صفحه 3 از 34 نخستنخست 123456713 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 331

موضوع: دیوان اشعارانوری

  1. #21
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    پایم از عشق تو در سنگ آمدست

    عقل را با تو قبا تنگ آمدست


    نام من هرگز نیاری بر زبان

    آری از نامم ترا ننگ آمدست


    هرچه دانی از جفا با من بکن

    کت زبونی نیک در چنگ آمدست


    هرکسی آمد به استقبال من

    اندهانت چند فرسنگ آمدست


    انوری پایت ز راهی بازکش

    کاندران هر مرکبی لنگ آمدست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #22
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    کارم ز غمت به جان رسیدست

    فریاد بر آسمان رسیدست


    نتوان گله‌ی تو کرد اگرچه

    از دل به سر زبان رسیدست


    در عشق تو بر امید سودی

    صد بار مرا زیان رسیدست


    هرجا که رسم برابر من

    اندوه تو در میان رسیدست


    این آب ز فرق برگذشته است

    وین کارد بر استخوان رسیدست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #23
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    حسن را از وفا چه آزارست

    که همه ساله با جفا یارست


    خود وفا را وجود نیست پدید

    وین که در عادتست گفتارست


    از برون جهان وفا هم نیست

    کاثرش ز اندرون پدیدارست


    چه وفا این چه ژاژ می‌گویم

    که ازو حسن را چه آزارست


    تا مصاف وفا شکسته شدست

    علم عافیت نگونسارست


    عشق را عافیت به کار نشد

    لاجرم کار عاشقان زارست


    دست در کار عافیت نشود

    هر کجا عشق بر سر کارست


    عشق در خواب و عاشقان در خون

    دایه بی‌شیر و طفل بیمارست


    آرزو می‌پزیم چتوان کرد

    سود ناکرده سخت بسیارست


    اینکه امروز بر سر گنجی

    پای فردات بر دم مارست


    انوری از سر جهان برخیز

    که نه معشوقه‌ی وفادارست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #24
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    معشوقه به رنگ روزگارست

    با گردش روزگار یارست


    برگشت چو روزگار و آن نیز

    نوعی ز جفای روزگارست


    بس بوالعجب و بهانه‌جویست

    بس کینه‌کش و ستیزه‌کارست


    این محتشمیست با بزرگی

    گر محتشم و بزرگوارست


    بوسی ندهد مگر به جانی

    آری همه خمر با خمارست


    در باغ زمانه هیچ گل نیست

    وان نیز که هست جفت خارست


    ای دل منه از میان برون پای

    هر چند که یار بر کنارست


    امید مبر کز آنچه مردم

    نومیدترست امیدوارست


    هر چند شمار کار فردا

    کاریست که آن نه در شمارست


    بتوان دانست هر شب از عمر

    آبستن صد هزار کارست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #25
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    ز عشق تو نهانم آشکارست

    ز وصل تو نصیبم انتظارست


    ز باغ وصل تو گل کی توان چید

    که آنجا گفتگوی از بهر خارست


    ولی در پای تو گشتم بدان بوی

    که عهدت همچو عشقم پایدارست


    دلم رفت و ز تو کاری نیامد

    مرا با این فضولی خود چه کارست


    چو گویم بوسه‌ای گویی که فردا

    کرا فردای گیتی در شمارست


    به بند روزگارم چند بندی

    سخن خود بیشتر در روزگارست


    به عهدم دست می‌گیری ولیکن

    که می‌گوید که پایت استوارست


    ترا با انوری زین گونه دستان

    نه یکبار و دوبارست و سه بارست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #26
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    ای یار مرا غم تو یارست

    عشق تو ز عالم اختیارست


    با عشق تو غم همی گسارم

    عشق تو غمست و غمگسارست


    جان و جگرم بسوخت هجران

    خود عادت دل نه زین شمارست


    جان سوختن و جگر خلیدن

    هجران ترا کمینه کارست


    در هجر ز درد بی‌قرارم

    کان درد هنوز برقرارست


    ای راحت جان من فرج ده

    زان درد که نامش انتظارست


    در تاب شدی که گفتم از تو

    جز درد مرا چه یادگارست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #27
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    یارب چه بلا که عشق یارست

    زو عقل به درد و جان فکارست


    دل برد و جمال کرد پنهان

    فریاد که ظلم آشکارست


    گر جان منست ازو به جانم

    من هیچ ندانم این چکارست


    ناید بر من خیال او هیچ

    وین هم ز خلاف روزگارست


    کارم چو نگار نیست با او

    زان بر رخ من ز خون نگارست


    زو هیچ شمار برنگیرم

    زیرا که جفاش بی‌شمارست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #28
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    هر *** در زلف تو از مشک دالی دیگرست

    هر نظر از چشم تو سحر حلالی دیگرست


    ناید اندر وصف کس آن چشم و زلف از بهر آنک

    در خیال هرکس از هریک خیالی دیگرست


    هرچه دل با خویشتن صورت کند زان زلف و چشم

    عقل دوراندیش گوید آن مثالی دیگرست


    هرکسی زان چشم و زلف اندر گمانی دیگرند

    وان گمانها نیز از هریک محالی دیگرست


    گرچه در عین کمالست از نکویی گوییا

    از ورای آن کمال او کمالی دیگرست


    من به حالی دیگرم از عشق او هر لحظه‌ای

    زانکه او در حسن هر ساعت به حالی دیگرست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #29
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    امید وصل تو کاری درازست

    امید الحق نشیبی بی‌فرازست


    طمع را بر تو دندان گرچه کندست

    تمنا را زبان باری درازست


    ره بیرون شد از عشقت ندانم

    در هر دو جهان گویی فرازست


    به غارت برد غمزه‌ت یک جهان جان

    لبت را گو که آخر ترکتازست


    در این ماتم‌سرا یعنی زمانه

    بسا عید و عروسی کز تو بازست


    نگویی کاین چنین عید و عروسی

    طرب در روزه عشرت در نمازست


    حدیث عافیت یکبارگی خود

    چنان پوشیده شد گویی که آزست


    نیاز ای انوری بس عرضه کردن

    که معشوق از دو گیتی بی‌نیازست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #30
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    مهرت به دل و به جان دریغست

    عشق تو به این و آن دریغست


    وصل تو بدان جهان توان یافت

    کان ملک بدین جهان دریغست


    کس را کمر وفا مفرمای

    کان طرف بهر میان دریغست


    با کس به مگوی نام تو چیست

    کان نام به هر زبان دریغست


    قدر چو تویی زمین چه داند

    کان قدر به آسمان دریغست


    در کوی وفای تو به انصاف

    یک دل به هزار جان دریغست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 3 از 34 نخستنخست 123456713 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/