![]()
هستم ولی نیستم هر لحظه کنارت
نیستم ولی هستم هر لحظه به یادت
![]()
هستم ولی نیستم هر لحظه کنارت
نیستم ولی هستم هر لحظه به یادت
ای کبوتران من،
که بر سر برج عاشقی آشیان دارید،
ای شما قاصدان پیغام های آشنایی من!
بر روی این خاک دشمن خیز،
در زیر این آسمان بیگانه،
غریبی چشم بر راه شماست.
تو رفته ای که بی من,تنها سفر کنی
من مانده ام که بی تو,شبها سحر کنم
تو رفته ای که عشق من از سر بدر کنی
من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم . . .
اگه چه زتو دست بر داشتم
پس از تو دوتا چشم تر داشتم
پس از تو عزیزم خدا شاهد است
که دریای خون در جگر داشتم
وهم در دعاهای بعد نماز
همیشه تورا در نظر داشتم
دریغا که فرصت نبود و گذشت
چه رویای خوبی به سر داشتم
چرا این چنین شد؟ دعای که بود؟
تو را از خودم بر حذر داشتم
نمیدانم اما به جان خودت
دیغا اگر که خبر داشتم...
همه هر چه کردند باشد ولی
ز تو انتظاری دگر داشتم
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد...
مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد...
تو که رفتی همه ی ثانیه ها سایه شدند.....
سایه در سایه آن ثانیه ها خواهم مرد....
شعله ها بی تو ز بی رنگی دریا گفتند.....
موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد....
گم شدم در قدم دوری چشمان بهار .....
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد...
تنهـ ـایی من عمیق ترین جای دنیاسـ ـت !
تَـ ـه ندارد . . .
برادران ِ یوسُـ ـفـ همـ ترسیدند از عمق ِ چاه ِ تنهایـ ـی امـ . . .
به دنبال ِ چاهـ ـی دیگر رفتند ! .
اشکهایم که سرازیر میشوند......
دیری نمی پایدکه قندیل می بندد...عجیب سرد است هوای نبودنت
روزم از شب رو سياه تر / شبم از شهر بي صدا تر
هر دري را كه زدم من / روي من باز نشد آخر
سر رام يه گرگيه / كه چشماش گرفته خون
از كسي نمي بينم / يه نگاه مهربون
دنيا رو تار مي بينم / گل ها رو خار مي بينم
دوستي و محبتو / حلقه ي دار مي بينم
مثل ابر هاي سياه / پيچيده بغضي تو گلوم
حالا دارم مي بينم / ديو مرگ رو روبروم
انگشتانت را ...
به من قرض بده
براي شمردن لحظه هاي نبودنت
کم آورده ام!...
![]()
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن
ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟
مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟
مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری، خانه میخواهی چه کار؟
خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه میخواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)