صفحه 46 از 47 نخستنخست ... 36424344454647 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 451 تا 460 , از مجموع 464

موضوع: شعر نو

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    زخم شب مي شد كبود.

    در بياباني كه من بودم
    نه پر مرغي هواي صاف را مي سود
    نه صداي پاي من همچون دگر شب ها
    ضربه اي به ضربه مي افزود.
    ***
    تا بسازم گرد خود ديواره اي سر سخت و پا بر جاي،
    با خود آوردم ز راهي دور
    سنگ هاي سخت و سنگين را برهنه پاي.
    ساختم ديوار سنگين بلندي تا بپوشاند
    از نگاهم هر چه مي آيد به چشمان پست
    و ببندد راه را بر حمله غولان
    كه خيال رنگ هستي را به پيكرهايشان مي بست.
    ***
    روز و شب ها رفت.

    من بجا ماندم در اين سو، شسته ديگر دست از كارم.
    نه مرا حسرت به رگ ها مي دوانيد آرزويي خوش
    نه خيال رفته ها مي داد آزارم.
    ليك پندارم، پس ديوار
    نقش هاي تيره مي انگيخت
    و به رنگ دود

    طرح ها از اهرمن مي ريخت.
    ***
    تا شبي مانند شب هاي دگر خاموش
    بي صدا از پا درآمد پيكرديوار:
    حسرتي با حيرتي آميخت


    سهراب سپهري




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    دیرگاهی است كه در این تنهایی
    رنگ خاموشی در طرح لب است.
    بانگی از دور مرا می‌خواند،
    لیك پاهایم در قیر شب است.
    رخنه‌ای نیست در این تاریكی :
    در و دیوار به هم پیوسته.
    سایه‌ای لغزد اگر روی زمین
    نقش وهمی است ز بندی رَسته.
    نفس آدم‌ها
    سر بسر افسرده است.
    روزگاری است در این گوشه پژمرده ی هوا
    هر نشاطی مرده است.
    دست جادویی شب
    در به روی من و غم می‌بندد.
    می‌كنم هر چه تلاش،
    او به من می خندد .
    نقش‌هایی كه كشیدم در روز،
    شب ز راه آمد و با دود اندود .
    طرح‌هایی كه فكندم در شب،
    روز پیدا شد و با پنبه زدود .
    دیرگاهی است كه چون من همه را
    رنگ خاموشی در طرح لب است.
    جنبشی نیست در این خاموشی:
    دست‌ها، پاها در قیر شب است .
    سهراب




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ناگزیر از سفرم ، بی سرو سامان چون باد
    به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد
    کوچ تا چند؟! مگر می‌شود از خویش گریخت
    بال تنها غم غربت به پرستوها داد
    اینکه مردم نشناسند تو را غربت نیست
    غربت آن است که یاران ببرندت از یاد
    عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!
    نه من از قهر تو غمگین ، نه تو از مهرم شاد
    چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته‌ای
    اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد!!


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    پرده را برداریم
    بگذاریم که احساس هوایی بخورد
    بگذاریم بلوغ زیر هر بوته که می خواهد بیتوته کند
    بگذاریم غریزه پی بازی برود
    کفش ها را بکند و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد
    بگذاریم که تنهایی آواز بخواند
    چیز بنویسد
    به خیابان برود
    ساده باشیم
    ساده باشیم چه در باجه یک بانک چه در زیر درخت
    کار مانیست شناسایی راز گل سرخ
    کار ما شاید این است
    که در افسون گل سرخ شناور باشیم
    پشت دانایی اردو بزنیم
    دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم
    صبح ها وقتی خورشید در می اید متولد بشویم
    هیجان ها را پرواز دهیم
    روی ادراک ‚ فضا ‚ رنگ صدا پنجره گل نم بزنیم
    آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی
    ریه را از ابدیت پر و خالی باکنیم
    بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم
    نام را باز ستانیم از ابر
    از چنار از پشه از تابستان
    روی پای تر باران به بلندی محبت برویم
    در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم
    کار ما شاید این است
    که میان گل نیلوفر و قرن
    پی آواز حقیقت بدویم



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    تمام خنده هایم را نذر کرده ام

    تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا

    عطر دستهایت ، دلتنگی ام را به باد می سپارد


    سید علی صالحی



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #6
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    كارون چون گيسوان پريشان دختري
    بر شانه هاي لخت زمين تاب مي خورد
    خورشيد رفته است و نفس هاي داغ شب
    بر سينه هاي پر تپش آب مي خورد
    دور از نگاه خيره من ساحل جنوب
    افتاده مست عشق در آغوش نور ماه
    شب با هزار چشم درخشان و پر ز خون
    سر مي كشد به بستر عشاق بي گناه
    نيزار خفته خامش و يك مرغ ناشناس
    هر دم ز عمق تيره آن ضجه مي كشد
    مهتاب مي دود كه ببيند در اين ميان
    مرغك ميان پنجه وحشت چه مي كشد
    بر آب هاي ساحل شط، سايه هاي نخل
    مي لرزد از نسيم هوسباز نيمه شب
    آواي گنگ همهمه قورباغه ها
    پيچيده در سكوت پر از راز نيمه شب
    در جذبه اي كه حاصل زيبائي شب است
    رؤياي دور دست تو نزديك مي شود
    بوي تو موج مي زند آنجا، بروي آب
    چشم تو مي درخشد و تاريك مي شود
    بيچاره دل كه با همه اميد و اشتياق
    بشكست و شد بدست تو زندان عشق من
    در شط خويش رفتي و رفتي از اين ديار
    اي شاخه شكسته ز توفان عشق من



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #7
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    ميان خورشيدهای هميشه
    زيبايی‌ تو
    لنگری‌ست‌

    خورشيدی که
    از سپيده‌دمِ همه ستاره‌گان

    بی‌نيازم می‌کند.


    نگاه‌ات
    شکست ستمگری‌ست‌

    نگاهی که عريانی‌ روحِ مرا
    از مهر

    جامه‌يی کرد

    بدان‌سان که کنون‌ام
    شبِ بی‌روزن هرگز

    چنان نمايد که کنايتی طنزآلود بوده‌است.

    و چشمان‌ات با من گفتند

    که فردا
    روزِ ديگری‌ست‌ــ


    آنک چشمانی که خميرمايه‌ی مهر است!
    وينک مهر تو:

    نبردافزاری
    تا با تقديرِ خويش پنجه‌درپنجه‌کنم.


    آفتاب را در فراسوهایِ افق پنداشته‌بودم.
    به جز عزيمت نابهنگامم گزيری نبود
    چنين انگاشته‌بودم.

    آيدا فسخِ عزيمت جاودانه بود.


    ميانِ آفتاب‌هایِ هميشه
    زيبايی‌ تو
    لنگری‌ست‌

    نگاه‌ات
    شکست ستمگری‌ست‌

    و چشمان‌ات با من گفتند
    که فردا
    روزِ ديگری‌ست.


    شاملو



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #8
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    زندگی را از نخست برای من بد ترجمه کرده اند

    زندگی را یکی مرگ تدریجی نام نهاد

    یکی بدبختی مطلق معنی کرد

    یکی درد درمان ناپذیرش خواند

    و سرانجام یکی رسید و گفت :

    زندگی به تنهایی ناقص است تا عشق نباشد

    زندگی تفسیر نمی شود ...



    احمد شاملو


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #9
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    قایقی خواهم ساخت ، خواهم انداخت به آب
    دور خواهم شد از این خاک غریب
    که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه ی عشق
    قهرمانان را بیدار کند .
    قایق از تور تهی
    و دل از آرزوی مروارید ،
    هم چنان خواهم راند
    نه به آبی ها دل خواهم بست
    نه به دریا – پریانی که که سر از آب به در می آرند
    ودر آن تابش تنهایی ماهیگیران
    می فشانند فسون از سر گیسو هاشان
    هم چنان خواهم راند
    پشت دریا ها شهری است
    که در آن پنجره هارو به تجلی باز است
    بام ها جای کبوتر هاییست
    که به فواره ی هوش بشری می نگرند
    دست هر کودک ده ساله شهر شاخه ی معرفتی است
    مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند
    که به یک شعله به یک خواب لطیف
    خاک ، موسیقی احساس تو را می شنود
    و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #10
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    رفیق راهی و از نیمه راه می گویی
    وداع با من بی تکیه گاه می گویی


    میان این همه آدم، میان این همه اسم
    همیشه نام مرا اشتباه می گویی

    به اعتبار چه آیینه ای، عزیز دلم
    به هرکه می رسی از اشک و آه می گویی


    دلم به نیم نگاهی خوش است، اما تو
    به این ملامت سنگین، نگاه می گویی؟

    هنوز حوصلهء عشق در رگم جاری است
    نمرده ام که غمت را به چاه می گوییش


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 46 از 47 نخستنخست ... 36424344454647 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/