحياة الدنياو هم يحسبون اَنّهم يحسنون صُنعا)(369)
    # در روايات مى خوانيم : اءخسرون ، كسانى هستند كه زكات نمى پردازند، بر گناه اصرار مى ورزند، قدرت حقّ گفتن دارند، ولى نمى گويند، ظالم ترين افرادند.
    با ضايع كردن دين ، دنياى خود را اصلاح مى كنند.
    پيام ها :
    1 ايمان نداشتن به معاد، زمينه ى جلوه گرى زشتى هاست . (انسان بى ايمان ، برهنگى را تمدّن ، تجمّل را شخصيّت ، كلاه بردارى را زرنگى ، دروغ و ريا را نشانه ى سياست واستعمار را نشانه قدرت مى داند) (اِنّالّذين لايؤ منون ... زيّنّا)
    2 كج فهمى و سردرگمى افراد بى ايمان ، بزرگ ترين كيفر وسيلى خداوند است . (لايؤ منون ... فهم يعمهون )
    3 اگر قيامت را باور كنيم ، از كارهاى بسيارى كه به نظر ما زيباست توبه خواهيم كرد. (لايؤ منون زيّنّا)
    4 كسى كه قيامت را آينده ى روشن خود نمى داند، دنياى متغير، هر لحظه او را دگرگون و سردرگم مى كند. (لايؤ منون يَعمهون )
    5 كفر به قيامت ، عامل بزرگ ترين خسارت هاست . (الّذين لايؤ منون بالاخرة ... هم الاخسرون )
    (6) وَإِنَّك لَتُلَقَّى الْقُرْءَانَ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ
    ترجمه :
    به يقين كه تو قرآن را از سوى حكيمى دانا دريافت مى كنى .
    پيام ها :
    1 دريافت كننده ى وحى ، رسول خدا صلى الله عليه و آله است . (و انّك لتلقّى القرآن )
    2 قرآن ، تبلور علم و حكمت الهى است . (القرآن من لدن حكيم عليم )
    3 علم پيامبر لدنّى است . (من لدن )
    4 در نزول ودريافت قرآن ، هيچ واسطه ى غير امينى وجود ندارد. (لتلقّى القرآن من لدن حكيم عليم )
    5 احكام دين ، از سرچشمه ى علم الهى است و در هر دستورى ، حكمتى نهفته است . (حكيم عليم )
    (7) إِذْ قَالَ مُوسَى لاَِهْلِهِ إِنِّى ءَانَسْتُ نَاراً سََاتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ اءَوْ ءَاتِيكُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ
    ترجمه :
    (ياد كن ) زمانى كه موسى به خانواده ى خود گفت : همانا من آتشى احساس كردم (شما در همين مكان توقّف كنيد)، به زودى براى شما خبرى از آن خواهم آورد، يا شعله ى آتشى براى شما مى آورم ، باشد كه خود را گرم كنيد.
    (8) فَلَمَّا جَآءَهَا نُودِىَ اءَن بُورِكَ مَن فِى النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَنَ اللّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ
    ترجمه :
    پس همين كه (موسى ) نزد آن آمد، ندا داده شد كه هر كه در آتش و هر كه اطراف آن است بركت داده شد و منزّه است خداوندى كه پروردگار جهانيان است .
    (9) يَمُوسَى إِنَّهُ اءَنَا اللّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
    ترجمه :
    اى موسى ! همانا اين منم خداى عزيز حكيم .
    نكته ها :
    O در قرآن 136 مرتبه نام حضرت موسى و در 34 سوره داستان او ذكر شده و حدود 900 آيه درباره ى ماجراى بنى اسرائيل است .
    O حضرت موسى با همسر باردارش از مَدْيَن به سوى مصر در حركت بود. شب و سرما و طوفان بيابان از يك سو و وضع حمل همسرش از سوى ديگر موسى را به تكاپو واداشت ؛ آيات مورد بحث به اين ماجرا نظر دارد.
    O در ميان تمام احتمالات ، به نظر مى رسد كه مراداز ((مَن فى النّار)) حضرت موسى است كه در منطقه آتش بود ومراد از ((مَن حَولها)) خانواده او يا پيامبرانى كه در ارض مقدّسه بوده اند.
    آتش در قرآن
    # ابليس به آن افتخار كرد. (خلقتنى من نار)(370)
    # كافر به آن كيفر مى شود. (تصلى ناراً حاميه )(371)
    # ابراهيم در آن سالم ماند. (يا نار كونى برداً)(372)
    # موسى به سراغ آن رفت ، ولى پيامبر شد. (انست ناراً ... نودى ) (373)
    # ذوالقرنين به وسيله آن فلزات را ذوب وسدسازى كرد. (قال انفخوا حتّى اذا جعله ناراً)(374)
    پيام ها :
    1 داستان موسى قابل ذكر و مايه ى تذكّر است ونبايد فراموش شود. (اذ قال ...)
    2 گاهى در مسير كمك به همسر و خانواده ، الطاف ويژه اى پيدا مى شود. (آتيكم بشهاب ... نُودِى )
    3 مرد، مسئول اداره امور زندگى همسر است . (آتيكم بشهاب قبس لعلّكم تصطلون )
    4 انبيا زندگى عادّى داشتند. (آتيكم بشهاب قبس لعلّكم تصطلون )
    5 ما ماءمور به ظاهريم ، الطاف خفيّه كار خداست . (فلما جاءها نودى )
    6 سخن خداوند با موسى ، گرفتن پيام رسالت و نمايش معجزات و بعثت ساير انبيا در آن منطقه رمز بركت است . (بورك مَن فى النار و مَن حولها)
    7 نداهاى الهى به پيامبران را وهم وخيال نپنداريم . (در كنار كلمه ى ((نودى ))، ((سبحان اللّه )) آمده ، يعنى خداوند منزّه است از اين كه اين ندا وهم و خيال و وسوسه باشد).
    8 بعثت انبيا از شئون ربوبيّت الهى است . (نودى رب العالمين )
    9 لازمه ى ربوبيّت ، عزّت و حكمت است . (ربّ العالمين ... العزيز الحكيم )
    (10) وَاءَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَءَاهَا تَهْتَزُّ كَاءَنَّهَا جَآنُّ وَلَّى مُدْبِراً وَلَمْ يُعَقِّبْ يَمُوسَى لاَ تَخَفْ إِنِّى لاَ يَخَافُ لَدَىَّ الْمُرْسَلُونَ
    ترجمه :
    و عصايت را بيفكن ! (موسى عصا را افكند،) پس همين كه آن را ديد چنان جست و خيز مى كند كه گويا مارى كوچك است ، پشت كنان فرار كرد و به عقب برنگشت . (ما به او گفتيم :) اى موسى ! نترس كه پيامبران در آستان من نمى ترسند.
    (11) إِلا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْنا بَعْدَ سُوَّءٍ فَإِنِّى غَفُورٌ رَّحِيمٌ
    ترجمه :
    مگر كسى كه ستم كند؛ سپس بعد از بدى كار خوبى را جايگزين نمايد همانا كه من بخشنده ى مهربانم .
    نكته ها :
    O كلمه ى ((جانٌ)) يا به معناى مار كوچك است كه در مرحله ى اوّل ، عصا به آن صورت درآمد و يا مار بزرگى كه مثل مار كوچك سرعت حركت داشت .
    O در اين كه جمله ى ((الاّ مَن ظلم )) به كجا مربوط مى شود احتمالاتى است . بهترين آنها اين است كه در آيه ، جمله اى در تقدير است ؛ به اين صورت كه غير انبيا ترس دارند، مگر كسانى كه ستمى كرده و بعد عمل خوبى انجام دهند كه آنان نيز به خاطر غفور و رحيم بودن خدا ترسى ندارند.
    O ترس دو نوع است : غريزى و معنوى . جمله ى (لا تَخَف ) درباره ى خوف غريزى است ، ولى خوف معنوى كه خوف از مقام الهى است ، در آيات ديگر عنوان شده است .
    پيام ها :
    1 نداى آسمانى بايد با نشانه اى همراه باشد تا اثر كند. (نودى ... الق عصاك )
    2 ابزار معجزه ، وسايل عادّى است . (عصاك )
    3 قبل از ارشاد ديگران ، بايد از علم و تجربه و رشد كافى برخوردار بود. (موسى در اين جا معجزه را مى بيند تا در كاخ فرعون با قدرت سخن گويد). (رَآها)
    4 انبيا تحت تربيت پروردگارند و خداوند آنها را امر و نهى مى كند. (لا تخف )
    5 كسى كه خدا را حاضر بداند و خود را در محضر او ببيند، نمى ترسد. (لا يخاف لدى المرسلون )
    6 الخائن خائف . كسى كه ظلم كند بايد بترسد، مگر آن كه گناهش را جبران كند زيرا خداوند بخشنده است . (لا يخاف ... الاّ مَن ظَلَم )
    7 تبديل گناه به خوبى ، غير از محو گناه يا عفو گناه يا انجام خوبى بعد از بدى است ؛ مثل آنكه وسايل گناه را در اختيار نيكوكاران قرار دهد. (بَدّلَ حُسنا)
    8 بخشش خداوند، پس از عمل نيك انسان و جبران گناه است . (بَدّل حُسنا... فانّى غفور رحيم )
    (12) وَاءَدْخِلْ يَدَكَ فِى جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَآءَ مِنْ غَيْرِ سُوَّءٍ فِى تِسْعِ ءَايَتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْماً فَسِقِينَ
    ترجمه :
    و دستت را در گريبانت كن ؛ سفيد و درخشنده خارج شود، بى آنكه عيبى در آن باشد؛ (اين معجزه ) در زمره ى معجزات نه گانه به سوى فرعون و قومش (آمده است ) كه آنان قومى فاسق هستند.
    (13)فَلَمَّا جَآءَتْهُمْ ءَايَتُنَا مُبْصِرَةً قَالُواْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ
    ترجمه :
    پس چون آيات و معجزات روشنگر ما به سويشان آمد، گفتند: اين سحرى است آشكار.
    نكته ها :
    O مراد از معجزات نه گانه ، معجزاتى است كه موسى عليه السلام در برابر فرعون آورده وگرنه حضرت موسى معجزات بيشترى داشته است ؛ ضمنا هر معجزه اى را مى توان دو معجزه به حساب آورد، زيرا اژدها شدن عصا يك معجزه است و برگشتن اژدها به عصا، معجزه اى ديگر، لكن قرآن يك طرف را معجزه دانسته است ، امّا معجزات نه گانه موسى عبارت است از:
    1 ((يد بيضاء)) (درخشيدن دست ).
    2 اژدها شدن عصا.
    3 طوفان كوبنده براى دشمنان .
    4 ((جَراد)) (تسلّط ملخ بر زراعت ها و درختان ).
    5 ((قُمّل )) (نوعى آفت نباتى كه غلات را نابود مى كرد).
    6 ((ضَفادع ))(هجوم قورباغه ها از رود نيل به زندگى مردم ).
    7 ((دَم )) (ابتلاى عمومى به خون دماغ ؛ يا به رنگ خون در آمدن آب رود نيل ).(375)
    8 قحطى و خشكسالى .(376)
    9 شكافته شدن دريا.(377)
    # معجزات ديگر موسى عليه السلام عبارتند از: فوران دوازده چشمه از سنگ (378) نزول مَنّ وسَلوى (379) (شيره ى مخصوص و لذيذ درختان مانند گزانگبين و مرغان مخصوص ، شبيه كبوتر).
    O امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از ((من غير سوء)) يعنى اين سفيدىِ دست به خاطر بيمارى برص و پيسى نبود.(380)
    پيام ها :
    1 قهر و مهر، بيم و اميد، در كنار هم لازم است . (دست نورانى در كنار اژدها) (جانّ... بيضاء)
    2 براى بعضى ، يك استدلال و تذكّر و معجزه كافى نيست . (تسع آيات )
    3 كافران از يك سو تقاضاى معجزه مى كردند و از سوى ديگر معجزات را سحر و جادو مى خواندند. (قالوا هذا سحر مبين )
    (14) وَجَحَدُواْ بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَآ اءَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ
    ترجمه :
    و با آن كه در دل به آن يقين داشتند، از روى ستم و برترى جويى انكارش كردند، پس بنگر كه فرجام تبهكاران چگونه است .
    نكته ها :
    O ابوعمر زبيرى از امام صادق عليه السلام انواع كفر را كه در قرآن آمده سؤ ال كرد، امام فرمود: كفر پنج نوع است : يكى از اقسام آن اين است كه انسان در دل باور و شناخت دارد، ولى باز هم انكار مى كند. سپس اين آيه را تلاوت فرمودند: (وجحدوا بها واستيقنتها انفسهم )(381)
    پيام ها :
    1 انكار، زمينه ى افساد است . (جحدوا ... مفسدين )
    2 علم و يقين ، اگر با تقوا همراه نباشد كارساز نيست . (واستيقنتها ظلما و علوّا)
    3 بسيارى از كفّار در دل ايمان دارند و انگيزه ى انكارشان جهل نيست ، بلكه ظلم و برترى جويى است . (ظلما و علوّا)
    4 تاريخ و مطالعه ى آن را وسيله ى عبرت قرار دهيد. (فانظر)
    5 فرجام كار مفسدان ، سقوط و تباهى است . (كيف كان عاقبة المفسدين )
    (15) وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا دَاوُدَ وَسُلَيْمَنَ عِلْماً وَقَالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ
    ترجمه :
    و به راستى به داوود و سليمان دانشى (ويژه ) عطا كرديم ، و آن دو گفتند: ستايش ، مخصوص خداوندى است كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤ منش برترى بخشيد.
    نكته ها :
    O ممكن است مراد از علمى كه به حضرت داود و سليمان داده شده علم قضاوت باشد، به دليل آيه ى (و آتيناه الحكمة و فصل الخطاب )(382) يعنى ما به داوود حكمت و قضاوت مرحمت كرديم . و نيز به دليل آيه ى (كلاّ آتينا حكما و علما)(383) و شايد هم مراد از علم ، علم گفتگو با پرندگان باشد به دليل آيه ى (علّمنا منطق الطّير) (384) و شايد علم زره بافى باشد؛ (و علّمناه صَنعة لبوس ) (385) امّا بهتر اين است كه علم را به طور عام معنا كنيم ، يعنى علم اداره ى كشور.
    O سؤ ال : چرا خداوند به بعضى از بندگان خود نعمت هاى ويژه اى عطا مى كند؟ آيا اين كار با عدالت سازگار است ؟
    پاسخ : اوّلا معناى عدالت اين نيست كه به همه يكسان بدهيم . آيا معلّمى كه به هر شاگردى نمره اى مى دهد و يا پزشكى كه براى هر بيمارى دارويى تجويز مى كند، ظالم است ؟ ثانيا نعمت هاى ويژه ، مسئوليّت هاى ويژه اى را نيز بدنبال دارد. ثالثا ما از خدا طلبى نداريم ، تا هر چه بخواهيم به ما عطا كند. رابعا الطاف الهى بر اساس حكمت و شرايطى است كه انسان يا جامعه آن را بوجود مى آورد. به قول شاعر:
    چون چنان بوديم ، بوديم آن چنان
    چون چنين گشتيم گشتيم اين چنين
    افرادى با اخلاص ، تلاش ، علم ، تدبير، صرفه جويى ، عدالت و وحدت كلمه ، شرايطى را در خود ايجاد مى نمايند كه زمينه ى دريافت الطاف الهى و نعمت هاى ويژه مى شود.
    البتّه گاهى الطاف ويژه به خاطر پاداش عملى است كه والدين انسان داشته اند و خداوند مزد كارشان را به نسل آنان عطا مى كند. همان گونه كه در داستان موسى و خضر، خداوند آن دو پيامبر را ماءمور مى كند ديوارى را كه گنجى زير آن بود و از آنِ كودكان يتيمى بود تعمير كنند تا در آينده از آن گنج استفاده نمايند، زيرا والدين كودكان نيكوكار و صالح بوده اند. (وكان ابوهما صالحا)(386)
    تعليمات ويژه ى الهى
    O خداوند علوم خاصّى را به افراد خاصّى داده ودر قرآن از آنها ياد كرده است از جمله :
    1 آدم ، علوم همه ى اشيا. (و علّم آدم الاسماء كلّها)(387)
    2 خضر، علوم باطنى وتاءويل . (تا موسى شاگردش شود) (هل اتّبعك على ان تعلّمَن ...)(388)
    3 يوسف ، علم تعبير خواب . (علّمنى ربّى )(389)
    4 داوود، علم زره سازى . (و علّمناه صَنعة لَبوس )(390)
    5 سليمان ، علم زبان پرندگان . (علّمنا منطق الطير)(391)
    6 معاون سليمان ، علمى كه با آن تخت سلطنتى را از كشورى به كشور ديگر مى آورد. (قال الّذى عنده علم من الكتاب )(392)
    7 طالوت ، علوم نظامى . (و زاده بسطة فى العلم والجسم ) (393)
    8 رسول اكرم وساير انبيا، علوم غيب . (فلايظهر على غيبه احدا الاّ مَنِارتضى من رسول )(394)
    پيام ها :
    1 علم انبيا لدنّى است و به الهام الهى به آنان عطا شده است . (آتينا)
    2 احترام و شئون افراد را حفظ كنيم . (اوّل نام پدر آمده است بعد نام پسر) (داود و سليمان )
    3 در ميان نعمت هاى الهى ، حساب علم جداست . (آتينا... علما)
    4 علم ، زمانى ارزش دارد كه در اختيار افراد صالح قرار گيرد. (آتينا داود وسليمان علما)
    5 بهترين جمله براى شكر الهى ، ((الحمدللّه )) است . (الحمدللّه )
    6 علم ، يكى از ملاك هاى برترى است . (آتينا... علما... فضّلنا)
    7 برخى از بندگان خداوند از داوود و سليمان هم برترند. (فضّلنا على كثير)
    8 در هيچ مقامى خود را برتر از همگان ندانيم . (على كثير)
    (16) وَوَرِثَ سُلَيْمَنُ دَاوُدَ وَقَالَ يََّاءَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَ اءُوتِينَا مِن كُلِّ شَىْءٍ إِنَّ هَ ذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ
    ترجمه :
    و سليمان وارث داوود شد و گفت : اى مردم ! زبان پرندگان به ما تعليم داده شده ، و از هرچيز به ما عطا گرديده ؛ قطعا اين (بخشش ) همان برترى و امتياز روشن است .
    نكته ها :
    O مراد از ارث در اين آيه ، وارث شدن مال و حكومت است نه علم و نبوّت ؛ زيرا نبوّت قابل انتقال نيست و علوم انبيا نيز چون اكتسابى نيست ، قابل ارث بردن نيست ، بنابراين حديثى كه مى گويد: انبيا ارث نمى گذارند و به استناد اين حديث فدك را از فاطمه ى زهرا عليها السلام گرفتند با اين آيه سازگارى ندارد و بايد طرد شود. (حضرت زهرا عليها السلام همين آيه را در دفاع از حقّ خود براى خليفه ى اوّل تلاوت فرمود.(395) و در ((تفسير نمونه )) از ((سيره ى حلبى )) نقل شده است كه ابوبكر تحت تاءثير سخنان فاطمه ى زهرا عليها السلام قرار گرفت و سند فدك را پس داد و گريه كرد، ولى عمر دوباره سند را گرفت و پاره كرد!)
    O حضرت على عليه السلام فرمود: من از طرف خداوند منطق پرندگان و تمام جنبنده هاى زمينى و دريايى را مى دانم .(396)
    پيام ها :
    1 ارث در تاريخ ، سابقه اى بس طولانى دارد. (و ورث سليمان ...)
    2 علم انبيا الهى است . (عُلّمنا)
    3 نعمت هاى الهى را ابراز كنيد. (علّمنا منطق الطير)در جاى ديگر مى فرمايد: نعمت پروردگارت را بازگو كن . (و امّا بنعمة ربّك فحدّث ) (397)
    4 پرندگان ، شعور و قدرت نطق دارند. (منطق الطير)
    5 علم بر همه ى نعمت ها مقدّم است . اوّل (علّمنا)بعد (اوتينا من كلّ شى ء)
    6 علوم و امكانات خود را از خدا بدانيم ، نه از خود. (علّمنا اوتينا)
    7 ايمان و توكّل ، با داشتن امكانات ، منافاتى ندارد. (و اوتينا من كل شى ء)
    8 نعمت ها را از فضل او بدانيم نه از لياقت خود. (انّ هذا لهوالفضل المبين )
    (17) وَحُشِرَ لِسُلَيْمَنَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ
    ترجمه :
    و براى سليمان ، سپاهيانش از جنّ و انس و پرنده گردآمدند، پس از تشتّت و بى نظمى بازداشته مى شدند (تا در ركابش باشند).
    نكته ها :
    O كلمه ى ((يُوزعون )) از ماده ى ((وَزْع )) (بر وزن جمع ) به معناى بازداشتن است و هرگاه اين تعبير در مورد لشكر به كار رود به اين معناست كه براى جلوگيرى از پراكندگى نيروها، ابتداى لشكر را نگه مى دارند تا بقيه ى افراد به لشكر ملحق شوند.(398) ((ايزاع )) يعنى تقسيم حكيمانه ى نيروها به صورتى كه هر يك در جاى خود قرار گيرند و در يك خط باشند.(399)
    O جنّ و پرنده كه در اين آيه ذكر شده ، از باب مثال است وگرنه باد و ابر و چيزهاى ديگر نيز تحت فرمان سليمان بود.
    O قرآن كريم بارها از جنّ سخن به ميان آورده و يكى از سوره هاى آن به همين نام است . در اين جا به چند ويژگى آنها اشاره مى كنيم :
    # جنّ، موجودى است باشعور ومخاطب پروردگار قرار مى گيرد. (يامعشرالجنّ والانس )(400)
    # بعضى از آنها مؤ من و بعضى كافرند. (و انّا منّا المسلمون ) (401)، (و انّا منّا الصالحون و منّا دون ذلك )(402)
    # زن ومرد دارند، زاد وولد دارند وطبيعتا شهوت دارند. (لم يَطمثهنّ اِنس قبلهم ولاجانّ)(403)
    # براى سليمان ، غوّاصى و بنّايى مى كردند.(404) (والشّياطين كل بنّاء و غوّاص )(405)
    پيام ها :
    1 سليمان از لشكريانش سان مى ديد. (و حُشِر لسليمان جنوده )
    2 انسان داراى قدرتى است كه مى تواند جنّ و پرنده را تحت فرمان خود درآورد. (و حُشِر لسليمان جنوده من الجنّ والانس ‍ والطّير)
    3 برخى انبيا حكومت داشتند. (حشر لسليمان جنوده )
    4 جنّ مى تواند به انسان كمك كند. (من الجنّ والانس )
    5 ولايت انبيا تنها بر انسان ها نيست . (من الجنّ والانس والطّير)
    6 نظم ، در همه جا ارزشمند است ولى در لشكر و سپاه يك ضرورت و ارزش ويژه است . (فهم يوزعون )
    7 تمرين وآموزش و آماده باش ، براى لشكر الهى يك ضرورت است . (و حُشر لسليمان ... يوزعون )
    8 علم ودانش سليمان وسيله ومقدّمه ى دست يابى به آن همه امكانات وتسخير نيروها شد. (و لقد آتينا داود وسليمان ... اوتينا من كل شى ء... وحشر لسليمان ...)
    (18) حَتَّى إِذَآ اءَتَوْاْ عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يََّاءَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُواْ مَسَ كِنَكُمْ لاَ يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَ نُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ
    ترجمه :
    (سليمان با لشكر خود حركت مى كرد) تا به وادى مورچگان رسيدند، مورچه اى گفت : اى مورچگان ! به خانه هاى خود برويد تا سليمان و لشكريانش شما را ناآگاهانه پايمال نكنند.
    نكته ها :
    O ((نمل )) در لغت به معناى حركت زياد با پاى كوچك است .(406)
    O كلمه ى ((نَملةٌ)) را مى توان به خاطر تنوين آن ، مورچه اى بزرگ و فرمانده معنا كرد كه در اين صورت در زندگى مورچگان مديريّت و فرماندهى وجود دارد و مى توان تنوين را نشانه ى ناشناسى مورچه معنا كرد كه در اين صورت پيام آيه اين مى شود كه حتّى اگر ناشناسى اخطار دلسوزانه مى دهد، به هشدارش توجّه كنيم .
    پيام ها :
    1 حيوانات ، با شعور خود منطقه اى را براى زندگى انتخاب مى كنند. (وادالّنمل )
    2 گفتگو و امر ونهى در ميان حيوانات نيز وجود دارد. (قالت نملة يا ايّها النمل )
    3 در ميان مورچگان ، هم فرماندهى و هم اطلاع رسانى و هم فرمان برى وجود دارد. (قالت نملة ... اُدخلوا)
    4 حيوانات شعور دارند و مفاسد و ضررها را مى شناسند و به يكديگر هشدار مى دهند. (اُدخلوا مساكنكم )
    5 غريزه دفع ضرر احتمالى ، در حيوانات نيز وجود دارد. (اُدخلوا... لايحطمنّكم )
    6 كسى كه با احساس خطر، همنوع خود را هشدار ندهد از مورچه هم كمتر است . (لا يحطمنّكم )
    7 هنگام راه رفتن دقّت كنيم تا مورچگان را پايمال نكنيم . (لا يحطمنّكم )
    8 انبيا در امور عادّى خود، مثل ديگران زندگى مى كردند. (لا يحطمنّكم سليمان )
    9 فساد رهبر، مقدّمه ى فساد مردم است . (لا يحطمنّكم سليمان و جنوده )
    10 مورچه ، افراد انسان ها، بلكه شغل آنها را هم مى شناسد. (سليمان و جنوده )
    11 اولياى خدا با آگاهى و عمد، حتّى به مورچه اى ضرر نمى رسانند. (و هم لا يشعرون )مورچگان از عدالت و تقواى حضرت سليمان آگاهند و مى دانند آن بزرگوار آگاهانه به مورچه اى نيز ظلم نمى كند.
    (19) فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ اءَوْزِعْنِى اءَنْ اءَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِى اءَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَعَلَى وَلِدَىَّ وَاءَنْ اءَعْمَلَ صَلِحاً تَرْضَهُ وَ اءَدْخِلْنِى بِرَحْمَتِكَ فِى عِبَادِكَ الصَّلِحِينَ
    ترجمه :
    پس (سليمان ) از سخن اين مورچه با تبسّمى خندان شد و گفت : پروردگارا! به من الهام كن (و توفيق ده ) كه نعمتى كه به من و به والدينم بخشيده اى شكر كنم و عمل صالحى كه آن را مى پسندى انجام دهم و در سايه ى رحمت خود، مرا در زمره ى بندگان شايسته ات وارد كن .
    نكته ها :
    O در آيه ى 16 ذكر شد كه حضرت سليمان عليه السلام گفت : زبان پرندگان را مى دانيم ، از اين آيه معلوم مى شود كه دانستن زبان پرندگان از باب نمونه بوده است . زيرا آن حضرت كلام و گفتگوى مورچه را هم مى دانست .
    O كلمه ى ((ايزاع )) بالاتر از توفيق و چيزى شبيه الهام است ، نظير آيه ى (و اوحينا اليهم فعل الخيرات )(407) يعنى ما انجام كارهاى خير را به انبيا الهام كرديم .(408)
    O كار صالح به تنهايى كافى نيست ، ورود در گروه صالحان مهم است ، زيرا:
    # گاهى كار، صالح است ، ولى فرد از نظر نفسانى صالح نيست و گرفتار ريا، سُمعه ، غرور، عُجب و حَبط مى شود.
    # گاهى كار صالح است ، ولى عاقبت انحرافى پيش مى آيد و شخص عاقبت به خير نمى شود.
    # گاهى كار صالح است ، ولى يك نوع تك روى در آن است و شخص حاضر نيست با بندگان خدا همراه باشد. (اعمل صالحا ... فى عبادك الصالحين )
    پيام ها :
    1 يكى از اصول و شرايط رهبرى و مديريّت ، سعه ى صدر است . حضرت سليمان جمله ى ((لايشعرون )) را آن هم از مورچه اى مى شنود، ولى به روى خود نمى آورد و لبخند مى زند. (فتبسّم )
    2 انتقاد وحرف حقّ را از هر كس بشنويد و از آن استقبال كنيد. (سليمان سخن مورچه را پسنديد) (فتبسّم ) انتقادپذيرى ، يك ارزش ‍ است .
    3 خداوند اولياى خود را تحت تربيت مخصوص خود قرار مى دهد. (و هم لايشعرون فتبسّم )خداوند، سليمان را با آن مقام و سلطنتش ‍ گرفتار حرف يك مورچه مى كند تا بدين وسيله در وجود او تعادل برقرار كند.
    next page

    fehrest page


    back page

  4. #84
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    4 زمانى بايد شاد و خندان باشيم كه حتّى مورچه ها به عدالت ما اميدوار باشند. (و هم لايشعرون فتبسّم )
    5 خنده ى انبيا، تبسّم است نه قهقهه . سليمان در حالى كه خنده اش گرفته بود، تبسّم كرد. (فتبسّم ضاحكا)
    6 سليمان سخنان مورچه را فهميد و به زيردستان خود توجّه كرد. (من قولها)
    7 دعا، مخصوص هنگام اضطرار نيست ؛ انبيا در اوج عظمت و قدرت دعا مى كردند. (ربّ)
    8 توفيق شكرگزارى را از خدا بخواهيم . (ربّ اوزعنى اءن اشكر)
    9 انسان در برابر نعمت هايى كه تاكنون به او رسيده بايد شكر كند و در برابر مسئوليّت آينده بايد به فكر عمل صالح و جلب رضاى خدا و ملحق شدن به نيكان باشد. (اشكر اعمل صالحا ...)
    10 فرزندان ، هم بايد در مقابل نعمت هايى كه خداوند به آنان داده شكر كنند و هم در مقابل نعمت هايى كه به والدين آنان داده است . (علىّ و على والدىّ)
    11 شكر خدا تنها با زبان نيست ، عمل صالح و استفاده ى صحيح از نعمت ها نيز شكر الهى است . (اشكر... اعمل صالحا)
    12 سليمان با آن كه لشكريان فراوان و حاكميّت قوى دارد و زبان حيوانات را نيز مى داند، باز به فكر عمل صالح است نه به دنبال لذّت و توسعه ى قدرت و افتخار. (اعمل صالحا)
    13 دعا وتلاش حاكمان بايد براى انجام كار خوب باشد. (اعمل صالحا)
    14 كار، به شرطى نيك است كه خداپسند باشد. (صالحا ترضاه )
    15 كار نيكى ارزش دارد كه رضاى خدا را جلب كند، نه فقط رضاى مردم را. (صالحا ترضاه )
    16 عالى ترين مقصد در حكومت صالحان ، رضاى خداست . (ترضاه )
    17 انبيا نيز به امداد الهى نياز دارند. (اوزعنى ... ادخلنى )
    18 زندگى در جامعه صالح ارزش است ، نه زندگى در ميان مردم ناصالح ، آن هم به خاطر رفاه يا درآمد و لذّت . (ادخلنى ... فى عبادك الصالحين )
    19 برخوردارى از امكانات ، و قدرت امروز خود را نشانه ى رسيدن به رحمت الهى ندانيد و براى رشد و تعالى خود دعا كنيد. (و ادخلنى )
    20 امكانات انسان ، نتيجه ى كار او نيست بلكه از رحمت الهى سرچشمه مى گيرد. (برحمتك )
    21 هر كس ، در هر شرايطى بايد به رحمت الهى متوسّل شود، حتّى پيامبران . (برحمتك )
    22 تكروى ، ممنوع . (و ادخلنى برحمتك فى عبادك الصالحين )
    (20) وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَالِىَ لاَ اءَرَى الْهُدْهُدَ اءَمْ كَانَ مِنَ الْغَآئِبِينَ
    ترجمه :
    و(سليمان ) جوياى حال پرندگان شد و (هدهد را نديد،) گفت : مرا چه شده كه هدهد را نمى بينم ؟ (آيا حضور دارد و من نمى بينم ) يا از غايبان است .
    (21) لاَُعَذِّبَنَّهُ عَذَاباً شَدِيداً اءَوْ لاََذْبَحَنَّهُ اءَوْ لَيَاءْتِيَنِّى بِسُلْطَنٍ مُّبِينٍ
    ترجمه :
    قطعاً او را كيفرى سخت خواهم داد يا او را ذبح مى كنم ، مگر آن كه (براى غيبت خود) دليل روشنى (و عذر موجّهى ) براى من بياورد.
    (22) فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ اءَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ
    ترجمه :
    پس ديرى نپاييد كه (هدهد آمد و) گفت : از چيزى آگاهى يافتم كه تو (با همه ى عزّت و شوكتى كه دارى ) از آن آگاه نشده اى و براى تو از (منطقه ى ) سبا گزارشى مهم و درست آورده ام .
    نكته ها :
    O بعضى گفته اند: مراد از هدهد در اين جا، هدهد خاصّى است ؛ و دليل خود را الف و لام در ((الهدهد)) و قدرت انسان شناسى و مكتب شناسى او دانسته اند كه توضيح اين مطلب را در آيات بعد خواهيم خواند.(409)
    O ابوحنيفه از امام صادق عليه السلام سؤ ال كرد: چرا حضرت سليمان از ميان پرندگان تنها سراغ هدهد را گرفت ؟ امام فرمودند: زيرا او آب را در درون زمين مى بيند، همان گونه كه ما روغن را در ظرف بلورين مى بينيم .(410)
    O بعضى براى عذاب هدهد نمونه هايى را ذكر كرده اند از جمله : جدا كردن او از جفتش ، كندن پرهاى او، در معرض آفتاب قرار دادن ، طرد كردن او از دربار سليمان يا قرار دادن او با دشمن در يك قفس .(411)
    پيام ها :
    1 تفقّد از زيردست ، بازديد از كار آنان و جست وجو از احوالشان ، از اصول اسلامى ، اخلاقى ، اجتماعى ، تربيتى و مديريّتى است . (تفقّد)
    2 مسايل بزرگ ، شما را از مسايل كوچك باز ندارد. (تفقّد الطّير)
    3 زود قضاوت نكرده و نيروهاى تحت امر خود را متهم نكنيم ؛ شايد مشكلى در ميان باشد كه ندانيم . (مالى لا اءرى الهدهد)
    4 تيزبينى و دقّت و تسلّط، شرط لازم براى رهبرى است . (مالى لا اءرى الهدهد)
    5 حاكم وقاضى بايد شرايط خاصّى داشته باشد از جمله :
    الف : محبّت و دقّت . (تفقّد الطير)
    ب : تواضع . (مالى لا اءرى الهدهد)
    ج : صلابت در برابر متخلّف . (لاُعذّبنّه او لاذبحنّه )
    د: فرصت دادن به متهم . (لياءتينّى )
    6 نظارت دقيق بر حضور و غياب نيروها، در كارهاى تشكيلاتى يك ضرورت است ، همان گونه كه تخلّف بى دليل از مقررات و ترك كردن پست خود، گناه نابخشودنى است . (ام كان من الغائبين )
    7 تنبيه حيوان متخلف ، مانعى ندارد. (لاُعذّبنّه )
    8 حيوان ، تنبيه را درك مى كند. (لاُعذّبنّه )
    9 وقتى كه غيبت از سوى يك پرنده اين همه تهديد لازم داشته باشد، پس ما با آن همه غيبت ها و عدم حضورها چه تكليفى داريم ؟ (لاُعذّبنّه )
    10 انبيا، هم قانون مى آورند و هم اجرا مى كنند. (لاُعذّبنّه )
    11 براى مجازات متخلفان ، بايد كيفرهاى متعدّدى قرار داد تا در اجراى قانون ، به بن بست نرسيم . (لاُعذّبنّه او لاذبحنّه )
    12 قاطعيّت و عذرپذيرى ، همراه يكديگر لازم است . (لاُعذّبنّه لياءتينّى )
    13 در مديريّت و تشكيلات ، سهل انگارى ممنوع . (لاُعذّبنّه لاَذبحنّه لياءتينّى )(وجود حرف ((لام )) در سه جمله ، نشانه ى قاطعيّت است )
    14 براى حفظ نظام و گرفتن زهر چشم از متخلّفان ، مانعى ندارد كه براى يك تخلّف كوچك ، جريمه ى سنگينى قرار دهيم . (عذابا شديدا)
    15 راه دفاع را به روى متهم نبنديد. (او لياءتينّى بسلطان مبين )
    16 حيوانات ، شعورى دارند كه مى توانند براى كارهاى خود استدلال و توجيه داشته باشند. (لياءتينّى بسلطان )
    17 با وجود منطق و استدلال ، حتّى سليمان در برابر هدهد تسليم مى شود. (لياءتينّى بسلطان )
    18 در يك تشكيلات ، براى هر كار و ماءموريّتى ، حكم و مجوزى لازم است . (بسلطان مبين )
    19 آن را كه حساب پاك است ، از محاسبه چه باك است . (فمكث غيربعيدفقال )
    20 حيوان مى تواند به چيزى برسد كه انسان نرسيده باشد. (احطت بمالم تحط)
    21 سيروسياحت ، كليد كسب اطلاعات جديد است . (احطّ)
    22 آزادى بيان ، يكى از ويژگى هاى حكومت صالحان است . (احطت بمالم تحط به )
    23 علم و دانايى ، به سن و جنس و شكل ربطى ندارد. (احطت بمالم تحط)
    24 انبيا نيز تحت تربيت الهى هستند. سليمانى كه مى گفت : ((اوتينا من كل شى ء)) به من همه چيز داده شده ، پرنده اى به او مى گويد: من چيزى مى دانم كه تو هم نمى دانى . (احطتُ بمالم تحط به )
    25 در حكومت انبيا، تملّق و ترس وجود ندارد. (احطتُ بمالم تحط به )
    26 بزرگان ومسئولان حكومت نبايد منبع اطلاعات خودرا در افراد يا گروه هاى خاصّى منحصر كنند. (هدهد براى سلطان گزارش دارد) (احطت جئتك )
    27 در گزارش ها، اخبار قطعى و تاءييد شده را بگوييد. (بنباء يقين )
    28 وجود افراد يا سازمانى براى خبرگيرى از خارج از منطقه ى حكومتى لازم است . (البتّه نه براى جاسوسى ، بلكه براى دعوت وارشاد يا آمادگى دفاعى ) (من سباء)
    29 آنچه در خبر مهم است ، قطعى بودن آن است ؛ خبرنگار بزرگ باشد يا كوچك ، انسان باشد يا حيوان . (بنباء يقين )
    30 مسئولان حكومت ، تنها بر خبرهاى قطعى تكيه كنند. (بنباء يقين )
    (23) إِنِّى وَجَدتُّ امْرَاءَةً تَمْلِكُهُمْ وَاءُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَىْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ
    ترجمه :
    (هدهد توضيح داد:) همانا من زنى را يافتم (به نام بلقيس ) كه بر مردم سلطنت مى كرد و از همه چيز (دنيا) برخوردار بود وتخت بزرگى داشت .
    (24) وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَنُ اءَعْمَلَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لاَ يَهْتَدُونَ
    ترجمه :
    آن زن و قومش را چنين يافتم كه به جاى خدا براى خورشيد سجده مى كنند و شيطان اعمالشان را در نظرشان آراسته ، پس آنان را از راه (حقّ) بازداشته و آنان هدايت نمى شوند.
    پيام ها :
    1 برخى حيوانات شناخت بالايى دارند. (انّى وجدتُ امراة )هدهد مفاهيمى چون زن و مرد، تاج وتخت ، حكومت ومالكيّت ، توحيد وشرك ، خورشيد و سجده ، شيطان و تزيين هاى او، حقّ وباطل ، هدايت و ضلالت را مى شناسد.
    2 گوش دادن به سخنان ديگران ، نشانه ى ادب و يكى از شرايط مديريّت است ؛ گرچه گوينده ى سخن ، حيوان باشد. (انّى وجدتُ امراة )
    3 زن مى تواند حكومت كند؛ (تملكهم )ولى حكومت زن بر جامعه ، حتّى براى يك پرنده هم عجيب است . (وجدتُ امراءة وجدتُها و قومها)
    4 حكومت حضرت سليمان ، در ابتدا جهانى نبوده است . (امراءة تملكهم )
    5 تشكيل نظام و حكومت ، سابقه ى تاريخى دارد. (تملكهم )
    6 عوامل انحراف عبارتند از:
    الف : رهبر گمراه . (وجدتها و قومها يسجدون للشمس )
    ب : زرق و برق . (يسجدون للشمس )
    ج : امكانات و رفاه . (اوتيت من كل شى ء)
    د: شيطان و تزيين هاى او. (زين لهم الشيطان )
    7 برخوردارى از نعمت هاى الهى ، نشانه ى قُرب يا بُعد نيست . (خداوند هم به سليمان مى دهد وهم به زنى كافر. در آيات قبل سليمان گفت : ((اوتينامن كل شى ء)) به ما همه چيز داده شده ؛ درباره ى بلقيس نيز مى خوانيم : ((و اوتيت من كل شى ء)) به او نيز همه چيز داده شده است ).
    8 نعمت هاى خداوند در دست صالحان ، فضل مبين و آشكار است ؛ (اوتينا من كل شى ء انّ هذا لهوالفضل المبين )ولى در دست ديگران تاج و تخت و عرش عظيم مى شود. (اُوتيت من كل شى ء و لها عرش عظيم )
    9 انسان از نظر فطرت ، پرستشگر است ؛ اگر حقّ را نپرستد به سراغ باطل مى رود. (وجدتها و قومها يسجدون ...)
    10 مردم ، دينى را مى پذيرند كه حاكمان و پيشوايانشان پذيرفته باشند. ((الناس على دين ملوكهم )) (وجدتها و قومها يسجدون للشمس )
    11 هر مشكلى را به اهلش بگوييد. (گزارش انحراف و شرك را بايد به سليمان گفت ). (يسجدون للشمس )
    12 سابقه ى خورشيدپرستى ، هم در زمان ابراهيم عليه السلام بوده است ؛ (هذا ربّى هذا اكبر)(412) و هم در زمان سليمان عليه السلام . (يسجدون للشمس )
    13 بهترين وسيله ى انحراف مردم ، تزيين كارهاى زشت آنهاست . (زيّن لهم الشيطان )
    14 گذشته ى بدِ افراد، نشانه ى انحراف قطعى آنها در آينده نيست . (بلقيس و قوم او منحرف بودند ولى بعداً هدايت شدند). (لايهتدون )
    15 در گزارش ها، اصل خبر را بگوييد و تحليل و برداشت را به اهلش واگذار كنيد. (انّى وجدتُ... فهم لايهتدون )(آنچه هدهد گزارش ‍ داد صحيح بود، ولى آن جا كه تحليل كرد خلاف گفت ، زيرا آنها هدايت شدند).
    (25) اءَلا يَسْجُدُواْ لِلَّهِ الَّذِى يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِى السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ وَ يَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ
    ترجمه :
    (جلوه دادن شيطان ، اعمال مردم را براى آن است ) كه آنان سجده نكنند براى خداوندى كه چيزهاى ناپيداى آسمان ها وزمين را بيرون مى آورد (و آشكار مى كند) و عملكرد نهان و آشكار شمارا مى داند.
    (26) اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
    ترجمه :
    خداوندى كه معبودى جز او نيست (و) پروردگار عرش بزرگ است .
    نكته ها :
    O كلمه ى ((خَب ء)) به معناى پوشيده و پنهان است . حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ((المرءُ مَخبُوءٌ تَحتَ لِسانه ))(413) ارزش و شخصيّت انسان در زير زبانش مخفى است .
    تا مرد سخن نگفته باشد
    عيب و هنرش نهفته باشد
    O نمونه ى بيرون آوردن مخفى ها در آسمان ها و زمين ؛ رويش گياهان و بارش باران است . خوشه در درون دانه مخفى است وقدرت الهى ، آن را از دل دانه بيرون مى آورد. همه ى چيزهايى كه از قوّه به فعليّت در مى آيند مصداق همين آيه ى ((يخرج الخباء)) هستند.
    پيام ها :
    1 هدف شيطان از تزيين بدى هاى مردم آن است كه آنان براى خدا سجده نكنند. (زيّن لهم الشيطان اءلاّ يسجدوا)
    2 كسى كه در برابر خدا سجده نكند، حيوان هم از او انتقاد مى كند. (اءلاّ يسجدوا)
    3 سجده ، مظهر خداپرستى است . (اءلاّ يسجدوا للّه )
    4 عوامل طبيعى ، ابزار ووسايل قدرت نمايى خدا هستند. (يخرج الخباء) گرچه آب ، خاك و نور نقش دارند، ولى بيرون آورنده حقيقى اوست .
    5 عالم محضر خداست . (يعلم ما تخفون و ما تُعلنون )
    بر او علم يك ذرّه پوشيده نيست
    كه پنهان و پيدا به نزدش يكى است
    6 دليل سجده ى ما، قدرت او، (يخرج الخباء)علم او، (يعلم )يكتايى او، (لا اله الا هو)و ربوبيّت و عظمت اوست . (ربّ العرش العظيم )
    (27) قَالَ سَنَنظُرُ اءَصَدَقْتَ اءَمْ كُنتَ مِنَ الْكَذِبِينَ
    ترجمه :
    (سليمان بعد از شنيدن گزارش هدهد) گفت : به زودى خواهيم ديد كه آيا (در گزارشت ) راست گفتى يا از دروغگويانى ؟
    (28) إِذْهَبْ بِّكِتَبِى هَذَا فَاءَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ
    ترجمه :
    اين نامه ى مرا ببر و به سوى آنها بيفكن ؛ آن گاه از آنان روى برتاب ، پس بنگر چه جوابى مى دهند.
    نكته ها :
    O نامه نگارى و مكاتبه پيامبران با كفّار و مشركان ، سايقه اى طولانى دارد و سيره ى پيامبراسلام صلى الله عليه و آله نيز بود. آن حضرت نامه هايى به سران كشورهاى ايران و روم فرستادند. فرستادن پيام و رايزن فرهنگى و سفير و ماءمور، و پيش قدم شدن در اين مسايل ، به خاطر رسيدن به اهداف ارشادى و فرهنگى ، از سيره ى پيامبران است .
    پيام ها :
    1 زودباورى ممنوع ؛ ردّ كردن حرف ديگران نيز بدون دليل ممنوع . (سننظر)
    (در مورد مسايل مهم ، به يك گزارش اعتماد نكنيد.)
    2 ادّعا وتبليغات ديگران ، ما را از تحقيق باز ندارد. (هدهد ادّعا كرد: خبر من يقينى است ، ولى سليمان گفت : ما بايد بررسى كنيم ) (سننظر)
    3 تحقيق كردن ، مخصوص گزارش هاى شخص فاسق نيست ؛ بلكه هنگام شك نيز تحقيق و بررسى لازم است . (سننظر)
    4 نه تصديق ، نه تكذيب ، بلكه تحقيق . (سننظر اءصَدقتَ اءم كنت من الكاذبين )
    5 نقاط مثبت را قبل از نقاط منفى بازگو كنيد. (اءصَدقتَ ام ...)
    6 با يك راستگويى در گروه صادقين قرار نمى گيريم ، ولى با يك دروغ جزو دروغگويان مى شويم . (((صَدقتَ)) به صورت فعل ولى ((كاذبين )) به صورت اسم فاعل آن هم با كلمه ى ((كنتَ)) آمده است ).
    7 پرندگان نيز در اختيار اجراى اوامر خدا و اولياى او قرار دارند. (اِذهب بكتابى )
    8 قلم ، يكى از مهم ترين ابزار هدايت و ارشاد است . (اِذهب بكتابى )
    9 براى ارشاد و هدايت ديگران و برقرارى ارتباط صحيح و مفيد با آنان ، پيش قدم باشيم . (اِذهب بكتابى )
    10 در گزينش افراد براى انجام ماءموريّت ها، هر كس شناخت و احساس بيشترى دارد اولويت خواهد داشت . (اِذهب )
    11 براى رسيدن به اهداف الهى ، نامه نوشتن مرد به زن مانعى ندارد. (كتابى )
    12 در زمينه مسايل عقيدتى ، بعد از شنيدن گزارش هاى تلخ ، بايد عكس العمل فورى و غيرت دينى از خود نشان داد. (اذهب بكتابى )
    13 در انتقال مطالب و مفاهيم ، امين باشيم . (بكتابى هذا)
    14 شناسايى مخفيانه و دور از چشم ، عميق ترين نوع شناخت هاست . (ثم تولّ)
    15 با حكومت ها و سيستم هاى سياسى و پيچيده ، نمى توان ساده برخورد كرد. (القه ثم تولّ)
    16 قدرت طرّاحى وبرنامه ريزى ، از شرايط مديريّت است . (اِذهب بكتابى ثمّتولّ)
    17 به ديگران فرصت تفكّر دهيم . (فانظر ماذا يرجعون )
    18 شرط توفيق در ارشاد و امر به معروف ، شناسايى حالت ها و روحيّه ى ديگران است . (فانظر ماذا يرجعون )
    19 شناسايى فرد كافى نيست ؛ نظام و دست اندركاران را بايد به حساب آورد. (اليهم عنهم يرجعون )
    20 حالت هاى دشمن را زير نظر داشته باشيد. (فانظر ماذا يرجعون )
    (29) قَالَتْ يََّاءَيُّهَا الْمَلَؤُاْ إِنِّى اءُلْقِىَ إِلَىَّ كِتَ بٌ كَرِيمٌ
    ترجمه :
    (چون هدهد نامه را نزد بلقيس افكند، او به شگفت آمد و) گفت : اى اشراف (و بزرگان كشور)! نامه اى پرارزش به سوى من افكنده شد.
    (30) إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَنَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ
    ترجمه :
    نامه از سليمان است و (مضمون آن ) اين است : به نام خداوند بخشنده مهربان .
    (31) اءَلا تَعْلُواْ عَلَىَّ وَاءْتُونِى مُسْلِمِينَ
    ترجمه :
    بر من برترى نجوييد. نزد من آييد و تسليم (حقّ و مطيع من ) باشيد.
    نكته ها :
    O در اين كه چرا بلقيس به نامه سليمان ، ((كتاب كريم )) گفته است ، دلايلى نقل شده از جمله :
    الف : به خاطر جمله ى مباركه ى ((بسم اللّه الرّحمن الرّحيم )).
    ب : ممهور بودن نامه به مهر سليمان .
    ج : محتواى ارشادى نامه .
    د: به دليل مقام سليمان ؛ و شايد هم به خاطر همه ى اين موارد باشد.
    پيام ها :
    1 بلقيس ، دارى اطرافيان و مشاورانى بود كه اخبار و حوادث را با آنان در ميان مى گذاشت . (يا ايّها الملؤ ا)
    2 سواد براى زن ، يك ارزش است . (القى الىّ كتاب كريم )
    3 بلقيس ، تيزهوش و داراى قدرت شناخت بالايى بود. (كتاب كريم )
    4 ارشاد وتبليغ را با مهربانى و رحمت آغاز كنيم . (بسم اللّه الرّحمن الرّحيم )
    5 حتّى در نوشتن چند كلمه ، جمله ى بسم اللّه الرحمن الرحيم را به صورت كامل بنويسيم ، نه خلاصه . (انّه بسم اللّه الرّحمن الرّحيم )
    6 برترى جويى در برابر انبيا، برترى جويى در برابر خداوند است . للّه (اءلاّتَعلوا علىّ)
    7 دورى از تكبّر و برترى جويى ، زمينه ى تسليم حقّ شدن است . (اءلاّ تعلوا علىّ و اءتونى مسلمين )
    8 نامه ها را ساده و خلاصه بنويسيم . القاب را حذف و اهداف را روشن نماييم . از لعن و توهين دورى كنيم . رحمت و صلابت را در كنار هم مطرح نماييم . (بسم اللّه ... لا تعلوا... و اءتونى )
    (32) قَالَتْ يََّاءَيُّهَا الْمَلَؤُاْ اءَفْتُونِى فِى اءَمْرِى مَا كُنتُ قَاطِعَةً اءَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ
    ترجمه :
    (بلقيس ) گفت : اى بزرگان ! در كارم نظر دهيد كه بى حضور شما (تاكنون ) كارى را فيصله نداده ام .
    (33) قَالُواْ نَحْنُ اءُوْلُواْ قُوَّةٍ وَاءُوْلُواْ بَاءْسٍ شَدِيدٍ وَالاَْمْرُ إِلَيْكِ فَانظُرِى مَاذَا تَاءْمُرِينَ
    ترجمه :
    (اشراف ) گفتند: ما سخت نيرومند و دلاوريم (و نبايد در برابر يك نامه از موضع ضعف برخورد كنيم )، ولى اختيار كار با توست ، نظر خود را بيان فرما تا ببينيم چه دستور مى دهى ؟ (و ما با قدرت انجام دهيم ).
    نكته ها :
    O كلمه ى ((فَتوى )) و ((فَتى )) از يك ريشه است . ((شاب )) به هر جوانى گفته مى شود، ولى ((فَتى )) به جوانى گفته مى شود كه مدبّر، شجاع ، عاقل و با صلابت باشد. ((فتوى )) نيز به معناى حرف عاقلانه ، پخته و كامل است .
    پيام ها :
    1 بلقيس ، به اطرافيان خود بها مى داد و با آنان مشورت مى كرد. (ما كنت قاطعة امرا حتّى تشهدون )
    2 گاهى قدرت و امكانات ، مانع پذيرفتن حقّ مى شود. (نحن اولوا قوّة و اولوا باءس )(قدرت ومقام ، مشاوران بلقيس را مغرور كرده بود.)
    3 در مسايل حكومتى ، بايد حرف آخر را يك نفر بزند. (والامر اليك ) (ديگران نظر مى دهند ولى حقّ تصميم گيرى با يك نفر است ). (فانظرى ماذا تاءمرين )
    4 بلقيس ، فرمانده نيروهاى مسلّح زمان خود بود. (نحن اولوا قوّة و اولوا باءس و الامر اليك )
    (34) قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُواْ قَرْيَةً اءَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوَّاْ اءَعِزَّةَ اءَهْلِهَآ اءَذِلَّةً وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ
    ترجمه :
    (بلقيس ) گفت : بى شك ، هرگاه پادشاهان به منطقه ى آبادى وارد شوند (و هجوم برند،) آن جا را به تباهى مى كشند و عزيزان آن جا را ذليل مى كنند و اين ، سيره ى هميشگى آنان است .
    پيام ها :
    1 اعتراف به روحيّات وخصلت هاى پادشاهان ، نشانه ى شهامتِ بلقيس است . (قالت اِنّ الملوك ...)
    2 بلقيس هم دغدغه ى شكست از سليمان و هم دلبستگى به آبادى كشور خود داشت . (افسدوها و جعلوا اعزّة اهلها اذلّة )
    3 تنها به قدرت خود تكيه نكنيد؛ ديگران را نيز به حساب آوريد. (اطرافيان بلقيس مى گفتند: ((نحن اولوا قوّة و اولوا باءس شديد))، ولى بلقيس هشدار داد كه قدرت سليمان را كم نپنداريد). (قالت ان الملوك ...)
    4 شيوه ى حكومت هاى غير الهى ، ايجاد فساد و ذلّت در بين منطقه و مردم است . (كذلك يفعلون )
    5 آفت حكومت وقدرت ، سلطه طلبى ، جنگ افروزى و ويرانگرى است . (الملوك ... افسدوها و جعلوا اعزّة اهلها اذلّة )
    (35) وَإِنِّى مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِم بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ
    ترجمه :
    و همانا من (جنگ را صلاح نمى بينم ،) هديه اى با ارزش به سويشان مى فرستم ، پس چشم براهم تا ببينم فرستادگان من با چه خبرى برمى گردند. (شايد با قبول هدايا از سوى سليمان ، ما هم درامان باشيم )
    پيام ها :
    1 زن ، ذاتا جنگجو نيست . (انّى مرسلة اليهم بهديّة )
    2 حركت هايى كه انگيزه ى مادّى داشته باشد، با رسيدن به مادّيات آرام مى گيرد. (بهديّة )(خصلت پادشاهان ، فريفتگى آنان در برابر هدايا است )
    3 هديه ، گاهى در واقع رشوه و حقّالسكوت است . (بهديّة )
    4 دشمنان نيز ما را با فرستادن هدايا آزمايش مى كنند. (مُرسلة اليهم بهديّة )
    5 طاغوت ها و پادشاهان ، مى دانستند كه انبيا هدف مادّى ندارند ولى با اين حال براى جذب و آرام كردن آنان تلاش مى كردند. (مُرسلة اليهم بهديّة )
    (36) فَلَمَّآ جَآءَ سُلَيْمَنَ قَالَ اءَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَآ ءَاتَنِ اللّهُ خَيْرٌ مِّمَّآ ءَاتَكُم بَلْ اءَنتُم بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ
    ترجمه :
    چون (پيك حامل هدايا) نزد سليمان آمد، سليمان گفت : آيا مرا با مالى ناچيز مدد مى كنيد؟ پس (بدانيد) آنچه خداوند به من داده بهتر است از آنچه به شما داده است ، (من با هديه ى شما شاد نمى شوم ) بلكه شماهستيد كه به هديه ى خودتان خوشحاليد.
    (37) إِرْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَاءْتِيَنَّهُم بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَآ اءَذِلَّةً وَهُمْ صَغِرُونَ
    ترجمه :
    (سليمان به پيك بلقيس ) گفت : به سوى آنان برگرد، پس ما حتما لشكريانى برآنان وارد مى كنيم كه براى آنان تاب مقابله نيست و ما حتما آنان را از منطقه ، ذليلانه آواره مى كنيم در حالى كه خوارى را احساس خواهند كرد.
    پيام ها :
    1 انگيزه ى اولياى خدا مادّيات نيست . (اءتمدّونن )(مردان خدا خود را با پول معامله نمى كنند، زيرا آنان امير دنيا هستند نه اسير آن ).
    2 مردان خدا، تيزبين و هوشيار و قاطعند. انگيزه هاى فاسد را در پشت هدايا مى بينند و مى گريزند و صاحبان آن انگيزه ها را توبيخ و سرزنش مى كنند. (اءتمدّونن بمال )
    3 هدايا را به نحو احسن بپذيريد و پاسخ دهيد. (اذاحيّيتم بتحيّة فحيّوا باحسن منها)(414) امّا نه در مواردى كه هديه جنبه ى رشوه دارد. (اءتمدّونن )
    4 كافر، همه را به كيش خود پندارد. (اءتمدّونن بمال )
    5 مال دنيا چيزى نيست . (بمالٍ)به اصطلاح ادبى ، تنوين براى تحقير است .
    6 مردان خدا نعمت ها را از او مى دانند. (فما آتانِ اللّه )
    7 گاهى بيان قدرت خود، لازم است . (فما آتانِ اللّه خير ممّا آتاكم )
    8 بهترين اهرم براى طرد مال حرام ، توجّه به الطاف الهى است . (اءتمدّونن بمال فما آتانِ اللّه خير ممّا آتاكم )
    9 اولياى خدا با الطاف الهى به آرامش مى رسند. (فما آتانِ اللّه خير ممّا آتاكم )و مردم مادّى با مادّيات . (بل انتم بهديّتكم تفرحون )
    10 علم و حكمت ، بهتر از مال است . (فما آتانِ اللّه خير ممّا آتاكم )
    11 بعد از منطق ، نوبت قدرت نمايى است . (فلناءتينّهم )
    12 در برابر كسانى كه تنها به قدرت متكى هستند، با صلابت سخن بگوييد. (فلناءتينّهم )
    13 جهاد، در اديان قبل نيز مطرح بوده است . (فلناءتينّهم )
    14 تبليغ و ارشاد، بدون هجرت و قدرت كارساز نيست . (فلناءتينّهم )
    15 كسى كه از مادّيات بگذرد، مى تواند با قدرت سخن بگويد و از حقّ دفاع كند. (اِرجع اليهم فلناءتينّهم )
    16 رهبر بايد از قواى مسلح خود اطمينان كافى داشته باشد. (بجنودٍ لاقِبَلَ لهم بها)
    17 قدرتِ نظامى اهل حقّ بايد بيش از قدرت اهل باطل باشد. (بجنودٍ لاقِبَل لهم )
    18 تحقير و به ذلّت كشاندن حكومت هاى كفر وشرك جايز است . (اَذلّةً وهم صاغرون )
    (38) قَالَ يََّاءَيُّهَا الْمَلَؤُاْ اءَيُّكُمْ يَاءْتِينِى بِعَرْشِهَا قَبْلَ اءَن يَاءْتُونِى مُسْلِمِينَ
    ترجمه :
    (سليمان ) گفت : اى بزرگان ! كدام يك از شما تخت او (بلقيس ، ملكه ى سبا) را قبل از آن كه آنان به حال تسليم نزد من آيند براى من مى آورد؟
    (39) قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ الْجِنِّ اءَنَاْ ءَاتِيكَ بِهِ قَبْلَ اءَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّى عَلَيْهِ لَقَوِىُّ اءَمِينٌ
    ترجمه :
    next page

    fehrest page


    back page

  5. #85
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    عِفريتى از جنّ (كه داراى قدرت و زيركى خاصّى بود به سليمان ) گفت : من آن را نزد تو مى آورم پيش از آن كه از جاى خود برخيزى ، و من قطعا بر اين كار هم قدرت دارم و هم مورد اعتمادم .
    نكته ها :
    O در كلمه ى ((عِفريت ))، معناى شدّت و قدرت نهفته است .
    O پس از بازگشت فرستادگان بلقيس ، همراه با هديه هاى خود و آگاهى ملكه ى سبا از اين كه سليمان يك پادشاه نيست ؛ ملكه تصميم گرفت شخصا نزد سليمان آيد تا اوضاع را از نزديك ببيند. سليمان از حركت بلقيس آگاه شد و خود را براى قدرت نمايى آماده كرد.
    پيام ها :
    1 اطرافيان سليمان ، داراى قدرت فوق العاده يا خارق العاده بودند. (ايّكم )
    2 ميدان را براى رقابت صحيح باز گزاريد. (ايّكم )
    3 در شرايط مناسب از توانايى ديگران استفاده كنيد. (ايّكم ياءتينى )
    4 ملاك ، لياقت و توانايى است ، نه جنسيّت . (ايّكم ياءتينى )با اين كه در ميان اطرافيان سليمان ، جنّ و پرنده و انسان ، همه بودند ولى ملاك برترى ، قدرت آوردن تخت است نه جنسيّت آورنده ى آن .
    5 اگر تخت وتاج را از انسان بگيريم ، تسليم شدن او آسان است . (ياءتينى بعرشها)
    6 قرآن مساءله ى طىّ الارض (415) را مى پذيرد. (ياءتينى بعرشها قبل اءن ...)
    7 قدرت نمايى بايد با مخاطب تناسب داشته باشد. (عرشها)
    8 براى ارشاد و هدايت ديگران ، از امكانات خود آنان استفاده كنيد. (عرشها)
    9 پيروز كسى است كه قبل از دشمن اقدام كند. (قبل اءن ياءتونى )
    10 كارهاى فوق العاده بايد با هدف عالى همراه باشد. (ياءتينى بعرشها ياءتونى مسلمين )
    11 حضرت سليمان علم غيب داشت . (ياءتونى مسلمين )
    12 در يك نظام و حكومت موفّق ، بايد از همه ى نيروها در جاى خود استفاده كرد. (قال عِفريت من الجنّ)
    13 جنّ مى تواند به انسان كمك كند. (قال عِفريت من الجنّ)
    14 لياقت هاى خود را به ديگران اعلام كنيد. (اءنَا آتيك )
    15 سرعت ، قدرت و امانت ، شرط انجام كارهاى بزرگ است . (قبل اءن تَقوم من مقامك لَقوىّ اَمين )
    (40) قَالَ الَّذِى عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَبِ اءَنَاْ ءَاتِيكَ بِهِ قَبْلَ اءَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسْتَقِرّاً عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّى لِيَبْلُوَنِى ءَاءَشْكُرُ اءَمْ اءَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىُّ كَرِيمٌ
    ترجمه :
    كسى (به نام آصِف بن بَرخيا) كه به بخشى از كتاب (الهى ) آگاهى داشت (سليمان ) گفت : من آن (تخت ) را قبل از آن كه پلكِ چشمت بهم بخورد نزد تو مى آورم . (سليمان پذيرفت و او تخت را آورد.) همين كه (سليمان ) آن (تخت ) را نزد خود مستقرّ ديد، (به جاى غرور وتكبّر) گفت : اين (توانايى وزير من كه مقدارى از علم كتاب و اسم اعظم را مى داند،) از لطف پروردگار من است ، تا مرا (با اين نعمت ها) بيازمايد كه آيا شكرگزارم يا كفران مى كنم ؟ و هر كس شكر كند، قطعاً به سود خويش شكر ورزيده و هر كس كفران نمايد (به ضرر خويش گام نهاده ، زيرا) پروردگار من (از شكر مردم ) بى نياز و كريم است . (بى نيازى و كرامت ، براى خداوند ذاتى است و هرگز وابسته به شكر يا كفران كسى نيست ).
    (41) قَالَ نَكِّرُواْ لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ اءَتَهْتَدِى اءَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لاَ يَهْتَدُونَ
    ترجمه :
    (سليمان ) گفت : تخت (ملكه ) را برايش ناشناس گردانيد، تا ببينم آيا پى مى برد يا از كسانى است كه پى نمى برند؟
    نكته ها :
    O كسى كه مقدارى از علم كتاب را مى دانست ، ((آصف بن بَرخيا)) وزير حضرت سليمان و خواهر زاده ى او بود، چنانكه از امام هادى عليه السلام نيز نقل شده است .(416) و امام باقر عليه السلام فرمودند: اسم اعظم الهى هفتاد و سه حرف است كه آصف بن برخيا تنها با دانستن يك حرف چنين قدرت نمايى كرد.(417)
    O در اين كه منظور از علم كتاب چيست ؟ گفته اند: مراد از آن ، يا آگاهى از كتب آسمانى يا لوح محفوظ و يا اسم اعظم است .
    O سؤ ال : ((آصف بن بَرخيا)) چگونه تخت را بدون اجازه ى صاحبش حركت داد و در آن تصرّف كرد؟
    پاسخ : اين كار به خاطر ولايت انبيا بر اموال مردم و اهميّت ارشاد بلقيس و مردم او بوده است .
    O كفر چند نوع است : يكى انكار خدا و يكى كفران نعمت ها.
    O شكر خداوند، اقسامى دارد: شكر با زبان ، با قلب و با عمل .
    فضايل امير مؤ منان و اهل بيت عليهم السلام
    # در آيه ى مورد بحث مى فرمايد: كسى كه بخشى از علم كتاب را داشت ، گفت : اى سليمان ! قبل از به هم زدن يك چشم ، من تخت ملكه ى سباء را از كشورش در اين جا حاضر مى كنم . امّا در آيه ى آخر سوره ى رعد، خداوند به پيامبرش مى فرمايد: كفّار، رسالت تورا قبول ندارند، به آنان بگو كافى است كه خداوند و كسى كه تمام علم كتاب را دارد، ميان من و شما گواه باشد. در روايات مى خوانيم : مراد از كسى كه تمام علم كتاب را دارد، على بن ابى طالب عليهما السلام است . اگر كسى كه بخشى از علم كتاب را مى داند تخت بلقيس را در يك آن حاضر مى كند، پس كسى كه تمام علم كتاب را مى داند، در تمام عمر چه قدرتى دارد؟
    # امام صادق عليه السلام مى فرمايد: آگاهى كسى كه بخشى از علم را داشت ، نسبت به علم على عليه السلام ، مثل مقدار آبى است كه بر بال يك مگس باشد نسبت به دريا.(418)
    # در روايات مى خوانيم : امام صادق عليه السلام به سينه ى مباركش اشاره كرد و فرمود: ((و عندنا واللّه علم الكتاب كله )) به خدا سوگند تمام علم كتاب نزد ما موجود است .(419)
    # در روايات بسيارى مى خوانيم كه امامان معصوم عليهم السلام خارج از قيد زمان و مكان در مناطقى حاضر مى شدند، مثلاً:
    امام جواد عليه السلام ، در لحظه ى شهادت پدرش از مدينه به طوس رفت .
    امام كاظم عليه السلام ، از زندان بغداد بيرون آمد و در مدينه حاضر شد.
    امام سجاد عليه السلام ، در زمان اسارت ، به كربلا رفت و بدن پدرش امام حسين عليه السلام ، را دفن نمود.
    امام حسين عليه السلام ، قبل از شهادت ، قبضه ى خاكى از كربلا برداشت و در مدينه به ام السّلمه داد.(420) بنابراين طىّالارض و حركت برق آسا براى امامان سابقه دارد.
    پيام ها :
    1 در كابينه ى سليمان ، دانشمندترين چهره ها وجود داشتند. (عنده علم من الكتاب )
    2 انسان مى تواند بر طبيعت وقوانين طبيعى حاكم شود. (اءنا آتيك )
    3 قدرت انسان مى تواند از جنّ بيشتر باشد. (عِفريت من الجنّ الّذى عنده علم ...)
    4 در مواردى بايد قدرت خود را اظهار كرد. (اءنَا آتيك )
    5 علم منشاء قدرت است . با قدرت علمى مى توان به جاى شنيدن صدا و ديدن تصوير، خود اشيا و موجودات را جا به جا كرد. (در انسان ، استعدادها، توانايى ها و اسرارى است كه تاكنون كشف نشده است ). (اءنَا آتيك )
    توانا بود هر كه دانا بود
    ز دانش دل پير بُرنا بود
    6 در واگذارى ماءموريّت ها، مسارعه (سرعت عمل ) يك امتياز است . همان گونه كه در فروش ، مزايده ودر خريد، مناقصه ، عامل رقابت و ارزش است . (اءنَا آتيك به قبل اءن يرتدّ اليك طرفك )
    7 مدّعيان علم وقدرت ، بايد عملاً حرف خود را اثبات كنند. (فلمّا رآه مستقرّاً)
    8 اولياى خدا نعمت را از او مى دانند. (هذا من فضل ربّى )
    9 نعمت هاى الهى را حقّ خود ندانيم . (فضل ربّى )
    10 به علم و قدرت خود مغرور نشويم . (هذا من فضل ربّى )
    11 نعمت هاى الهى را به زبان آوريم . (هذا من فضل ربّى )
    12 دادن يا گرفتن نعمت ها براى رشد دادن ماست . (ربّى )
    13 نعمت هاى الهى وسيله ى بندگى و آزمايشند، نه كاميابى و لذّت جويى . (ليبلونى ءاشكر)
    14 انبيا نيز آزمايش مى شوند. (ليبلونى )
    15 انسان ، مختار است ، نه مجبور. (مَن شكر... و مَن كفر)
    16 انسان در گرو عمل خويش است . (و مَن شكر فانّما يشكُر لنفسه )
    17 خداوند به شكر ما نياز ندارد. (مَن شكر... ومَن كفر فانّ ربّى غنى كريم )
    نعمت هاى الهى برخاسته از فضل و لطف بى پايان اوست وحتى اگر ما ناسپاسى كنيم ، او به مقتضاى ربوبيّت خود به ما لطف مى كند.
    شكر نعمت ، نعمتت افزون كند
    كفر نعمت از كفت بيرون كند
    18 در شيوه ى دعوت ، تملّق ممنوع است . (و مَن كفر فانّ ربّى غنى )
    19 دارايى و سخاوت در كنار هم ، ارزش است . (غنى كريم )
    20 اولياى خدا بر اموال مردم ولايت دارند. (نَكّروا لها)
    21 گاهى براى آزمايش هوش ، تغيير وتحوّل جايز است . (نكّروا لها... ننظر اءتهتدى )
    (42) فَلَمَّا جَآءَتْ قِيلَ اءَهَكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَاءَنَّهُ هُوَ وَاءُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ
    ترجمه :
    پس هنگامى كه (بلقيس ) آمد، به او گفته شد: آيا تخت تو اين گونه است ؟ گفت : گويا خود آن است ، و پيش از اين ، به ما علم (به حقّانيّت سليمان ) داده شده و ما فرمان بردار بوده ايم .
    (43) وَصَدَّهَا مَاكَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللّهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِن قَوْمٍ كَفِرِينَ
    ترجمه :
    آنچه (آن زن ) به جاى خدا مى پرستيد، او را (از تسليم شدن در برابر حقّ) بازداشته بود، و او از قوم كافران بود، (ولى بعد از كفر، ايمان آورد).
    نكته ها :
    O جمله ى ((و اوتينا العلم )) ظاهراً ادامه ى كلام بلقيس است (كه در ترجمه آورده ايم ) و ممكن است سخن سليمان و اطرافيان او باشد كه گفته باشند: به ما، قبل از بلقيس علم داده شده و قبل از او مسلمان بوديم .(421)
    O سؤ ال : بلقيس كه از حقانيّت سليمان اطلاع پيدا كرده بود، چرا زودتر تسليم نشد؟
    پاسخ : جامعه و محيطِ شرك مانع خطشكنى و تسليم او شده بود، چنانكه قرآن فرمود: (وصَدّها ما كانت تَعبد من دون اللّه اِنّها كانت من قومٍ كافرين )
    پيام ها :
    1 در برخوردهاى ابتدايى ، حرف آخر را اوّل نزنيد. (اهكذا كانه هو)(نفرمود: ((هذا عرشك )) و او هم نگفت : ((انّه هو)). )
    2 مكتبى ارزش دارد كه بر اساس علم باشد. (و اوتينا العلم من قبلها و كنّا مسلمين )
    3 محيط، جامعه وعقائد خرافى ، مانع از ايمان واقعى است . (و صدّها ما كانت )
    4 سوء سابقه ، دليل داشتن آينده ى بد نيست . (انّها كانت من قوم كافرين )
    (44) قِيلَ لَهَا ادْخُلِى الصَّرْحَ فَلَمَّا رَاءَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّى ظَلَمْتُ نَفْسِى وَاءَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَنَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ
    ترجمه :
    به او (بلقيس ) گفته شد: وارد قصر شو! پس چون آن را ديد، پنداشت بِركه آبى است ، (براى عبور) جامه از ساق پايش برگرفت ، (تا تر نشود. سليمان به او) گفت : (اين جا آبى نيست ،) بلكه قصرى از شيشه و بلور صيقلى است . (ملكه ى سبا) گفت : پروردگارا! من به خودم ظلم كردم و (اكنون )همراه سليمان ، در برابر پروردگار جهانيان سر تسليم فرود آورده ام .
    نكته ها :
    O كلمه ى ((صَرح ))، به معناى فضا يا قصر بزرگ است . ((لُجّة )) يعنى متلاطم و متراكم ، و ((مُمَرّد)) به معناى صاف است .
    پيام ها :
    1 مقام رسالت ، با جلال و شكوه و حكومت منافاتى ندارد. (قيل لها ادخلى الصّرح )
    2 در ارشاد وتبليغ ، هر كس را بايد به شيوه اى هدايت كرد. (قيل لها ادخلى الصّرح )با مرفّهان ، جورى برخورد نكنيم كه خيال كنند ايمان به معناى فقر است .
    3 امكانات مادّى بايد در خدمت تبليغ دين قرار گيرد. (قيل لها ادخلى الصّرح )
    با اهداف سليمان گونه مى توان از صنعت و امكانات مادّى ، براى ارشاد و هدايت ديگران كمك گرفت .
    4 از مهمانان كافر با حُسن خلق پذيرايى كنيد. (قيل لها ادخلى الصّرح )
    5 شاءن افراد را در پذيرايى ها حفظ كنيد. (قيل لها ادخلى الصّرح )
    6 گاهى انسان مى بيند، امّا اشتباه تشخيص مى دهد. (خطاى چشم ) (حسبته لجّة )
    7 كاخ نشينان كافر را در برابر صنعت و ابتكار و هنر و زيبايى هاى نظام خود، به كرنش واداريد. (صرح ممرّد من قوارير)
    8 سابقه ى آينه كارى و استفاده از شيشه در معمارى ، به زمان حضرت سليمان بر مى گردد. (صرح ممرّد من قوارير)
    9 پذيرفتن حقّ، نشانه ى حريّت است نه ضعف . (ربّ ظلمتُ نفسى )
    10 وابستگى و دلبستگى به غير خدا و پرستش غير او هر كس و هر چه باشد ظلم است . (ظلمتُ نفسى )
    11 توبه ى واقعى آن است كه گذشته ها را با اقرار جبران كنيم و راه آينده را با چراغ هدايت الهى طى كنيم . (ظلمتُ نفسى و اءسلمتُ مع سليمان )
    12 داشتن نام و نان و عنوان و اطرافيان ، شمارا در اقرار به حقّ و تغيير عقيده اسير نكند. (ظلمتُ نفسى و اءسلمتُ)
    13 تكامل ، مراحلى دارد: مرحله ى نخست : خروج از ظلمت و مرحله ى بعد ورود در نور است . (ظلمتُ نفسى و اءسلمتُ مع سليمان )
    14 روح ايمان ، همان تسليم است . (هم سليمان در دعوتنامه ى خود به آن اشاره دارد: (واءتونى مسلمين )و هم ملكه ى سبا در پايان كار مى گويد: (اءسلمتُ)
    15 ايمان ، تسليم شدن در برابر خالق هستى است ، نه در برابر خلق ، گرچه سليمان باشد. (اءسلمتُ للّه )
    16 زن در انتخاب عقيده و اظهار آن مستقل است . (اءسلمتُ للّه )
    17 ايمان به تنهايى كافى نيست ، با اوليا و انبيا همراه بودن انسان را بيمه مى كند. (اءسلمتُ مع سليمان للّه )
    18 در برابر پيوندهاى سياسى ، اقتصادى ، نظامى و خانوادگى ، پيوندهاى الهى و مقدّس نيز يافت مى شود. (مع سليمان )
    19 زر و زيور افراد وارسته را سيراب نمى كند، گمشده ى آنان دستيابى به سرچشمه ى هستى است . (اءسلمتُ... للّه ربّ العالمين )
    20 هدف حكومت انبيا، دعوت به سوى خداوند است ، نه كشورگشايى . ملكه ى سبا نيز اين حقيقت را فهميد، لذا در پايان سخنش گفت : (اءسلمتُ مع سليمان للّه ربّ العالمين )
    (45) وَلَقَدْ اءَرْسَلْنَآ إِلَى ثَمُودَ اءَخَاهُمْ صَلِحاً اءَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ
    ترجمه :
    و به راستى به سوى قوم ثمود، برادرشان (حضرت ) صالح را فرستاديم كه (او به مردم گفت :) خداوند را بپرستيد. پس آن گاه مردم به دو گروه متخاصم تقسيم شدند.
    (46) قَالَ يَقَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْلاَ تَسْتَغْفِرُونَ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ
    ترجمه :
    صالح گفت : اى قوم من ! چرا پيش از نيكى شتابزده خواهان بدى هستيد؟ چرا از خداوند آمرزش نمى خواهيد تا مشمول رحمت گرديد؟
    نكته ها :
    O حضرت صالح ، مردم را از عذاب الهى مى ترسانيد و به آنان هشدار مى داد، ولى آنان مى گفتند: (يا صالحُ ائتنا بما تَعِدُنا)(422) آن عذابى كه وعده مى دهى بر ما بياور. در اين آيه ، صالح مى گويد: چرا شما به جاى خير، سراغ شر را مى گيريد؟ همان گونه كه كفّار از حضرت هود عليه السلام و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز تعجيل در عقوبت را مى خواستند.
    O امام باقر عليه السلام فرمود: گروهى دعوت حضرت صالح را تصديق وگروهى تكذيب نمودند.(423)
    O با اينكه تمام انبيا با مردم برخورد عاطفى و برادرانه داشته اند، ولى از اينكه كلمه ى ((اخاهم )) تنها براى بعضى از آنان بكار رفته است ، شايد بتوان استفاده كرد كه بعضى از انبيا علاوه بر برخورد عطوفانه فاميل قوم خود نيز بوده اند.
    پيام ها :
    1 برخورد انبيا با مردم ، برادرانه بوده است . (اَخاهم )
    2 دعوت به توحيد، سرلوحه ى دعوت انبياست . (اءنِ اعبدوا اللّه )
    3 انتظار نداشته باشيد همه ى مردم منطق شمارا بپذيرند. (فاذا هم فريقان )
    4 نزاع ميان حقّ و باطل دائمى است . (يختصمون )
    5 راه توبه را براى بازگشت مجرمان باز بگذاريد. (لولا تستغفرون )
    6 انبيا دلسوز مردمند. (يا قوم ... لولا تستغفرون اللّه لعلّكم ترحمون )
    7 استغفار، زمينه ى جذب رحمت الهى است . (تستغفرون اللّه لعلّكم ترحمون )
    (47) قَالُواْ اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَن مَّعَكَ قَالَ طََّئِرُكُمْ عِندَ اللّهِ بَلْ اءَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ
    ترجمه :
    (مردم به صالح ) گفتند: ما به تو وهمراهانت فال بد زده ايم (وقحطى موجود به خاطر وجود شماست . صالح ) گفت : فال (وسرنوشت نيك وبد) شما نزد خداست ، بلكه شما گروهى هستيد كه مورد آزمايش قرار گرفته ايد.
    (48) وَكَانَ فِى الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِى الاَْرْضِ وَلاَ يُصْلِحُونَ
    ترجمه :
    و در آن شهر نُه دسته (و گروه ) بودند كه در آن سرزمين فساد مى كردند و اهل اصلاح نبودند.
    نكته ها :
    O كلمه ى ((رَهط)) به دسته اى گفته مى شود كه ميانشان رابطه ى گرمى باشد.(424)
    O كلمه ى ((تَطيُّر)) از ((طير)) به معناى پرنده است . مردم عرب هنگام سفر، پرنده اى را رها مى كردند كه اگر به سمت راست مى پريد (اين كار را به فال نيك مى گرفتند و) سفر مى كردند و اگر به سمت چپ مى پريد (فال بد مى زدند و) سفر را تعطيل مى كردند.(425)
    O در اسلام ، فال بد زدن (به نام طيره ) شرك دانسته شده است . فال بد، رها كردن دلايل اصلى و رفتن به سراغ خرافات است .
    O فال بد زدن به انبيا، در قرآن مكرّر آمده است : فرعونيان بدبختى ها را از موسى مى دانستند؛ (يطّيّروا بموسى )(426) به حضرت عيسى مى گفتند: (انّا تطيّرنا بكم )(427) در اين آيه نيز مى فرمايد: به صالح گفتند: (اطّيّرنا بك )
    O جمله ى ((بل انتم قوم تفتنون )) را چند نوع معنا كرده اند:
    الف : شما توسط عوامل خدعه گر فريب خورده ايد كه اين گونه مقاومت مى كنيد. (بنا بر اينكه ((فتنه )) به معناى فريب و خدعه باشد)
    ب : شما با حوادث تلخ آزمايش مى شويد. (اگر مراد از فتنه ، امتحان وآزمايش باشد)
    ج : شما به خاطر لجاجت كيفر مى شويد. (بنا بر اينكه مراد از فتنه ، عذاب باشد)
    پيام ها :
    1 پيامبر اسلام و مسلمين بدانند كه انبياى گذشته و يارانشان چگونه تحقير مى شدند، پس سختى ها را تحمّل كنند. (قالوا اطّيّرنا)
    2 فال زدن ، تاريخى بس طولانى دارد. (كسى كه به خدا و حكمت الهى ايمان نداشته باشد، به خرافات روى مى آورد). (اطّيّرنا)
    3 در نظامى كه علم و ادب و منطق و وحى ، حاكم نباشد، چهره هايى كه مايه ى بركت هستند مايه ى بدبختى معرّفى مى شوند. (اطّيّرنا بك )
    4 حضور انبيا، به معناى محو مشكلات طبيعى و روزمره نيست . (اطّيّرنا بك )
    5 تلخى ها و ناگوارى ها، هر يك دلايل حكيمانه اى دارد كه خداوند قرار داده است . (طائركم عنداللّه )
    6 برخورد با انبيا، يك آزمايش الهى است . (تفتنون )
    (49) قَالُواْ تَقَاسَمُواْ بِاللّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَاءَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ اءَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَدِقُونَ
    ترجمه :
    (آن گروه مفسد) گفتند: به خداوند سوگند ياد كنيد (و هم قسم شويد) كه بر او و خانواده اش شبيخون مى زنيم ، سپس به ولىّ او خواهيم گفت : ما در محل قتل كسانش حاضر نبوديم (تا چه رسد به اينكه آنان را كشته باشيم )، و ما قطعاً راست مى گوييم .
    نكته ها :
    O ((نبيّتنّه ))، از واژه ى ((تبييت ))، به معناى سوءقصد و هجوم شبانه است .
    O در اسلام ، سوگندى ارزش دارد و وفاى به آن لازم است كه نسبت به انجام كارى ارزشمند يا ترك كارى ناپسند صورت گيرد، لذا اگر شخصى سوگند ياد كرد كه به مظلومى ضربه اى بزند يا از ظالمى حمايتى كند، اين سوگند ارزش شرعى و قانونى ندارد.
    O اين آيه ، مارا به ياد هم سوگند شدن كفّار مكّه مى اندازد كه تصميم گرفتند شبيخون بزنند و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را در بستر خواب شهيد كنند، ولى پيامبر اكرم ، حضرت على عليه السلام را به جاى خود خواباند و توطئه ى دشمن خنثى شد.
    پيام ها :
    1 گفته هاى مخفيانه ، بعد از قرن ها كشف مى شود. (قالوا تقاسموا)
    2 دشمن ، از مقدّسات دينى سوء استفاده مى كند. (تقاسموا باللّه )
    3 مجرم ترين افراد كه قاتلان انبيا هستند در دل ، خدا را قبول دارند و با نام او شرارت هاى خود را سر و سامان مى دهند. (تقاسموا باللّه )
    4 افراد يا گروه هاى باطل ، براى اهداف مشترك خود، متحدّ و هم قسم مى شوند. (تقاسموا)
    5 در تاريخ ، عبرت هاى زيادى است . (سوگند به نام خدا براى قتل پيامبر خدا!) (تقاسموا باللّه لَنبيّتنه )(همچنان كه خوارج در خانه ى خدا و در ماه خدا، ولىّ خدا را در حال عبادت خدا، به نيّت تقرب به خدا در ليالى قدر وسحر نوزدهم رمضان ضربت زدند و شهيد كردند).
    6 استفاده از تاريكى شب ، براى انجام توطئه ها، تاريخى طولانى دارد. (لَنبيّتنّه )
    7 انبيا و ياورانشان ، در معرض سخت ترين توطئه ها بوده اند. (لَنبيّتنّه و اهله )
    8 قساوت بشر، حدّ و مرزى ندارد. (پيامبركشى ، قتل بستگان پيامبر و شبيخون زدن ). (لنبيّتنّه و اهله )
    9 قصاص ، قانون عقلى و در تمام اديان آسمانى نيز بوده است . (نقولنّ لوليّه )
    10 مجرم ، با ظاهرسازى وتوجيه ، بر گناه خود سرپوش مى گذارد. (ما شهدنا)
    11 به همه ى كسانى كه ادّعاى صداقت دارند و شعار صداقت مى دهند، اطمينان نكنيد. (لنقولنّ... انّا لصادقون )
    12 صداقت را حتّى قاتلان انبيا، يك شرف و ارزش مى دانند. (انّا لصادقون )
    (50) وَمَكَرُواْ مَكْراً وَمَكَرْنَا مَكْراً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ
    ترجمه :
    و (آن نه گروه مفسد) دست به تدبير بزرگى زدند و ما نيز به تدبير بزرگى دست زديم ، ولى آنها نمى فهميدند.
    (51) فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَقِبَةُ مَكْرِهِمْ اءَنَّا دَمَّرْنَهُمْ وَقَوْمَهُمْ اءَجْمَعِينَ
    ترجمه :
    پس بنگر كه پايان تدبير آنان (و شبيخون به صالح و كسانش ) به كجا انجاميد، ما آنان و قومشان همگى را هلاك كرديم .
    نكته ها :
    O هلاكت قوم ثمود با چند تعبير در قرآن آمده است :
    الف : زلزله . (فاخذتهم الرَّجفة )(428)
    ب : صاعقه . (فاخذتهم الصاعقة )(429)
    ج : صيحه . (و اَخَذ الّذين ظلموا الصَيحة )(430)
    البتّه هيچ مانعى ندارد كه هر سه عذاب ، در يك زمان واقع شده باشد.
    O يكى از نمونه هاى مكر الهى ، همان مهلت و نعمت دادن به گناهكاران است ، تا آنان سرگرم شوند و همين كه پيمانه ى آنان پر شد، ناگهان به قهر الهى گرفتار شوند.
    پيام ها :
    1 كيفرهاى الهى ، با جُرم انسان متناسب است . (مكروا مكرنا)
    2 كسانى كه عليه اولياى خدا توطئه مى كنند، طرف آنها خداست . (مكروا مكرا و مكرنا مكرا)
    3 در برابر نقشه هاى كفّار شما نيز بايد اهل تدبير و نقشه باشيد. (مكروا مكرا و مكرنا مكرا)
    4 خداوند تدبير مردم را مى داند، امّا مردم تدبير او را نمى دانند. (وهم لايشعرون )
    5 چوب خدا صدا ندارد. (مكرنا... و هم لايشعرون )
    6 تاريخ ، بر قانون و سنّت معيّنى استوار است و دقّت در آن ، براى دوران هاى ديگر سودمند است . (فانظر كيف كان عاقبة مكرهم )
    7 سنّت الهى بر پيروزى حقّ بنا نهاده شده است . (فانظر كيف كان عاقبة مكرهم )
    8 زود قضاوت نكنيد؛ از توفيقاتى كه به خاطر مكر، نصيب بعضى ها مى شود، فريب نخوريد، بلكه به عاقبت آنان توجّه كنيد. (عاقبة مكرهم )
    9 آماده باش دشمنان براى ارتكاب جنايت ، سبب قهر الهى است ، گرچه آنان به اهداف پليد خود نرسند. (دشمنان ، هم قسم شدند تا پيامبر را بكشند و در كمين هم نشستند، ولى حضرت را نكشتند، لكن خودشان هلاك شدند). (دمّرناهم )
    10 پيروى از مفسدان ، عقوبت دارد. (دمّرناهم و قومهم )
    (52) فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوَّاْ إِنَّ فِى ذَلِكَ لاََيَةً لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ
    ترجمه :
    پس اين خانه هاى آنهاست كه به خاطر ظلمى كه كردند ويران و خالى شده است ، و قطعاً در اين (كيفر، عبرت و) نشانه روشنى است براى اهل علم و آگاهى .
    (53) وَاءَنجَيْنَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ
    ترجمه :
    و مؤ منان و كسانى را كه اهل پروا بودند، (از مهلكه ) نجات داديم .
    نكته ها :
    O كلمه ى ((خاوية ))، هم به معناى سقوط، فنا و ويرانى است ، و هم به معناى خالى شدن از ساكنان مى باشد.
    پيام ها :
    1 آثار باستانى عبرت آموز بايد براى آيندگان حفظ شود. (فتلك بيوتهم )
    2 عقوبت ، مخصوص آخرت نيست ، گاهى ستمگران ، در دنيا به عقوبت مى رسند. (فتلك بيوتهم خاوية )
    3 عبرت ها و نشانه ها، به تنهايى كافى نيست ؛ انگيزه ى عبرت آموزى در انسان ها لازم است . (لا ية لقوم يعلمون )
    4 سرنوشت انسان ، در گرو اعمال اوست . (خاوية بما ظلموا انجينا الّذين آمنوا)
    5 قهر الهى ،تر و خشك را با هم نمى سوزاند، لذا افراد متّقى استثنا مى شوند و نجات مى يابند. (و انجينا الّذين آمنوا و كانوا يتّقون )
    6 آثار ايمان و تقوا، مخصوص آخرت نيست ؛ اهل تقوا، در دنيا نيز نتيجه ى كار خود را مى بينند. (و انجينا الّذين آمنوا و كانوا يتّقون )
    7 ايمانى كارساز است كه با تقواى دائمى همراه باشد. (آمنوا و كانوا يتّقون )
    (54) وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اءَتَاءْتُونَ الْفَحِشَةَ وَاءَنتُمْ تُبْصِرُونَ
    ترجمه :
    و (نيز) لوط را (فرستاديم ) كه به قومش گفت : آيا اين كار بسيار زشت را در حالى كه به زشتى آن آگاهيد، انجام مى دهيد؟
    (55) اءَئِنَّكُمْ لَتَاءْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِالنِّسَآءِ بَلْ اءَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ
    ترجمه :
    آيا شما با بودن زنان ، براى غريزه ى شهوت به سراغ مردان مى رويد؟ بلكه شما مردمى (نادان و) جهالت پيشه ايد.
    نكته ها :
    O قوم لوط در برابر چشم يكديگر و در جلسه ى علنى ، لواط مى كردند. در آيه ى 29 عنكبوت مى خوانيم : (و تاءتون فى ناديكم المنكر)يعنى شما در انجمن و جلسه ى علنى ، منكر انجام مى دهيد. در اين آيه نيز مى فرمايد: (و انتم تبصرون )يعنى در برابر چشم يكديگر و يا با بصيرت و آگاهى گناه مى كنيد.
    O لواط از گناهان كبيره است ، زيرا در آيات بعد آمده است كه عذاب الهى را به دنبال دارد.
    O در آيات ديگر قرآن كريم آمده است : همسر براى آرامش ، تربيت نسل و تعاون در زندگى ، است ، ولى در اين جا تنها مساءله ى شهوت را بيان كرده است ، زيرا قوم لوط هدفى جز شهوت نداشتند. (شهوة من دون النساء)
    پيام ها :
    next page

    fehrest page


    back page

  6. #86
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    نكته ها :
    O حرف (تاء) در كلمه ى ((غائبة ))، يا براى مبالغه است ، نظير علاّمة ، يعنى چيزهايى كه خيلى سرّى و مخفى است و يا براى تاءنيث است به اعتبار آنكه كلمه ى ((غائبة )) صفت براى كلمه ى ((اشياء)) يا ((خصال )) باشد، كه محذوفند.(442)
    O غيب آسمان ها و زمين ، تمام كارهاى مخفى بشر، نيّت ها، وقوع قيامت ، زمان نزول رحمت يا عذاب و اسرار ديگر را شامل مى شود.
    O شايد مراد از ((كتاب مبين ))، لوح محفوظ و علم بى پايان خدا باشد.
    پيام ها :
    1 چه بسيار امورى كه حواسّ بشرى از ادراك آنها عاجز است . (غائبة فى السماء والارض )
    2 تمام هستى ، زير نظر خداوند است وحساب وكتاب دارد. (وما من غائبة ... الاّ فى كتاب مبين )
    (76) إِنَّ هَذَا الْقُرْءَانَ يَقُصُّ عَلَى بَنِى إِسْرََّءِيلَ اءَكْثَرَ الَّذِى هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ
    ترجمه :
    همانا اين قرآن ، بيشتر آنچه را بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند، (به طور صحيح ) بر آنان حكايت مى كند.
    نكته ها :
    O از اين آيه معلوم مى شود كه تورات وانجيل در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله قادر به حلّ اختلافات اهل كتاب نبوده وتنها قرآن ، كه حاكم بر كتب آسمانى پيشين است ، قدرت حلّ اختلافات را دارد.
    پيام ها :
    1 حلّ اختلافات فكرى و ريشه دار، آن هم به دست پيامبرى كه درس نخوانده و مكتب نرفته ، نشانه ى اعجاز و حقانيّت قرآن است . (اِنّ هذا القرآن ...)
    نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
    به غمزه مساءله آموز صد مدرّس شد
    2 يكى از بركات قرآن ، حل اختلافات است . (ان هذا القرآن ... يختلفون )
    3 اختلاف از مردم است ، وگرنه مكاتب الهى اختلاف ندارند. (هم فيه مختلفون )
    (77) وَإِنَّهُ لَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ
    ترجمه :
    و البتّه كه آن (قرآن ) براى اهل ايمان ، مايه ى رحمت و هدايت است .
    (78) إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِى بَيْنَهُم بِحُكْمِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ
    ترجمه :
    بدون شك ، پروردگار تو با حكم خود ميانشان داورى خواهد كرد و او صاحب قدرت و آگاه است .
    (79) فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ
    ترجمه :
    پس بر خداوند توكّل كن (و بدان ) كه تو بر حقّ آشكار هستى .
    پيام ها :
    1 رفع اختلاف ، نمونه ى روشن هدايت و رحمت الهى است . (لهدىً و رحمة ... انّ ربّك يقضى )
    2 ايمان ، سبب دريافت رحمت الهى است . (رحمة للمؤ منين )
    3 خداوند پيامبرش را دلدارى مى دهد. (انّ ربّك يقضى )
    4 قضاوت ، از شئون ربوبيّت الهى است . (انّ ربّك يقضى )
    5 حكم هاى الهى ، مخصوص ذات مقدّس اوست ، زيرا جهل و ترس و غرائز و حوادث در او اثر ندارد و صد در صد عادلانه است . (بحكمه )
    6 در قضاوت ، علاوه بر عدالت ، علم و قدرت نيز شرط است . (يقضى بينهم بحكمه و هوالعزيز العليم )
    7 توكّل بر خداوند، يكى از شرايط موفّقيّت رهبر است . (فتوكّل على اللّه )
    8 توجّه به حقانيّت راه و تلقين آن ، انسان را در برابر حوادث زودگذر بيمه مى كند. (انّك على الحقّ المبين )
    9 مخالفان پيامبر، بهانه جويى مى كردند، وگرنه راه او ابهامى نداشت . للّه (انّك على الحقّ المبين )
    10 توكّل بر خداوند تنها در مسير حقّ معنا و ثمر دارد، نه در مسير باطل . (فتوكّل على اللّه انّك على الحقّ المبين )
    11 رهبر بايد به حقّانيت راهش ايمان داشته باشد. (انّك على الحقّ المبين )
    (80) إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوْاْ مُدْبِرِينَ
    ترجمه :
    بى شك ، نمى توانى دعوت خود را به گوش مردگان برسانى ، ونمى توانى كران را آنگاه كه روى برمى گردانند و پشت مى كنند، فراخوانى (و حقيقت را به آنان بفهمانى ).
    (81) وَمَآ اءَنتَ بِهَدِى الْعُمْىِ عَن ضَلَلَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلا مَن يُؤْمِنُ بَِايَتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ
    ترجمه :
    تو هدايت كننده كوران از گمراهيشان نيستى ؛ تو فقط مى توانى سخن خود را به گوش كسانى برسانى كه به آيات ما ايمان آورده اند و در برابر حقّ تسليم هستند.
    نكته ها :
    O مرگ و حيات در فرهنگ قرآن ، هم به مرگ و حيات طبيعى و مادّى گفته مى شود و هم به مرگ و حيات معنوى .
    قرآن ، كسانى را كه تحت تاءثير كلام حقّ قرار نمى گيرند، مرده مى داند ((انّك لا تسمع الموتى )) چنانكه مكرّر مى فرمايد: شهدا را مرده ندانيد، آنان زنده و شادمانند و به يكديگر نويد مى دهند و از رزق الهى كاميابند. بنابراين ، زنده هاى سنگدل و لجوج ، مرده اند، و شهيدان كه از دنيا رفته اند، زنده اند. بهتر است مسئله را كمى باز و روشن كنيم :
    مراحل حيات
    O حيات ، داراى مراحلى است :
    1 حيات نباتى . قرآن مى فرمايد: (يحيى الارض بعد موتها) (443) خداوند زمين را بعد از مرگ به وسيله ى باران زنده مى كند.
    2 حيات حيوانى . قرآن مى فرمايد: (يحييكم )(444) ما به شما حيات داديم .
    3 حيات روحى . (لينذر مَن كان حيّا)(445) تا افراد زنده را هشدار دهى . يعنى كسانى كه عقل و فطرت سالم دارند ونيز مى فرمايد: دعوت انبيا براى حيات شماست ، (دعاكم لمايحييكم )(446)
    4 حيات سياسى واجتماعى . (ولكم فى القصاص حياة )(447) اگر با اجراى حكم قصاص ، عدالت برقرار كرديد، جامعه زنده است (وگرنه جامعه ى مرده اى داريد).
    5 حيات اخروى . (ياليتنى قدّمت لحياتى )(448) اى كاش براى حيات و زندگى حقيقى در آخرت چيزى مى فرستادم و ذخيره اى مى اندوختم .
    پاسخ يك اشكال
    O در تفسير نمونه (449) مى خوانيم : فرقه ى وهّابيون ، آيه ى ((انّك لاتسمع الموتى )) را دستاويز تفكّر انحرافى خود قرار داده ، مى گويند: پيامبر اكرم از دنيا رفته وهيچ سخنى را نمى شنود، بنابراين معنا ندارد كه ما پيامبر را زيارت كنيم وخطاب به او مطالبى را بيان كنيم .
    پاسخ فرقه ى مذكور اين است كه آيه در مقام يك تشبيه اجمالى است ؛ نظير تشبيه قلب سنگدلان به سنگ در تاءثير ناپذيرى ، (قلوبكم ... كالحجارة ) (450) نه اينكه قلب آنان در همه چيز مثل سنگ است ، زيرا قرآن ، حيات برزخى را درباره ى شهدا پذيرفته ونسبت به آن ، رواياتى از شيعه و سنّى نقل شده است :
    1 محمّدبن عبدالوهّاب در كتاب الهدية السنيه ، ص 41، مى گويد: پيامبر بعد از وفاتش داراى حيات برزخى ، برتر از حيات شهداست و سلام كسانى را كه به او سلام مى دهند مى شنود.
    2 روايات فراوانى در كتب شيعه واهل سنّت ، در اين زمينه آمده است كه پيامبر و امامان عليهم السلام سخن كسانى را كه بر آنها از دور و نزديك ، سلام مى دهند مى شنوند و پاسخ مى دهند و حتّى اعمال مردم بر آنان عرضه مى شود.(451)
    3 ما خود شاهد هزاران نمونه از توسلاتى هستيم كه عين سخن و درخواست افراد متوسّل ، لباس عمل پوشيده است .
    4 در صحيح بخارى مى خوانيم : رسول خدا صلى الله عليه و آله با كفّار هلاك شده ى جنگ بدر گفتگو مى كرد و همين كه مورد سؤ ال عمر قرار گرفت ، فرمود: ((والّذى نفس محّمد بيده ما انتم باسمَع )) به خدايى كه جانم در دست اوست ، شما از آنان شنواتر نيستيد.(452)
    5 حضرت على عليه السلام در پايان جنگ جمل فرمود: لاشه ى كعب بن سور را بنشانند، سپس به او كه هلاك شده بود فرمود: واى بر تو كه علم و دانش ، تو را سودى نبخشيد و شيطان تو را گمراه كرد و به دوزخ فرستاد.(453)
    پيام ها :
    1 كار كوردلان را به خداوند واگذار كن . (فتوكّل ... انّك لا تسمع الموتى )
    2 اگر شنونده سنگدل باشد، سخن حقّ از گوينده ى پاك و شايسته نيز در او اثرى ندارد. آرى ، لامپ سوخته با اتّصال به هيچ برقى روشن نمى شود. (انّك على الحقّ المبين انّك لا تسمع الموتى )
    بر سيه دل چه سود خواندن وعظ
    نرود ميخ آهنين در سنگ
    3 بى اثر بودن تبليغ پيامبران ، به خاطر ابهام در كار نيست ، بلكه به خاطر كوردلى منكران است . (اِنّك على الحقّ المبين انّك لا تسمع الموتى )
    4 ايمان به منزله ى روح در كالبد است . كسانى كه با ديدن معجزه وشنيدن منطق ، ايمان نمى آورند، لاشه اى بى روح و مرده هستند. (انّك لا تسمع الموتى ) آرى حقّ شنوى و حقّ پذيرى ، نشانه ى سلامت روح است .
    5 اگر انسان به يقين برسد، اعراض مردم در او اثرى ندارد. (انك على الحق المبين ولّوا مدبرين )
    6 افراد كر مى توانند با اشاره چيزى بفهمند، ولى افراد شنوا كه به حقيقت پشت كرده واز اهل حقّ دور شده اند، اشارات را هم نمى فهمند. (ولّوا مدبرين )
    7 بدتر از اعراض ، تداوم اعراض است . (ولّوا مدبرين )
    (82)وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ اءَخْرَجْنَا لَهُمْ دَآبَّةً مِّنَ الاَْرْضِ تُكَلِّمُهُمْ اءَنَّ النَّاسَ كَانُواْ بَِايَتِنَا لاَ يُوقِنُونَ
    ترجمه :
    و هرگاه سخن (و وعده ى عذاب الهى ) بر مردم حتمى شود، جنبنده اى را براى آنان از زمين بيرون آوريم تا با مردم سخن گويد، كه همانا مردم آيات ما را باور نمى كردند.
    نكته ها :
    O اين آيه ظاهرا به جريان قبل از قيامت مربوط است كه هرگاه قهر خداوند بر مردم حتمى شد، خداى متعال ، با قدرت خود موجود زنده اى را از زمين بيرون مى آورد، تا با مردم سخن گويد، و سخنش اين است كه : مردم ايمان نمى آورند.
    O گرچه كلمه ى دابّة به غير انسان گفته مى شود ولى بارها در قرآن ، اين كلمه در جايى به كار رفته كه شامل انسان نيز مى شود و از آن جا كه دابّه بايد در موقعيّتى باشد كه حرفش نسبت به همه ى كفّار يك سند باشد، بايد گفت : مراد از دابّه يك شخصيّت مهم است كه در روايات ، به علىّبن ابى طالب عليهما السلام تفسير شده است .
    O شايد هر يك از اولياى خدا كه در آخرالزّمان قيام و حركت فوق العاده اى انجام دهند و حقّ و باطل و مؤ من و كافر را از هم جدا سازند، نيز مشمول اين آيه باشند. ((واللّه العالم ))
    دابّة كيست و چيست ؟
    O در آيه ، قرائنى است كه نشان مى دهد اين دابّة موجود بسيار مهمى است ، زيرا:
    1 در آستانه ى قهر الهى ظاهر مى شود. ((اذا وقع القول عليهم )) اقتضاى سخنان مهم آن است كه از سرچشمه هاى مهم صادر شود.
    2 به نحو استثنايى پيدا مى شود. ((اخرجنا... من الارض ))
    3 حرف مى زند، ((تكلّمهم )) قضاوت مى كند و از آينده مردم خبر مى دهد. ((انّ الناس كانوا...))
    4 حرف او همچون صوراسرافيل ، آخرين سخن است . ((اذا وقع القول ))
    5 كلمه ى دابّة ، با تنوين ، نشانه ى عظمت و بزرگى اين موجود است .
    6 آيه ى بعد، مربوط به رجعت است كه اولياى خدا قبل از قيامت زنده مى شوند.
    7 آيه نمى گويد: ((بآيات اللّه )) بلكه مى گويد: ((بآياتنا)) گويا نشانه هاى او همان نشانه هاى خداوند است .
    جمع بندى ميان اين قرائن كه در ظاهر آيه است و روايات متعدّدى كه در تفاسير آمده است ، ما را به اين حقيقت مى رساند كه بگوييم : مراد از ((دابّة من الارض ))، حضرت علىّ عليه السلام است . اوست كه لايق است حرف آخر را بگويد وبر پيشانى بعضى ، مهر عدم ايمان بزند واز آينده شوم گمراهان خبر دهد.
    O دو سؤ ال :
    1 آيا كلمه ى دابّه ، مخصوص جنبنده هاى غير انسانى نيست ؟
    پاسخ : خير، در قرآن بارها كلمه ى دابّه به كار رفته كه شامل انسان نيز مى شود، نظير (و ما من دابّة فى الارض الاّ على اللّه رزقها) (454)
    2 آيا اطلاق كلمه ى جنبنده بر حضرت على عليه السلام توهين به آن حضرت نيست ؟
    پاسخ : هرگز؛ همان گونه كه اطلاق كلمه ى ((بَشر)) بر پيامبر توهين نيست ، و اطلاق كلمات ((شى ء، عالم ، نور و وجود)) بر خداوند جايز است ، لكن فرق است ميان علم ، نور و وجود خداوند با سايرين .
    (83) وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ اءُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّبُ بَِايَتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ
    ترجمه :
    و (ياد كن ) روزى كه از هر امّتى گروهى از كسانى كه آيات ما را انكار مى كنند محشور مى كنيم ، پس آنان از پراكنده شدن منع مى شوند.
    (84) حَتَّى إِذَا جَآءُواْ قَالَ اءَكَذَّبْتُم بَِايَتِى وَلَمْ تُحِيطُواْ بِهَا عِلْماً اءَمَّاذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ
    ترجمه :
    چون گردآيند، (خداوند) مى فرمايد: آيا آيات مرا دروغ انگاشتيد و حال آن كه به آنها احاطه ى علمى نداشتيد، آيا شما (در طول حيات جز تكذيب ) چه مى كرديد؟
    نكته ها :
    O با توجّه به اينكه در قيامت همه ى مردم محشور مى شوند، (و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا)(455) و آيه ى مورد بحث (83 نمل ) مى فرمايد: از هر امّتى تنها گروهى را محشور مى كنيم ، روشن مى شود كه اين آيه مربوط به قيامت نيست ، بلكه مربوط به رجعت است كه قبل از قيامت گروهى زنده مى شوند.
    O در قرآن براى زنده شدن در دنيا، نمونه هايى آمده است ، از جمله در سوره ى بقره مى خوانيم : خداوند به گروهى فرمان مردن داد، سپس آنان را زنده كرد؛ (فقال لهم اللّه موتوا ثمّ احياهم )(456) يا در جاى ديگر مى فرمايد: ما شما را بعد از مرگ در همين دنيا زنده كرديم ؛ (بَعَثناكم مِن بَعد مَوتِكم ) (457) و به حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد: تو با اذن من مرده ها را زنده از قبرها خارج مى كنى ؛ (اذ تخرج المَوتى بِاِذنى )(458) و درباره ى يكى از اولياى خدا مى فرمايد: او را براى صد سال ميرانديم و بعد از اين مدّت او را زنده كرديم ؛ (فاَماتَه اللّه مائة عام ثمّ بَعَثه )(459) همچنين در روايات بسيارى نيز وارد شده است كه قبل از قيامت ، افرادى كه در ايمان يا كفر برجستگى دارند، به اراده ى خداوند زنده مى شوند و با حاكميّت اهل حقّ، براى مدّتى زندگى مى كنند و سردمداران كفر، كيفر مى شوند.
    پيام ها :
    1 حشر عمومى مردم ، در قيامت است ولى حشر گروهى از كفّار ويژه در همين دنياست . (و يوم نحشر من كلّ امّة فوجا)
    2 تضادّ ميان ايمان وكفر، در همه ى امّت ها بوده است . (من كلّامّة فوجا ممّن يكذّب )
    3 حشر قبل از قيامت ، مخصوص كافر مطلق است . (ممّن يكذّب باياتنا) (در روايات نيز آمده است : رجعت ، مخصوص مؤ منان وكافران درجه يك است )
    4 بدون آگاهى ، چيزى را تكذيب نكنيد. (اءكذّبتم باياتى ولم تحيطوا بها علما)(عقائد بايد بر اساس دليل قطعى باشد)
    5 عملكرد انسان ها بازتاب عقائد و افكار آنان است . (اوّل تكذيب ، بعد كارهاى خلاف ). (اءكذّبتم امّا ذا كنتم تعملون )
    6 كفّار ويژه بعد از زنده شدن در دنيا همچنان تحت كنترل هستند تا محاكمه آنان آغاز شود. (يوزعون حتّى اذا جاؤ ا)
    7 كفّار در دوران رجعت (زنده شدن در اين دنيا)، هم نسبت به عقائد توبيخ مى شوند و هم نسبت به رفتار خود. (اءكذّبتم امّا ذا كنتم تعملون )
    8 همه بايد در محضر خدا پاسخگو باشند. (اءكذّبتم باياتى امّا ذاكنتم تعملون )
    (85) وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِم بِمَا ظَلَمُواْ فَهُمْ لاَ يَنطِقُونَ
    ترجمه :
    و به خاطر ظلمى كه كردند، حكم (عذاب ) بر آنان مقرر گرديد، پس آنها حرفى نمى زنند (و سخنى ندارند كه بگويند).
    (86) اءَلَمْ يَرَوْاْ اءَنَّا جَعَلْنَا الَّيْلَ لِيَسْكُنُواْ فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً إ نَّ فِى ذَلِكَ لاََيَتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
    ترجمه :
    آيا نديدند كه ما شب را قرار داديم تا در آن آرام گيرند و روز را روشنى بخش ساختيم ؟ (تا در آن براى معاش خود تلاش كنند) حتما در اين امر براى كسانى كه ايمان دارند عبرت هايى است .
    نكته ها :
    O نقش تاريكى شب ، در آرامش اعصاب و روشنى روز در فعّاليّت وجود انسان يكى از مسايل علمى ثابت شده ى امروز است .(460)
    O طرح مساءله ى خواب وبيدارى ، بعد از مساءله رجعت ومعاد، شايد داراى اين پيام باشد كه از رجعت ومعاد تعجب نكنيد، زيرا اين دو مثل خواب وبيدارى است .
    O شب ، نمونه ى رحمت خدا بر مردم و نشانه ى حكمت و قدرت الهى است و ناديده گرفتن نقش شب ، نمونه اى از تكذيب جاهلانه اى است كه در آيه قبل مطرح شده بود.
    وسايل آرامش
    O در قرآن برخى امور به عنوان وسيله ى آرامش و سكينه معرّفى شده اند، از جمله :
    1 ياد خدا. (الا بذكر اللّه تَطمئنّ القلوب )(461)
    2 امداد غيبى . (هوالّذى اءنزل السّكينة فى قلوب المؤ منين ) (462)
    3 آثار و اشياى مقدّس . (اءن ياءتيكم التّابوت فيه سكينة من ربّكم ) (463)
    4 تشويق اولياى الهى . (اِنّ صلوتك سَكنٌ لهم )(464)
    5 سرپناه و خانه . (واللّه جَعَل لكم من بيوتكم سَكنا)(465)
    6 همسر. (خَلَق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا)(466)
    7 شب . (انّا جعلنا الّيل ليسكنوا)(467)
    گفتنى است كه نزول قرآن ، معراج پيامبر، وقت دعا ومناجات در هنگام شب است ؛ گرچه برخى منحرفان ، از نعمت شب وتاريكى آن سوء استفاده كرده وگناهانى مرتكب مى شوند.
    # عصر حاضر، آرامش را در جاى ديگرى جستجو مى كند و لذا به نتيجه هم نرسيده است ، امروز دنيا به تكنولوژى ، اسلحه ، ثروت ، قدرت و روابط دپيلماسى دل بسته و به خاطر از دست دادن معنويّت ، رنگ آرامش را نمى بيند. بسيارند افرادى كه به موادّ مخدّر، شراب و شهوت و... آلوده شده اند و غرق گناهند؛ براى دريافت حقيقت ، كافى است كه به آمار جنايات در دنيا مراجعه كنيم .
    پيام ها :
    1 عذاب ستمگران قطعى است . (وقع )
    2 وعده ى عذاب هاى الهى ، قبلا به ستمگران گفته شده است . (القول )
    3 عامل بدبختى هاى انسان ، خود اوست . (بماظلموا)
    4 تكذيب وتمرّد از هشدارهاى جدّى انبيا ظلم به خود است . (بماظلموا)
    5 در قيامت ، ستمگر حرفى براى گفتن ندارد. (لاينطقون )
    6 كسانى كه از آمد ورفت شب وروز درس عبرت نگيرند، مورد انتقادند. بيشترين انتقادهاى قرآن از كسانى است كه زندگى غافلانه دارند. (اءلم يروا)
    7 نظام آفرينش با نيازهاى بشر هماهنگ است و اين هماهنگى نشانه ى وجود مدبّرى حكيم و يكتاست . (ليسكنوا)
    8 در برنامه ى زندگى ، شب را مخصوص استراحت قرار دهيد. (ليسكنوا فيه )
    9 نقش ايمان و تفكّرِ دينى آن است كه هستى را معنادار و هدفدار و نشانه ى قدرت و حكمت مى داند. (ليسكنوا مبصرا لا يات )
    10 استراحت بايد مقدّمه ى كار و تلاش باشد. (ليسكنوا مبصرا) روشنى روز، براى كار است ، چنانكه در آيه ى 12 سوره ى اسراء مى فرمايد: (مبصرة لتبتغوا فضلا)تا فضل پروردگارتان را بجوييد (و به تلاش و كار بپردازيد).
    11 تنها اهل ايمان از آيات الهى عبرت مى گيرند. (انّ فى ذلك لا يات لقوم يؤ منون )
    (87) وَيَوْمَ يُنفَخُ فِى الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِى السَّمَوَتِ وَمَن فِى الاَْرْضِ إِلا مَن شَآءَ اللّهُ وَكُلُّ اءَتَوْهُ دَخِرِينَ
    ترجمه :
    و(ياد كن ) روزى كه در صور دميده شود، پس هركه در آسمان ها وهركه در زمين است به هراس افتد، مگر آن كس كه خدا بخواهد وهمگى خاضعانه نزد او آيند.
    نكته ها :
    O كلمه ى ((دخور)) به معناى ذلّت و كوچكى است .
    O در قرآن از دو ((نفخ صور)) سخن به ميان آمده است : يكى نفخه اى كه سبب مرگ همه مى شود و ديگرى نفخه اى كه سبب حيات و حضور مى گردد. در آيه ى 68 زمر مى خوانيم : (و نُفِخَ فى الصُّور فَصَعِقَ مَن فى السموات و مَن فِى الارض الاّ مَن شاءاللّه ثمّ نُفِخ فيه اُخرى فاذا هم قيامٌ يَنظُرون )در صور ((اسرافيل )) دميده شود و همه ى موجودات آسمانى و زمين مى ميرند، مگر كسانى كه خدا بخواهد، سپس بار ديگر در صور دميده شود، ناگهان تمام خلايق برخيزند و در انتظار (حساب و جزا) باشند.
    مراد از نفخه در اين آيه ، يا نفخه ى اوّل است ، به دليل كلمه ى (فزع )و يا نفخه ى دوّم ، به دليل (آتوه )و يا هر دو نفخه ، به دليل هر دو كلمه . ((واللّه العالم ))
    O در روايات مى خوانيم : مسئول دميدن در صور، فرشته اى به نام اسرافيل است . در دعاى امّداوود مى خوانيم : ((الّلهم صلّ على اسرافيل حامل عرشك و صاحب الصّور))(468)
    O گروهى كه از وحشت وهراس آغاز قيامت درامانند، (الاّ مَن شاءاللّه ) در دو آيه بعد معرّفى شده اند: (مَن جاء بالحسنة فله خيرٌ منها وهم من فَزَع يومئذٍ آمنون )چنانكه در جاى ديگر مى خوانيم : (لايَحزنهم الفَزَع الاكبر)(469) ناله ى بزرگ آن روز، آنان را محزون نمى كند.
    پيام ها :
    1 فروپاشى نظام هستى ، مرگ انسان ها و شروع قيامت ، با ايجاد صدايى مهيب (دميده شدن در صور) صورت مى گيرد. (ينفخ فى الصور)
    2 در آسمان ها موجودات زنده و مسئول وجود دارند و اين موجودات ، حشر و قيامت نيز دارند. (من فى السموات كل اءتوه داخرين )
    3 در قيامت همه از درون احساس كوچكى مى كنند. (داخرين )
    (88) وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِىَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللّهِ الَّذِى اءَتْقَنَ كُلَّ شَىْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ
    ترجمه :
    و كوه ها را مى بينى و مى پندارى كه بى حركتند، در حالى كه آنها همچون ابر در حركتند. (اين ) صنعت (ماهرانه ) خداست كه هر چيزى را با دقّت ساخته است ، او به هرچه انجام مى دهيد آگاه است .
    نكته ها :
    O كلمه ى ((صُنع )) از صنعت ، به كارى گفته مى شود كه بر اساس علم ، دقّت و مهارت باشد.
    O اوّلين كسانى كه حركت زمين را كشف كردند، گاليله ى ايتاليايى و كپرنيك لهستانى بوده اند كه در اواخر قرن 16 و اوائل قرن 17 ميلادى مى زيسته اند. گاليله تحت فشار كليسا، در ظاهر از گفته ى خود توبه كرد. امّا قرآن هزار سال قبل از گاليله در آيات زيادى از حركت زمين خبر داده است .(470)
    البتّه بعضى مفسّران ، حركت كوه ها را كنايه از متلاشى شدن آنها بعد از نفخه ى صور مى دانند كه در آيه ى قبل آمده بود و بر اساس اين معنا، پيام هاى ديگرى را از آيه ى شريفه استفاده كرده اند.(471)
    پيام ها :
    1 عالم در حركت است . حتّى كوه هايى كه به نظر ساكن مى آيند حركت دارند. (تحسبها جامدة و هى تمرّ)
    2 خبر دادن از حركت كوه ها، از معجزات علمى قرآن است . (تمّر مرّالسحاب )
    3 حركت كوه ها، از حركت زمين جدا نيست ، پس زمين نيز حركت مى كند. (تمّر)
    4 حركت كوه ها، مثل حركت ابرها سريع است . (مرّالسّحاب )و آرامش زمين با وجود حركت آن ، از آيات الهى است .
    5 حركت كوه ها، نشانه ى قدرت حكيمانه ى الهى است . (صُنع اللّه )
    6 در بينش الهى ، هر چيزى در جاى خود متقن و محكم است . (اَتقن كلّ شى ء)
    (89) مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ ءَامِنُونَ
    ترجمه :
    هر كس كار نيكى بياورد، پس براى او (پاداشى ) بهتر از عملش خواهد بود، و آنان از هراس آن روز ايمن هستند.
    (90) وَمَن جَآءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِى النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ
    ترجمه :
    و هركس كه كار بدى بياورد، پس به رو در آتش (دوزخ ) سرنگون شوند، (به آنان گفته شود:) آيا جز آنچه مى كرديد سزا داده مى شويد؟
    نكته ها :
    O كلمه ى ((كُبّت )) به معناى سرنگون شدن است .
    O لذّت ها، طغيان ها و تندروى هايى كه در اثر گناه در دنيا پيدا مى شود، در قيامت با سوختن در آتش ، به ذلّت و خوارى تبديل خواهد شد.
    O يكى از بركات قرآن آن است كه راه را براى رشد و سعادت همگان باز كرده و فرموده است : هر كس كار نيكى انجام دهد، پاداشى بهتر از آن به او عطا مى شود؛ بدون اين كه سنّ و نژاد و جنسيّت در كار باشد. نيكى را نيز مطلق بيان كرده ((الحسنة )) تا تمام نيكى ها را شامل شود، قبول رهبرى حقّ، راه حقّ، كلام حقّ، شغل حقّ، انتخاب حقّ و... كه در روايات به بعضى از اين نمونه ها اشاره شده است ، لكن هر كار نيكى از هر كسى كه باشد، اگر با ريا، غرور، عجب و گناه از بين نرود و سالم به مقصد برسد، پاداش مضاعف دارد. ((مَن جاء بالحسنة ))
    O در دو آيه قبل خوانديم كه بعد از نفخه ى صور همه در هراسند، جز آن كس را كه خداوند بخواهد. در اين آيات مى فرمايد: خداوند كسانى را از هراس و فزع درامان قرار مى دهد كه نيكى را با خود به صحنه ى قيامت بياورند.
    پيام ها :
    1 علم خداوند به كارهاى نيك ما، عامل تشويق به انجام نيكى ها است . (انّه خبير بما تفعلون مَن جاء بالحسنة )
    2 مهم تر از انجام كار نيك در دنيا، بردن آن به صحنه ى قيامت است . (مَن جاء بالحسنة فله خير منها)
    3 آينده در گرو اعمال ماست . (من جاء ... فله ...)(هر عملى عكس العملى دارد).
    4 نيكى ها را قبل از منكرات مطرح كنيم . ((من جاءبالحسنة ))، سپس ((من جاءبالسيئة ))
    5 براى رشد خوبى ها، تشويق خوبان ضرورى است . (من جاء فله خير منها)
    6 تشويق و تهديد، در كنار هم موثرند. (من جاء بالحسنة من جاء بالسيئة )
    7 پاداش هاى الهى برتر از كار ماست . (پاداش بعضى كارها دو برابر است ، (الضِعف )(472) بعضى چند برابر (اَضعافا) (473) بعضى ده برابر (فله عَشر)(474) تا هفتصد برابر و بيشتر، كه (خيرٌ منها)همه ى آنها را شامل مى شود.
    8 نيكوكارى ، عامل نجات در قيامت است . (مَن جاء بالحسنه مِن فزع يومئذ آمنون )
    9 بهتر بودن پاداش هاى الهى مطلق است ، هم از نظر زمانى ابدى است و هم از نظر مقدار، چند برابر عمل ماست . (خيرٌ منها)
    10 بالاتر از عذاب ، خوارى انسان است . (كُبَّت وجوههم )
    11 كيفرهاى الهى بازتاب اعمال و تجسّم عملكرد ماست . آرى كسانى كه بعد از شنيدن حقّ، روى خود را از آن بر مى گردانند، در آن روز با صورت به دوزخ مى افتند. (هل تجزون )
    12 پاداش هاى الهى ، چند برابر است ؛ (خيرٌ منها)ولى كيفرهاى او يك برابر و عادلانه است . (ما كنتم تعملون )
    13 معاد جسمانى است . (وجوههم )
    14 اعمال انسان در قيامت مجسّم شده وانسان را گرفتار مى كند. (هل تجزون الاّ ما كنتم تعملون )
    (91) إِنَّمَآ اءُمْرِتُ اءَنْ اءَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِى حَرَّمَهَا وَلَهُ كُلُّ شَىْءٍ وَ اءُمِرْتُ اءَنْ اءَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ
    ترجمه :
    (اى پيامبر! بگو:) فقط ماءمورم كه پروردگار اين شهرى كه خداوند آن را محترم شمرده پرستش كنم ، و همه چيز تنها براى اوست و ماءمورم كه از اهل تسليم و طاعت باشم .
    نكته ها :
    O روزى كه مكّه به دست مسلمين فتح شد، رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد كعبه شدند و بت ها را شكستند و آنگاه در آستانه ى در كعبه فرمودند: ((اِنّ اللّه قد حرّم مكّة )) خداوند از روز اوّل تا قيامت مكّه را محترم شمرده است .(475)
    پيام ها :
    1 پيامبر، تحت فرمان الهى است . (اُمرت واُمرت )
    2 مبلّغ بايد صلابت و قاطعيّت خود را به مردم اعلام كند و بگويد: شما ايمان بياوريد يا نياوريد، من راه خود را ادامه خواهم داد. (اُمرتُ واُمرتُ)
    3 هيچ كس در هيچ شرايطى از عبادت بى نياز نيست ، حتّى پيامبر. (اُمرت اءن اءعبد)
    4 عبادت بايد به امر الهى باشد، نه ساخته وبافته ى انسان . (اُمرت اءن اءعبد)
    5 كسانى حقّ دارند مردم را به عبادت دعوت كنند كه خود پيشگام باشند. (اُمرت )
    next page

    fehrest page


    back page

  7. #87
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    fehrest page


    back page

    6 بندگى بايد با تسليم قلبى همراه باشد. (اءعبد من المسلمين )
    7 فلسفه ى بندگى خدا، ربوبيّت ومالكيّت اوست . (اءعبد ربّ وله كل شى ء)
    8 هم خود را به كمال برسانيد و هم به كاملين ملحق شويد. (اءعبد من المسلمين )
    9 همه چيز تحت تربيت اوست . (ربّ هذه البلدة )
    10 مكّه ، احترام و جايگاه خاصّى دارد (حرّمها)
    (92) وَاءَنْ اءَتْلُوَاْ الْقُرْءَانَ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَ‍آ اءَنَاْ مِنَ الْمُنذِرِينَ
    ترجمه :
    و (همچنين ماءمورم ) قرآن (را بر مردم ) تلاوت كنم . پس هر كس هدايت را بپذيرد تنها به سود خود پذيرفته وهركس گمراه شود، پس بگو: (من مسئول نيستم ، زيرا) من فقط هشداردهنده ام .
    نكته ها :
    O آغاز اين سوره درباره ى اهميّت قرآن بود؛ پايان آن نيز از قرآن كريم بحث مى كند. قرآن درباره ى تلاوت خودش مى فرمايد: (و ما تكون فى شاءن و ما تتلوا منه من قرآن و لاتعملون من عمل الاّ كنّا عليكم شهودا)(476) اى پيامبر! ما بر سه چيز گواهيم : الف : بر تمام كارهاى تو. ب : بر تلاوت قرآن تو. ج : بر تمام كارهايى كه شما مردم انجام مى دهيد. يعنى تمام شئون و كارهاى پيامبر و تمام كارهاى مردم در يك سو و تلاوت قرآن آن حضرت در سوى ديگر قرار گرفته و اين نشانه ى اهميّت بسيار زياد تلاوت قرآن است .
    پيام ها :
    1 آورنده ى قرآن ، بايد خود نيز اهل تلاوت باشد. (اتلوا القرآن )
    2 مهم ترين ماءموريّت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بعد از توحيد، تلاوت آيات الهى بر مردم است . (اتلوا القرآن )
    3 محور تبليغ بايد قرآن باشد. (اءن اتلوا القرآن فمن اهتدى ...)
    4 وظيفه ى مبلّغ ، رساندن حقايق به مردم است ، پذيرش يا عدم پذيرش ، مربوط به خود آنهاست . (ان اتلوا القرآن فمن اهتدى ... و من ضلّ)
    5 تلاوت قرآن ، مقدّمه ى هدايت است . (اتلوا القرآن فمن اهتدى )
    6 سود و زيان ايمان يا كفر مردم ، به خود آنها برمى گردد. (لنفسه )
    7 پيامبر مسئول گمراه شدگان نيست . (فقل انما انا من المنذرين )
    (93) وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ ءَايَتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَمَا رَبُّكَ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
    ترجمه :
    وبگو: ستايش براى خداست . به زودى آياتش را به شما نشان خواهد داد و آن را خواهيد شناخت . وپروردگارت از آنچه انجام مى دهيد غافل نيست .
    نكته ها :
    O ((الحمدللّه ))، بهترين جمله براى ستايش الهى است كه هم بارها پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به گفتن آن ماءمور شده و هم در سوره ى حمد همه ى مسلمانان ، هر روز بايد آن را تكرار كنند.
    O سعدى درباره ى غفلت انسان از عاقبت كارش مى گويد:
    كنون بايد اى خفته بيدار بود
    چو مرگ اندر آيد زخوابت چه سُود
    تو غافل در انديشه ى سود و مال
    كه سرمايه ى عمر شد پايمال
    كنون كوش كاب از كمر در گذشت
    نه وقتى كه سيلاب از سرگذشت
    سكندر كه بر عالمى حكم داشت
    در آن دم كه بگذشت عالم گذاشت
    ميسّر نبودش كز و عالمى
    ستانند و مهلت دهندش دمى
    پيام ها :
    1 رسالت الهى ، لطفى است كه بايد براى آن شكر كرد. (انّما اُمرت ... و قل الحمدللّه )
    2 آنچه تاكنون از آيات الهى ديده ايد، گوشه اى از آنهاست ؛ آيات ديگرى نيز در آينده به شما نشان خواهد داد. (سيريكم آياته )
    3 مهلت هاى الهى را نشانه ى غفلت خداوند نگيريد. (و ما ربّك بغافل )
    4 نظارت دائمى خداوند، از شئون ربوبيّت اوست . (وما ربّك بغافل )
    5 انسان در برابر اعمال خويش مسئول است . (وما ربّك بغافل عمّاتعملون )
    6 از كفر و شرك مخالفان نگران نباش . (و ما ربّك بغافل عمّاتعملون )

    fehrest page


    back page

  8. #88
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    1 پيامبران و رهبران مصلح جامعه با گناهانِ شايع زمان خود به شدّت مبارزه مى كنند. (اءتاءتون الفاحشة )
    2 با سؤ ال انتقادى ، وجدان ها را بيدار كنيد. (اءتاءتون الفاحشة )
    3 يكى از وظايف انبيا، مبارزه با منكرات است . (اءتاءتون الفاحشة )
    4 حرمت لواط، مخصوص اسلام نيست . (اءتاءتون الفاحشة )
    5 گناه علنى و آگاهانه ، زشتى ، كيفر و انتقاد بيشترى دارد. (و انتم تبصرون )
    6 زشتى لواط بر همه روشن است . (و انتم تبصرون )
    7 در نهى از منكر، به سراغ منكرات علنى برويد. (و انتم تبصرون )
    8 دفع شهوت بايد از طريق مشروع باشد. (اءئنّكم لتاءتون الرجال شهوة ...)
    9 انحراف از مسير طبيعى و شرعى در امور جنسى ، جهل و حماقت است . (بل انتم قوم تجهلون )
    10 هم جنس گرايى ، برخاسته از بى فرهنگى است . علم و دانشى كه انسان را از گناه باز ندارد، جهل است . (لتاءتون الرجال ... انتم قوم تجهلون )
    جزء (20)
    ترجمه :
    (56) فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلا اءَن قَالُوَّاْ اءَخْرِجُوَّاْ ءَالَ لُوطٍ مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ اءُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ
    ترجمه :
    ولى پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: خاندان لوط را از شهرتان بيرون كنيد، زيرا آنان مردمى هستند كه پاكيزگى مى جويند.
    پيام ها :
    1 مجرمان ، چون منطق ندارند، در برابر انبيا به زور متوسّل مى شوند. (اَخرجوا)
    2 در محيط آلوده ، پاكدامنى جرم است . (اَخرجوا آل لوط... انّهم اُناس يتطهّرون )
    3 نهى از منكر، گاهى تاوان تبعيد شدن دارد. (اَخرجوا آل لوط)
    4 در برابر گناه ، سكوت ممنوع است ، لااقل فضا را بر گناهكار تنگ كنيم . (اَخرجوا آل لوط)
    5 آزادى براى گناه ، تفكّر قوم لوط است . (اَخرجوا آل لوط)
    6 سابقه ى تبعيد مردان خدا، به زمان ابراهيم و لوط باز مى گردد. (اَخرجوا)
    7 چون فطرت گناهكار پاك است ، لذا خود را مجرم و ديگران را پاك مى بيند. (انّهم اُناس يتطهّرون )
    8 محيط، انسان را به گناه مجبور نمى كند زيرا در زمان شيوع فحشا نيز گروهى پاك زندگى مى كنند. (اُناس يتطهّرون )
    (57) فَاءَنجَيْنَهُ وَاءَهْلَهُ إِلا امْرَاءَتَهُ قَدَّرْنَهَا مِنَ الْغَبِرِينَ
    ترجمه :
    پس ما لوط و خانواده اش را نجات داديم ، جز زنش را كه (به خاطر انحراف ) مقدّر كرده بوديم از بازماندگان (و هلاك شدگان در آن شهر) باشد.
    (58) وَاءَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَراً فَسَآءَ مَطَرُ الْمُنذَرِينَ
    ترجمه :
    سپس بارانى (از سنگ ) بر سر آنها باريديم (و همگى زير آن دفن شدند) و چه بد است باران انذار شدگان .
    نكته ها :
    O كلمه ى ((غابرين )) به معناى بازماندگان و هلاك شدگان است ، اين كلمه هفت بار در قرآن به كار رفته و تمام هفت مورد درباره ى همسر لوط است .
    O مراد از باران ، گِل سخت است ، به دليل آيه ى (و اَمطرنا عليهم حجارة من سِجّيل )(431)
    O خداوند بارها نجات مؤ منان و خوش عاقبتى متّقين را وعده داده و تحقّق آن را در تاريخ انبيا و امّت ها بيان كرده است ، از جمله :
    الف : (انّا لننصر رسلنا والّذين آمنوا)(432) ما قطعا پيامبران و كسانى را كه ايمان آورده اند يارى خواهيم كرد.
    ب : (حقّا علينا ننج المؤ منين )(433) بر ما لازم است كه اهل ايمان را نجات دهيم .
    پيام ها :
    1 ثمره ى تقوا و پاكدامنى در دنيا، نجات از قهر الهى است . (فانجيناه )
    2 نجات الهى از طريق اسباب طبيعى است . (لوط به امر خدا از منطقه خارج شد تا نجات پيدا كند). (فانجيناه )
    3 رهبران الهى ، تحت حمايت خداوند هستند. (فانجيناه )
    4 زن در انتخاب عقيده ، مستقلّ است ونظام خانوادگى ، محيط زندگى و وابستگى اقتصادى به شوهر، او را در انتخاب عقيده و عمل مجبور نمى كند. (الاّامراته )
    5 وابستگى ، عامل نجات نيست ؛ شايستگى لازم است . (الاّامراته )
    6 در كيفر و مجازات متخلفان ، تحت تاءثير روابط قرار نگيريد. (الاّامراته )
    7 در برخوردها، حساب هر كسى را جداگانه بررسى كنيم ؛ انحراف همسر، به پاكى شوهر ضررى نمى زند. (فانجيناه ... الاّامراته )(همسر پيامبر مى تواند دوزخى باشد)
    8 گاهى همسر، عامل نفوذى مخالفان است . (هرگاه زمينه اى براى لواط پيدا مى شد، مثلا اگر مهمانان زيبا صورتى به خانه ى حضرت لوط مى آمدند، اين زن مردم را خبر مى كرد و به گناه ديگران راضى بود). (الاّامراته )
    9 مقدرات الهى ، به عملكرد خود انسان بستگى دارد. (قدّرناها)
    10 كسانى كه با لواط توليد نسل را قطع مى كنند، با سنگباران شدن ، نسل خودشان قطع مى شود. (امطرنا)
    11 تغيير مسير ازدواج ، به هم جنس بازى ، و تغيير قانون خلقت ، سبب تغيير باران رحمت به باران عذاب مى شود. (فساء مطر المنذرين )
    12 عقاب هاى الهى ، بعد از اتمام حجّت است . (مطر المنذرين )
    (59) قُلِ الْحَمْدُ لِلِّهِ وَسَلَمٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى ءَآللّهُ خَيْرٌ اءَمَّا يُشْرِكُونَ
    ترجمه :
    بگو: سپاس براى خداست و سلام بر آن بندگانش ، كه آنان را برگزيد. آيا خدا بهتر است يا آنچه را كه شريك قرار مى دهند؟
    پيام ها :
    1 مجازات مجرمان و نجات مؤ منان ، از الطاف الهى است و بايد شكر آن را به جاى آورد. (فساء مطر المنذرين قل الحمدللّه )
    2 شيوه ى شكر را بايد از خدا بياموزيم . (قل الحمدللّه )
    3 ستايش بندگان خدا و سلام بر آنان ، در كنار ستايش خدا مطرح است . (الحمدللّه و سلام على عباده )
    4 به ياد خدا باشيم ، (قل الحمدللّه )تا خدا هم ياد ما را زنده بدارد. (سلام على عباده )
    5 ياد اولياى خدا را فراموش نكنيد. (سلام على عباده )
    6 اولياى خدا زنده اند و سلام ما را دريافت مى كنند. (سلام على عباده )
    7 دل به خدا بسپاريم و بنده ى او شويم تا سلام خدا و رسول را دريافت كنيم . (سلام على عباده )
    8 بندگى انسان ، معيار گزينش الهى است . (عباده الّذين اصطفى )
    9 با سؤ ال ، وجدان ها را بيدار كنيد. (ءاللّه خير امّا يشركون )
    (60) اءَمَّنْ خَلَقَ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضَ وَاءَنزَلَ لَكُم مِّنَ السَّمَآءِ مَآءً فَاءَنبَتْنَا بِهِ حَدَآئِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَّا كَانَ لَكُمْ اءَن تُنبِتُواْ شَجَرَهَآ اءَءِلَهٌ مَّعَ اللّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ
    ترجمه :
    كيست كه آسمان ها و زمين را آفريد؟ و از آسمان براى شما آب فرستاد، پس به وسيله ى آن ، باغ هايى بهجت انگيز رويانيد؛ كار شما نبود كه درختانش را برويانيد، آيا معبودى با خداست ؟ (نه ) بلكه آنان قومى منحرفند.
    نكته ها :
    O ((حدائق ))، جمع ((حديقه ))، به معناى باغى است كه ديوار داشته باشد، نظير حدقه ى چشم .
    پيام ها :
    1 تفكّر در آفرينش ، بهترين راه وصول به خداست . (اءمّن خلق )
    2 هر درخت و گياهى كه مى رويد، زير نظر خداوند و با اراده ى اوست . (اَنبتنا)
    3 اِعمال قدرت الهى ، از طريق اسباب عادّى است . (اَنبتنا به )
    4 زيبايى دل انگيز، يك ارزش است . (ذات بهجةٍ)
    5 طورى سخن بگوييم كه همه بفهمند. (خواصّ و اسرار گياهان را همه نمى فهمند، ولى شادابى وزيبايى سبزه وگل ها را همه درك مى كنند. (حدائق ذات بهجةٍ)
    6 وقتى به قدرت خدا پى مى بريم كه به ناتوانى خود حتّى براى روياندن يك درخت پى ببريم . (ما كان لكم ان تنبتوا)
    7 با سؤ ال هاى پيام دار، وجدان ها را بيدار كنيم . (اءمّن خلق ... ءالهٌ مع اللّه )
    8 جلوى شبهات را بگيريد. آفرينش آسمان ها و زمين ، مدعى ندارد، ولى كشت و زرع ، مدعى دارد. بعضى مى گويند: ما منطقه را سبز و آباد كرديم . و لذا خداوند مى فرمايد: (ما كان لكم ان تنبتوا شجرها)و در جاى ديگر مى فرمايد: (ءانتم تَزرعونه ام نحن الزّارعون )(434) آيا شما كشت و زراعت مى كنيد يا ما؟
    9 توحيد، راه مستقيم و شرك ، راه انحرافى است . (يعدلون )
    (61) اءَمَّن جَعَلَ الاَْرْضَ قَرَاراً وَجَعَلَ خِلَلَهَآ اءَنْهَراً وَجَعَلَ لَهَا رَوَسِىَ وَ جَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزاً اءَءِلَهٌ مَّعَ اللّهِ بَلْ اءَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ
    ترجمه :
    كيست كه زمين را قرارگاهى ساخت و در آن ، رودها قرار داد، و براى آن ، كوه ها را (مانند لنگر) ثابت و پابرجا قرار داد و ميان دو دريا (شور و شيرين ) مانعى قرار داد (كه مخلوط نشوند). آيا معبودى با خداست ؟ (نه ) بلكه اكثر آنان نمى دانند.
    (62) اءَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوَّءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَآءَ الاَْرْضِ اءَءِلَهٌ مَّعَ اللّهِ قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ
    ترجمه :
    كيست كه هرگاه درمانده اى او را بخواند، اجابت نمايد و بدى و ناخوشى را برطرف كند، و شما را جانشينان (خود در) زمين قرار دهد؟ آيا با خداوند معبودى است ؟ چه كم پند مى پذيريد.
    نكته ها :
    O در روايات و تفاسير نديدم كه درباره ى تلاوت آيه ى 62 براى استجابت دعا نقشى باشد، لكن مردم به خاطر تناسب محتواى آيه تبّركا آن را مى خوانند و مانعى ندارد.
    O مناجات با خداى سبحان و راز ونياز با او كارى پسنديده و لازم است ، دعا به درگاه او و درخواست حل مشكلات خصوصا هنگام درماندگى ، براى همگان ضرورى است .
    اين نياز مريمى بوده است و درد
    كان چنان طفلى سخن آغاز كرد
    هر كجا دردى دوا آن جا بود
    هر كجا فقرى نوا آن جا بود
    هر كجا مشكل جواب آن جا رود
    هر كجا پستى است آب آن جا رود
    پيش حقّ يك ناله از روى نياز
    به كه عمرى در سجود و در نماز
    زور را بگذار زارى را بگير
    رحم سوى زارى آيد اى فقير(435)
    O در رواى ات مى خوانيم : نمونه ى مضطرّ واقعى ، امام زمان (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف ) است و بدترين سوء ((و يكشف السوء))، سلطه ى كفّار است كه در زمان آن حضرت برطرف مى شود و نمونه ى ((يجعلكم خلفاء)) حكومت صالحان در آن زمان است .(436)
    O هر جا كه دعاى ما مستجاب نشود، دليلى دارد، همچون :
    الف : دعاى ما، طلبِ خير نبوده وما گمان مى كرديم خير است . (زيرا دعا، يعنى طلبِ خير)
    ب : نحوه ى درخواست ، جدّى و همراه با درماندگى نبوده است .
    ج : در دعا اخلاص نداشته ايم ، يعنى اگر به درگاه خداوند رو كرده ايم ، به ديگران نيز چشم اميد داشته ايم .
    البتّه گاهى به جاى استجابتِ آنچه مى خواهيم ، خداوند حكيم مشابه آن را به ما مى دهد و گاهى به جاى خواسته ى ما، كه نزد خداوند به مصلحت ما نيست ، خداوند بلائى از ما دور مى كند و گاهى به جاى برآوردن حاجت در دنيا، در قيامت جبران مى كند و گاهى به جاى لطف به ما، به نسل ما لطف مى كند كه همه ى اين مطالب در روايات آمده است .
    O اجابتِ مضطرّ، كارى الهى است ولى سنّت الهى را تغيير نمى دهد. مثلاً سنّت خداوند آن است كه مردم به نحوى بايد از دنيا بروند و همه ى انسان ها در لحظه ى احتضار، مضطرّند و اگر خداوند به همه جواب مثبت دهد، بايد قانون مرگ را لغو كند.
    ريشه ى ايمان به خدا
    O ريشه ى ايمان به خدا، عقل و فطرت است ؛ لكن مادّيون مى گويند: ريشه ى ايمان به خدا ترس است . يعنى انسان چون خود را در برابر حوادث عاجز مى بيند، هنگام بروز حادثه اى تلخ ، قدرتى را در ذهن خود تصوّر مى كند و به آن پناه مى برد.
    مادّيون با اين محاسبه ، ايمان را زاييده ى ترس مى دانند؛ امّا اشتباه آنان اين است كه تفاوت رفتن به سوى خدا را با اصل ايمان به خدا نمى فهمند. مثلا ما هنگام ديدن سگ و احساس خطر، سراغ سنگ مى رويم . امّا آيا مى توان گفت : پيدايش سنگ به خاطر سگ است ؟ همچنين ما هنگام اضطرار و ترس رو به خدا مى رويم ، آيا مى توان گفت : اصل ايمان به خدا زاييده ى ترس است ؟
    علاوه بر آنكه اگر سرچشمه ى ايمان ترس باشد، بايد هر كس ترسوتر است ، مؤ من تر باشد. در حالى كه مؤ منان واقعى ، شجاع ترين افراد زمان خود بوده اند و بايد انسان در لحظاتى كه احساس ترس ندارد، ايمانى هم نداشته باشد، در حالى كه ما در لحظه هايى كه ترس نداريم خدا را به دليل عقل و فطرت قبول داريم . در حقيقت ترس و اضطرار، پرده ى غفلت را كنار مى زند و مارا متوجّه خدا مى كند و لذا منكران خدا هرگاه در هواپيما يا كشتى نشسته باشند و خبر سقوط يا غرق شدن را بشنوند و يقين كنند كه هيچ قدرتى به فريادشان نمى رسد؛ از عمق جان به يك قدرت نجاتبخش اميد دارند. آنها در آن هنگام به يك نقطه و به يك قدرت غيبى دل مى بندند كه آن نقطه ، همان خداى متعال است .
    پيام ها :
    1 از راه هاى شناخت خدا و يكتايى او، توجّه به يك قدرت نجاتبخش و بريدن از قدرت ها ووسايل ديگر در هنگام اضطرار است . (اءمّن يجيب )
    2 شرط استجابت دعا، قطع اميد از ديگران واخلاص در دعاست . (يجيب المضطر)
    3 آنان كه با سكوت ، از خداوند حاجتى مى خواهند، خداوند از حالشان با خبر است ولى دوست دارد بندگانش حاجت خود را به زبان آورند. (اذا دعاه )
    4 انسان بر طبيعت حكومت دارد. (يجعلكم خلفاء الارض )
    5 آيا در حال اضطرار، به قدرت هاى مادّى توجّه مى كنيد؟! (ءاله مع اللّه )
    (63) اءَمَّن يَهْدِيكُمْ فِى ظُلُمَتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَن يُرْسِلُ الرِّيَحَ بُشْرا بَيْنَ يَدَىْ رَحْمَتِهِ اءَءِلَهٌ مَّعَ اللّهِ تَعَلَى اللّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ
    ترجمه :
    كيست كه شما را در تاريكى هاى خشكى و دريا (به وسيله ى ستارگان ) هدايت مى كند، و كيست كه بادها را پيشاپيش (باران ) رحمتش به عنوان بشارت مى فرستد، آيا معبودى با خداست ؟ خداوند برتر است از آن چه براى او شريك قرار مى دهند.
    نكته ها :
    O شايد مراد از هدايت در تاريكى هاى دريا و خشكى ، هدايت از طريق ستارگان باشد. زيرا در جاى ديگر مى خوانيم : (و بالنّجم هم يهتدون ) (437)
    پيام ها :
    1 بهترين راه خداشناسى ، توجّه كردن به مشكلات و بن بست هاى زندگى و پيدا شدن راه حل وروزنه هاى اميد به لطف خداوند است . (اءمّن يهديكم من يرسل )
    2 حركت بادها با تدبير اوست . (يرسل الرياح )
    3 اگر وجدان خود را قاضى كنيم ، در مى يابيم كه جز او خدايى نيست . (ءالهٌ مع اللّه )
    4 هرگونه شرك ، محكوم است . (عمّا)
    5 قرار دادن شريك براى خداوند، توهين به مقام اوست . (تعالى اللّه عمّايشركون )
    (64) اءَمَّن يَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَآءِ وَالاَْرْضِ اءَءِلَهٌ مَّعَ اللّهِ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَنَكُمْ إِنْ كُنتُمْ صَدِقِينَ
    ترجمه :
    كيست كه آفرينش را آغاز مى كند، سپس آن را (در قيامت ) باز مى گرداند و كيست كه شما را از آسمان و زمين روزى مى دهد؟ آيا با خداوند معبودى هست ؟ بگو: اگر راست مى گوييد برهانتان را بياوريد.
    نكته ها :
    O از آيه ى 60 تا اين آيه ، پنج مرتبه پى در پى ، جمله ى ((ءالهٌ مع اللّه )) آمده است كه براى باطل كردن شرك و نفى خدايان دروغين مى باشد.
    O روزىِ انسان ، گاهى مثل نور، هوا و باران ، از آسمان است و گاهى مثل سبزى و ميوه از زمين و گاهى از حيوانات است كه آنها نيز با واسطه ، از زمين استفاده و رشد مى كنند و گاهى از معادن است كه آنها نيز از زمين هستند.(438)
    O از نظر قرآن هيچ آفريده اى محو نمى شود بلكه از نظر ماست كه مفقود مى شود.(439) معاد، برگرداندن معدوم نيست تا بعضى خيال كنند كارى محال است ، بلكه رجوع موجودات به شكل اوّل است ، بعد از تغييرى كه در شكل آنها به وجود آمده است .
    O آيات تكرارى قرآن ، با نوآورى همراه است : از آيه ى 60 تا 64، جمله ى (ءاله مع اللّه )تكرار شده ، لكن هر بار با يك جمله ى تازه همراه است :
    # در آيه ى 60 مى خوانيم : (بل هم قوم يعدلون )مشركان انحراف دارند.
    # در آيه ى 61 مى خوانيم : (بل اكثرهم لايعلمون )انحرافشان به خاطر جهل است .
    # در آيه ى 62 مى خوانيم : (قليلا ما تذكّرون )و حالا كه جاهلند، كمتر متذكّر مى شوند.
    # در آيه ى 63 مى خوانيم : (تعالى اللّه عمّا يشركون )خداوند از شرك آنان منزّه است .
    # در آيه ى 64 مى خوانيم : (قل هاتوا برهانكم )اين ها بى دليل به سراغ شرك رفته اند.
    پيام ها :
    1 همان قدرتى كه در آغاز آفريد، باز هم مى تواند آن را برگرداند. (يبدؤ ا يعيد)
    2 معاد، جسمانى است . (يعيده )
    3 با سؤ ال ، وجدان ها را بيدار كنيد. (اءمّن يبدؤ ا الخلق من يرزقكم ءاله )
    4 مخالفان شما اگر برهان دارند بپذيريد. (قل هاتوا)
    5 اسلام ، دين برهان است و از مخالفان خود هم برهان مى طلبد. (قل هاتوا برهانكم )
    (65) قُل لا يَعْلَمُ مَن فِى السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ الْغَيْبَ إِلا اللّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ اءَيَّانَ يُبْعَثُونَ
    ترجمه :
    بگو: جز خداوند، هيچ كس در آسمان ها و زمين ، غيب نمى داند و كسى نمى داند چه زمانى برانگيخته خواهد شد.
    (66) بَلِ ادَّ رَكَ عِلْمُهُمْ فِى الاَْخِرَةِ بَلْ هُمْفِى شَكٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمُونَ
    ترجمه :
    بلكه علم مشركان در قيامت به كمال خواهد رسيد، بلكه آنان (امروز) درباره ى آن (آخرت ) در شك هستند، بلكه نسبت به (چگونگى ) وقوع آن كورند.
    (67) وَقَالَالَّذِينَ كَفَرُوَّاْ اءَءِذَا كُنَّا تُرَباً وَءَابَآؤُنَآ اءَئِنَّا لَمُخْرَجُونَ
    ترجمه :
    و كسانى كه كفر ورزيدند، گفتند: آيا هرگاه ما و پدرانمان (بعد از مرگ ) خاك شديم ، آيا حتما (زنده از گور) بيرون آورده مى شويم ؟
    (68) لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نَحْنُ وَءَابَآؤُنَآ مِن قَبْلُ إِنْ هَذَآ إِلا اءَسَطِيرُ الاَْوَّلِينَ
    ترجمه :
    در حقيقت به ما و نياكانمان از قبل ، اين وعده داده شده ، (لكن ) اين وعده جز افسانه هاى پيشينيان چيز ديگرى نيست .
    نكته ها :
    O غيب ، چند نوع است : نوعى از آن را خداوند به انبيا مى آموزد، (تلك من انباء الغيب نوحيها اليك )(440) ولى نوعى ديگر نظير علم به زمان وقوع قيامت ، مخصوص ذات مقدّس اوست .
    O كلمه ى ((مَن )) براى موجودات باشعور است ، بنابراين چه بسا در آسمان ها علاوه بر فرشتگان موجودات باشعورى باشند كه در قيامت همچون انسان ها مبعوث شوند.
    O جمله ى ((بل ادّارك علمهم فى الا خرة )) نظير جمله (كلاّسيعلمون ثمّ كلاّسيعلمون )(441) است .
    O كلمه ى ((ادّارك )) از ((تدارك )) به معناى پيوستن و ملحق شدن اجزا مى باشد. يعنى مشركان در دنيا گرفتار تشتّت فكرند، ولى در آخرت اطلاعات آنها بهم پيوسته و به علم مى رسند، البتّه ديگر چه سود!
    O كلمه ((اساطير)) جمع ((اُسطوره )) به معناى افسانه است . كافران به پيامبران تهمت مى زدند كه آنچه درباره ى قيامت مى گوييد، مطالب بى اساسى است كه براى سرگرمى بيان مى شود.
    پيام ها :
    1 انكار معاد، كفر است . (قال الّذين كفروا)
    2 اگر حقيقتى را ما نپذيرفتيم ، دليل آن نيست كه واقع نمى شود يا وجود ندارد. (ءاذا كنّا)
    3 تكرار سؤ ال ، همراه با ناباورى ، نشانه ى انكار است . (ءاذا ءانّا)
    4 يكى از كارهاى دشمنان ، ايجاد شك در مسايل عقيدتى است . (ءانّا لمجرمون )
    5 قديمى بودن حرف ، نشانه ى ضعف آن نيست . (لقد وعدنا هذا ... من قبل )
    6 همه ى انبيا وعده ى معاد مى دادند. (لقد وعدنا هذا نحن و اباؤ نا من قبل )
    7 خلافكار، دنبال يافتن شريك جرم است . (نحن و اباؤ نا)
    8 افسانه خواندن سخنان انبيا، يكى از حربه هاى كافران است . (اساطير الاوّلين )
    (69) قُلْ سِيرُواْ فِى الاَْرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ
    ترجمه :
    بگو: در زمين بگرديد پس بنگريد كه فرجام گنه پيشگان چگونه بوده است .
    (70) وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلاَ تَكُن فِى ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ
    ترجمه :
    و بر (انحراف و عواقب شوم ) آنان اندوه مخور و از آنچه مكر (و توطئه ) مى كنند، دلتنگ مباش .
    نكته ها :
    O قرآن بارها با جمله ى ((سيروا)) يا ((اءفلم يَسيروا)) مردم را براى سير در زمين تشويق كرده و در اكثر موارد براى انذار وهشدار وعبرت گرفتن از زندگى مجرمان بوده است .
    پيام ها :
    1 بازديد از آثاز بجا مانده از ستمگران تاريخ ، يكى از ابزار رشد و تربيت است . (سيروا... فانظروا)
    2 تاريخ بشر، اصول ، قانون و سنّتى دارد كه بر اساس آن اصول ، عبرت هاى گذشته مى تواند براى امروز درس باشد. (سيروا ... فانظروا)
    3 سفرها بايد هدفدار باشد. (سيروا... فانظروا)
    4 حفظ آثار گذشتگان ، براى پندگيرى آيندگان لازم است . (فانظروا)
    5 مناطقى كه با قهر خدا قلع و قمع شده ، مناطق ملى است و بازديد از آنها بايد براى همگان بدون مانع باشد. (سيروا... فانظروا)
    6 مجرمان ، بد عاقبت هستند. (عاقبة المجرمين )(جرم پى در پى ، سبب كفر و تكذيب مى شود).
    7 گناه ، كيفر دنيوى و اُخروى دارد. (مشت نمونه خروار است ، قهر دنيوى را ببينيد تا به قهر اخروى پى ببريد). (عاقبة المجرمين )
    8 وقتى كه عاقبت مجرمان ، قلع و قمع شدن است ، چرا براى لجاجت و عناد آنان محزون باشيم ؟ (لاتحزن )
    9 پيامبر حتّى براى هدايت دشمنان مكّار دلسوز بود. (لاتحزن عليهم ... يمكرون )
    10 پيامبران ، تحت حمايت الهى هستند. (لا تحزن لا تكن )خداوند پيامبرش را تسلى مى دهد.
    غم مخور زان رو كه غمخوارت منم
    وز همه بدها نگهدارت منم
    از تو گر اغيار برتابند روى
    اين جهان و آن جهان يارت منم
    11 توان و ظرفيّت انسان ها حتّى انبيا، محدود است . (فى ضيق ) نگرانى پيامبر اسلام از مؤ ثّر واقع شدن حيله ى كفّار و بى اثر ماندن تبليغ خودش بود كه خداوند به او اطمينان وتسلّى مى دهد. (لا تكن فى ضيق )
    12 دشمنان اسلام ، دائماً مشغول حيله و توطئه هستند. (يمكرون )
    (71) وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَدِقِينَ
    ترجمه :
    و مى گويند: اگر راست مى گوييد، اين وعده (عذاب دنيا يا قيامت ) كى خواهد بود؟
    (72) قُلْ عَسَى اءَن يَكُونَ رَدِفَ لَكُم بَعْضُ الَّذِى تَسْتَعْجِلُونَ
    ترجمه :
    بگو: چه بسا بخشى از آن عذابى را كه با شتاب مى خواهيد، در پى شما باشد (و به شما برسد و خود خبر نداشته باشيد).
    (73) وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ اءَكْثَرَهُمْ لاَ يَشْكُرُونَ
    ترجمه :
    و البتّه پروردگار تو بر (اين ) مردم داراى بخشش است و لكن بيشترشان شكرگزار نيستند.
    (74) وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ
    ترجمه :
    و البتّه پروردگارت ، آنچه را در سينه هاشان پنهان دارند و آنچه را آشكار مى نمايند، (به خوبى ) مى داند.
    نكته ها :
    O هنگامى كه انبيا مردم را در مورد قيامت يا قهر خداوند هشدار مى دادند، مردم زمان وقوع قيامت را مى خواستند ولى از آن جا كه زمان قيامت را جز خدا كسى نمى داند، انبيا پاسخ نمى دادند و تنها نسبت به اصل قهر الهى به مردم هشدار مى دادند، نه زمان آن .
    O آنچه در سينه هاست ؛ ((ما تكنّ صدورهم )) قبل از كارهاى علنى ؛ ((ما يعلنون )) آمده و اين مى تواند به چند دليل باشد:
    الف : افكار و نيّت هاى درونى ، انگيزه ى كارهاى بيرونى است و لذا مقدّم شده است .
    ب : دانستن باطن افراد مهم تر از دانستن ظاهر آنان است .
    ج : علم خداوند به اهداف و افكار باطنى ، براى منكران معاد تهديد بيشترى دارد.
    پيام ها :
    1 كفّاربراى مشاهده ى عذاب ، شتابى همراه با مسخره دارند. (متى هذا الوعد ان كنتم صادقين )
    2 ندانستن جزئيّات يك حقيقت ، دليل بر انكار اصل آن نيست . (اگر زمان وقوع قيامت را نمى دانيم ، اصل آن را تكذيب نكنيم ). (متى هذا الوعد)
    3 ريشه ى سؤ ال از زمان وقوع قيامت ، شك در نبوّت است . (ان كنتم صادقين )
    4 پاسخ دادن به هر سؤ الى لازم نيست . (كفّار از پيامبر مى خواستند وقت عذاب را معيّن كند، ولى آن حضرت تعيين نمى كردند). (عسى اءن يكون ردف لكم )
    5 عجله ى مردم در نزول عذاب بر كافران ، حكمت خدا را تغيير نمى دهد. (عسى اءن يكون ... الّذى تستعجلون )
    6 دنيا جاى كيفر كامل نيست . (بعض الّذى تَستعجلون )
    7 كيفرهاى الهى داراى نظام و زمان بندى و مرحله به مرحله است . (ردف لكم )
    8 بيم و اميد، در كنار هم سازنده است . (ردف لكم ... اِنّ ربّك لذو فضل )
    9 در پى بودن قهرالهى نسبت به كفّار حتمى نيست ، آنان مى توانند با توبه وتغيير موضع ، نجات يابند. (عسى ...)(((عسى )) به معناى بازبودن راه بازگشت است )
    10 چشيدن گوشه اى از عذاب دنيوى مى تواند وسيله ى هوشيارى وتوبه و نوعى فضل الهى باشد. (ردف لكم بعض الّذى تستعجلون و اِنّ ربّك لذو فضل )
    11 تاءخير در كيفر، يكى از شيوه هاى تربيت ونشانه ى لطف الهى وفرصتى براى توبه است . (اِنّ ربّك لذو فضل )
    12 اكثريّت ناسپاس ، مسير لطف خدا را تغيير نمى دهد. (لذوفضل ... اكثرهم لايشكرون )
    13 در علم خدا شك نكنيد. (اِنّ ربّك ليعلم )
    14 وقتى كه خداوند همه چيز را مى داند، گناه و نفاق براى چه ؟ (ليعلم ما تكنّ صدورهم و مايعلنون )مخفى يا علنى بودن امور، در علم خداوند تاءثيرى ندارد.
    15 ربوبيّت خداوند، مستلزم آگاهى كامل اوست . (ربّك ليعلم )
    16 علم خداوند به نهان و آشكار، ضامن عمل به وعده هاى اوست ، پس عجله نكنيد. (متى هذا الوعد... تستعجلون ... انّ ربّك ليعلم ...)
    (75) وَمَا مِنْ غَآئِبَةٍ فِى السَّمَآءِ وَالاَْرْضِ إِلا فِى كِتَبٍ مُّبِينٍ
    ترجمه :
    و هيچ (موجود) پنهانى در آسمان و زمين نيست ، مگر اين كه در كتابى روشن (نزد خداوند ثبت ) است .
    next page

    fehrest page


    back page

صفحه 9 از 9 نخستنخست ... 56789

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/