در اين اتاق تهي پيكر
انسان مه آلود!
نگاهت به حلقه كدام در آويخته ؟
***
درها بسته
و كليدشان در تاريكي دور شد .
نسيم از ديوارها مي تراود:
گل هاي قالي مي لرزد .
ابرها در افق رنگارنگ پرده پر مي زنند .
باران ستاره اتاقت را پر كرد
و تو در تاريكي گم شده اي
انسان مه آلود !
***
پاها صندلي كهنه ات در پاشويه فرو رفته .
درخت بيد از خاك بسترت روييده
و خود را در حوض كاشي مي جويد .
تصويري به شاخه بيد آويخته:
كودكي كه چشمانش خاموشي ترا دارد،
گوي ترا مي نگرد
و تو از ميان هزاران نقش تهي
گويي مرا مي نگري
انسان مه آلود !
***
ترا در همه شبهاي تنهايي
توي همه شيشه ها ديده ام
مادر مرا مي ترساند
لولو پشت شيشه هاست
و من توي شيشه ها ترا مي ديدم
لولوي سرگردان !
پيش آ
بيا در سايه هامان بخزيم
درها بسته
و كليدشان در تاريكي دور شد
بگذار پنجره را به رويت بگشايم
***
انسان مه آلود از روي حوض كاشي گذشت و گريان سويم پريد
شب پنجره شكست و فرو ريخت:
لولوي شيشه ها
شيشه عمرش شكسته بود .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)