صفحه 4 از 27 نخستنخست 1234567814 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 266

موضوع: اشعار و زندگينامه ی وحشــي بافقـــي

  1. #31
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 31


    گاهي از مهر ياد عاشق شيدا كند يارب
    چو شيدايي بيند هيچ ياد ما كند يارب
    گرفتم كان مسافر نامه سوي من روان سازد
    چه سان قاصد من گمنام را پيدا كن يارب
    به آه و ناله شبها اسيرم كرد و فارغ شد
    چرا با تيره روز خود كسي اينها كند يارب
    به بازار جنون افتاد وحشي بي سر زلفش
    بد افتاده است كارش ، ترك اين سودا كند يارب

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #32
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 32


    مژده وصل تو ام ساخته بي تاب امشب
    نيست از شادي ديدار مرا خواب امشب
    گريه بس كرده ام اي جغد ، نشين فارغ بال
    كه خطر نيست در اين خانه ز سيلاب امشب
    دورم از خاك در يار و به مردن نزديك
    چون كنم چاره من چيست در اين باب امشب
    بس كه در مجلس ما رفت سخن ز آتش شوق
    نفسي گرم نشد ديده احباب امشب
    شمعسان پر گهر اشك كناري دارم
    وحشي از دوري آن گوهر سيراب امشب

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #33
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل33


    ز شبهاي دگر دارم تب غم بيشتر امشب
    وصيت مي كنم باشيد از من با خبر امشب
    مباشيد اي رفيقان امشب ديگر ز من غافل
    كه از بزم شما خواهيم بردن درد سر امشب
    مگر در من نشان مرگ ظاهر شد كه مي بينم
    رفيقان را نهاني آستين بر چشم تر امشب
    مكن دوري خدا را از سر بالينم اي همدم
    كه من خود را نمي بينم چو شبهاي دگر امشب
    شور در جان وحشي زد غم آن يار سيمين تن
    ز وي غافل مباشيد اي رفيقان تا سحر امشب

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #34
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل34


    کسی خود جان نبرد از شیوه‌ی چشم فسون سازت


    کسی خود جان نبرد از شیوه‌ی چشم فسون سازت
    دگر قصد که داری ای جهانی کشته‌ی نازت
    نمی‌دانم که باز ای ابر رحمت بر که می‌باری
    که بینم در کمینگاه نظر سد ناوک اندازت
    همای دولتی تا سایه بر بام که اندازی
    خوشا بخت بلندی را که سوی اوست پروازت
    چه گفتم ، اله ، اله آنچنان سرکش نیفتادی
    که آساید کسی در سایه‌ی سرو سرافرازت
    من آن روز آستان بوسیدم و بار سفر بستم
    که سر درخانه‌ی جان کرد عشق خانه پردازت
    ز وحشی فاش شد رازی که حسنت داشت پنهانی
    بکش او را که اشک و آه او کردند غمازت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #35
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض



    غزل35

    این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست


    این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست
    آرزو بخش دل اندوهگین من کجاست
    جانم از غم بر لب آمد، آه از این غم، چون کنم
    باعث خوشحالی جان غمین من کجاست
    ای صبا یاری نما اشک نیاز من ببین
    رنجه شو بنگر که یار نازنین من کجاست
    دور از آن آشوب جان و دل ، دگر صبرم نماند
    آفت صبر و دل و آشوب دین من کجاست
    محنت و اندوه هجران کشت چون وحشی مرا
    مایه‌ی عیش دل اندوهگین من کجاست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #36
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل36



    یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست



    یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست
    خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست
    چون نفس امشب فرو بردم جدا از صبح وصل
    کز سر بالین من آن سست پیمان زود خاست
    دوش در مجلس به بوی زلف او آهی زدم
    آتشی افتاد در مجمر که دود از عود خاست
    از سرود درد من در بزم او افتاد شور
    نی ز درد من بنالید و فغان از رود خاست
    گر چه وحشی خاک شد بنشست همچون گردباد
    از زمین دیگر به عزم کعبه‌ی مقصود خاست


    دل و دود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #37
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل37

    بازم از نو خم ابروي كسي در نظر است
    سلخ ماه دگر و غره ماه دگر است
    آنكه در باغ دلم ريشه فرو برده ز نو
    گر چه نوخيز نهالي است ، سراپا ثمر است
    طوطي ما كه به غير از قفس تنگ نديد
    اين زمان بال فشان بر سر تنگ شكر است
    بشتابيد و به مجروح كهن مژده بريد
    كه طبيب آمد و در چاره ريش جگر است
    آنكه بيند همه عيبم نرسيده است آنجا
    كه هنرها همه عيب و همه عيبي هنر است
    از وفاي پسران عشق مرا طالع نيست
    ورنه از من كه در اين شهر وفادار است
    وحشي عاقبت انديش از آنسو نروي
    كه از آن چشم پر آشوب رهي پر خطر است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #38
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض



    غزل38
    در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است
    در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است
    بر حذر باش در این راه که سر در خطر است
    پیش از آنروز که میرم جگرم را بشکاف
    تا ببینی که چه خونها ز توام در جگر است
    چه کنم با دل خودکام بلا دوست که او
    میرود بیشتر آنجا که بلا بی‌سپر است
    شمع سرگرم به تاج سرخویش است چرا
    با چنین زندگیی کز سر شب تا سحر است
    چند گویند به وحشی که نهان کن غم خویش
    از که پوشد غم خود چون همه کس را خبر است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #39
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل39

    تا مقصد عشاق رهي دور و دراز است
    يك منزل از آن باديه عشق مجاز است
    در عشق اگر باديه اي چند كني طي
    بيني كه در اين ره چه نشيب و چه فراز است
    صد بلعجبي هست همه لازمه عشق
    از جمله يكي قصه محمود و اياز است
    عشق است كه سر در قدم ناز نهاده
    حسن است كه مي گردد و جوياي نياز است
    اين زاغ عجب چيست كه كبك دريش را
    رنگيني منقار ز خون دل باز است
    اين مهره مومي كه دل ماست چه تابد
    با برق جنون كاتش ياقوت گداز است
    وحشي تو برون مانده اي از سعي كم خويش
    ورنه در مقصود به روي همه باز است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #40
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 40

    خوش است بزم ولي پر ز خائن راز است
    سخن به رمز بگويم كه غير غماز است
    كه بر خزانه اين رازهاي پنهان زد
    كه قفل تافته افتاده است و در باز است
    به اعتماد كسي اي غنچه راز دل مگشاي
    كه بلبل تو به زاغ و زغن هم آواز است
    نه زخم ماست همين از كمان دشمن و بس
    كه دوست نيز كمان ساز و ناوك انداز است
    زمان قهقهه كبك ، خوش دراز كشيد
    مجال گريه خونين و چنگل باز است
    حذر ز وحشت اين آستانه كن وحشي
    غيار بال برافشان كه وقت پرواز است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 4 از 27 نخستنخست 1234567814 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/