شب است و یك آسمان ستاره عاشق
شهابی می درخشد و دل ماه را می لرزاند
خورشید هم به زیبایی مهتاب حسودی می كند
ابرها كه بیایند دلم می لرزد
نكند دل مهتاب بگیرد ،
و شب من شب هزار ستاره ام تیره و تار گردد
سرم را از آسمان بر می گیرم
و دفترم را می نگرم میان ورقهای سپیدش
به دنبال تو می گردم
چهرهمهتاب گون تو سفیدی كاغذ را می پوشاند
شكوفه باران لبخندت مرا می برد تا اوج آرزوها
چشمانم را می بندم چه زیبا، در مقابل رخ می نمایی
در خیالم با تو سخن می گویم ،
با تو می خندم..... اشك می ریزم
چشمانم را كه باز می كنم مژگانم مرطوب است
كاش می توانستم دلم را از قفس سینه رها كنم
و تا اوج با تو بودن به پرواز در آورم
تا ببینی كه چه زیبا ، نامت بر آن حك شده
ای محبوب قلبم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)