صفحه 75 از 208 نخستنخست ... 256571727374757677787985125175 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 741 تا 750 , از مجموع 2079

موضوع: صحيفه نور

  1. #741
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 9 صفحه 17

    تاريخ: 12/6/58

    پيام امام خمينى به علماى اعلام و مردم غيور كردستان

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    امروز تلگرامى با قيد دو فوريت و با اسم امضاى 18 نفر از ائمه جماعت و رونوشت براى پانزده مقام از مهاباد و اصل شد كه در آن اظهار تأسف شده است كه اينجانب به واسطه تبليغات سوء بر ضد كردها و اهل تسنن بسيج عمومى نموده‏ام. من با اينكه مى‏دانم علماى اعلام كردستان در مهاباد و ساير شهرستانها واقعه را آنطور كه هست مى‏دانند و پر واضح است كه سران اشرار يا جعل امضاء به اسم علما نموده‏اند، و يا علما و ائمه جماعت را الزام به امضاء نموده‏اند، معذلك لازم است براى چندمين بار به استحضار علماى اعلام كردستان و برادران كردستانى و ساير طبقات برسانم. اين سران خائن چون خود را شكست خورده و مورد تنفر ملت ايران مى‏دانند دست به اين تشبثات واهى زده‏اند،از اول پيروزى انقلاب تاكنون در هر موقعيتى كه پيش آمده است اعلام كرده ايم كه در اسلام كرد و ترك و فارس و بلوچ و لر و تركمن و غير اينها مطرح نيست. اسلام براى همه است و جمهورى اسلامى حق همه گروه‏ها را با عدالت اسلامى ادا خواهد كرد. در عين حال اين خائنان به ايران، خصوصاً كردستان دست از خيانت و جنايت برنداشته و طرح‏هائى مسالمت‏آميز را با اسلحه‏هائى كه از كشورهاى خارجى و يا از غارتگرى به دست آورده‏اند جواب داده‏اند و برادران ما را كه براى حفاظت برادران كردستانى خود بسيج شده‏اند با كمال بيرحمى و شقاوت به آتش كشيده‏اند و سر بريده‏اند، حتى به برادران كردستانى ما و به كسانى كه براى جهاد سازندگى و كمك به كردستان آمده بودند رحم نكردند و آنان را اعدام نمودند. ما به اين اشرار مى‏گوئيم اگر ما بر ضد كردها بسيج عمومى نموديم، چرا در شهرستانهاى كردستان مثل نقده و سنندج و پاوه و ديگر جاها پس از پاكسازى غير از برادرى اسلامى رفتار نشده است و چرا برادران كردستانى ما از ارتش و پاسداران و ساير قواى انتظامى استقبال پرشور كردند و با آغوش باز پذيرفتند و چرا ما گروهى را براى بازسازى آن منطقه فرستاديم كه حوائج برادران اهل سنت را برآورده كرده و با تمام امكان وسايل آسايش و رفاه آنان را فراهم كند؟ آيا ما برادران اهل سنت را دشمن مى‏دانيم كه بارها و بارها اعلام كرده‏ايم هيچ فرقى بين اين دو فرقه نيست؟ ما كه تصميم گرفته‏ايم كه آن سامان را به بهترين وجه آباد كنيم و مقدماتش را فراهم كرده‏ايم، با كرد مخالفيم؟ يا شما كه اسلحه به دست گرفته و به هيچ چيز و به هيچ كس رحم نمى‏كنيد، طرفدار كرد هستيد؟ ما بسيج عمومى اگر بكنيم، براى پشتيبانى از برادران كردستانى و استخلاص آنان از اشرار

    صحيفه نور ج 9 صفحه 18

    است و به خواست خداوند متعال شر آنان را به زودى دفع و سران خائن را شديداً به جزاى اعمالشان رسانده و با برادران كرد، حتى آنانى كه در حزب منحله دموكرات داخل شده‏اند، اگر به آغوش ملت برگردند، با برادرى و برابرى رفتار مى‏كنيم و همه در پناه اسلام خواهند بود. والسلام على عباد الله الصالحين

    روح الله الموسوى الخمينى

    
    previos page menu page next page
    

  2. #742
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 9 صفحه 19

    تاريخ: 12/6/58

    بيانات امام خمينى در جمع اعضاى ستاد مركزى جهاد سازندگى و نماينده امام در اين نهاد

    بروز تحول روحى و انسانى در ملت به دست خداوند تعالى‏

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    من كراراً اين مطلب را گفته‏ام كه اين نهضت يك تحولاتى آورده است كه آن تحولات، تحولات روحى و انسانى است كه در نظر من بسيار اهميتش بيشتر از اين پيروزى در مقابل شاه سابق و قدرتهاى بزرگ است.

    در ظرف يك مدت كوتاهى ملت ما متحول شد به حسب نوع، از يك حالى به يك حال مقابل او. يك طور تحول اين بود كه همه مشاهدش بوديد، مى‏ديديد كه در يك وقتى ملت ما طورى بود كه اگر يك پاسبان مى‏آمد در بازار مثل بازار تهران كه بزرگترين بازار ايران است و مى‏گفت كه چهارم آبان است و بايد بيرق بزنيد، علاوه بر اينكه خوب عمل مى‏كردند، براى خودشان اصلاً حق اين معنا را قائل نبودند كه بگويند نه، اصلاً يك همچو چيزى مطرح نبود، بى چون و چرا عمل مى‏كردند. همين ملتى كه از حرف يك پاسبانى تخلف را براى خودش مطرح نمى‏ديد، در ظرف مدت كوتاهى همين ملت ريخت در خيابان و گفت ما اصل سلطنت را نمى‏خواهيم، اين تحول، يك چيز بزرگى است، كوچكى نيست. يك آدمى كه، يك بازارى كه از يك پاسبان خوف داشت، يا يك مثلاً صاحب منصبى كه مى‏آمد و چند تا ستاره روى دوشش بود، همه از آن پرهيز مى‏كردند و مى‏ترسيدند، اين بچه‏ها و بزرگ‏ها و زن‏ها و مردها ريختند در خيابان‏ها و اساس مسأله را، اصلا شاهنشاهى را گفتند نمى‏خواهيم يعنى آنى كه دو هزار و پانصد سال با قدرت حكومت كرده بود بر ملت، آن را زيرش زدند و جلو هم زدند و عمل هم كردند و پيش هم بردند.اين تحول روحى يك تحولى بود كه اعجاب‏آور و هيچ نمى‏شد اسمى‏روى اين گذاشت الا اينكه تحولى بود كه با دست خدا انجام مى‏شد يعنى هيچ بشرى قدرت اين معنا را ندارد كه روحيه يك جمعيتى آن هم يك جمعيت سى و پنج ميليونى با عقايد مختلف، با روحيه‏هاى مختلف، از بچه كوچولويشان بگيرد تا پيرمرد توى مريض خانه‏هايشان اين يك همچو تحولى در او پيدا بشود، اين بشر نمى‏تواند اين كار را بكند. اين كارى بود كه، تحولى بود كه خداوند تبارك و تعالى درآن اراده داشت.

    يك تحولى ديگرى كه از اين لطيف‏تر است آن تحول انسانى است كه پيدا شد. شايد سابق همچو چيزى نبود كه دكترها و تحصيل كرده‏ها و عرض بكنم كه اشخاص نازك نارنجى به

    صحيفه نور ج 9 صفحه 20

    اصطلاح ما و اينها يك وقتى فكر اين بيفتند كه بروند گندم درو كنند، زن، خانم‏ها به فكر اين اصلش نمى‏افتادند كه يك وقت بروند توى صحرا و كمك كنند به اين كشاورزها و زحمت بكشند و عرق بريزند و عشقبازى كنند با گندم و جو و زمين. اين يك تحول لطيفى بود كه در ايران پيدا شد كه حتى ايرانى‏هاى اروپا هم يك دسته آمدند اينجا، از اروپا هم يك دسته آمدند پيش من گفتند ما آمديم براى همين سازندگى. من به آنها گفتم كه شما البته نمى‏توانيد مثل كشاورزها برويد به آنطور فعاليت كنيد، لكن اين را بدانيد كه رفتن شما، از اروپا آمدن و رفتن شما توى جامعه كشاورزى، قدرت كشاورز را چند برابر مى‏كند و حالا دارم به شما عرض مى‏كنم كه البته آنها كار ديده و كار ورزيده هستند و شماها قدرت اينكه مثلاً آنقدرى كه آنها مى‏توانند عمل بكنند نداريد، اما اين معنا هست كه وقتى كشاورز ديد كه دكتر و تحصيل كرده و مهندس و عرض بكنم اينها آمدند، زن‏هاى محترم، مردهاى محترم آمدند در آنجا باهاشان كمك مى‏كنند، قدرت آنها چند برابر مى‏شود. اين قدرت مى‏آورد و اين عمل، عمل بسيار شريفى است و اين تحول هم تحول لطيفى است كه به غير دست خدا كسى ديگر نمى‏تواند داشته باشد، نمى‏تواند اين را انجام بدهد، اين تحولات روحى، تحولات انسانى، تعاون كه در ايران پيدا شده است.

    يكى از دوستان من مى‏گفت كه در آن روزهائى كه تظاهرات بود زمان طاغوت و آن تظاهرات شديد بود (دو قصه را براى من نقل كردند، يكى از آنها را يادم است كى نقل كرده يكى را هم كس ديگرى نقل كرده) آن كه از دوستان من بود نقل كرد گفت كه من داشتم در همين خيابان‏ها كه داشتند عبور مى‏كردند، مردم تظاهر مى‏كردند، مى‏رفتم، ديدم يك پيرزنى يك كاسه‏اى دستش است يك مقدارى هم پول توى آن كاسه هست، دستش اينطور بود و در ذهنم آمد كه خوب اين فقير است و مردم به او، وقتى كه رفتم نزديك ديدم كه اين پيرزن بسيار محترم مى‏گويد كه امروز تعطيل است بازارها و پول خرد ممكن است پيدا نشود و بعضى‏ها احتياج داشته باشند كه تلفن كنند، من اين را نگه داشته‏ام كه هر كه بخواهد تلفن بكند بيايد از اين بر دارد و تلفن كند. اين يك كارى است كه ابتدائى، آدم خيال مى‏كند خوب يك چند قرآن باشد اما اين خيلى لطافت روح مى‏خواهد، اين يك انقلابى است كه خدا كرده است و من روى اين انقلاب‏هاى روحى و اين حس تعاونى كه در ملت ما پيدا شده است و آن شجاعتى كه در ملت ما پيدا شد و اين علاقه‏اى كه من ادراك مى‏كنم، حتى همين امروز، هر روز تقريباً، تقريباً من مواجه با يك همچو چيزى مى‏شوم. ديروز يك دسته‏اى از خانم‏ها، محترمات، اينجا بودند يكى اصرار مى‏كرد كه شما بگذاريد كه ما برويم كردستان. من گفتم آخر شما، نه، كردستان حل مى‏شود، لازم نيست شما تشريف ببريد. يكى گرفته بود جلوى من، تا آنجا آمد يكى‏شان دنبال من كه شما دعا كنيد من شهيد بشوم. گفتم من دعا مى‏كنم كه شما ثواب شهيد را ببريد و خدمت كنيد. اينها يك تحولاتى است كه پيدا شده است. صدر اسلام با يك همچو روحيه‏اى كه شهادت را مى‏خواستند، آنطور پيشرفت كردند و در نيم قرن تقريباً معموره را، معموره دنيا را، دنياى متمدن آنوقت را فتح كردند و الا عددشان، يك عده‏اى بودند حجازى و نه فنون جنگى به آن معناى مدرنش را كه روم و ايران‏

    صحيفه نور ج 9 صفحه 21

    مى‏دانستند مى‏دانستند و نه ابزارش را داشتند، ابزار كه هيچ نداشتند حتى هر چند نفرشان يك شتر، هر چند نفرشان يك شمشير، يك بندى از چيز خرما، ليف خرما درست كرده بودند شمشير را با آن بند بسته بودند اينجا.

    لكن روح، روح الهى بزرگ بود، آن روحى بود كه وقتى نيزه را (آن در يك جنگى مرد) آن مخالف گذاشت به اينجاى آن و فشار داد، اين ديد كه خواهد مرد، با اين فشار داد خودش را از توى نيزه، يكى نيزه توى شكمش رساند، خودش را، او را هم كشت، خودش هم مرد. يك همچو روحيه، يك همچو روحى يا مثلاً به قلعه‏هاى بزرگ وقتى كه مى‏رسيدند و كشته مى‏دادند، كشته مى‏دادند بعد براى رفتن بالا نيزه‏ها را زير يك سپر مى‏گذاشتند، سپر رويش، يكى رويش مى‏نشست مى‏رفت بالا، اگر كشته هم مى‏شد، كه مى‏شد تا در را باز مى‏كرد. اين روحيه، يك روحيه است كه روحيه الهى است، در ملت ما هم پيدا شده است الحمدلله (يكى از حضار خطاب به امام: انشاء الله خدا به شما عمر هزار ساله بدهد) و به همه ملت انشاءالله عمر با بركت كه هزار سال كه نمى‏شود لكن بركت هزار سال را، انشاء الله ملت ما اين بركت داشته باشد عمرشان همانطورى كه اين بركت بود كه سلطنت دو هزار و پانصد ساله را، اين محتاج به هزار سال فعاليت بود تا يك سلطنت دو هزار پانصد ساله را ببرند، اين بركت بود، اين بركتى بود كه خداى تبارك و تعالى به شما ملت مسلمان مومن داد و من دلخوشيم به اين تحولات است يعنى همان وقت كه من در پاريس بودم و بعضى از اين مسائل را (البته تمامشان را آنجا شنيدم يعنى بيشترش را) بعضى از اين مسائل را در پاريس مى‏شنيدم و منجمله اين بود كه يك نفرى كه رفته بود گرديده بود و به دهات اطراف ما، دهات كمره، دهات خمين، دهات چاپلق آنجاها رفته بود، به من گفت كه من در آن دهات كه رفتم، صبح همان وقتى كه بحبوحه تظاهرات و اينها بود گفت صبح كه مى‏شد در هر دهى آخوند ده جلو مى‏افتاد مردم عقبش تظاهر مى‏كردند و ايشان گفت به من در فلان جا در قلعه حسن فلك (آن قلعه حسن فلك را من رفتم مى‏دانم كجاست، در پهلوى كوهى است كه به آن كوه الوند مى‏گويند آن غير الوند همدان است. مال خمين است الوندى است، آنجا يك قلعه‏اى است مثلا به اندازه چند مقابل اين عمارت‏ها، ده بيست تا خانوار شايد داشته باشد) گفت حتى آنجا، گفت من آنجا كه رفتم، ديدم مطالبى كه در آن قلعه مردم آنجا مى‏گويند همانى است كه در تهران مى‏گويند. من آنجا در ذهنم آمد كه مساله، مساله بشرى نيست، مسأله، مسأله الهى است و اين پيش مى‏برد. وقتى مطلب توجه از جانب ماوراء الطبيعه و غيب باشد، اين ملت پشتيبان غيبى دارد و با پشتيبان غيبى شما پيش برديد والا ابزارى دست شما نبود، چهار تفنگ دست پاسبان‏هاى ما هست، اينها غنيمت جنگى است و الا كى داشتند اينها را. آنى كه در بين ملت ما بود الله اكبر و ايمان بود، فرياد الله اكبر و ايمان بود و او پيش برد.

    حفظ وحدت و روحيه الهى ضامن تداوم پيروزى است‏

    برادرها! حفظ كنيد اين را، خواهرها! حفظ كنيد اين را. تا اين،اين سنگر الهى، اين دژ محكم خدايى هست شما پيروزيد، نه دموكرات‏ها به شما غلبه خواهند كرد و نه كمونيست‏ها خواهند، همه اينها

    صحيفه نور ج 9 صفحه 22

    دفن خواهند شد لكن به شرط اينكه اين روحيه‏اى را كه خدا داده است و اين وحدت كلمه‏اى را كه از جانب غيب به شما هديه شده است، اين امانت را حفظش كنيد. الان اين يك مسأله‏اى است كه پيش ما امانت است و بايد حفظ كنيم آن را و وقتى كه توجه اين باشد كه ما براى خدا اين كار را مى‏كنيم، اين هم باز در پاريس مكرر اتفاق مى‏افتاد كه اشخاص دلسوز، اشخاصى كه هواخواه بودند، اينها به من كرارا مى‏گفتند كه نمى‏شود اصلاً، حالا كه نمى‏شود بايد يك جوريش كرد كه مثلاً به تدريج پيش برود وقدم به قدم مثلاً پيش برويم و بعضى‏ها هم از اينجا پيغام مى‏دادند كه قدم به قدم پيش برويد، حالا انتخابات را درست كنيد، بعد از انتخابات هم يك مجلس خوبى درست بكنيم و بعد از مجلس خوب و كذا و كم كم، من به بعضى‏هاشان گفتم به اينكه اين نهضتى كه الان ما پيدا شده است و همه مردم بزرگ و كوچك الان توى خيابان دارند فرياد مى‏زنند، شما اگر اين نهضت خاموش بشود، دوباره مى‏توانيد يك همچو نهضتى درست كنيد؟ نه، پس قبول داريد كه نمى‏شود. شما مى‏توانيد يك همچو قولى بدهيد و همچو اعتقادى پيدا كنيد كه اين آقاى آريامهر به قول خودش عمل مى‏كند و آمده است مى‏گويد كه ملت، علماى اعلام، اى مراجع عظام من اشتباه كردم شما احتمال نمى‏دهيد اين معنا را كه فردا همين آدمى كه آمده است مى‏گويد علماى اعلام، فردا باز همان قلدر باشد و قلم‏هاى شما را بشكند؟ جواب نداشتند بدهند. گفتند حالا كه ما اين نهضت را درست كرديم و اين هم از اينها مى‏دانيم كه اگر اينها قدرت پيدا بكنند، تمام ما را از بين خواهند برد، حالا ما بايد عمل بكنيم.

    ما مكلفيم به مبارزه با مخالفين اسلام و ملت‏

    و عمده مطلب اين است كه ما يك تكليفى داريم، ما مكلفيم، خدا به ما تكليف كرده است كه با اين مخالفين اسلام و مخالفين ملت اسلام مبارزه كنيم يا پيش مى‏بريم، يا نمى‏بريم اگر پيش برديم كه الحمدلله، هم ما به تكليفمان عمل كرده‏ايم و هم پيش برديم و اگر هم مرديم و كشته شديم، به تكليفمان عمل كرديم. ما چرا بترسيم، ما شكست نداريم، شكست براى ما نيست براى اينكه از دو حال خارج نيست يا پيش مى‏بريم كه پيروز هم شديم يا پيش نمى‏بريم كه پيش خدا آبرومنديم. اولياء خدا هم شكست مى‏خوردند، حضرت امير در جنگ معاويه شكست خورد، اينكه حرف ندارد، شكست خورد. امام حسين سلام الله عليه هم در جنگ با يزيد شكست خورد و كشته شد اما به حسب واقع پيروز شدند آنها. شكست ظاهرى و پيروز واقعى بود. اگر ماها هم كه براى خدا مى‏خواهيم كار كنيم شكست هم بخوريم، تكليف را عمل كرديم و به حسب واقع هم پيروزى با ما خواهد شد.

    شما وارث مملكتى هستيد كه دو هزار و پانصد سال به آن ظلم شده‏

    اين را عرض مى‏كنم براى اينكه به شما عرض كنم كه من مى‏دانم كه الان گرفتارى زياد است، نه براى شما، نه براى گروه شما، براى همه گروه‏ها، شماوارث يك مملكتى هستيد كه دو هزار و پانصد سال بر آن ظلم شده است و آن چيزى را كه شما خودتان مشاهد بوديد، ده پانزده سالش را

    صحيفه نور ج 9 صفحه 23

    شايد شماها يادتان است، از اول آمدن رضا خان به سر كار تا حالا من يادم است شما هيچ كدام يادتان نيست، از آنوقتى كه آن وارد شد به تهران و كودتا كرد تا حالا كه اينجا نشسته‏ام مسائل يادم است، يعنى مشاهد بودم، شماها هم زمان محمدرضا را يادتان است و خرابى‏هاى را كه بيشتر كرده از سايرين. اين دو پدر و پسر هر دو خيانت كردند اما خيانت‏هاى اين بيشتر از خيانت‏هاى او بود. خرابكارى اين بيشتر از خرابكارى او بود، ما وارث يك همچو مملكت خراب از همه جهت، اقتصادش، خوب دنبال هر انقلابى يك آشفتگى است، اين قابل تعرض نيست، يك رژيم بخواهد تغيير بكند، آن هم يك همچو رژيمى، آن هم به دست مردم، نه به دست يك نظامى كه روى نظم كارهايش انجام ميدهد نه كودتا، كودتا نبود، آنها مى‏خواستند كودتا بكنند، خوب البته مى‏دانيد كه در اين شب‏هاى آخرى كه ما تهران بوديم، قضيه كودتا بود و كشتن همه لكن خدا نخواست و همان‏هاى كه مى‏خواستند به دست آنها كودتا كنند همان‏ها هم برگشتند به همه آنها و خدا برگردانده است، شما غافل نشويد از اين. شما افغانستان الان را ملاحظه كنيد، افغانستان الان چند ماه است گرفتارند مردم، خداوند انشاء الله كه نجاتشان بدهد، براى اين است كه طرفشان كه عبارت از اين مرد فاسق است، مى‏كوبد آنها را با طياره و با توپ و تانك. يكى از عناياتى كه خداى تبارك و تعالى به شما كرد و به ما كرد اينكه اينها را از خدا يك خوفى در دلشان وارد كرد كه متشبث به آن اسلحه‏ها نشدند، منصرفشان كرد، آنطور نبود كه فانتوم‏ها را بياورند بالاى سر تهران و چه بكنند، بعضى‏هاى‏شان هم كه گفته بودند اطاعت نكرده‏اند از آنها. اگر چنانچه آنها قواى انتظامى‏شان را به كار انداخته بودند و تهران را سركوب كرده بودند، حالا شما اينجا مجتمع نبوديد، ما هم نبوديم. اين يكى از معجزاتى بود كه خداوند اينها را منصرفشان كرد از اين كار، اگر هم تو ذهن يكى‏شان آمد، يا ترسيد و نكرد، اگر هم دستور داد، طرف ترسيده بود يا طرف براى خاطر خدا نكرد، اين هم يكى از چيزهايى بود كه دراين نهضت واقع شد و امرى بود ماوراءالطبيعت، مثل افغانستان نشد.

    يأس به خود راه ندهيد كه از جنود شيطان است‏

    در هر صورت اين را مى‏خواستم عرض بكنم به شما كه شجاع باشيد. در گرفتارى‏ها كه مى‏آيد، پا بر جا باشيد مأيوس هيچ وقت نشويد. دولت اگر چنانچه نمى‏تواند به آن اندازه‏اى كه، من تصديق مى‏كنم كه دولت مشغول كار است، كار خيلى هم كردند اين هم به خود آقايان گفته‏ام، به آقاى بازرگان و ديگران گفته‏ام كه شما كار مى‏كنيد و عرضه نمى‏كنيد، ديگران كار نمى‏كنند و مى‏گويند، ديگران كار نمى‏كنند، فريادش را مى‏زنند. اينها خيلى كار كرده‏اند اما عرضه نمى‏كنند. چند دفعه تا حالا به آنها، شما اين پاكسازى را خوب عرضه كنيد، آن خانه‏سازى را عرضه كنيد، آن امداد را كه داريد در همه جا مى‏كنند و مى‏كنيد عرضه كنيد به مردم، اين چيزهايى كه تا حالا شده است بگوئى‏د. فقط در تمام اين مدت يك روز آقاى هاشمى( سلمه الله تعالى ) در مدرسه فيضيه شمرد، پنجاه تا تقريباً يا سى تا، چند تا بود شمرد يكى يكى كه اين كارها تا حالا شده است. خوب اين را بايد در روزنامه‏ها بنويسند، صدايش

    صحيفه نور ج 9 صفحه 24

    را در آورند كه مردم نيايند از ما سؤال كنند كه آقا اين چيزى كه در صد (شماره حساب بانكى) ريخت، خورديد يا عمل شد. نگويند مردم كه خوب، مردم آن چيزى كه در صد ريختند الان خرج شده، تمام شده، باز هم احتياج است ولى عرضه نمى‏كنند، بايد عرضه كنند. عمل كردند، اما اينقدر اشكالات در كار است كه به اين زودى نمى‏شود درستش كرد ، يك مملكت آشفته‏اى را به اين زودى نمى‏شود اصلاحش كرد، اين پافشارى لازم دارد، بايد مأيوس نشد. د راين قضيه كردستان بعضى از آقايان محترم به طور يأس‏آميزى و بعضى از سران به طور ياس آميزى با من تماس مى‏گرفتند (حتى اين روزهاى آخر) كه اگر چنانجه با اينها وارد مذاكره نشويم، چه خواهد شد و چه خواهد شد، از دست ما خواهد رفت. به ايشان گفتم اشتباه مى‏كنى به اتمام رسيد.

    مقصود من اين است كه هيچ وقت يأس را در قلب خودتان وارد نكنيد، ياس از جنود شيطان است، اميد از جنود خداست، هميشه اميدوار باشيد، پشتوانه شما خدا و اسلام است. كسى كه پشتيبانش اسلام است از چه بترسد؟ با يك اشاره همه تمام مى‏شود، اتكال كنيد به خداى تبارك و تعالى، اتكال كنيد به قرآن و اسلام و پيش برويد و اينكه يك كسى مثلا فرض كنيد سردى با شما مى‏كند، همراهى با شما نمى‏كند، اينها چيز مهمى نيست خدا همراه شماست ولو حالا با شما يك قدرى هم فرض كنيد سردى مى‏كنند يا اگر همراهى نمى‏كنند يا اگر دلجوئى نمى‏كنند. كار وقتى براى خدا باشد، ديگر انسان خوف از چيزى ندارد. حضرت على بن الحسين سلام الله عليه در آن بحبوحه كذايى كه بود راجع به اينكه همه اصلا مقدراست كه بايد كشته بشويد، اينطور نقل مى‏كنند اهل منبر كه عرض كرد به امام عليه السلام كه " اولسنا على الحق" ما بحق نيستيم؟ فرمود چرا، گفت پس چرا بترسيم از مردن « فاذا لانبالى بالموت ) وقتى ما بحقيم، ما بحقيم هيچ اشكالى در اين نيست كه بحقيم ، ما در مقابل باطل ايستاده‏ايم باطل عبارت از رژيم سلطنتى جابر و شما مسلمان متعهد در مقابل يك همچو رژيمى و در مقابل دستجاتى كه تاييد او را مى‏كردند كه ابر قدرت‏ها بودند و ساير قدرت‏ها. شماها بحقيد، وقتى شماها بحقيد، از اينكه با ما فلان كس همراهى نمى‏كند چه باكى. خوب من كه بحقم من تكليفم را دارم عمل مى‏كنم حالا شما با من موافقت كنيد، نخير مخالفت كنيد، ده تا هم فرض كنيد كه كاره چوب لاى چرخ بگذاريد من كارم را دارم انجام مى‏دهم، رسيدم به آن كارى كه انجام دادم، دو تا چيز بردم يكى ثواب خدا، يكى رسيدن به مطلب. نرسيديم، ثواب خدا سر جاى آن هست. شكست توى كار نيست، شما ملت شكست نمى‏خوريد انشاء الله و به پيش مى‏رويد و انشاء الله همه اين مشكلات تمام خواهد شد. البته راجع به اين قضيه اى هم كه آقا گفتند و اينها، من اين آقايان مى‏آيند اينجا باهاشان صحبت مى‏كنم. اميدوارم كه همه موفق باشيد، مويد باشيد، همه از جنود امام زمان سلام الله عليه باشيد و در دفتر آنها اسم شما را بنويسند.

    
    previos page menu page next page
    

  3. #743
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    previos page menu page next page

    صحيفه نور ج 9 صفحه 25

    تاريخ: 12/6/58

    بيانات امام خمينى در جمع اعضاى خانواده شهيد سرهنگ فراشاهى و بانوان مكتب ولى عصر

    تبليغات و تحقيقات دامنه‏دار اجانب براى تضعيف اسلام و روحانيت‏

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    مهم براى هر ملتى اين است كه آن دردهايى كه دارد بشناسد و درمان آن درد را و دنبال آن به معالجه بپردازد؛ دردهايى كه در طول تاريخ و بالخصوص از آنوقتى كه غربى‏ها راه باز كردند به شرق و از همه بالاتر در اين پنجاه و چند سال حكومت سياه براى ملت ما پيش آمده است و مع‏الاسف بسيارى از قشرها غافل از آن هستند و بعضى‏ها هم با طور خيانت‏آميز دامن به آن مى‏زنند. مهم اين است كه آن دردى كه براى ملت ما پيش آمده و الان به حال يك مرض، يك مرض مزمن تقريبا هست اين است كه كوشش كرده‏اند غربيها كه ما را از خودمان بيخود كنند، ما را ميان تهى كنند، به ما اينطور بفهمانند و فهماندند كه خودتان هيچ نيستيد و هر چه هست غرب است و بايد رو به غرب بايستيد. آتاتورك، در تركيه من مجسمه او را ديدم، دستش اينطور بالا بود گفتند او دست را بالا گرفته رو به غرب كه بايد همه چيز ما غربى بشود. يكى از اشخاصى كه در زمان رضاشاه و بعد از رضاشاه هم او بود و معروف هم بود، حالا من ميل ندارم اسمش را ببرم، اولش هم معمم بود و بعد هم مكلا و بعد هم سنا و اينها راه داشت، آن هم گفته بود كه همه چيز ما بايد انگليسى بشود. اينطور نقشه بوده است، اينطور طرح بوده است كه ما را از خودمان بيخبر كنند و تهى كنند و به جاى او يك موجود غربى درست كنند، طورى باشد كه ما اسم مدرسه هم وقتى بگذاريم يكى از اسمايى كه غربى‏ها دارند بگذاريم. اسم خيابان‏هاى‏مان هم به اسماء غربى‏ها نامگذارى شود. دواخانه‏ها و موسساتمان هم با آن اسماء، اگر بخواهند خيلى برايش احترام قائل بشوند، آن اسماء را داشته باشد. كتاب‏هايى كه در اين نيم قرن نوشته شده است استشهاد صاحب كتاب‏ها همه به حرف‏هاى غربى‏ها هست، اگر يك مطلبى را مى‏خواهند بگويند، دنبالش مى‏گويند اين را هم چه كسى گفته است، يكى از فلاسفه غرب را اسم مى‏برند. هم آنهائى كه كتاب مى‏نويسند از خودشان بيخبر شده‏اند و هم ماها و مردم از خودمان تهى شده‏ايم و به جاى يك موجود شرقى اسلامى، يك موجود غربى بر ما تحميل شده كه خودمان را گم كرده‏ايم و به جاى مغز شرقى مغز غربى نشسته است، تا استشهاد به آنها نباشد، مشترى هم كم مى‏شود. كتاب‏ها بخواهند مشترى زياد داشته باشند، موسسه‏ها بخواهند زياد مشترى داشته باشند، دواخانه‏ها بخواهند كه زياد به آنها توجه بشود اسماء غرب را بايد بگذارند رويش تا اينكه مشترى پيدا بكنند.

    صحيفه نور ج 9 صفحه 26

    استشهاد به كلام غربى‏ها بشود تا اينكه مردم توجه به كتاب پيدا كنند. اين يك مرضى است در شرق، يك مرضى است كه تا اين مرض هست شرق نمى‏تواند صحيح باشد. تا اين مرض هست شرق انگل است، تبع است. تا ما يكى‏مان مريض مى‏شود فورا راه مى‏افتد به انگلستان، فرانسه، به امريكا. در زمان محمدرضا، در ذهنم اين است كه يك لوزه‏اى مى‏خواستند يكى از اين بچه‏هاى آنها بود - چيزى حالا درست يادم نيست - لوزتين را مى‏خواست عمل كند، مى‏گفتند از خارج بايد بيايد. نه اين كه اينجا طبيب نبود، طبيب بود لكن هم طبيب و هم آن كه محتاج به طبيب است، از خودشان بيخبر بودند خودشان را هم نمى‏شناختند، هر چه مى‏شناختند غرب را مى‏شناختند. الان هم هر كه مريض مى‏شود در عين حالى كه در اينجا طبيب متخصص هم هست، همان طبيب متخصص هم كه اين معنا را مى‏تواند عمل بكند لكن از باب اينكه مغزش غربى شده است مى‏گويد ببريد او را انگلستان. چند وقت پيش از اين چند تا از اطباء اينجا بودند و من راجع به همين مسائل كه خوب چه شده است كه، من اينطور مى‏گفتم كه نگذاشتند كه طبيب پيدا بشود در ايران و از اين جهت است كه مى‏برند به خارج. او مى‏گفت كه نه، ما طبيب هستيم، اينها را هم كه به خارج مى‏برند، در خارج هم اطباء ايرانى زياد هستند و بسيارى از اينها را هم، همان اطباء ايرانى معالجه مى‏كنند. گفتم خوب بدتر براى اينكه شما حالا طورى شده‏ايد كه ديگر خودتان هم نمى‏توانيد خودتان را بفهميد، خودتان را گم كرديد، به جاى خودتان يك موجود غربى نشسته است. فلاسفه غرب الان هم محتاج به اين هستند كه از فلاسفه شرق ياد بگيرند، كتاب‏هاى ابوعلى الان هم من گمان مى‏كنم تا چند وقت بيش از اين بود و الان هم همين طور، مورد استفاده اطباء غرب باشد. قانون بوعلى رسما تدوين مى‏شده آنجا، استفاده از آن مى‏شده لكن اين تحفه شرقى رفته غرب، غرب از آن استفاده كرده و ما خودمان گم كرده‏ايم خودمان را، بوعلى را نمى‏شناسيم. اين براى اين است كه آنوقتى كه اينها راه پيدا كردند به ممالك شرق كه شايد سابقه‏اش حدود ششصد سال يا همچو چيزى باشد (درست من نمى‏دانم لكن طولانى است) مطالعات در همه چيز شرق مطالعه كردند. اشخاص متخصص از خارج آمد، از غرب آمد و همه جاى ايران را و همه جاى شرق را گردش كردند و بررسى كردند. در تاريخ هست، در همين تاريخ‏هاى آخرى كه با شتر مى‏رفتند اين بيابان‏هاى ما را، همان بيابان‏هاى بى‏آب و علف هم مى‏رفتند، با شتر مى‏رفتند و آنجا بررسى مى‏كردند. يك قسم از بررسى‏ها و اينها مال اين بود كه بفهمند چه دارد شرق، نفت را، كبريت را، هر چه كه دارد، مس، آهن، اين ذخاير زيرزمينى را بفهمند چه دارد و بايد به چه راه آنها را به دست آورد. آنها كشف مى‏كردند. در همدان من بودم كه يكى از آشناهاى من كه سابقه داشت (اينكه مى‏گويم مال شايد حدود بيست سال يا بيشتر باشد) كه يك ورقه‏اى آورد شايد يك متر در يك متر نقشه بود، نقشه مال همدان و دهات و قراء و قصبات همدان بود، اين را كه باز كرد من ديدم نقطه‏هايى با رنگ ديگر، زياد نقطه در آن هست. گفتم اينها چيست؟ گفت اين نقشه از خارجى‏هاست، اين نقطه‏ها جاهايى است كه يك چيزى در آنجا پيدا مى‏شود، يك زيرزمين، يك چيزى دارد آنجا، اينها همه جا را مطالعه كردند. يك راه اين بود كه يك قسم از مطالعاتشان مطالعات شناختن ذخاير شرق كه يكى از آن هم ايران بود، يك قسم از مطالعات هم

    صحيفه نور ج 9 صفحه 27

    كه باز در همان وقت‏ها كه اين وسائل اتومبيل و اينها نبود با قافله‏ها حركت مى‏كردند و با شترها مى‏رفتند و مطالعه در گروه‏هاى مختلف، عشاير ايران، بختيارى‏ها - عرض كنم - بلوچ‏ها، كردها، يك دسته آنجاها مى‏رفتند و مطالعه مى‏كردند آنها چه جور آدم‏هائى‏اند و چه جور مى‏شود آنها را تحت استعمار گرفت. و يك گروه ديگرى هم در شهرها مشغول مطالعه بودند كه اينها چه جور وضعى دارند و آنطورى كه من مى‏فهمم از رويهمرفته مطالعاتشان راجع به انسان‏ها اين حاصل شده است كه اين جمعيت شرقى به اسلام اعتقاد دارد و آن كه مانع مى‏شود از اينكه آن چيزهاى زيرزمينى را به غارت ببرند اينها هستند كه به اسلام عقيده دارند، اين قشرهاى ديگرى كه با اسلام سر و كار ندارند از آنها هيچ باكى نداشتند، آنها يك مردم تهى هستند كه با آنها كارى نداشتند، آن كه از آن خوف داشتند توده‏هايى بود كه به اسلام عقيده داشتند. خوب، اينهائى كه به اسلام عقيده داشتند از چه راه اين عقيده را پيدا كرده بودند از طريق روحانيت اين اعتقاد را اينها تزريق كرده بودند و مطالعاتشان به اينجا رسيده است كه، رسيده بود كه اين ملاها در دهات و قصبات و همه جا هستند و هر وقت بخواهند، اين مردم را ممكن است كه به شورش وا دارند. چه بكنند اين نشود؟ دو نقشه مى‏خواستند پياده كنند. در زمان رضاشاه پياده شد به طور سختى هم پياده شد و بعد از آنكه ديدند آن سختى‏ها مشكل است و نمى‏شود، به ترتيب شيطانى يكى اينكه اسلام را در بين توده‏ها، در بين مردم، اين را كوچكش كردند، قلم‏هاى اجير آنها و تبليغات دامنه‏دارشان راجع به اينكه اين اسلام مال زمان سابق بوده است، چيزى كه مال هزار و چهار صد سال پيش از اين است ديگر حالا، حتى حالا هم اگر شما ديده باشيد گاهى وقت‏ها جرات نمى‏كنند بگويند، اما مى‏گويند در يك كلمه‏اى. اين يك راه بود كه اسلام را اصلا از نظر مردم بيندازند اسلام كهنه شده است، ديگر حالا وقت عصر نوينى است، حالا عصر تجدد است، حالا عصر موشك است، در عصر موشك ديگر اسلام نبايد مطرح بشود يك راه ديگرش هم كه در عرض همين دنبال مى‏شد اينكه روحانيت را از دست مردم بگيرند اينها دربارى‏اند، اينها انگليسى‏اند، خود انگليس‏ها تزريق مى‏كردند، خود انگليس‏ها به مردم اينطور مى‏گفتند كه اينها انگليسى‏اند، اينها منحرفند، انگليسى‏اند. خودشان به مردم اينطور مى‏گفتند، آنهايى كه اجير بودند از طرف آنها، به مردم اينطور تزريق مى‏كردند. خوب سابق، ده، بيست سال پيش از اين، بيست سال پيش از اين يا يك قدرى بيشتر، انگليس معروف بود و مطرح بود، بعد آمريكا جلو افتاد اينها دربارى‏اند، اينها انگليسى‏اند، اينها را گذاشته‏اند براى اينكه مردم را خواب بكنند، دين اصلش تخدير است، دين مثل مخدرات مى‏ماند، مردم را خواب مى‏كند كه آنها ببرند، و بچاپند، و روحانيت هم عامل انگليس‏ها هستند اينها آمده‏اند اينجا مردم را خواب كنند كه آنها بچاپند و اينها حرف نزنند، مردم را اينها خواب مى‏كنند، آنها اموالشان را مى‏برند و خودشان خوابند ملتفت نيستند. اين دو نقشه بود كه اسلام را از نظر مردم پايين بيندازند و مردم به آن بى‏اعتنا بشوند و آنها هم كه اسلام را ترويج مى‏كنند، از آنها هم مى‏ترسيدند، آنها را هم منحط كنند تا اينكه اين دو تا قدرت وقتى كه از ملت گرفته شد ديگر ملت نمى‏تواند كارى انجام بدهد، نه مى‏تواند وحدت داشته باشد و نه مى‏تواند عمق مسائل را بفهمد، از آن طرف هم نويسنده‏هايى كه از خودشان هستند يا بدتر از

    صحيفه نور ج 9 صفحه 28

    خودشان هستند به اين مسائل كمك مى‏كردند. يكى ا ز شعراشان در همان عصر (مضمون شعرش را مى‏گويم، شعرش هم يادم است) مى‏گويد تا آخوند و قجر در اين مملكت هست اين ننگ را كشور دارا به كجا ببرد. اين ننگ اينكه، ننگ اينكه آخوند در اين مملكت هست كشور دارا اين ننگ را به كجا ببرد آنوقت كه رضاشاه غلبه كرد، شاعر اينها منطقش اين بود كه يك ننگى است، روحانيون در اينجا ننگ است، كشور دارا بايد از روحانيون و آن چيزى كه روحانيون مى‏گويند كه اسلام است، تا اين هست چطور اين ننگ را ما، يك مجلسى درست كردند در همان زمان آن شخص (شايد در اواخر زمان) كه در آن مجلس نمايش غلبه اسلام بر ايران بود كه لشكر عرب آمد و غلبه كرد و - عرض بكنم كه چيز را - ايران را گرفت و آنوقت - چيز هم - عربستان هم جزء اينجا بود. آنجا دستمال‏ها را در آوردند به گريه، گريه اينكه اسلام آمد و ايران را اسلامى‏اش كرد، گريه كردند. در يك مجلس عمومى درست كردند وضع را به طورى كه دستمال‏ها را در آوردند و به حال ايران گريه كردند كه ايران اسلام آمده است. چه بود؟ براى اين بود كه مردم را از اسلام همچنين بترسانند كه اسلام آمد و بكلى اوضاع را به هم زد. الان كه ما اينجا نشستيم، من آن طرف بودم، يك طومار، يك چيزى آمد، تلكسى آمد كه در آن اين بود كه به امر تو ايرانى‏ها بر ضد كردها قيام كردند. اينطور الان حزب دموكرات در آنجا و آقايان كرد را هم اينها در مهاباد، چون الان ديدند مهاباد از دستشان دارد مى‏رود و وقتى رفت ديگر تمام شد و انشاء الله همين طورى مى‏شود، چون ديدند كه ديگر كارشان ديگر به آخر رسيده است به اينجا منتهى شدند كه يك تلكسى بود كه الان من آن طرف خواندم، با اسم من شروع شده و دنبالش هم عده زيادى از روزنامه‏ها و اينها رونوشت به همه آنها و همه به اينكه ما كردها، ملت كرد كه با شما يكى هستند، چطور شده است كه حالا همه مردم را شما وادار كرديد همه ايران بر ضد كردها قيام كردند؟ در صورتى كه همه ايران مى‏دانند كه بر ضد، بر ضد ضد كرد، كردها قيام كرده‏اند، نه بر ضد كردها، چون ما هميشه داد اين معنا را داريم كه كردها با ما برادر هستند معذلك - به اين - مطلب به اين روشنى را دارند به من تلگراف مى‏كنند، به مهندس بازرگان تلگراف مى‏كنند و تلكس مى‏زنند.

    تاريخ مبارزاتى انبيا و علماى اسلام، افشاگر تبليغات كذب استعمار

    وضع اينطورى است كه مى‏خواهند اينطور نمايش بدهند، همين اشخاص بودند، همين اشخاصى هستند كه اسلام را به مردم اينطورى نمايش مى‏دهند كه اسلام آمده است كه مردم را خواب كند، اسلام آمده است كه طبقه مستضعف را خواب كند تا بزرگ‏ها اينها را بخورند و اينها صدايشان در نيايد، غافل از اينكه تاريخ در كار هست، تاريخ هست، تاريخ اسلام كه ديگر دور نيست خيلى، در راجع به همه اديان اينها مى‏گويند. خوب اين تاريخ هست. همه اديان وقتى كه شما ملاحظه بكنيد سران اين اديان كه انبيا بودند، اينها از طبقه مستضعف قيام كردند و طبقه مستضعف را بر ضد قدرت‏ها شوراندند. حضرت ابراهيم خودش بوده و يك تبرى، از طبقه پائين در مقابل آن نمرود عصر قيام كرد و آن مظاهر آنها كه مظاهر اشرافيتشان را (بت‏پرستى هم آنوقت يك مظاهر اشرافى بود) آنها را

    صحيفه نور ج 9 صفحه 29

    شكست. حضرت موسى هم يك شبان و يك عصا، از همين طبقه مستضعف، اين طبقه را بر ضد فرعون و بر ضد دستگاه طاغوتى او برافراشت، اينها را بر انگيخت بر ضد آنها، نه اينها را خواب كرد تا آنها بخورند، اينها را بيدار كرد كه آنها را بكشند. عكس آنكه نويسنده‏هاى خائن ما و نويسنده‏هاى خائن‏تر خارجى‏ها مى‏گويند كه دين افيون جامعه است و انبيا آمده‏اند كه جامعه را با اين افيون خواب بكنند و قدرتمندها و طاغوت‏ها اين را، جامعه را بمكند و اينها خواب باشند. درست وقتى تاريخ انبيا را ملاحظه كنيد عكس اين است يعنى طاغوت‏ها به مردم غلبه كرده بودند و خداوند در هر عصرى يك نفر را از همين قشر پائين، از همين چوپان‏ها، از همين طبقه مستضعف برانگيخت و اين طبقه مستضعف را بيدار كرد و بر ضد طاغوت‏ها قيام كرد و فرعون را غرق كرد و از بين برد. و اما اسلام كه تاريخش نزديك به ماست آنها اينقدر دورند، تاريخ نزديك به ماست، زندگى پيغمبر اكرم معلوم است براى همه چه جور بوده است. معارض‏هاى او و جنگ‏هاى او معلوم است با كى جنگ كرده. پيغمبر اكرم در مكه مكرمه از همين طبقه مردم، البته از اشراف به آن معنا كه سادات آنوقت بودند، نه اشراف به آن معنا كه سرمايه‏دار بودند، به آن معنا كه سادات بودند، از آنها بود لكن فقير بود، از طبقه فقرا بودند اينها، تا آخر هم با همين فقر زندگى كردند و معذلك اين كارها را انجام دادند. از همين طبقه در مكه پيدا شد و اشراف مكه و سرمايه‏دارها و قافله‏دارها و اينها با او مخالفت كردند به اندازه‏اى كه نمى‏توانست ديگر آفتابى بشود، توى غار رفت، مدت‏ها در غار محبوس بود آنجا تقريبا، تا كارهاى تبليغات زيرزمينى را اينجا كرد. يك عده‏اى را با خودش همراه كرد و بعد ديد اينجا زورش به اينها نمى‏رسد با مردم مدينه بست و بند كرد و تشريف بردند مدينه، در مدينه هم كه رفتند وارد نشدند به يك طايفه چيزدار، به همين فقرا، به همين مردم ضعيف. مسجد پيغمبر اكرم هم مثل اين مسجدهاى شما نبوده است مسجد اعظم، يك جاى كوچكى، يك سقفى با اين چيزهاى خرما، با اين چيزهاى خرما يك چيزى درست كرده بودند، يك ديوار اينقدرى هم براى اينكه مثلا حيوانات وارد نشوند با يك چيزى گلى يا از همين‏ها درست كرده بودند. اما سرنوشت اسلام را در يك همچو مسجدى درست مى‏كردند. مسجد بود، همچو نبود كه قبه و بارگاه باشد و ميان تهى، از آن تاسيسات خالى لكن از همان جا روم و ايران را شكست دادند، هر چه هم بخواهند اينها گريه كنند. اين پيغمبر اكرم از همين طبقه پايين به طورى كه وقتى هم مدينه تشريف بردند باز اصحابى ايشان داشتند كه خانه نداشتند، هيچ خانه نداشتند، در مسجد اينها مى‏خوابيدند، يك صفه‏اى بود كه اصحاب صفه مى‏گفتند، عده‏اى آنجا پهلوى هم همان جا مى‏خوابيدند زندگى‏شان همان بود. زندگى نداشتند وقتى هم مى‏خواستند جنگ بروند هر چند نفرشان يك شتر، هر چند نفرشان يك شمشير، اينجورى بود وضعشان. هيچى، هيچ خبرى نبود در كار. از اين طبقه بودند، در مقابل كى؟ جنگ‏هاى پيغمبر با كى بوده؟ آيا پيغمبر آمده اين طبقه مستضعف را خواب كند كه آنها بمكندش؟! يا آمد و اين طبقه ضعيف را، اين مستضعفين را برانگيخت؟ جنگ‏هاى پيغمبر همه‏اش با همين اشراف بود و با همين باغدارها و با همين سرمايه‏دارها و با همين‏ها و بعد هم با سلاطين و با كسان ديگر. كاغذهاى پيغمبر به سلطان ايران، به سلطان روم،

    صحيفه نور ج 9 صفحه 30

    به سلطان قبط، به كجا، كاغذهايش همه معروف است ديگر، دعوت كرده آن سلاطين را كه بياييد آدم بشويد، مسلم بشويد، نه اينكه خواسته است كه مردم را لالايى بگويد خواب كند، افيون باشد هر كه قرآن را بخواند. آخر بى‏انصافى اين است كه قرآنى كه در خانه همه مسلمان‏ها هست، همه دارند اين قرآن را مى‏بينند، قرآنى كه هر صفحه‏اش را كه باز كنى راجع، يا مثلا هر جزئيش را كه ببينيد راجع به قتال و راجع به كشتار اشخاص طاغوت و بر انگيختن مستضعفين در مقابل مستكبرين است. اين بى انصاف‏ها قرآن را كه در دسترس همه هست، ناديده گرفتند. آنوقت مى‏گويند كه اسلام آمده است كه مردم را، مستضعفين را خواب كند و مستكبرين را بر آنها غلبه بدهد. اين قرآنى كه قتال در آن هست - عرض مى‏كنم كه - جنگ مستضعف بر مستكبر هست، سر تا ته آن راجع به فرعون، راجع به اشخاص ديگر و راجع به مستكبرينى كه در آن عصر بودند هست و مردم را وادار كرده بر ضد آنها، مى‏گويند كه قرآن يا پيغمبر آمده است كه اين مردم بيچاره و فقير و رعيت و كشاورز را خواب كند تا محمدرضا بيايد بمكدشان!! اين قرآن و آن انبيا، بياييم سراغ اين علماى به اصطلاح اينها دربارى، شما يادتان است، همسن من تقريبا هستيد، مى‏شناسم شما را از آنوقت، از وقتى كه رضاخان آمد تا امروز چند مرتبه قيام شد، كى قيام كرد؟ از اين طبقات ديگر، مردم، از روشنفكرش بگير، از - نمى‏دانم - نويسنده‏اش بگير و از اينها در اين قيام‏هاى بر ضد، كى بود كه قيام كرد؟ قيام آذربايجان را كى كرد؟ علماى آذربايجان، مرحوم آميرزا صادق آقا، مرحوم انگجى، ديگران كردند قيام اصفهان را كى كرد؟ مرحوم حاج آقا نورالله، ديديد كه آمده‏اند علماى اسلام به اينجا و علماى بلاد هم جمع كردند قيام بر ضد رضا خان. قيام خراسان را كى كرد؟ علماى خراسان مرحوم آميرزا يونس و مرحوم آقازاده و امثال اينها. بعد از او هم يك قيام تنهايى آقاى قمى كرد كه آمد به حضرت عبدالعظيم و ما هم حضرت عبدالعظيم بوديم و منتها اين قيام‏ها شد و قدرت، آن قدرتى بود كه اينها را شكست داد، قيام‏ها را شكستند، علماى آذربايجان را گرفتند و در يكى از بلاد كردستان، سقز بوده، كجا سنقر، كجا، اينجا تبعيدشان كردند و بعد از مدتها اجازه دادند كه مرحوم آميرزا صادق آقا آمدند همين قم و اينجا هم فوت كردند. علماى مشهد هم، همه آنها را گرفتند آوردند در تهران حبس كردند. مرحوم آقازاده يكى از علمايى بود كه درجه يك آنجا بود. من خودم مى‏ديدم كه ايشان در گوشه يك جايى كه يك منزلى داشتند، اينطور به خيابان چيز بود تنها آنجا نشسته بود، مامورها هم مواظبش، كسى نمى‏توانست با ايشان تماس بگيرد، ايشان را هم مى‏بردند در عدليه آنجا محاكمه مى‏كردند و اينطور. در مجلس كى بود كه مى‏ايستاد در مقابل اينها؟ مدرس بود. اين علماى دربارى كه اينها مى‏گويند، عكس بودند. اين پانزده، شانزده سال قيام مال كى بود؟ مال همين آقايان بود، همين آخوندهاى بلاد و اطراف. همين‏ها بودند كه اينها برضد آنها تبليغ مى‏كنند و الان هم نمى‏خواهند كه اين رژيمى كه اسلامى است باز اسم آخوند در آن باشد، الان هم نمى‏خواهند. از اينها همچو مى‏ترسند كه مبادا اين منافع نامشروعى كه اينها مى‏بردند و در خارج و در داخل براى خودشان اين بساط را درست مى‏كنند، دست اينها بيفتد كه وقتى در مجلس خبرگان مى‏روند بر ايشان بودجه قرار مى‏دهند، بگويند كه ما عبايمان را رويمان مى‏كشيم‏

    صحيفه نور ج 9 صفحه 31

    مى‏خوابيم، بودجه مى‏خواهيم چكار؟ اين آخوند است كه اين را مى‏گويد. همين آخوندها هستند كه شما مى‏گوييد كه اينها كذا و كذا هستند كه وقتى رفتند مجلس خبرگان و برايشان ده ميليون بودجه قرار دادند اعتراض كردند كه ما بودجه مى‏خواهيم چه كنيم برايشان - عرض مى‏كنم كه - يك جايى را گرفته بودند، تخت‏هايى گرفته بودند. ما تخت مى‏خواهيم چه كنيم؟ ما هر كداممان بياييم در مجلس همين جا عبايمان را دوش مى‏كشيم، همين جا هم مى‏خوابيم. اينها نمى‏خواهند اينها را، اينها يك رژيمى را مى‏خواهند، يك وضعى را مى‏خواهند كه جيب‏هاى اينها پر بشود بقدرى كه تخمه كنند كه ندانند چه مى‏كنند، سرمايه‏هاى اينجا را ببرند به خارج. ارز اينجا را الان هم مشغولند كه ببرند به خارج و براى خودشان آنجا تعيش كنند. من در پاريس كه بودم يكى از مطالبى كه شنيدم آنچه كه يادم ماند و تحفه بود يك كلمه‏اش بود، براى يكى از بستگان همين رژيم، بستگان همين محمدرضا، يكى (حالا از كدامشان بود آن هم يادم نيست) ويلايى در خارج هست، قيمت ويلا را هم من يادم نيست اما آنى كه يادم ماند اين است كه 6 ميليون دلار خرج گلكارى، ملتفتيد يعنى چه؟ 6 ميليون دلار يعنى 42 ميليون تومان يا پنج ميليون دلار، حالا يكى از اينها. پنج ميليون ظاهرا پنج ميليون، پنج ميليون دلار خرج گلكارى آن ويلا. آنها اين را مى‏خواهند. آنها هم كه اطراف آنها هستند و - عرض مى‏كنم كه - الان در كردستان غائله درست كرده‏اند و برادرهاى كرد ما را اغفال كرده‏اند، آنها مى‏خواهند اينطورى اين وضع را پيش بياورند كه از شما بگيرند و در جيب‏هايشان پر كنند و ويلا در آنجا درست كنند كه پنج ميليون دلار، 35 ميليون تومان خرج گلكاريش بشود. من خودم همه چيز را يادم نيست چقدر بود، اصلا نمى‏دانم چقدر بود اما اين را يادم بود. خوب سال ديگر هم همين طور. در هر صورت آن دو تا مطلبى كه اينها داشتند ما را اول ميان تهى كردند، خودمان را از خودمان گرفتند، تبليغات، تعليمات همه چيز استعمارى بود، خودمان رااز خودمان تهى كردند. اين دو قدرتى هم كه مى‏شد يك كارى بكنند از ما گرفتند، مى‏گرفتند، مى‏خواستند بگيرند، الحمدلله نتوانستند. يكى قدرت اسلام را كه از آن مى‏ترسيدند، يكى قدرت خدمه اسلام را كه عبارت از روحانيون، اينها را مى‏خواستند بگيرند و شدت هم كردند و گرفتند، در زمان رضاشاه سركوبى كردند سخت به حيث كه خود مردم هم بر ضد روحانيت، طبقات زيادى از آنها بر ضد روحانيت حرف زدند و گفتند و شنيدند و بعد كه ديدند با زور مشكل است بعد با حيله وارد شدند، با حيله و با تبليغات سوء و با اينطور چيزها وارد شدند.

    اينها از روحانيت مى‏ترسند، براى اينكه روحانيت مى‏خواهد اينها را بيدار كند!!

    و بحمدالله اين انقلابى كه در ايران پيدا شد كه من اين انقلاب را خيلى به آن خوشبين هستم، نه از اين باب كه محمدرضا را شكست داد، اين هم زياد بود، خيلى عظيم بود، و نه از اين باب كه غرب و شرق را شكست داد، از اين باب كه يك انقلاب انسانى پيدا شد، خودشان را شناختند. خانم‏هاى ما خودشان را شناختند يعنى چه، فهميدند چه هستند. تبليغات كردند كه شما خانم‏ها را از آن حيثيتى كه داريد بيندازيد، از شما بگيرند حيثيت خودتان را، شما را غربى كنند. آرايش‏ها از غرب بايد بيايد،

    صحيفه نور ج 9 صفحه 32

    مدها از غرب بايد وارد بشود، هر روز تغيير كه بكند شما هم تغييرش بدهيد. همه چيزهاى شما از غرب وارد مى‏شد. تبليغات بود ديگر، همه هم عادت كرده بودند. اگر امروز يك چيزى مى‏آمد و مى‏گفتند در مثلا انگلستان يك همچو چيزى شده است، فورا آنجا همه اينها را بايد كنار بگذارند، آن پيش بيايد، اين مد پيش بيايد. چند مرتبه در، در پيراهنى كه مى‏خواستند براى فرح درست كنند، براى تاجگذارى گمانم بود، چند مرتبه طراح‏ها با طياره‏ها رفت و آمد كردند و چقدر الان من يادم نيست، خرج اين شد، براى اينكه يك پيراهن را درست بكنند. آنوقت خوشمزه اين بود كه در يكى از گفته‏هايش اين بود كه ما بچه‏هايمان را لباس عوضى اين را به آن كوچيكه مى‏پوشانيم!! اين در روزنامه‏ها بود، اين آدمى كه سه مرتبه طياره بايد برود و برگردد تا اين طرح را درست بكند و چقدر، صد و پنجاه هزار تومان نمى‏دانم چقدر بود كه براى طرح يك پيراهن درست مى‏كنند، مى‏خواهند چه بكنند؟ مى‏خواهند شما را خواب كنند. روحانيت نمى‏خواهد شما را خواب كند. اينها از روحانيت مى‏ترسند براى اينكه روحانيت مى‏خواهد اينها را بيدار كند. از بيدارى، از آدم بيدار اينها مى‏ترسند، از آدم خواب چه ترسى دارند؟ اينها با اگر اينها را خواب مى‏كردند، روحانيت را به عرش اعلى مى‏بردند. اگر اينها اهل اين بودند كه مردم را خواب مى‏كردند، رضا شاه روحانيت را ترويج مى‏كرد و نه همچو مى‏كرد كه شوفر سوار اتومبيلشان نكند. شوفرها سوار نمى‏كردند ما را بعضى‏مان را... مى‏گفتند، يك شوفر گفت كه من قرار داده‏ام با خدا كه دو طايفه را سوار اتومبيل نكنم يكى فواحش را، يكى آخوندها را....

    previos page menu page next page

  4. #744
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 9 صفحه 33

    تاريخ: 13/6/58

    بيانات امام خمينى در جمع گروهى از پرسنل مخابرات ارتش جمهورى اسلامى‏

    صفحه قلبمان كه همه چيز درش نقش مى‏شود، همان صورت نامه اعمال است‏

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    اين يك واقعيتى است كه در آيه هست الذين آمنوا يقاتلون فى سبيل الله و الذين كفروا يقاتلون فى سبيل الطاغوت . اين آيه محك است براى اينكه ما خودمان را بشناسيم. هر كسى مى‏داند كه خودش چه مى‏كند، مى‏داند كه چه مقصدى دارد، در كارهائى كه انجام مى‏دهد روى چه مقصدى انجام مى‏دهد. اگر چنانچه مقصد، مقصد طاغوتى است، عمل، عمل طاغوتى مى‏شود و اگر مقصد، مقصد الهى است، عمل، عمل الهى مى‏شود. و راه فهم هم خود آدم است. خود ما هم مى‏دانيم، مى‏فهميم كارهائى كه انجام مى‏دهيم، چه قتال باشد و چه كارهاى ديگر، اين آيا كارهاى ماروى مقصد طاغوتى انجام مى‏گيرد؟ بر ضد مصالح مملكت، بر ضد مصالح اسلام يا بر مسير اسلام و بر مسير ملت است. اگر بر مسير اسلام، بر مسير ملت اسلامى شد اين كسى كه عمل مى‏كند، عملش الهى است و فى سبيل الله است و اگر خداى نخواسته بر خلاف مسير ملت و ملت اسلامى و بر خلاف مسير اسلام شد بايد بفهمد كه اين مسير، مسير طاغوت است و عمل، عمل طاغوتى، حالا چه قتال باشد وجه كارهاى ديگر فرقى نمى‏كند. شماها كه در مخابرات هستيد و به منزله اعصاب يك ارتش هستيد خودتان بايد بفهميد در يك همچو كار مهمى كه وارد هستيد، آيا مقصد، مقصد خداى نخواسته طاغوتى است يا مقصد، مقصد الهى است و آيا در اين مخابرات هيچ خداى نخواسته خيانتى، كارشكنى مى‏شود يا نه، همه‏اش بر وفق مصالح كشورتان، مصالح اسلام عمل مى‏كنيد. در همين مخابرات هم مى‏تواند انسان خودش را تشخيص بدهد كه از اولياء شيطان است يا از اولياء خداست. ما خودمان مى‏توانيم اعمال خودمان را تشخيص بدهيم قبل از اينكه اين نامه اعمال ما براى پيشگاه خدا و قبل از آن براى پيشگاه امام زمان سلام الله عليه برسد خودمان بايد نظر كنيم به اين نامه اعمالمان يعنى صفحه قلبمان كه همه چيز درش نقش مى‏شود كه همان صورت نامه اعمال است. خودمان بفهميم چه كاره هستيم. آيا ما در اين كارى كه به ما محول است، با صداقت، صميميت، براى صلاح ملت، براى صلاح اسلام كار مى‏كنيم؟ چه من كه يك طلبه هستم و كارهاى طلبگى مى‏كنم و شما كه در مخابرات هستيد و كارهاى مخابراتى مى‏كنيد، يا آنهائى كه در ميدان جنگ هستند همه بايد خودمان تشخيص بدهيم چه مى‏كنيم.

    صحيفه نور ج 9 صفحه 34

    اين چند روز عمر را براى خدا صرف كنيد

    برادرهاى ما! اين چند روز عمر را براى خدا صرف كنيد. عزيزان من! اين چند روزى كه ما هستيم براى خدا صرف كنيد. اين را، اين حيات از دست ما مى‏رود،اين دنيا براى هيچ كس باقى نمى‏ماند. آن چيزى كه براى همه باقى مى‏ماند نتيجه آن اعمالى است كه از ما صادر مى‏شود. هر عملى كه از ما صادر مى‏شود يك صورتى در آن عالم دارد و ما آن را مى‏بينم. فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره خود او را مى‏بينيد. هر ذره خيراتى كه از شما صادر مى‏شود، هر عمل انسانى كه از شما صادر مى‏شود، هر عمل اسلامى كه از شما صادر مى‏شود، يك صورتى در آن عالم دارد و شما آن را مى‏بينيد. و اگر چنانچه خداى نخواسته يك امر غير - انسانى باشد، يك امرى بر خلاف مسير اسلام، بر خلاف مصالح كشور اسلامى باشد از ما صادر بشود، صورتش در آن عالم با مناسبت هست و ما مى‏بينيم. كارى بكنيد كه وقتى از اينجا بار را بستيد، در حضور خداى تبارك و تعالى با رو سفيدى باشيد. كارى نكنيد كه خداى نخواسته در آنجا غير از اين صورتى كه در اينجا داريد داشته باشيد. كار شما مهم است. اين كار مهم را خوب انجام بدهيد. همه كارهامان مهم است. همه بايد كارهايمان را خوب انجام بدهيم. خداوند انشاء الله شما را تاييد كند، موفق كند به اينكه اعمال صالح را انجام بدهيد.

    اين كارى كه در محوله شماست اگر خوب انجام داديد، اين عمل صالح است. اگر خداى نخواسته بد انجام بگيرد، عمل ناصالح و نتيجه‏اش عايد خودتان مى‏شود . انشاء الله موفق باشيد و مويد.

    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

    
    previos page menu page next page
    

  5. #745
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 9 صفحه 35

    تاريخ: 13/6/58

    فرمان امام خمينى به حجت الاسلام فومنى حائرى

    بسمه تعالى به طورى كه مرقوم شده است، اهالى محترم تقاضا دارند جنابعالى در منطقه فومنات اشتغال به رسيدگى به وضع منطقه داشته باشيد. مقتضى است جنابعالى تشريف ببريد و با مشورت آقايان و اشخاص معتمد به كارهاى آنجا رسيدگى نمائيد.

    والسلام عليكم روح الله الموسوى الخمينى

    
    previos page menu page next page
    

  6. #746
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 9 صفحه 36

    تاريخ: 13/6/58

    فرمان امام خمينى به حجت الاسلام كاشانى

    بسمه تعالى

    جناب مستطاب حجت الاسلام آقاى حاج سيد محمد حسين كاشانى دامت افاضاته پيرو تقاضائى كه جهت اعزام جنابعالى به منطقه لرستان شده بود مقتضى است جنابعالى مسافرتى بدان منطقه نموده و از نزديك به وضع كميته‏ها رسيدگى نموده و با مشورت و همكارى علماى اعلام و معتمدين محل ايدهم الله تعالى در رفع مشكلات و كمبودها و جلوگيرى از توطئه‏ها بكوشيد و سعى كافى در حفظ وحدت و پرهيز از اختلاف و تفرقه مبذول داريد. از خداى تعالى ادامه توفيقات همگان را در راه خدمت به اسلام و مسلمين و پيروزى بر دشمنان خواستارم.

    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

    روح الله الموسوى الخمينى

    
    previos page menu page next page
    

  7. #747
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 9 صفحه 37

    تاريخ: 13/6/58

    بيانات امام خمينى در جمع روحانيون اهل سنت گنبد

    خرابى و ويرانى همه جاگير، ميراثى از رژيم 2500 ساله‏

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    يكى از بركات اين نهضت، اجتماع علماى اين حدود، آن حدود، علماى تشيع و علماى تسنن در زير يك سقف، يك سقف كوچك، تا مسائلى كه ما داريم و خلاف آن مسائل دارد تبليغ مى‏شود به گوش آقايان برسانيد. ديروز چنانچه من قبلا هم اعلام كردم شايد همه شنيده باشيد يك تلگرافى با امضاى 18 نفر از ائمه جماعت مهاباد يا مهاباد و اطراف و رونوشت به پانزده نفر از مقامات آمد و در آن اين بود كه ما اهالى كردستان در اين نهضت شريك بوديم و زحمت كشيديم و حالا اشخاصى ذهن شما را مشوش كردند و نسبت به اهالى كردستان بدبين كردند و شما همه ايرانى‏ها را بر ضد كردستان بسيج كرديد. خوب من مى‏دانم كه علماى آنجا همچو چيزى نمى‏گويند. اين يك مطلبى است كه يا ائمه جماعت را اسمشان را نوشته‏اند آنها هم بى اطلاعند، يا با سر نيزه رفتند آنجا و گفتند بايد اين را امضاء كنيد و نمى‏توانستند نكنند. ما مى‏خواستيم ببينيم كه علماى كردستان و اهالى كردستان و علماى ساير بلاد ما كه برادران ما هستند و اهل سنت هستند، تا حالا چه مطلبى ديدند كه در اين پنج، شش ماهى كه جمهورى اسلامى هست كه نسبت به كردستان، بلوچستان، سيستان، ساير جاها يك عملى شده باشد كه بر خلاف باشد، بر خلاف مصالح آنها باشد يا يك امتيازى در اين مدت گذاشته شده باشد بين اهالى كردستان يا بلوچستان با اهالى تهران. يك گرفتاريهايى شما داريد و همه قشرهاى مملكت دارند كه هر كدام همان محيط خودشان را ديده‏اند، مشاهده كرده‏اند و گرفتارى‏هاى خودشان را ديده‏اند و شايد در ذهنشان اين آمده باشد كه جاهاى ديگر اينطور نباشد. من در اين مدتى كه اينجا بودم و گروه‏هاى مختلف آمده‏اند، چه از كردستان، چه از جاهاى ديگر، از بختيارى، از قشقايى، از همه اينها، اين گروه‏هاى مختلف آمده‏اند اينجا و هر دسته‏اى ادعا كرده‏اند كه آن قدرى كه به ما ظلم شده است به ديگران نشده، آن قدرى كه ما عقب مانده هستيم ديگران نيستند، ما نه آب داريم، نه اسفالت داريم و نه برق داريم، نه كذا. من به آنها گفتم به اينكه آقا شما محيط خودتان را مى‏بينيد، شما برويد جاهاى ديگر هم ببينيد، ببينيد آنها دارند و شما نداريد، يا همه نداريد؟ اصلا بنابر اين بوده كه نداشته باشيد. من نمى‏گويم برويد عشاير را ببينيد، دور دست‏ها را، حالا به شما عرض مى‏كنم شما برويد تهران، اين محل‏هايى كه در دور و بر تهران الان واقع است كه من در نجف بودم، يك كاغذى به من نوشته بودند و

    صحيفه نور ج 9 صفحه 38

    صورت محل‏ها را نوشته بودند، در ذهن من اين است كه حدود سى تا محل نوشته بودند كه در تهران هست، اينها نه آب دارند، نه برق دارند و نه اسفالت دارند و نه خانه دارند. خانه هم ندارند. اگر تلويزيون را ملاحظه كرده باشيد، من يك دفعه، يك دفعه، دو دفعه، تلويزيون را كه اين را نشان مى‏دادند نگاه كردم هفت، هشت، ده نفر بزرگ و كوچك مثلا از يك سوراخى در مى‏آيند كه اينها اسمش را خانه گذاشته‏اند. يك سوراخى بود يك عده بچه و بزرگ و به من گفتند كه اينجا، اگر بخواهد اين مثلا زنى كه مادر اين بچه‏هاست آب براى اين بچه‏ها بياورد، بايد كوزه را بردارد پنجاه پله، چند پله زيادتر از اين گودال برود تا برسد به آنجائى كه شير آب است، كوزه را آب كند و برگردد. در زمستان شما ملاحظه كنيد كه چه خواهد شد. شما خيال نكنيد كه اطراف شما خراب است، اين خرابى است كه همه جا بوده و اين ارثى است كه به ما رسيده است.

    تلاش دولت با تصويب بودجه‏هاى متفاوت به منظور بازسازى مملكت‏

    در جمهورى اسلامى كوشش دارند مى‏كنند براى اينكه آباد كنند لكن اينقدر خراب است كه به اين زودى نمى‏شود آباد كرد. الان - در - براى كردستان، خوب، يك بودجه چهارصد و پنجاه ميليون تومانى تصويب كرده‏اند و يك هياتى هم بناست بروند براى آنجا. براى هر يك از اين استانهايى كه هستش مثل بلوچستان، سيستان، فلان، براى هر كدام هم يك روز نفت را كه چهار صد ميليون، شايد چهار صد و پنجاه ميليون آن هم باشد، آن هم قرار داده‏اند براى تعمير آن جا يعنى درست كردن مدرسه، درست كردن زمين‏ها، درست كردن خانه، درست كردن كشاورزى. همه اينها مساله‏اى است كه در فكر هستند. اينطور نيست كه بيفكر باشند، در فكر هستند لكن خوب، الان جمهورى اسلامى يك بچه پنج ماهه است، شش ماهه است، از يك بچه شش ماهه آن هم اسم بردن يك خرابى دو هزار و پانصد ساله اولا و پنجاه و چند ساله اخير كه همه ما شاهد، البته همه كه من مى‏گويم آنهائى كه سنشان سن من است والا شما آقايان همان زمان پسر را يادتان است، زمان پدر را كم‏تان هستيد كه يادتان باشد. اسم بردن از يك خرابى كه همه دست به هم داده بودند براى اينكه بچاپند و ببرند و اين ملت را عقب نگه دارند و فرهنگ را عقب نگه دارند و - عرض كنم كه - اقتصاد را به تباهى بكشند و مردم را ناراضى و چه بكنند لكن هياهوهى كردند، هى مى‏گفتند ما چه كرديم و چه كرديم، چه مى‏كنيم، مملكت كذا درست مى‏كنيم، تمدن بزرگ مى‏كنيم. من تا حالا چند دفعه به آقاى نخست وزير كه آمدند اينجا و ساير وزرا بودند، گفتم كه آقايان شما كار مى‏كنيد و حرف نمى‏زنيد و تبليغ نمى‏كنيد. كار كردند اينها لكن تبليغ نكردند. كار هم مى‏خواهند بكنند لكن نمى‏گويند كه ما چه مى‏خواهيم بكنيم. تازه آقاى نخست وزير ديروز مثلا اين كار آخرى را كه تصويب، اينكه براى هر استانى يك روز نفت كه تقريبا چهار صد ميليون يا چهار صد و پنجاه ميليون تومان است، تازه ايشان گفتند. نه اين است كه كار نكردند، كار مى‏كنند، مشغولند، همه مشغولند، با حسن نيت هم مشغولند لكن كار، اينقدر آشفتگى است كه نمى‏توانند بكنند. آنوقت اين دموكرات‏ها كه اين كاغذ را درست كردند، اين تلگراف را درست كرده

    صحيفه نور ج 9 صفحه 39

    بودند و يا به اسم آقايان اسم گذارى كرده بودند يا الزام كرده بودند كه آقايان چيز بكنند كه البته بعد خودشان نسخ آن را خواهند داد انشاءالله.

    در اسلام اصل بر برادرى و برابرى است

    اين مردمى كه، مثلا پاسدارها و ارتشى و ژاندارمرى را كه ما بسيج كرديم براى آنجا، براى چه بسيج كرديم؟ بسيج كرديم كه كردها را سركوب كنند؟ يا بسيج كرديم كه آنهايى كه آمدند كردها را سركوب كنند، سركوب كنند. اگر بسيج كرده بوديم كه كردها را سركوب كنند، خوب وقتى كه آنها مى‏رفتند آنجا خوب بود آن كردهائى كه آنجا باشند سركوب كنند، چطور آن كردها را هم با آغوش باز پذيرفتند، هم اينها آنها را، هم آنها دارند تشكر مى‏كنند از وضع معاشرت اينها با آنها. همين ديشب در راديو راجع به آقاى چمران بود كه از آن تعريف كرده بودند كه چقدر با ما خوشرفتارى مى‏كند. لشكر اسلام است ديگر، لشكر اسلام كه بدرفتارى نمى‏كند. آن كه بدرفتارى مى‏كند مى‏خواهد جيب خودش و جيب اربابانش را پر كند و آن، اين حزب‏ها و اين سران اينها هستند كه مى‏خواهند اين كار را بكنند. آنها خرابى كردند. ما فرستاديم كه خرابى آنها را نگذاريم بشود، ترميم كنيم آنها حالا فريادشان در آمده است كه چه شده است كه شما كردستان را داريد، سنى‏ها دارند، شيعه‏ها چه مى‏كنند. سنى و شيعه مطرح نيست در اسلام، كرد و فارس مطرح نيست، در اسلام همه برادر با هم هستيم الان همه‏مان با هم نشستيم، برادر هستيم. ما با شما دشمنيم؟ شما با ما دشمن هستيد؟ نيستيم هيچ كدام.

    اسلام برادرى است، برابرى است. بنابر اين آنكه شما مى‏بينيد كه در آنجاها كم كار شده است براى اينكه از بس كار زياد است. در جاهاى ديگر هم كار كم شده است. كار زياد است مشكلات زياد است. طرح الان هست، هم براى اطراف شماست هم براى اطراف كردستان هم بلوچستان هم ساير جاها. طرح‏ها هست، تصويب هم شده است و انشاءالله عمل خواهند كرد، خواهند كرد اگر اين مفسدين بگذارند. خوب كار كردن بايد يك محيط آرام باشد تا بشود در كردستان يك كارى كرد وقتى محيط را اينطور متشنج مى‏كنند، مى‏ريزند مريضخانه خراب مى‏كنند، مريضخانه را به آتش مى‏كشند، سر اين اشخاصى كه مجروح بودند سرشان را مى‏برند، اينقدر آدم را كشته‏اند، اينقدر مردم را در مضيقه گذاشتند، خوب با اين وضع كه نمى‏شود كار كرد. حالا انشاءالله وقتى شر اينها كنده شد كارها شروع مى‏شود و انشاءالله همه چيز مطابق ميل آقايان عمل خواهد شد .

    
    previos page menu page next page
    

  8. #748
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 9 صفحه 40

    تاريخ: 14/6/58

    بيانات امام خمينى در جمع اعضاى كميته انقلاب اسلامى شميرانات‏

    من شما را مثل سربازان صدر اسلام مى‏بينم‏

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    من ميل ندارم دوستان عزيز خود را كه در آفتاب عرق مى‏ريزند معطل كنم لكن چند كلمه‏اى براى شما عرض مى‏كنم و اميدوارم آقايان موفق و به سلامت به محل خودشان برگردند. من از اين تحولى كه در شما جوانان حاصل شده است اميدوارم و شما را پيروز مى‏بينم. من شما را مثل سربازهاى صدر اسلام مى‏بينم. من به اين چهره‏هاى نورانى علاقه دارم. من به اين چهره‏هاى نورانى و اسلامى كه براى خدمت به اسلام مهيا هستند، درود مى‏فرستيم. شما مثل لشكر اسلام در صدر اسلام براى اسلام خدمت مى‏كنيد و مورد نظر امام زمان سلام الله عليه هستيد. دلخوش باشيد كه اسلام شما را مى‏پذيرد، دلخوش باشيد كه شكست براى شما نيست، نه در حيات و نه در شهادت. شهادت فخر اوليا بوده است و فخر ما. شما چه در دنيا پيروز بشويد يا به شهادت برسيد، پيروزمنديد، مثل لشكر اسلام در صدر اسلام كه خودشان را پيروز مى‏ديدند، چه كشته بشوند و چه بكشند.

    شما حق هستيد و در مقابل باطل ايستاده‏ايد و حق پيروز است

    من به شما مژده پيروزى مى‏دهم و تبريك عرض مى‏كنم، خداى تبارك و تعالى به شما نظر دارد. همان نظر لطف خدا بود كه شما با نداشتن سازمان و با نداشتن ساز و برگ ارتشى، بر قدرتهاى بزرگ پيروز شديد اين نظر خداى تبارك و تعالى و تاييد اسلام بود و اين نظر اسلام است كه شما را متحول كرده است. خداوند با شماست، قرآن كريم پناه همه ماست. ما براى قرآن قيام مى‏كنيم و كرديم و پيروز خواهيم بود شما حق هستيد و در مقابل باطل ايستاده‏ايد و حق پيروز است. شما براى اسلام قيام كرديد و پشتيبان شما اسلام است و كسى كه پشتيبان او قرآن است و اسلام باشد پيروز است. من سلامت همه شما و پيروزى شما را از خداى تبارك و تعالى خواستارم. اين دسته اشرار كه الان مشغول شرارت هستند چيزى نيستند، اينها دفن خواهند شد. خداوند شما را بر اشرار غلبه دهد. من از شما و آقايان كه تشريف آورده‏ايد تشكر مى‏كنم و همه آقايان كه آمدند، چه از مشهد و چه از شميران و چه از جاهاى ديگر، به همه سلام مى‏فرستم و من خدمتگزار همه هستم.

    والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

    
    previos page menu page next page
    

  9. #749
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 9 صفحه 41

    تاريخ: 14/6/58

    بيانات امام خمينى در جمع گروهى از مردم قارنا و كردستان

    قيام براى رضاى خدا و اجراى عدالت

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    من اول راجع به اين مساله‏اى كه ايشان گفتند عرضى دارم و بعد، خداوندا تو مى‏دانى كه ما در اين قيام رضاى تو را مى‏خواهيم و تو مى‏دانى كه ما از ظلم ولو بر يك نفر بيزار هستيم و تو مى‏دانى كه ما براى اجراى عدالت قيام كرده‏ايم و تو مى‏دانى كه از اين تعديات و ظلم‏ها بيزار و منزجر هستيم. من راجع به مسائلى كه شما آقايان نوشتيد مطالعه مى‏كنم و بعد هم اقدام مى‏كنم و شما بدانيد كه اين اشخاصى كه ظلم كردند به شما، قبلا هم به من ديروز، آقاى خلخالى ديشب به من گفتند اينجا، اينها اشرار بودند و سرانشان انشاءالله گرفتار مى‏شوند و محاكمه مى‏شوند و من در اين باب اقدام مى‏كنم كه به عدالت عمل بشود و اينها جزء اشخاصى كه مربوط به نظام اسلامى و جمهورى اسلامى باشد بدانيد كه اينها نبودند. اينهائى كه مربوط به اسلام باشند مربوط به جمهورى اسلامى باشند، اينها آدمكش نيستند، اينها تعدى و جور نمى‏كنند، اينها از اشرار بودند كه بايد انشاءالله تعقيب بشوند كه من اقدام مى‏كنم انشاءالله و نسبت به آن دهكده كه شما مى‏گوييد قارناست تحقيق مى‏كنم و انشاءالله اميدوارم جبران بشود و اينها بايد تحقيق بشود، بله، انشاءالله خداوند سرپرست آنهاست و انشاءالله اميدواريم كه جبران بشود انشاءالله.

    حكومت قانون قرآن و اجراى احكام خدا، در اسلام‏

    و من بايد از آقايان هم تشكر كنم و بايد افتخار كنم كه جوانهاى ما، آقايان ما، علماى ما در هر جا كه هستند با يك روح اسلامى، با يك روح انسانى در اين نهضت قيام كردند و ما مواجه با يك چهره‏هائى هستيم كه اينها متعهد براى اسلام هستند و همانطورى كه شما فرموديد ما همه‏مان بايد در راه اسلام عمل بكنيم و شهادت در راه اسلام براى همه ما افتخار است و از خداى تبارك و تعالى سلامت همه را خواهانم و البته ما الان يك مقدارى از راه را رفتيم و يك مقدار زيادش مانده است، و بايد در اين مقدار زياد هم، همه كمك بكنيم و همه باهم باشيم. ما الان يك مسافرى هستيم كه بين راه، در يك منزل بين راهى هستيم و دزدهاى سر گردنه هم باز هست. از اين گردنه‏ها كه بايد بالا برويم باز دزدها هستند و بايد با آشنائى به قوانين اسلام و با هشيارى و با رشدى كه براى ملتمان حاصل شده است و

    صحيفه نور ج 9 صفحه 42

    اميدوارم از دست نرود، اين گردنه‏هائى كه هست طى بكنيم و انشاءالله به مقصد اعلاى ما كه آن اسلام است، اسلامى كه در آن ظلم براى يك نفر نيست، نه رژيم يا جمعيتى كه اينطور كارها كه اين آقا مى‏گويند، انجام داده‏اند ما عدالت اسلامى را مى‏خواهيم در اين مملكت برقرار كنيم. اسلامى كه راضى نمى‏شود حتى به يك زن يهودى كه در پناه اسلام است تعدى بشود. اسلامى كه حضرت امير سلام الله عليه مى‏فرمايد براى ما اگر چنانچه بميريم، ملامتى نيست كه لشگر مخالف آمده است و با فلان زن يهوديه‏اى كه ملحد بوده است خلخال را از پايش در آورده است. يك همچو اسلامى كه عدالت باشد در آن، اسلامى كه در آن هيچ ظلم نباشد، اسلامى كه آن شخص اولش با آن فرد آخر همه على السواء در مقابل قانون باشند. در اسلام آن چيزى كه حكومت مى‏كند يك چيز است و آن قانون الهى. پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) هم به همان عمل مى‏كرده است، خلفاى او هم به همان عمل مى‏كردند، حالا هم ما موظفيم كه به همان عمل كنيم. قانون حكومت مى‏كند، شخص هيچ حكومتى ندارد. آن شخص ولو رسول خدا باشد، ولو خليفه رسول خدا باشد، شخص مطرح نيست در اسلام. در اسلام قانون است، همه تابع قانونند و قانون هم قانون خداست، قانونى است كه از روى عدالت الهى پيدا شده است، قانونى است كه قرآن است، قرآن كريم است و سنت رسول اكرم است. همه تابع او هستيم و همه بايد روى آن ميزان عمل بكنيم. فرقى مابين اشخاص نيست در قانون اسلام، فرقى مابين گروه‏ها نيست. با اينكه پيغمبر اكرم عرب بوده است و با عرب صحبت مى‏فرموده است مى‏فرمايد كه: هيچ عربى بر عجم شرافت ندارد و هيچ عجمى هم بر عرب شرافت ندارد.

    شرافت به تقواست. شرافت به اين است كه تبعيت از اسلام، هر كس بيشتر تبعيت از اسلام كرد، بيشتر شرافت دارد و هر كس كمتر، شرافتش كم است، ولو اينكه بسته به رسول اكرم باشد. حضرت صادق سلام الله عليه (از قرارى كه نقل شده است) آن آخرى كه در معرض موتشان بوده است، جمع كردند عده‏اى را دور خودشان از عشيره خودشان گفتند كه شما فرداى قيامت نيائيد بگوئيد كه من مثلا پسر حضرت صادق بودم، من برادر او بودم، من زن او بودم. نخير اينها نيست در كار، عمل در كار است، بايد همه با عملتان پيش خدا برويد ما همه بايد با اعمالمان پيش خدا برويم نه اينكه حسبى در كار باشد، نه اينكه نسبى در كار باشد. اين حرفها مطرح نيست در اسلام، در اسلام يك قانون است و آن قانون الهى حكمفرماست. يك چيز است و آن حكم خدا، همه اجراى اين حكم را مى‏كنند. پيغمبر اكرم مجرى احكام خداست. امام مجرى احكام خداست. دولت اسلامى مجرى احكام خداست. خودشان چيزى ندارند از خودشان، همه اجراى دستورات خداى تبارك و تعالى را طى كنند و من اميدوارم كه آن آرزوئى كه ما داريم و آن تقاضائى كه ما از خداى تبارك و تعالى داريم ما را موفق كند به اينكه بتوانيم آن كارى را كه خدا از ما خواسته است انجام بدهيم و آن خدمتى را كه بايد، به همه اعضاى ملت، همه افراد ملت بتوانيم بكنيم. خداوند توفيق بدهد كه ما اين كار را انجام بدهيم انشاءالله.

    والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏

    
    previos page menu page next page
    

  10. #750
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 9 صفحه 43

    تاريخ: 14/6/58

    بيانات امام خمينى در جمع دانشجويان مشهد

    مسووليت سنگين روحانى و دانشجو و قشر متفكر جامعه‏

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    من تكليف را در آنجائى كه بودم تعيين كردم. اگر آقايان تشريف داشتند و شنيدند، كه ما تكليف را عرض كرديم و اگر تشريف نداشتيد حالا دو كلمه عرض مى‏كنم كه تكليف همه ما چيست. تكليف مهم آنى است كه متوجه به اين قشر است و اين قشر يعنى روحانيون و دانشگاهى‏ها و دانشجوها. آن كه مغز متفكر جامعه است همين دو طايفه‏اند، اينها مغز متفكرند، دانشگاهى‏ها، چه آنهائى كه از دانشگاه بيرون آمده‏اند و حالا وكيل دادگسترى شده‏اند و يا حقوقدان شدند يا هر چيز، چه اين قشر روحانى كه مشغول تحصيلند يا از تحصيل فارغ شده‏اند و مشغول ترويج و كارهاى ديگر هستند، مغز متفكر جامعه شما دو طايفه هستيد، و آن قشرى كه مى‏تواند خنثى كند آن توطئه‏هائى كه با كمال دقت براى شكست دادن نهضت در شرف تكوين است، آن هم شماها هستيد، تكليف براى شما دو طايفه از سايرين زيادتر است و مسووليتتان بسيار زياد، همه مسوولند لكن شما دو طايفه مسووليتتان زيادتر است. و آنها در صدد هستند كه بين شما دو طايفه‏اى كه با هم مربوط شديد و ديگر صحبتى نبود كه دانشگاهى كذا و روحانى كذا، همه با هم بوديد و پيش برديد بحمدالله و فهميديد با هم بودن پيش مى‏بريد، شما دو قشرى كه مغز متفكر بوديد، وقتى با هم مجتمع شديد قشرهاى ديگر پيوند كردند با شما، تكليف شما و اين قشر روحانيون و شما آقايان دانشگاهى‏ها اين است كه دست از هم برنداريد.

    توطئه‏هاى دقيق خبائث در از بين بردن وحدت روحانى و دانشجو

    الان نقشه اين است كه شما را از هم جدا كنند. فهميدند كه اين وحدت كلمه‏اى كه در ايران پيدا شده است و شايد اين دو قشر بودند كه موجب يك همچو مطلبى شدند، قشر روحانى، منبريش و محرابيش، واعظش، گوينده‏اش، اينها، شماها با فعاليت‏هاى خودتان و با نطق‏هاى خودتان، با زحمت‏هاى خودتان، مردم مجتمع شدند همه و اين پيروزى حاصل شد، آنهائى كه احساس كردند شكست خودشان را از اين اجتماع، يك وقت اين است كه آدم مى‏گويد اگر اينها با هم مجتمع بشوند ما شكست مى‏خوريم، اما احساس نكردند، يك وقت اين است كه در خارج لمس كردند پيروزى شما را و لمس كردند شكست خودشان را و لمس كردند كه اين شكست و آن پيروزى براى خاطر اجتماع

    صحيفه نور ج 9 صفحه 44

    شماهاست. الان توطئه است براى اينكه شماها را از هم جدا كنند، دو قشر برادر را با هم مخالف كنند، دو قشر مغز متفكر را از هم جدا كنند، اگر از هم جدا بشويد، نه اينها ازشان كار مى‏آيد نه شما. شما خيال كنيد كه دانشگاهى بدون اين قشر مى‏تواند كارى بكند، نه. اينها هم خيال كنند كه همه‏اش ما هستيم و دانشگاهى نيست، نخير اشتباه است. دو قشر بايد با هم جوش بخورند و آن تبليغات خبيث چندين ساله را كه در صدد بودند شماها را از هم جدا كنند و شما را يك طرف قرار بدهند، شما دشمن باشيد با اينها، اينها را هم يك طرف قرار بدهند و اينها هم دشمن باشند با شما، آنها هم اين ميانه بيايند استفاده‏هاى خودشان را بكنند و هيچ كس هم نباشد بگويد چرا، الان بعد از اينكه اينها لمس كردند كه يك همچو قدرتى وقتى پيدا شد، يك همچو وحدتى وقتى پيدا شد، اين موجب اين مى‏شود كه آنها شكست خورده‏اند، پيدا شد و آنها را شكست داد، امروز توطئه‏ها بيشتر و شايد دقيق‏تر باشد و الان توطئه است براى اينكه اين قشر را از اين قشر جدا كنند، در مشهد توطئه‏اش دارد پياده مى‏شود، در اصفهان هم شده است، در تهران هم هست، شايد قشرهاى ديگر را هم فرا بگيرد. سر چى دعوا داريد؟ سر اينكه يك نفر آدم آيا خيلى آدم خوبى است يا خيلى آدم بدى است؟ يك دسته‏اى بگويند بالاى منبر و پائين منبر كه اين آدم كافر است و يك دسته‏اى هم بگويند كه اين آدم مسلم است و خير، از اولياء است؟ نتيجه چى؟ نتيجه اين است كه شماها از اينها جدا، اينها از شما جدا، هر دو مقابل هم ايستاده‏ايد و آن وحدت كلمه‏اى كه داشتيد از دست داديد سر هيچى، سر هيچ وحدت كلمه را از دست بدهيد و جدا شدن شما از هم اسباب اين مى‏شود كه ساير قشرها هم از شماها جدا بشوند، مختلف بشوند، اين اختلافات اسباب اين بشود كه اين نهضت نتواند كار خودش را عمل كند. آن كه همه خارجى‏ها مى‏خواهند، آنى كه شرقى‏ها و غربى‏ها همه مى‏خواهند اين را كه شماها از هم جدا و متفرق باشيد، توطئه‏ها براى همين است كه شماها را از هم جدا كنند، دشمن كنند، قشرهاى مختلف درست كنند، گروه‏هاى مختلف درست كنند همه باهم دشمن و آنها نتيجه‏اش را ببرند. نبايد ما بيدار بشويم؟! تا كى ما بايد غافل باشيم؟ ما را سال‏هاى طولانى غافل كردند و كلاه ما را برداشتند، باز نبايد بيدار بشويم؟! شما دانشگاهى‏ها نبايد بيدار بشويد؟! شما علما نبايد بيدار بشويد؟! با همين تفرقه‏افكنى‏ها ما را چاپيدند و بردند و بر ما حكومت كردند و جوان‏هاى ما را در حبس آنقدر زجر دادند و روحانيون ما را آنطور كه ديديد كردند و ساير اقشار هم آنطور، باز ما نبايد بيدار بشويم؟! باز ما بايد سر يك امور جزئى كه هيچ نيست، با هم اختلاف كنيم، به جان هم بيفتيم؟! منبر را، محراب و دانشگاه و اينها همه بريزند به جان هم؟! نبايد ما توجه كنيم كه اين دست ديگرى است كه آمده و دارد اين كار را انجام مى‏دهد؟! نبايد اين ملت بيدار بشود كه در ظرف دو ماه صد گروه اظهار وجود كردند؟! اين هم، همچو من باب اتفاق نيست، اين يك دست حساب كرده در كار است كه اين رمزى كه دست شما بود و آن رمز پيروزى بود ازتان بگيرد.

    آنها فهميدند كه با وحدت شكست خوردند، وحدت را از شما دارند مى‏گيرند، با عمل آنها و با تبليغات آنها و با طرح‏هاى آنها، اين كى است حزب كذا، آن كى است حزب كذا، صد تا، يك همچو

    صحيفه نور ج 9 صفحه 45

    عددى من به چشمم خورد كه در ظرف اين چند هفته صد گروه اظهار وجود كردند و مع‏الاسف وضع اين است كه گروه‏ها وقتى اظهار وجود مى‏كنند همه با هم بد مى‏شوند،اينطور نيست كه همه به نفع ملت و به نفع اسلام كار بكنند، اينها با هم مختلف مى‏شوند، گروه‏هاى مختلف و به واسطه اين اختلافات كه حاصل مى‏شود، آن وحدت كلمه گرفته مى‏شود، آن قدرت گرفته مى‏شود. آحاد كار ازشان نمى‏آيد، گروه گروه كار ازشان نمى‏آيد، ملت كار ازش مى‏آيد، ملت وقتى گروه گروه شد ازش كار نمى‏آيد.

    اين اختلافات بر خلاف رضاى خدا و سم قاتل براى ملت است‏

    تكليف ما و تكليف شما اين است كه توجه بكنيم به اين توطئه‏هائى كه براى تفرقه است الان و آنها را خنثى كنيم. شما كه در مشهد مى‏رويد، رفقاى خودتان را هم بگوئيد، بگوئيد آقا امروز، روز اين نيست كه سر يك قصه‏اى شما به هم بريزيد. آقايانى هم كه در هر جا تشريف مى‏برند، به اهل منبر و به اهل محراب بگويند كه تحت تاثير يك دست‏هاى خبيثى كه الان مى‏خواهند اين ملت را به هم بريزند و استفاده كنند و شكست بدهند، تحت تاثير اينها واقع نشويد، از اين اختلافات شخصى و جزئى دست برداريد الان وقت اين است كه شما قانون اساسى‏تان را توجه كنيد به آن، خبرگانتان را توجه كنيد، بعد رئيس جمهورتان را توجه كنيد، مجلستان را توجه كنيد، اين مراحل بايد بگذرد تا يك دولت مستقرى پيدا بشود. الان ايران يك شيئى متزلزل است، باز اساسش درست نشده و در اين موقع، الان اين اختلافات بر خلاف رضاى خداست، اين سم قاتل براى ملت ماست اين تكليف، از من عرض كردن و از شماها نمى‏دانم شنيدن يا نشنيدن. انشاء الله خداوند همه‏تان را حفظ كند.

    والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

    
    previos page menu page next page
    

صفحه 75 از 208 نخستنخست ... 256571727374757677787985125175 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/