صفحه 55 از 56 نخستنخست ... 545515253545556 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 541 تا 550 , از مجموع 555

موضوع: ♥♥♥خلــوت دل♥♥♥

  1. #541
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    شب عاشقان

    شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
    تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
    عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
    به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد
    ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
    که محب صادق آنست که پاکباز باشد
    به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن
    که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد
    سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم
    به کدام دوست گویم که محل راز باشد
    چه نماز باشد آن را که تو درخیال باشی
    تو صنم نمیگذاری که مرا نماز باشد
    نه چنین حساب کردم چو تو دوست میگرفتم
    که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد
    دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی
    که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد
    قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران
    اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد

    سعدی شیرازی.

  2. #542
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    همه لرزش دل و دستم از آن بود ...
    چه غریبانه می گریست آن شب بی تو تکه ابری که سکوت وجودم رو فهمید و چه غریبانه خندیدم آن روز که بی تو مرگم را فهمید .

    همه لرزش دل و دستم از آن بود که یه روز عشق از دستم برود .

    دوری پایان دوستی نیست ، لطیف ترین غم دنیاست .

    نه هر آنکه گفت عاشقم معشوقی دادند ، نه هر آنکه دردی داشت درمانی دادند ، اما به من دیوانه از روی عشق ، دلبری افسانه ای مجنونی آسمانی دادند .
    زندگی زیباست اگر آن را برای خود زشت نکنی ، زندگی شیرین است اگر آن را برای خود تلخ نکنی .

    داروهای تلخ را با روپوش شیرین می پوشانم ، چرا حقیقت و اخلاق را نیز با لباسهای زیبا نپوشانم ؟ (شامفور)

    دلهای پاک خطا نمیکنند ، فقط سادگی میکنند و امروز سادگی پاکترین خطای دنیاست .

    خیره می شوم به عقربه ها ، می شمارم لحظه های بودنت را ، چشمانم را که می بندم گاه گاهی برایم می خوانی ، دفتر سفیدم را می گشایم ، می نشینم در خلوت اتاقم و از سرمای نبودنت خود را در آغوش می کشم و سکوت لحظه هایم را می نگارم برای کسی که مثل خون تو رگهامه .

    همیشه خاطره ها می مانند ، پس آسوده خاطرم که در خاطرم می مانی .

    من بیهوده می خواهم از یاد تو بگریزم ، ای همه هستی من از عشق تو لبریزم ، تو دنیای من هستی هرگز از خود مرانم ، من ساحلی غریبم باید با تو بمانم ، بی تو چون کویر تشنه ی آبم ، بر موج هستی چون حبابم ، بی قرارم و بی تابم ، بی تو چون کتاب بسته ای هستم ، قایق شکسته ای هستم ، بی قرارم و بی تابم ، من بیهوده می خواهم از یاد تو بگریزم ، ای همه هستیه ی من ، از مهر تو لبریزم .

  3. #543
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    راز عشق!

    عشق را
    می گویم
    باید این حادثه را
    از نگه سبز تو
    آغاز نمود
    عشق را
    باید
    از زمزمه
    بارش چشمان تو
    با واژه احساس
    سرود
    و در این
    قدرت دریایی تو
    کشتی توفان زده را
    در دل امواج
    سپرد
    به تب حادثه غرق شدن
    مردن و آغاز شدن
    به هم آوایی قلب دو پرنده
    به سبک بالی اوج
    دل سپردن
    به شب هم نفسی
    راغب پرواز شدن
    آری
    عشق را
    باید ابراز نمود
    عشق را
    باید گفت...

  4. #544
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    منتظر باش که بارانی شوم
    تا ببارم بر کلون خانه ات
    تا ببوسم جای دستان تو را
    روی قفل آهنین خانه ات
    منتظر باش کبوتر بشوم
    بپرم تا آشیان سبز تو
    تو ندانی من که هستم من ولی
    خیره باشم در دو چشم مست تو
    منتظر باش که پاییز شوم
    خالی از سر سبزی و رنگ بهار
    تا بماند روی گلدان های تو
    دست هایم زرد و خشک و بی قرار
    منتظر باش که یک خواب شوم
    روی ذهن تو بچرخم مثل باد
    چشم هایت خسته تر، مستانه تر
    روی یک خمیازه پر امتداد
    منتظر باش که یک بغض شوم
    تا بپیچم روی فریادی بلند
    در گلوی خود مرا احساس کن
    دست و پایم را نبند
    منتظر باش که یک لاله شوم
    سرخ سرخ سرخ در دامان خاک
    هر کجایی باش ، من هم مانده ام
    تا گذاری پای بر این خاک پاک
    منتظر باش که یک اشک شوم
    نرم و آهسته به روی گونه ات
    جای من در لای مژگان تو بود
    می چکم اما ز چشم روشنت
    منتظر باش که یک حرف شوم
    تا بیایم روی لب های تو باز
    تو مرا تکرار کن، تکرار کن
    می شوم آماده آواز باز
    منتظر باش که خورشید شوم
    تا بتابم بر تن و بر دست تو
    گرمِ گرمِ گرم از رویم شود
    راهها و کوچه بن بست تو
    منتظر باش که یک شب بشوم
    ساده و تاریک و غمگین و سیاه
    من می آیم روی بام خانه ات
    می نشینم تا طلوع یک نگاه
    منتظر باش که یک عکس شوم
    روی دیوار اتاقت جای من
    یا شوم یک پنجره در گوشه ای
    که تو بنشینی شبی در پای من
    منتظر باش که یک شعر شوم
    در میان صفحه های دفترت
    یا شوم خودکار در دستان تو
    یا ستاره ای شوم من در شبت
    منتظر باش که یک عطر شوم
    تا بیاویزم به سر تا پای تو
    یا شوم راهی که آید سوی تو
    یا نسیمی در شب زیبای تو
    منتظر باش که یک ابر شوم
    تا شوم مهمان پاییزی تو
    منتظر باش که یک پرده شوم
    یا شوم نقشی به رومیزی تو
    منتظر باش که یک سیب شوم
    تا که بنشینم به روی ظرف تو
    منتظر باش که یک آه شوم
    در میان انتظار حرف تو
    منتظر باش که یک سایه شوم
    پا به پای تو به هر جا می روی
    منتظر باش که یک برف شوم
    در زمستان های سرد بی کسی
    منتظر باش که یک پله شوم
    رد پای تو برایم آرزو
    منتظر باش که یک شاخه شوم
    از کنار پنجره سر کرده تو
    منتظر باش که یک قصه شوم
    قصه اسطوره های عاشقی
    منتظر باش که یک دشت شوم
    پر شوم از شاخه های رازقی
    منتظر باش که یک رنگ شوم
    روی هر روز تو تکرار شوم
    منتظر باش که یک نامه شوم
    حسرت لحظه دیدار شوم
    منتظر باش که یک فکر شوم
    تا فراموشت نگردد یاد من
    آشنای انتظار و خستگی
    این تویی آغاز این فریاد من
    منتظر باش که یک فرش شوم
    روز و شب اما به زیر پای تو
    این من و این خستگی هایم ببین
    هیچ کس در دل ندارد جای تو
    منتظر باش که یک گل بشوم
    غنچه غنچه روی خاک خانه ات
    منتظر باش که بارانی شوم
    تا ببارم بر کلون خانه ات
    ...

    منتظر باش

  5. #545
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    همچنان باران مي بارد

    همچنان اشک از چشم من

    کوچه ها هنوز خلوت و بي رهگذر

    و نگاهم خيره به پيچ کوچه

    خانه تاريک و تار

    عصري حزن انگيز

    غروبي سرخ و پر اشک

    سرمازده و سياه پوش تمام بي کسي هايم

    بي رمق

    باران مي بارد

    دل پر از تنهايي ست

    که حتي اشکي هم در او خانه ندارد

    دل پر از لحظه هاي باراني ست

    صدايي غمگين و پر سوز در کوچه مي پيچد

    مي خواند و مي رود.

    او هم دلش گرفته

    او هم پرسوز است نگاهش

    مثل من

    آسمان ديگر آبي نيست

    پر است از ابرهاي خاکستري و پر اشک

    خورشيدي نمي تابد

    و طوفاني اين ابرها را تکان نمي دهد

    و گهگاهي نسيمي از سوي او

    سروش شادي همراه مي آورد

    آسمان باراني است

    ديگر قطره هاي باران آبي نيستند

    سياه و سرد و خشمگين

    همچنان سردي انتظار ادامه دارد

    همچنان خاطرات خشکيده مي سوزند

    همچنان باران مي بارد

    و همچنان اشک از چشم من

  6. کاربر مقابل از Sara12 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  7. #546
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    آرزو دارم كه بميرم ....


    سالهاست كه به اميد مردن زنده ام

    دلم ميخواهد كه مرگ ......فقط مرگ به سراغ من بيايد .......

    اما از بخت بدم مرگ هم براي من ناز ميكند......

  8. کاربر مقابل از Sara12 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  9. #547
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    شاپرک دلت شکسته میدونم که تنها هستی
    میدونم کنار غمهات با یه مشت رویا نشستی
    دلت و شکسته اونکه یه روزی همه کست بود
    اونی که تو دار دنیا همه کارو کست بود
    شاپرک بالت شکسته .یکی بال تو رو بسته
    توی اون غربت تاریک به تو تیر غم نشسته
    همه عمرت هدر شد چرا اینجوری خدا خواست؟
    اونی که فکر نمیکردی اینجوری به خاکت انداخت
    حالا اونجا توی غربت رو کدوم شونه میباری؟
    واسه ریختن اشکات سرتو رو چی میذاری؟
    میبینم غم رو تو چشمات که غریبونه نشسته
    میخونم از توی چشمات بدجوری دلت شکسته
    شاپرک عمر تو . خوابه . چه جوری دووم میاری ؟
    گلا پژمرده و زردن تو عجب طاقتی داری

  10. #548
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    هيچ کس ويرانيم را حس نکرد...
    وسعت تنهائيم را حس نکرد...
    در ميان خنده هاي تلخ من...
    گريه پنهانيم را حس نکرد...
    در هجوم لحظه هاي بي کسي...
    درد بي کس ماندنم را حس نکرد...
    آن که با آغاز من مانوس بود...
    لحظه پايانيم را حس نکرد...

  11. #549
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    دلم برای کسی تنگ است ...
    که چشمهای قشنگش را...
    به عمق آبی دریا می دوخت...
    و شعر های قشنگی چون...
    پرواز پرنده ها می خواند...!
    دلم برای کسی تنگ است...
    كسي كه خالي وجودم را از خود پر مي كرد...
    و پري دلم را با وجود خود خالي...
    دلم برای کسی تنگ است...
    کسی که بی من ماند ...
    کسی که با من نیست...
    دلم برای کسی تنگ است...
    که به هر رفتنی پایان داد...!!
    دلم برای کسی تنگ است...
    که آمد!
    رفت!
    و پایان داد...
    کسی ....
    کسی که من هميشه دلم برايش تنگ می شود!!!!!!

  12. #550
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    نذار بمیرم از غم بی هم زبونی
    می دونم که آخرش میای وبا من می مونی
    دیگه داره دیر میشه دریاب
    به خدا قسم که من بی تو کس ندیدم
    توروجون چشات نذار که تنها بمیرم
    بی تو آخه من تو این آدما غریبم
    بدون قدرمنو تا که نفسی باقیه
    هیچکس نمی دونه شاید فردا روزآخریه
    می خوام برم از این جهنم که اسمش زندگیه
    می دونی...

صفحه 55 از 56 نخستنخست ... 545515253545556 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/