ای مانده بر در!
بگذار و بگذر!
پایان هم آغازیست دیگر
ای مانده بر در!
بگذار و بگذر!
پایان هم آغازیست دیگر
از میان عشقها،
عشق بیکلک:
عشق آدمک به آدمک.
قلاب تو در آب،
من پیش تو بر ساحل حسرت،
من ماهی ِ بیتاب.
پنجرهها به هم نگاه،
آینهها به هم پیام،
آه! چرا تو بیکلام؟
آب، از سر گذشتهست دیگر؛
دیگر- ای دوست! - تا میتوانی
اشک ما را درآور!
دستهای گشوده کافی نیست؛
گام بردار، گام - ای آدم! -
آدمکها نمیرسند به هم.
برای خدا گوش کن!
تو - ای از خدا بیخبر! -
دلم را که بردی، سرم را مبر!
فراموش کردی دعا را؟
تو را بر سر سفرهاش دوست دارد؛
چرا منتظر میگذاری خدا را؟
فردا، همیشه فردا...
بس کن!
تاچند در توهم ای کاشی؟
ای کاش...
ای کاش همتی بگماری
امروز را
تو منجی خود باشی!
اگر از کسی که دوستش داشته باشیم دور باشیم حتی عبور رهگذر نیز ما را به یاد او می اندازد
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)