صفحه 4 از 25 نخستنخست 1234567814 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 241

موضوع: داستان بزرگان

  1. #31
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سنت ازدواج

    مردي به نام عكاف بن بشير تميمي خدمت رسول خدا(ص) رسيد. پيامبر از او پرسيد: آيا همسر داري؟ مرد گفت: خير.
    پيامبر پرسيد: آيا وضع زندگي ات خوب است؟ مرد پاسخ مثبت داد.
    پيامبر فرمود: «پس تو از برادران شياطين هستي . تو اگر در دين مسيحيت بودي جزو راهبان (عزلت گزيدگان) آنان محسوب مي شدي.
    ازدواج سنت ماست. انسان مجرد و بي همسر، زنده و مرده اش مطرود و بد است. آيا از شيطان پيروي مي كنيد؟ شيطان براي نفوذ در انسان هاي صالح، سلاحي موثرتر از زنان ندارد مگر درباره متأهلان كه آنان پاك گشته اند و از گناه دور هستند.»
    واي بر تو اي عكاف، شياطين ايوب و داود و يوسف و كرسف را نيز همراهي مي كردند و به نزدشان مي آمدند.
    شخصي به نام بشيربن عطيه پرسيد: يا رسول الله كرسف كه بود؟
    حضرت فرمود: او مردي بود كه در ساحل يكي از درياها 300 سال خدا را عبادت كرد. روزها را روزه بود و شب ها را به نماز مي ايستاد. اما او به خاطر عشق به يك زن و ترك عبادت خدا، كافر گشت. ولي خدا به سبب برخي اعمال نيك او، وي را بخشيد.
    اي عكاف! واي بر تو، ازدواج كن كه درغير اينصورت جزو كساني هستي كه در حيرت و دودلي و ترديد و بي هدفي به سرمي برند.(1) معجزه امام حسن علیه السلام امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:
    حضرت امام حسن مجتبى صلوات اللّه عليه در يكى از سفرهاى خود براى حجّ عمره ، بعضى از افرادى كه معتقد به امامت زبير بودند؛ حضرت را همراهى مى كردند.
    پس كاروانيان در مسير راه خود، در محلّى جهت استراحت فرود آمدند؛ و در آن مكان درخت خرماى خشكيده اى وجود داشت كه در اءثر بى آبى و تشنگى خشك شده بود.
    حضرت كنار آن درخت خرما رفت و نشست ، در اين اثنا يكى از افراد كاروان به آن حضرت نزديك حضرت شد؛ و كنارش نشست .
    بعد از آن كه مقدارى استراحت كردند، آن شخص كه معتقد به امامت زبير بود سر خود را بالا كرد و پس از نگاهى به شاخه هاى خشكيده نخل ، گفت : اى كاش اين نخل رطب مى داشت ؛ و مقدارى از آن را ميل مى كرديم .
    امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود: آيا اشتها و علاقه به آن دارى ؟
    آن شخص زبيرى گفت : آرى ، پس حضرت دست هاى مبارك خود را به سوى آسمان بلند كرد و دعائى را زمزمه نمود.
    ناگهان در يك چشم به هم زدن ، نخل خشكيده ؛ سبز و شاداب گرديد و در همان حال رطب هاى بسيارى بر آن روئيد.
    در همين موقع ساربانى كه همراه قافله بود و كاروانيان از او شتر كرايه كرده بودند، هنگامى كه اين كرامت و معجزه را ديد، در كمال حيرت و تعجّب گفت : اين سحر و جادوى عجيبى است !!
    امام عليه السلام فرمود: خير، چنين نيست ؛ بلكه دعاى فرزند پيغمبر صلى الله عليه و آله است كه مستجاب گرديد.
    و سپس افراد كاروانى كه همراه حضرت بودند، همگى از آن خرماهاى تازه خوردند.
    و آن درخت تا مدّت ها سبز و خرّم بود و مردمان رهگذر از خرماهاى آن استفاده مى كردند

    1-الدرالمنثور، ج1، ص.311

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #32
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مشرف نزد امام زمان (عج) شخصى به نام محمّد قرظى گويد:
    در سفر حجّ وارد مسجد جُحفه شدم ؛ و چون بسيار خسته بودم ، خوابيدم ، در عالم خواب رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديدم ، پس نزد آن حضرت رفتم .
    همين كه نزديك حضرت رسيدم ، به من خطاب كرد و فرمود: با كارى كه نسبت به فرزندانم انجام دادى ، خوشحال شدم .
    در همين اثناء طبق خرمائى كه جلوى حضرت رسول صلى الله عليه و آله بود، مرا جلب توجّه كرد، لذا از آن حضرت تقاضا كردم تا مقدارى از آن ها را به من عنايت نمايد؟
    حضرت رسول صلى الله عليه و آله نيز با دست مبارك خويش مقدارى خرما از درون آن طبق ، برداشت و به من داد.
    چون آن خرماها را شمردم ، هيجده عدد بود، با خود گفتم : بيش از هيجده سال از عمر من باقى نمانده است .
    از خواب بيدار شدم و پس از گذشت مدّتى از اين جريان ، ديدم در محلّى جمعيّت بسيارى در حال رفت و آمد هستند، سؤ ال كردم اينجا چه خبر است ؟
    گفتند: حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام تشريف فرما شده است و مردم جهت زيارت و ديدار با آن حضرت اجتماع كرده و رفت و آمد مى كنند.
    پس جلو رفتم ، حضرت را مشاهده كردم كه در همان جايگاه پيغمبر اسلام صلوات اللّه عليه ، كه در خواب ديده بودم ، نشسته است ؛ و نيز جلوى حضرت رضا عليه السلام طبقى از همان خرما وجود داشت .
    كنار حضرت رفتم و تقاضا كردم تا مقدارى از آن خرماها را به من عطا نمايد؟
    و امام عليه السلام مقدارى از آن ها را با دست مبارك خود برداشت و به من داد؛ و چون آن ها را شمردم هيجده عدد بود، خواهش كردم كه چند عددى ديگر بر آن ها بيفزايد؟
    امام عليه السلام در جواب فرمود: چنانچه جدّم ، رسول اللّه صلى الله عليه و آله بيش از آن مقدار داده بود، من نيز بر آن مى افزودم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #33
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تشرف خدمت امام زمان (عج) آنان كه كمر همت بر بسته اند كه از قعر جان تا اوج جانان سفر كنند، چه راست گفته اند كه سالك را در این راه پر فراز و نشیب و سخت كرانه ناپدید، بی گذر از شاهراه ولایت و بی مدد از خضر راه، امید نجاتی نیست]
    عارفان بالله و استوانه های اخلاق كه در طریق سلوك الی الله از خود رسته و به خالق پیوسته اند؛ این همه را وامدار عنایات و توجهات آن امام یگانه دانسته و می دانند. از این روست كه می كوشند تا هماره در مجرای فیض بخشی ولی اعظم خدا قرار گیرند. ]
    حكایت اینان را با او چونان حكایت ذره و آفتاب است؛ ذره در روشنای آفتاب بالا می رود تا به وادی خورشید راه یابد.
    [این جماعت، محبت آن یار دلنواز را برای دیدار دلدار خویش بر گزیده اند. با وی آنچنان مانوسند كه گویی حضور و غیبت آن محبوب بی همتا نزدشان یكسان است. نشست و برخاستشان با اوست، دم زدنشان از اوست، تپیدن نبضشان برای اوست. عشق و عیششان یادكرد نام اوست، وام از دم مسیحایی او می گیرند، و راز از لب اهورایی او می جویند، مشكلات خویش را بر وی عرضه می دارند و ...
    [سرانجام اوست كه گره از كار فرو بسته شان می گشاید..آری! حكایت این دلدادگی و دلبردگی بسی نكته آموز و شوق انگیز است. و در این میان، سهم شما كه قدم رنجه كرده‌اید و بر سر این پنجره پا نهاده اید. زرین برگهایی است از آن تشرفات روحانی و مشاهدات وجدانی كه به فضل خدا آهسته و پیوسته تقدیم حضورتان خواهد شد.
    و اینك نمونه ای از این بزم حضور، برای آنانكه نسخه شفابخش دلها و سرمه جلابخش دیده هاشان را در این محافل انس و قرب می جویند]علامه حلی و بوسه بر خاك پای امام زمان (عج)

    علامه حلی، از رجال برجسته و علمای بزرگوار شیعه، كسی است كه درباره اش نوشته اند: « در حالی كه كودك بود، به درجه اجتهاد رسید و مردم منتظر بودند كه به تكلیف برسد تا از او تقلید نمایند.» ]
    علامه حلی، هر هفته از حله با پای پیاده به سوی كربلا راه می افتاد تا فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام را در شب جمعه درك نماید. آن بزرگوار، طی سفری از حله به كربلا، به محضر نورانی امام عصرعجل الله تعلی فرجه می رسند، اما، حضرت را نمی شناسند. در طول مسیر، عصا از دست علامه به زمین می افتد. امام زمان ارواحنا فداء خم می شوند، عصای علامه را برمی دارند و به دست ایشان می دهند. در همین هنگام سوالی در ذهن علامه القا می شود و از محضر امام علیه السلام می پرسد:
    آیا در این عصر و زمان كه غیبت كبراست، می توان حضرت صاحب الامر عجل الله تعای فرجه را دید یا نه؟
    حضرت در پاسخ علامه می فرمایند: ]- چگونه صاحب الزمان را نمی توان دید و حال آن كه دست او هم اكنون در دست توست؟!
    به محض این كه علامه این پاسخ را می شنود، بی اختیار خود را به زمین می اندازد تا پای مبارك حضرت را ببوسد كه در این هنگام از كثرت شوق مدهوش می شود.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #34
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    اشنا به تمام زبان ها حضرت ابوالحسن ، امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام به تمام زبان ها و لغات ، آشنا و مسلّط بود؛ و با مردم با زبان محلّى خودشان صحبت مى نمود.
    و بلكه حضرت در لهجه و تلفّظ كلمات ، از خود مردم فصيح تر سخن مى فرمود، تا جائى كه مورد حيرت و تعجّب همه اقشار و افراد قرار مى گرفت .
    اباصلت گويد: يك از روزها به آن حضرت عرض كردم : ياابن رسول اللّه ! شما چگونه به همه زبان ها و لغت ها آشنا شده اى ؛ و اين چنين ساده ، مكالمه مى نمائى ؟
    امام عليه السلام فرمود: اى اباصلت ! من حجّت و خليفه خداوند متعال هستم و پروردگار حكيم كسى را كه مى خواهد بر بندگان خود حجّت و راهنما قرار دهد، او را به تمام زبان ها و اصطلاحات آشنا و آگاه مى سازد، كه زبان عموم افراد را بفهمد و با آن ها سخن گويد؛ و بندگان خدا بتوانند به راحتى با امام خويش سخن گويند.
    سپس امام رضا عليه السلام افزود: آيا فرمايش اميرالمؤ منين ، امام علىّعليه السلام را نشنيده اى كه فرمود: بر ما اهل بيت - عصمت و طهارت - فصل الخطاب عنايت شده است .
    و بعد از آن ، اظهار نمود: فصل الخطاب يعنى ؛ معرفت و آشنائى به تمام زبان ها و اصطلاحات مردم ؛ و بلكه عموم خلايق در هر كجا و از هر نژادى كه باشند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #35
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    فرمانروايي نامشروع

    شخصي در برابر عبدالملك مروان، خليفه اموي قرار گرفت و به او گفت: با تو سخني دارم. آيا امان مي دهي كه با گفتن آن مجازاتم نكني؟
    عبدالملك گفت: هر چه دردل داري بگو، در امان هستي.
    مرد گفت: آيا اين تاج و تخت و حكومت كه در دست تو است. به فرمان خدا و رسول او در اختيار تو قرار گرفته است؟ عبدالملك گفت: خير
    آيا مردم تو ر ا برگزيده و به حكومت تو تن داده اند؟ پاسخ داد: خير
    آيا تو برگردن مردم، بيعتي داشته اي و آنان ناگزيرند به آن بيعت وفادار باشند؟
    پاسخ داد نه.
    آيا اهل شورا و نمايندگان مردم، تو را برگزيده اند؟ عبدالملك باز هم گفت: نه
    مرد گفت: مگر نه اين است كه تو اكنون، سرنوشت مردم را در دست داري وذخاير اقتصادي آنان را در اختيار گرفته اي؟
    عبدالملك گفت: آري، همين گونه است.
    مرد گفت: اگر هيچ دليل شرعي، قانوني و عرفي براي حاكميت تو نيست، پس چرا نام خود را فرمانرواي مومنان (امير المومنين) نهاده اي؟
    عبدالملك از اين سخن سخت برآشفت و به او گفت: از سرزمين من بيرون شو وگرنه مستحق مرگ هستي.
    مرد در حالي كه عزم بيرون رفتن داشت، گفت: اين جواب، جواب اهل عدل و انصاف نيست. (1)
    1- بحار الانوار، ج 46، ص 335

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #36
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شاخص هاي زيبايي و تكبر

    روزي رسول خدا(ص) فرمود: كسي كه در دلش به اندازه يك دانه، ايمان وجود داشته باشد، وارد جهنم نمي شود و آن كسي كه در دلش به اندازه يك دانه، تكبر و غرور باشد وارد بهشت نمي شود. در آن حال مردي عرض كرد: يا رسول الله! من دوست دارم لباسهايم شسته و تميز باشد، به موهايم روغن بزنم بندهاي كفشم نو باشد و كارهاي ديگر را ذكر كرد، حتي از بند تازيانه مركبش نام برد و سپس پرسيد: آيا انجام اين كارها نشانه تكبر و غرور است؟
    حضرت فرمود: نه! اينها نشانه هاي زيبايي است. خداوند زيباست و زيبايي را هم دوست دارد، اما تكبر آن است كه انسان، حق را كوچك بشمارد و زيرپا نهد و به مردم به ديده حقارت و بي اعتنايي بنگرد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #37
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مهربانی موسي عليه السلام در جواني، چوپاني مي‌کرد. روزي گوسفندي از او گريخت و موسي در پي او بسيار دويد در پي او تا به شب در جستجو و آن رمه غايب شده از چشم او تا اينکه گوسفند از خستگي و درماندگي، جايي ايستاد و موسي به او دست يافت. چون به گوسفند رسيد، گرد از وي افشاند و بر سر و روي گوسفند دست مي‌کشيد و او را مي‌نواخت؛ چنان که مادري، طفل خردش را. در آن حال که گوسفند را نوازش مي‌کرد، مي‌گفت: گيرم که بر من رحم نداشتي، بر خود چرا ستم کردي و اين همه راه را در صحرا دويدي تا بدين جا رسيدي؟ همان دم خداوند به فرشتگان خود گفت: موسي، سزاوار نبوت است و جامه‌ي رسالت بر تن او بايد کرد که چنين با خلق من مهربان است و خود را براي راحت مردم، به رنج مي‌اندازد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #38
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    اثبات ولايت علي(ع)

    ابوذر نقل كرده است: روزي با رسول خدا (ص) در مسجد نماز مي خواندم. فقيري وارد شد و تقاضاي كمك كرد اما هيچ كس به او كمك نكرد. فقير دست هاي خود را به آسمان بلند كرد و گفت: خدايا! شاهد باش كه كسي به من كمك نكرد!
    علي(ع) در حال نماز بود. با انگشت كوچك دست راست خود به فقير اشاره كرد. فقير نزد آن حضرت آمد و انگشتر را از انگشت او بيرون آورد و رفت. پيامبر اعظم(ص) در حال نماز بود. پس از نماز كه جريان را فهميد سر به آسمان بلند كرد و فرمود: خداوندا! من محمد (ص) پيامبر و برگزيده توام. سينه مرا گشاده گردان و كارها را بر من آسان ساز، از خاندانم علي (ع) را وزير من گردان تا به وسيله او پشتم قوي و محكم شود. ابوذر ادامه داده است:
    هنوز دعاي پيامبر اعظم (ص) پايان نيافته بود كه جبرئيل نازل شد و به پيامبر (ص) فرمود: بخوان!
    چه بخوانم؟
    بخوان: انما وليكم الله و رسوله والذين امنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و هم راكعون (مائده- 55)
    سرپرست و رهبر شما فقط خدا و پيامبر (ص) او و آنها كه ايمان آورده و نماز را برپا مي دارند و در حال ركوع زكات مي دهند هستند. (1)

    1- تفسير مجمع البيان و نمونه ذيل آيه شريفه

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #39
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    امام حسن عسكري(ع) تاثير سيماي ملكوتي

    معتمد عباسي (پانزدهمين خليفه عباسي) امام حسن عسكري(ع) را از مدينه به سامرا آورد و در كنار پادگان خود تحت نظر شديد قرار داد. روزي جمعي از درباريان عباسي، نزد صالح بن حنيف (زندانبان امام) رفتند و درباره امام حسن عسكري(ع) به او گفتند: بر امام سخت بگير و او را در تنگناي دشواري قرار بده! صالح به آنها گفت: مي گوييد چه كنم؟ من دو نفر از شرورترين افراد را نگهبان خاص او قرار دادم، ولي آنچنان تحت تأثير مقام ملكوتي ايشان قرار گرفته اند كه همواره به عبادت و نماز و روزه اشتغال دارند. اينك آنها را به اينجا مي آورم تا آنها را ببينيد. آن دو نفر را احضار كردند. در حضور درباريان به آنها گفت واي بر شما كار شما با اين مرد (امام حسن عسكري«ع») به كجا كشيد؟ گفتند چه مي گويي در مورد مردي كه روزها روزه مي گيرد و شب ها از آغاز تا پايان شب مشغول عبادت و مناجات است. اصلا سخني به ما نمي گويد. به غير عبادت به هيچ چيز اشتغال ندارد، هرگاه چهره (ملكوتي) او را مي ديديم، از هيبت او، بر انداممان لرزه مي افتاد و كاملا دگرگون مي شديم. وقتي درباريان سفاك عباسي اين گفتار را از آن دو شنيدند با كمال خفت و سرافكندگي از مجلس خارج شدند.1
    1-اعلام الوري، ص 360

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #40
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    قانون الهی متفاوت از قوانین زمینی مراعات حريم قانون

    پيامبر اعظم (ص) پس از بازگشت از جنگ خيبر كه در سال هفتم واقع شد «اسامه بن زيد» را با جمعي از مسلمانان به سوي يهودياني كه در يكي از روستاهاي «فدك» زندگي مي كردند، فرستاد تا آنها را به سوي اسلام دعوت كند.
    يكي از سران يهود بنام «مرداس بن نهيك» از آمدن سپاه اسلام با خبر شد اموال و فرزندانش را درپناه كوهي قرار داد و به استقبال مسلمانان شتافت و نزد آنها، «گواهي به يكتايي خدا و رسالت پيامبر(ص) داد.
    ولي «اسامه» به گمان اينكه مرداس از ترس جانش، تظاهر به اسلام مي كند، نه اينكه حقيقتاً مسلمان شده باشد، به او حمله كرد و او را كشت و گوسفندانش را به غنيمت گرفت. هنگامي كه اين خبر به پيامبر(ص) رسيد،آن حضرت سخت ناراحت شد و به اسامه اعتراض كرد كه چرا مسلماني را كشته است.
    اسامه عرض كرد: او از ترس جانش اظهار اسلام كرد.
    پيامبر اعظم(ص) فرمود: تو كه از دل او آگاه نبودي، چه مي داني؟
    شايد به راستي مسلمان شده بود. دراين شرايط آيه 94 سوره نساء در محكوميت عمل اسامه نازل گرديد.
    يا ايها الذين امنوا ... ولاتقولوا لمن القي اليكم السلام لست مومناً...
    اي كساني كه ايمان آورده ايد... به كسي كه اظهار صلح و اسلام مي كند نگوييد «مسلمان نيستي»
    دراين هنگام اسامه سوگند ياد كرد كه ديگر حريم قانون را نشكند.(1)
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ ـــــ
    1- بحارالانوار، ج 22، ص 92

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 4 از 25 نخستنخست 1234567814 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/