صفحه 8 از 25 نخستنخست ... 45678910111218 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 241

موضوع: داستان بزرگان

  1. #71
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    [شوخی مرد عرب در یكی از حالات سخت]


    روزی حضرت بسیار اندوهگین و در این هنگام مردی به دیدار ایشان آمده بود.

    مرد عرب خواست چیزی بپرسد، اصحاب گفتند: نپرس; چهره پیامبر چنان گرفته است كه ما جرات پرسیدن نداریم.


    و گفت: مرا به حال خود واگذارید، سوگند به خدایی كه او را به پیامبری برانگیخت، هرگز رهایش نمی‏كنم تا خنده برلبانش ظاهرشود. آنگاه به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)گفت : ای رسول خدا، شنیده‏ایم دجال با نان و غذا نزد مردم گرسنه می‏آید. پدر و مادرم به فدایت، آیا باید از غذا خودداری كرده، نخورم تا از لاغری بمیرم یا بهتر است نزد دجال غذای كامل بخورم و چون سیر شدم به خدا ایمان آورم.

    پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) آن قدر خندید كه دندانهای مباركش نمایان شد. سپس‏فرمود: خیر، خداوند تو را به وسیله آنچه دیگر مومنان را بی‏نیاز می‏كند، بی‏نیاز می‏سازد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #72
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شوخی صهیب با پیامبر

    روزی حضرت به صهیب بن سنان فرمود: با آنكه از چشم درد رنج‏ می‏بری، خرما می‏خوری؟

    صهیب گفت: این چشم من درد می‏كند اما من خرما را با طرف دیگر می‏خورم.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #73
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سلام
    شخص عربي وارد مسجد شد و در آغاز به حضرت علي عليه السلام سلام كرد بعد از آن به پيامبر صلّي اللّه عليه و آله سلام نمود حاضران در مسجد به او گفتند: چرا اول به پيامبر سلام نكردي؟ در پاسخ گفت: من از پيامبر شنيدم كه فرمود: انا مدينة العلم و علي بابها بدين جهت به فرمايش پيامبر عمل نمودم.
    سفينة البحار/1/4

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #74
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    روزی حضرت امام جعفر صادق علیه السلام جامه زبر کارگری بر تن و بیل در دست داشت و در بوستان خویش سرگرم کار کردن و بیل زدن بود، چنان‏ فعالیت کرده بود که سراپایش را عرق گرفته بود. در همین حال بود که‏ اتفاقا مردی به نام ابوعمرو شیبانی وارد شد و امام را در آن رنج و تعب‏ مشاهده کرد، پیش خود گفت شاید علت این که امام شخصا بیل به دست گرفته‏ و متصدی کار شده این است که کسی دیگر نبوده که انجام دهد و امام از روی‏ ناچاری، خودش بیل را به دست گرفته و مشغول کار شده است، لهذا جلو آمد و عرض کرد: این بیل را به من بدهید تا من این کار را انجام دهم. امام حاضر نشد و فرمود نمی‏دهم. بعد برای آن که به طرف بفهماند که بیل به‏ دست گرفتن من روی اجبار و ناچاری نبود، فرمود: "من به طور کلی دوست‏ می‏دارم که مرد در راه تحصیل روزی رنج بکشد و آفتاب بخورد. "

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #75
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    یک روز، گرمی هوای تابستان شدت گرفته بود. آفتاب بر مدینه و باغات‏ و مزارع اطراف مدینه به شدت می‏تابید. در همین حال یکی از این طبقه‏ اتفاقا به نواحی بیرون مدینه آمده بود، ناگهان چشمش افتاد به مرد درشت اندامی که معلوم بود در این وقت برای سرکشی به مزارع خود بیرون‏ آمده و به واسطه خستگی به کمک چند نفر که از کسان خودش بودند راه می‏رفت. آن مرد زاهد مسلک با خود اندیشید که این مرد کیست که‏ به خاطر مال دنیا در این هوای گرم بیرون آمده است؟ نزدیکتر شد، دید این مرد محمد بن علی بن الحسین یعنی امام باقر است. مرد زاهد مسلک به خیال خود خواست امام را مورد ملامت قرار دهد، نزدیک آمد و سلام کرد و جواب سلام گرفت. بعد گفت: آیا سزاوار است کسی مثل تو دنبال کار دنیا بیرون رود؟ اگر در همین حالت اجلت فرا رسد جواب خدا را چه می‏دهی؟ امام خود را به دیوار تکیه داد و فرمود: اگر در همین حال‏ اجل من برسد خوشوقتم که در حال عبادت از دنیا رفته‏ام. من آدمی هستم‏ عیالمند، زندگی و خرج دارم، اگر زحمت نکشم و کار نکنم باید دست حاجت‏ پیش تو و امثال تو دراز کنم. زاهد همین که این بیان منطقی را شنید گفت‏ راست گفتی، من خواستم تو را نصیحت کنم اما دانستم من در اشتباهم و تو مرا نیکو نصیحت کردی .

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #76
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شنیدن شوخیهای یاران با یكدیگر
    گاه یاران در محضر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) با یكدیگر مزاح می‏كردند و می‏خندیدند. پیامبر نیز تبسم می‏فرمود و جز در موارد خلاف شرع‏ تذكر نمی‏داد.
    سماك بن حرب می‏گوید: به جابر بن سمره گفتم: آیا با پیامبر نشست و برخاست هم می‏كردی؟
    گفت: آری، بسیار.
    برنامه پیامبر پس از نماز صبح این بود كه‏ تا آفتاب نزده، محل نمازش را ترك نمی‏كرد. در این بین، یاران درباره‏ دوران جاهلیت و برخی از كارهای جاهلانه‏شان سخن می‏گفتند و می‏خندیدند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) صدای آنها را می‏شنید و تبسم می‏فرمود.
    گروهی از یاران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) از جمله سویبط مهاجری و نعیمان بدری‏ در سفر گاه باهم مزاح می‏كردند. روزی سویبط به شوخی‏ همسفرانش را گفت: غلامی فروشی دارم، می‏خرید؟ گفتند: آری.
    سویبط گفت: ضمنا بدانید او ادعایی هم دارد و به شما خواهدگفت من آزادم. پس اگر سخنش را گوش كنید، غلامم را از دست می‏دهیدو ضایع خواهید كرد. پس نعیمان را غلام معرفی كرد. مسافران او را به ده قلایص خریدند و سپس نزد نعیمان آمده، طنابی برگردنش‏افكندند. نعیمان گفت: این مرد با شما شوخی كرده، من آزادم.
    خریداران اظهار داشتند: از پیش با خبر بودیم چنین سخن خواهی‏گفت.
    آنگاه او را كشان كشان با خود می‏برند. در این لحظه، دوستان‏ همسفرش كه از این جریان سخت می‏خندیدند. دنبال خریداران ‏رفته، آزادش كردند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) باشنیدن این ماجرا تا مدتی‏ می‏خندید.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #77
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    توصیه و تشویق به مزاح و شوخی
    پیامبر و معصومان (علیهم السلام) علاوه بر این كه خود چهره شادابی ‏داشتند به دیگران نیز سفارش می‏فرمودند كه هرگز با چهره‏های عبوس و گرفته رو به رو نشوید.
    یونس شیبانی می‏گوید: به محضر امام صادق(علیه‌السلام)رسیدم. آن‏حضرت پرسید: مزاح شما با یكدیگر چگونه است؟ جواب دادم كمتر بایكدیگر مزاح می‏كنیم.
    حضرت فرمود: چنین نباشید; زیرا شوخی و مزاح بخشی از حسن خلق‏است و شما با این شوخی برادرت را خوشحال می‏كنی. رسول‏خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) همواره شوخی می‏كرد و می‏خواست مردم را شادمان كند.
    شخصی ازمحضر امام موسی بن جعفر(علیه‌السلام)پرسید: فدایت گردم، گاه درمیان گروهی هستم كه می‏گویند و می‏خندند، چه كنم؟ حضرت فرمود:
    اشكالی ندارد به شرطی كه فحش نباشد. سپس فرمود: بیابانگردی به ‏محضر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‏آمد و برای آن حضرت هدیه می‏آورد; ولی چون ‏قصد بازگشت داشت، می‏گفت: رسول‏الله! بهای هدیه ما را بدهید كه ‏می‏خواهم برگردم. پیامبرخدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) از شوخی این مرد می‏خندید و چون‏ غمگین می‏شد، می‏فرمود:
    مرد بیابانی كجاست؟ كاش می‏آمد!
    معصومان(علیهم السلام) وقتی می‏شنیدند كه شخصی صله رحم كرده، یا مومنی را خوشحال ساخته و یا گروهی از زندگی برادری باز كرده،بسیار خرسند و شادمان می‏شدند و پیروان خود را از این شادمانی ‏با خبر می‏ساختند تا مردم بدان كار روی آورند. در همین راستا،حضرت فرمود: «من سر مومنا فقد سرنی و من سرنی فقد سر الله.»
    كسی كه مومنی را شاد كند مراشاد كرده و كسی كه مرا شاد كندخدا را شاد كرده است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #78
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    لزوم دوستى و محبت به فقرا و مستمندان



    اى محمد؛ محبت خدایى، همان محبت به فقرا و همنشینى با آنان است.

    پیامبر سؤال كرد: فقرا كیانند؟ فرمود: آنان كه به كم و اندك راضى و قانعند و بر گرسنگى صابر و شكیبا و برخوشى شاكرند. از گرسنگى و تشنگى شكایت نمى‌كنند و هرگز دروغ نمى‌گویند و بر خداى خویش خشم نمى‌گیرند و بر از دست داده ها اندوهگین و بر آنچه به دست مى‌آورند شادمان نمى‌شوند.
    اى محمد؛ محبت به من، محبت به فقراست. پس همنشین و هم مجلس فقرا باش و از ثروتمندان و اغنیا و همنشینى با آنان دورى كن كه فقرا دوستان من هستند. (حدیث معراج)

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #79
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مزاحی پیامبرانه‏


    پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم پیر زنى را از قبیله اشجع دید فرمود:
    پیر زن داخل بهشت نخواهد شد،
    زن نشست و شروع به گریه كرد، بلال بن ریاح گفت: چرا گریه مى‏كنى؟! گفت: رسول خدا فرمودند: پیر زنان داخل بهشت نخواهند شد، بلال محضر آن حضرت آمد و گفت: یا رسول الله شما چنین فرموده‏اید؟
    فرمود: آرى، سیاهان هم به بهشت نخواهند رفت،
    بلال هم با آن زن شروع به گریه كرد، عباس عمومى حضرت آن دو را دید، سبب گریه‏شان را پرسید، گفتند: رسول خدا (ص) چنین فرمود: عباس محضر حضرت آمد، جریان را پرسید، فرمود:
    آرى حتى پیرمردان هم به بهشت نمى‏روند، عباس نیز مانند آن دو شروع به ناله و شیون نمود.
    آنگاه حضرت آن سه نفر را بحضور طلبید، قلوبشان آرام كرد و فرمود:
    خداوند پیر زنان و پیرمردان و سیاهان را در بهترین شكل و قیافه زنده مى‏كند، همه در حالى كه جوان و نورانى‏اند داخل بهشت مى‏شوند «و قال: ان اهل الجنة جُرْدْ مُرْدٌ مُكَحّلوُنَ»

    منبع:
    خاندان وحى، سید على اكبر قریشى

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #80
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گپ و گفتی با شیطان

    اشاره:
    روزی که شیطان تلفنی تماس گرفت و بی مقدمه گفت: "حاضرم رؤیای تو را تبدیل به واقعیت کنم"، به ناگاه شوکه شدم! باورم نمی شد! تنم خیس عرق شده بود! وحشت و ترس سرا پای وجودم را فرا گرفته بود! به هر زحمتی که بود خودم را جمع کردم و بالاخره قراری برای مصاحبه گذاشتم.
    روز مصاحبه:

    جناب شیطان با دو ساعت تاخیر حاضر شد. وقتی هم که رسید عذرخواهی کرد و گفت:
    مأموریت خطیری پیش اومد که از دوستان ساخته نبود و می بایست خودم انجام می دادم.
    پیش از انجام مصاحبه گفتم:
    با چه تضمینی باور کنم که در جریان مصاحبه بر مبنای صداقت در گفتار سخن خواهی گفت؟
    خندید و گفت: دلیلی ندارد دروغ بگویم. چون من به حربه ای مجهزم که اگر پرده از تمام اسرار من برداشته شود باز هم می توانم به خواسته های خود دست یابم.
    گفتم: چه حربه ای؟
    جواب داد: غفلت؛ انسانها را به خواب نوشین غفلت می برم و آن وقت نقشه هایم را عملی می کنم.
    سوگند یاد می کنم که تا انتقامم را باز نستانم شما آدمیان را لحظه ای آسوده نخواهم گذاشت، پیوسته بر سر راهتان در کمین می نشینم و راهزن راهتان می شوم. اکنون ببینید چگونه راه نجات را بر شما خواهم بست.


    متن مصاحبه:

    عبدالله: خودتان را معرفی کنید.
    شیطان: فردی هستم از طایفه جن. مسمی به اسم خاص "ابلیس" و مشهور به اسم عام "شیطان"؛ البته اسامی و اوصاف دیگری هم دارم که چندان معروف نیستند نظیر وسواس، خنّاس، عزازیل، عفریت، شیصبان، حارث، مارد، غوی، رجیم، ابو مره، ابولبین، مذموم، مرید و…(1)
    عبدالله: پیشه و شغل شما چیست؟
    شیطان: مشاغل فراوانی دارم؛ گاهی مسافر کشم؛ سر دو راهی حق و باطل می ایستم و مسافران را در جاده گمراهی در بست به سفر جهنم می برم. گاهی کشاورزم و بذر کینه و نفاق را در زمین دلها می افشانم. گاهی نقاشم؛ رنگ بطلان به چهره حقیقت می زنم و جامه کژی برقامت راستی می پوشانم. گاهی هم خلبانم؛ با بالهای وسوسه و القاء آنقدر بر فراز قلب آدمی چرخ می زنم تا باند مناسب برای فرود بیابم.(2)
    عبدالله: دشمنی دیرینه ات با آدمی زاد از کجا سرچشمه می گیرد؟
    شیطان: ماجرا از آن روزی شروع شد که صحنه آرای خلقت، دست به کار آفرینش آدم شد.(3) ملائک نه از روی اعتراض که از روی کنجکاوی گفتند: این موجود خاکی که می آفرینی بر روی زمین فسادها خواهد انگیخت و خونهای بسیارخواهد ریخت.اگر قصد تو طاعت بردن است که ما در فرمانبری مطاعیم. واگر مقصود تو تسبیح و تقدیس است که ما پیوسته در این کاریم.(4)
    با ما بگوحکمت این کار در چیست؟ او در جواب فرمود:
    در این کار رازهاییست سر به مهر؛ من آنچه را که در خشت خام می بینم شما در آینه هم نخواهید دید.(5)
    اینچنین بود که خالق به واسطه این مخلوق نوپای دو پا به خود بالید و بر ما فخر فروخت؛ آنگاه فرمانمان داد که: "در مقابل این مخلوق خاکی به خاک سجده فرو افتید!"
    تمامی فرشتگان بی درنگ برآدم سجده بردند.
    این فرمان اما بر من بسیار گران آمد؛ چه آنکه من سوابقی درخشان داشتم، تنها 6000هزار سال(6)(با حساب شما البته صد و نه میلیارد و پانصد میلیون سال دنیا(7))، خالصانه خدای را در آسمانها دوشادوش فرشتگان پرستیده بودم، آنقدر مستغرق در عبادت بودم که فرشتگان گمان می کردند که من نیز چون آنها فرشته ام، من نتوانستم بار این خفت را به دوش کشم. هر چه باشد آفرینش من از آتش بود وخلقت او از خاک، برتری من بر او چون آفتاب روز، روشن بود، من کجا می توانستم بر انسانی خاکزاد سجده برم.
    آری، آن روز گستاخانه در برابر خالق ایستادم و متکبرانه از این فرمان سر باز زدم.
    این شد که از درگاه ربوبی اش رانده شدم. از آن زمان به بعد کینه آدم را سخت به دل گرفتم و هر روز آتش این کینه در دلم شعله ورتر می شود.
    عبدالله: این عبادتهای خالصانه که گفتی چگونه ترا از این تکبرورزی بازنداشت؟
    شیطان: من به زعم خود از روی خلوص خدای را می پرستیدم حال اینکه از ابتدا شائبه شرک و نفاق در خداپرستی ام راه داشت و این امتحان، شرک و نفاقم را آفتابی کرد.
    عبدالله: با چه شیوه و شگردی انسانها را به دام می افکنی؟
    شیطان: با روش منحصر به فرد " گام به گام". (8) من به طور معمول کارم را در چند مرحله انجام می دهم؛ نخست از طریق وسوسه های تحریک آمیزخود، افکاری پلید را بر قلب انسان القا می کنم، آنگاه آن اندیشه زشت را نیک جلوه می دهم، سپس در مرحله عمل با تزیینات گوناگون، اشتیاق فرد را برای ارتکاب گناه برمی انگیزم.
    این را هم اضافه می کنم که در مقام روش اساساً با حصر گرایی مخالفم؛ بر این باورم که همیشه نمی توان با روشی واحد به صید شکار رفت. وسوسه، تزیین و حتی تسویل، شاید برای اغلب انسانها سودمند افتد، اما حریم دفاعی برخی انسانها گاهی نفوذ ناپذیر است؛ اینجاست که ناگزیرم به حربه های دیگری چون وحی، نسیان و ایجاد فراموشی متوسل شوم.(9) البته هنرمندیهای دیگری هم دارم؛ مثلا در هیئت و قالب اجسام، تمثل و تجسم می یابم و از این رهگذر، ابنای آدم را به سراشیبی سقوط در پرتگاه تباهی و عصیان، سوق، که چه عرض کنم، هل می دهم.(10)
    عبدالله: بزرگترین آرزوی شیطان چیست؟
    شیطان: گفتن ندارد اما اغوای تمامی آدمییان در همه ادوار و اعصار تنها آرزوییست که در سر می پرورانم.
    عجبا! من فقط شما را سوی گناه خواندم؛ شما اما به سوی گناه دویدید، اگرطعم گناه در ذائقه شما شیرین افتاد دیگر چرا مرا مقصر و مسوول این تباهی و گمراهی می انگارید؟


    عبدالله: کدام عمل انسانها بیش از همه تو را خشمگین می کند؟
    شیطان: هر چند خوش ندارم از ابرازش اما برخی انسانها برحسب عادت، با سجده های طولانی، مدام مرا آزار می دهند و بینی مرا به خاک مذلت می مالند.
    عبدالله: کدام عملشان تو را بیشتر خوشحال می کند؟
    شیطان: برای من بسی مسرت بخش است اینکه آدمی پشت سر هم گناه کند و توبه را مدام به تاخیر بیاندازد.
    عبدالله: عجیبترین عمل انسانها کدام است؟
    شیطان: برسر سفره گناه می نشینند و از هر گناهی لقمه ای بر می گیرند، آنگاه معترضانه برمن خشم می آورند که سفره گناه را تو گستردی.
    عجبا! من فقط شما را سوی گناه خواندم؛ شما اما به سوی گناه دویدید، اگر طعم گناه در ذائقه شما شیرین افتاد دیگر چرا مرا مقصر و مسوول این تباهی و گمراهی می انگارید؟!(11)
    عبدالله: شاید انسانها پر بیراهه نمی روند که تو را مقصر می دانند؟
    شیطان: چنین نیست. رسالت اغواگری را خداوند خود بر دوش من نهاده است؛ پست تبهکاری و اضلال از ناحیه خداوند به من اعطا شده است. او خود فرموده که هر که را از فرزندان آدم می توانم بلغزانم؛ با سواره نظام و پیاده نظام بر آنها بتازم؛ در ثروت و فرزند شریکشان گردم والبته من جز فریب و دروغ نویدشان نخواهم داد.(12)
    عبدالله: چه اموری زمینه های نفوذ تو را بیش از پیش فراهم می کنند؟
    شیطان: زمینه های نفوذ من البته بی شمارند اما نقطه ضعفها، حساسیت ها، حقارت ها، حسادت ها، رقابت ها، محرومیت ها، عقده ها، شهرت طلبی ها، شهوترانی ها، افزون خواهی ها و... مناسبترین زمینه هایی(بخوانید زمین هایی) هستند که درخت دشمنی و بستر نفوذ مرا بارور می کنند.
    عبدالله: اگر اجازه بفرمایید سوال را قدری خصوصی تر کنیم. شما آیا ازدواج هم کرده اید؟
    شیطان: آری، من در اوان جوانی با دختری به نام"لهبا" فرزند"روحا" از طائفه جن ازدواج کردم.(13)
    عبدالله: این ازدواج ثمره ای هم داشت؟
    شیطان: البته که داشت. حاصل این ازدواج فرزندان بی شماری بودند که در وجود آمدند.(14)
    عبدالله: سرنوشت آنها چه شد؟
    شیطان: در زمانهای کهن پیش از خلقت انسانها، میان طوایفی از جن و نسناس(طایفه ای به جای انسانهای فعلی) جنگ و خونریزی بالا گرفت و خداوند فرشتگان را فرمود که به زمین هبوط کنند، آنها هر دو طائفه از جمله فرزندان مرا به هلاکت رساندند و من از آنجا که خداپرست بودم از این معرکه جان سالم به در بردم.(15) آنگاه فرشتگان مرا به آسمان بردند و من در کنار ایشان، خدای را به جد می پرستیدم تا اینکه سخن از خلقت و خلافت آدم به میان آمد و در پی نافرمانی ام از آن جمع رانده شدم.
    عبدالله: آیا در میان طائفه خود هواخواه و طرفدار هم داری؟
    شیطان: نه تنها در میان قبیله خود که در میان انسانها نیز.
    عبدالله: متوجه منظور شما نشدم یعنی می فرمایید انسانها هم به سوی تو دست دوستی دراز می کنند؟
    شیطان: تعجب کردید؟! آری! عده ای هستند که مرا ارباب و سرپرست خود می انگارند، کارگزاران وخدمتگزارانی وفادار که اهداف شوم و توطئه های پلید مرا به خوبی جامه عمل می پوشانند.(16)
    برسر سفره گناه می نشینند و از هر گناهی لقمه ای بر می گیرند، آنگاه معترضانه برمن خشم می آورند که سفره گناه را تو گستردی.




    عبدالله: قلمرو فعالیتهای شما تا چه اندازه می تواند باشد؟

    شیطان:امور تکوینی از قلمرو نفوذ و سلطه من بیرون است؛ تنها در حوزه امور تشریعی مجال جولان دارم، یعنی اعمالی که بشر از روی اختیار و تکلیف ملزم به انجام آنهاست؛ چه می گویم؛ باید اعتراف کنم که در حوزه تشریع نیزدست من بسته است چرا که فعالیتم منحصر به اندیشه و روان(و نه جسم) آدمی است؛ آن هم در حدود دعوت واجابت؛ همین وبس.
    عبدالله: حرف آخر؟
    شیطان(در حالیکه چهره اش از شدت خشم برافروخته بود): سوگند یاد می کنم که تا انتقامم را باز نستانم شما آدمیان را لحظه ای آسوده نخواهم گذاشت، پیوسته بر سر راهتان در کمین می نشینم و راهزن راهتان می شوم. اکنون ببینید چگونه راه نجات را بر شما خواهم بست.(17)

    تهیه و تنظیم: ابوالقاسم شکوری، کارشناس دین و اندیشه


    پی نوشت ها:

    1- صالحی حاجی آبادی، نعمت الله، شیطان در کمینگاه
    2- در سوره اعراف آیه 201 می خوانیم: "ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون" ترجمه: هنگامی که اهل تقوی دچار وسوسه های شیطان می شوند به یاد خدا می افتند و ناگهان بینا می گردند. طائف یعنی طواف کننده؛ گویا شیطان همچون طواف كننده‏اى پیرامون فكر و روح انسان پیوسته گردش مى‏كند تا راهى براى نفوذ بیابد؛ ویاد خدا اکسیری است که ابرهای تیره و تار وسوسه ها ی شیطان را کنار می زند.
    3- بقره/30
    4- پیشین
    5- پیشین
    6- نهج البلاغه، خطبه 192، حضرت در این خطبه که به خطبه "قاصعه" مشهور است می فرمایند: شیطان 6000 سال خدا را عبادت کرد که معلوم نیست از سالهای دنیوی است یا اخروی.
    7- از نظر قرآن، هر روز آخرت به اندازه پنجاه هزار سال دنیاست(معارج/3) بنابراین چنانچه سالهای عبادت شیطان اخروی باشد از حاصل ضرب این دو، عدد یاد شده به دست می آید.
    8- نور/21
    9- انعام/121 ونیز بنگرید : کهف/63
    10- در تفسیر آیه 48 از سوره انفال برخی از مفسران قائلند به اینکه شیطان درقادر است درقالب اجسام نیز تمثل یابد؛ ر.ک: مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن3، صص 109-108
    11- ابراهیم/22
    12- اسراء/24
    13- تفسیر برهان جلد 2 ذیل آیات سوره حجر در داستان خلقت آدم .
    14- پیشین
    15- پیشین
    16- نحل/100

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 8 از 25 نخستنخست ... 45678910111218 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/