صفحه 3 از 9 نخستنخست 1234567 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 88

موضوع: تفسير نور

  1. #21
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه : (229) الْطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ اءَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَنٍ وَلاَيَحِلُّ لَكُمْ اءَنْ تَاءْخُذُواْ مِمَّا ءَاتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلا اءَنْ يَخَافَآ اءَلا يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ اءَلا يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَاءُوْلََّئِكَ هُمُ الْظَّلِمُونَ
    ترجمه آيه :
    طلاق (رجعى كه امكان رجوع وبازگشت دارد، حداكثر) دو مرتبه است . پس (در هر مرتبه ) يا بايد به طور شايسته همسر خود را نگهدارد و (آشتى نمايد،) يا با نيكى او را رها كند (و از او جدا شود.) و براى شما مردان روا نيست كه چيزى از آنچه به همسرانتان داده ايد، پس بگيريد مگر اينكه دو همسر بترسند كه حدود الهى را بر پا ندارند. پس اگر بترسيد كه آنان حدود الهى را رعايت نكنند، مانعى ندارد كه زن فديه و عوض دهد. (و طلاق خُلع بگيرد.) اينها حدود و مرزهاى الهى است ، پس از آن تجاوز نكنيد. و هر كس از حدود الهى تجاوز كند پس آنان ستمگرانند.
    نكته ها:
    O در جاهليّت ، طلاق دادن و رجوع كردن به زن ، امرى عادّى و بدون محدوديّت بود.امّا اسلام ، حداكثر سه بار طلاق و دو بار رجوع را جايز دانست تا حرمتِ زن و خانواده حفظ شود.(643)
    O در اسلام ، طلاق امرى منفور و بدترين حلال نام گذارى شده است ، ولى گاهى عدم توافق تا جايى است كه امكان ادامه زندگى براى دو طرف نيست .
    در اين آيه علاوه بر طلاق رجعى كه از سوى مرد است ، طرح طلاق خُلع كه پيشنهاد طلاق از سوى زن است نيز ارائه شده است . به اين معنا كه زن ، مهريه خود يا چيز ديگرى را فداى آزاد سازى خود قرار دهد و طلاق بگيرد.
    O تعدّد طلاق ، براساس تعدّد رجوع و بقاى ازدواج است . كسى كه در يك جلسه مى گويد: ((من سه بار طلاق دادم ))، در واقع يك طلاق صورت گرفته است . چون يك ازدواج را بيشتر قطع نكرده است . لذا بر اساس فقه اهل بيت عليهم السّلام ، چند طلاق بايد در چند مرحله باشد و يكجا واقع نمى شود. زيرا به مصلحت نيست كه زندگى خانوادگى در يك جلسه و با يك تصميم براى هميشه از هم بپاشد.(644)
    پيام ها:
    1 در قطع رابطه با ديگران ، نبايد آخرين تصميم را يك مرتبه گرفت ، بلكه بايد ميدان را براى فكر و بازگشت باز گذاشت . (الطلاق مرّتان )
    2 آزار و ضرر رسانى به همسر، ممنوع است . مرد نبايد به قصد كام گرفتن يا ضربه روحى زدن به زن ، به او رجوع نموده و سپس او را رها كند. (فامساك بمعروف )
    3 در همسر دارى بايد از سليقه هاى شخصى و ناشناخته دورى كرد و به زندگى عادّى و عرفى تن در داد. (امساك بمعروف )
    4 تلخى جدايى را با شيرينى هديه و احسان جبران كنيد. (او تسريح باحسان )
    5 طلاق ، نبايد عامل كينه ، خشونت و انتقام باشد، بلكه در صورت ضرورتِ طلاق ، نيكى و احسان شرط اساسى است . (اءو تسريح باحسان )
    6 اصل در زندگى ، نگهدارى همسر است ، نه رها كردن او. كلمه ((امساك )) همه جا قبل از كلمه ((تسريح )) آمده است . (فامساك بمعروف او تسريح باحسان )
    7 حقوق و احكام در اسلام ، از اخلاق و عاطفه جدا نيست . كلمات ((احسان )) و ((معروف )) نشانه ى همين موضوع است . (فامساك بمعروف او تسريح باحسان )
    8 مراعات حقوق ، لازم است . مرد، حقّ ندارد از مهريه زن كه حقّ قطعى اوست چيزى را پس بگيرد. (لا يَحلّ لكم اءن تاءخذوا ممّا آتَيتموهنّ شيئا)
    9 خواسته هاى مرد و زن بايد در چارچوب حدود الهى باشد. (الاّ ان يخافا اَلاّ يقيما حدود اللّه )
    10 تنها نظر زن و شوهر در مورد طلاق كافى نيست ، بلكه بايد ديگران نيز به ادامه زندگى آنان اميدى نداشته باشند. (يخافا... فان خفتم ) گاهى زن و شوهر مى گويند: با هم توافق اخلاقى نداريم ، امّا اين حرف برخاسته از هيجان آنهاست . لذا قرآن در كنار خوف زن وشوهر (يخافا) پاى مردم را به ميان كشيده كه آنان نيز اين ناسازگارى را درك كنند. (خفتم )
    11 در تصميم گيرى ها بايد محور اصلى ، اقامه ى حدود الهى و انجام وظايف باشد. اگر حدود الهى مراعات مى شود ازدواج باقى بماند وگرنه طلاق مطرح شود. (فان خفتم اءلاّ يقيما حدود اللّه )
    12 طرحِ ((طلاق خُلع )) براى آن است كه زن بتواند خود را از بن بست خارج سازد. (افتدت به )
    13 اسلام با ادامه زندگى به صورت تحميلى و با اجبار و اكراه ، موافق نيست . در صورتى كه زن به اندازه اى در فشار است كه حاضر است مهريه ى خود را ببخشيد تا رها شود، اسلام راه را براى وى باز گذاشته است . البتّه مرد ملزم به پذيرش طلاق خلع نيست . (فلا جناح عليهما فيما افتدت به )
    14 شكستن قانون الهى ، ظلم است . (و من يتعد حدوداللّه فاولئك هم الظّالمون )
    تفسير آيه : (230) فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ حَتّى تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلاَجُنَاحَ عَلَيْهِمَا اءَنْ يَتَرَاجَعَآ إِنْ ظَنَّآ اءَنْ يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ
    ترجمه آيه :
    پس اگر (بعد از دو طلاق و دو رجوع ، براى بار سوم ) او را طلاق داد، ديگر آن زن بر او حلال نخواهد بود، مگر آنكه به نكاح مرد ديگرى درآيد (و با او آميزش نمايد.) پس اگر (همسر دوّم ) او را طلاق داد، مانعى ندارد كه به يكديگر بازگشت كنند (و زن با همسر اوّل خود مجدّداً ازدواج نمايد.) البتّه در صورتى كه اميد داشته باشند حدود الهى را برپا دارند. و اينها حدود الهى است كه خداوند آن را براى افرادى كه آگاهند بيان مى كند.
    نكته ها:
    O در اسلام بعضى از مقرّرات ، جهت جلوگيرى از تصميمات عجولانه به چشم مى خورد. مثلا:
    الف : هر كسى بنا دارد زن خود را طلاق دهد، بايد زن در حال پاكى بوده و طلاق در برابر دو شاهد عادل باشد. بايد تا مدّتى هزينه زن را بپردازد و زن در اين مدّت مى تواند با آرايش ‍ كردن ، خود را به مرد عرضه كند. هر يك از اين شرائط مى تواند از طلاق هاى عجولانه جلوگيرى كند.
    ب : مردم براى گفتگوهاى خصوصى با پيامبر بسيار هجوم مى كردند، خداوند دستور داد هر كس با پيامبر سخن خصوصى دارد، مقدارى صدقه بدهد و بعد گفتگو كند. اين قانون براى جلوگيرى از طرح سؤ الات غير ضرورى بود.(645)
    به هر حال شرط ازدواج با شوهر ديگر و طلاق دادن او، براى همسرِ شوهر اوّل شدن ، يكى ديگر از نمونه هاى قوانين سرعت گير در اسلام است .
    پيام ها:
    1 مردان نبايد از اختيارات خود سوء استفاده كنند و بايد بدانند كه اختيار آنها براى طلاق ، محدود است . از امام رضا عليه السّلام روايت شده است كه فرمود: طلاق را سبك نگيريد و به زنان ضرر نرسانيد.(646) (فلا تحلّ له )
    2 اميد به زندگى براساس احكام الهى ، شرط ازدواج است . (ان ظنّا ان يقيما حدود اللّه )
    3 مسلمانان بدانند كه حدود الهى ، تنها در نماز، زكاة ، حج و جهاد نيست ، مراعات مسائل خانوادگى نيز از حدود الهى است . (تلك حدود اللّه )
    4 هر كسى اسرار و حكمت مقرّرات الهى را نمى داند. مردم عادّى ، ظاهر دستورات و آگاهان ، روح و عمق آن را مى بينند. (لقوم يعلمون )
    تفسير آيه : (231) وَإِذَا طَلَّقْتُمُ الْنِّسآءَ فَبَلَغْنَ اءَجَلَهُنَّ فَاءَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ اءَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُواْ وَمَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلاَ تَتَّخِذُواْ ءَايَتِ اللّهِ هُزُواًوَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا اءَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَبِ والْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِوَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا اءَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ
    ترجمه آيه :
    و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و به پايان مهلت (عدّه ) رسيدند، پس يا به طرز شايسته آنها را نگاه داريد (و آشتى كنيد) و يا آنها را به طرز پسنديده اى رها سازيد. و براى آزار رسانيدن ، آنان را نگاه نداريد تا (به حقوقشان ) تعدّى كنيد و كسى كه چنين كند، به خويشتن ظلم كرده ومبادا آيات خدا را به مسخره بگيريد. ونعمتى ر ا كه خداوند به شما داده و كتاب آسمانى و حكمتى را كه بر شما نازل كرده و شما را با آن پند مى دهد، ياد كنيد و از خدا پروا داشته و بدانيد خداوند به هر چيزى آگاه است .
    نكته ها:
    O هر كجا زمينه ى انحراف و ظلم و خطر بيشتر است ، هشدارها و سفارش ها نيز بايد بيشتر باشد. با آنكه در دو آيه ى قبل فرمود: (فامساك بمعروف او تسريح باحسان ) بار ديگر در اين آيه مى فرمايد: (فامسكوهنّ بمعروف او سرّحوهنّ بمعروف ) زيرا شرايط روحى زن و مرد در موقع جدايى ، عادّى نيست و زمينه ى انتقام و آزار رسانى بسيار وسيع و خطر ظلم و تعدّى فراوان است .
    O در ظلم و تعدى به حقوق زن ، خود مرد نيز زجر مى كشد. زن و مرد در نظام آفرينش جزء يك پيكرند وظلم به عضوى ، ظلم به تمام اعضا است . كسى كه به زن ظلم كند به استقبال كيفر الهى رفته و لذا به خودش نيز ظلم كرده است .
    پيام ها:
    1 اسلام ، زندگىِ همراه با صفا و محبّت را مى خواهد، نگاهدارى همسر به قصد آزار او حرام است . (ولاتمسكوهنّ ضراراً لتعتدوا)
    2 كسانى كه با همسر خود بدرفتارى مى كنند، متجاوزند.(647) (لتعتدوا)
    3 ظلم به زن ، ظلم به خويشتن است . (فقد ظلم نفسه )
    4 ازدواج ، يكى از آيات بزرگ الهى است (648) و نبايد با طلاق هاى بى مورد يا نگاهدارى همسر به قصد آزار او، اين قانون مقدّس استهزا شود. (ولا تتخذوا آيات اللّه هزوا)
    5 به جاى كينه ها و ضعف ها وتلخى ها از نعمت ها ياد كنيد. مشكلات اندك خانوادگى را در كنار ميليون ها نعمت الهى چيزى نشماريد. (واذكروا نعمت اللّه عليكم )
    6 براى بهبود روابط زناشويى ، توجّه به احكام و مواعظ كتاب آسمانى وتقوا لازم است . (واذكروا... ما انزل عليكم من الكتاب و الحكمة يعظكم به واتقوا اللّه )
    7 كسى كه خود را در محضر خدا بداند، از گناه پرهيز مى كند. (واتقوا اللّه واعلموا ان اللّه بكل شى ء عليم )
    8 اگر هدفتان از طلاق ، ظلم به همسر و سوء استفاده باشد، بايد بدانيد كه خداوند آگاه است . (انّ اللّه بكل شى ء عليم )
    تفسير آيه : (232) وَإِذَا طَلَّقْتُمُ الْنِّسَآءَ فَبَلَغْنَ اءَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ اءَنْ يَنْكِحْنَ اءَزْوَ جَهُنَّ إِذَا تَرَ ضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذ لِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ ذَ لِكُمْ اءَزْكَى لَكُمْ وَاءَطْهَرُ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَاءَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ
    ترجمه آيه :
    و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و مهلت (عدّه ) خود را بپايان رساندند، مانع آنها نشويد كه با همسران (سابق ) خويش ازدواج كنند، البتّه در صورتى كه ميان آنها به طرز پسنديده اى ، توافق برقرار گردد. هر كس از شما كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد، به اين دستورات پند داده مى شود. (مراعات ) اين امرمايه ى پيرايش و پاكى بيشتر شما است و خداوند مى داند و شما نمى دانيد.
    نكته ها:
    O اگر زنان مطلّقه ، با همان شوهران سابق خود توافق كرده و ازدواج كنند، در پاكى و تزكيه فرد و جامعه ، تاءثير بسيار دارد. (ذلكم ازكى لكم واطهر) زيرا در اين نوع ازدواج ، اسرار يكديگر مخفى مانده و فرزندان به آغوش والدين و سرپرست واقعى خود برمى گردند و چون زن و شوهر طعم تلخ طلاق را چشيده اند، از جدائى مجددّ نگرانند.
    پيام ها:
    1 راءى زن مطلقه ، در انتخاب شوهر محترم است و در ازدواج مجدّد، اجازه از ديگرى لازم نيست . (فلاتعضلوهنّ)
    2 با يك طلاق ، براى هميشه بدبين نباشيد. چه بسا بعد از طلاق ، دو طرف پشيمان شده و آماده زندگى مجدّد به نحو شايسته اى باشند. (ينكحهنّ ازواجهنّ)
    3 شرط اصلى ازدواج ، رضايت طرفين است . (تراضوا بينهم )
    4 توافق بر ازدواج ، بايد بر اساسى عقلايى وعادلانه باشد. (تراضوا بينهم بالمعروف )
    5 كسانى كه در راه ازدواجِ مشروع ديگران ، كارشكنى ومشكل آفرينى مى كنند، بايد در ايمان خود نسبت به خدا و قيامت شكّ كنند. (لا تعضلوهنّ... ذلك يوعظ به من كان منكم يؤ من باللّه واليوم الاخر)
    6 از جاذبه هاى طبيعى و مشروع ، جلوگيرى نكنيد. چه بسا زن و مردى كه ميان آنها طلاق جدايى افكنده ، از يكديگر خاطرات شيرينى نيز داشته باشند و گاه و بيگاه آن خاطرات را ياد بياورند كه اگر به طور طبيعى و مشروع به هم نرسند، خطر انحراف وجود دارد. (ينكحهنّ ازواجهنّ... ذلكم ازكى لكم و اطهر)
    7 براى حفظ سلامتى جامعه ، زنان مطلقه نبايد بى همسر بمانند. (ينكحن ... ذلكم ازكى لكم و اطهر)
    8 بركات ازدواج مجدّد و بازگشت به همسر اوّل و همچنين مفاسد طلاق و بى همسرى ، فوق درك بشر است . (واللّه يعلم وانتم لا تعلمون )
    تفسير آيه : (233) وَالْوَ لِدَاتُ يُرْضِعْنَ اءَوْلَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ اءَرَادَ اءَنْ يُتِمَّ الْرَّضَاعَةَ وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاَتُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلا وُسْعَهَا لاَ تُضَآرَّ وَلِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ فَإِنْ اءَرَادَا فِصَالاً عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَ تَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ اءَرَدْتُمْ اءَنْ تَسْتَرْضِعُوَّاْ اءَوْلاَدَكُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا ءَاتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوَّاْ اءَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
    ترجمه آيه :
    مادرانى كه مى خواهند دوران شيردهى را كامل سازند، دو سال تمام فرزندانشان را شير دهند. و خوراك وپوشاك اين مادران ، به وجهى نيكو بر عهده (پدر و) صاحب فرزند است . هيچ كس جز به قدر توانش مكلف نمى شود. هيچ مادرى به خاطر فرزندش ونيز هيچ پدرى به خاطر فرزندش ‍ نبايد دچار ضرر شود. و (اگر پدر نباشد، هزينه خوراك و پوشاك مادر) بر عهده وارث اوست . و اگر پدر و مادر با توافق و مشورت يكديگر بخواهند كودك را (زودتر از دو سال ) از شير بازگيرند، گناهى بر آنها نيست . واگر (به جهت عدم توانايى يا عدم موافقت مادر) خواستيد دايه اى براى فرزندانتان بگيريد، گناهى بر شما نيست ، به شرط اينكه آنچه را به وجهى پسنديده قرار گذاشته ايد بپردازيد. و از خدا پروا داشته و بدانيد خدا به آنچه انجام مى دهيد بيناست .
    نكته ها:
    O در مورد پدر و مادر و فرزند، در اين آيه كلمات ((اءب )) و ((اُمّ)) نيامده ، بلكه ((والد)) و ((والده )) آمده است . زيرا كلمات ((اءب )) و((امّ)) شامل عمو، معلّم و پدر زن مى شود. همانگونه كه زنان پيامبرصلّى اللّه عليه و آله امّهات مؤ منين هستند، نه والدات آنها.
    O چون آيات قبل مربوط به طلاق و جدايى زن و شوهر از يكديگر بود، لازم است تكليف كودكان و نوزادان نيز روشن شود، تا آنان فداى اختلافات پدر و مادر نشوند. توجّه به عواطف مادر، اهميّت شير مادر، مقدار نياز طبيعى نوزاد به شير و مدّت آن ، در اين آيه مطرح شده است .
    پيام ها:
    1 اسلام ، دينى جامع است . حتّى براى تغذيه مناسب نوزاد با شير مادر، برنامه دارد. (والوالدات يرضعن )
    2 حتّى مادرِ طلاق داده شده ، در شير دادن نوزادش بر سايرين اولويّت دارد. (والوالدات يرضعن )
    3 مدّت شير دادن كامل دو سال است . (حولين كاملين )
    4 بايد حقوق مالى و مادّى مادر و دآيه در برابر شير دادن فرزند پرداخت شود.(وعلى المولود له رزقهن و كسوتهن ... اذا سلّمتم ما آتيتم )
    5 مقدار خرجى بايد بر اساس عرفِ شناخته شده و به قدر توانايى باشد. (بالمعروف لا تكلّف نفس الاّ وسعها)
    6 تكليف ، براساس قدرت وبه اندازه ى توانايى انسان است . (لا تكلّف نفس الاّ وسعها)
    7 فرزند نبايد اسباب ضرر به والدين شود. (لا تضارّ والدة بولدها)
    8 بايد زندگى مادر در دوران شيردهى تاءمين شود، هرچند پدر فرزند از دنيا رفته باشد. (وعلى الوارث مثل ذلك )
    9 از شير گرفتن كودك ، نياز به مشورت وتوافق والدين دارد. (و ان ارادا فصالا عن تراض منهما و تشاور)
    10 زن و شوهر درباره امور نوزاد بايد مشورت كنند. (تشاور)
    11 در شير دادن ، اوّل مادر بعد دايه . (والوالدات يرضعن ... ان اردتم اءن تسترضعوا اولادكم )
    12 رعايت تقوا در تغذيه كودكان ، بر عهده والدين است . (...واتقوا اللّه )
    تفسير آيه : (234) وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ اءَزْوَ جاً يَتَرَبَّصْنَ بِاءَنْفُسِهِنَّ اءَرْبَعَةَ اءَشْهُرٍ وَعَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ اءَجَلَهُنَّ فَلاَ جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِى اءَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ
    ترجمه آيه :
    و كسانى از شما كه مى ميرند و همسرانى باقى مى گذارند، آن زنان بايد چهار ماه و ده روز خويشتن را در انتظار نگاه دارند و چون به پايان مهلت (عدّه )شان رسيدند، گناهى بر شما نيست در آنچه (مى خواهند) درباره ى خودشان به طور شايسته انجام دهند. (و با مرد دلخواه خود ازدواج كنند.) وخداوند به آنچه عمل مى كنيد آگاه است .
    نكته ها:
    O در تفسير الميزان ، گزارشى از عقايد اقوام و ملل مختلف ، در مورد زنانى كه شوهران خود را از دست مى دهند، آمده است . در آنجا مى خوانيم : برخى اقوام معتقد بودند كه بايد بعد از مرگ شوهر، زن را زنده بسوزانند. و برخى ديگر مى گفتند كه او را به همراه شوهر، زنده در زير خاك دفن كنند. بعضى از اقوام براى هميشه ازدواج مجدّد همسر را ممنوع مى دانستند. و برخى زودتر از يك سال ويا نه ماه را مجاز نمى دانستند.
    در ميان بعضى از اقوام رايج بود كه اگر مرد وصيّت كند، بايد تا آن مدّت كه وصيّت كرده همسرش ازدواج نكند و برخى نيز از همان لحظه مرگ ، ازدواج مجدّد را مجاز مى دانستند. در ميان اين عقايد انحرافى كه افراط و تفريط در آنها نمايان است ، اسلام نظريه خود را مبنى بر نگاه داشتن عدّه وسپس اجازه ازدواج با مرد دلخواه را در چارچوب شايستگى و معروف بودن ، ارائه داده است .
    O در مدّت چهار ماه و ده روز عدّه ى وفات ، روشن مى شود كه آيا زن باردار است يا نه . به علاوه اگر زن بعد از فوت شوهر بلافاصله با مرد ديگرى ازدواج كند، احساسات و عواطف بستگان شوهرِ قبل جريحه دار مى شود.
    البته اين مدّت در مورد زنانِ غير باردار است و زنان باردار بايد تا وقت وضع حمل عدّه نگهدارند.
    O قرآن در بيشتر موارد مربوط به ازدواج ، كلمه ى (معروف ) را بكار برده است . اين نشان دهنده ى آن است كه اساس هرگونه تصميم بايد عاقلانه و شرع پسند باشد.
    پيام ها:
    1 مرگ ، نابودى نيست ، بلكه بازپس گرفتن كامل روح از جسم است . كلمه ((توفّى )) به معناى گرفتن كامل است . (يتوفّون منكم )
    2 زن ، به محض فوت شوهرش ، حقّ ازدواج با ديگرى را ندارد. (يتربّصن بانفسهنّ)
    3 بستگان شوهر، حقّ دخالت در تصميمات زنان بيوه را ندارند. (لا جناح عليكم فيما فعلن )
    4 ايمان به اينكه همه ى كارها وتصميمات ما زير نظر خداوند است ، بهترين پشتوانه تقواست . (واللّه بما تعملون خبير)
    تفسير آيه : (235) وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيَما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ الْنِّسَآءِ اءَوْ اءَكْنَنْتُمْ فِىَّ اءَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللّهُ اءَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلَكِن لاَ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرَّاً إِلاّ اءَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً وَلاَ تَعْزِمُوا عُقْدَةَالْنِّكَاحِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتَبُ اءَجَلَهُ وَاعْلَمُوَّاْ اءَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِى اءَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُوَّاْ اءَنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ
    ترجمه آيه :
    و گناهى بر شما نيست كه به طور كنايه (از زنانى كه در عدّه وفات و يا در عدّه طلاقِ غير رجعى هستند،) خواستگارى كنيد، يا (تصميم خود را) در دل نهان داريد. خداوند مى داند كه شما آنها را ياد خواهيد كرد، ولى با آنها وعده پنهانى (براى ازدواج مخفيانه ) نداشته باشيد، مگر آنكه (به كنايه ) سخن پسنديده بگوييد، ولى (در هر حال ) اقدام به عقد ازدواج ننماييد تا مدّت مقرّر به سرآيد، و بدانيد كه خداوند آنچه را كه در دل داريد مى داند، پس از (مخالفت با) اوبپرهيزيد و بدانيد خداوند آمرزنده و بردبار است .
    نكته ها:
    O (عرّضتم ) به معناى سخن همراه با تعريض و كنايه و (خطبة ) به معناى خواستگارى است . در اين آيه اظهار تمايل به ازدواج در مدّت عدّه ، بلامانع شمرده شده است ، مشروط به اينكه صريح نبوده و با كنايه باشد. ((قول معروف )) در اين موارد آن است كه نحوه اظهار تمايل به خواستگارى ، با ادب اجتماعى و با فراقى كه زن داغديده دارد، مناسبت داشته باشد، مثل اينكه بگويد: خداوند رحمت كند شوهرت را و به شما صبر عطا نمايد، ولى ديگرانى كه مانند شوهر سابق ، شما را دوست بدارند پيدا مى شوند.
    پيام ها:
    1 اسلام ، دين فطرى است و انسان فطرتاً متمايل به ازدواج است . لذا اسلام اجازه مى دهد اين خواسته حتّى در زمان عدّه ، به نحو كنايه كه عواطف بستگان جريحه دار نگردد، طرح شود. (لا جناح عليكم فيما عرّضتم )
    2 به غرائز و هيجان هاى نفسانى توجّه داشته باشيد و به جاى سركوب غرائز، جوانان را راهنمايى كرده و هشدار بدهيد. (علم اللّه انّكم ستذكرونهنّ ولكن لاتواعدوهنّ سرّا)
    3 توجّه به زمان و حالات ، در طرح پيشنهادات ، يك اصل است . خواستگارى زن داغدار در ايام عده و با صراحت ، بى ادبى يا بى سليقگى ونوعى گستاخى است . (عرّضتم ... تقولوا قولا معروفا)
    4 كسى كه بداند خداوند از درون او آگاه است ، تقوا پيشه مى كند. (يعلم ما فى انفسكم فاحذروه )
    5 سفارش به تقوا در هر حال ، مخصوصاً در مسائل زناشوئى مورد نظر است . (فاحذروه )
    6 خداوند با حلم خود، كم صبرى شما را جبران مى كند. شما به قدرى عجله داريد كه به سراغ زن داغديده آن هم در ايام عدّه مى رويد، ولى خداوند با حلم خود اين كار را بر شما منع نكرده است . (انّ اللّه غفور حليم )
    7 به دنبال هشدار، زمينه ى بازگشت را نيز فراهم كنيد. (فاحذروه ... غفور حليم )
    تفسير آيه : (236) لاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ الْنِّسَآءَ ماَ لمْ تَمَسُّوهُنَّ اءَوْ تَفْرِضُواْ لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَعَاً بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُحْسِنِينَ
    ترجمه آيه :
    اگر زنان را قبل از آميزش جنسى و يا تعيين مهر طلاق دهيد، گناهى بر شما نيست ، ولى آنها را (با هديه اى مناسب ) بهره مند سازيد. آن كس كه توانايى دارد، به اندازه توانش و آن كس كه تنگدست است به اندازه ى وسعش ، هديه اى شايسته (كه مناسب حالِ دهنده و گيرنده باشد.) اين كار براى نيكوكاران سزاوار است .
    نكته ها:
    O برخى گمان مى كردند، طلاق قبل از عمل زناشويى و يا قبل از تعيين مهريه ، صحيح نيست . اين آيه ضمن اصلاح اين تفكّر، مورد هديه را نيز يادآورى مى كند.
    پيام ها:
    1 حتّى طلاق دادن بايد در فضاى خيرخواهى و نيكى باشد. (ان طلّقتم ... متعوهنّ... بالمعروف حقّا على المحسنين )
    2 عفت كلام ، يك ارزش است . به جاى تصريح به مسائل زناشويى ، خداوند مى فرمايد: (ما لم تمسّوهنّ)
    3 تعيين و پرداخت مهريه ، بر مرد واجب است . (تفرضوا لهنّ فريضة )
    4 تلخى طلاق را با هديه اى مناسب جبران نمائيد. هرچند آميزش جنسى صورت نگرفته است ، ولى طلاق يك نوع فشار روحى براى زن محسوب مى شود كه با احسان و هديه اى شايسته بايد جبران شود. (متّعوهنّ)
    5 عقد ازدواج ، قداست و احترام دارد. با اينكه آميزشى صورت نگرفته است ، لكن اجراى صيغه ى عقد، به زن حقّ مى دهد تا به هنگام جدايى هديه اى مناسب دريافت نمايد. (متّعوهنّ)
    6 حفظ انصاف و عدالت از سوى مرد و زن ، مورد نظر است . همانگونه كه سرشكستگى زن بايد با هديه اى مناسب جبران شود، مرد نيز نبايد به خاطر هديه ، تحت فشار قرار گيرد و هر كس بايد به مقدار توانايى اش اقدام كند. (على الموسع قدره و على المقتر قدره )
    7 تكليف مرد در برابر خانواده ، به قدر توان او مى باشد. (على الموسع قدره و على المقتر قدره )
    8 احترام به شئون اجتماعى همسر، لازم است . كلمه ((معروف )) يعنى در هديه دادن بايد مسائل عرفى و اجتماعى را مراعات نمود. (متاعا بالمعروف )
    9 از افراط و تفريط در امور زندگى دورى كنيد. (بالمعروف )
    10 هديه به همسر، از نشانه هاى نيكوكاران است . (متاعا بالمعروف حقّا على المحسنين )
    11 هديه ى جنسى ، بهتر از پول نقد است . كلمه ((متاع )) به جاى درهم و دينار، نشانه ى آن است كه هديه جنس باشد. (متاعا بالمعروف )
    12 هديه اى كه شوهر به همسر مى دهد، تحميل بار و باج و صدقه نپندارد، يك نوع حقّ زن بر مرد است . (حقّا على المحسنين )
    13 اخلاق ، پشتوانه احكام الهى است . (حقّا على المحسنين )
    تفسير آيه : (237) وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ اءَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلا اءَنْ يَعْفُونَ اءَوْ يَعْفُوَا الَّذِى بِيَدِهِ عُقْدَةُ الْنِّكَاحِ وَاءَنْ تَعْفُوَّاْ اءَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلاَ تَنْسَوُاالْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
    ترجمه آيه :
    واگر زنان را قبل از آميزش طلاق دهيد، در حالى كه براى آنها مهريه تعيين كرده ايد، نصف آنچه را تعيين كرده ايد (به آنها بدهيد،) مگر اينكه آنها (حقّ خود را) ببخشند و يا كسى كه عقد ازدواج به دست اوست آنرا ببخشد، و اينكه شما گذشت كنيد، (و تمام مهر آنان را بپردازيد) به پرهيزگارى نزديكتر است . و گذشت و نيكوكارى در ميان خود را فراموش نكنيد كه همانا خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست .
    پيام ها:
    1 در گفتگو ردرباره ى مسائل زناشويى خانواده ، عفت كلام را مراعات كنيد. (تمسّوهن )
    2 تعيين و پرداخت مهريه ، بر مرد واجب است . (فريضة )
    3 عفو و گذشت از سوى زن و مرد، هر دو پسنديده است . يا زن نصف مهريه را ببخشد، يا مرد تمام مهريه را بدهد. (يعفون ... تعفوا)
    4 اجازه ازدواج زن ، با ولىّ اوست . (بيده عقدة النكاح )
    5 كسانى كه بخشش دارند، به تقوى نزديك ترند. (وان تعفوا اقرب للتّقوى )
    6 طلاق بايد همراه با عفو و فضل باشد. (تعفوا... لاتنسوا الفضل )
    7 در طلاق نبايد مسائل اخلاقى و كرامت هاى انسانى را به فراموشى سپرد. (ولا تنسوا الفضل بينكم )
    تفسير آيه : (238) حَفِظُواْ عَلَى الْصَّلَوَ تِ وَالْصَّلَوةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَنِتِينَ
    ترجمه آيه :
    بر انجام همه ى نمازها و(خصوصاً) نماز وسطى (ظهر)، مواظبت كنيد و براى خدا خاضعانه بپاخيزيد.
    نكته ها:
    O درباره مراد از نماز وسطى ، چند نظريه است ، ولى با توجّه به شاءن نزول آيه كه گروهى بخاطر گرمى هوا در نماز ظهر شركت نمى كردند و با توجّه به روايات و تفاسير، مراد همان نماز ظهر است .
    O توجّه به نماز در لابلاى آيات مربوط به مسائل خانوادگى ، اشاره به آن است كه غرائز و كشش هاى مالى و حقوقى همسر، شما را از نماز غافل نكند.
    O حفظ هر چيزى بايد مناسب با خودش ‍ باشد؛ حفظ مال از دست برد دزد است ، حفظ بدن از ميكرب است ، حفظ روح از آفات اخلاقى نظير حرص ، حسد وتكبّر است ، وحفظ فرزند از دوست بد مى باشد. امّا حفظ نماز به چيست ؟ حفظ نماز، آشنايى با اسرار آن ، انجام به موقع آن ، صحيح بجا آوردن ، فراگرفتن احكام و آداب آن و حفظ مراكز عبادت و تمركز فكر به هنگام آن است .
    در حديثى مى خوانيم : نماز به گروهى مى گويد: مرا ضايع كردى خدا تو را ضايع كند و به گروهى مى گويد: مرا حفظ كردى خداوند تو را حفظ كند.(649)
    پيام ها:
    1 اقامه نماز بايد مداوم باشد. (حافظوا)
    2 همه ى مردم مسئول حفظ نمازند. (حافظوا)
    3 نماز را به جماعت برپا كنيد. (حافظوا، قوموا)
    4 هركجا زمينه ى سهل انگارى يا غفلت احساس مى شود، هشدار بيشترى لازم است . (والصلوة الوسطى )
    5 اقامه ى نماز، به توجّه ، نشاط، معرفت و اخلاص نياز دارد. (قوموا لِلّه قانتين )
    6 انسان نبايد وصله ى ناهمرنگ هستى باشد. قرآن درباره هستى مى فرمايد: (كل له قانتون )(650) پس اگر ما قانت نباشيم ، وصله ناهمرنگ هستى خواهيم بود. (قوموا للّه قانتين )
    7 ارزش نماز به خضوع آن است . (قانتين )
    next page

    fehrest page


    back page

  2. #22
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه : (239) فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالاً اءَوْ رُكْبَاناً فَإِذَآ اءَمِنْتُمْ فَاذْكُرُواْ اللّهَ كَمَا عَلَّمَكُمْ مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ
    ترجمه آيه :
    پس اگر (از دشمن يا خطرى ) بيم داشتيد، پياده يا سواره (به هر شكل كه مى توانيد نماز گزاريد) و آنگاه كه ايمن شديد خدا را ياد كنيد، همانگونه كه آنچه را نمى توانستيد بدانيد به شما آموخت .
    نكته ها:
    O در قرآن گاهى به جاى كلمه ى ((صلوة ))، كلمه ((ذكر)) گفته شده است ، چنانكه درباره نماز جمعه مى فرمايد: (فاسعوا الى ذكر اللّه ) به سوى ذكر خدا بشتابيد. و يا خداوند به موسى عليه السّلام مى فرمايد: (اقم الصلوة لذكرى ) نماز را بپادار تا ياد من باشى . در اين آيه نيز مراد از (فاذكروا اللّه ) نماز است .
    آرى ، فلسفه و روح نماز، ياد خداوند است .
    O اين آيه اشاره به نماز خوف دارد كه در شرايط جنگى با احكام مخصوصى كه در فقه آمده است ، اقامه مى شود.
    در احاديث مى خوانيم كه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله در جنگ احزاب با اشاره نماز خواندند و حضرت على عليه السّلام در بعضى از جنگ ها دستور مى دادند كه هنگام جنگ با ايماء و اشاره نماز بخوانند. امام كاظم عليه السّلام در جواب شخصى كه پرسيد: اگر حيوان درنده اى به ما حمله كرد و وقت نماز تنگ بود چه كنيم ؟ فرمودند: با همان وضعى كه داريد نماز بخوانيد، گرچه پشت به قبله باشد.(651)
    پيام ها:
    1 نماز، در هيچ حالى ساقط نمى شود. (فان خفتم فرجالا او ركبانا)
    2 در اسلام عسر و حرج نيست . وقتى امكان استقرار بدن و يا ايستادن به سوى قبله و يا ساير شرايط نباشد، حذف مى شوند. (فرجالا او ركبانا)
    3 نماز، شكر نعمت است . (فاذكروااللّه كما علّمكم )
    4 بعضى از مسائل را انسان نمى داند، ولى مى تواند به تجربه بدست آورد. ولى بعضى از مسائل را انسان نمى داند و نمى تواند كه بداند، مگر از طريق وحى . (ما لم تكونوا تعلمون ) ونفرمود: ((لا تعلمون ))
    تفسير آيه : (240) وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ اءَزْوَ جاً وَصِيَّةً لاَِزْوَاجِهِمْ مَّتَعاً إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِى مَا فَعَلْنَ فِى اءَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَّعْرُوفٍ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
    ترجمه آيه :
    و كسانى از شما كه در آستانه مرگ قرار مى گيرند و همسرانى از خود به جاى مى گذارند، درباره ى همسرانشان اين سفارش است كه تا يك سال ، آنها را (با پرداخت هزينه زندگى ) بهره مند سازند و از خانه بيرون نكنند. ولى اگر آنها خود بيرون رفتند و تصميم شايسته اى درباره ى خودشان گرفتند، بر شماگناهى نيست و خداوند توانا و حكيم است .
    نكته ها:
    O برخى مفسّران معتقدند نزول اين آيه ، قبل از آيه عدّه (652) و قبل از آيه ارث مى باشد و با نزول آن آيات ، اين آيه نسخ شده و يا به عبارتى تاريخِ عمل به آن پايان پذيرفته است . ولى برخى ديگر معتقدند آيات عدّه و ارث ، مقدار ضرورى و واجب را مطرح كرده كه زن فلان مقدار حقّ ارث دارد و فلان مدّت نيز واجب است عدّه نگهدارد،
    ولى اين آيه را مى توان در كنار وظيفه ى واجب ، به صورت يك عمل استحبابى قلمداد كرد. به اين معنا كه علاوه بر مدّت عدّه ، اگر زن به احترام شوهر، خواست تا يك سال در خانه بماند، شوهر هم به احترام زن علاوه بر سهم ارث ، مخارج يك ساله ى او را از ثلث خود، كه درباره آن حقّ وصيّت دارد، بپردازد.(653)
    پيام ها:
    1 مردان ، بخشى از مال خود را براى همسرانشان وصيّت كنند. (والذين يتوفون ... وصيّة لازواجهم )
    2 در وصيّت ، همسر انسان بر ديگران اولويّت دارد. (وصيّة لازواجهم )
    3 آينده زنان بيوه بايد تاءمين شود. (متاعا الى الحول )
    4 هرگونه تصميم زن در انتخاب شوهر مجدّد، بايد عاقلانه و مشروع و با احراز مصلحت باشد. (فعلن فى انفسهنّ من معروف )
    5 تشريع احكام الهى ، بر اساس حكمت است . (عزيز حكيم )
    تفسير آيه : (241) وَلِلْمُطَلَّقَتِ مَتَعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ
    ترجمه آيه :
    و براى زنان طلاق داده شده ، بهره ى مناسبى است كه ( پرداخت آن ) بر مردانِ پرهيزكار سزاوار است .
    تفسير آيه : (242) كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ ءَايَتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
    اين چنين خداوند آيات خود را براى شما تبيين مى كند، شايد كه انديشه كنيد.
    نكته ها:
    O در آيات قبل ، نحوه ى پرداخت مهريه به زنان طلاق داده شده ، قبل از آميزش و بعد از آن بيان شد. اين آيه يا در مورد كسانى است كه در ضمن عقد، مهريه آنان مشخّص نشده و قبل از آميزش طلاق داده مى شوند، و يا يك سفارش عاطفى و اخلاقى براى تمام موارد طلاق است كه علاوه بر پرداخت تمام يا نصف مهريه ، هديه اى جداگانه براى جبران ناراحتى ها و دل شكستگى هاى زن ، از سوى شوهر به او پرداخت شود.
    البته اين يك دستور اخلاقى و استحبابى است كه سزاوار است متّقين و پرهيزگاران آنرا مراعات نمايند.
    به هر حال از جلمه ى (حقّا على المحسنين ) در آيه 236 و (حقّا على المتّقين ) در اينجا و (لا تنسوا الفضل بينكم ) آيه 237، مى توان توجّه مخصوصِ اسلام را درباره ى حفظ حقوق وعواطف زنان مطلّقه بدست آورد.
    O امام حسن عليه السّلام به زنى كه طلاق داده بود، كنيزى را به عنوان هديه بخشيد.(654)
    پيام ها:
    1 در برخورد با زنان مطلقه ، تقوا لازم است . (وللمطلّقات ... حقّا على المتّقين )
    2 هديه دادن كه نقش كدورت زدايى و دلجويى دارد، نشانه ى پرهيزكاران است . (متاعا بالمعروف حقّا على المتّقين )
    3 در احكام و دستورات الهى ، بايد انديشه نمود تا به مصالح آن پى برد. (يبيّن اللّه لكم آياته لعلكم تعقلون )
    تفسير آيه : (243) اءَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَرِهِمْ وَهُمْ اءُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ اءَحْيهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَكِنَّ اءَكْثَرَ الْنَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ
    ترجمه آيه :
    آيا نديدى كسانى را كه از ترس مرگ از خانه هاى خود فرار كردند، در حالى كه هزاران نفر بودند، پس خداوند به آنها گفت : بميريد (و آنها مردند،) سپس آنان را زنده كرد (تا درس عبرتى براى آيندگان باشند؟) همانا خداوند نسبت به مردم احسان مى كند، ولى بيشتر مردم سپاس ‍ نمى گذارند.
    نكته ها:
    O در شاءن نزول اين آيه آمده است كه در يكى از شهرهاى شام كه حدود هفتاد هزار خانوار جمعيّت داشت ، بيمارى طاعون پيدا شد و با سرعتى عجيب مردم را يكى پس ‍ از ديگرى از بين مى برد. در اين ميان عده اى از مردم (655) كه توانايى و امكانات كوچ داشتند، به اميد اينكه از مرگ نجات پيدا كنند از شهر خارج شدند،پروردگار، آنها را در همان بيابان به همان بيمارى نابود ساخت .
    از برخى روايات استفاده مى شود كه اصل بيمارى مزبور در آن شهر، به عنوان مجازات بود. زيرا وقتى رهبر و پيشواى آنان از آنها خواست كه خود را براى مبارزه و جهاد آماده كرده و از شهر خارج شوند، آنها به بهانه اينكه در منطقه جنگى مرض طاعون شايع است ، از رفتن به ميدان جنگ خوددارى كردند و خداوند آنها را به همان چيزى كه بهانه فرار از جنگ قرار داده بودند، مبتلا ساخت .
    در برخى تفاسير و روايات (656) آمده است : وقتى حِزقيل نبى ، يكى از پيامبران بنى اسرائيل ، از آنجا عبور مى كرد از خداوند درخواست كرد كه آنها را زنده كند. خداوند دعاى او را اجابت كرد و آنها را مجدّداً زنده نمود و به زندگى باز گشتند. البته اين الطاف الهى ، هشدار و درس عبرتى براى آيندگان تاريخ است كه انسان بفهمد و شكرگزار خداوند باشد.
    O صاحب تفسير المنار، مرگ و حيات در آيه را به شكلى سمبوليك معنا كرده و آن را كنايه از بدست آوردن استقلال و از دست دادن آن دانسته است .
    صاحب تفسير الميزان ، ضمن انتقاد شديد از اين طرز تفكّر مى فرمايد: بايد به ظاهر آيات معتقد بود وگرنه لازم مى آيد تمام معجزات وامور خارق العاده را توجيه يا تاءويل نمائيم .
    O ازآنجا كه شكر، تنها به زبان نيست ، بلكه حقيقت شكر آن است كه نعمت هاى الهى را در جاى خود مصرف كنيم ، لذا اكثر مردم شكرگزار واقعى نيستند.
    O در آيه اگر مى فرمود: ((اكثرهم لايشكرون )) معنا اين بود كه اكثر آن مردم اهل شكر نبودند، ولى قرآن سيماى اكثر مردم در تمام اعصار را بيان مى كند، نه گروهى خاصّ را. ((اكثر النّاس لايشكرون ))
    O شيعه ، به رجعت و زنده شدن گروهى از افراد قبل از قيامت ، اعتقاد دارد و علاوه بر صدها حديث ، از آياتى همچون اين آيه ، امكان وقوع آن را استفاده مى كند.
    پيام ها:
    1 به تاريخ بنگريم و از آن درس بگيريم . (اءلَم تَرَ...)
    2 در بيان تاريخ ، آنچه مهم است عوامل عزّت و سقوط است ، نه نام افراد و قبايل و مناطق . (الّذين خَرجوا من ديارهم )
    3 آنجا كه اراده خداوند باشد، فرار كارساز نيست . (قال لهم اللّه موتوا)
    4 خداوند در همين دنيا بارها مردگان را زنده كرده است . (ثم احياهم )
    5 فراز و نشيب ها، مرگ و ميرها، زاد و ولدها و زنده شدن هاى مجدّد، همه نمونه هايى از الطاف وفضل الهى است . (انّ اللّه لذو فضل )
    تفسير آيه : (244) وَقَتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَاعْلَمُواْ اءَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
    ترجمه آيه :
    و در راه خداوند پيكار كنيد و بدانيد كه خداوند شنوا و داناست .
    نكته ها:
    O در آيه قبل خوانديم كه فرار از جنگ ، چاره ساز نيست و قهر خداوند مى تواند هزاران نفر فرارى را فرا گيرد. اين آيه مى فرمايد: اكنون كه مرگ و حيات به دست اوست ، پس در راه او پيكار كنيد و بدانيد كه پاداش شما نزد او محفوظ است . زيرا او به آنچه بر شما مى گذرد، آگاه است .
    پيام ها:
    1 جهاد و مبارزه ، زمانى ارزش دارد كه براى خدا و در راه خدا باشد. جنگ از سر انتقام و براى اظهار قدرت و استثمار و كشور گشايى مقدّس نيست ، بلكه ضد ارزش است . (قاتلوا فى سبيل اللّه )
    2 جنگ در راه خدا، شكر نعمت حيات است . آيه قبل فرمود: خداوند آنان را زنده نمود، ولى شاكر نبودند. و اين آيه مى فرمايد: در راه خدا پيكار كنيد. بنابراين جهاد، نوعى شكر است . (لايشكرون ... و قاتلوا)
    3 توجّه به اينكه ما در محضر خدا هستيم ، قوى ترين عامل وانگيزه براى پيكار در ميدان جنگ است . (سميع عليم )
    4 براى فرار از جهاد، عذرتراشى نكنيد. زيرا خداوند نيّت شما را مى داند و بهانه هاى شما را مى شنود. (سميع عليم )
    تفسير آيه : (245) مَنْ ذَا الَّذِى يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضعِفَهُ لَهُ اءَضْعَافاً كَثِيرَةً وَاللّهُ يَقْبِضُ وَيَبْصُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
    ترجمه آيه :
    كيست كه به خداوند وام دهد، وامى نيكو تا خداوند آن را براى او چندين برابر بيافزايد و خداوند (روزى بندگان را) محدود و گسترده مى سازد، و به سوى او بازگردانده مى شويد.
    نكته ها:
    O در تفاسير مختلف (657) آمده است كه اين آيه به دنيال آيه قبل كه مردم را به جهاد تشويق مى كرد، مؤ منان را به انفاق و وام ترغيب مى نمايد. زيرا همانگونه كه براى امنيّت و صيانت جامعه ، نياز به جهاد و تلاش مخلصانه است ، همچنين براى تاءمين محرومان و تهيه وسايل جهاد، نياز به كمك هاى مادّى مى باشد.
    O موضوع وام دادن به خدا، هفت بار در قرآن آمده است . تفسير مجمع البيان (658) شرايطى را براى قرض الحسنه بيان كرده است . از آن جمله :
    1 از مال حلال باشد.2 از مال سالم باشد.
    3 براى مصرف ضرورى باشد.4 بى منّت باشد.
    5 بى ريا باشد.6 مخفيانه باشد.
    7 با عشق وايثار پرداخت شود.8 سريع پرداخت شود.
    9 قرض دهنده خداوند را بر اين توفيق شكرگزار باشد.
    10 آبروى گيرنده وام حفظ شود.
    O ((قرض ))، در زبان عربى به معناى بريدن است و اينكه به وام ، قرض مى گويند بخاطر آن است كه بخشى از مال بريده وبه ديگران داده مى شود تا دوباره باز پس گرفته شود. كلمه ((بسط)) به معناى گشايش و وسعت است و ((بساط)) به اجناسى گفته مى شود كه در زمين پهن شده باشد.
    O جهاد، گاهى با جان است كه در آيه قبل مطرح شد وگاهى با مال است كه در اين آيه مطرح شده است .
    O كلمه ((كثير)) در كنار كلمه ((اضعاف ))، نشانه ى پاداش بسيار زياد است . و جمله ((يضاعفه )) بجاى ((يضعفه )) رمز مبالغه و ازدياد است .(659)
    O تعبيرِ قرض به خداوند، نشان دهنده آن است كه پاداش قرض الحسنة بر عهده خداوند است .
    O به جاى فرمان به قرض دادن ، سؤ ال مى كند كه كيست كه به خداوند قرض دهد، تا مردم احساس اكراه و اجبار در خود نكنند، بلكه با ميل و رغبت و تشويق به ديگران قرض دهند. از آنجا كه انسان غريزه منفعت طلبى دارد، لذا خداوند براى تحريك انسان ، از اين غريزه استفاده كرده و مى فرمايد: (فيضاعفه اضعافا)
    O به جاى ((قرض به مردم )) فرمود: ((به خداوند قرض دهيد))، تا فقرا احساس كنند خداوند خودش را به جاى آنان گذاشته و احساس ضعف و ذلّت نكنند.
    O با اينكه وجود ما و هرچه داريم از خداوند است ، امّا خداوند گاهى خود را مشترى و گاهى قرض گيرنده معرفى مى كند تا ما را به اين كار تشويق نمايد. حضرت على عليه السّلام فرمودند: جنود آسمان ها و زمين از آن خداست ، پس آيه قرض ‍ براى آزمايش شماست .(660)
    O امام كاظم عليه السّلام فرمود: از مصاديق قرض به خداوند، كمك مالى به امام معصوم است .(661)
    O گرچه در آيه ، قبض و بسط به خداوند نسبت داده شده است ، ولى در روايات مى خوانيم : هر كه با مردم گشاده دست باشد، خداوند به او بسط مى دهد و هر كس با مردم بخل ورزد، خداوند نسبت به او تنگ مى گيرد.
    O در روايات ، پاداش قرض الحسنة هيجده برابر، ولى پاداش صدقه ده برابر آمده است .(662) و دليل اين تفاوت چنين بيان شده است كه قرض را افراد محتاج مى گيرند، ولى هديه و بخشش گاهى به غير محتاج نيز داده مى شود.(663)
    O به فرموده ى روايات : هركس بتواند قرض بدهد و ندهد، خداوند بوى بهشت را بر او حرام مى كند.(664)
    O هنگامى كه اين آيه نازل شد: (من جاء بالحسنة فله خير منها)(665) هر كس كار خوبى آورد، بهتر از آن را پاداش مى گيرد. پيامبرصلّى اللّه عليه و آله از خداوند تقاضاى ازدياد كرد، آيه نازل شد: (فله عشر امثالها)(666) ده برابر داده مى شود. باز درخواست نمود، آيه قرض الحسنه با جمله ى (اضعافا كثيرة ) نازل شد. پيامبر متوجّه شد كه كثيرى كه خداوند مقدّر كند، قابل شماره نيست .(667)
    O پاداش خدا به قرض دهندگان ، هم در دنيا وهم در آخرت است . زيرا در كنار ((اضعافا كثيرة )) مى فرمايد: (واليه يرجعون ) گويا حساب قيامت ، جدا از پاداش هاى دنيوى است .
    O جلوى بدآموزى و سوء برداشت بايد گرفته شود. اگر در اوّل آيه خداوند با لحنى عاطفى از مردم قرض ‍ مى خواهد، بدنبال آن مى فرمايد: (واللّه يقبض و يبسط) تا مبادا گروهى همچون يهود خيال كنند كه خداوند فقير است و بگويند: (انّ اللّه فقير و نحن اغنياء)(668) و همچنين بدانند كه قرض ‍ گرفتن خدا، براى رشد انسان است ، نه به خاطر نياز او. منافقان مى گفتند: به مسلمانان انفاق نكنيد تا از دور رسول خدا پراكنده شوند. قرآن در جواب آنها فرمود: آنها در چه باورى هستند، مگر نمى دانند خزائن آسمان ها و زمين در دست خداوند است !(669)
    پيام ها:
    1 كمك به خلق خدا، كمك به خداست . (يقرض اللّه ) بجاى ((يقرض الناس ))
    2 براى ترغيب مردم به كارهاى خير، تشويق لازم است . (فيضاعفه اضعافاً كثيرة )
    3 اگر ما گشايش و تنگ دستى را بدست خدا بدانيم ، راحت انفاق مى كنيم . (واللّه يقبض و يبصط)
    4 اگر بدانيم كه ما به سوى او باز مى گرديم و هرچه داده ايم پس مى گيريم ، راحت انفاق خواهيم كرد. (اليه ترجعون )
    تفسير آيه : (246) اءَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلاَِ مِنْ بَنِى إِسْرََّءِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِي لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً نُقَ تِلْ فِى سَبِيلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ اءَلا تُقَتِلُواْ قَالُوا وَمَا لَنَاَّ اءَلا نُقَتِلَفِى سَبِيلِ اللّهِ وَ قَدْ اءُخْرِجْنَا مِنْ دِيرِنَا وَاءَبْنَآئِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلا قَلِيلاً مِّنْهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بَالْظَّلِمِينَ
    ترجمه آيه :
    آيا نديدى گروهى از بزرگان بنى اسرائيل را كه بعد از موسى به پيامبر خود گفتند: براى ما زمامدار (و فرماندهى ) برانگيز تا (تحت فرماندهى او) در راه خدا پيكار كنيم ، او گفت : آيا احتمال مى دهيد كه اگر دستور جنگ به شما داده شود (نافرمانى كرده و) پيكار و جهاد نكنيد؟ گفتند: چگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم ، در حالى كه از خانه و فرزندانمان رانده شده ايم ؟ پس چون دستور جنگ بر آنان مقرّر گشت ، جز عدّه اندكى ، سرپيچى كردند و خداوند به ظالمان آگاه است .
    نكته ها:
    O ((مَلاء)) به بزرگان واشرافى گفته مى شود كه هيبت آنها چشم وسينه ها را پر مى كند.
    O بنى اسرائيل بعد از حضرت موسى عليه السّلام ، به خاطر قانون شكنى و رفاه طلبى ، مجدّداً تحت سلطه و فشار طاغوت قرار گرفته ، آزادى و سرزمين خود را از دست دادند. آنها براى نجات از آوارگى و خارج شدن از زير يوغ طاغوت ، تصميم به مبارزه گرفتند و از پيامبر خويش اشموئيل خواستند براى آنها فرمانده و اميرى را انتخاب كند تا به رهبرى او با طاغوت مبارزه كنند، ولى با همه اين ادعاها وقتى دستور صادر شد، همه آنها جز اندكى به ميدان نبرد پشت كرده و از آن دستور سرپيچى نمودند.
    پيام ها:
    1 مسلمانان بايد با دقّت تاريخ بنى اسرائيل را بنگرند و پند بگيرند. (اءلم تَر)
    2 وجود رهبر الهى ، مانع پراكندگى ، آوارگى و ستم پذيرى است . (من بعد موسى )
    3 بعضى از انبيا، تنها براى گروهى از مردم رسالت داشتند، نه همه ى مردم . (اذ قالوا لنبىّ لهم )(670)
    4 فرمانده نظامى بايد از سوى رهبر آسمانى انتخاب و نصب شود. (ابعث لنا) پس دين از سياست جدا نيست .
    5 جنگ موفق ، فرمانده لايق مى خواهد. (ابعث لنا ملكا)
    6 براى نجات از طاغوت ها بايد به انبياى الهى پناه برد. (قالوالنبى لهم )
    7 تعهّد گرفتن از كسانى كه پيشنهادات اصلاحى دارند لازم است . (هل عسيتم )
    8 رهبر بايد آينده نگر باشد و احتمال پيمان شكنى و فرار از مسئوليّت را از سوى مردم بدهد. (هل عسيتم )
    9 جهاد براى رفع ظلم و دفاع از وطن ، جهاد در راه خداست . (ومالنا الاّ نقاتل فى سبيل اللّه و قد اخرجنا من ديارنا وابنائنا)
    10 پيدايش مشكلات ، سبب بيدارى وحركت براى رهايى است . (اخرجنا)
    11 ميدان مبارزه ، عامل ارزيابى افراد پر ادّعا است . (توّلوا)
    خوش بود گرمحك تجربه آيد به ميان تا سيه روى شود هر كه در او غش باشد
    12 پيمان شكنان و شعار دهندگان بى عمل ، ظالمند. (عليم بالظالمين )
    13 خداوند آگاه است ، پس اين همه تظاهر براى چه ؟! (واللّه عليمٌ)
    تفسير آيه : (247) وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً قَالُوَّاْ اءَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ اءَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنْ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللّهُ يُؤْتِى مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللّهُ وَ سِعٌ عَلِيمٌ
    ترجمه آيه :
    وپيامبرشان به آنها گفت : همانا خداوند ((طالوت )) را براى زمامدارى شما مبعوث (وانتخاب ) كرده است ، گفتند: چگونه او بر ما حكومت داشته باشد در حالى كه ما از او به فرمانروايى شايسته تريم و به او ثروت زيادى داده نشده است ؟ پيامبرشان گفت : خداوند او را بر شما برگزيده و توان علمى و جسمى او را افزون نموده است وخداوند ملكش (فرماندهى ورهبرى ) را به هر كس بخواهد مى بخشد وخداوند (احسانش ) وسيع و (به لياقت ها وتوانايى هاى افراد) آگاه است .
    نكته ها:
    O كلمه ((واسع )) يعنى خداوند بى نيازى است كه از هيچگونه بخششى عاجز نيست .
    O گرچه بنى اسرائيل از پيامبرشان فرمانده نظامى براى رهبرى جنگ خواستند؛ (مَلكا نقاتل فى سبيل اللّه ) ولى از آنجا كه آنان بهانه گرفته وگفتند: طالوت را به سلطنت چه كار؟ معلوم مى شود كه او علاوه بر فرمانده نظامى ، سلطان آنان نيز قرار گرفت . اين گروه ستمديده بنى اسرائيل با آنكه براى رهايى از چنگال ظالمان ، از پيامبرشان درخواست تعيين فرمانده كرده بودند، ولى وقتى پيامبرشان طالوت را كه جوانى چوپان و فقير و گمنام بود، به فرماندهى و زمامدارى آنان تعيين نمود، گفتند: چگونه او مى تواند فرمانده ما باشد در حالى كه شهرت و ثروتى ندارد؟ و ما به جهت ثروت و دارايى كه داريم ، از او لايق تريم !
    پيامبر وقتى بهانه گيرى آنها را به خاطر فقر وندارى طالوت شنيد، فرمود: بى گمان خدا او را بر شما برگزيده است واو توانايى علمى وقدرت بدنى و نيروى لازم براى فرماندهى جنگ را دارد. خداوند هركس را كه بخواهد بخاطر لياقت و استعدادهاى نهفته اش فرماندهى مى بخشد.
    آرى ، اگر نظر او به سنگى تعلق گيرد، جواهر مى شود واگر به خارى افتد، گل واگر به فقيرى نظر كند فرمانده مى شود.
    آيا چوپانى كه گوسفندانش گم مى شوند، لياقت فرماندهى دارد؟ در روايات آمده است : طالوت چوپانى بود كه در پى گوسفندان گمشده اش از اطراف به سوى شهر آمده بود و به خدمت پيامبر رسيد و خداوند به پيامبر وحى كرد كه همين چوپان لياقت فرماندهى دارد و او را به مردم معرفى كن .
    O شايد مراد از جمله ى (بسطة فى العلم ) جامعيّت علوم باشد. يعنى او در بسيارى از علوم ، اطلاعات گسترده اى داشت .
    پيام ها:
    1 پيامبران بر اساس وحى ، جانشين خود را انتخاب مى كنند. (ان اللّه قد بعث )
    2 رهبرى كه خداوند تعيين كند، به نفع مردم است . (بعث لكم )
    3 اگر مى خواهيد به آزادى و نجات برسيد، بايد رهبر الهى را بپذيريد. (انّ اللّه قد بعث لكم طالوت ملكا)
    4 دين از سياست جدا نيست . انبيا مستقيماً در مسائل نظامى دخالت وفرمانده نظامى عزل ونصب مى كردند. (انّ اللّه قد بعث لكم )
    5 از استعدادهاى نهفته در افراد گمنام و فقير، غافل نباشيد. (قد بعث لكم )
    6 نشانه ى ايمان واقعى ، تسليم خدا و رسول بودن است و بنى اسرائيل به خاطر پندار غلط تسليم نبودند. (انّى يكون له الملك علينا)
    7 يكى از امتحانات الهى ، نحوه برخورد ما با رهبر الهى است . (قالوا انّى يكون ...)
    8 خودبرتربينى ، محكوم است .(671) (نحن احقّ بالملك منه )
    9 نام و مقام و شهرنشينى ، نشانه برترى نيست . در اين آيه از كسانى كه ملاك برترى را مال و مقام دانسته اند، انتقاد شده است . (لم يؤ ت سعة من المال )
    10 انتخاب الهى ، بر اساس لياقت است ، نه گزاف و بيهوده .(ان اللّه اصطفاه عليكم وزاده بسطة فى العلم والجسم )
    11 قدرت علمى و توانايى جسمى ، دو شرط لازم براى فرماندهى لشكر است . (بسطة فى العلم و الجسم )
    12 توانايى علمى ، مهم تر از توانايى جسمى است . (زاده بسطة فى العلم و الجسم ) ابتدا كلمه ى ((علم )) آمد، سپس ((جسم )).
    13 اعلم بودن ، در گزينش يك اصل است . (بسطة فى العلم )
    14 رهبر و مدير بايد زير دستان خود را توجيه كند و دليل كار و انتخاب خود را بازگو كرده و ابهامات را برطرف كند و نگويد اين حقّ من است كه هر كارى بخواهم انجام دهم . پيامبر دليل انتخاب طالوت را توانايى علمى وجسمى او بيان كرد. (زاده بسطة فى العلم و الجسم )
    15 نه فقر وگمنامى ، مانع لطف الهى است و نه ثروت وشهرت ، باعث آن . (واللّه واسعٌ عليم )
    16 سرچشمه ى اكثر اعتراضات مردم ، كوته نظرى و كوته فكرى است ، ولى علم خداوند بى نهايت ونامحدود است . (واسع عليم )
    تفسير آيه : (248) وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ ءَايَةَ مُلْكِهِ اءَن يَاءْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ ءَالُ مُوسَى وَءَالُ هَرُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلََّئِكَةُ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاََيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُّؤْمِنِينَ
    ترجمه آيه :
    وپيامبرشان به آنها گفت : نشانه ى حكومت او اين است كه تابوت (عهد) به سوى شما خواهد آمد، (همان صندوقى كه ) آرامشى از پروردگارتان و يادگارى از ميراث خاندان موسى وهارون در آن است ، در حالى كه فرشتگان آنرا حمل مى كنند، همانا در اين موضوع ، نشانه ى روشنى براى شما است ، اگرايمان داشته باشيد.
    نكته ها:
    O براى اينكه يهود به فرماندهى طالوت اطمينان و يقين پيدا كنند، پيامبرشان به آنها گفت : صندوق مقدّس بنى اسرائيل به آنها بازگردانده مى شود، تا نشانه اى براى انتخاب طالوت از سوى خداوند باشد. مراد از تابوت همان صندوق چوبى بود كه مادر موسى ، نوزاد خود را در آن گذاشت و به فرمان خدا در آب نيل انداخت و ماءموران فرعون صندوق را گرفته و نوزاد را با آن به نزد فرعون بردند. آن صندوق همچنان در دربار فرعون بود.
    وقتى موسى عليه السّلام به پيامبرى رسيد، الواح تورات را در آن قرار داد و به هنگام رحلت نيز زره و ساير يادگارهاى خود را در آن گذاشت و به وصىّ خود ((يوشع بن نون )) سپرد. اين صندوق ، به صورت صندوقى مقدّس كه صندوق عهد نام گرفته بود، در ميان بنى اسرائيل بود و آن را در جنگ ها پيشاپيش سپاه حمل مى كردند، ولى كم كم قداست آن شكسته و مفقود شد. اين صندوق ربوده شده را در زمان رياست طالوت ، خداوند از طريق ملائك به آنان بازگرداند تا موجب آرامش و اطمينان خاطر آنان باشد.(672)
    پيام ها:
    1 سرچشمه ى آرامش خداوند است ، گرچه با وسائل باشد. (فيه سكينة من ربكم )
    2 انسان هميشه به آرامش نياز دارد، به خصوص در آستانه رفتن به ميدان جهاد. (فيه سكينة من ربكم )(673)
    3 رهبر الهى ، نشانه ى الهى لازم دارد. چون طالوت انتخاب شده از جانب خداوند بود، لازم بود نشانه اى الهى او را تاءئيد كند. (تحمله الملائكة )
    4 اگر صندوقى كه با بدن موسى و الواح تورات تماس داشته ، مقدّس و آرام بخش است ، پس مقدّس شمردن صندوقى كه بر روى قبر اولياى الهى است ، خلاف قرآن نيست . زيرا در همه آن صندوق هايى كه در مشاهد مشرّفه است ، ((بقيّة ممّا ترك آل محمّدصلّى اللّه عليه و آله )) قرار دارد. (بقية ممّا ترك آل موسى و آل هارون )
    5 حفظ آثار انبيا، ارزش داشته ومايه ى آرامش خاطر وتبرّك است . (بقية ممّاترك )
    تفسير آيه : (249) فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّى وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّى إِلا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلا قَلِيلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُهُوَ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لاَ طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ اءَنَّهُمْ مُّلَقُواْ اللّهَ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ واللّهُ مَعَ الصَّبِرِينَ
    ترجمه آيه :
    پس هنگامى كه طالوت ، سپاهيان را با خود بيرون برد، به آنها گفت : خداوند شمارا به يك نهر آب آزمايش مى كند، پس هر كه از آن بنوشد از من نيست و هركس از آن نخورد از من هست ، مگر آنكه با دست ، مشتى برگيرد (و بياشامد.) پس (همين كه به نهر آب رسيدند،) جز اندكى همه از آن نوشيدند، سپس هنگامى كه او و ياوران با ايمان او از آن نهر گذشتند، (و دشمن را ديدند) گفتند: امروز ما توانايى مقابله با جالوت و سپاهيان او را نداريم . امّا آنها كه اعتقاد داشتند خدا را ملاقات خواهند كرد (و به روز قيامت ايمان داشتند) گفتند: چه بسا گروهى اندك كه با اذن خدا بر گروهى بسيار پيروز شدند و خداوند با صابران (و استقامت كنندگان ) است .
    نكته ها:
    O كلمه ((جنود)) جمع ((جُند)) به معناى لشكر است و حضور چندين لشكر بعد از اعراض گروه هايى از مردم ، نشانه كثرت جمعيّت آنان است .
    O اين آيه خبر از مردودى گروه زيادى از بنى اسرائيل مى دهد كه از صحنه آزمايش نوشيدن آب و تحمل تشنگى ، سربلند بيرون نيامدند. امّا اين گروه باقيمانده ، آزمايش ديگرى داشتند كه آزمايش روحى و معنوى بود. وقتى آنان با سپاه انبوه جالوت مواجه شدند، گفتند: ما توانايى مقابله با اين سپاه مسلح را نداريم . ولى آنهايى كه به روز قيامت ايمان داشتند، گفتند: پيروزى به دست خداست ، اى بسا گروه هاى اندك كه به اذن خداوند بر سپاهيان بزرگ پيروز مى شوند.
    O پيروزى در يك مرحله از آزمايش ، كافى نيست . افرادى در بعضى از مراحل موفق مى شوند، ولى در مرحله اى ديگر شكست مى خورند. در اين داستان گروهى رهبر را بخاطر فقر نپذيرفتند، گروهى در آزمايش شكم ، شكست خوردند و گروهى در برخورد با دشمن خود را باختند.
    O طالوت در ابتدا جمعيّت را به خود نسبت نداد و نفرمود: ((جنوده ))، بلكه فرمود: ((بالجنود)) گرچه لشكريان انبوه بودند و فرماندهى او را پذيرفته اند، ولى هنوز ميزان فرمانبرى آنان را آزمايش نكرده است ، ولى بعد از آزمايش ، به خود نسبت مى دهد. (فانّه منّى )
    O امام باقرعليه السّلام مى فرمايد: افرادى كه تا آخر كار به طالوت وفادار ماندند، سيصد و سيزده نفر بودند.(674)
    O حساب دو گروه روشن است ، هر كس ‍ ننوشد قطعا خودى است و هر كس بنوشد قطعا بيگانه است ، ولى كسانى كه با مشت نوشيدند، نه خودى هستند و نه بيگانه . بايد آنان را نه ماءيوس كرد ونه مشمول الطاف . لذا براى (من اغترف غرفة بيده ) نه كلمه ((منّى )) بكار رفته ونه ((ليس منّى )).
    O كسانى كه دستشان به اموال مردم يا اموال دولتى رسيد، ولى با كرامت وزهد از كنارش گذشتند و حرص ‍ و طمع آنان را آلوده نكرد، حزب اللّهى هستند و كسانى كه پشت خود را با ذخيره اموال مى بندند، مؤ من واقعى نيستند. (فمن شرب منه فليس منّى و من لم يطعمه فانّه منّى )
    پيام ها:
    1 يكى از وظايف فرمانده نظامى آن است كه نيروهاى رزمى را از تماشاچيان جدا سازد. (فصل طالوت بالجنود)
    2 يكى از راههاى آزمايش ، ممنوعيّت هاى موسمى است . راحت طلبى و عدم تحمل فشارها و سختى هاى موسمى و موقّتى ، با سلحشورى سازگارى ندارد. (انّ اللّه مبتليكم بنهر)
    3 قبل از برخورد و مقابله با دشمن ، بايد تمرين مقاومت كرد. (مبتليكم بنهر)
    4 مدير بايد نيروهاى غير مفيد را طرد كند. (فمن شرب منه فليس منّى )
    5 تسليم فرمانده بودن ، رمز موفقيّت است . (من لم يطعمه فانّه منّى )
    6 حسابِ نيازِ ضرورى ، از حسابِ رفاه كامل جداست . (الاّ من اغترف غرفةً بيده )
    7 كسانى كه از ميدان امتحان پيروز بيرون آيند، اندك هستند. (الا قليلا)
    8 انقلابى بودن مهم نيست ، انقلابى ماندن مهم است . در اين ماجرا شعار دهنده بسيار بود، ولى آنان كه در آزمايشات موفق شدند، اندك بودند. (الاّقليلامنهم )
    9 ايمان به معاد و وعده هاى الهى ، توانايى ايستادگى در برابر سختى ها و مشكلات را ايجاد مى كند. (ملاقوا اللّه )
    10 ايمان ، درجاتى دارد. با اينكه گروهى همراه با طالوت بودند و به او ايمان داشتند و از نوشيدن آب هم گذشتند؛ (آمنوا معه ) ولى هر مؤ منى رزمنده نيست ، تنها مؤ منانى رزمنده هستند كه به لقاء اللّه ايمان داشته باشند. (يظنّون انّهم ملاقوا اللّه )
    11 فراوانى عِدّه و عُدّه ى دشمن در برابر اراده ى خداوند چيزى نيست . (كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن اللّه )
    12 نيروهاى كيفى برنيروهاى كمّى برترى دارند. (كم من فئة قليلة غلبت ...)
    13 مؤ من مخلص ، پيروزى را از خدا مى داند. (باذن اللّه )
    14 مسلمانان اگر صبور و پايدار باشند، نبايد از تعداد زياد دشمن هراس داشته باشند. زيرا خداوند با صابران است . (واللّه مع الصابرين )
    next page

    fehrest page


    back page

  3. #23
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه : (250) وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا اءَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَ ثَبِّتْ اءَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَفِرِينَ
    ترجمه آيه :
    و هنگامى كه در برابر جالوت و سپاهيان او قرار گرفتند، گفتند: پروردگارا صبر و شكيبايى بر ما فرو ريز و قدمهاى ما را ثابت و استوار بدار و مارا بر گروه كافران پيروز فرما.
    پيام ها:
    1 هميشه و به خصوص در جبهه ها، دعا همراه با حركت لازم است ، نه دعا به جاى حركت . (برزوا لجالوت ... ربّنا افرغ ...)
    2 صبر و پيروزى ، ملازم يكديگرند. در اثر صبر، ظفر آيد. (صبرا... وانصرنا)
    3 دعاهاى خود را با ((ربّنا)) آغاز كنيم . (ربّنا افرغ ...)
    4 در شدايد، انسان به صبرِ بسيار محتاج است . ((افرغ )) به معناى نزول فراوان است . كلمه ((صبرا)) نيز در قالب نكره آمده است كه نشانه ى صبر بزرگ است .
    5 پشت سر گذاشتن امتحانات و موفقيّت در آنها شما را مغرور نكند، باز هم از خداوند استمداد نمائيد. (ثبت اقدامنا)
    6 وظيفه انسان ، حركت و تلاش است ، امّا پيروزى بدست خداست . (وانصرنا)
    7 پيروزى در جنگ ، زمانى با ارزش است كه هدف رزمندگان برترى حقّ بر باطل باشد، نه برترى يكى بر ديگرى . (وانصرنا على القوم الكافرين )
    تفسير آيه : (251) فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَءَاتَهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ الْنَّاسَ بَعْضُهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الاَْرْضُ وَلَكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَلَمِينَ
    ترجمه آيه :
    سپس آنها (طالوت و ياران او) به اذن خداوند، سپاه دشمن را درهم شكستند و داود (كه جوانى كم سن و سال ، ولى مؤ من ، شجاع و از ياران طالوت بود،) جالوت را (كه فرمانده سپاه دشمن بود)كشت ، و خداوند حكومت و حكمت به او عطا نمود و از آنچه مى خواست به او آموخت . و اگر خداوند (فساد) بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نكند، قطعا زمين را فساد مى گرفت . ولى خداوند نسبت به جهانيان لطف و احسان دارد.
    نكته ها:
    O بر اساس روايات ، داودعليه السّلام بر اثر همين شجاعت و دلاورى به مقام نبوّت رسيد و فرزندش سليمان عليه السّلام نيز از انبياى الهى گرديد.
    O در روايات مى خوانيم كه رسول خداصلّى اللّه عليه و آله فرمودند: خداوند به خاطر يك مسلمان صالح ، بلا را از صد هزار خانه از همسايگان دور مى كند. سپس آن حضرت اين آيه را تلاوت نمودند: (فلولا دفع اللّه الناس ...)(675)
    O با توجّه به آيات گذشته معلوم مى شود كه عوامل پيروزى در چند چيز است :
    1 رهبر توانا و لايق . (زاده بَسطةً فى العلم والجسم )
    2 پيروان مؤ من . (قال الّذين يظنّون انّهم ملاقوا اللّه )
    3 توكّل . (كم مِن فئة قليلة غَلبت فئة كثيرة باذن اللّه )
    4 صبر و استقامت . (ربّنا اءفرغ علينا صبراً و ثبّت اقدامنا)
    5 انگيزه ى الهى داشتن . (وانصُرنا على القوم الكافرين )
    پيام ها:
    1 گرچه تلاش وجهاد از شما بود، امّا شكست دشمن بدست خداوند است . (فهزموهم باذن اللّه )
    2 دعاهاى خالصانه رزمندگان و مجاهدان ، مستجاب مى شود. (وانصرنا على القوم الكافرين . فهزموهم باذن اللّه )
    3 تا استعداد، لياقت ، ايثار و سابقه درخشانى نباشد، كسى مورد لطف خاصّ الهى قرار نمى گيرد. (وقتل داود جالوت واتاه اللّه الملك و الحكمة )
    4 در جبهه و جهاد، لبه ى تيز حمله به سوى فرماندهى دشمن باشد. (قتل داود جالوت )
    5 نام كسانى را كه در جنگ مردانگى از خود نشان داده اند، زنده نگاه داريد. (قتل داود)
    6 نابودى رهبر كفر، با تار ومار شدن لشكر او برابر است . (فهزموهم ... قتل داود جالوت )
    7 اگر در برابر متجاوز و ظالم دفاع صورت نگيرد، فساد و تباهى زمين را فرا خواهد گرفت . (لولا دفع اللّه الناس ... لفسدت الارض )
    8 جنگ با مفسدان ، يك ضرورت است . اگر عنصر مضرّ حذف نشود، عناصر ديگر به تباهى كشيده مى شوند. (لولا دفع اللّه الناس ... لفسدت الارض )
    9 اراده وفضل الهى از راه عوامل طبيعى عملى مى شود. (دفع اللّه ... بعضهم ببعض )
    10 حكم جهاد ودفاع در برابر متجاوز، فضل الهى است . (اللّه ذوفضل على العالمين )
    تفسير آيه : (252) تِلْكَ ءَايَتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ
    ترجمه آيه :
    اينها آيات خداوند است كه به حقّ بر تو مى خوانيم و براستى تو از فرستادگان الهى هستى .
    نكته ها:
    O اين آيه ، پايان جزء دوّم قرآن است و مى فرمايد: داستان ها و حوادثى كه در آيات گذشته از آنها سخن به ميان آمد، مايه ى عبرت و درس آموزى است .
    داستان مرگ هزاران نفر در يك لحظه و زنده شدن مجدّد آنان با دعاى پيامبر، اعطاى منصب رهبرى به جوان چوپانى گمنام ، ولى لايق و دانا، پيروزى گروهى اندك بر گروه انبوه دشمن ، شهامت و شجاعت يك نوجوان در جنگ و اعطاى مقام نبوّت به او، همه و همه جلوه هايى از آيات الهى و نشانه هايى از صدق گفتار و رسالت پيامبر اسلام است .
    جزء ( 3 )
    تفسير آيه : (253) تِلْكَ الْرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَ جَتٍ وَءَاتَيْنَا عِيسَى اْبنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَتِ وَ اءَيَّدْنَهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَآءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْبَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَآءَتْهُمُ الْبَيِّنَتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُمْ مَنْ ءَامَنَ وَمِنْهُمْ مَّنْ كَفَرَ وَلَوْ شَآءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَكِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ
    ترجمه آيه :
    آن پيامبران ، ما بعضى از آنان را بر بعضى برترى داديم . از آنان كسى بود كه خداوند با اوسخن گفته ودرجات بعضى از آنان را بالا برد، وبه عيسى بن مريم نشانه هاى روشن (و معجزات ) داديم و او را با روح القدس (جبرئيل ) تاءييد نموديم ، و اگر خدا مى خواست ، كسانى كه بعد از آنان (پيامبران ) بودند، پس از آنكه نشانه هاى روشن براى آنها آمد، با هم جنگ و ستيز نمى كردند. (امّا خداوند مردم را در پيمودن راه سعادت آزاد گذارده است ،) ولى با هم اختلاف كردند پس برخى از آنان ايمان آورده و بعضى كافر شدند. (و باز) اگر خدا مى خواست (مؤ منان و كافران ) با هم پيكار نمى كردند، ولى خداوند آنچه را اراده كند انجام مى دهد. (و اراده حكيمانه ى او بر آزاد گذاردن مردم است .)
    نكته ها:
    O گرچه طبق احاديث ، تعداد انبيا 124 هزار نفر بوده است ، امّا تنها نام 25 نفر از آنان در قرآن آمده ونام ديگران برده نشده است ؛ (منهم من قصصنا و منهم من لم نقصص )(676) مقام ودرجات انبيا يكسان نيست و هركدام جايگاه و امتيازاتى دارند. مثلا امتياز پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله خاتميّت ، امّى بودن ، تحريف نشدن كتابش ، امتياز ابراهيم عليه السّلام يك تنه امّت بودن ونسل مبارك داشتن ، امتياز نوح عليه السّلام طول عمر و پايدارى ودريافت سلام ويژه از طرف خداوند است . در اين آيه ، امتياز حضرت موسى و عيسى عليهما السّلام بيان شده كه موسى مخاطب سخن خداوند و عيسى مؤ يّد به روح القدس بوده است . كلمه ((درجات )) نشانه ى برترى هاى متعّدد است .
    O فخررازى در تفسير كبير ذيل اين آيه ، حدود بيست امتياز براى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بيان كرده است . از آن جمله : معجزه ى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله قرآن كريم بر همه معجزات برترى دارد. ديگر اينكه پيامبر اسلام بر همه پيامبران گواه است ، چنانكه مى فرمايد: (فكيف اذا جئنا من كلّ امّة بشهيد و جئنا بك على هؤ لاء شهيداً)(677)
    پيام ها:
    1 انبيا، مقامى بس والا دارند. ((تلك )) اشاره به دور ومقام والاست .
    2 انبيا، همه در يك رتبه نيستند. يگانگى در هدف ، مانع بعضى كمالات ويژه و برترى هاى خاصّ نيست . (فضّلنا بعضهم على بعض )
    3 تجليل از انبياى گذشته لازم است . موسى وعيسى عليهما السّلام در آيه تكريم شده اند. (من كلّم اللّه ... عيسى بن مريم )
    4 سنّت و قانون خداوند، آزاد گذاشتن انسان است . او مى تواند مردم را به اجبار به راه حقّ وادار كند، امّا رشد واقعى در سايه آزادى است . در اين آيه دو بار مى خوانيم كه اگر خدا مى خواست ، اختلاف و نزاعى ميان مردم ايجاد نمى شد. (و لو شاء اللّه )
    5 ريشه ى اكثر اختلافات ، هوس ها، حسدها و خودبينى هاست ، نه جهل و ناآگاهى . (من بعد ما جائتهم البيّنات )
    6 راه انبيا، همراه با دليل روشن است . (بيّنات )
    7 اختلافات اعتقادى ، از عوامل پيدايش جنگ هاست . البتّه دين منشاء اختلاف نيست ، بلكه مردم اختلاف مى كنند. (ولو شاء اللّه ما اقتتل ... ولكن اختلفوا)
    8 اختلاف عقائد مردم ، دليل اختيار آنها است . (فمنهم من امن و منهم من كفر)
    تفسير آيه : (254) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ اءَنْفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَ كُمْ مِنْ قَبْلِ اءَنْ يَاءْتِىَ يَوْمٌ لاَبَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَ عَةٌ وَالْكَ فِرُونَ هُمُ الْظَّلِمُونَ
    ترجمه آيه :
    اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق كنيد، پيش از آنكه روزى فرا رسد كه نه خريد و فروشى در آن است و نه دوستى و نه شفاعتى ، و (بدانيد كه ) كافران همان ستمگران هستند. (كه هم به خود ستم مى كنند وهم به ديگران .)
    نكته ها:
    O در اين آيه خداوند اهرم هايى را براى تشويق مردم به انفاق بكار برده است ،
    الف : آنچه دارى ، ما به تو داديم از خودت نيست . (رزقناكم )
    ب : مقدارى از آنچه دارى كمك كن ، نه همه را. (ممّا)
    ج : اين انفاق براى قيامت تو، از هر دوستى بهتر است . (ياءتى يوم ...)
    پيام ها:
    1 قبل از دستور، مردم را با احترام صدا زنيم . (يا ايهاالذين امنوا)
    2 استفاده از فرصت ها در كارهاى خير، ارزش است . (من قبل ان ياءتى يوم )
    3 محروم كردن امروز، محروم شدن فرداست . اگر امروز انفاق وبخششى صورت نگيرد، در آن روز هم محبّت و دوستى و وساطتى در بين نخواهد بود. (انفقوا... يوم لابيع فيه ...)
    4 ياد معاد، عاملى براى تشويق به انفاق است . (انفقوا... ياءتى يوم ...)
    5 يكى از راههاى ايجاد روحيّه ى سخاوت ، توجّه به دستِ خالى بودن انسان در قيامت است . (لا بيع ولا خلة ولا شفاعة )
    6 بخل ، نشانه ى كفران نعمت وكفر به وعده هاى الهى است . (انفقوا... والكافرون )
    7 كفر، نمونه ى بارز ظلم است . (الكافرون هم الظالمون )
    تفسير آيه : (255) اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ لاَ تَاءْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَهُ مَا فِى الْسَّمَوَتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ مَنْ ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ اءَيْدِيْهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَى ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلا بِمَا شَآءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ الْسَّمَوَتِ وَالاَْرْضَ وَلاَ يَؤُدُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِيمُ
    ترجمه آيه :
    اللّه ، كه جز او معبودى نيست ، زنده و برپادارنده است . نه خوابى سبك او را فرا گيرد و نه خوابى سنگين . آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است ، از آنِ اوست . كيست آنكه جز به اذن او در پيشگاهش شفاعت كند. گذشته و آينده آنان را مى داند. و به چيزى از علم او احاطه پيدا نمى كنند مگر به مقدارى كه او بخواهد. كرسى (علم و قدرت ) او آسمان ها و زمين را در برگرفته و نگهدارى آن دو بر او سنگين نيست و او والا و بزرگ است .
    نكته ها:
    O به مناسبت وجود كلمه ى ((كرسى )) در آيه ، رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله اين آيه ((آية الكرسى )) ناميد. در روايات شيعه و سنى آمده است كه اين آيه به منزله ى قلّه قرآن است و بزرگترين مقام را در ميان آيات دارد.(678) همچنين نسبت به تلاوت اين آيه سفارش بسيار شده است ، از على عليه السّلام نقل كرده اند كه فرمود: بعد از شنيدن فضيلت اين آيه ، شبى بر من نگذشت ، مگر آنكه آية الكرسى را خوانده باشم .(679)
    در اين آيه ، شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است . به همين سبب آية الكرسى را شعار و پيام توحيد دانسته اند. هر چند در قرآن بارها شعار توحيد با بيانات گوناگون مطرح شده است ، مانند: (لااله الاّ اللّه )(680) ، (لااله الاّ هو)(681) ، (لااله الاّ انت )(682) ، (لااله الاّ انَا)(683)، ولى در هيچ كدام آنها مثل آية الكرسى در كنار شعار توحيد، صفات خداوند مطرح نشده است .
    O صفات خداوند دو گونه اند، برخى صفات ، عين ذات او هستند و قابل تجزيه از ذات الهى نمى باشند. مانند: علم ، قدرت و حيات . امّا برخى صفات كه آنها را صفات فعل مى نامند، مربوط به فعل خداوند است ، مثل خلق كردن و عفو نمودن . منشاء اينگونه صفات ، اراده الهى است كه اگر بخواهد خلق مى كند، ولى درباره ى صفات ذات اين را نمى توان گفت كه اگر خداوند بخواهد مى داند و اگر نخواهد نمى داند. اگر بخواهيم صفات ذات را تشبيه كنيم ، بايد بگوئيم عالم و قادر بودن براى خداوند، نظير مخلوق بودن براى انسان است . هرگز صفت مخلوق بودن از انسان جدا نمى شود، همانگونه كه هرگز صفت علم از خداوند جدا نمى شود.
    O كلمه ((اله )) درباره هر معبودى بكار مى رود، خواه حقّ و يا باطل ، (اءفرايت مَن اتّخذ الهه هواه )(684) ولى كلمه ((اللّه )) نام ذات مقدّس الهى است . معبودانِ غير از خدا، از آفريدن مگسى عاجزند؛ (لن يخلقوا ذباباً)(685) و آنان كه به پرستش ‍ غير خدا مى پردازند، از بلنداى توحيد به دره هاى خوفناك سقوط مى كنند. (ومن يشرك باللّه فكانّما خرّ من السماء فتخطفه الطّير)(686)
    O (لااله الاّ اللّه ) اوّلين صفحه شناسنامه ى هر مسلمان است . اوّلين شعار و دعوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز با همين جمله بود: ((قولوا لااله الاّ اللّه تفلحوا))(687) همچنان كه فرمود: ((من قال لااله الاّ الله مخلصاً دخل الجنّة واخلاصه بها ان تحجزه لااله الاالله عمّا حرمّ اللّه )) هركس خالصانه شعار توحيد سر دهد، وارد بهشت مى شود و نشان اخلاص او آن است كه گفتن ((لااله الاّ اللّه )) وى را از حرامهاى الهى دور سازد.(688)
    امام صادق عليه السّلام فرمودند: ((قول لااله الاّاللّه ثمن الجنة ))(689) گفتن ((لااله الاّ اللّه )) بهاى بهشت است . همچنان كه امام رضا عليه السّلام در حديث قدسى نقل كرده اند: ((كلمة لااله الاّاللّه حصنى ))(690) كلمه ى توحيد، دژ مستحكم الهى است .
    آرى ، توحيد، مايه ى نجات و رستگارى انسان است . البتّه همانگونه كه مى گويند هركس به دانشگاه يا حوزه علميه قدم گذاشت ، دانشمند شد. يعنى به شرط اينكه تمام دروس لازم را بخواند. گفتن ((لااله الاّ اللّه )) نجات دهنده است ، امّا با داشتن شرايطش كه در جاى خود بدان اشاره خواهد شد.
    O اعتقاد به توحيد، همه ى قدرت ها و جاذبه ها را در چشم انسان كوچك و حقير مى كند. نمونه اى از آثار تربيتى توحيد همين است كه مسلمانان در برابر پادشاهان و صاحبان قدرت سجده نمى كردند. در دربار نجاشى پادشاه حبشه ، پناهندگان مسلمان گفتند: ((لانسجد الاّ للّه )) ما به غير خدا سجده نمى كنيم .(691) دحيه كلبى يكى ديگر از مسلمانان در كاخ قيصر روم ، سجده نكرد و در جواب كاخ نشينان گفت : ((لااسجد لغيراللّه )) من براى غير خداوند سجده نمى كنم .(692)
    آرى ، توحيد انسان را تا آنجا بالا مى برد كه حتّى بهشت و دوزخ نيز براى او مطرح نمى شود. امامان معصوم عليهم السّلام نيز براى تربيت چنين انسان هايى تلاش مى كردند. على عليه السّلام فرمودند: ((لاتكن عبد غيرك و قد جعلك اللّه حراً))(693)، بنده ديگرى مباش كه خداوند تو را آزاد آفريده است .
    لازم است مسلمانان هر روز و در هر جا با صداى بلند، اذان بگويند وفرياد آزادى از بندگى خدايان دروغين و طاغوت ها را سر دهند. و گوش نوزادان خود را قبل از هر صدايى ، با طنين توحيد ((لااله الاّ اللّه )) آشنا سازند.
    (هوالحىّ)
    O در فراز هفتادم دعاى جوشن كبير، حىّ بودن خداوند را اينگونه مطرح مى كند:
    ((يا حيّا قبل كلّ حىّ، يا حيّا بعد كلّ حىّ، يا حىّ الذّى ليس كمثله حىُّ، يا حىّ الذّى لايشاركه حىُّ، يا حىّ الذّى لايحتاج الى حىّ، يا حىّ الذّى يميت كلّ حىّ، يا حىّ الذّى يرزق كلّ حىّ، يا حيّا لم يرث الحيوة من حىّ، يا حىّ الذى يحيى الموتى ، يا حىّ يا قيّوم ))
    آرى ، خداوند زنده است ، قبل از هر زنده اى و بعد از هر زنده اى . در زنده بودن ، وى را نظير و شريكى نيست و براى زنده ماندن ، نيازمند ديگرى نيست . او زندگان را مى ميراند و به همه زنده ها روزى مى بخشد. او زندگى را از زنده اى ديگر به ارث نبرده ، بلكه به مردگان نيز زندگى مى بخشد. او زنده و پا برجاست .
    O معناى حيات درباره ذات پروردگار با ديگران فرق مى كند و مانند ساير صفات الهى ، از ذات او جدايى ناپذير است و در آن فنا راه ندارد؛ (و توكّل على الحىّ الّذى لايموت )(694) او در حيات خويش نيازمند تغذيه ، توليد مثل ، جذب و دفع ، كه لازمه حيات موجوداتى همچون انسان و حيوان وگياه است ، نيست . ((يا حىّ الذى ليس كمثله حىّ))
    (القيّوم )
    O ((قَيّوم )) از ريشه ى ((قيام ))، به كسى گفته مى شود كه روى پاى خود ايستاده و ديگران به او وابسته هستند.(695) كلمه ى ((قيّوم )) سه مرتبه در قرآن آمده است و در هر سه مورد در كنار كلمه ((حَىّ)) قرار دارد.
    قيام او از خود اوست ، ولى قيام ساير موجودات به وجود اوست . و مراد از قيّوميّت پروردگار، تسلّط و حفاظت و تدبير كامل او نسبت به مخلوقات است . قيام او دائمى و همه جانبه است ، مى آفريند، روزى مى دهد، هدايت مى كند و مى ميراند و لحظه اى غافل نيست .
    O هر موجود زنده اى براى ادامه ى حيات ، نيازمند منبع فيض است . همچون لامپى كه براى ادامه ى روشنى ، نياز به اتصّال برق دارد. تمام موجودات براى زنده شدن بايد از ((حىّ)) تغذيه شوند و براى ادامه ى زندگى بايد از ((قيّوم )) مايه بگيرند.
    امام على عليه السّلام مى فرمايد: ((كلّ شى ء خاضع له و كلّ شى ء قائم به )) هر چيزى تسليم او و هر چيزى وابسته به اوست .(696) نقل كرده اند كه در جنگ بدر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مكّرر در سجده مى گفتند: ((يا حىّ يا قيّوم ))(697)
    (لاتاءخذه سنةٌ و لانوم )
    O امام صادق عليه السّلام فرموده اند: ((ما من حىّ الاّ و هو ينام خلا اللّه وحده )) هيچ زنده اى نيست مگر اينكه مى خوابد، تنها خداوند از خواب بدور است .(698)
    خداوند حىّ است و نيازمند خواب و چُرت نيست .(699) خواب ، زنده ها را از خود منقطع مى كند تا چه رسد به ديگران ، ولى خداوند خواب ندارد و همواره بر همه چيز قيّوميّت دارد.
    (له ما فى السموات و ما فى الارض )
    O مالك حقيقى همه چيز اوست و مالكيّت انسان در واقع عاريتى بيش نيست . مالكيّت انسان ، چند روزه و با شرايط محدودى است كه از طرف مالك حقيقى يعنى خداوند تعيين مى شود. حال كه همه مملوك او هستند، پس ‍ چرا مملوكى مملوك ديگر را بپرستد؟ ديگران نيز بندگانى همچون ما هستند؛ (عباد امثالكم )(700) طبيعت ، ملك خداست و قوانين حاكم بر آن محكوم خداوندند. اى كاش انسان ها هم از مِلك او و هم از مُلك او بهتر استفاده مى كردند. اگر همه چيز از خدا و براى خداست ، ديگر بخل و حرص چرا؟ آيا خداى خالق ، ما را رها كرده است ؟ (اءيحسب الانسان ان يترك سدى )(701)
    امام كاظم عليه السّلام از در خانه ى شخصى بنام ((بُشر)) مى گذشت ، متوّجه سر و صدا و آواز لهو ولعبى شدند كه از خانه بلند بود. از كنيزى كه از آن خانه بيرون آمده بود پرسيدند صاحبخانه كيست ؟ آيا بنده است ؟! جواب داد: نه آقا، بنده نيست آزاد است . امام فرمود: اگر بنده بود اين همه نافرمانى نمى كرد. كنيز سخن امام را وقتى وارد منزل شد به صاحبخانه باز گفت . او تكانى خورد و توبه كرد.(702)
    از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: اوّلين درجه تقوا و بندگى خدا آن است كه انسان خودش را مالك نداند.(703)
    (من ذا الذى يشفع عنده )
    O مشركان ، خداوند را قبول داشتند؛ (لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض ليقولنّ اللّه )(704) ولى بت ها را شفيع مى دانستند: (ويقولون هؤ لاء شفعاء)(705) آية الكرسى ، اين پناهگاه موهوم را در هم مى كوبد و مى گويد: كيست كه بدون اجازه ى او بتواند شفاعت كند؟ نه تنها هستى براى اوست ، كارآيى هستى نيز با اذن اوست . با خيال و توهم شما، مخلوقى شفيع ديگرى نمى شود. شفاعت در قيامت وجود دارد، ولى با حساب و كتاب و با اذن خداوند. اگر از كسى عملى سر مى زند، با اذن و اراده خداوند بوده و قيّوم بودن او خدشه بردار نيست تا بتوان در گوشه اى دور از خواست او كارى صورت داد.
    O شفاعت آن است كه يك موجود قوى به موجود ضعيف يارى برساند. مثلا در نظام آفرينش ، نور، آب ، هوا و زمين ، دانه ى گياه را يارى مى كنند تا به مرحله درخت برسد. در نظام كيفر و پاداش نيز، اولياى خدا گنهكارى را يارى مى رسانند تا نجات يابد.(706) ولى هرگز اين امدادها نشانه ى ضعف خداوند و يا تاءثيرپذيرى او نيست . زيرا خود اوست كه مقام شفاعت و اجازه آن را به اولياى خود مى دهد. و اوست كه نظام آفرينش را به نوعى آفريده كه وقتى دانه در مسير رستن قرار گرفت ، با نور و هوا و خاك رشد مى كند.
    به هر حال عوامل مادّى و كمك هايى كه انسان از مخلوقات مى گيرد، در پرتو اذن اوست و در چهار چوب قوانينى است كه او حاكم كرده است . به همين دليل افرادى از شفاعت شدن محرومند؛ (فما تنفعهم شفاعة الشافعين )(707) چنانكه نور، حرارت ، آب و خاك ، دانه اى را رشد مى دهند كه قابليّت رشد داشته باشد. حساب شفاعت از حساب پارتى بازى و توصيه هاى بى دليل دنيوى در جوامع فاسد، جدا است . شفاعت ، براى جلوگيرى از ياءس و نااميدى و ايجاد پيوند مردم با اولياى خداست . شفاعت ، پاداشى است كه خداوند به اولياى خود مى دهد و بهره گيرى از آن در روز قيامت ، تجسّمى از بهره گيرى انسان ، از نورِ علم و هدايت انبيا و اوليا در دنياست .
    شفاعت كننده ، قدرت مستقلى در برابر قدرت خداوند نيست ، بلكه پرتوى از اوست ومقام شفاعت مخصوص ‍ كسانى است كه او بخواهد. لذا نبايد بت پرستان با شعار؛ (هؤ لاء شفعائنا)(708) خيال كنند كه بهره مند از شفاعت خواهند شد.
    يادآورى اين نكته لازم است كه عبادت غير خداوند شرك است ، ولى دعوت و خواندن غير خدا، همه جا شرك نيست . جملات : (يدعوك )(709)، (يدعوكم )(710)، (يدعون )(711)، (ندع )(712) و (دعاء الرسول )(713) كه در قرآن آمده است ، هيچ يك با شرك ربطى ندارد. لكن هر دعوتى ارزشمند نيست ، بيمار اگر پزشك را صدا زند، حقّ است و اگر فالگير را صدا زند باطل است .
    (يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم )
    O خداوند همه ى واقعيّات را مى داند و شفاعت نزد پروردگار، تلاش براى اثبات بى گناهى شخصى نيست ، بلكه شفاعت ، تلاش براى نجات و عفو است . آگاهى خدا بايد موجب شود كه اندكى انسان حيا كند، او از درون سينه ها خبر دارد و از رازهاى پنهانى و آشكار با خبر است ، از درون رحم مادران خبر دارد كه نوزاد پسر است يا دختر. علم روز قيامت و اندازه هر چيزى را مى داند.(714) در حالى كه علم ما انسان ها محدود است . ما صدا را تا حدّى مى شنويم ، ديدنى ها را تا حدودى مى بينيم ، اسرار را نمى دانيم ، مگر آن قسمتى را كه خداوند اراده كند و اجازه دهد.
    (وسع كرسيّه السّموات والارض ولايؤ ده حفظهما و هوالعلى العظيم )
    O در روايتى از امام صادق عليه السّلام آمده است : مراد از ((عرش ))، علومى از خداوند است كه انبيا و رسل را به آنها آگاه كرده است (715) ولى ((كرسى ))، علومى هستند كه آنها را هيچ كس نمى داند.(716)
    برخى ((كرسى )) را كنايه از قدرت و حكومت خدا مى دانند كه آسمان ها و زمين را در برگرفته است . با آنكه جهان بس ‍ وسيع است و زمين نسبت به آن همچون حلقه انگشترى در بيابان ، ولى با همه اينها حفظ و نگهدارى آنها براى خداوند سنگين نيست . آية الكرسى به مردم مى فهماند كه خداوند نه تنها مالكِ عالَم و عالِم به تمام مملوك هاى خود است ، بلكه سراسر هستى با همه ى مخلوقاتش ، تحت سلطه و قدرت اوست .(717) و مردم قدرت نامحدود خالق را با قدرت مخلوق مقايسه نكنند. زيرا خستگى ، از عوارض ماده است ، امّا توانايى خداوند عين ذات اوست . (ان ربّك هو القوى العزيز)(718) على عليه السّلام مى فرمايد: خداوند را، نه گذشت زمان پير و فرسوده مى كند و نه خود دگرگون گشته و تغيير مى يابد.(719)
    آرى ، توجّه به قدرت نامحدود خداوند، در روح مؤ من آرامش ايجاد مى كند و مؤ من با آن خويشتن را در مصونيّت و امان مى يابد.
    O هر يك از صفات خدا: قَيّوم ، حَىّ، عليم ، قَدير و عظيم ، نقش سازنده اى در تربيت انسان دارد. زيرا بهترين مكتب آن است كه به پيروان خود اميد و عشق بدهد، سرنوشت و آينده آنان را روشن كند و پيروانش نيز بدانند كه هر لحظه زير نظر هستند، لغزشهايشان قابل عفو است و حاكم آنان مهربان است .
    O خلاصه آنكه خدايى سزاوار پرستش است كه زنده و پابر جا و نستوه باشد، گرفتار ضعف و خستگى و دچار خواب و چرت نگردد، احدى بدون اراده او قدرت انجام كارى را نداشته باشد. همه چيز را بداند و بر همه چيز احاطه و تسلّط داشته باشد. اين چنين خدايى مى تواند معبود و محبوب باشد و به چنين خدايى مى توان توكّل كرد و عشق ورزيد و به او اميدوار بود. خدايى كه قرآن اينگونه معرفى مى كند، با خداى انجيل و تورات تحريف شده قابل مقايسه نيست . آن كسانى كه در بن بست هاى تنگ و تاريك نظام مادّى جهان گرفتار شده اند، چگونه مى انديشند؟ (الحمدللّه الّذى هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدى لولا ان هدانا اللّه )
    پيام ها:
    1 هيچ موجودى جز او، ارزش معبود شدن ندارد. (لااله الاّ هو)
    2 حيات واقعى و ابدى وهمه ى حيات هاى ديگر از آن اوست . (الحىّ)
    3 همه چيز دائما به او بستگى دارد ولحظه اى از تدبير اوخارج نيست . (القيوم )
    4 همه چيز از اوست .(له ما فى السموات ...)
    5 نه تنها هستى از اوست ، كارايى هستى نيز از اوست . (من ذا الّذى يشفع )
    6 با خيال و توهّم شما، چيزى شفيع و واسطه نمى شود. (من ذا الّذى )
    7 احدى از او مهربان تر نيست . علاقه ومهربانى هر شفيعى از اوست . (الاّ باذنه )
    8 خداوند بر همه چيز ودر همه حال آگاه است ، پس از گناه در برابر او حيا كنيم . (يعلم مابين ايديهم وما خلفهم ...)
    9 او بر همه چيز احاطه دارد، ولى ديگران بدون اراده او حتّى به گوشه اى از علم او احاطه ندارند.(720) (لا يحيطون بشى ء من علمه )
    10 حكومت و قدرت او محدود نيست . (وسع كرسيّه )
    11 حفاظت هستى براى او سنگين نيست . (ولايؤ ده )
    12 كسى كه از هستى حفاظت مى كند، مى تواند ما را در برابر خطرات حفظ كند. (حفظهما) و لذا براى حفاظت ، سفارش به خواندن آية الكرسى شده است .
    next page

    fehrest page


    back page

  4. #24
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه : (256) لاَ إِكْرَاهَ فِى الْدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الْرُشْدُ مِنَ الْغَىِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالْطَّغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لاَانْفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيْعٌ عَلِيمٌ
    ترجمه آيه :
    در (پذيرش ) دين ، اكراهى نيست . همانا راه رشد از گمراهى روشن شده است ، پس هر كه به طاغوت كافر شود و به خداوند ايمان آورد، قطعا به دستگيره محكمى دست يافته ، كه گسستنى براى آن نيست . وخداوند شنواى دانا است .
    نكته ها:
    O ايمان قلبى با اجبار حاصل نمى شود، بلكه با برهان ، اخلاق و موعظه مى توان در دلها نفوذ كرد، ولى اين به آن معنا نيست كه هر كس در عمل بتواند هر منكرى را انجام دهد و بگويد من آزادم و كسى حقّ ندارد مرا از راهى كه انتخاب كرده ام بازدارد. قوانين جزايى اسلام همچون تعزيرات ، حدود، ديات و قصاص و واجباتى همچون نهى از منكر و جهاد، نشانه آن است كه حتّى اگر كسى قلبا اعتقادى ندارد، ولى حقّ ندارد براى جامعه يك فرد موذى باشد.
    O اسلامى كه به كفّار مى گويد: (هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين )(721) اگر در ادّعاى خود صادقيد، برهان و دليل ارائه كنيد. چگونه ممكن است مردم را در پذيرش اسلام ، اجبار نمايد؟
    O جهاد در اسلام يا براى مبارزه با طاغوت ها و شكستن نظام هاى جبّارى است كه اجازه تفكّر را به ملّت ها نمى دهند و يا براى محو شرك و خرافه پرستى است كه در حقيقت يك بيمارى است و سكوت در برابر آن ، ظلم به انسانيّت است .
    O مطابق روايات ، يكى از مصاديق تمسك به (عروة الوثقى ) و ريسمان محكم الهى ، اتصال با اولياى خدا و اهل بيت عليهم السّلام است .
    رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله به حضرت على عليه السّلام فرمودند: ((انت العروة الوثقى )).(722)
    پيام ها:
    1 دينى كه برهان و منطق دارد، نيازى به اكراه و اجبار ندارد. (لااكراه فى الدين )
    2 تاءثير زور در اعمال و حركات است ، نه در افكار و عقايد. (لااكراه فى الدين )
    3 راه حقّ از باطل جدا شده ، تا حجّت بر مردم تمام باشد. روشن شدن راه حقّ، با عقل ، وحى ومعجزات است . (قد تبيّن الرشد من الغى ) اسلام دين رشد است .
    4 دين ، مايه ى رشد انسانيّت است . (قد تبيّن الرشد من الغى )
    5 اسلام با استكبار سازش ندارد. (يكفر بالطاغوت )
    6 تا طاغوت ها محو نشوند، توحيد جلوه نمى كند. اوّل كفر به طاغوت ، بعد ايمان به خدا. (فمن يكفر بالطاغوت ويؤ من باللّه )
    7 كفر به طاغوت و ايمان به خدا بايد دائمى باشد. (يكفر، يؤ من ) فعل مضارع نشانه ى تداوم است .
    8 محكم بودن ريسمان الهى كافى نيست ، محكم گرفتن هم شرط است . (فقد استمسك بالعروة ...)
    9 تكيه به طاغوت ها و هر آنچه غير خدايى است ، گسستنى و از بين رفتنى است . تنها رشته اى كه گسسته نمى گردد، ايمان به خداست . (لا انفصام لها)
    10 ايمان به خدا و رابطه با اولياى خدا ابدى است . (لاانفصام لها) ولى طاغوت ها در قيامت از پيروان خود تبّرى خواهند جست .
    11 ايمان به خدا و كفر به طاغوت بايد واقعى باشد، نه منافقانه . زيرا خداوند مى داند ومى شنود. (واللّه سميع عليم )
    تفسير آيه : (257) اللّهُ وَلِىُّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الْظُّلُمَتِ إِلَى الْنُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوَّاْ اءَوْلِيَاؤُهُمُ الْطَّغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ الْنُّورِ إِلَى الْظُّلُمَتِ اءُولََّئِكَ اءَصْحَا بُ الْنَّارِ هُمْ فِيهَا خَا لِدُونَ
    ترجمه آيه :
    خداوند دوست و سرپرست مؤ منان است ، آنها را از تاريكى ها(ى گوناگون ) بيرون و به سوى نور مى برد. لكن سرپرستان كفّار، طاغوت ها هستند كه آنان را از نور به تاريكى ها سوق مى دهند، آنها اهل آتشند و همانان همواره در آن خواهند بود.
    نكته ها:
    O در آيه قبل خوانديم كه او مالك همه چيز است ؛ (له مافى السموات و...) ودر اين آيه مى خوانيم : نسبت او به مؤ منان ، نسبت خاصّ و ولايى است . (ولىّالذين آمنوا)
    گوشه اى از سيماى كسانى كه ولايت خدا را پذيرفته اند
    # آنكه ولايت خدا را پذيرفت ، كارهايش رنگ خدايى پيدا مى كند. (صبغة اللّه )(723)
    # براى خود رهبرى الهى برمى گزيند. (ان اللّه قد بعث لكم طالوت ملكاً)(724)
    # راهش روشن ، آينده اش معلوم و به كارهايش دلگرم است . (يهديم ربّهم بايمانهم )(725)، (انّا اليه راجعون )(726)، (لانضيع اجرالمحسنين )(727)
    # در جنگ ها و سختى ها به يارى خدا چشم دوخته و از قدرت هاى غير خدايى نمى هراسد. (فزادهم ايماناً)(728)
    # از مرگ نمى ترسد و كشته شدن در تحت ولايت الهى راسعادت مى داند. امام حسين عليه السّلام فرمود: ((انّى لا ارى الموت الاّ السعادة )).(729)
    # تنهايى در زندگى براى او تلخ و ناگوار نيست ، چون مى داند او زير نظر خداوند است . (ان اللّه معنا)(730)
    # از انفاق و خرج كردن مال نگران نيست ، چون مال خود را به ولى خود مى سپارد. (يقرض اللّه قرضاً حسناً)(731)
    # تبليغات منفى در او بى اثر است ، چون دل به وعده هاى حتمى الهى داده است : (والعاقبة للمتّقين )(732)
    # غير از خدا همه چيز در نظر او كوچك است . امام على عليه السّلام فرمود: ((عظم الخالق فى اءنفسهم فصغر مادونه فى اءعينهم ...)).(733)
    # از قوانين و دستورات متعدّد متحيّر نمى شود، چون او تنها قانون خدا را پذيرفته و فقط به آن مى انديشد. و اگر صدها راه درآمد برايش باز شود تنها با معيار الهى آن راهى را انتخاب مى كند كه خداوند معيّن كرده است . (ومن لم يحكم بماانزل اللّه )(734)
    پيام ها:
    1 مؤ منان ، يك سرپرست دارند كه خداست و كافران سرپرستان متعدّد دارند كه طاغوت ها باشند و پذيرش يك سرپرست آسان تر است .(735) درباره مؤ منان مى فرمايد: (اللّه ولىّ) امّا درباره ى كفّار مى فرمايد: (اوليائهم الطاغوت )
    2 آيه قبل فرمود: (قد تبيّن الرّشد من الغى ) اين آيه نمونه اى از رشد و غىّ را بيان مى كند كه ولايت خداوند، رشد و ولايت طاغوت انحراف است . (اللّه ولىّ... اوليائهم الطاغوت )
    3 راه حقّ يكى است ، ولى راههاى انحرافى متعدّد. قرآن درباره راه حقّ كلمه ى نور را به كار مى برد، ولى از راههاى انحرافى و كج ، به ظلمات وتاريكى ها تعبير مى كند. (النور، الظلمات )
    4 راه حقّ، نور است و در نور امكان حركت ، رشد، اميد و آرامش وجود دارد. (النور)
    5 مؤ من در بن بست قرار نمى گيرد. (يخرجهم من الظلمات )
    6 طاغوت ها در فضاى كفر وشرك قدرت مانور دارند. (الذين كفروا اوليائهم الطاغوت )
    7 هر كس تحت ولايت خداوند قرار نگيرد، خواه ناخواه طاغوت ها بر او ولايت مى يابند. (اللّه ولىّ... اوليائهم الطاغوت )
    8 هر ولايتى غير از ولايت الهى ، ولايت طاغوتى است . (اللّه ولىّ... اوليائهم الطاغوت )
    9 توجّه به عاقبت طاغوت پذيرى ، انسان را به حقّ پذيرى سوق مى دهد. (اولئك اصحاب النّار)
    تفسير آيه : (258) اءَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِى حَاجَّ إِبْرَ هِيمَ فِى رَبِّهِ اءَنْ ءَاتَهُ اللّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَ هِيمُ رَبِّىَ الَّذِى يُحْىِ وَيُمِيتُ قَالَ اءَنَاْ اُحْىِ وَاءُمِيتُ قَالَ إِبْرَ هِيمُ فَإِنَّ اللّهَ يَاءْتِى بِالْشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِفَاءْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِى كَفَرَ وَاللّهُ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الْظَّلِمِينَ
    ترجمه آيه :
    آيا آن كس (نمرود) را كه خداوند به او پادشاهى داده بود، نديدى كه با ابراهيم درباره ى پروردگارش محاجّه و گفتگو مى كرد؟ زمانى كه ابراهيم گفت : خداى من كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند، او گفت : من هم زنده مى كنم و مى ميرانم . ابراهيم گفت : خداوند خورشيد را از مشرق مى آورد، پس تو (كه مى گويى حاكم بر جهان هستى ،) خورشيد را از مغرب بياور. (در اينجا بود كه )آن مرد كافر مبهوت و وامانده شد. و خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى كند.
    نكته ها:
    O در آيه ى قبل خوانديم كه خداوند ولىّ مؤ منان است و آنان را از ظلمات خارج و به سوى نور مى برد، اين آيه و آيات بعد نمونه هايى از ولايت خداوند و بيرون آوردن از ظلمات به نور را مطرح مى كند.
    O در رواياتِ تاريخى آمده است كه نمرود از پادشاهان بابل بود و حكومت مقتدرانه اى داشت او با حضرت ابراهيم درباره ى خداوند مباحثه و مجادله كرد. وقتى حضرت ابراهيم گفت : پروردگار من آن است كه زنده مى كند و مى ميراند، او گفت : من نيز زنده مى كنم و مى ميرانم . سپس ‍ دستور داد دو زندانى را حاضر كردند، يكى را آزاد نمود و ديگرى را دستور داد بكشند. وقتى ابراهيم عليه السّلام اين سفسطه و مغالطه را مشاهده كرد كه اين شخص چه برداشتى از زنده كردن و ميراندن دارد و چگونه مى خواهد افكار ديگران را منحرف كند، فرمود: خداوند طلوع خورشيد را از مشرق قرار داده است ، اگر تو ادّعا دارى كه بر جهانِ هستى حكومت دارى و همه چيز در اختيار و تحت قدرت توست ، خورشيد را از مغرب بيرون بياور!. آن موقع بود كه نمرود مبهوت ماند و پاسخى جز سكوت نداشت .
    پيام ها:
    1 هركس هرچه دارد از اوست . كافران نيز در دنيا از نعمت هاى او بهره مند مى شوند، ولى از آن سوء استفاده مى كنند. (اتاه اللّه )
    2 قدرت وحكومت مى تواند عامل استكبار وغرور گردد. (اتاه اللّه الملك ... اءنا اُحى و اميت ...)
    3 توجّه به افكار عمومى و قضاوت مردم لازم است . گرچه پديده ى حيات يكى از راههاى خداشناسى است و جواب نمرود صحيح نبود، ولى آن بحث ها و مجادله ها، افكار عمومى را پاسخ نمى گفت . (ربّى الذى يحيى و يميت )
    4 مغالطه و سفسطه ، ترفند اهل باطل است . (انا اُحى و اُميت )
    5 حقّ، اگر منطقى و مستدل ارائه شود، بر باطل پيروز وحاكم است . (فاءت بها من المغرب فبهت الذى كفر)
    6 در مباحثه ها از استدلال هاى فطرى ، عقلى و عمومى استفاده كنيد، تا مخالفِ لجوج نيز مقهور و مبهوت شود. (فبهت الذى كفر)
    7 كافر ظالم است ، زيرا به خود ومقام انسانيّت ظلم كرده است . (لا يهدى القوم الظالمين )
    تفسير آيه : (259) اءَوْ كَالَّذِى مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ اءَنَّى يُحْى هَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَاءَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْماً اءَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِاْئَةَ عَامٍ فَانْظُرْ اِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ ءَايَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ اءَعْلَمُ اءَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرُ
    ترجمه آيه :
    يا همانند كسى (عُزَير) كه از كنار يك آبادى عبور كرد، در حالى كه ديوارهاى آن بر روى سقف هايش فرو ريخته بود (و مردم آن مرده و استخوان هايشان در هر سو پراكنده بود، او با خود) گفت : خداوند چگونه اينها را پس از مرگ زنده مى كند؟ پس خداوند او را يك صد سال ميراند و سپس زنده كرد (و به او) گفت : چقدر درنگ كردى ؟ گفت يك روز، يا قسمتى از يك روز را درنگ كرده ام ! فرمود: (نه ) بلكه يك صد سال درنگ كرده اى ، به غذا و نوشيدنى خود (كه همراه داشتى ) نگاه كن (كه با گذشت سالها) تغيير نيافته است . و به الاغ خود نگاه كن (كه چگونه متلاشى شده است ، اين ماجرا براى آن است كه هم به تو پاسخ گوييم ) و (هم ) تو را نشانه (رستاخيز) و حجتى براى مردم قرار مى دهيم . (اكنون ) به استخوان ها(ى مَركب خود) بنگر كه چگونه آنها را بهم پيوند مى دهيم و بر آن گوشت مى پوشانيم . پس هنگامى كه (اين حقايق براى آن مرد خدا) آشكار شد، گفت : (اكنون با تمام وجود) مى دانم كه خداوند بر هر كارى قادر و تواناست .
    نكته ها:
    O آيه ى قبل گفتگوى حضرت ابراهيم با نمرود را بازگو كرد كه پيرامون توحيد گفتگو مى كردند و هدايت از طريق استدلال بود و ابراهيم با استدلال پيروز شد. نمونه ى دوّم خروج از ظلمات به نور، در اين آيه است كه پيرامون معاد گفتگو مى شود و هدايت از طريق نمايش و به صورت محسوس و عملى صورت مى گيرد. در تفاسير و برخى روايات آمده است كه نام اين شخص ((عُزير)) بوده است . در تفسير الميزان مى خوانيم كه اين شخص بايد پيامبر باشد، زيرا خداوند با او سخن گفته است .
    پيام ها:
    1 به تمدن هاى ويران شده گذشته ، بايد به ديده عبرت نگريست و درسهاى تازه گرفت . (مرّ على قرية )
    2 هرچند مى دانيد، امّا باز هم علم خود را با تجربه و پرسيدن بالا ببريد. (انّى يحى هذه اللّه )
    3 صد سال مردن ، براى يك نكته فهميدن بجاست . (فاماته اللّه ماءة عام )
    4 گذشت زمان طولانى ، خللى در قدرت خداوند وارد نمى آورد. (فاماته اللّه ماءة عام ثم بعثه )
    5 رجعت و زنده شدن مردگان در همين دنيا و قبل از قيامت قابل قبول است . (اءماته ... بعثه )
    6 نمايش ، از بهترين راههاى بيان معارف دينى است . (اُنظر الى طعامك و شرابك ... و انظر الى ... و انظر الى العظام ...)
    7 با اراده الهى استخوان محكم ، متلاشى مى شود، ولى غذايى كه زود فاسد مى شود، صد سال سالم باقى مى ماند. (لم يتسنّه )
    8 نمايش قدرت پروردگار براى ارشاد و هدايت مردم است ، نه براى سرگرمى و يا حتّى قدرت نمايى . (ولنجعلك آية للناس )
    9 خداوند صحنه اى از قيامت را در دنيا آورده است . (فاماته ... ثم بعثه ... وانظر الى العظام كيف ننشزها)
    10 معاد، جسمانى است . زيرا اگر معاد روحانى بود، سخن از استخوان به ميان نمى آمد. (وانظر الى العظام )
    11 مشت نمونه ى خروار است . خداوند گوشه هايى از قدرت خود در قيامت را در دنيا به نمايش گذارده است . (فلمّا تبيّن له قال اءعلم انّاللّه على كلّ شى ء قدير)
    تفسير آيه : (260) وَإِذْ قَالَ إِبْرَ هِيمُ رَبِّ اءَرِنى كَيْفَ تُحْىِ الْمَوْتى قَالَ اءَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِى قَالَ فَخُذْ اءَرْبَعَةً مِنَ الْطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاًثُمَّ ادْعُهُنَّ يَاءْتِينَكَ سَعْياً وَاعْلَمْ اءَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
    ترجمه آيه :
    و(بياد آور) هنگامى كه ابراهيم گفت : پروردگارا به من نشان بده كه چگونه مردگان را زنده مى كنى ؟ فرمود: مگر ايمان نياورده اى ؟ عرض كرد: چرا، ولى براى آنكه قلبم آرامش يابد. (خداوند) فرمود: چهار پرنده (طاووس ، خروس ، كبوتر وكلاغ )(736) را برگير وآنها را نزد خود جمع وقطعه قطعه كن (و درهم بياميز) سپس بر هر كوهى (737) قسمتى از آنها را قرار ده ، آنگاه پرندگان رابخوان ، به سرعت بسوى تو بيايند و بدان كه خداوند تواناى حكيم است .
    نكته ها:
    O تنها از يگانه ابر مرد تاريخ پس از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، يعنى على عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: ((لو كشف الغطاء ما ازددت يقيناً)) اگر پرده ها كنار روند، بر يقين من افزوده نمى شود.(738) ولى ساير مردمان همه دوست دارند كه شنيده ها و حتّى باورهاى خود را به صورت عينى مشاهده نمايند. چنانكه همه مى دانند قند را از چغندر مى گيرند، ولى دوست دارند چگونگى آن را مشاهده كنند.
    O در تفاسير آمده است : حضرت ابراهيم از كنار دريايى مى گذشت ، مردارى را ديد كه در كنار دريا افتاده و قسمتى از آن در آب و قسمتى ديگر در خشكى است و پرندگان و حيوانات دريايى ، صحرايى و هوايى از هر سو آن را طعمه ى خود قرار داده اند. حضرت با خود گفت : اگر اين اتّفاق براى انسان رخ دهد و ذرّاتِ بدن انسان در بين جانداران ديگر پخش شود، در قيامت آنها چگونه يكجا جمع و زنده مى شوند. لذا از خداوند درخواست كرد كه نحوه ى زنده شدن مردگان را مشاهده كند. خداوند نيز با اين نمايش ، ابراهيم را به نور يقين واطمينان رهسپار نمود.
    پيام ها:
    1 زنده كردن مردگان ، از شئون ربوبيّت خداوند است . (ربّ ارنى كيف تحيى )
    2 براى آموزش عميق ، استفاده از نمايش ومشاهدات حسى لازم است . (اءرنى )
    3 كشف وشهود تنها براى كسانى است كه مراتبى از علم ، ايمان واستدلال را طى كرده باشند. درخواست (اءرنى ) ابراهيم پاسخ داده مى شود، نه هر كس ديگر.
    4 در پى آن باشيم كه ايمان و يقين خود را بالا برده تا به مرز اطمينان برسيم . پژوهش و كنجكاوى يك ارزش است . (لِيطمئنّ قلبى )
    5 ايمان ، داراى مراحل و درجاتى است . (ليطمئن قلبى )
    6 قلب ، مركز آرامش است . (ليطمئنّ قلبى )
    7 اولياى خدا، قدرت تصرّف در هستى را دارند كه به آن ولايت تكوينى گفته مى شود. (ثمّ ادعهنّ ياءتينك سعياً)
    8 معاد، جسمانى است و در قيامت بازگشت روح به همين ذرات بدن خواهد بود. (ياءتينك سعيا)
    تفسير آيه : (261)مَّثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ اءَمْوَ لَهُمْ فِى سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ اءَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ يُضَعِفُ لِمَنْ يَشَآءُ وَ اللّهُ وَ سِعٌ عَلِيمٌ
    ترجمه آيه :
    مثل كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، همانند بذرى است كه هفت خوشه بروياند و در هر خوشه يكصد دانه باشد و خداوند آنرا براى هر كس بخواهد (و شايستگى داشته باشد،) دو يا چند برابر مى كند و خدا (از نظر قدرت و رحمت ) وسيع و (به همه چيز) داناست .
    نكته ها:
    O سفارش به انفاق و منع از اسراف و تبذير، بهترين راه براى حلّ اختلافات طبقاتى است . همچنان كه پيدايش و گسترش ربا، زمينه ساز و بوجود آورنده ى طبقات است . لذا در قرآن آيات لزوم اتفاق و تحريم ربا در كنار هم آمده است .(739)
    O هر دانه اى ، در هر زمينى ، هفت خوشه كه در هر خوشه صد دانه باشد نمى روياند، بلكه بايد دانه ، سالم و زمين ، مستعد و زمان ، مناسب و حفاظت ، كامل باشد. همچنين انفاق مال حلال ، با قصد قربت ، بدون منّت و با شيوه ى نيكو آن همه آثار خواهد داشت .
    پيام ها:
    1 انفاق ، تنها پاداش اخروى ندارد، بلكه سبب رشد وتكامل وجودى خود انسان مى گردد. (مثل الذين ينفقون )
    2 ستايش قرآن از كسانى است كه انفاق سيره ى هميشگى آنان باشد. (ينفقون ) فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد.
    3 انفاق ، زمانى ارزشمند است كه در راه خدا باشد. در اسلام اقتصاد از اخلاق جدا نيست . (فى سبيل اللّه )
    4 استفاده از مثال هاى طبيعى ، هرگز كهنه نمى شود و براى همه مردم در هر سن و شرايطى كه باشند قابل فهم است . تشبيه مال به بذر و تشبيه آثار انفاق به خوشه هاى متعدّد پر دانه . (كمثل حبّة انبتت سبع سنابل )
    5 تشويق و وعده ى پاداش ، قوى ترين عامل حركت است . پاداش هفتصد برابر. (واللّه يضاعف )
    6 لطف خداوند، محدوديّت ندارد. (واللّه يضاعف ... واللّه واسعٌ عليم )
    7 اگر انفاق مال ، تا هفتصد برابر قابليّت رشد و نموّ دارد؛ (كمثل حبّة انبتت سبع سنابل فى كلّ سنبلة ماءة حبّة ) پس حساب كسانى كه در راه خدا جان خود را انفاق مى كنند چه مى تواند باشد؟! (واللّه واسعٌ عليم )
    تفسير آيه : (262) الَّذِينَ يُنْفِقُونَ اءَمْوَ لَهُمْ فِى سَبِيلِ اللّهِ ثُمَّ لاَ يُتْبِعُونَ مَا اءَنْفَقُواْ مَنّاً وَ لاَ اءَذَىً لَهُمْ اءَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
    ترجمه آيه :
    كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند و سپس به دنبال آنچه انفاق كرده اند، منّت نمى گذارند و آزارى نمى رسانند، پاداش آنها برايشان نزد پروردگارشان (محفوظ) است و نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند.
    نكته ها:
    O هدف اسلام از انفاق ، تنها سير كردن شكم فقرا نيست ، بلكه اين كار زيبا بايد بدست افراد خوب ، يا شيوه خوب و همراه با اهداف خوبى باشد.
    O گاهى انسان گامى براى خدا بر مى دارد و كارى را به نيكى شروع مى كند، ولى به خاطر عوارضى از قبيل غرور يا منّت يا توقّع و يا امثال آن ارزش كار را از بين مى برد. با منّت ، اثر انفاق از بين مى رود، چون هدف از انفاق تطهير روح از بخل است ، ولى نتيجه ى منّت ، آلوده شدن روح مى باشد. منّت گذار، يا در صدد بزرگ كردن خود و تحقير ديگران است و يا مى خواهد نظر مردم را به خود جلب كند كه در هر صورت از اخلاص بدور است . مگر خداوند به خاطر همه ى نعمت هايى كه به ما داده بر ما منّت گذاشته تا ما با بخشيدن جزئى از آن بر خلق او منّت بگذاريم .
    در مجمع البيان حديثى روايت شده است كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: خداوند در قيامت به منّت گذاران ، نگاه لطف آميز نمى كند.
    پيام ها:
    1 شروع نيكو كافى نيست ، اتمام نيكو هم شرط است . (ينفقون ... ثمّ لايُتبِعون ... منّا)
    2 اسلام حافظ شخصيّت محرومان وفقراست و كوبيدن شخصيّت فقرا از طريق منّت را سبب باطل شدن عمل مى داند. (لا يتبعون ... منّا و لا اذىً)
    3 اعمال انسان ، در يكديگر تاءثير دارند، يعنى يك عمل مى تواند عمل ديگر را خنثى كند. انفاق براى درمان فقر است ، ولى منّت گذارى آنرا مايه ى درد فقرا مى گرداند. (ينفقون ... لا يتبعون ... منّا و لا اذىً)
    4 خداوند، آينده انفاق كننده را تضمين كرده است . (لا خوف عليهم ولا هم يحزنون )
    5 كسى كه بدون منّت و آزار وفقط براى خدا انفاق مى كند، از آرامشى الهى برخوردار است . (ينفقون اموالهم فى سبيل اللّه ... لا خوف عليهم ولا هم يحزنون )
    تفسير آيه : (263) قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا اءَذىً وَاللّهُ غَنِىُّ حَلِيمٌ
    ترجمه آيه :
    گفتار پسنديده (با نيازمندان ) وگذشت (از تندى آنان )، از بخششى كه بدنبال آن آزارى باشد، بهتر است . و خداوند بى نياز بردبار است .
    نكته ها:
    O رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اگر سائلى نزد شما آمد، به يكى از اين دو روش عمل كنيد؛ ((بذل يسير او ردّ جميل ))(740) يا چيزى كه در توان داريد به او عطا كنيد، يا به طرز شايسته اى او را ردّ نماييد. همچنين فرمود: اگر با مال نمى توانيد به مردم رسيدگى كنيد، با اخلاق برسيد.(741)
    پيام ها:
    1 آبرو و شخصيّت فقير، با ارزش تر از حفظ شكم و شخص فقير است . (قول معروف ... خير من صدقة )
    2 فقير را با محبّت و دلسوزى به كار مفيدى كه زندگى او را تاءمين كند، راهنمايى كنيد.(742) (قول معروف )
    3 انفاق بايد همراه با اخلاق باشد. (قول معروف ... خير من صدقة )
    4 گفتگوى خوش با فقير، موجب تسكين او و عامل رشد انسان است ، در حالى كه صدقه با منّت ، هيچكدام را بهمراه ندارد. (قول معروف ... خير من صدقة )
    5 اگر فقيرى بخاطر فشار وتنگدستى ، ناروايى گفت او را ببخشيد. (مغفرة )
    6 رعايت عرف جامعه ، در سخن و عمل لازم است . (قول معروف )
    7 خداوند آزار رسانى به فقير را پاسخ مى دهد، ولى نه با عجله . (حليم )
    تفسير آيه : (264) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَ تِكُمْ بِالْمَنِّ وَالاَْذَى كَالَّذِى يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَآءَ النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَاءَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لاَ يَقْدِرُونَ عَلَى شَىْءٍ مِمَّا كَسَبُواْ وَاللّهُ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَفِرِينَ
    ترجمه آيه :
    اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بخشش هاى خود را با منّت وآزار باطل نسازيد، همانند كسى كه مال خود را براى خودنمايى به مردم ، انفاق مى كند و ايمان به خدا و روز رستاخيز ندارد. پس مثال او همچون مَثل قطعه سنگ صافى است كه بر روى آن (قشر نازكى از) خاك باشد (و بذرهايى در آن افشانده شود) پس رگبارى به آن رسد (و همه خاك ها و بذرها را بشويد) و آن سنگ را صاف (و خالى از خاك و بذر) رها كند! (رياكاران نيز) از دستاوردشان ، هيچ بهره اى نمى برند وخداوند گروه كافران را هدايت نمى كند.
    نكته ها:
    O اين آيه نيز تشبيهى را با خود دارد و نمايانگر باطن اشخاصى است كه به قصد ريا و تظاهر انفاق مى كنند. ظاهر عمل اينان همچون خاك ، نرم ولى باطن آن چون سنگ ، سفت است كه قابليّت نفوذ ندارد. به خاطر سفتى و سختى دلهاى سنگين شان ، از انفاق خود بهره اى نمى برند.
    پيام ها:
    1 منّت گذارى و آزار فقير، پاداش انفاق و صدقات را از بين مى برد. (لا تبطلوا)
    2 ريا، نشانه عدم ايمان واقعى به پروردگار وقيامت است . (ينفق ماله رئاء النّاس و لايؤ من باللّه )
    3 انفاق مهم نيست ، انگيزه و روحيّه ى انفاق كننده مهم است . (رئاء الناس )
    4 اعمال شخص منّت گذار، رياكار وكافر، تباه است . كلمه ى (فمثله ) قابل تطبيق با هر سه گروه است .
    5 رياكار، عاقبت رسوا مى شود و حوادث ، كاشف حقايق است . (فتركه صلدا)
    6 رياكار نه تنها از پاداش آخرت محروم است ، بلكه رشد روحى را نيز كسب نكرده است . (لا يقدرون على شيى ء)
    7 منّت گذار ورياكار، در مدار كفر ومورد تهديد قرار مى گيرد. (لايهدى القوم الكافرين )
    تفسير آيه : (265) وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ اءَمْوَ لَهُمْ ابْتِغَآءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ تَثْبِيتاً مِنْ اءَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ اءَصَابَهَا وَابِلٌ فَاءَتَتْ اءُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلُّ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
    ترجمه آيه :
    و مَثل كسانى كه اموال خود را در طلب رضاى خداوند واستوارى روح خود انفاق مى كنند، همچون مَثل باغى است كه در نقطه اى بلند باشد (واز هواى آزاد بحدّ كافى بهره بگيرد) وباران هاى درشت به آن برسد وميوه ى خود را دو چندان بدهد. واگر باران درشتى نبارد، باران هاى ريز و شبنم (ببارد تا هميشه اين باغ شاداب و پر طراوت باشد.) و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست .
    پيام ها:
    1 اگر هدف ، تحصيل رضاى خداوند ورشد و كمال روحى باشد، كارها بارور مى شود. (ابتغاء مرضات اللّه ... فاتت اُكلها ضعفين )
    2 اخلاص ، ساده بدست نمى آيد، بايد به سراغ آن رفت . (ابتغاء مرضاة اللّه )
    3 كارهاى خالص ، همچون مزرعه اى در نقطه اى مرتفع است كه از خرابى سيل محفوظ است . (بربوة اصابها)
    4 اگر هدف خدا باشد، از جلوه ها و جمال ها هم محروم نمى شويم . مخلصين در جامعه محبوب تر از رياكارانند. (جنّة بربوة ) انفاق خالص ، همانند مزرعه ى در دامنه كوه وزمين مرتفع است ، كه همه مردم آنرا مى بينند واز آن لذّت مى برند.
    5 مهم تر از امكانات ، بهره گيرى از امكانات است . بارانِ ريز يا درشت مهم نيست ، مهم آن است كه زمين بتواند آن را جذب كند. (فان لم يصبها وابل فطلّ)
    تفسير آيه : (266) اءَيَوَدُّ اءَحَدُكُمْ اءَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَاءَعنَابٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَرُ لَهُ فِيهَا مِنْ كُلِّ الْثَّمَر تِ وَاءَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَآءُ فَاءَصَابَها إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ الاَْيَتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ
    ترجمه آيه :
    آيا كسى از شما دوست دارد كه باغى از درختان خرما وانگور داشته كه از زير درختان آن نهرها در جريان وبراى او در آن (باغ ) از هر گونه ميوه اى وجود داشته باشد ودر حالى كه به سن پيرى رسيده وفرزندانى (كوچك و) ضيعف دارد، گردبادى همراه با آتش سوزان به آن باغ بوزد و باغ را يكسره بسوزاند.اين چنين خداوند آيات را براى شما بيان مى كند تا شايد انديشه كنيد.
    نكته ها:
    O انسان هنگامى كه پير و عيالمند شد، توان توليدش از بين مى رود، ولى نياز و مصرفش شديد مى شود. حال اگر منبع درآمدش نيز نابود شود، به ذلّت كشيده مى شود. انسان در قيامت ، از يك سو توان عمل صالح ندارد و از سوى ديگر نيازش شديد است . در اين حال اگر كارهاى صالحش با منّت وريا محو شده باشد، به چه ذلّتى مى رسد.
    O خرما وانگور، از مفيدترين ميوه ها مى باشند ودر قرآن نام آنها به كرّات آمده است .
    O پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: هركس ((لا اله الاّ اللّه )) بگويد به واسطه آن كار، درختى در بهشت براى او كاشته مى شود و همچنين است هركس ((اللّه اكبر)) بگويد. شخصى به پيامبر گفت : پس درختان ما در بهشت بسيار است ! حضرت فرمودند: آرى ، به شرط آنكه آتشى بدنبال آن نفرستيد و آنرا نسوزانيد.(743)
    پيام ها:
    1 خودت را به جاى ديگران بگذار تا مسائل را خوب درك كنى . (اءيَودّ احدكم ...)
    2 از مثال هاى طبيعيى كه زمان و مكان و عصر و نسل در آن اثر نمى گذارد، استفاده كنيم . (جنّة من نخيل و...)
    3 منّت و آزار بعد از انفاق ، همچون باد سوزانى است بر باغى سرسبز، و آتشى بر بوستانى خرّم . (فاحترقت )
    4 رشد يافتن ، تدريجى است ، ولى تخريب و حبط عمل در يك لحظه است . (فاصابها اعصار فيه نار فاحترقت )
    5 مثال هاى قرآن ، براى فكر كردن است . (لعلّكم تتفكّرون )
    next page

    fehrest page


    back page

  5. #25
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه : (267) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ اءَنْفِقُواْ مِنْ طَيِّبَا تِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا اءَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الاَْرْضِ وَلاَ تَيَمَّمُواْ الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بَِاخِذِيِهِ إِلا اءنْ تُغْمِضُواْ فِيهِ وَاعْلَمُوَّاْ اءَنَّ اللّهَ غَنِىُّحَمِيدٌ
    ترجمه آيه :
    اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از پاكيزه ترين چيزهايى كه بدست آورده ايد و از آنچه ما براى شما از زمين رويانيده ايم ، انفاق كنيد وبراى انفاق به سراغ قسمت هاى ناپاك (وپست ) نرويد، در حالى كه خود شما هم حاضر نيستيد آنها را بپذيريد مگر از روى اغماض (وناچارى ) و بدانيد كه خداوند بى نياز وستوده است .
    نكته ها:
    O آيات قبل ، شرايط انفاق كننده را مطرح كرد و اين آيه شرايط چيزهايى را بيان مى كند كه به محرومان انفاق مى شود.
    O امام باقرعليه السّلام ذيل اين آيه فرمودند: بعضى از مسلمانان درآمدهاى حرامى مانند ربا داشتند كه صرف فقرا مى كردند، اين آيه آنان را نهى نمود.(744)
    پيام ها:
    1 هدف از انفاق ، رهايى از بخل است ، نه رهايى از اشياى بى ارزش و نامطلوب . (انفقوا من طيّبات ما كسبتم )
    2 در انفاق ، تفاوتى ميان پول نقد يا كالا نيست . (ما كسبتم ... ما اخرجنا)
    3 بخششِ بادآورده ها مهم نيست ، بلكه بخشش از دست رنج ، داراى ارزش است . (ما كسبتم )
    4 در انفاق بايد كرامت محرومان محفوظ بماند. (ولا تيمّموا الخبيث )
    5 نه تنها از چيزهاى ناپاك و پست انفاق نكنيد، بلكه به فكر آن نيز نيفتيد. (ولاتيمّموا)
    6 وجدان انسان ، بهترين معيار براى شناخت پسنديده و ناپسند است . هر آنچه را مى پسندى كه به تو انفاق كنند، شايسته است كه انفاق كنى و اگر آنرا دوست نمى دارى ، شايسته ى انفاق نيست . (لستم باخذيه الا ان تغمضوا)
    7 هر فرد ثروتمندى احتمال فقير شدن خود را بدهد، شايد روزى دستِ دهنده شما، دستِ گيرنده شد. (آخذيه )
    8 گرفتن مال نامرغوب ، نشانه رضايت فقرا نيست ، بلكه نشانه ى استيصال آنان است . (تغمضوا) يعنى شما هم با اغماض وسختى ممكن است چيزى را بگيريد، ولى اين نشانه ى رضايت شما نيست .
    9 اثر انفاق به خود شما بر مى گردد، وگرنه خداوند غنى و بى نياز است . (ان اللّه غنى حميد)
    10 غناى الهى همراه با كمالات ومحبوبيّت است . (غنى حميد)
    تفسير آيه : (268) الْشَّيْطَنُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَاءْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَآءِ وَاللّهُ يَعِدُكُمْ مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَ سِعٌ عَلِيمٌ
    ترجمه آيه :
    شيطان (به هنگام انفاق ،) شما را از فقر وتهيدستى بيم مى دهد وشما را به فحشا و زشتى ها فرا مى خواند، ولى خداوند از جانب خود به شما وعده ى آمرزش و فزونى مى دهد و خداوند وسعت بخش داناست .
    نكته ها:
    O به هنگام انفاق ، شيطان به سراغ انسان مى آيد و القاء مى كند كه اگر امروز انفاق كنى فردا خودت فقير خواهى شد، بهتر است اموالت را ذخيره كنى تا به هنگام پيرى و بيمارى و...، خرج نمايى . اينها القائات و وعده هاى شيطانى است .
    O نياز ما در فرداى قيامت به مغفرت الهى ، به مراتب بيشتر از نياز ما در فرداى دنياست . مبادا مغفرت الهى را با خيال رفاه در زندگى مبادله كنيم . زيرا:
    اوّلاً: شايد پير نشدم و نيازمند نشدم ، ولى در قيامت نياز من قطعى است .
    ثانياً: شايد مالى كه امروز براى فردا نگه مى دارم ، باقى نماند، ولى انفاقِ امروز حتماً براى فرداى قيامت باقى است .
    ثالثاً: شايد از مال اندوخته ى امروز در فرداى پيرى نتوانم بهره مند شوم ، ولى از انفاق امروز بهره مندى در قيامت قطعى است .
    رابعاً: بهره مندى انسان از اندوخته خود در دوران پيرى ، موقّتى است ، ولى بهره گيرى انسان از انفاق در قيامت ابدى است .(745)
    پيام ها:
    1 شيطان ، انسان را از انفاق اموال مرغوب باز مى دارد. (انفقوا من طيّبات ... الشيطان يعدكم الفقر...)
    2 بخل شما، فقرا را به فساد وفحشا مى كشاند. (يعدكم الفقر وياءمركم بالفحشاء)
    3 انسان در انتخاب راه خدا يا شيطان ، آزاد است . (الشيطان يعدكم ... واللّه يعدكم )
    4 اطرافيانى كه انسان را از انفاق باز مى دارند و از آينده مى ترسانند، ولى نسبت به گناهان تشويق مى نمايند، شيطانند. (الشيطان يعدكم )
    5 ميان فقر و فحشا، رابطه است . بسيارى از گناهان بخاطر ترس از فقر است . (يعدكم الفقر وياءمركم بالفحشاء)
    6 انفاق نكردن ويا انفاق از اموال نامرغوب ، از نمونه هاى زشتى وفحشا مى باشد. (لا تيمموا الخبيث ... الشيطان يعدكم ...)
    7 انفاق ، مال را زياد مى كند وسبب آمرزش گناهان است . (انفقوا... اللّه يعدكم مغفرة منه وفضلا)
    8 با موانع انفاق و افكار شيطانى ، مبارزه كنيد. در برابر ترس از فقر، به ياد فضل و لطف خدا باشيد. (مغفرة منه و فضلا...)
    9 هر فكر و توهّمى كه براى شما تنگ نظرى ، ترس و اثر منفى بياورد، شيطانى است و هر فكر و الهامى كه براى شما حركت ، نشاط و سعه صدر آورد، الهى است . (واللّه يعدكم مغفرة منه و فضلا...)
    تفسير آيه : (269) يُؤْتِى الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَآءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ اءُوتِىَ خَيْراً كَثِيراً وَمَا يَذَّكَّرُ إِلا اءُولُواْ الاَْلْبَبِ
    ترجمه آيه :
    (خداوند) حكمت و بينش را به هر كس بخواهد (وشايسته ببيند) مى دهد و به هركس حكمت داده شود، همانا خيرى فراوان به او داده شده است و جز خردمندان (از اين نكته ) متذكّر نمى گردند.
    نكته ها:
    O ((اءلباب )) جمع ((لُبّ)) به معناى مغز است و به همه انسان ها ((اولوا الالباب )) نمى گويند، بلكه تنها به خردمندانى مى گويند كه عقل خود را بكار گيرند وراه زندگى و سعادت واقعى خود را بيابند.
    O حكمت را به معنى معرفت و شناختِ اسرار و آگاهى از حقايق و رسيدن به حقّ دانسته اند كه خداوند به بعضى از افراد به خاطر پاكى و تقوى و تلاش عطا مى كند، تا آنان وسوسه هاى شيطانى را از الهامات الهى باز شناخته و چاه را از راه و شعار را از شعور تشخيص دهند و اين خير كثير است .
    O در روايات مى خوانيم : حكمت ، معرفت و تفقّه در دين است . حكمت ، اطاعت از خدا، شناخت امام وپرهيز از گناهان كبيره است .(746)
    پيام ها:
    1 گرچه مال وثروت خير است ، ولى خيرِ كثير، داشتنِ ديد وقدرت تشخيص است . كسانى كه از آن خير انفاق كنند به خير كثير مى رسند. (انفقوا...يؤ تى الحكمة )
    2 شيطان وعده ى فقر، و خداوند وعده ى مغفرت و فضل مى دهد. امّا تشخيص و انتخاب هريك از اين دو راه ، حكمت لازم دارد. (يؤ تى الحكمة )
    3 همه ى دنيا متاع قليل است ،(747) ولى حكمت خير كثير است . اگر همه امكانات مادّى فداى دست يابى به حكمت و بينش صحيح گردد، ارزش دارد. (فقد اوتى خيرا كثيرا)
    4 حكمت هديه اى كليدى و مادر همه ى خيرات است . هركه آن را داشت چيزهاى زيادى خواهد داشت . (ومن يؤ تى الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا)
    5 هر كسى به ارزش حكمت پى نمى برد. (مايذّكّر الاّ اولوا الالباب ) دنياگرايان بر مال و آمار و محاسبات مادّى تكيه مى كنند و سود و زيان را بر اساس مادّيات مى سنجند، ولى دورانديشان عاقل و راه شناسان انديشمند، از بعد ديگرى محاسبه مى كنند.
    تفسير آيه : (270) وَمَآ اءَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ اءَوْ نَذَرْتُمْ مِّن نَذْرٍ فَإِنَّ اللّهَ يَعْلَمُهُ وَ مَا لِلظَّلِمِينَ مِنْ اءَنْصَارٍ
    ترجمه آيه :
    وهر مالى را كه انفاق كرده ايد، يا نذرى را كه نذر كرده ايد، پس قطعا خداوند آن را مى داند وبراى ستمگران هيچ ياورى نيست .
    پيام ها:
    1 حال كه خداوند از انفاق ما با خبر است ، پس بهترين مال را با والاترين اهداف خرج كنيم . (ما انفقتم ... فان اللّه يعلمه )
    2 انفاق ، مخصوص ثروتمندان واموال زياد نيست ، مال كم را نيز انفاق كنيد. (من نفقة ) گاهى يك برگ زرد پائيزى ، كشتى چندين مورچه در حوض مى شود.
    3 ايمان به اينكه خداوند مى داند، بهترين دلگرمى براى انفاق وعمل به تعهّدات ونذرهاست . (فان اللّه يعلمه )
    4 تشويق و هشدار، در كنار هم عامل رشد است . جمله (فانّ اللّه يعلمه ) عامل تشويق ، و جمله (ما للظالمين من انصار) هشدار است .
    5 وفاى به نذر، واجب و ترك آن ظلم است . (نذرتم ... ما للظالمين )
    6 ظلم به خود، راه توبه و كفّاره دارد، ولى در ظلمى كه به محرومان به خاطر ترك انفاق مى شود، ظالم هيچ ياورى ندارد. (وما للظالمين من انصار)
    7 شفاعت ، شامل حال افراد بخيل نمى شود.(748) (وما للظالمين من انصار)
    8 اگر انگيزه بخل ، استمداد و يارى خواستن از مال ومردم باشد، بدانيد هرگاه قهر خداوند بيايد، نه مال و نه مردم كارآيى ندارند. (ماللظالمين من انصار)
    9 جرم ، با جريمه بايد متناسب باشد. كسى كه در دنيا با انفاق ، يار ديگران نيست ، در آخرت هم ديگران ياور او نخواهند بود. (ما للظالمين من انصار)
    تفسير آيه : (271) إِنْ تُبْدُواْ الْصَّدَقَتِ فَنِعِمَّا هِىَ وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَآءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَيُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئَاتِكُمْ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ
    ترجمه آيه :
    اگر صدقات را آشكارا بدهيد، پس آن كار خوبى است ، ولى اگر آنها را مخفى ساخته وبه نيازمندان بدهيد، پس اين براى شما بهتر است وقسمتى از گناهان شما را مى زدايد و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است .
    نكته ها:
    O امام باقر عليه السّلام ذيل اين آيه فرمود: زكات واجب را علنى پرداخت كنيد، ولى زكات مستحبّ را مخفيانه بدهيد.(749) شايد دليل اين باشد كه زكات واجب يك وظيفه عمومى ، معمولى و دور از ريا است . گرچه آيه در مورد كمك هاى مالى است ، ولى در فرهنگ اسلام ، به هر كار خيرى صدقه گفته مى شود. حتّى اگر سنگى را از ميان راه مسلمين كنار زديم ، صدقه است . بنابراين كمك به محرومان از طريق علم و آبرو و وساطت نيز صدقه مى باشد.
    پيام ها:
    1 انفاقِ علنى ، سبب تشويق ديگران و رفع تهمت بخل از انسان و يك نوع تبليغ عملى است . (فنعمّاهى )
    2 شرط رسيدگى به فقرا، مسلمان بودن آنها نيست . (فقراء)
    3 با اينكه صدقات و زكات ، مصارف زيادى دارد، لكن نام فقرا در آيه نشانه اولويّت آنان است . (تؤ توها الفقراء)
    4 شما بايد به سراغ فقرا برويد، نه آنكه آنان به سراغ شما بيايند. (تؤ توها الفقراء) و نفرمود: ((ياءتكم الفقراء))
    5 انفاقِ پنهانى ، از ريا و خودنمايى دور و به اخلاص نزديك است و آبروى گيرنده صدقه را محفوظ نگه مى دارد. (فهو خير لكم )
    6 انسان ، غريزه سودجويى وخيرخواهى دارد، گرچه در مصداق گاهى به سراغ شر مى رود. لذا پيامبران الهى ، مصاديق ونمونه هاى خير را براى انسان بيان كرده اند. (فهو خير لكم )
    7 كمك به فقرا، بخشى از گناهان صغيره را مى بخشد. (يكفّر عنكم من سيئاتكم ) ((سيّئات )) در قرآن در برابر گناهان كبيره آمده وبه گناهان صغيره گفته مى شود.(750)
    8 آنچه مهم است علم خداست ، نه اطلاع و آگاهى مردم . (واللّه بما تعملون خبير)
    تفسير آيه : (272) لَّيْسَ عَلَيْكَ هُدَيهُمْ وَلَكِنَّ اللّهَ يَهْدى مَنْ يَشَآءُ وَمَا تُنْفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ فَلاَِنْفُسِكُمْ وَمَا تُنْفِقُونَ إِلا ابْتِغَآءَ وَجْهِ اللّهِ وَمَا تُنْفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَاءَنْتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ
    ترجمه آيه :
    هدايت يافتن آنان بر عهده تو نيست ، بلكه خداوند هر كه را بخواهد (و شايسته باشد) هدايت مى كند. وآنچه را از خوبى ها انفاق كنيد، به نفع خودتان است . و جز براى كسب رضاى خدا انفاق نكنيد و (پاداش ) آنچه از خوبى ها انفاق كنيد به طور كامل به شما داده خواهد شد و بر شما ستم نخواهد شد.
    نكته ها:
    O در تفسير مجمع البيان و كبير فخر رازى ، شاءن نزولهايى براى آيه ذكر شده است كه از مفاد آنها بر مى آيد كه مسلمانان در انفاق به فقراى مشرك و غير مسلمان شك داشتند، وقتى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرسيدند، اين آيه نازل شد.
    ضمنا در سيره ى عملى پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و آله واهل بيت او عليهم السّلام نمونه هاى زيادى از كمك به غير مسلمانان مشاهده مى شود كه حتّى براى كسانى كه به آن بزرگواران ناسزا مى گفتند ويا حقّ آنان را غصب كرده بودند، دلسوز وخيرخواه بودند.
    پيام ها:
    1 از ايجاد فشار اقتصادى و ترك انفاق ، براى ايمان آوردن كفّار استفاده نكنيد. (ليس عليك هداهم ... وما تنفقوا من خير فلانفسكم )
    2 هدايت ، توفيق الهى است كه تنها شامل دلهاى آماده مى شود. (يهدى من يشاء)
    3 رسيدگى به محرومان ، يك وظيفه انسانى است . پس بر غير مسلمانان نيز انفاق كنيد. (وما تنفقوا من خير فلانفسكم )
    4 اسلام ، مكتب انسان دوستى است و فقر و محروميّت را حتّى براى غير مسلمانان نيز نمى پسندد. (وما تنفقوا من خير فلانفسكم )
    5 فايده ى انفاق به خودتان باز مى گردد و روح سخاوت را در شما زنده مى كند. با انفاق از پيدايش اختلافات طبقاتى و انفجارهاى اجتماعى جلوگيرى شده و در جامعه ايجاد محبّت مى گردد. انفاق مايه محروميّت شما نيست ، بلكه سبب مصونيّت شماست . (فلانفسكم )
    6 جز براى خداوند انفاق نكنيد. زيرا تمام فوائد و آثار اين جهانى ، دير يا زود از ميان مى رود، ولى اگر انفاق براى خدا باشد، تا ابد از بركات آن بهره مند خواهيد بود. (الا ابتغاء وجه اللّه )
    7 مال ودارايى خير است . (ما تنفقوا من خير)
    8 در انفاق دست و دل باز باشيد. زيرا آنچه انفاق مى كنيد، بدون كم و كاست بازخواهيد گرفت . (يوفّ اليكم )
    9 بهره گيرى در قيامت ، زمانى است كه هدف از انفاق تنها رضاى خدا باشد. (الاّ ابتغاء وجه اللّه ... يوفّ اليكم )
    تفسير آيه : (273) لِلْفُقَرَآءِ الَّذِينَ اءُحْصِرُواْ فِى سَبِيلِ اللّهِ لاَيَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِى الاَْرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ اءَغْنِيَآءَ مِنَ الْتَعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَهُمْ لاَيَسْئَلُونَ الْنَّاسَ إِلْحَافاً وَمَا تُنْفِقُواْ مِنْ خَيْرٍفَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ
    ترجمه آيه :
    (انفاق شما بايد) براى نيازمندانى باشد كه در راه خدا محصور شده اند. (به خاطر دين خدا، از وطن آواره و يا در جبهه هاى جهاد هستند.) توان حركت و سفر در زمين را (براى تاءمين هزينه زندگى و يا كسب سرمايه براى تجارت ) ندارند. از شدّت عفاف و آبرودارى ، شخص بى اطلاع آنها را غنى مى پندارد، امّا تو آنها را از سيما و چهره هايشان مى شناسى . آنان هرگز با اصرار از مردم چيزى نمى خواهند. و هر چيز نيكو و خيرى را (به اين افراد) انفاق كنيد، پس قطعا خداوند به آن آگاه است .
    نكته ها:
    O در برخى از تفاسير همچون تفسير كبير فخررازى ، مجمع البيان و قرطبى آمده كه اين آيه درباره اصحاب صُفّه نازل شده است . اصحاب صفّه تقريباً چهارصد نفر بودند كه از مكّه به مدينه هجرت كرده و چون در مدينه خانه و كاشانه و آشنايانى نداشتند، در كنار مسجد پيامبر روى صُفّه (سكّوئى بزرگ ) زندگى مى كردند و اينان هميشه براى جهاد در راه خدا آماده بودند.
    پيام ها:
    1 فقرا، در اموال اغنيا حقّى دارند. (للفقراء)
    2 بايد به مجاهدان وكسانى كه به خاطر فعاليّت هاى سياسى براى مبارزه با طاغوت ها در محاصره ى زندان ها وتبعيدگاه ها قرار دارند ومهاجران بى پناه و همه كسانى كه در راه خدا دچار فقر شده وفرصت تلاش براى تاءمين زندگى را ندارند، توجّه لازم صورت گيرد. (اُحصروا فى سبيل اللّه لايستطيعون ضربا...)
    3 كسانى كه مى توانند با مسافرت و مهاجرت به نقطه اى ديگر زندگى خود را تاءمين نمايند، نبايد منتظر انفاق مردم باشند. (لايستطيعون ضرباً فى الارض )
    4 فقيران عفيف ، پاكدامن وآبرودار، مورد ستايش خداوند هستند. (يحسبهم الجاهل اغنياء)
    5 فقراى گمنام و محترم ، در اولويّت هستند. (تعرفهم بسيماهم )
    6 حتّى اگر ضرورتى پيش آمد، باز هم سؤ الِ با اصرار از مردم نداشته باشيد. (لايسئلون الناس الحافاً) تكدّى گرى ، ناپسند است .
    7 شرط انصاف نيست كه گروهى خود و تمام هستى خود را فدا كرده و در محاصره قرار گيرند، ولى گروه ديگر حتّى از انفاق به آنان تنگ نظرى داشته باشند.(751) (للفقراء الّذين اُحصروا)
    تفسير آيه : (274) الَّذِينَ يُنْفِقُونَ اءَمْوَ لَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالْنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَ نِيَةً فَلَهُمْ اءَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
    ترجمه آيه :
    كسانى كه اموال خود را در شب و روز، پنهان و آشكارا انفاق مى كنند، اجر و پاداششان نزد پروردگارشان است و نه ترسى براى آنهاست ونه غمگين مى شوند.
    نكته ها:
    O در تفاسير صافى ، مجمع البيان ، قرطبى و كبير فخررازى آمده كه اين آيه در شاءن حضرت على عليه السّلام نازل شده است . هنگامى كه آن حضرت فقط چهار درهم ذخيره داشت ، يك درهم را در روز، يك درهم را در شب ، سومين آنرا مخفيانه ، و چهارمين درهم را آشكارا در راه خدا انفاق نمود.
    البته وعده ى اين آيه ، شامل همه كسانى مى شود كه اينگونه عمل كنند. چنين افرادى نه از فقر و تنگدستى بيم دارند، چون به وعده هاى خداوند ايمان داشته و به او توكّل مى كنند، و نه بخاطر انفاق ، اندوهگين مى شوند، چون به رضايت الهى و آثار اخروى انفاق توجّه دارند.
    O شايد دليل آنكه (ليل ) بر (نهار) ويا (سرّ) بر (علانية ) مقدّم شده است ، آن باشد كه انفاق هاى پنهانى در دل شب ارزش بيشترى دارد.(752)
    O اين آيه به منزله ى جمع بندى چهارده آيه گذشته است كه درباره انفاق بحث مى كرد. موضوعى كه هيچ موردى در قرآن اينگونه مفصّل بحث نشده است . آثار انفاق بر كسى پوشيده نيست ، از جمله : تعديل ثروت وكم شدن اختلافات طبقاتى ، ايجاد محبّت ، شكوفايى روح سخاوت و بالاتر از همه قرب به خداوند.
    O انفاق ، علاوه بر انفاق مال و ثروت ، شامل انفاقِ علم ، آبرو و مقام نيز مى شود. كلمه ى انفاق ، در لغت به معناى پر كردن گودال و در اصطلاح ، به معناى پر كردن و بر طرف نمودن كمبودهاى مالى است .
    O يادآورى اين نكته لازم است كه توجّه اسلام به مسئله انفاق ، به معناى گداپرورى و رواج تكدّى گرى نيست . زيرا در بسيارى از روايات ، از كسانى كه بدون داشتن نياز، از ديگران درخواست كمك مى كنند، مذمّت شده واز سوى ديگر بهترين نوع انفاق ، در اختيار قراردادن ابزار كار به جاى پول دادن ، معرفى شده است .
    پيام ها:
    1 داشتن روحيّه ى انفاق و سخاوت مهم است ، نه يكى دو بار انفاق آنهم از روى ترحّم . (ينفقون ) فعل مضارع بر استمرار دلالت دارد.
    2 تعيين نشدن اجر الهى ، نشانه ى گستردگى آن است . (اجرهم )
    3 وعده هاى الهى ، بهترين مشوّق انسان در كارهاى نيك است . (فلهم اجرهم )
    4 آرامش و امنيّت ، از بركات انفاق است . (لاخوف عليهم ولا هم يحزنون )
    تفسير آيه : (275) الَّذِينَ يَاءْكُلُونَ الرِّبَو اْ لاَ يَقُومُونَ إِلا كَمَا يَقُومُ الَّذِى يَتَخَبَّطُهُ الْشَّيْطَنُ مِنَ الْمَسِّ ذَ لِكَ بِاءَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الْرِّبَو اْ وَ اءَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الْرِّبَو اْ فَمَنْ جَآءَهُمَ وْعِظَةٌ مِّنْ رَّبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَاءَمْرُهُ إِلَى اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَاءُوْلََّئِكَ اءَصْحَا بُ الْنَّارِ هُمْ فِيهَا خَا لِدُونَ
    ترجمه آيه :
    كسانى كه ربا مى خورند، (در قيامت از قبرها) بر نمى خيزند مگر همانند برخاستن كسى كه بر اثر تماس شيطان ، آشفته وديوانه شده است . (نمى تواند تعادل خود را حفظ كند، گاهى زمين مى خورد و گاهى بر مى خيزد.) اين (آسيب ) بدان سبب است كه گفتند: داد و ستد نيز مانند ربا است . در حالى كه خداوند خريد و فروش را حلال و ربا را حرام كرده است . پس هركس كه موعظه اى از پروردگارش به او رسيد و (از رباخوارى ) خوددارى كرد، آنچه در گذشته (از طريق ربا بدست آورده ) مال اوست ، و كار او به خدا واگذار مى شود. امّا كسانى كه (دوباره به رباخوارى ) بازگردند، آنان اهل آتش خواهند بود و در آن جاودانه مى مانند.
    نكته ها:
    O ((ربا))، در لغت به معناى زيادى وافزايش ‍ است . و در شريعت اسلام به معناى زياده گرفتن در وام يا بيع است . مورد ربا، يا پول است يا جنس . گاهى پول را قرض ‍ مى دهد و بيش از آنچه داده باز پس مى گيرد، كه اين رباى در وام است و گاهى جنسى را مى دهد و مقدار بيشترى از همان جنس را تحويل مى گيرد، كه اين نيز در مواردى ربا مى شود.
    O رباخوار، به كسى تشبيه شده كه شيطان او را خبط كرده است . ((خَبط)) به معناى افتادن و برخاستن و عدم تعادل به هنگام حركت است .
    رباخوار در قيامت همچون ديوانگان محشور مى شود، چرا كه در دنيا روش او باعث بهم خوردن تعادل جامعه گرديده است . ثروت پرستى ، چشم عقلش را كور كرده و با عمل خود چنان اختلافات طبقاتى و كينه را بر مى انگيزد كه فقر و كينه سبب انفجار شده و اصل مالكيّت را نيز متزلزل مى كند. براى اين افراد، گويا ربا اصل و خريد و فروش فرع است ، فلذا مى گويند: بيع و معامله هم مثل رباست و تفاوتى ندارند.
    O انتقاد از رباخوارى ، ربا گرفتن و ربا دادن ، از ابتداى اسلام مطرح بوده است . در سوره روم كه در مكّه نازل شده است ، مى فرمايد: (و ما اوتيتم من ربا ليربوا فى اموال النّاس ‍ فلايربوا عند اللّه )(753) يعنى آنچه به قصد ربا مى دهيد تا براى شما در اموال مردم بيفزايد، بدانيد كه نزد خداوند افزون نمى شود. سپس در سوره ى آل عمران با فرمان (لاتاءكلوا الرّبا)(754) از آن نهى گرديده و بيشترين انتقاد از رباخوارى در همين آيات آمده است . ضمناً آيه (واءخذهم الرّبا وقد نُهوا عنه )(755)، يادآور مى شود كه در مذهب يهود نيز ((ربا)) حرام بوده ، همچنان كه اين حرمت در تورات (756) ذكر شده است .
    O آيات مربوط به ربا، بدنبال آيات انفاق آمد، تا دو جهت خير وشر را كه توسط مال و ثروت پديد مى آيد مطرح كند. انفاق يعنى دادن بلاعوض و ربا يعنى گرفتن بلاعوض . هر آثار خوبى كه انفاق دارد، مقابلش آثار سوئى است كه ربا در جامعه پديد مى آورد. به همين جهت قرآن مى فرمايد: (يمحق اللّه الرّبا و يُربِى الصّدقات ) خداوند ثروت بدست آمده از ربا را نابود، ولى صدقات را افزايش مى دهد.
    O تهديدهايى كه در قرآن براى اخذ ربا و پذيرش حاكميّت طاغوت آمده ،براى قتل ، ظلم ، شرب خمر، قمار و زنا نيامده است .(757) حرمت ربا نزد تمام فرق اسلامى ، قطعى واز گناهان كبيره است . وقتى به امام صادق عليه السّلام خبر دادند كه فلانى رباخوار است ، فرمود: اگر قدرت مى داشتم گردنش را مى زدم .(758) همچنان كه حضرت على عليه السّلام وقتى با رباخوارى مواجه شد، از او خواست توبه كند، وقتى توبه كرد او را رها نمود و به دنبال آن فرمود: رباخوار را بايد از عمل خود توبه دهند، همچنان كه از شرك توبه مى دهند. از امام باقرعليه السّلام نقل شده است كه فرمود: خبيث ترين درآمدها، رباخوارى است .(759) و رسول خداصلّى اللّه عليه و آله فرموده اند: هرگاه خداوند اراده ى هلاك قريه اى را داشته باشد، رباخوارى در آن قريه ظاهر مى شود.(760) و خداوند، فرد رباخوار، وكيل ، شاهد و كاتب ربا را لعنت نموده است .(761) در حديث مى خوانيم : رباخواران ، در قيامت همچون ديوانگان محشور مى شوند.(762)
    O امام صادق عليه السّلام علّت تكرار آيات ربا را آماده سازى ثروتمندان براى كار خير و صدقات مى داند و مى فرمايد: چون از يكسو ((ربا)) حرام است و از طرف ديگر كنز و انباشتن ثروت به صورت راكد نيز حرام است ، پس چاره اى براى ثروتمندان جز انفاق و يا كارهاى توليدى مفيد باقى نمى ماند.(763) همچنان كه درباره ى علّت تحريم ربا گفته اند: رباخوارى مانع جريان پول در مسير توليد و كارهاى عام المنفعه است و به جاى تلاش و فكر و بازو، فقط از سود پول بهره گيرى مى شود، لذا ربا تحريم شده است . از امام صادق عليه السّلام روايت شده است كه فرمودند: ((لو كان الرّبا حلالا لترك الناس التجارات )) اگر ربا حلال بود، مردم كسب و كار را رها مى كردند.(764) و از امام رضا عليه السّلام نيز روايت شده است كه فرمودند: اگر ربا شيوع پيدا كند راه قرض دادن بسته مى شود.(765) ضمناً چون احتمال در دام ربا افتادن در امور اقتصادى زياد است ، در حديث مى خوانيم : ((من اتّجر بغير فقه فقد ارتطم فى الربا))(766) هركس بدون دانش و آگاهى از مسائل تجارى وارد تجارت شود، گرفتار ربا مى شود.
    آثار ربا:
    O گرفتن پول اضافى ، بدون انجام كارى مفيد و يا مشاركت در توليد، نوعى ظلم و اجحاف است كه موجب پيدايش دشمنى و قساوت مى شود. ربا دهنده به جهت بدهى هاى تصاعدى ، گاهى ورشكست و مجبور به قبول انواع ذلّت ها و اسارت ها مى شود.(767) ربا، تعادل جامعه را بهم زده و موجب تقسيم جامعه به دو قطب مستكبر و مستضعف مى شود.(768)
    با توجّه به اين آثار تخريبى ، نه تنها در شريعت اسلام ، بلكه در تمام اديان آسمانى ربا تحريم شده است . امّا برخى به بهانه هايى مى خواهند ربا را توجيه كنند و به دنبال راه فرار هستند. كلاه شرعى ساختن ، همانند حيله يهود براى گرفتن ماهى در روز شنبه كه در آيات قبل ماجراى آن بيان شد، نوعى بازى بيش نيست و قرآن از اين گونه بازى ها انتقاد كرده است .
    ربا، آثار تخريبى خود را دارد هرچند كه جوامع انسانى آن را در سيستم اقتصادى خود پذيرفته باشند. علّت پيشرفت جوامع غربى ، توجّه به علم و صنعت است ، نه اينكه رباخوارى موجب ترقّى آنها شده باشد.
    پيام ها:
    1 رباخواران ، از تعادل روحى و روانى برخوردار نيستند و جامعه را نيز از تعادل اقتصادى خارج مى سازند. (كما يقوم الذى يتخبّطه الشيطان )
    2 تشبيه بيع حلال به رباى حرام ، نشانه ى عدم تعادل فكرى آنان است . (يتخبّطه الشيطان ... بانّهم قالوا انّما البيع مثل الربا)
    3 شيطان ، قدرت تصرف بر درون انسان را دارد. (يتخبّطه الشيطان من المَس )
    4 توجيه گناه ، راه را براى انجام گناه باز مى كند. (انّماالبيع مثل الربا)
    5 تا قبل از ابلاغ تكيف ، مسئوليّتى نيست . (فمن جائه موعظة من ربّه )
    6 احكام الهى ، در جهت پند وتربيت مردم است . (جائه موعظة من ربّه )
    7 قانون امروز، شامل گذشته افراد نمى شود. (فله ما سَلف )
    8 از گناه ناآگاهان اغماض مى شود، ولى از آگاهانِ مغرض و مُصرّ هرگز. (ومَن عاد فاولئك اصحاب النّار)
    تفسير آيه : (276) يَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَو اْ وَيُرْبِى الْصَّدَقَتِ وَاللّهُ لاَيُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ اءَثِيمٍ
    ترجمه آيه :
    خداوند ربا را نابود مى كند، ولى صدقات را افزايش مى دهد و خداوند هيچ انسان ناسپاس وكافرِ گنهكارى را دوست نمى دارد.
    نكته ها:
    O كلمه ى ((محق )) به معناى نقصان تدريجى است و مُحاق به ماه گفته مى شود كه نورش در شبهاى آخر آنچنان كاهش يافته كه ديده نمى شود. و در مقابل ، (ربا) به معنى رشد تدريجى است .
    اين آيه يادآور مى شود كه هرچند رباخوار به قصد انباشت ثروت ، از ديگران ربا مى گيرد، ولى خداوند بركت و آثار خوبى كه بايد ازدياد مال داشته باشد از ربا مى گيرد. لازم نيست خود مال رَبَوى از بين برود، بلكه اهدافى كه از افزايش ‍ ثروت در نظر است از بين مى رود. در نظام رَبَوى ، سعادت ، محبّت و امنيّت نيست و چه بسيار ثروتمندانى كه از سرمايه خود، هيچ نوع راحتى و آرامش و يا محبوبيّتى بدست نمى آورند، ولى در نظامى كه در آن انفاق ، صدقه و قرض الحسنه رايج باشد، آن جامعه از بركات زيادى برخوردار است . در آن نظام ، فقرا ماءيوس نبوده و اغنيا در فكر تكاثر نيستند. محرومان به فكر انتقام و سرقت ، و اغنيا نگران حراست و حفاظت اموال خود نمى باشند و جامعه از يك تعادل نسبى همراه با الفت و رحمت و تفاهم و امنيّت برخوردار خواهد بود. در تفسير كبير فخررازى آمده است : وقتى رباخوار، عواطف و عدالت انسانى را در خود محو كند، خود و اموالش مورد نفرين فقرا قرار مى گيرد و كينه و انتقام و توطئه سرقت هر لحظه او را تهديد مى كند و اين نمونه اى از آن نابودى است كه در آيه مطرح شده است .
    پيام ها:
    1 به رشد ظاهرى ثروت خيره نشويد، نظام اقتصادى بر اساس ربا روبه نابودى است . (يمحق اللّه الربا)
    2 نابود كردن مال ربوى ، از سنّت هاى الهى است . (يمحق اللّه الربا) فعل مضارع نشانه ى استمرار است .
    3 رواج صدقه وزكات ، سبب رشد واستوارى اقتصاد است . (يربى الصدقات )
    4 رباخوار، از رحمت و محبّت الهى محروم است . (انّ اللّه لايحبّ كلّ كفّار اثيم )
    5 رباخوار، بسيار ناسپاس و گنهكار است . او با گرفتن ربا خود را ضامن مردم ، زندگى خود را حرام ، عباداتش را باطل ، و حرص و طمع قساوت را بر خود حاكم مى گرداند. (كفّار اثيم )
    next page

    fehrest page


    back page

  6. #26
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه : (277) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الْصَّلِحَتِ وَاءَقَامُواْ الْصَّلَو ةَ وَ ءَاتَوُاْ الْزَّكَو ةَ لَهُمْ اءَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَهُمْ يَحْزَنُونَ
    ترجمه آيه :
    همانا كسانى كه ايمان آورده و كارهاى نيكو انجام داده اند و نماز برپا داشته و زكات پرداخته اند، پاداششان نزد پروردگارشان (محفوظ) است و نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى شوند.
    نكته ها:
    O اين آيه ، برابر رباخواران كه ((كفّار اثيم )) هستند، سيماى مؤ منان را ترسيم مى كند كه عمل صالح انجام داده و نماز را بر پاى مى دارند و زكات پرداخت مى كنند. تا اشاره به اين باشد كه زمينه ى برچيده شدن ربا در جامعه ، توجّه به ايمان وعمل صالح واحياى نماز وزكات است .
    O مردم چهار گروهند:
    1 گروهى ايمان آورده و عمل صالح انجام مى دهند كه اينان ((مؤ منانند)).
    2 گروهى ، نه ايمان آورده ونه كار شايسته انجام مى دهند كه اينان ((كافرانند)).
    3 گروهى ايمان دارند، ولى عمل صالح ندارند كه اينان ((فاسقانند)).
    4 گروهى ايمان ندارند، ولى اظهار ايمان مى كنند و در ظاهر كار نيك انجام مى دهند كه اينان ((منافقانند)).
    O اگر رباخواران از خدا و مردم بريده اند، امّا در مقابل ، كسانى هستند كه اهل ايمان و عمل صالح بوده و از طريق نماز، با خداوند مرتبط مى باشند و با پرداخت زكات با مردم پيوند دارند.
    پيام ها:
    1 اسلام در كنار مسائل عبادى وفردى ، به مسائل اقتصادى ومردمى نيز توجّه دارد. نماز وزكات در كنار هم مطرحند. (اقاموا الصلوة و اتوا الزكاة )
    2 ذكر نماز وزكات بعد از عمل صالح ، نشانه آن است كه در ميان كارهاى شايسته حساب اين دو جداست . (عملوا الصالحات و اقاموا الصلوة و اتوا الزكاة )
    3 تشويق نيكوكاران بدنبال تهديد بدكاران ، يك اصل تربيتى است . (لهم اجرهم عند ربّهم )
    4 هوشمند كسى است كه در محاسبات ، تنها به موجودى امروز كه در دست دارد ننگرد، بلكه به آينده وذخيره هايى كه نزد خداوند است توجّه داشته باشد. (عند ربّهم )
    5 پروردگار، به مؤ منانى كه اهل عمل صالح ونماز وزكاتند، نظر ويژه اى دارد. كلمه (ربّهم ) اشاره به لطف خاصّ اوست .
    6 وعده هاى الهى ، انگيزه ى عمل صالح است . (لهم اجرهم عند ربّهم )
    7 امنيّت وآرامش واقعى ، در سايه ى ايمان وعمل صالح وپيوند با خدا ومردم است . (لاخوف عليهم و لا هم يحزنون )
    8 عوامل آرامش ، ايمان ، عمل صالح ، نماز وزكات است . (امنوا و عملوا الصالحات و اقاموا الصلوة و اتوا الزكوة ... لاخوف عليهم ولا هم يحزنون )
    تفسير آيه : (278) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِىَ مِنَ الْرِّبَو اْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ
    ترجمه آيه :
    اى كسانى كه ايمان آورده ايد! تقواى الهى پيشه كنيد و آنچه را از (مطالبات ) ربا باقى مانده است ، رها كنيد، اگر ايمان داريد.
    نكته ها:
    O در آيات قبل به مفاسد ربا اشاره شد كه ربا فرد وجامعه را از تعادل خارج و آشفته مى كند؛ (يتخبّطه الشيطان ) وروشن شد كه ربا در حقيقت كم شدن است ، نه زياد شدن ؛ (يمحق الربا) اكنون نهى از ربا را صريحا بيان مى كند. (ذروا مابقى من الربا)
    O در تفاسيرِ مجمع البيان ، الميزان و مراغى نقل شده است كه وقتى آيه تحريم ربا نازل شد، برخى از صحابه همانند خالدبن وليد، عباس وعثمان ، از مردم مقدارى طلب از بابت ربا داشتند، آنها در مورد طلبكارى خود، از پيامبرصلّى اللّه عليه و آله كسب تكليف كردند و آيه فوق نازل شد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بعد از نزول اين آيه فرمود: عباس ، عموى من نيز حقّ مطالبه ربا ندارد و قبل از همه ، بايد خويشان من دست از ربا بردارند. همچنان كه در طى خطبه اى فرمود: ((وكلّ ربا فى الجاهلية موضوع تحت قدمىّ هاتين و اوّل ربا اَضع ربا العباس )) تمام رباهاى مقرّر در دوره جاهليّت را زير پاى مى اندازم و از همه پيشتر رباهايى كه براى عباس است .(769)
    پيام ها:
    1 رباخوارى ، از عادات زمان جاهليّت بود كه مسلمانان صدر اسلام نيز به آن آلوده بودند. (يا ايها الذين آمنوا... ذروا)
    2 تقوا، مرحله اى بالاتر از ايمان است . (يا ايها الذين آمنوا اتّقوا اللّه )
    3 رباخوار، مالك بهره نمى شود واسلام سود رَبَوى را به رسميّت نمى شناسد. (ذروا مابقى من الربا)
    4 لازمه ى ايمان وتقوا، صرف نظر كردن از مال حرام است . (ان كنتم مؤ منين )
    تفسير آيه : (279) فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُواْ فَاءْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ اءَمْوَ لِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ
    ترجمه آيه :
    پس اگر چنين نكرديد، (بدانيد كه ) اعلان جنگ با خدا و رسولش داده ايد و اگر توبه كنيد، (اصل ) سرمايه هاى شما از آنِ خودتان است . (ودر اين صورت ) نه ستم مى كنيد و نه بر شما ستم مى شود.
    نكته ها:
    O در اسلام ، نه اجازه ربا وبهره كشى واستثمار داده شده و نه اموال مردم يك جانبه مصادره مى گردد. در بعضى نظام ها، مالكيّت ملغى وتمام اموال را از صاحبانشان مى گيرند و در برخى ديگر، استثمار و بهره كشى و ربا، به هر شكلى آزاد است .
    پيام ها:
    1 رباخوار، محارب با خداست . او بايد بداند كه در اين جنگ ، در يك طرف او قرار دارد و در طرف ديگر، خداوند جبّار. (فاءذنوا بحرب من اللّه )
    2 رباخوارى ، گناه كبيره است . چون اعلام جنگ با خداوند است . (بحرب من اللّه )
    3 رباخوار، گمان نكند با مردم محروم طرف است ، بلكه خداوند به حمايت از محرومان برخاسته و از حقّ آنان دفاع مى كند. (بحرب من اللّه )
    4 چون رباخوار محارب با خداست ، از وظايف حكومت اسلامى مبارزه با رباخواراى است . (فاءذنوا بحرب من اللّه )
    5 براى محاربين با خدا نيز راه توبه باز است . (بحرب من اللّه ... وان تبتم )
    6 رباخوار، تنها مالك اصل مال است ، نه بهره آن . (فلكم رؤ س اموالكم )
    7 براى نجات محرومان ، اصل مالكيّت مردم را ناديده نگيريد ومالكيّت خصوصى در اقتصاد اسلامى پذيرفته شده است . (فلكم رؤ س اموالكم )
    8 سلطه پذيرى و سلطه گرى هر دو محكوم است ، نه ظلم ببينيد و نه ظلم روا داريد. (لاتَظلِمون ولا تُظلمون )
    9 انتقام ممنوع است . به رباخوار توبه كننده نيز نبايد ظلم شود. (فلكم رؤ س اموالكم لا تَظلمون ولا تُظلمون )
    10 به توبه كنندگان ، نبايد بخاطر خلاف كارى هاى پيشين ظلمى شود. سرزنش كسانى كه قبلا خلاف كار بوده اند ممنوع است . (فان تبتم ... لاتَظلمون ولاتُظلمون )
    11 استقرار عدالت اقتصادى ، از وظايف حكومت اسلامى است . (لاتَظلِمون ولا تُظلمون )
    تفسير آيه : (280) وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَاءَنْ تَصَّدَّقُواْ خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
    ترجمه آيه :
    واگر (بدهكار) تنگ دست بود، او را تا هنگام توانايى مهلت دهيد و (در صورتى كه واقعا توان پرداخت ندارد،) اگر ببخشيد براى شما بهتر است ، اگر (نتايج آنرا) بدانيد.
    نكته ها:
    O هر چند در اين آيه سفارش شده كه به بدهكار مهلت داده شود، ولى نبايد بدهكار از اين موضوع سوء استفاده كند. لذا اگر بدون عذر در پرداخت بدهى خود تاءخير كند، گناهكار است . در حديث آمده است : براى كسانى كه بدون عذر، بدهى خود را نمى پردازند، گناهِ دزد نوشته مى شود. همچنان كه براى مهلت دهندگان ، پاداشى چون پاداش شهيدان ثبت مى شود. به هر روزى كه به بدهكار مهلت داده شود، پاداش صدقه ى همان مبلغ ، براى طلبكار ثبت مى شود.(770)
    O گذشت از بدهكار نادار، براى شما بهتر است ، زيرا:
    الف : شايد فردا براى خود شما نيز اين صحنه پيش آيد.
    ب : مال فراموش مى شود، ولى بخشيدن به نادار هرگز فراموش نمى شود.
    ج : كسب رضايت دل محروم و رضاى خالق ، از كسب درآمد بمراتب بهتر است .
    O در احكام فقهى آمده است : زندانى كردن بدهكار معذور، ممنوع است و در مواردى كه شخص بدهكار واقعا مالى نداشته باشد كه بدهى خود راپرداخت كند، وظيفه ى حكومت اسلامى است كه بدهى او را بپردازد.
    پيام ها:
    1 اسلام ، حامى مستضعفان است . (و ان كان ذوعسرة )
    2 نه تنها ربا نگيريد، بلكه در گرفتن راءس المال و اصل سرمايه نيز مدارا كنيد. (فنظرة الى ميسرة )
    3 اصل در زمان بندى براى بازپرداخت ، توان بدهكار است . (فنظرة الى ميسرة )
    4 اجبار بدهكارى كه توانايى پرداخت دارد، مانعى ندارد. (ان كان ذو عسرة فنظرة )
    5 بخشيدن بدهكار فقير، صدقه است . (وان تصدقوا خير لكم )
    6 نظام حقوقى و اقتصادى اسلام ، با نظام اخلاقى آن پيوند دارد. گرچه بازپس گيرى وام حقّ است ، ولى مهلت دادن وبخشيدنِ بدهكار بايد مراعات شود. (فنظرة ... تصدقوا)
    7 محدوديّت انسان وثروت دوستى او نمى گذارد كه انسان به حقيقت ارزشها و كمالات پى ببرد. (ان كنتم تعلمون )
    تفسير آيه : (281) وَاتَّقُواْ يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لاَ يُظْلَمُونَ
    ترجمه آيه :
    و پروا كنيد از روزى كه در آن به پيشگاه خداوند بازگردانده مى شويد و سپس هركس (جزاى ) آنچه را كسب كرده ، بدون كم وكاست داده مى شود و به آنان ستمى نمى رود.
    نكته ها:
    O اين آيه به منزله ى جمع بندى و هشدار عمومى در پايان آيات ربا است . در تفاسيرى همچون كشّاف ، الميزان ، مجمع البيان ، كبير فخر رازى و برهان آمده است كه اين آيه ، آخرين آيه اى بوده كه بر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نازل شده ، ولى به دستور پيامبرصلّى اللّه عليه و آله در اينجا قرار گرفته است .
    پيام ها:
    1 قيامت ، روز مهمى است . تنوين كلمه (يوما) اشاره به عظمت آن روز دارد.
    2 ربا گرفتن و رسيدن به دنيا، ساده و زودگذر است ، آنچه ابدى وباقى است ، قيامت است . (واتقوا يوما)
    3 تقوى و ياد قيامت ، قوى ترين عامل براى دور شدن از ربا وساير محرّمات است . (و اتقوا يوما ترجعون فيه )
    4 ضامن اجراى نظام اقتصادى اسلام ، ايمان و تقواى مردم است . (واتقوا يوما)
    5 در معاملات اين جهان ، امكان كم و كاست هست ، ولى در معامله با خداوند هيچگونه كم و كاستى نيست . (توفّى كلّ نفس ‍ ما كسبت )
    6 ملاك جزا و پاداش ، عمل است ، نه آرزو. (ماكسبت )
    7 نگران انفاق و ترك سود رباهايتان نباشيد، از اعمال نيك شما اندكى كاسته نمى شود. (توفّى كلّ نفس ... لا يظلمون )
    تفسير آيه : (282) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ إِذَا تَدَايَنْتُم بِدَيْنٍ إِلَى اءَجَلٍ مُّسَمّىً فَاكْتُبُوهُ وَ لْيَكْتُبْ بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَاءْبَ كَاتِبٌ اءَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِى عَلَيْهِ الْحَقُّوَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَ لاَيَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً فَإِنْ كَانَ الَّذِى عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً اءَوْ ضَعِيفاً اءَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ اءَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ مِنْ رِّجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَاءَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَآءِ اءَن تَضِلَّ إِحْدَيهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَيهُمَا الاُْخْرَى وَلاَ يَاءْبَ الْشُّهَدَآءُ إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْئَمُوَّاْ اءَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيراً اءَوْ كَبِيراً إِلَى اءَجَلِهِ ذَ لِكُمْ اءَقْسَطُ عِنْدَ اللّهِ وَاءَقْوَمُ لِلشَّهَدَةِ وَ اءَدْنى اءَلا تَرْتَابُوَّاْ إِلا اءَنْ تَكُونَ تِجَرَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ اءَلا تَكْتُبُوهَا وَاءَشْهِدُوَّاْ إِذَا تَبايَعْتُمْ وَ لاَيُضَآرَّ كَاتِبٌ وَلاَ شَهِيدٌ وَإِنْ تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ
    ترجمه آيه :
    اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه بدهى مدّت دارى (بر اثر وام يا معامله ) به يكديگر پيدا مى كنيد، آنرا بنويسيد. و بايد نويسنده اى در ميان شما به عدالت (سند را) بنويسد. كسى كه قدرت بر نويسندگى دارد، نبايد از نوشتن خوددارى كند، همانطور كه خدا به او تعليم داده است . پس ‍ بايد او بنويسد و آن كس كه حقّ بر ذمّه او (بدهكار) است املا كند و از خدايى كه پرورگار اوست بپرهيزد و چيزى از آن فروگذار ننمايد. و اگر كسى كه حقّ بر ذمّه اوست ، سفيه يا (از نظر عقل ) ضعيف و يا (به جهت لال بودن ) توانايى بر املا كردن ندارد، بايد ولىّ او (بجاى او) با رعايت عدالت (مدّت و مقدار بدهى را) املا كند و دو نفر از مردان را (بر اين حقّ) شاهد بگيرد و اگر دو مرد نبودند، يك مرد و دو زن از گواهان ، از كسانى كه مورد رضايت و اطمينان شما هستند (انتخاب كنيد) تا اگر يكى از آنان فراموش كرد، ديگرى به او يادآورى كند. و شهود نبايد به هنگامى كه آنها را (براى اداى شهادت ) دعوت مى كنند خوددارى نمايند. و از نوشتن (بدهى هاى ) كوچك يا بزرگِ مدّت دار، ملول نشويد (هر چه باشد بنويسيد،) اين در نزد خدا به عدالت نزديكتر و براى اداى شهادت استوارتر و براى جلوگيرى از شك و ترديد بهتر مى باشد، مگر اينكه تجارت و داد و ستد نقدى باشد كه در ميان خود دست به دست مى كنيد كه ايرادى بر شما نيست كه آنرا ننويسيد. و هنگامى كه خريد و فروش (نقدى ) مى كنيد، (باز هم ) شاهد بگيريد و نبايد به نويسنده و شاهد (به خاطر حقّگويى ) زيانى برسد (و تحت فشار قرار گيرد) و اگر چنين كنيد از فرمان خداوند خارج شده ايد و از خدا بپرهيزيد و خداوند (راه درست زندگى را) به شما تعليم مى دهد وخداوند به هر چيزى داناست .
    نكته ها:
    O بزرگترين آيه ى قرآن ، اين آيه است كه درباره ى مسائل حقوقى ونحوه ى تنظيم اسناد تجارى مى باشد. اين آيه نشانه ى دقّت نظر وجامعيّت اسلام است كه در دوره جاهليّت و در ميان مردمى عقب افتاده ، دقيق ترين مسائل حقوقى را طرح كرده است .
    O كلمه ((تداينتم )) از ((دَين )) به معناى بدهى ، شامل هرگونه معامله غير نقدى ، وام و خريد سَلَف مى شود.
    O در حديث آمده است : اگر كسى در معامله سند و شاهد نگيرد و مالش در معرض تلف قرار گيرد، هرچه دعا كند، خداوند مستجاب نمى كند و مى فرمايد: چرا به سفارشات من عمل نكردى ؟!(771)
    O اگر دقّت در حفظ حقوق فردى ضرورى است ، حفظ بيت المال بمراتب ضرورى تر است !
    O تنظيم سند، حتّى در معاملات نقدى مفيد است ، ولى ضرورت آن به اندازه ى معاملات نسيه نيست . چون در معاملات موعددار، ممكن است طرفهاى معامله ويا شاهدان از دنيا بروند يا فراموش كنند، بنابراين لازم است نوشته هم بشود.
    O از فرمان نوشتن ، معلوم مى شود كه اسناد تنظيم شده اى كه همراه با گواهى عادل باشد، قابل استشهاد است .
    O از اين آيه استفاده مى شود كه جامعه اسلامى بايد يكديگر را در حفظ حقوق حمايت كنند. زيرا هر معامله اى ، نياز به كاتب و چند شاهد دارد.
    O در زمانى كه در تمام جزيرة العرب به گفته مورخان ، 17 باسواد بيشتر نبوده ، اين همه سخن از نوشتن ، نشانه ى توجّه اسلام به علم وحفظ حقوق است .
    پيام ها:
    1 ايمان ، بستر ومقدّمه عمل به احكام ، وخطاب ؛ (يا ايّها الّذين آمنوا) تشويقى براى عمل به احكام است .
    2 مدّت بدهكارى ، بايد روشن باشد. (الى اجل مسمّى )
    3 براى حفظ اعتماد و خوش بينى به همديگر و آرامش روحى طرفين و جلوگيرى از فراموشى ، انكار و سوءظنّ، بايد بدهى ها نوشته شود. (فاكتبوه )
    4 براى اطمينان و حفظ قرارداد از دخل وتصرّف احتمالى طرفين ، سند بايد با حضور طرفين وتوسط شخص سوّمى نوشته شود. (وليكتب بينكم كاتب )
    5 نويسنده ى قرار داد، حقّ را در نظر گرفته و عين واقع را بنويسد. (بالعدل ) شرط گزينش نويسنده ى اسناد، داشتن عدالت در قلم است .
    6 به شكرانه سواد و علمى كه خداوند به ما داده است ، كارگشايى كنيم . (ولا ياءب كاتب ان يكتب كما علّمه اللّه )
    7 اهل هر فن وحرفه اى مسئوليّت ويژه دارد، كسى كه قلم دارد بايد براى مردم بنويسد. (ولا ياءب كاتب ان يكتب )
    8 بايد بدهكار كه حقّ بر ذمّه اوست ، متن قرار داد را بگويد و كاتب بنويسد، نه آنچه را بستانكار ادعا نمايد. (و ليملِل الّذى عليه الحقّ)
    9 اقرار انسان عليه خودش ، قابل قبول است . (فليملل الذى عليه الحقّ)
    10 بدهكار، هنگام املاى قرارداد بايد خدا را در نظر بگيرد و چيزى را فروگذار نكند و تمام خصوصيّات بدهى را بگويد. (وليتّق اللّه ربّه )
    11 تدوين قانون بايد به گونه اى باشد كه حقّ ناتوان ضايع نشود. اگر بدهكار، سفيه يا ضعيف و ناتوان و يا گنگ و لال بود، سرپرست و ولىّ او متن قرارداد را بگويد و كاتب بنويسد. (فان كان الذى عليه الحقّ سفيها او ضعيفا... فليملل وليّه )
    12 سفيهان وناتوانان در مناسبات اجتماعى ، نيازمند ولىّ هستند. (فليملل وليّه )
    13 توجّه به حقوق طبقه محروم و اقشار ضعيف ، از سوى مسئولان وسرپرستان لازم است . (فليملل ) صيغه امر نشانه لزوم اين كار است .
    14 مردان ، در گواه شدن وگواهى دادن بر زنان مقدّم مى باشند. (شهيدين من رجالكم )
    15 گواهان بايد عادل ومورد اطمينان و رضايت طرفين باشند. (ممن ترضون )
    16 هر كدام از مردها به تنهايى مى توانند شاهد باشند، ولى اگر شاهد يك مرد و دو زن بود، آن دو زن به اتفاق هم اداى شهادت كنند. تا اگر يكى لغزش يا اشتباه كرد، نفر دوّم يادآورى كند. (فتذكّر احديهما)
    دو زن به جاى يك مرد در گواهى ، يا به خاطر روحيّه ى ظريف و عاطفى آنهاست و يا به جهت آن است كه معمولا زنان در مسائل بازار و اقتصاد حضور فعّال ندارندو آشنايى آنها با نحوه ى معاملات كمتر است .
    17 اگر براى شاهد گرفتن از شما دعوت كردند، خوددارى نكنيد، گرچه گواه شدن بدون دعوت واجب نيست . (ولا ياءب الشهداء اذا ما دعوا)
    18 مبلغ قرارداد مهم نيست ، حفظ اطمينان و حقّالناس مهم است . (ولاتساءموا ان تكتبوه صغيرا او كبيرا)
    19 ثبتِ سند به صورت دقيق و عادلانه سه فايده دارد:
    الف : ضامن اجراى عدالت است . (اقسط)
    ب : موجب جراءت گواهان بر شهادت دادن است . (اقوَم )
    ج : مانع ايجاد بدبينى در جامعه است . (ادنى اءلاّ ترتابوا)
    20 اگر فايده واسرار احكام براى مردم گفته شود، پذيرفتن آن آسان مى شود. (ذلكم اقسط...)
    21 معطل شدن امروز براى نوشتن قرارداد، بهتر از فتنه و اختلاف فرداست . (ادنى الا ترتابوا)
    22 در معاملات نقدى ، لزومى به نوشتن نيست . (اِلاّ اءن تكون تجارة حاضرة )
    23 در معاملات نقدى ، اگرچه نوشتن لازم نيست ، ولى شاهد بگيريد. (فليس عليكم جناح اءلاّ تكتبوها واشهدوا اذا تبايعتم )
    24 كاتب و شاهد در امان هستند و نبايد به خاطر حقّ نوشتن و حقّ گفتن مورد آزار و اذيّت يكى از طرفين قرار گيرند. (لايضارّ كاتب ولاشهيد)
    25 اگر اداى شهادت و يا نوشتن قرارداد، نيازمند زمان يا تحمّل زحمتى بود، بايد شاهد و كاتب به نحوى تاءمين مالى شوند وگرنه هر دو ضرر خواهند كرد. (ولا يضارّ كاتب ولا شهيد)
    26 كاتب وشاهد حقّ ندارند سند را به گونه اى تنظيم كنند كه به يكى از طرفين ضررى وارد شود. (لايضارّ كاتب ولاشهيد)
    27 هرگونه خدشه در سند، از هركس كه باشد، فسق و گناه است .(فانّه فسوق )
    28 كاتب و شاهد، مرزبان حقوق مردم هستند و شكستن مرزها همان خروج از مرز وفسق است .(فانّه فسوق )
    29 قلب پاك و با تقوى ، همچون آينه علوم و حقايق را مى گيرد. (واتقواللّه و يعلّمكم اللّه )
    30 خداوند تمام نيازهاى مادّى و معنوى شما را مى داند و بر اساس آن ، احكام و قوانين را براى شما بيان مى كند. قانون گذار بايد آگاهى عميق و گسترده داشته باشد. (واللّه بكل شى ء عليم )
    تفسير آيه : (283) وَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُواْ كَاتِباً فَرِهَنٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ اءَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِى اؤْتُمِنَ اءَمَنَتَهُ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَ لاَتَكْتُمُواْ الْشَّهَدَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ ءَاثِمٌ قَلْبُهُ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ
    ترجمه آيه :
    و اگر در سفر بوديد و نويسنده اى نيافتيد، وثيقه اى بگيريد و اگر به يكديگر اطمينان داشتيد (وثيقه لازم نيست .) پس كسى كه امين شمرده شده ، امانت (و بدهى خود را بموقع ) بپردازد و از خدايى كه پروردگار اوست پروا كند. و شهادت را كتمان نكنيد و هر كس آنرا كتمان كند، پس ‍ بى شك قلبش گناهكاراست و خداوند به آنچه انجام مى دهيد داناست .
    نكته ها:
    O هرگاه براى تنظيم سند بدهى نويسنده اى نبود، مى توان از بدهكار گرو و وثيقه گرفت ، خواه در سفر باشيم يا نباشيم . بنابراين جمله ى (ان كنتم على سفر) براى آن است كه معمولا در سفرها انسان با كمبودها برخورد مى كند. نظير جمله ى (اذا حضر احدكم الموت الوصية ) يعنى هنگامى كه مرگ به سراغ شما آمد وصيّت كنيد. با اينكه مى دانيم وصيّت مخصوص زمان مرگ نيست ، لكن آخرين فرصت آن ، زمان فرا رسيدن مرگ است .
    پيام ها:
    1 شرط وثيقه ، بدست گرفتن و در اختيار بودن است . (مقبوضة )(772)
    2 كار از محكم كارى عيب نمى كند، در برابر طلب ، وثيقه بگيريد.(فرهان مقبوضة )
    3 جايگاه افراد در احكام تفاوت دارد. براى ناشناس رهن وبراى افراد مطمئن بدون رهن . (فرهان مقبوضة فان اءمن ...)
    4 نگذاريد اعتمادها و اطمينان ها در معاملات سلب شود. (فان امن بعضكم بعضا فليؤ دّ الذى اؤ تمن ) فلسفه رهن گرفتن ، اطمينان است كه اگر بدون آن اطمينان بود، رهن گرفتن ضرورتى ندارد.
    5 افراد آگاه به حقوق مردم ، در برابر مظلومان مسئولند. (ولاتكتموا الشهادة )
    6 آنجا كه بيان حقّ لازم است ، سكوت حرام است . (ومن يكتمها فانّه اثمٌ قلبه )
    7 انحراف درونى ، سبب انحراف بيرونى مى شود. قلب گناهكار، عامل كتمان گواهى مى شود. (ولم يكتمها فانّه آثم قلبه )
    8 ايمان به اينكه خداوند همه كارهاى ما را مى داند، سبب پيدايش تقوا وبيان حقايق است . (واللّه بما تعملون عليم )
    تفسير آيه : (284) لِلّهِ مَا فِى الْسَّمَوَ تِ وَمَا فِى الاَْرْضِ وَإِنْ تُبْدُواْ مَا فِى اءَنْفُسِكُمْ اءَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشَآءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَآءُ وَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ
    ترجمه آيه :
    آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است ، تنها از آنِ خداست . (بنابراين ) اگر آنچه را در دل داريد آشكار سازيد يا پنهان داريد، خداوند شما را طبق آن محاسبه مى كند. پس هر كه را بخواهد (وشايستگى داشته باشد) مى بخشد و هر كه را بخواهد (ومستحقّ باشد) مجازات مى كند و خداوند بر هرچيزى تواناست .
    نكته ها:
    O علامه طباطبائى در تفسير الميزان مى فرمايد: حالات قلبى انسان دو نوع است : گاهى خطور است كه بدون اختيار چيزى به ذهن مى آيد و انسان هيچگونه تصميمى بر آن نمى گيرد كه آن خطور گناه نيست ، چون به دست ما نيست . امّا آن حالات روحى كه سرچشمه ى اعمال بد انسان مى شود و در عمق روان ما پايگاه دارد، مورد مؤ اخذه قرار مى گيرد.
    O ممكن است مراد آيه از كيفر حالات باطنى انسان ، گناهانى باشد كه ذاتا جنبه درونى دارد و عمل قلب است ، مانند كفر و كتمان حقّ، نه مواردى كه مقدّمه گناه بيرونى است .
    O انسان ، در برابر روحيّات ، حالات و انگيزه هايش مسئول است و اين مطلب مكرّر در قرآن آمده است . از آن جمله :
    # (يؤ اخذكم بماكسبت قلوبكم )(773) خداوند شما را به آنچه دلهاى شما كسب نموده است مؤ اخذه مى كند.
    # (فانّه اثم قلبه )(774) براستى كه كتمان كننده ، دل او گناهكار است .
    # (انّالسّمع و البصر والفؤ اد كلّ اولئك كان عنه مسئولا)(775) همانا گوش و چشم و دل ، هر كدام مورد سؤ ال هستند.
    # (انّ الّذين يحبّون ان تشيع الفاحشة فى الّذين امنوا لهم عذابٌ اءليمٌ فى الدّنيا والاءخرة )(776) علاقه قبلى به شيوع گناه و فساد در ميان مؤ منان ، سبب عذاب دنيا و آخرت است .
    O حضرت على عليه السّلام مى فرمايند: مردم بر اساس ‍ افكار ونيّات خود مجازات مى شوند.(777)
    پيام ها:
    1 خداوند، هم مالك مطلق است ؛ (للّه ما فى السموات و ما فى الارض ) و هم عالم مطلق ؛ (ان تبدوا...اوتخفوه ) و هم قادر مطلق . (واللّه على كلّ شى ء قدير)
    2 از كوزه همان برون تراود كه در اوست . اعمال انسان ها نشانگر طرز تفكّر و اعتقادات درونى آنهاست . (تبدوا ما فى انفسكم )
    3 مربّى بايد مردم را ميان بيم واميد نگه دارد. (يغفر، يعذّب )
    تفسير آيه : (285) ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَآ اءُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلُّ ءَامَنَ بِاللّهِ وَمَلََّئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ اءَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُواْ سَمِعْنَا وَاءَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ
    ترجمه آيه :
    پيامبر به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ايمان دارد و همه مؤ منان (نيز) به خدا و فرشتگان و كتاب ها(ى آسمانى ) و فرستادگانش ‍ ايمان دارند (و مى گويند:) ما ميان هيچ يك از پيامبران او فرق نمى گذاريم (و به همگى ايمان داريم ) و گفتند: ما (نداى حقّ را) شنيديم و اطاعت كرديم ،پروردگارا! آمرزش تو را (خواهانيم ) و بازگشت (ما) به سوى توست .
    نكته ها:
    O در اين آيه اصول دين (توحيد، نبوّت ، معاد) بيان شده و در آيه بعد، آمادگى انسان براى انجام تكاليف الهى و درخواست رحمت و مغفرت از خدا مطرح مى شود. لذا در حديث آمده است كه اين آيه و آيه بعد ارزش خاصّى دارند و تلاوت آن دو همانند گنج است .
    O تكريم پيامبر لازم است و حساب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله از ديگران جداست . لذا در اين آيه ابتدا نام رسول خدا و ايمان او آمد و سپس نام مؤ منان و عقايد آنان .
    پيام ها:
    1 تبلور مكتب در رهبر است . (آمن الرّسول بما انزل اليه )
    2 مبلغان دينى بايد به آنچه دعوت مى كنند، باور داشته باشند. (آمن الرسول ...)
    3 نزول كتب آسمانى ، براى پرورش وتربيت انسان هاست . (من ربّه )
    4 ايمان به همه انبيا لازم است ، چون تمام انبيا يك هدف دارند. (كتبه ورسله )
    5 زمينه ى دريافت مغفرت الهى ، ايمان وعمل است . (سمعنا واطعنا غفرانك ربّنا)
    6 در كنار ايمان و عمل ، باز هم بايد چشم اميد به رحمت و غفران الهى داشت . (سمعنا و اطعنا غفرانك ربّنا)
    7 بخشش ، از شئون ربوبيّت وزمينه ى پرورش است . (غفرانك ربّنا)
    تفسير آيه : (286) لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَآ إِنْ نَّسِيْنَآ اءَوْ اءَخْطَاءْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَآ إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَتُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ اءَنْتَ مَوْلنَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَفِرِينَ
    ترجمه آيه :
    خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانايى اش تكليف نمى كند، هركس آنچه از كارها (ى نيك ) انجام دهد به سود خود انجام داده و آنچه از كارها (ى بد) كسب كرده به ضرر خود كسب كرده است . (مؤ منان مى گويند:) پروردگارا! اگر (در انجام تكاليف چيزى را) فراموش يا خطا نموديم ، ما را مؤ اخذه مكن . پرودگارا! تكليف سنگين بر ما قرار مده ، آن چنان كه (به خاطر گناه و طغيان ) بر كسانى كه پيش از ما بودند قرار دادى . پروردگارا! آنچه را (ازمجازات ) كه طاقت تحمل آنرا نداريم ، بر ما مقرّر نكن و از ما درگذر و ما را بيامرز و در رحمت خود قرارده ، تو مولى و سرپرست مايى ، پس ما را بر گروه كافران پيروز گردان .
    نكته ها:
    O گاهى منشا فراموشى ، سهل انگارى خود انسان است كه قابل مؤ اخذه مى باشد. چنانكه خداوند مى فرمايد: (كذلك اءتَتك اياتنا فنَسيتَها و كذلك اليوم تنسى )(778) آن چنانكه آيات ما بر تو آمد و تو آنها را فراموش كردى ، همانگونه امروز نيز تو به فراموشى سپرده مى شوى . لذا در اين آيه از فراموش كارى در كنار خطاكارى ، طلب آمرزش مى شود. در ضمن از مجازات هاى سنگين كه در اثر طغيان و فساد امّت هاى پيشين بر آنها تحميل شد، درخواست عفو مى شود.
    در اين آيه انسان تمام مراحل لطف را از خداوند مى خواهد: مرحله اوّل عفو است كه محو آثار گناه و عقاب است . مرحله دوّم مغفرت و محو آثار گناه از روح است و مرحله سوّم بهره گيرى از رحمت پروردگار و پيروزى بر كافران مى باشد.
    O (لايكلّف اللّه نفسا الاّ وُسعها) در آيات ديگر نيز فرموده است : (ما جعل عليكم فى الدين من حرج )(779) و (يريد اللّه بكم اليسر)(780) پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز فرموده است : من به دين آسان و سهل مبعوث شده ام .(781)
    پيام ها:
    1 تكاليف الهى ، بيش از توان انسان نيست . (لا يكلّف اللّه نفسا الا وسعها)
    اسلام ، دينِ آسانى است ، نه سخت گيرى .
    2 اعمال ما آثارى دارد كه بازتابش به خود ما برمى گردد. (لها ما كسبت وعليها ما...)
    3 انسان ، آزاد و صاحب اختيار است . (لها ما كسبت )
    4 انجام يا ترك دستورات الهى ، سود وضررش براى خود ماست . (لها... عليها)
    5 كسانى كه مى گويند: (سَمِعنا واطعَنا) وسراپا عادل ومتّقى هستند، بازهم از خطا ونسيان هاى خود نگرانند ودعا مى كنند. (ان نسينا او اءخطاءنا)
    6 به تاريخ گذشتگان وحوادث تلخ آنان بنگريم تا درس عبرت گرفته وبه خدا پناه ببريم . (كما حَمَلتْه على الّذين من قبلنا)
    7 آداب دعا آن است كه ابتدا به ضعف خود اقرار كنيم ؛ (لا طاقة لنا) سپس به عظمت خداوند گواهى دهيم ؛ (انت مولينا) آنگاه خواست خود را مطرح كنيم . (واعف عنّا واغفرلنا وارحمنا) 8 - پيروزى اسلام بر كفر، خواسته دائمى مؤ منان است . (وانصرناعلى القوم الكافرين )

    fehrest page


    back page

  7. #27
    afsanah82
    مهمان

    جلد دوم

    جلد دوم
    مقدّمه ناشر
    انقلاب اسلامى ايران با رهبرى امام خمينى قدّس سرّه و حضور ملّت مسلمان و مبارزات شهداى گرانقدر قبل و بعد از پيروزى ، زمينه رشد و ترويج فرهنگ اسلامى و خصوصا قرآن كريم را فراهم آورد. در اين راستا دانشمندان درد آشناى حوزه هاى علميّه ، با تاءليف كتب مناسب در جهت تبليغ دين گام هاى بسيارى برداشتند.
    كتاب حاضر كه بخشى از مجموعه دوازده جلدى ((تفسير نور)) مى باشد، در جهت مهجوريت زاديى از قرآن و ارائه پيام هاى انسان ساز كلام الهى به شيوه اى نو و قلمى شيوا، توسط حجّت الاسلام والمسلمين محسن قرائتى به رشته تحرير درآمده است كه در سال 76 به عنوان كتاب سال جمهورى اسلامى ايران معرّفى گرديد.
    بدنبال چاپ اوّلين مجلدات اين تفسير، نظرات و پيشنهادات بسيارى از سوى فضلاى حوزه و دانشگاه طرح گرديد كه بيانگر علاقه و توجّه قشر فرهنگى جامعه ، به شناخت مفاهيم قرآن
    كريم از طريق اين شيوه مى باشد.
    اكنون به جهت آشنايى با شيوه ى كار و چگونگى ارائه تفسير نور، اين موارد به اختصار بيان مى شود كه خود نيز مى تواند راهگشاى طلاب جوان در جهت فعاليّت هاى تفسيرى باشد.
    شيوه كار
    پس از انتخاب حداقل دوازده تفسير معتبر از مفسّران شيعه و اهل سنّت ، از قدما و معاصران ، چند تن از طلاب فاضل با مطالعه دقيق آنها، به استخراج نكات و برداشت هاى تفسيرى آنها پرداخته و به صورت مكتوب آن را در اختيار مؤ لّف قرار مى دهند.
    ايشان ضمن مطالعه ى آن مطالب ، خود نيز به تحقيق و تتبّع پرداخته و با توجّه به نيازهاى دينى جامعه ، پيام هاى راهبردى قرآن را براى نسل امروز كه تشنه ى دريافت مفاهيم قرآنى هستند، در قالب نكات و پيام هاى آيه ، با نثرى ساده و روان ارائه مى دهند. البتّه در برخى موارد نيز برداشت هاى خود را مورد بحث و تبادل نظر با برخى بزرگان حوزه قرار مى دهند.
    نوشته هاى ايشان پس از ارائه در برنامه آينه وحى راديو، ويراستارى شده و قبل از چاپ يكبار ديگر توسط خودشان مورد بازبينى نهايى قرار مى گيرد.
    شيوه ارائه
    مطالب هر آيه در قالب 5 عنوان ارائه مى گردد:
    1- متن آيه ، كه با رسم الخط عثمان طه و با اعراب كامل ، تايپ و چندين بار مورد دقّت قرار گرفته است .
    2- ترجمه هر آيه ، كه به صورت گروهى و زير نظر مؤ لّف محترم و با استفاده از بهترين ترجمه هاى موجود، (حداقل 6 ترجمه ) نگارش يافته و به جهت گويايى و روانى آن ، مطالب توضيحى مورد لزوم در ميان پرانتز آمده است .
    3- نكته ها، كه امور زير در اين قالب عرضه گرديده است :
    الف : بيان ريشه و ترجمه ى لغات مشكل آيه .
    ب : بيان شاءن نزول آيه كه در فهم محتواى آيه نقش كليدى داشته است .
    ج : بيان آيات مرتبط با آيه كه در فهم موضوعى قرآن تاءثير به سزايى دارد.
    د: بيان روايات ذيل آيه ، كه در اين بخش با توجّه به گستردگى روايات ، تنها به ذكر نمونه هايى بسنده شده است .
    ه‍ : بيان برخى توضيحات براى روشن تر شدن مفهوم آيه .
    و: طرح برخى پرسش ها و پاسخ ‌گويى به آنها.
    4- پيام ها، كه مقصود اصلى مؤ لّف از اين تفسير همين بخش بوده است تا نشان دهد قرآن كتاب زندگى بشر در همه ى عصرها و براى همه نسل هاست . البته مستند برداشت هاى مؤ لّف ، چنانكه در پايان هر پيام آمده است يكى از امور زير مى باشد:
    الف : مفردات كلمات هر آيه .
    ب : عبارتى مركّب از چند كلمه .
    ج : رابطه ى صدر و ذيل آيه .
    د: رابطه ى هر آيه با آيات قبل .
    5- پاورقى كه نشانى آيات و روايات و كتب تفسيرى را باختصار آورده است . همچنين مطالبى مربوط به آيه كه در قالب نكته ها و پيام ها نمى گنجيده ، در پاورقى ذكر شده است .
    تذكّرات لازم :
    1- گاهى تعداد نكته ها و پيام هاى يك آيه ، از يك مورد تجاوز نكرده است كه به جهت حفظ قالب كار، بازهم عنوان نكته ها و پيام ها به صورت جمع آمده است .
    2- در مورد كتب تفسيرى ، هرجا كه مراد، مطالب آن تفسير در ذيل آيه بوده است ، نشانى جلد و صفحه ذكر نشده است .
    در پايان از زحمات آقايان سيّد جواد بهشتى ، رحمت جعفرى ، حسن دهشيرى و محمود متوسل كه در تتبّع و بررسى تفاسير و آقاى على محمّد متوسلى كه در امر مقابله و تصحيح نهايى اين جلد نهايت همكارى را داشته اند صميمانه تشكّر مى گردد.
    و همچنين اعلام مى داريم : با همه ى تلاش هايى كه در جهت حفظ اصول و قواعد فوق و تصحيح اغلاط تايپى صورت گرفته است ، يقينا نواقص و كاستى هايى در عرضه اين تفسير وجود دارد كه اميدواريم همچون گذشته خوانندگان گرامى بذل محبّت نموده و با ارسال نظرات و پيشنهادات خود، به نشانى :
    تهران صندوق پستى 586/14185
    ما را در جهت اصلاح و تكميل آن يارى نمايند وپيشاپيش سپاس ‍ ماراپذيراباشند.
    مركز فرهنگى درسهايى از قرآن
    مقدّمه مؤ لّف
    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
    در سال 1378 كه براى تجديد چاپ جلد اوّل ((تفسير نور)) توسط ((مركز فرهنگى درسهايى از قرآن )) يك بار ديگر آن را با دقّت مطالعه كردم ، مطالبى را حذف يا ادغام نموده و مطالب جديدى را كه خداوند به ذهنم انداخت و يا از ((تفسير راهنما)) و ((نخبة التفاسير)) استفاده مى شد به مطالب قبلى اضافه كردم .
    در يك لحظه به فكر فرو رفتم ، نوشته اى را كه بعد از دو سه سال به دست خودم تغيير مى دهم ، اگر به قيامت برسد و از نظر اولياى خدا و فرشتگان و از همه بالاتر خداوند بگذرد چقدر تغيير خواهد كرد. تازه اين اصلاحات و تغييرات به شرطى مفيد است كه اصل كار با ريا و سُمعه وعُجب ، حبط و باطل نشده باشد.
    به هر حال زحمت ها كشيدم ، ولى نمى دانم حتّى يك صفحه ى آن در قيامت سبب نجاتم خواهد شد يا نه !
    البتّه قرآن نور است ونقص از كار ونوشته هاى ماست . به هر حال به لطف خداوند اميدوارم تا همانگونه كه در گلستان ، خاك به گل تبديل مى شود، در سايه ى آيات نورانى قرآن ، نوشته هاى ما نيز به نور تبديل گردد.
    اللّهم آمين
    محسن قرائتى
    6-/4/78
    سيماى سوره آل عمران
    سوره آل عمران داراى دويست آيه است و آيات آن از يك نظام و هماهنگى خاصّى برخوردارند. اين سوره در مدينه نازل شد و نزول آن زمانى بود كه نداى دعوت اسلام درجهان آن روز بلند ودشمنان حساس وگوش به زنگ شده بودند.
    چنانكه در تفسير الميزان آمده است ، عدّه اى از مسيحيان منطقه ى نجرانِ يمن ، براى شنيدن سخنان پيامبر به مدينه آمدند كه هشتاد وچند آيه اوّل اين سوره براى توضيح معارف اسلام به آنان يكجا نازل گرديد و با ماجراى مباهله به انجام رسيد.
    همچنين ماجراى جنگ اُحد و دعوت مسلمانان به صبر و پايدارى ، در اين سوره مطرح شده است . نام اين سوره بر اساس آيات 33 و 35 آن مى باشد كه ماجراى تولّد مريم فرزند عِمران را بيان مى دارد. لذا مراد از آل عمران در اين سوره ، حضرت مريم عليها السّلام و حضرت عيسى عليه السّلام مى باشند، گرچه نام پدر حضرت موسى نيز، عمران بوده است .
    تفسير آيه :(1) الَّمَّ
    ترجمه :
    الف لام ميم
    بِسْمِ اللّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ
    به نام خداوند بخشنده ى مهربان
    نكته ها
    o در جلد اوّل تفسير، درباره ى آيه (بِسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) گفته شد كه از جايگاه خاصّى برخوردار وخود آيه اى مستقل است . گفتن آن در اوّل هر كار سفارش شده و تكرار آن درابتداى هر سوره ، نشانه ى اهميّت آن است . (بسم اللّه ) مخصوص اسلام نيست وپيامبران ديگر نيز اين آيه را با همين عبارت بكار برده اند. اينكه (بسم اللّه ) با حرف ((باء)) شروع شده كه به معناى استمداد و كمك خواهى است ، نشانه ى آن است كه بدون خواست واراده او هيچ كارى صورت نمى گيرد.
    استعانت از خدا، يعنى كمك گرفتن از تمام صفات او. او رحمن و رحيم است و چشم اميد ما به رحمت اوست ، رحمتى گسترده و عمومى براى اين جهان و آن جهان . آرى ! ديگران يا رحم ندارند و يا رحمشان محدود به افراد خاص و يا زمان و مكان خاصّى است و هدفشان از رحم كردن بازگشت آن است ، نظير علفى كه به حيوان يا دانه اى كه به مرغ مى دهند تا از او بهره مند شوند. رحمتى گسترده و ابدى براى همه بدون قصد بازگشت مخصوص ‍ خداوند است . پس از چنين خداى رحمن و رحيمى استمداد كنيم و بگوييم : ((بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ))
    o چنانكه در سوره ى بقره ذكر شد (المَّ) از حروف مقطعه است . شايد مشهورترين و بهترين نظر درباره حروف مقطعه همين باشد كه بگوييم رمزى است ميان خدا و پيامبرش .(1) و يا اعلام اين موضوع باشد كه قرآن ، كلام الهى نيز از همين حروف الفبا تاءليف يافته ، ولى با اين حال معجزه است . اگر شما هم مى توانيد از همين حروف ، كتابى همچون قرآن بياوريد. همان گونه كه قدرت الهى از خاك ، انسان مى آفريند ولى بشر از خاك ، سفال و آجر و كوزه مى سازد. اين تفاوت قدرت الهى با قدرت بشرى است .
    O حروف مقطّعه (الم ) در ابتداى شش سوره بقره ، آل عمران ، عنكبوت ، روم ، لقمان و سجده آمده است .
    تفسير آيه :(2) اللَّهُ لاََّ إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ
    ترجمه :
    خداوند كه معبودى جز او نيست ، زنده وپاينده است .
    نكته ها
    o ((قَيّوم )) به كسى گفته مى شود كه خود به ديگرى تكيه نداشته باشد، ولى ديگران به او تكيه دارند و يا قوام بخش همه چيز است .
    O خداوند در آفريدن ، تدبير و تسلّط كامل دارد. عوامل و اسباب مادّى وسيله ى پيدايش مى شوند، ولى مستقل نيستند و سبب بودنشان از خودشان نيست . موجودات ديگر، علم ، حيات و قدرت مستقلّى ندارند. تنها او زنده اى است كه زندگى هر موجود زنده وابسته به اوست .
    در دعاى جوشن كبير مى خوانيم : او قبل از هر زنده اى زنده وبعد از هر زنده اى زنده است . هيچ زنده اى شريك او نيست و به كسى نياز ندارد. جان همه ى زنده ها و رزق آنها به دست اوست . او زنده اى است كه زنده بودن خود را از كسى ارث نبرده است .
    پيام ها
    1- توحيد، سرلوحه ى كتب آسمانى است . (لااله الاّ هو)
    2- شرط معبود شدن ، داشتن كمالات ذاتى است و تنها خداوند است كه قائم به ذات خويش و بى نياز مطلق است . (الحىّ القيّوم )
    تفسير آيه :(3) نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَبَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَاءَنزَلَا لتَّوَْريةَ وَ الاِْنجِيلَ
    ترجمه :
    او كتاب را به حقّ بر تو نازل كرد، كه تصديق كننده كتاب هاى پيشين است و (او بود كه ) تورات و انجيل را فرو فرستاد.
    نكته ها
    o كلمه ى ((تورات ))، در زبان عِبرى به معناى شريعت و قانون است . تورات كنونى داراى پنج بخش به نام هاى : 1 سِفر پيدايش 2 سِفر خروج 3 سِفر لاويان 4- سِفر اعداد 5 سِفر تثنيه مى باشد. از آنجايى كه در تورات شرح وفات و دفن حضرت موسى عليه السّلام مطرح شده ، معلوم مى شود كه اين مطالب بعد از حضرت موسى جمع آورى شده است .
    O كلمه ى ((انجيل ))، ريشه يونانى دارد و به معناى بشارت است . انجيل نام كتاب مسيحيان است و قرآن هر كجا از آن نام برده ، به صورت مفرد بيان كرده است ، ولى امروزه در ميان مسيحيان اناجيل متعدّد وجود دارد كه همه پس از حضرت عيسى عليه السّلام و بدست ياران و پيروان او نوشته شده اند. اين اناجيل كه به نام خود آنان معروف است ، عبارتند از: ا انجيل مَتّى . 2 انجيل مرقس . 3 انجيل لوقا. 4 انجيل يوحنّا.
    پيام ها
    1- آمدن كتب آسمانى ، جلوه اى از قيّوميّت خداست . (القيّوم نزّل عليك الكتاب )
    2- نزول قرآن بر پيامبر، مربوط به شخصيّت او و تكريم خداوند از اوست . (نزل عليك الكتاب ) كلمه ((عليك )) مقدّم بر كلمه ((الكتاب )) است .
    3- قرآن از هرگونه باطلى مصونيّت داشته و منطبق با حقيقت است . (بالحقّ)
    4- كتاب هاى آسمانى انبيا، مؤ يّد يكديگرند. (مصدّقا لما بين يديه )
    5- تصديق كتب آسمانى پيشين ، عاملى براى وحدت خداپرستان و يكى از شيوه هاى دعوت ديگران است . (مصدّقاً)
    6- تصديق قرآن نسبت به تورات و انجيل ، حقّى بزرگ بر اديان سابق است ، و گرنه با خرافاتى كه وارد تورات و انجيل شده ، آسمانى بودن آنها به كلّى فراموش مى شد. (مصدّقاً)
    7- با آنكه مراحل تربيت الهى ، ابزار و دستورالعمل هاى آن در هر زمان و شرايط متفاوت بوده اند، ولى از آهنگ تكاملى ووحدت در هدف برخوردارند. (مصدقاً)
    تفسير آيه :(4) مِنْ قَبْلُ هُدىً لِّلنَّاسِ وَاءَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَِايَتِا للَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ
    ترجمه :
    او پيش از اين (تورات و انجيل را) براى هدايت مردم (فرو فرستاد) و اينك فرقان را (كه وسيله ى تميز حقّ از باطل است ) نازل كرد، البتّه براى كسانى كه به آيات الهى كفر ورزند، عذاب شديدى است و خداوند شكست ناپذير صاحب انتقام است .
    نكته ها
    o يكى از نام هاى قرآن ، فرقان است . فرقان ، يعنى آنچه مايه ى افتراق ، جدايى و فرق گذاشتن است . از آنجا كه راه تشخيص حقّ از باطل ، در همه امور قرآن مى باشد، لذا به آن فرقان گفته شده است .
    O عذاب شديد مخصوص آخرت نيست . در اين آيه نفرموده كه عذاب كفّار مربوط به آخرت است ، زيرا گاهى سرگرمى و حرص بر اندوختن مال و غفلت از خداوند و معنويات خود عذاب است . در آيه 85 سوره توبه مى فرمايد: خداوند به گروهى مال و اولاد مى دهد تا بدان ها عذابشان كند.
    O امام صادق عليه السّلام درباره ى (انزل الفرقان ) فرمودند: هر امر محكم ، فرقان است و كتاب در (انزل الكتاب )، مجموع قرآن است .(2)
    پيام ها
    1- هدايت مردم ، يك سنّت هميشگى الهى بوده است . (من قبل )
    2- مخاطب كتب آسمانى ، عموم مردم هستند، نه قبيله و نژاد خاص . (للنّاس )
    3- قرآن ، وسيله ى شناخت حقّ از باطل است . (و انزل الفرقان )
    4- هركجا ميان سليقه ها، افكار و عقايد به هر نحو دچار تحيّر شديم ، حرف آخر از آن قرآن است . (حتّى اگر در ميان روايات نيز دچار حيرت شديم ، بايد به حديثى توجّه كنيم كه مطابق با قرآن باشد.) (الفرقان )
    5- بعد از نزول آن همه كتاب و اسباب هدايت ، جزاى شخص لجوج عذاب شديد است . (عذاب شديد)
    6- عذاب الهى ، پس از اتمام حجّت بر مردم است . (هدى للناس ... الّذين كفروا... لهم عذاب شديد)
    7- اين آيه مايه ى دلگرمى و تسليت خاطر پيامبر و مؤ منان است كه خداوند به حساب كفّار سرسخت مى رسد. (عزيز ذوانتقام )
    8- سرچشمه كيفر و انتقام او، عملكرد ماست ، وگرنه او عزيزى است كه هيچ كمبودى ندارد. (عزيز ذوانتقام )
    9- كفر مردم در خداوند اثرى ندارد. (كفروا، واللّه عزيز)
    تفسير آيه :(5) إِنَّ اللَّهَ لاَ يَخْفَى عَلَيْهِ شَى ءٌ فِى الاَْرْضِ وَلاَ فِى السَّمَآءِ
    ترجمه :
    همانا هيچ چيز، نه در زمين و نه در آسمان ، بر خداوند پوشيده نمى ماند.
    نكته ها
    o در چند آيه ى قبل ، سخن از قيّوم بودن خداوند بود. در اين آيه ، آشكار بودن همه چيز براى او مطرح شده ، كه جلوه اى از قيّوميّت اوست .
    پيام ها
    1- خداوند بر همه چيز آگاه است . ما وهمه ى هستى هر لحظه در محضر خدا هستيم ، در محضر او گناه نكنيم . با توجّه به آيه قبل ، استفاده مى شود كه كفر و معصيتِ هيچ كس بر خدا پوشيده نيست . (كفروا... لا يخفى عليه شى ء)
    2- تعدّد افراد، تعدّد اعمال ، تعدّد مكان ها وزمان ها هيچ كدام مساءله اى را بر خداوند پنهان نمى سازد. (فى الارض ولا فى السماء)
    تفسير آيه :(6) هُوَ الَّذِى يُصَوِّرُكُمْ فِى الاَْرْحَامِ كَيْفَ يَشَآءُ لاََّ إِلَهَ إِلا هُوَا لْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
    ترجمه :
    او كسى است كه شما را آنگونه كه مى خواهد در رحم ها صورت مى دهد. جز او كه مقتدر حكيم است ، معبودى نيست .
    نكته ها
    o شكل گيرى جنين در رحم ، نشانه ى ديگرى از قيّوم بودن خداوند است كه در آيات قبل خوانديم .
    O موضوع صورت گيرى انسان در رحم مادر، در ميان دو آيه ى نزول كتاب آمده است ، شايد رمز اين باشد كه خدايى كه در رحم مادر به شما سر و سامان مى دهد، با تشريع قوانين الهى و ارسال كتب آسمانى ، به رشد آينده و ابدى شما نيز سامان مى بخشد.
    O تاءثير هريك از عوامل وراثتى ، بهداشتى ، غذايى ويا روانى در شكل گيرى صورت و جسم افراد نيز از سنّت هاى الهى ودر مدار قدرت وتدبير وحكمت اوست .
    پيام ها
    1- منشاء تكوين و تشريع يكى است . آن كه براى هدايت شما كتاب فرستاده ، همان است كه شما را آفريده است . (هدىً للنّاس ... يصوّركم )
    2- صورت گرى انسان در رحم مادر، تنها بدست اوست . (هو الّذى يصوّركم )
    3- اكنون كه صورت بندى ها به دست اوست ، يكديگر را به خاطر شكل و قيافه سرزنش نكنيم . (هوالّذى يصوّركم )
    4- قدرت نمايى او محدود به مكان و زمان خاصّى نيست . (يصوّركم فى الارحام )
    5- تفكّر در آفرينش خود، عامل ايمان به خداوند است . (يصوّركم ... لااله الاّ هو)
    6- گرچه خداوند به هر كارى قادر است ؛ (كيف يشاء) ولى كارى بر خلاف حكمت نمى كند. (هوالعزيزالحكيم )
    7- صورت هاى گوناگون افراد بشر، نشانه ى قدرت و حكمت اوست . (يصوّركم ... العزيز الحكيم )
    تفسير آيه :(7) هُوَ الَّذِى اءَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَبَ مِنْهُ ءَايَتٌ مُّحْكَمَتٌ هُنَّ اءُمُّا لْكِتَبِ وَ اءُخَرُ مُتَشَبِهَتٌ فَاءَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَبَهَ مِنْهُ ابْتِغَآءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَآءَ تَاءْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَاءْوِيلَهُ إِلا اللَّهُ وَالرَّ سِخُونَ فِى الْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَاَمَنَّا بِهِ كُلُّ مِّنْ عِنْدِ رَبِّنَاوَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ اءُوْلُواْ الاَْلْبَبِ
    ترجمه :
    او كسى است كه اين كتاب را بر تو نازل كرد. بخشى از آن ، آيات محكم (روشن و صريح ) است كه اصل و اساس اين كتاب را تشكيل مى دهد. (و هرگونه ابهامى در آيات ديگر، با مراجعه به اين محكمات روشن مى شود) و بخشى از آن ، آيات متشابه است (كه احتمالات مختلفى در معناى آيه مى رود، ولى با توجه به آيات محكم ، تفسير آنها روشن مى شود.) امّا كسانى كه در دلهايشان انحراف است ، به جهت ايجاد فتنه (و گمراه كردن مردم ) و نيز به جهت تفسير آيه به دلخواه خود، به سراغ آيات متشابه مى روند، در حالى كه تفسير اين آيات را جز خداوند و راسخان در علم نمى دانند. آنان كه مى گويند: ما به آن ايمان آورده ايم همه ى آيات از طرف پروردگار ماست (خواه محكم باشد يامتشابه ) و جز خردمندان پند نگيرند.
    نكته ها
    o در اين آيه ، چند سؤ ال مطرح است :
    سؤ ال : قرآن در يكجا همه ى آيات خود را محكم دانسته و فرموده : (كتاب اُحكمت آياته )(3) و در جاى ديگر همه را متشابه دانسته و فرموده : (كتابا متشابها)(4) ولى در اين آيه بعضى را محكم وبعضى را متشابه معرّفى نموده است ، مساءله چيست ؟
    پاسخ : آنجا كه فرمود: تمام آياتِ قرآن محكم است ، يعنى سخن سست و بى اساس در هيچ آيه اى نيست و آنجا كه فرمود: همه ى آيات متشابه هستند، يعنى سيستم و آهنگ آيات قرآن ، هماهنگ ، يكنواخت و شبيه بهم است .
    اما با اين حال ، از نظر فهم مردم همه ى آيات يكسان نيستند، بعضى صريح و روشن و همه كس فهم ، ولى بعضى داراى معانى بلند وپيچيده اند كه همين امر موجب شبهه و اشتباه آنان مى گردد.
    سؤ ال : چرا در قرآن آيات متشابه به كار رفته است ؟
    پاسخ : اوّلا: وجود آيات متشابه زمينه ى فكر و تدّبر در آيات است .
    ثانيا: موجب رجوع مردم به رهبران آسمانى مى شود. آرى ، اگر همه ى درس آسان باشد، شاگرد احساس نياز به استاد نمى كند.
    ثالثا: متشابهات وسيله آزمايش مردم است . گروهى كژانديش ، از لابلاى آنها به سراغ اهداف شوم خود مى روند و گروهى انديشمند، به فرموده امام رضا عليه السّلام با مراجعه به محكمات ، معناى صحيح آيات را كشف مى نمايند.(5)
    سؤ ال : نمونه آيات متشابه كدام است ؟
    پاسخ : در قرآن مى خوانيم : (الى ربّها ناظرة )(6) در قيامت ، چشم ها به پروردگارشان مى نگرند. چون عقل سليم ، جسم بودن را براى خداوند محال مى داند و در آيات ديگر قرآن نيز مى خوانيم : (لاتدركه الابصار)(7) چشمها او را درك نمى كنند، لذا مى فهميم كه مراد از نگاه به پروردگار، نگاه به لطف و پاداش او در قيامت است .
    همچنين مراد از ((دست خدا)) در آيه ى (يداللّه فوق ايديهم ) قدرت اوست ، چنانكه در فارسى نيز مى گوييم : فلانى در فلان شهر يا اداره دست دارد، يعنى قدرت دارد. وگرنه خداوند كه جسم نيست تا دست و پا داشته باشد. قرآن نيز مى فرمايد: (ليس كمثله شى ء)(8) او همانندى ندارد.
    اين گونه آيات ، سبب انحراف ساده انديشانى شده كه به آيات ديگر توجّه ندارند و از مفسّران واقعى يعنى اهل بيت پيامبر عليهم السّلام جدا افتاده اند و شايد به جهت همين خطرات باشد كه قرآن ، خود به ما سفارش نموده است هنگام قرائت قرآن از شرّ شيطان به خداوند پناه ببريد. (فاذا قراءت القرآن فاستعذ باللّه من الشيطان الرجيم )(9)
    سؤ ال : تاءويل قرآن به چه معناست ؟
    پاسخ : مراد از تاءويل ، اهداف و معارف و اسرار پشت پرده اى است كه بعد روشن مى شود. نظير تعبير خوابى كه حضرت يوسف ديد و بعد روشن شد و يا اسرارى كه در شكستن كشتى توسط خضر و موسى بود كه بعد روشن شد.
    O در روايات مى خوانيم : آيات ناسخ ، از محكمات وآيات منسوخ از متشابهات قرآن است و ائمه معصومين عليهم السّلام مصداق بارز راسخون در علم هستند.(10) همچنان كه خروج كنندگان بر حاكم اسلامى ، كج انديشانى هستند كه به دنبال آيات متشابه مى روند.(11)
    o حضرت على عليه السّلام در نهج البلاغه (12) از راسخان در علم ستايش مى كند. آنان كه به عجز علمى خود اعتراف دارند و از تعمق در چيزى كه ضرورتى ندارد دست باز مى دارند.
    پيام ها
    1- هر كس همه ى آيات را نمى فهمد. (و اُخر متشابهات )
    2- قلب هاى منحرف ، منشاء فساد و فتنه است . (فى قلوبهم زيغ فيتّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة )
    3- فتنه ، تنها آشوب نظامى و فيزيكى نيست ، تفسير به راءى و تحريفِ فرهنگ و معانى آيات ، نيز فتنه است . (ابتغاء الفتنة )
    4- گاهى حقّ دستاويز باطل مى شود. (ابتغاء الفتنة )
    5- هدف نهايى و مقصد اعلاى آيات الهى را تنها خدا و راسخان در علم مى دانند. (ومايعلم تاءويله الا اللّه و الراسخون فى العلم )
    6- نام راسخان در علم در كنار نام مقدّس خداوند آمده و مقامشان بعد از مقام الهى است . (ومايعلم تاءويله الا اللّه و الراسخون فى العلم )
    7- علم ، درجاتى دارد كه بالاترين آن آشنا شدن به تاءويل و رسيدن به هدف نهايى است . (ومايعلم تاءويله الا اللّه و الراسخون فى العلم )
    8- عالمان واقعى بى تكبّرند. (والراسخون فى العلم يقولون امنّا به )
    9- گرايش به باطل ، مانع از رسوخ علم است . (الراسخون فى العلم ) در برابر (فى قلوبهم زيغ ) قرار داده شده است .
    10- هر چه را نمى فهميم انكار نكنيم . (كل من عند ربّنا)
    11- نزول آيات محكم و متشابه ، در مسير تربيت است . (كل من عند ربّنا)
    تفسير آيه :(8) رَبَّنَآ لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنْكَ رَحْمَةًاِنَّكَ اءَنتَ الْوَهَّابُ
    ترجمه :
    (راسخان در علم مى گويند:) پروردگارا! پس از آن كه ما را هدايت كردى ، دلهاى مارا به باطل مايل مگردان و از سوى خود مارا رحمتى ببخش . به راستى كه تو خود بسيار بخشنده اى .
    پيام ها
    1- به علم و دانش خود مغرور نشويم ، از خداوند هدايت بخواهيم . (ربّنا لاتزغ قلوبنا...)
    2- نشانه ى علم واقعى و رسوخ در علم ، توجّه به خدا و استمداد از اوست . (الاّ الراسخون فى العلم ... ربّنا لاتزغ قلوبنا)
    3- محور هدايت و گمراهى ، قلب و افكار انسانى است . (لاتزغ قلوبنا)
    4- در خط قرار گرفتن خيلى مهم نيست ، از خط خارج نشدن بسيار اهميّت دارد. (بعد اذ هديتنا...)
    5- هديه و هبه ى دائمى و بى منّت ، مخصوص اوست . (انّك انت الوهّاب )
    تفسير آيه :(9) رَبَّنَآ إِنَّكَ جَامِعُ الْنَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُخْلِفُا لْمِيعَادَ
    ترجمه :
    (راسخان علم در ادامه دعا گويند:) پروردگارا! همانا تو مردم را براى روزى كه در آن شكى نيست گرد آورى . همانا خداوند وعده ى خود را تخلّف نمى كند.
    نكته ها
    o كسى كه به قيامت ايمان دارد؛ (ليوم لاريب فيه ) نگران بد عاقبت شدن خود مى شود و از خداوند استمداد مى كند.
    O منشاء خُلف وعده ، غفلت ، عجز، ترس ، جهل و يا پشيمانى است كه هيچ كدام از اينها در ذات مقدّس الهى راه ندارد. (لايخلف الميعاد)
    پيام ها
    1- راسخان در علم ، به آينده و قيامت چشم دوخته اند. (انك جامع الناس ليوم ...)
    2- توجّه به حالات روحى در دنيا؛ (لاتزغ قلوبنا) وپاسخگويى به اعمال در آخرت ، نشانه ى دانشمندان واقعى است . (ليوم لاريب فيه )
    3- روز قيامت ، هم روز جمع است كه مردم يكجا براى حسابرسى جمع مى شوند؛ (جامع الناس ) و هم روز فصل است كه بعد از محاكمه ، هر يك جداگانه به جايگاه خود مى روند. (انّ يوم الفصل كان ميقاتا)(13)
    4- راسخان در علم به قيامت يقين دارند، (لاريب فيه ) چون به وفاى خداوند يقين دارند. (لايخلف الميعاد)
    تفسير آيه :(10) إِنَّ الَّذينَ كَفَرُواْ لَنْ تُغْنِىَ عَنْهُمْ اءَمْوَ لُهُمْ وَلاََّ اءَوْلَدُهُمْ مِّنَ اللَّهِشَيْئاً وَاءُوْلََِّكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ
    ترجمه :
    همانا كسانى كه كفر ورزيدند، نه اموالشان و نه فرزندانشان در برابر (عذاب ) خدا (در قيامت ) هيچ به كارشان نمى آيد وآنان خود هيزم و سوخت آتشند.
    نكته ها
    o ((وَقود)) به معناى مادّه ى سوختنى است . وسيله ى آتش زايى دوزخ دو چيز است : سنگ ها و انسان ها؛ (وقودها الناس و الحجارة )(14) خصلت ها و افكار و اعمال ، هويّت انسان را دگرگون مى كند و انسان به سوخت آتش ‍ تبديل و خود عامل سوختن خود مى شود.
    O غير او هيچ كس ، نه در دنيا و نه در آخرت ، نيازهاى واقعى انسان را تاءمين نمى كند و انسان در هر حال به او نيازمند است .
    پيام ها
    1- به مال و فرزند مغرور نشويد. دلبستگى به غير خدا هر چه باشد، محكوم است . (لن تغنى عنهم اموالهم ولا اولادهم )
    2- كفر، انسان را از مدار انسانيّت خارج و در حدّ اشياى مادّى و طبيعى پايين مى آورد. (اولئك هم وقود النّار)
    تفسير آيه :(11) كَدَاءْبِ ءَالِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُواْ بَِايَتِنَا فَاءَخَذَهُمُا للَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ
    ترجمه :
    (شيوه كفّار) مانند روش فرعونيان و كسانى است كه پيش از آنها بودند، آيات مارا تكذيب كردند، پس خداوند آنها را به (كيفر) گناهانشان بگرفت . و خدا سخت كيفر است .
    پيام ها
    1- بعد از بيان كلّيات ، بيان نمونه ها لازم است . (كفروا... كداءب آل فرعون )
    2- تكيه بر قدرت مادّى ، مال و اولاد، شيوه ى فرعون است . (كداءب آل فرعون )
    3- تاريخ و تجربه ى گذشتگان ، بهترين درس است . (كداءب آل فرعون ...)
    فرعون و آل فرعون كه قهرمان قدرت و زور بودند، در برابر قهر خداوند نتوانستند لحظه اى مقاومت كنند، شما به اين مال و قدرت اندك خود ننازيد.
    4- گاهى نقش اطرافيان طاغوت از خود طاغوت كمتر نيست . (كداءب آل فرعون )
    5- گناه بد است ، ولى بدتر از آن عادت به گناه و روحيّه ى گناه است . (كداءب آل فرعون و...)
    6- خصلت ها، شيوه ها واعمال وگناهان مشابه ، جزا و پاداش مشابه دارد. (كداءب آل فرعون )
    7- عامل هلاكت امّت ها، گناهان آنان بوده است . (فاءخذهم اللّه بذنوبهم )
    8- آنجا كه گناه جزو روحيّه و عادت شد، عقوبت پروردگار سخت است . (كداءب ... شديد العقاب )
    تفسير آيه :(12) قُلْ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَا لْمِهَادُ
    ترجمه :
    به كسانى كه كافر شدند بگو: به زودى شكست مى خوريد و به سوى جهنّم رانده مى شويد و چه بد جايگاهى است .
    نكته ها
    o چنانكه در تفاسير مجمع البيان وكبير ومراغى آمده است : وقتى مسلمانان در سال دوّم هجرى در جنگ بدر پيروز شدند، گروهى از يهود گفتند: اين پيروزى نشانه ى صدق محمّد صلّى اللّه عليه و آله است ، چون در تورات آمده است : او بر دشمنانش پيروز مى شود. گروهى ديگر از يهود گفتند: عجله نكنيد، شايد در جنگ هاى ديگر شكست بخورد. وقتى در سال سوّم ، جنگ اُحد پيش آمد ومسلمانان شكست خوردند، اين گروه از يهوديان خوشحال شدند.
    آيه نازل شد كه زود قضاوت نكنيد، در آينده ى نزديك شما شكست مى خوريد. طولى نكشيد كه مسلمانان ، يهود بنى قريظه و بنى نضير مدينه را درهم شكستند و در فتح مكّه نيز مشركان را از بين بردند.
    پيام ها
    1- دلدارى مؤ منان و تهديد كفّار، نشانه رهبرى صحيح و ايمان به هدف است . (قل للذين كفروا ستغلبون )
    2- يكى از معجزات قرآن ، پيشگويى هاى صادق آن است . (ستغلبون )
    3- حق ، پيروز و كفر، محكوم به شكست است . (ستغلبون )
    4- با شايعات وتبليغات دشمن ، برخورد كنيد. (ستغلبون )
    5- از شكست هايى نگران باشيد كه به جهنّم منتهى مى شود، والاّ در هر جنگى احتمال شكست وجود دارد. (ستغلبون وتحشرون الى جهنّم )
    تفسير آيه :(13) قَدْ كَانَ لَكُمْ ءَايَةٌ فِى فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَتِلُ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَاءُخْرى كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِّثْلَيْهِمْ رَاءْىَ الْعَيْنِ وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشَآءُ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَعِبْرَةً لاُِّولِى الاَْبْصَرِ
    ترجمه :
    به يقين در دو گروهى كه (در جنگ بدر) با هم روبرو شدند، براى شما نشانه (و درس عبرتى ) بود. گروهى در راه خدا نبرد مى كردند و گروه ديگر كه كافر بودند (در راه شيطان و هوس خود.) كفّار به چشم خود مسلمانان را دو برابر مى ديدند (واين عاملى براى ترس آنان مى شد) وخداوند هر كس را بخواهد به يارى خود تاءييد مى كند. همانا در اين امر براى اهل بينش ، پند وعبرت است .
    نكته ها
    o اين آيه مربوط به جنگ بدر است كه دو گروهِ مسلمانان و كفّار در برابر يكديگر قرار گرفتند. در اين نبرد تعداد مسلمانان سيصد وسيزده نفر بود كه هفتاد وهفت نفر آنها از مهاجرين و دويست وسى وشش ‍ نفر از انصار بودند. پرچمدار مهاجرين حضرت على عليه السّلام و پرچمدار انصار سعدبن عباده بود. مسلمانان هفتاد شتر، دو اسب ، شش زره و هشت شمشير داشتند، ولى لشكر كفر بيش از هزار رزمنده و صد اسب سوار داشت . مسلمانان در آن جنگ با دادن بيست ودو شهيد 14 نفر از مهاجرين و8 نفر از انصار بر دشمن كافر با 70 كشته و70 اسير پيروز شدند.
    O جنگ بدر با پيش بينى قبلى انجام نشد. هدف ، مصادره اموال كفّار به تلافى مصادره ى اموال مسلمين مهاجر از مكّه بود كه به جنگ و برخورد نظامى انجاميد. (فى فئتين التقتا)
    o سؤ ال : در اين آيه مى خوانيم كه كفّار، مسلمانان را دو برابر ديدند؛ (يرونهم مثليهم ) در حالى كه در آيه 44 سوره انفال مى خوانيم : مسلمانان در چشم كفّار كم جلوه كردند؛ (يقلّلكم فى اعينهم ) چگونه چنين چيزى ممكن است ؟
    پاسخ : در آغاز جنگ ، مسلمين را كم ديدند تا جراءت هجوم پيدا كنند و از كفّار مكّه كمك نخواهند، ولى در هنگام جنگ ، آنان را زيادى ديدند و خود را باختند. بنابراين كم ديدن و زياد ديدن در دو مرحله و دو زمان بود، لذا تناقضى نيست .(15)
    پيام ها
    1- هدف جنگ بايد خدا و دين خدا باشد. (فى سبيل اللّه )
    2- رزمندگان مسلمان داراى يك هدف هستند. (فئة تقاتل فى سبيل اللّه ) (ولى رزمندگان كافر هركدام براى هدفى به جنگ آمده اند.)
    3- آنجا كه خدا بخواهد ديدها، برداشت ها و افكار عوض مى شود. با همين چشم همين جمعيّت را دو برابر مى بيند. (يرونهم مثليهم راءى العين )
    4- يكى از امدادهاى غيبى ، ايجاد رُعب در دل دشمنان است . (يرونهم مثليهم ... و اللّه يؤ يّد)
    5- جنگ بدر نشان داد كه اراده خداوند بر اراده خلق غالب ، و تنها امكانات مادّى ، عامل پيروزى نيست . (يؤ يّد بنصره من يشاء)
    6- گرچه خداوند هر كس را بخواهد يارى مى كند؛ (من يشاء) ولى شرط يارى آن است كه مردم در مقام نصرت دين او بپاخيزند.(16) (فى سبيل اللّه )
    7- هدف از بيان تاريخ بايد عبرت و پندگيرى باشد. (لعبرة )
    8-گرچه حوادث براى همه مايه ى پند و عبرت است ؛ (كان لكم آية ) ولى درس گرفتن از نشانه ها، بصيرت وبينش مى خواهد. (لعبرة لاءولى الاءبصار)
    9- كسانى كه از جنگ بدر درس نگيرند، صاحب بصيرت نيستند. (لعبرة لاولى الابصار)
    تفسير آيه :(14) زُيِّنَ لِّلنَّاسِ حُبُّ الْشَّهَوَتِ مِنَ الْنِّسَآءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَطِيرِاْمُقَنْطَر َةِ مِنَ الْذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالاَْنْعَمِ وَالْحَرْثِ ذَ لِكَ مَتَعُ الْحَيَو ةِ الْدُّنْيَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمََابِ
    ترجمه :
    عشق وعلاقه به زنان وفرزندان پسر واموال زياد از طلا ونقره واسبان ممتاز وچهارپايان و كشتزارها كه همه از شهوات و خواسته هاى نفسانى است ، در نظر مردم جلوه يافته است ، (در حالى كه ) اينها بهره اى گذرا از زندگانى دنياست و سرانجام نيكو تنها نزد خداوند است .
    نكته ها
    o ((قَناطير)) جمع ((قِنطار)) به معناى مال زياد است وآمدن كلمه ى ((مُقَنطرة )) به دنبال آن ، براى تاءكيد بيشتر است . نظير اينكه بگوييم : آلاف و اُلوف ، هزاران هزار.
    ((خَيل )) به معناى اسب و اسب سوار، هردو آمده است و ((مُسَوّمة )) يعنى نشاندار. اسب هايى كه به خاطر زيبايى اندام و يا تعليمى كه مى ديدند، داراى برجستگى هاى خاصّى مى شدند، به آنها ((خَيل مُسوّمة )) مى گفتند.
    O جلوه كردن دنيا در نظر انسان ، گاهى از طريق خيالات شخصى و گاهى از سوى شيطان و گاهى از جانب اطرافيان متملّق صورت مى گيرد. از طريق اوهام شخصى : (يحسبون انّهم يُحسِنون صُنعا)(17) و (فرَآه حسَنا)(18) و از سوى شيطان : (زُيّن لهم الشيطان اعمالهم )(19) و از طرف اطرافيان متملّق (زُيّن لفرعون سوء عمَله) (20)
    o مصاديق جلوه هاى دنيا كه در آيه ذكر شده ، با توجّه به زمان نزول آيه است و مى تواند در هر زمانى مصاديق جديدى داشته باشد. طلا و نقره ، كنايه از ثروت اندوزى ، و اسب كنايه از مركب و وسيله ى نقليّه است .
    O سؤ ال : با اينكه خداوند زينت بودن مال و فرزند را پذيرفته است ؛ (المال و البنون زينة الحيوة الدنيا)(21) پس چرا اين آيه در مقام انتقاد است ؟
    پاسخ : زينت بودن چيزى ، غير از دلبستگى به آن است . در اين آيه انتقاد از دلبستگى شديد است كه از آن به (حبّ الشهوات ) تعبير مى كند.
    O كلمه ى ((بَنين )) شامل دختران نيز مى شود، نظير اينكه مى گوييم : عابرين محترم از پياده رو حركت كنند كه شامل زنان عابر نيز مى شود.
    O امام صادق عليه السّلام با استناد به (حبّ الشهوات من النساء...) فرمودند: مردم در دنيا و آخرت از چيزى بيشتر از زنان لذّت نمى برند... اهل بهشت نيز بيش از هر چيز به نكاح تمايل دارند تا خوردنى ها و آشاميدنى ها.(22)
    اين روايت دليل تقدّم ((النساء)) را بر ديگر موارد بيان مى كند.
    پيام ها
    1- علاقه ى طبيعى به مادّيات ، در نهاد هر انسانى وجود دارد، آنچه خطرناك است فريب خوردن از زينت ها وجلوه هاى آن ، وعدم كنترل دلبستگى هاست . (زُيّن للنّاس ...)
    2- جلوه ى دنيا براى مردمِ عادّى است ، نه افراد فرزانه .(23) (زُيّن للناس )
    3- علاقه ى بيش از حدّ به زن وفرزند، بيش از هر چيز مايه ى دلبستگى انسان به دنيا مى گردد. (حبّ الشهوات من النساء والبنين )
    4- مراقب باشيم كه زينت ها وجلوه هاى دنيا، مقدّمه ى غفلت از آخرت است . (زُيّن للناس ... واللّه عنده حسن المآب )
    5- يكى از عوامل بد عاقبت شدن ، شيفتگى و دلبستگى به دنياست . زيرا عاقبت نيكو تنها نزد خداست . (زُيّن للناس ... واللّه عنده حسن المآب )
    6- يكى از شيوه هاى تربيتى ، تحقير مادّيات و بيان عظمت معنويات است . (ذلك متاع الحيوة الدنيا واللّه عنده حسن المآب )
    7- بهترين راه براى كنترل علائق مخرّب ، مقايسه آن با الطاف جاودانه ى الهى است . (واللّه عنده حسن المآب )
    تفسير آيه :(15) قُلْ اءَؤُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِّنْ ذَ لِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْاْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّتٌتَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَاءَزْوَ جٌ مُّطَهَّرَةٌ وَرِضْوَ نٌ مِّنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ
    ترجمه :
    بگو: آيا شمارا به بهتر از اينها (كه محبوب شماست ) خبر دهم ؟ براى كسانى كه تقوا داشته باشند، نزد پروردگارشان باغهايى (بهشتى ) است كه از زير (درختان ) آن نهرها جارى است . براى هميشه در آنجا (بهره مند) هستند و همسرانى پاك (خواهند داشت ) و رضا و خشنودى خداوند (شامل حالشان مى شود) و خداوند به حال بندگان بيناست .
    نكته ها
    o در آخرين جمله از آيه قبل خوانديم كه عاقبتِ نيك نزد خداوند است ؛ (واللّه عنده حسن المآب ) اين آيه سيمايى از بهشت نيكوكاران را ترسيم مى كند.
    پيام ها
    1-در دعوت مردم به حق ، آنان را به مقايسه ى دنيا و آخرت دعوت كنيم . (قل اءؤ نبّئكم بخير...)
    2- دوام و ثباتِ بهشت ، و رضايت خداوند كجا و لذائد موقّت و ناپايدار دنيا كجا؟ (ذلك متاع الحيوة الدنيا... قل اءونبّئكم )
    3- افراد با تقوا، شيفته ى زرق و برق دنيا نمى شوند. (متّقين ) در اين آيه ، در مقابل (ناس ) در آيه ى قبل بكار رفته است .
    4- ملاك رسيدن به نعمت هاى آخرت ، تقوى است . (للذين اتقوا)
    5- تشويق بايد هماهنگ با خواسته هاى طبيعى وفطرى باشد. (انهار، ازواج ، خالدين )
    6- پاكدامنى و پاكيزگى ، برترين ارزش است . (اءزواج مطهرة )
    7- لذّت هاى متّقين تنها محدود به لذايذ مادّى نيست ، رضايت الهى بالاترين لذّت معنوى است . (رضوان من اللّه )
    8- ادّعاى تقوى را كم كنيم ، خداوند بصير و داناست . (واللّه بصير بالعباد)
    تفسير آيه :(16) اَلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَآ ءَامَنَّا فَاَّغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَا لْنَّارِ
    ترجمه :
    (پرهيزگاران ) كسانى اند كه مى گويند: پروردگارا! براستى كه ما ايمان آورده ايم ، پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش حفظ فرما.
    پيام ها
    1- متّقين ، همواره در انابه و دعا هستند. (يقولون )
    2- ايمان ، زمينه ى عفو الهى است . (آمنّا فاغفرلنا)
    3- عفو، از شئون ربوبيّت و لازمه ى تربيت است . (ربّنا... فاغفرلنا)
    4- ترس از قهر و عذاب خداوند، از نشانه هاى تقواست . (قنا عذاب النار)
    5- به كارهاى خوبتان اعتماد نكنيد. با آنكه اهل تقوا هستيد، باز هم از قهر الهى بايد ترسيد. (قنا عذاب النار)
    تفسير آيه :(17) الْصَّبِرينَ وَالْصَّدِقِينَ وَالْقَنِتِينَ وَالْمُنْفِقِينَوَالْمُسْ تَغْفِرِينَ بِالاَْسْحَارِ
    ترجمه :
    (پرهيزگاران ، همان ) صابران و راستگويان و فرمان برداران فروتن و انفاق كنندگان و استغفار كنندگان در سحرها هستند.
    نكته ها
    o افراد با تقوى داراى ويژگى هاى ذيل هستند:
    1- صبر در برابر مشكلات ، صبر بر ترك گناهان و صبر بر انجام واجبات .
    2- صداقت در گفتار و رفتار.
    3- خضوع وفروتنى در انجام دستورات ، بدون غرور و خود برتربينى .
    4- انفاق از هر چه خداوند به آنان روزى كرده است .
    5- مناجات هاى سحرى و آمرزش خواهى از خداوند. آرى ! سحر مناسب ترين زمان براى دعاست .(24)
    o در برخى روايات آمده است : اگر كسى يكسال به طور مداوم ، در قنوت نماز شب هفتاد مرتبه استغفار كند، مشمول اين آيه مى شود.(25)
    o ابى بصير از امام صادق عليه السّلام درباره ى ((المستغفرين بالسحار)) پرسيد، حضرت فرمودند: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در نماز وتر هفتاد مرتبه استغفار مى كرد.(26)
    o مفضل بن عمر مى گويد به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : نماز شب من فوت مى شود و من بعد از نماز صبح آن را قضا مى كنم ؟ حضرت فرمودند: اشكالى ندارد، ولى آن را براى خانواده ات آشكار نكن ، چون آن را سنّت مى پندارند و در اين صورت عمل به گفتار خداوند: ((المستغفرين بالاسحار)) را ابطال مى كند.(27)
    پيام ها
    1- هم رسيدگى به خلق ، هم عبادت خالق . (والمنفقين و المستغفرين بالاسحار)
    2- تقوا به معناى انزوا، بى خبرى و گوشه گيرى نيست ، متقّى بايد جامع كمالات باشد. (الصابرين والصادقين و...)
    تفسير آيه :(18) شَهِدَ اللَّهُ اءَنَّهُ لاََّ إِلَهَ إِلا هُوَ وَالْمَلَِكَةُ وَاءُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاًبِالْقِسْطِ لاََّ إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمٌ
    ترجمه :
    خدايى كه همواره به عدل و قسط قيام دارد، گواهى داده كه معبودى جز او نيست و فرشتگان و صاحبان دانش (نيز به يگانگى او گواهى داده اند) جز او كه مقتدر حكيم است ، معبودى نيست .
    نكته ها
    خداوند با ايجاد نظام واحد در هستى ، بر يگانگى ذات خود گواهى مى دهد، يعنى هماهنگى و نظم موجود در آفرينش ، همه گواه بر حاكميّت قدرتى يگانه بر هستى است ، چنانكه در دعاى صباح مى خوانيم : ((يا مَن دلّ على ذاته بذاته ))
    آفتاب آمد دليل آفتاب
    گر دليلت بايد از وى رُخ متاب
    o ام ام باقر عليه السّلام فرمودند: مراد از ((اولوا العلم )) در آيه ، انبيا واوصيا هستند.(28)
    o هر كجا تعدّد هست ، محدوديّت نيز هست . خانه ى بى حدّ نمى تواند بيش از يكى باشد. اگر گفتيم : فلان چراغ ، نور بى نهايت دارد، جايى براى چراغ دوّم باقى نمى ماند. خدا بى نهايت است ، زيرا اگر نهايت داشته باشد به نيستى برمى خورد و هيچ بى نهايتى قابل تعدّد نيست ، لذا خداوند قابل تعدّد نيست واو يكتاست .
    پيام ها
    1- شهادت عملى ، بهترين نوع شهادت است . هماهنگى در ميان آفريده ها، بهترين نمونه ى گواهى بر يكتايى خداست . (شهد اللّه انّه لااله الاّ هو)
    2- راه ايمان به خدا، علم است وعلم واقعى ، انسان را با سرچشمه هستى آشنا مى كند. (واولوا العلم )
    3- دانشمندان ، در كنار فرشتگان قرار مى گيرند. (والملائكة واولوا العلم )
    4- عدل الهى ، در كنار توحيد مطرح است . بر خلاف ديگر قدرتمندان كه هر كجا احساس يكتايى و نداشتن رقيب و شريك كنند، زور مى گويند، او يكتايى است كه به پا دارنده ى عدل است . (لااله الاّ اللّه ... قائما بالقسط)

  8. #28
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه :(19) إِنَّ الْدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الاِْسْلَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ اءُوتُواْ الْكِتَبَاِلا مِنْ بَعْدِ مَا جَآءَهُمْ الْعِلْمُ بَغْيَاً بَيْنَهُمْ وَمَنْ يَكْفُرْ بَِايَتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ
    ترجمه :
    همانا دين (مورد پذيرش ) نزد خداوند، اسلام (وتسليم بودن در برابر فرمان خداوند) است و اهل كتاب اختلافى نكردند، مگر بعد از آنكه علم (به حقّانيت اسلام ) برايشان حاصل شد، (اين اختلاف ) از روى حسادت و دشمنى ميان آنان بود و هركس به آيات خداوند كفر ورزد، پس (بداند كه ) همانا خداوندزود حساب است .
    پيام ها
    1- ايمان به يگانگى ، عدالت ، عزّت و حكمت خداوند (كه در آيه قبل بود،) زمينه ى تسليم شدن انسان است . (ان الدّين عند اللّه الاسلام )
    2- لازمه ى تسليم بودن در برابر خداوند، پذيرش اسلام به عنوان آخرين دين الهى است . (ان الدّين عند اللّه الاسلام )
    3- تجاوز از مرزهاى حق ، سبب بروز اختلاف است . (وما اختلف الّذين ... بغيا)
    4- سرچشمه ى بسيارى از اختلافات مذهبى ، حسادت ها و ظلم هاست ؛ نه جهل و بى خبرى . (من بعد ما جائهم العلم )
    5- حسد، زمينه ى كفر است . (بغيا... و من كفر)
    6- كتاب وعلم ، به تنهايى سبب نجات نمى گردند. (اوتوا الكتاب ، جائهم العلم ، من يكفر)
    7- كسانى كه آگاهانه ايجاد اختلاف مى كنند، بزودى سيلى مى خورند. (سريع الحساب )
    تفسير ير آيه :(20) فَإِنْ حَآجُّوكَ فَقُلْ اءَسْلَمْتُ وَجْهِىَ لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُلْ لِّلَّذِينَاءُوتُوا
    الْكِتَبَ وَالاُْمِّيِّينَ ءَاءَسْلَمْتُمْ فَإِنْ اءَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَوْاْ وَإِنْ تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَغُ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ
    ترجمه :
    (از اين رو) پس اگر با تو به گفتگو وستيز ومحاجّه برخاستند، (با آنها مجادله مكن و) بگو: من و پيروانم روى به خدا تسليم كرده ايم . و به اهل كتاب (يهود و نصارى ) و اُميّين (مشركان بى سواد مكّه ) بگو: آيا شما هم (در برابر خدا) تسليم شده ايد، پس اگر تسليم شدند و اسلام آوردند همانا هدايت يافته اند، و اگر سرپيچى كردند (نگران مباش ، زيرا) وظيفه ى تو فقط رساندن دعوت الهى است ، (نه اجبار واكراه ) و خداوند به حال بندگان بيناست .
    نكته ها
    O اينكه مى گويند: سخن كز دل برآيد، لاجرم بر دل نشيند، قانون كلّى نيست . زيرا سخن پيامبر از دل بود، ولى بر دل كفّار نمى نشست . با آنكه حضرت از عمق دل
    مى فرمود: (اَسلمتُ وجهى ) من با تمام وجود تسليم خدا هستم ، امّا گروهى اعراض مى كردند؛ (وان تولّوا)
    O محور اصلى دين ، اسلام به معناى تسليم حقّ بودن است كه در آيه ى قبل و اين آيه چهار بار مطرح شده است . ((الاسلام ، اسلمت ، اسلمتم ، اسلموا))
    پيام ها
    1- جدال و محاجّه ، از خصلت هاى مخالفان انبياست . (فان حاجّوك )
    2-ابلاغِ رسالت واستدلال آرى ، ولى ستيز با افراد لجوج ممنوع . (فان حاجّوك فقل اسلمتُ)
    3- به مجادلات بى نتيجه و بيهوده ، پايان دهيد. (فان حاجّوك فقل اسلمتُ)
    4- در گفتگوها، موضع خود وياران خود را صريح اعلام كنيم . (فان حاجّوك فقل اسلمتُ... ومن اتبعن )
    5- پيروان واقعى پيامبر، كسانى هستند كه تسليم خدا باشند. (اسلمتُ وجهى و من اتبعن )
    6- آنچه انسان را در برابر گفتگوهاى مغرضانه حفظ مى كند، اتصال به خداوند است . (اسلمت وجهى للّه )
    7- انبيا با تمام وجود و با عشق و نشاط به خدا دل بسته اند. (وجهى للّه )
    8- توجّه رهبر، بايد هم به افراد با فرهنگ باشد و هم به عوام مردم . (اوتوا الكتاب و الاميّين )
    9- كتاب هاى آسمانى ، يك سند فرهنگى ارزشمند براى جوامع بشرى است . در آيه مردم به دو دسته تقسيم شده اند؛ فرهنگيان وعوام . (اوتوا الكتاب و الاميّين )
    10- هدايت واقعى ، در سايه ى تسليم بودن در برابر خداوند است . (فان اسلموا فقد اهتدوا)
    11- انسان در انتخاب راه آزاد است ، نه مجبور. (فان اسلموا... و ان تولّوا...)
    12- علم و كتاب به تنهايى كافى نيست ، چه بسا علم باشد، ولى تسليم نباشد. (اوتوا الكتاب ... وان تولّوا)
    13- ما ماءمور انجام وظيفه ايم ، نه ضامن نتيجه . (انمّا عليك البلاغ )
    14- خداوند از طريق پيامبران ، با مردم اتمام حجّت مى كند. (فانما عليك البلاغ )
    تفسير آيه :(21) إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بَِايَتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ الْنَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَىَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَاءمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ الْنَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ اءَلِيمٍ
    ترجمه :
    براستى كسانى كه به آيات خداوند كفر مى ورزند و پيامبران را به ناحق مى كشند وكسانى از مردم را كه فرمان به عدالت مى دهند مى كشند، پس آنان را به عذابى دردناك بشارت ده .
    نكته ها
    O در تفسير كبير ومجمع البيان وقرطبى مى خوانيم : بنى اسرائيل در اول روز آنهم در يك ساعت ، چهل و سه نفر از پيامبران الهى و يكصد و دوازده نفر از آمران به معروف را به درجه ى شهادت رساندند.
    البتّه ناگفته پيداست كه در زمان پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله گروهى كه انبيا را شهيد كنند نبودند، ولى چون زنده ها به كار نياكان خود راضى بودند، خداوند در اين آيه ، كسانى را كه به خاطر رضايت قلبى ، شريك جرم نياكان هستند، با خطاب ((بشّرهم )) مورد انتقاد و تهديد قرار داده است .
    O سؤ ال : از شرايط وجوب امر به معروف و نهى از منكر آن است كه خطرى در كار نباشد، ولى در اين آيه از كسانى كه براى نهى از منكر تا پاى جان ايستاده اند، ستايش شده است ، علّت چيست ؟
    پاسخ : اوّلا: شرايط افراد و نوع معروف ومنكر تفاوت مى كند؛ گاهى منكر، حكومت يزيد است كه امام حسين عليه السّلام براى نهى از آن به كربلا مى رود وشهيد مى شود، مى فرمايد: هدف من از اين حركت و قيام ، امر به معروف و نهى از منكر است ، امّا گاهى منكر در اين حدّ نيست ، بلكه گناهى است كه بايد ميان خطر ومفسده ى گناه و از دست دادن مال وجان وآبرو مقايسه و با توجّه به اهميّت و اولويّت عمل كرد.
    ثانيا: شايد مراد از كسانى كه در اين آيه مورد ستايش قرار گرفته اند آنهايى باشند كه خود پيش بينى شهادت نمى كردند، ولى ستمكاران آنان را به شهادت رساندند.
    پيام ها
    1- از اعتقادات انحرافى و كفرآميز، اعمال خطرناكى همانند قتل و كشتار انبيا سر مى زند. (يكفرون بآيات اللّه ويقتلون النبيين ...)
    2- در شرايطى ، اظهار حقّ لازم است ؛ اگرچه به قيمت شهادت انبيا و اوليا باشد.
    3- دشمنان براى حق پوشى ، دست به كشتن پيامبران مى زنند. (يقتلون النبيّين )
    4- گاهى طاغوت ها براى كشتن فرزانگان با تبليغات و شايعات و توجيهات ، كار خود را حقّ جلوه مى دهند. (بغير حقّ)
    5- نام كسانى كه به عدالت دعوت مى كنند وآمرين به معروف وناهيان از منكر، در رديف انبيا برده شده است . لذا كيفر قاتلان آنان نيز همچون قاتلان پيامبران است . (فبشرهم بعذاب اليم )
    تفسير آيه :(22) اءُولََّئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ اءَعْمَلُهُمْ فِى الْدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ وَمَا لَهُمْمِّنْ نَّصِرينَ
    ترجمه :
    آنان كسانى هستند كه اعمالشان در دنيا و آخرت تباه شده و هيچ ياورانى براى آنها نيست .
    پيام ها
    1- گاهى يك انحراف ، تمام اعمال شخص را تباه مى كند. (حبطت اعمالهم )
    2- براى گناهانى همچون پيامبركُشى ، شفاعتى در كار نيست . (ما لهم من ناصرين )
    تفسير آيه :(23) اءَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ اءُوتُواْ نَصِيباً مِّنَ الْكِتَبِ يُدْعَوْنَ إِلَى كِتَبِا للَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَهُمْ مُّعْرِضُونَ
    ترجمه :
    آيا نديدى كسانى را كه از كتاب آسمانى (تورات وانجيل ) بهره اى داده شدند، چون به كتاب الهى دعوت مى شوند تا ميانشان حكم كند، (وبه اختلافات پايان دهد) گروهى از آنان (باعلم و آگاهى ) از روى اعراض روى بر مى گردانند؟
    نكته ها
    O در تفاسير آمده است كه زن و مردى از يهود، با داشتن همسر مرتكب زنا شدند. آنان مى بايست طبق قانون تورات سنگسار مى شدند، ولى چون از اشراف بودند سعى بر اين داشتند از اجراى دستور تورات بگريزند. آنها نزد پيامبراسلام آمدند تا ايشان حكم كنند، آن حضرت نيز فرمان سنگسار داده وفرمودند: حكم اسلام نيز همانند حكم تورات است . آنها منكر حكم تورات شدند.
    ابن صوريا كه از علماى يهود بود، از فدك به مدينه فراخوانده شد تا تورات را بخواند. ابن صوريا چون از ماجرا با خبر بود، هنگام خواندن آيات تورات ، دستش را روى جملاتى مى گذاشت تا آيه ى سنگسار ديده نشود. عبداللّه بن سلام كه در آن روز از علماى يهود بود ودر آن جلسه حضور داشت ، ماجرا را فهميد و موضوع را بر ملا كرد.(29)
    O اين آيه هشدارى به مسلمانان است كه مبادا شما هم مثل يهود به هنگام اجراى قانون قرآن ، از دستور الهى رويگردان باشيد وميان مردم تبعيض قائل شويد.
    پيام ها
    1- كتاب قانون وداورى و حكم ، كتاب آسمانى است . (يُدعَون الى كتاب اللّه ليحكم )
    2- اسلام ، دين انصاف و احترام به ديگران است . از علماى ديگر اديان دعوت مى كند تا كتاب خودشان را داور قرار دهند. (يُدعَون الى كتاب اللّه ليحكم )
    3- همه ى علماى اهل كتاب بد نبودند. (يتولّى فريق منهم )
    4- خطرناك تر از روى گردانى ، قصد اعراض و لجاجت است . (يتولّى ... معرضون )
    5- قانون بايد در مورد همه ى افراد، بالسّويه اجرا شود. (با توجّه به شاءن نزول )
    تفسير آيه :(24) ذَ لِكَ بِاءَنَّهُمْ قَالُواْ لَنْ تَمَسَّنَا الْنَّارُ إِلاَّ اءَيَّاماً مَعْدُودَ تٍ وَغَرَّهُمْفِى دِينِهِمْ مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ
    ترجمه :
    اين (روى گردانى از حكم خدا) براى آن بود كه اهل كتاب گفتند: هرگز آتش دوزخ جز چند روزى به ما نمى رسد. و اين افتراها (و خيالبافى ها) آنان را در دينشان فريفته ساخت .
    نكته ها
    O در قرآن ، بارها شعارهاى پوچ وخيال هاى باطل يهود نقل شده است . آنها مى گفتند: ما نژاد برتر و محبوب خداييم و در قيامت جز آن چهل روزى كه اجداد ما گوساله پرست بودند، عذابى به ما نخواهد رسيد. و همين خيالها سبب غرور و انحراف آنها شد. اسرائيلِ امروز نيز برترى نژادى خود را باور داشته و براى رسيدن به آن ، از هيچ ظلمى خوددارى نمى كند.
    پيام ها
    1- سرچشمه اعراض ، عقائد خرافى و بى اساس است . (هم معرضون ذلك بانّهم ...)
    2- خودبرتربينى ، چه بر اساس دين و چه براساس نژاد، ممنوع و محكوم است . (لن تمسّنا النار)
    3- احساس امنيّت ومصونيّت در برابر كيفر، مايه ى گمراهى است . (لن تمسّنا النار)
    4- يهود، قيامت و دوزخ را قبول و به گناهكارى خود اقرار داشتند. (لن تمسّنا النار الاّ ايّاما معدودة )
    5- همه ى مردم در دادگاه الهى يكسان هستند. (لن تمسّنا النار... غرّهم فى دينهم )
    تفسير آيه :(25) فَكَيْفَ إِذَا جَمَعْنَهُمْ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّاكَسَبَتْ وَ هُمْ لاَ يُظْلَمُونَ
    ترجمه :
    پس (كسانى كه گمان مى كنند از قهر خداوند دورند،) چگونه خواهد بود حالشان ، آنگاه كه آنان را در روزى كه شكّى در آن نيست ، گرد آوريم و به هر كس در برابر آنچه تحصيل كرده ، پاداش يا كيفر داده شود و به آنان ستم نخواهد شد.
    پيام ها
    1- ياد قيامت باشيد وخرافات را كنار بگذاريد. (لن تمسّنا النار... فكيف اذا جمعنا)
    2- كيفر و پاداش بر اساس عمل است ، نه آرزو وگمان . (لن تمسّنا النار... وفيّت كل نفس ما كسبت )
    3- هيچ عملى محو ونابود نمى شود، بلكه به صاحبش برگردانده مى شود. (وفيّت ... ما كسبت )
    4- دادگاه الهى بر اساس عدالت تشكيل مى شود وهركس به جزاى خود مى رسد. (وفيّت كل نفس ... هم لا يظلمون )
    تفسير آيه :(26) قُلِ اللَّهُمَّ مَلِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَنْ تَشَآءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَمِمَّنْ تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَآءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَى ءٍقَدِيرٌ
    ترجمه :
    بگو: خداوندا! تو صاحب فرمان و سلطنتى . به هر كس (طبق مصلحت و حكمت خود) بخواهى حكومت مى دهى و از هر كس بخواهى حكومت را مى گيرى و هر كه را بخواهى عزّت مى بخشى و هر كه را بخواهى ذليل مى نمايى ، همه خيرها تنها به دست توست . همانا تو بر هر چيز توانايى .
    نكته ها
    O در تفاسير مى خوانيم كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله پس از آنكه مكّه را فتح نمود، وعده ى فتح ايران وروم را به مسلمانان داد. در آن موقع منافقان با تعجّب به يكديگر نگاه مى كردند كه اين آيه نازل شد. گروهى از مفسّران ، نزول آيه را در موقع حفر خندق دانسته اند. آن زمان كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كلنگ را بر سنگ زد واز آن جرقه اى برخاست ، فرمود: من در اين جرقه ها فتح كاخ ‌هاى مدائن ويمن را از جبرئيل دريافت كردم . منافقان با شنيدن اين سخن ، لبخند تمسخر مى زدند كه اين آيه نازل شد.
    O آنچه در اين آيه در مورد اعطاى عزّت و ذلّت از جانب خداوند آمده ، طبق قوانين و سنّت اوست وبدون جهت ودليل خداوند كسى را عزّت نمى بخشد ويا ذليل نمى سازد. مثلا در روايات مى خوانيم : هر كس براى خداوند تواضع و فروتنى كند، خداوند او را عزيز مى كند وهر كس ‍ تكبّر نمايد، خدا او را ذليل مى گرداند.(30)
    بنابراين عزّت و ذلّت از خداست ، ولى ايجاد زمينه هاى آن به دست خود ماست .
    پيام ها
    1- مالك واقعى تمامى حكومت ها خداست . مُلك براى غير خدا، موقّتى و محدود است . (مالك الملك )
    2- اكنون كه مالك اوست پس ديگران امانتدارى بيش نيستند و بايد طبق رضاى مالك اصلى عمل كنند. (مالك الملك )
    3- اگر انسان مالك مُلك نيست چرا از داشتن آن مغرور و با از دست دادنش ماءيوس شود! (مالك الملك )
    4- خداوند به هر كس كه شايسته و لايق باشد، حكومت مى دهد. همان گونه كه به سليمان ، يوسف ، طالوت و ذوالقرنين عطا نمود. (تؤ تى الملك من تشاء)
    5- حكومت و حاكميّت ، دلبستگى آور است . (نزع ) به معناى كندن است و نشانه يك نوع دلبستگى است .
    6- عزّت و ذلّت به دست خداست ، از ديگران توقّع عزّت نداشته باشيم .(31) (تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء)
    7- توحيد در دعا و عبادت يك ضرورت است .(32) (بيدك الخير)
    8- آنچه از اوست ، چه دادن ها وگرفتن ها، همه خير است ، گرچه در قضاوت هاى عجولانه ى ما فلسفه ى آن را ندانيم . (بيدك الخير)
    9- سرچشمه ى بدى ها عجز و ناتوانى است . از كسى كه بر هر كارى قدرت دارد چيزى جز خير سر نمى زند. (بيدك الخير انك على كل شى ء قدير)
    تفسير آيه :(27) تُولِجُ الَّيْلَ فِى الْنَّهَارِ وَتُولِجُ الْنَّهَارَ فِى الَّيْلِ وَتُخْرِجُ الْحَىَّمِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَىِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَآءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ
    ترجمه :
    (خداوندا!) تو شب را به روز و روز را به شب درآورى وزنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون آورى وهر كه را خواهى بى شمار روزى مى دهى .
    نكته ها
    O اين آيه وآيه ، قبل دوازده مرتبه نشانه هاى قدرت خدا را نام برده است تا روح توحيد را در انسان شكوفا كند.
    O مراد از داخل كردن شب در روز ويا روز در شب ، يا كم وزياد شدن طول ساعات شب وروز در فصل هاى مختلف است ويا غروب وطلوع تدريجى . البتّه معناى اوّل روشن تر است .
    O نمونه قدرت نمايى خداوند در بيرون آوردن زنده از مرده ، آفريدن سلّول زنده از مواد غذايى بى جان است .
    O گاهى از كافران مرده دل ، فرزندان مؤ من و زنده دل ، و از مؤ منان زنده دل ، فرزندانى كافر و مرده دل ظاهر مى شود(33) كه اين يكى از مصاديق آيه است .
    O مراد از رزق بى حساب ، رزق فراوان وبى شمار است ، نه آنكه حسابش از دست او خارج باشد. و ممكن است مراد آن باشد كه رزق او خارج از محاسبات شماست ، و او از راهى كه گمان نمى بريد رزق مى دهد.
    O تفاوت مردم در رزق ، يكى از حكمت هاى الهى است ، تا مردم به يكديگر نيازمند بوده و تشكيل زندگى اجتماعى دهند و صفات سخاوت و ايثار و صبر و قناعت در آنان شكوفا شود. زيرا در صورت يكسان بودن ، اين صفات شكوفا نمى شود. امّا اگر يكى نعمتى داشت و ديگرى كمتر داشت يا نعمتى ديگر داشت ، مردم براى جبران كمبودها دور هم جمع مى شوند و صفات تعاون و سخاوت از طرف دارنده نعمت ، و صفات قناعت و عفّت و صبر از سوى نادار شكوفا مى شود.
    پيام ها
    1- تغييرات شب و روز و پيدايش فصل ها يكى از بركات و الطاف الهى است . (بيدك الخير... تولج الليل فى النهار)
    2- علاوه بر آفرينش ، هرگونه تغيير وتدبير به دست اوست . (تولج الليل فى النهار)
    3- قدرت خداوند محدود نيست . او از مرده ، زنده و از زنده ، مرده خارج مى سازد. (تخرج الحىّ من الميّت و تخرج الميّت من الحىّ)
    4- سرچشمه لطف الهى بى انتهاست . رزق بى حساب ، يعنى براى سرچشمه رزق محدوديّتى نيست . (ترزق من تشاء بغير حساب )
    تفسير آيه :(28) لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَفِرِينَ اءَوْلِيَآءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْىَفْعَلْ ذَ لِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِى شَى ءْ إِلاَّ اءَنْ تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَةً وَ يُحَذِّرُكُمْ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ
    ترجمه :
    نبايد اهل ايمان ، بجاى مؤ منان ، كافران را دوست و سرپرست خود برگزينند و هر كس چنين كند نزد خدا هيچ ارزشى ندارد، مگر آنكه از كفّار پروا و تقيّه كنيد (وبه خاطر هدف هاى مهم تر، موقّتا با آنها مدارا كنيد) و خداوند شما را از (نافرمانى ) خود هشدار مى دهد و بازگشت (شما) به سوى خداوند است .
    نكته ها
    O با توجّه به قدرت بى انتهاى الهى در آيات قبل ، جايى براى پذيرفتن سلطه كفّار نيست . (بيدك الخير، تولج الليل ، لايتخذ...)
    O در اين آيه سيماى سياست خارجى ، شيوه ى برخورد با كفّار، شرايط تقيّه و جلوگيرى از سوء استفاده از تقيّه بيان شده است .
    O تقيّه ، به معناى كتمان عقيده ى حقّ از ترس آزار مخالفان و ترك مبارزه با آنان به جهت دورى از ضرر يا خطرِ مهم تر است . تقيّه ، گاهى واجب و گاهى حرام است . قرآن در آيه 106 سوره نحل ، درباره ى تقيّه سخنى گفته كه شاءن نزول آن عمار ياسر است .
    پيام ها
    1- پذيرش ولايت كفّار از سوى مؤ منان ، ممنوع است . (لايتخذ المؤ منون الكافرين اولياء) (اگر مسلمانان جهان تنها به اين آيه عمل مى كردند الآن وضع كشورهاى اسلامى اين چنين نبود.)
    2- در جامعه اسلامى ، ايمان شرط اصلى مديريّت و سرپرستى است . (لايتّخذ المؤ منون الكافرين اولياء)
    3- ارتباط سياسى نبايد مُنجرّ به سلطه پذيرى يا پيوند قلبى با كفّار شود. (لايتخذ المؤ منون الكافرين اولياء)
    4- ارتباط يا قطع رابطه بايد بر اساس فكر و عقيده باشد، نه بر اساس پيوندهاى فاميلى ، قومى و نژادى . (المؤ منين ، الكافرين )
    5- هركس به سراغ كفّار برود، خداوند او را به حال خود رها واز امدادهاى غيبى خود محروم مى سازد. (و من يفعل ذلك فليس من اللّه فى شى ء)
    6- ارتباط ظاهرى با كفّار براى رسيدن به اهداف والاتر، در مواردى جايز است . (الا ان تتقوا منهم تقية )
    7- تقيّه ، براى حفظ دين است . مبادا به بهانه ى تقيّه ، جذب كفّار شويد و از نام تقيّه سوء استفاده كنيد. (يحذّركم اللّه نفسه )
    8- در مواردى كه اصل دين در خطر باشد، بايد همه چيز را فدا كرد و فقط بايد از خدا ترسيد. (يحذّركم اللّه نفسه )
    9- ياد معاد، بهترين عامل تقواست . (يحذّركم اللّه نفسه و الى اللّه المصير)
    10- مبادا بخاطر كاميابى و رفاه چند روز دنيا، سلطه ى كفّار را بپذيريد كه بازگشت همه ى شما به سوى اوست . (و الى اللّه المصير)
    تفسير آيه :(29) قُلْ إِنْ تُخْفُواْ مَا فِى صُدُورِكُمْ اءَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَيَعْلَمُ مَافِى الْسَّمَوَ تِ وَمَا فِى الاَْرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَى ءٍ قَدِيرٌ
    ترجمه :
    بگو: اگر آنچه در سينه ها داريد پنهان سازيد يا آشكارش نماييد، خداوند آن را مى داند و (نيز) آنچه را در آسمان ها وآنچه را در زمين است مى داند وخدا بر هر چيز تواناست .
    نكته ها
    O آمدن اين آيه به دنبال آيه ى تقيّه ، شايد اشاره به اين باشد كه مبادا به اسم تقيّه ، با كفّار پيوند پنهانى برقرار نماييد، بلكه بدانيد خدا بر افكار ونيّات شما آگاه است .
    پيام ها
    1- به كسانى كه به اسم تقيّه در صدد ارتباط با كفّار هستند، هشدار دهيد. (قل ان تخفوا)
    2- سينه ى انسان ، صندوق اسرار اوست . (تخفوا ما فى صدوركم )
    3- علم خداوند به آشكار و نهان ، به زمين و آسمان ، يكسان است . (تخفوا... تبدوا... يعلمه اللّه )
    4- توجّه به علم خداوند، مايه ى زنده شدن وجدان مذهبى و مانع گناه و توجيه آن است . (يعلمه اللّه )
    5- از خدايى كه به اسرار تمام آسمان ها آگاه است ، چه چيز را مى توان پنهان كرد؟ (يعلم ما فى السموات )
    6- قدرت مطلق خداوند، پشتوانه تهديد او نسبت به مخالفان است . (ان تخفوا... و اللّه على كل شى قدير)
    تفسير آيه :(30) يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِنْسُوَّءٍ تَوَدُّ لَوْ اءَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ اءَمَداً بَعِيداً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ
    ترجمه :
    روزى كه هر كس ، هر كار نيكى انجام داده حاضر بيابد و هرچه بدى كرده ، آرزو مى كنداى كاش بين آن عمل و او فاصله اى دور مى بود. وخداوند شما را از (مخالفت امرش ) بر حذر مى دارد و (در عين حال ) خداوند به بندگان مهربان است .
    نكته ها
    O در آيه ى قبل ، سخن از علم و قدرت خداوند بود، اين آيه نمونه اى از علم و قدرت الهى را بيان مى كند. اين آيه شبيه آيه 49 سوره كهف است كه مى فرمايد: در روز قيامت مردم تمام اعمال خود را در برابر خويش حاضر مى يابند. در تفسير برهان آمده است كه امام سجّاد عليه السّلام در هر جمعه در مسجد النبى هنگام موعظه ، اين آيه را براى مردم تلاوت مى فرمود.
    پيام ها
    1- اعمال انسان محو نمى شود و در قيامت در برابر او حاضر مى گردد. (محضرا)
    2- اعتقاد به حضور عمل در قيامت ، مانع گناه است . (محضرا)
    3- گنهكاران ، در قيامت از اعمال خود شرمنده اند، امّا چه سود؟ (تودّ لو انّ بينها)
    4- بسيارى از اعمالى كه در دنيا مورد علاقه انسان است ، در قيامت مورد تنفّر او قرار خواهد گرفت . (تودّ لو انّ بينها و بينه اءمدا بعيدا)
    5- در روز قيامت ، پشيمانى سودى ندارد و آرزوها نشدنى است . كلمه (لو) در مورد آرزوهاى نشدنى بكار مى رود. (لو انّ بينها و بينه اءمدا بعيدا)
    6- خدا پروايى ، مانع گناه است . (يحذّركم اللّه )
    7- سرچشمه ى هشدارهاى الهى ، محبّت و راءفت اوست . (يحذّركم اللّه نفسه واللّه رؤ ف بالعباد)
    8- بيم و اميد در كنار هم نقش تربيتى دارند. اميد، به تنهايى سبب غرور، وبيم از تنهايى ، سبب ياءس مى شود. (يحذّركم اللّه نفسه ... واللّه رؤ ف بالعباد)
    9- لطف و راءفت خداوند شامل حال همه ى بندگان است . (رؤ ف بالعباد)
    تفسير آيه :(31) قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ
    ترجمه :
    (اى پيامبر!) بگو: اگر خداوند را دوست مى داريد، پس مرا پيروى كنيد، تا خدا نيز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بر شما ببخشد و خداوند بسيار بخشنده ومهربان است .
    نكته ها
    O درباره جايگاه پيامبر ولزوم اطاعت از او، در قرآن مى خوانيم : (مَن يطع الرّسول فقد اطاع اللّه )(34) هركس از پيامبر پيروى كند، قطعا از خدا پيروى كرده است . و در جاى ديگر: (انّ الّذين يبايعونك انّما يبايعون اللّه )(35) بيعت با تو بيعت با خداست .
    O شخصى به امام صادق عليه السّلام عرض كرد: جانم فدايت ، ما فرزندان خود را به نام هاى شما و پدرانتان مى ناميم ، آيا براى ما مفيد است ؟ حضرت فرمودند: مگر دين غير از محبّت است ، خداوند فرموده : (ان كنتم تحبّون اللّه فاتّبعونى )(36)
    پيام ها
    1- هر ادّعايى با عمل ثابت مى شود.(37) (ان كنتم تحبّون اللّه فاتّبعونى )
    2- لازمه ى ايمان به خدا، پيروى از اولياى خداست . (فاتّبعونى ) (آرى ، اسلام منهاى روحانيّت واقعى ، محكوم است .)
    3- هر كس در عمل سست است ، در حقيقت پايه ى محبّت او سست است . (تحبّون ... فاتّبعونى )
    4- در راه اصلاح جامعه ، از عواطف كمك بگيريم . (ان كنتم تحبّون اللّه )
    5- عمل ، سخن و سكوت رسول خدا، حجّت و قابل پيروى است . (فاتبعونى )
    6- پيامبر معصوم است ، زيرا فرمان پيروى عام و بى چون وچرا براى غير معصوم ، حكيمانه نيست . (قل ... فاتبعونى )
    7- اگر مى خواهيد خداوند شما را دوست بدارد، بايد از سنّت رسول اللّه پيروى كنيد. (فاتّبعونى يحببكم اللّه )
    8- انسان مى تواند به جايى برسد كه رضاى او، رضاى خدا و پيروى از او، پيروى از خدا باشد. (فاتّبعونى يحببكم اللّه )
    9- امتياز دين الهى بر قوانين بشرى ، وجود عنصر محبّت ، الگوى عملى و صلاحيّتِ قانون گزار است . (تحبّون ... فاتبعونى يحببكم اللّه )
    10- بهترين پاداش ها، پاداشِ معنوى است . محبوبيّت نزد خدا ودريافت مغفرت ، بهترين پاداش براى مؤ منان است . (يحببكم اللّه )
    11- نشانه ى دوستى ، سرپوش گذاردن روى بدى ها و برخورد با عفو و رحمت است . (يحببكم ... يغفر لكم )
    12- كارهاى نيك ، مايه ى آمرزش گناهان است . (فاتبعونى ... يغفرلكم ذنوبكم )
    13- اطاعت وپيروى از پيامبر، موجب دريافت عفو الهى است . (فاتّبعونى ... يغفر لكم )
    تفسير آيه :(32) قُلْ اءَطِيْعُواْ اللَّهَ وَالْرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّا لْكَفِرِينَ
    ترجمه :
    بگو: خدا و رسول را اطاعت كنيد. پس اگر سرپيچى كردند، (بدانيد كه ) همانا خداوند كافران را دوست نمى دارد.
    نكته ها
    O پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله علاوه بر آيات الهى ، دستوراتى حكومتى داشت . دستوراتى كه به تناسب زمان و مكان و افراد و شرايط تغيير مى كرد. البتّه آنها نيز در پرتو وحى الهى بود، ولى در قرآن مطرح نگرديده بود و معناى اطاعت از رسول در كنار اطاعتِ خداوند، عمل به همان دستورات نبوى است .
    پيام ها
    1- رفتار و گفتار و كردار پيامبر حجّت است ، زيرا اطاعت از پيامبر در كنار اطاعت خداست . (اطيعوا اللّه و الرسول )
    2- محبوب شدن يا منفور شدن در نزد پروردگار، به دست خود ماست . (فان تولّوا فانّ اللّه لا يحبّ الكافرين )
    3- سرپيچى از فرمان پيامبر، برابر با كفر است . (انّ اللّه لايحبّ الكافرين )
    تفسير آيه :(33) إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَنُوحاً وَءَالَ إِبْرَ هِيمَ وَءَالَ عِمْرَ نَ عَلَى ا لْعَلَمِينَ
    ترجمه :
    براستى كه خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد.
    نكته ها
    O در آيه ى قبل ، دستور اطاعت از رسول صادر شد، اين آيه دليل آن را گزينشِ خداوند حكيم مى داند كه بر اساس برترى آنان بر ديگر مردم در كمالات است .
    O برگزيدگى انبيا از طريق وحى ، علم ، ايمان و عصمت است .(38)
    O امام باقر عليه السّلام در باره ى ((انّ اللّه اصطفى ... ذريّة ...)) فرمودند: ما از آن برگزيدگان و باقيمانده ى آن عترت هستيم .(39)
    پيام ها
    1- انسان ها همه در يك سطح نيستند و خداى حكيم ، بعضى را برگزيده است تا مسئوليّت سنگين رسالت را بر دوش آنان بگذارد. (انّ اللّه اصطفى )
    2- اوّلين انسان ، پيامبر خدا بوده تا بشر هيچ گاه بدون هدايت نماند. (اصطفى آدم )
    3- جريان بعثت ، در طول تاريخ بشر استمرار داشته است . (اصطفى آدم و نوحاو...)
    4- رسالت بعضى از انبيا، جهانى بوده است . (على العالَمين )
    تفسير آيه :(34) ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
    ترجمه :
    فرزندانى كه بعضى از آنان از (نسل ) بعضى ديگرند (از پدران برگزيده زاده شده و در پاكى همانند يكديگرند) و خداوند شنواى داناست .
    پيام ها
    1- در طول تاريخ ، دودمان نبوّت از نسل پاكان بوده است . (اصطفى ... على العالمين ذريّة ...)
    2- بعضى از ويژگى ها وكمالات از طريق وراثت منتقل مى شود. (بعضها من بعض )
    3- خداوند حتّى بر گفتار ورفتار برگزيدگان خود نظارت دارد. (اصطفى ... سميع عليم )
    تفسير آيه :(35) إ ذْ قَالَتِ امْرَاءَتُ عِمْرَ نَ رَبِّ إِنِّى نَذَرَتُ لَكَ مَا فِى بَطْنِى مُحَرَّراًفَتَقَبَّلْ مِنِّى إِنَّكَ اءَنْتَ الْسَّمِيعُ الْعَلِيمُ
    ترجمه :
    (بياد آور) هنگامى كه همسر عمران گفت : پروردگارا! همانا من نذر كرده ام آنچه را در رحم دارم ، براى تو آزاد باشد (و هيچ گونه مسئوليّتى به او نسپارم تا تمام وقت خود را صرف خدمت در بيت المقدّس كند،) پس از من قبول فرما، كه براستى تو شنواى دانايى .
    نكته ها
    O چنانكه در تفاسير و كتب روايى آمده است : دو خواهر به نام هاى ((حَنّه )) و ((اشياع ))، كه اوّلى همسر ((عمران )) از شخصيّت هاى برجسته بنى اسرائيل ، و دوّمى همسر زكريّاى پيامبر بود، بچّه دار نمى شدند. روزى ((حَنّه )) زير درختى نشسته بود، پرنده اى را ديد كه به جوجه هايش غذا مى دهد. محبّت مادرانه ، آتش عشقِ به فرزند را در وجود او شعله ور ساخت ، در همان حال دعا كرد و مستجاب شد. از سوى ديگر به شوهرش ‍ الهام شد كه فرزندش از اولياى خدا خواهد بود وبيماران را شفا و مردگان را زنده خواهد كرد.
    وقتى ((حَنّه )) حامله شد، پيش بينى كرد آن فرزندى كه كارهاى خارق العاده انجام دهد، پسر خواهد بود، لذا نذر كرد كه فرزندش خدمتكار بيت المقدّس شود. امّا چون نوزاد به دنيا آمد، ديدند دختر است . آنها فهميدند كه آن الهام الهى در مورد خود مريم نبوده است ، بلكه درباره فرزند او خواهد بود.(40)
    پيام ها
    1- رشد معنوى زن تا آنجا بالا مى رود كه بعد از سالها انتظار، فرزند خود را نذر خدمت خانه خدا مى كند. (امراءت عمران ربّ انّى نذرت لك )
    2- افراد دورانديش ، قبل از تولّدِ فرزند به فكر مسير خدمات او نيز هستند. (نذرت لك ما فى بطنى محرّرا)
    3- از خود بگذريم و تنها در راه خدا صرف كنيم . (نذرتُ لك )
    4- خدمت در مسجد به قدرى ارزشمند است كه اولياى خدا عزيزان خود را قبل از تولّد نذر آن مى كنند. (نذرت لك ...)
    5- موضوع نذر، تاريخى بس طولانى در اديان الهى دارد. (ربّ انّى نذرت )
    6- مادر، نوعى ولايت بر فرزند دارد. (نذرت لك ما فى بطنى )
    7- ميان گذشت از فرزند و برگزيدگى خداوند رابطه است . (اصطفى ... آل عمران ... نذرت لك ما فى بطنى محرّرا)
    8- كسانى در خدمات دينى موفّق ترند كه تمام وجود خود را صرف خدمت نمايند، نه بخشى از وقت را. (محرّرا)
    9- خدمت فرزند به مادر، حقّ طبيعى مادر و قابل گذشت است . (محرّرا)
    10- اگر عزيزترين ومحبوب ترين چيزها را مى دهيد، به فكر قبولى آن نيز باشيد. (فتَقبَّل )
    تفسير آيه :(36) فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّى وَضَعْتُهَآ اءُنْثَى وَاللَّهُ اءَعْلَمُ بِمَاوَضَعَتْ وَلَيْسَ الْذَّكَرُ كَالاُْنْثَى وَإِنِّى سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّى اءُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الْشَّيطَنِ الْرَّجِيمِ
    ترجمه :
    پس چون فرزند را به دنيا آورد گفت : پروردگارا! من دختر زاده ام در حالى كه خداوند به آنچه او زاده داناتر است و پسر مانند دختر نيست و من نامش را مريم ناميدم و من او و فرزندانش را از (شرّ) شيطان رانده شده ، در پناه تو قرار مى دهم .
    نكته ها
    O مادر انتظار داشت فرزندش پسر باشد، تا بتواند خدمتكار بيت المقدّس شود، لذا چون نوزاد دختر به دنيا آمد، با حسرت گفت : پروردگارا! فرزند دخترى زاده ام حال چگونه به نذرم عمل كنم ؟ امّا خداوند براى تسلّى خاطر اين مادر مى فرمايد: آن پسرى كه انتظارش را داشتى به خوبى اين دختر نيست ، زيرا اين دختر داراى كمالاتى است و مادرِ پسرى مى شود كه او نيز مايه ى بركت خواهد بود، پس بهره ى تو از نسل مبارك چندين برابر خواهد شد.
    O ((مَريم )) به معناى ((عابده )) و((خادمه )) است و اين نام 34 مرتبه در قرآن آمده است .
    پيام ها
    1- تمايلات انسان مهم نيست ، مصلحت و خواست خداوند مهم است . (واللّه اعلم بما وضعت )
    2- گاهى دختر در پاكى و پاكدامنى ، به جايى مى رسد كه هرگز پسر به آن نمى رسد. (ليس الذكر كالانثى )
    3- حضرت مريم مقام والايى دارد. (ليس الذكر كالاُنثى ) مراد از ((الاُنثى )) زن خاصّى است .
    4- براى فرزندان خود، نام نيكو انتخاب نماييد. (انّى سمّيتها مريم )
    5- مادر، حقّ نامگذارى فرزند خود را دارد. (انّى سمّيتها)
    6- تغييرات جزيى ، شما را از خدا و اهداف عالى دور نكند. با اينكه فرزند بر خلاف تصوّر دختر شد، امّا نام او را مريم كه به معناى خادمه است گذاشت . (سمّيتها مريم )
    7- قبل از هر چيز، به فكر سلامتى فرزند از شرّ شيطان باشيد. (اعيذها)
    8- تنها فرزندان بلافصل را در نظر نگيريد وبا دورانديشى ، نسل هاى بعدى را نيز در نظر داشته باشيد. (اعيذها بك و ذرّيتها)
    9- براى تاءمين سعادت فرزند، تنها به تربيت خود متّكى نباشيم ، او را به خدا بسپاريم كه توانايى هاى ما محدود وعوامل انحراف زياد است . (اعيذها بك )
    10- مادر مريم ، جايگاهى خاص دارد. از بيان نذر او، اخلاص او، نام گذارى او و استعاذه او اين برداشت استفاده مى شود. (نذرت لك ، سمّيتها، اعيذها بك )
    11- شيطان ، دشمن ديرينه نسل بشر است . (اعيذها... من الشيطان الرجيم )
    تفسير آيه :(37) فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَاءَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا؟ُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الِْمحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ يَمَرْيَمُ اءَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْيَشَآءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ
    ترجمه :
    پس پروردگارش او را به پذيرشى نيكو پذيرفت و به رويشى نيكو روياند و سرپرستى او را به زكريّا سپرد. هرگاه زكريّا در محراب عبادت بر مريم وارد مى شد، خوراكى (شگفت آورى ) نزد او مى يافت . مى پرسيد: اى مريم اين (رزق تو) از كجاست ؟! مريم در پاسخ مى گفت : آن از نزد خداست . همانا خداوند به هر كس كه بخواهد بى شمار روزى مى دهد.
    نكته ها
    O كسى كه در راه خدا گام بر دارد، دنياى او نيز تاءمين مى شود. مادر مريم فرزندش را براى خدا نذر كرد، خداوند در اين آيه مى فرمايد: هم جسم او را رشد داديم و هم سرپرستى مانند زكريّا براى او قرار داديم و هم مائده آسمانى بر او نازل كرديم .
    O رزق بى حساب ، به معناى نداشتن حساب نيست ، بلكه به معناى خارج بودن از محاسبات عمومى است . (يرزق من يشاء بغير حساب )
    O حضرت مريم از نظر ظاهرى وجسمى ، رشد كامل وخوبى داشت . (فانبتها نباتا حسنا)
    O مادرى همانند مريم ، محل تربيتى مثل مسجد و سرپرستى همچون زكريّاى پيامبر وبا تغذيه اى بهشتى ، محصولش فرزندى چون عيسى مى شود. عوامل مؤ ثّر در تربيت عبارتند از:
    روح پاك مادر. (تقبّلها ربّها بقبول حسن )
    جسم سالم . (نباتا حسنا)
    تعليم و تربيت الهى . (كفّلها زكريّا)
    تغذيه پاك . (وجد عندها رزقا)
    O در تاريخ آمده است : زمانى قحطى مدينه را فرا گرفت ، روزى حضرت فاطمه عليها السّلام مقدارى نان وگوشت خدمت پيامبر آورد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پرسيد: در زمان قحطى اين غذا كجا بوده است ؟ حضرت فرمود: ((هو من عنداللّه )) پيامبر فرمود: خدا را شكر كه تورا مانند مريم قرارداد. آنگاه پيامبر، حضرت على وامام حسن وامام حسين عليهم السّلام را جمع كرد واز آن غذا همگى خوردند وبه همسايگان نيز دادند.(41)
    پيام ها
    1- پذيرش دعا، جلوه اى از ربوبيّت الهى است . (تقبّلها ربّها)
    2- قبولى خداوند درجاتى دارد. خداوند نذر مادر مريم را به بهترين وجه پذيرفت . (بقبول حسن )
    3- كسى كه با اخلاص است ، خداوند كارش را به نيكى مى پذيرد. (بقبول حسن )
    4- مادر مريم نذر كرد كودكش خادم خانه ى خدا شود، خداوند در پاسخ ، پيامبرش را خادم و متكفّل اين كودك قرار داد. (كفّلها زكريّا)
    5- هر كه تحت تكفّل انبيا درآيد، از شيطان دور مى شود. (اعيذها... من الشيطان الرّجيم ... و كفّلها زكريّا)
    6- عبادت ، نبايد موسمى و مقطعى باشد. (كلّما دخل )
    7- شرط تكفّل ، نظارت و تفحّص است . (كفّلها... دخل عليها... انّى لك هذا)
    8- عبادت ، جنگ با شيطان و محلّ عبادت ، مِحراب يعنى محلّ نبرد است . (دخل عليها زكريّا المحراب )
    9- رزق پاك درسايه ى عبادت است . (المحراب وجد عندها رزقا)
    10- زن مى تواند بدان مقام رسد كه پيامبر خدا را به شگفتى وادارد. (اَنّى لكِ هذا)
    11- صادر شدن كرامت از اولياى الهى ، كار مشكلى نيست . (هو من عنداللّه )
    12- نعمت ها را از او بدانيد، نه از تلاش خود. (هو من عنداللّه )
    13- خداوند مى تواند خارج از اسباب مادّى روزى بدهد. (هذا من عند اللّه )
    14- در شرايط و محيطى سالم ، زن و مرد مى توانند با هم سخن بگويند. (انّى لك هذا قالت هو من عنداللّه )
    تفسير آيه :(38) هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِى مِنْ لَّدُنكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةًاِنَّكَ سَمِيعُ الْدُّعَآءِ
    ترجمه :
    در اين هنگام زكريّا (كه اين همه كرامت و مائده آسمانى را ديد) پروردگارش را خواند و گفت : پروردگارا! از جانب خود نسلى پاك و پسنديده به من عطا كن كه همانا تو شنونده دعائى .
    نكته ها
    O چنانكه قبلا ذكر شد، مادر مريم با همسر زكريّا خواهر بودند و هر دو عقيم و نازا. مادر مريم با ديدن صحنه ى غذا دادن پرنده به جوجه هايش منقلب شد و به درگاه خدا دعا كرد، خداوند نيز به او مريم را عطا كرد. در اينجا هم وقتى حضرت زكريّا مقام ومرتبه ى مريم را ديد، از خداوند طلب فرزند نمود.
    پيام ها
    1- حالات انسان وساعات دعا، در استجابت آن مؤ ثّر است . (هنالك دعا زكريّا)
    2- غبطه خوردن كمال ، ولى حسد ورزيدن نقص است . زكريّا عليه السّلام با ديدن مقام مريم عليها السّلام شيفته شد و غبطه خورد و دست به دعا برداشت . (هنالك دعا)
    3- زن مى تواند پيامبر خدا را تحت تاءثير قرار دهد. (هنالك دعا زكريّا)
    4- مشاهده ى كمالات ديگران ، زمينه ى درخواست كمالات و توجّه انسان به خداوند است . (هنالك دعا زكريّا)
    5- درخواست فرزند ونسل پاك ، سنّت و روش انبياست . (هب لى ... ذرّية طيّبة )
    6- ارزش ذريّه و فرزندان ، به پاكى آنهاست . (ذُرّيّةً طيّبةً)
    7- در دعا بايد از خداوند تجليل كرد. (انّك سميع الدعاء)
    تفسير آيه :(39) فَنَادَتْهُ الْمَلََّئِكَةُ وَهُوَ قَآئِمٌ يُصَلِّى فِى الِْمحْرَابِ اءَنَّ اللَّهَىُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِيّاً مِّنَ الْصَّلِحِينَ
    ترجمه :
    پس درحالى كه زكريّا در محراب به نماز ايستاده بود، فرشتگان او را ندا دادند كه خداوند تو را به (فرزندى به نام ) يحيى بشارت مى دهد كه تصديق كننده ى (حقّانيت ) كلمة اللّه (حضرت مسيح ) است و سيّد و سرور، و خويشتن دار (از زنان ) و پيامبرى از صالحان است .
    نكته ها
    O در تاريخ آورده اند كه حضرت يحيى ، 6 ماه از حضرت عيسى بزرگ تر بود و چون در ميان مردم به زهد و پارسايى معروف بود، ايمان او به پسرخاله ى خود حضرت عيسى ، اثر عميقى در توجّه مردم به مسيح گذاشت . جالب آنكه معناى ((عيسى )) و ((يحيى )) يكى و هر دو به معناى ((زنده ماندن )) است .
    بعضى ((حَصور)) را به معناى ترك ازدواج يحيى به خاطر مسافرت هاى زياد دانسته اند، ولى امام باقر عليه السّلام مى فرمايد: عفّت يحيى باعث شد تا ازدواج نكند و از زنان كناره بگيرد.(42)
    پيام ها
    1- دعاى خالصانه از قلب پاك مستجاب مى شود. (دعا زكريّا... فنادته الملائكة )
    2- نماز، در اديان پيشين نيز بوده است . (يصلى فى المحراب )
    3- مِحراب مسجد، از قداست خاصّى برخوردار است . محل نزول مائده آسمانى ؛ (وجد عندها رزقا) استجابت دعا. (فنادته الملائكة ... فى المحراب )
    4- نماز، زمينه ى نزول فرشتگان است . (نادته الملائكة و هو يصلّى فى المحراب )
    5- اراده ى خداوند بر هر چيزى غلبه دارد. پيرىِ پدر و عقيمىِ مادر، مانع فرزنددار شدن نيست . (انّ اللّه يبشّرك بيحيى )
    6- گاهى نامگذارى افراد از طرف خداست . (يُبشّرُك بيحيى )
    7- فرزند از نعمت ها و بشارت هاى الهى است . (يبشّرك بيحيى )
    8- انبيا يكديگر را تصديق مى كنند. (مصدقا بكلمة من اللّه )
    9- حضرت عيسى نشانه اى از قدرت خداست ، نه فرزند خدا. (بكلمة من اللّه )
    10- خداوند از آينده هر كس خبر دارد. (سيّدا و حصورا و نبيّا)
    11- عفّت و كنترل تمايلات جنسى ، مورد ستايش خداوند است . (حصورا)
    next page

    fehrest page


    back page

  9. #29
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه :(40) قَالَ رَبِّ اءَنَّى يَكُونُ لِى غُلَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِىَ الْكِبَرُ وَامْرَاءَتِى عَاقِرٌقَالَ كَذَ لِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَآءُ
    ترجمه :
    (زكريّا) گفت : پروردگارا! چگونه براى من پسرى خواهد بود، در حالى كه پيرىِ من فرا رسيده و همسرم نازاست ؟! (خداوند) فرمود: اين چنين خداوند هر چه را بخواهد انجام مى دهد.
    پيام ها
    1- در نوميدى بسى اميد است . (انّى يكون لى غلام ... كذلك يفعل ما يشاء)
    2- در بيان ضعف ها از خود شروع كنيم . (بلغنى الكبر و امراءتى عاقر)
    3- اراده ى خداوند، فوق وسائل و اسباب طبيعى است . (يفعل ما يشاء)
    تفسير آيه :(41) قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِّىَّ ءَايَةً قَالَ ءَايَتُكَ اءَلا تُكَلِّمَ الْنَّاسَ ثَلَثَةَ اءَيَّامٍاِلا رَمْزاً وَاذْكُر رَّبَّكَ كَثِيراً وَسَبِّحْ بِالْعَشِىِّ وَالاِْبْكَرِ
    ترجمه :
    (زكريّا) گفت : پروردگارا! براى من نشانه اى قرار ده (تا علم من به يقين و اطمينان تبديل شود. خداوند) فرمود: نشانه ى تو آن است كه تا سه روز با مردم سخن نگويى ، مگر از طريق اشاره . (البتّه به هنگام ذكر خدا زبانت باز مى شود. پس ) پروردگار خود را (به شكرانه ى اين نعمت ) بسيار ياد كن وهنگام شب و صبح او را تسبيح گوى .
    پيام ها
    1- خدايى كه مى تواند زبان را هنگام تكلّم با مردم ببندد و هنگام ذكر خدا باز كند، مى تواند از پدرى پير و مادرى عقيم نيز فرزندى به دنيا بياورد. (كذلك اللّه يغعل ما يشاء... الاّ تكلّم الناس )
    2- انبيا، به دنبال رسيدن به مقام يقين و شهود هستند. (اجعل لى آية )
    3- آنجا كه خداوند بخواهد، سبب را از كار مى اندازد و زبان قدرت حرف زدن را از دست مى دهد. (لاتكلّم الناس )
    4- هر چه لطف الهى بيشتر مى شود بايد ياد او نيز بيشتر شود. (واذكر ربّك كثيرا)
    5- ذكر خدا هر چه بيشتر، بهتر. (واذكر ربّك كثيرا)
    6- در ميان ذكرهاى خداوند، تسبيح جايگاه خاصّى دارد. (واذكر ربّك ... و سبّح )
    تفسير آيه :(42) وَإِذْ قَالَتِ الْمَلََّئِكَةُ يَمَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَكِ وَطَهَّرَكِوَاصْطَفَكِ عَلَى نِسَآءِ الْعَلَمِينَ
    ترجمه :
    و(بياد آور) هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم ! همانا خداوند تو را برگزيده وپاك ساخته وبر زنان جهانيان برترى داده است .
    نكته ها
    O كلمه ((اِصطفى ))، هر جا همراه حرف ((على )) باشد، به معناى مقدّم بودن و سرآمدشدن است و هر جا بدون آن باشد، به معناى انتخاب است .
    O در تفاسير المنار، قرطبى ، مراغى ، روح البيان و كبير مى خوانيم كه سرآمد زنان جهان چهار نفرند: مريم ، آسيه ، خديجه و فاطمه عليهم السّلام . در روايات اهل بيت عليهم السّلام نيز آمده است كه مريم سرآمد زنانِ زمان خود بود، ولى فاطمه عليها السّلام سرآمد زنان در طول تاريخ است .(43) البتّه خداوند حكيم هرگاه شخصى را بر مى گزيند، به جهت لياقت ها و قابليّت هاى ويژه ى اوست .
    پيام ها
    1- فرشتگان ، با غير انبيا نيز سخن مى گويند. (قالت الملائكة يا مريم )
    2- زن مى تواند به مقام وليّة اللّهى برسد و خداوند براى او پيام بفرستد. (انّ اللّه اصطفاكِ)
    3- حضرت مريم ، هم در كمالات برگزيده شد و هم بر ساير زنان برترى يافت . به همين جهت جمله (اصطفاكِ) دوباره تكرار شده است .
    4- حضرت مريم معصوم بوده است . (طهّركِ)
    5- حضرت مريم الگوى زنان است . (اصطفاكِ على نساء العالمين )
    تفسير آيه :(43) يَمَرْيَمُ اقْنُتِى لِرَبِّكِ وَاسْجُدِى وَارْكَعِى مَعَ الْرَّ كِعِينَ
    ترجمه :
    اى مريم ! (به شكرانه اين همه نعمت ،) براى پروردگارت خضوع كن و سجده بجاى آور و با ركوع كنندگان ركوع نما.
    نكته ها
    O در آيه ى قبل ، خداوند سه كمال داده شده به مريم عليها السّلام را ياد نمود: گزينش الهى ؛ (اصطفاكِ) تطهير الهى ؛ (طهّركِ) و سرآمد ديگران شدن ؛ (اصطفاكِ على نساء العالمين ) در اين آيه سه مسئوليّت از او مى خواهد: قنوت ؛ (اُقنُتى ) سجده ؛ (اُسجُدى ) و ركوع ؛ (اِركعى ) پس هر نعمتى مسئوليّتى را بدنبال دارد.
    پيام ها
    1- افراد برجسته بايد تواضع و عبادتشان بيشتر باشد. (يا مريم اقنتى ...) (براى اولياى خدا، عبادات ويژه اى سفارش شده است ، همانگونه كه براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نماز شب واجب بود.)
    2- نماز، ركوع و سجود، بهترين راه شكر است . در آيه قبل برگزيدگى خداوند مطرح شد كه سزاوار شكر است . (اصطفاك ... اقنتى )
    3- عبادت بايد تنها براى پروردگار باشد. (لربّك )
    4- عبادت ، مايه ى تربيت انسان است . (ربّك )
    5- نمازجماعت وعبادت دسته جمعى ، قبل از اسلام نيز بوده است .(مع الراكعين )
    6- حضور زن در اجتماعات عبادى واجتماعاتى كه مردان نيز حضور دارند سفارش شده است . (مع الراكعين ) به شرط آنكه زنان ، مريم گونه رفتار نمايند.
    7- منتخبين وبرگزيدگان ، بايد همراه توده ها و در متن جامعه باشند، نه جدا و منزوى از مردم . (اركعى مع الراكعين )
    تفسير آيه :(44) ذَ لِكَ مِنْ اءَنْبَآءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَاءَقْلَمَهُمْ اءَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ
    ترجمه :
    اينها از خبرهاى غيبى است كه ما به تو وحى مى كنيم ، حال آنكه تو نزد آنان نبودى ، آنگاه كه قلم هاى خود را (براى قرعه كشى ) مى افكندند تا (به وسيله قرعه معلوم شود كه كداميك ) كفالت مريم را بر عهده بگيرد ونزد آنها نبودى آنگاه كه (براى گرفتن سرپرستى مريم ) با هم كشمكش مى كردند.
    نكته ها
    O همانگونه كه اشاره شد، پيش از تولّد مريم مادرش نذر كرده بود كه فرزندش خادم مسجد بيت المقدّس باشد. لذا پس از تولّد، نوزاد را در پارچه اى پيچيده به مسجد آورد و به بزرگان بنى اسرائيل گفت : اين كودك نذر مسجد است . چون اين مادر از خانواده اى بزرگ و محترم بود، بر سر گرفتنِ سرپرستى نوزاد، نزاع سختى (44) در گرفت و بنا بر قرعه شد.
    پيام ها
    1- انبيا از طرف خدا بر گوشه اى از غيب آگاه مى شوند. (من انباء الغيب )(45)
    2- حكايت هاى قرآن ، تنها از طريق وحى براى رسول خدا كشف شد و قبل از آن نه در كتابى بود و نه در سينه اى . (من انباء الغيب )
    3- يكى از راههاى شناخت تاريخ پيشينيان ، وحى است . (ذلك من انباء الغيب )
    4- يكى از راههاى حلّ اختلاف ، قرعه است . (يلقون اقلامهم )(46)
    5- يك گذشت از مادر واين همه كرامت براى فرزند.(47) (نذرت ... ايّهم يكفل مريم )
    6- بزرگان ، در قبول مسئوليّت هاى مقدّس با هم رقابت مى كنند. (ايّهم يكفل مريم )
    تفسير آيه :(45) إِذْ قَالَتِ الْمَلََّئِكَةُ يَ مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُا لْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِى الْدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ
    ترجمه :
    (بياد آور) آنگاه كه فرشتگان گفتند: اى مريم ! همانا خداوند تو را به كلمه و نشانه اى از سوى خويش به نام مسيح ، عيسى پسر مريم ، بشارت مى دهد. او كه در دنيا و آخرت آبرومند و از مقرّبان است .
    نكته ها
    O در قرآن ، از حضرت عيسى به ((كلمة )) ياد شده است كه در فرهنگ قرآن ، به معناى ((مخلوق )) مى باشد. نظير آيه 109 سوره كهف كه مى فرمايد: (قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربّى لَنَفد البحر قبل ان تنفد كلمات ربّى ) اگر درياها براى نوشتن كلمات الهى مُركّب شوند، درياها تمام مى شوند، ولى كلمات الهى به پايان نمى رسد.
    O وصف (وجيها فى الدنيا و الآخرة ) در قرآن تنها براى حضرت عيسى عليه السّلام آمده و در مورد شخص ديگرى اين صفت گفته نشده است .
    پيام ها
    1- مقام زن بدانجا مى رسد كه خداوند از طريق فرشتگان با وى سخن مى گويد. (اذ قالت الملائكة يا مريم )
    2- فرزند، نعمت است . (يبشّرك )
    3- عيسى فرزند خدا نيست ، مخلوق خداست ، ولى مخلوقى بس بزرگ و ناشناخته .(48) (كلمة منه )
    4- خداوند براى اولياى خود قبل از تولّدشان نامگذارى مى كند. (اسمه المسيح )
    5- كسى كه از مريم متولّد شده و دوران جنينى را طى كرده است ، چگونه مى تواند فرزند خدا باشد؟ (عيسى بن مريم )
    6- وجاهت دنيوى نيز يك ارزش است وكسب آن مانعى ندارد. (وجيها فى الدنيا)
    تفسير آيه :(46) وَيُكَلِّمُ الْنَّاسَ فِى الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَمِنَ الْصَّلِحِينَ
    ترجمه :
    (آن فرزندى كه به تو بشارت داده شد) در گهواره ، (به اعجاز) و در ميان سالى (به وحى ) با مردم سخن مى گويد و از شايستگان است .
    نكته ها
    O سخن گفتن در گهواره ، هم پيش گويى از آينده و هم معجزه ى حضرت مسيح است كه در گهواره با مردم سخن گفت . گفتگو در بزرگى ، پيشگويى ديگرى است كه او تا بزرگى زنده خواهد بود. همان گونه كه خبر از شايستگى و وارستگى او نيز يك پيشگويى و بشارت است .
    پيام ها
    1- كسى كه مى تواند به مريم ، بدون داشتن همسر فرزند دهد، مى تواند در گهواره ، زبان كودك او را به سخن گفتن باز كند. (يكلّم النّاس فى المهد)
    2- آنجا كه خدا بخواهد پاكدامنى را از اتهام پاك نمايد، زبان بسته ى كودك را باز مى كند. (يكلّم النّاس فى المهد)
    3- در كودكى نيز مى توان پيام الهى را به ديگران رساند.(49) (يكلّم النّاس فى المهد)
    4- آنجا كه خدا بخواهد، كودك همانند بزرگسالان سخن مى گويد. (فى المهد وكهلا)
    5- از مادرى صالحه چون مريم ، فرزندى مثل عيسى پديد مى آيد. (من الصالحين )
    تفسير آيه :(47) قَالَتْ رَبِّ اءَنَّى يَكُونُ لِى وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِى بَشَرٌ قَالَ كَذَ لِكَا للَّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَآءُ إِذَا قَضَىَّ اءَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ
    ترجمه :
    (مريم ) گفت : پروردگارا! چگونه براى من فرزندى باشد، در حالى كه هيچ انسانى با من تماس نداشته است ؟ خداوند فرمود: چنين است (كار) پروردگار، او هر چه را بخواهد مى آفريند. هرگاه اراده كارى كند، فقط به آن مى گويد: باش ، پس (همان لحظه ) موجود مى شود.
    نكته ها
    O اراده ى خداوند سبب پيدايش وآفرينش موجودات است و مى تواند بدون اسباب و وسيله مادّى نيز بيافريند. او سبب ساز و سبب سوز است ، گاهى تاءثير چيزى را از آن مى گيرد و گاهى به چيزى اثر مى بخشد. پيدايش وبقا و آثار همه چيز بسته به اراده و خواست اوست .
    O خداوند در پاسخ زكريّا فرمود: (يفعل مايشاء) و در جواب مريم فرمود: (يخلق مايشاء) شايد رمزش اين باشد كه فرزند براى بانوى بى شوهر شگفت آورتر از فرزند براى پيرمرد باشد.
    پيام ها
    1- ريشه سؤ ال و تعجّب ، اگر انكار و لجاجت نباشد مانعى ندارد. (اءَنّى يكون لى ولد) اولياى خدا نيز اراده خداوند در امور جهان را بر پايه ى اسباب و علل طبيعى مى دانند و لذا اگر بشارت ويژه اى بر خلاف آن آمد، چگونگى آن را از خداوند مى پرسند.
    2- آفرينش خداوند از راه غير معمول ، كار تازه اى نيست و عوامل طبيعى نيز منحصر در امور شناخته شده نيستند. (كذلك )
    3- دست خداوند براى آفرينش باز است . آفريدن از راه اسباب طبيعى و غير طبيعى براى خداوند يكسان است . (يخلق ما يشاء)
    4- شرط آفرينش ، اراده ى حتمى الهى است . (قضى امرا... كن فيكون )
    تفسير آيه :(48) وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَبَ وَالْحِكْمَةَ وَالْتَّوْرَيةَ وَالاِْنْجِيلَ
    ترجمه :
    و خداوند به او كتاب و حكمت و تورات و انجيل را مى آموزد.
    نكته ها
    O در تفاسير شيعه و سنّى مى خوانيم كه مراد از تعليم كتاب ، آموزش خط و نوشتن است ومراد از حكمت ، آگاهى برمصالح و مفاسد اشيا و افعال و اخلاق و عقايد است ، خواه آثار دنيوى باشد، خواه اخروى .
    پيام ها
    1- يكى از اصول و شرايط رهبرى الهى ، داشتن آگاهى هاى لازم است . آگاهى براساس علم و حكمت وكتب آسمانى . (يعلّمه الكتاب و...)
    2- رهبر هر زمانى بايد به حوادث و قوانين گذشته نيز آگاه باشد. خداوند به عيسى عليه السّلام ، تورات موسى عليه السّلام را آموخت . (والتوراة )
    تفسير آيه :(49)وَرَسُولاً إِلَى بَنِىَّ إِسْرَ ءِِيلَ اءَنِّى قَدْ جِئْتُكُمْ بَِايَةٍ مِّنْ رَّبِّكُمْ اءَنِّى اءَخْلُقُ لَكُمْ مِّنَ الْطِّينِ كَهَيْئَةِ الْطَّيْرِ فَاءَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاءُبْرِئُ الاَْكْمَهَ وَالاَْبْرَصَ وَاءُحْىِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اءُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَاءْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِى بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاََيَةً لَّكُمْإِنْ كُنْتُمْ مُّؤْمِنِينَ
    ترجمه :
    و (عيسى را به ) پيامبرى به سوى بنى اسرائيل (فرستاد تا بگويد) كه همانا من از سوى پروردگارتان براى شما نشانه اى آورده ام . من از گل براى شما (چيزى ) به شكل پرنده مى سازم ، پس در آن مى دمم ، پس به اراده و اذن خداوند پرنده اى مى گردد. و همچنين با اذن خدا كور مادرزاد و مبتلايان به پيسى را بهبود مى بخشم و مردگان را زنده مى كنم واز آنچه مى خوريد و آنچه در خانه هايتان ذخيره مى كنيد به شما خبر مى دهم ، براستى اگر ايمان داشته باشيد در اين معجزات براى شما نشانه و عبرتى است .
    نكته ها
    O هرجا احساس خطر مى شود بايد توجّه بيشتر در كار باشد. در زنده كردن مردگان ، شفا دادن كوران و ساير بيماران ، خطر انحراف عقيده و غلوّ وجود دارد، لذا در اين آيه دو بار ودر آيه 110 سوره مائده ، چهار مرتبه مساءله اذن خدا مطرح شده است .
    O رسالت عيسى عليه السّلام كه همراه با لطف يا قهر الهى بوده ، مخصوص بنى اسرائيل است ؛ (رسولا الى بنى اسرائيل ) ولى نبوّت او كه مقام تبليغ و ارشاد بوده ، براى تمام مردم است . همانند حضرت موسى كه به او خطاب مى شود: (اذهب الى فرعون انّه طغى )(50) ولى هنگامى كه ساحران شهر، معجزه حضرت موسى را مى بينند به او ايمان مى آورند. بنابراين حضرت موسى يك ماءموريت ويژه نسبت به شخص فرعون داشت و ماءموريت ديگر براى ارشاد عمومى همه ى مردم .(51)
    O هر پيامبرى بايد معجزه اى داشته و معجزه اش نيز بايد متناسب با شرايط وافكار مردم آن عصر باشد. امام رضا عليه السّلام فرمود: عيسى عليه السّلام در زمانى ظهور كرد كه بيمارى ها شيوع داشته و مردم به طبيب نياز داشتند.(52) لذا معجزات آن حضرت در جهت شفاى بيماران بود.
    O اگر ولىّ خدا از گِل پرنده اى مى سازد، پس زنده شدن مردگان در روز قيامت با قدرت الهى كار مشكلى نيست .
    پيام ها
    1- معجزه ، جلوه اى از ربوبيّت خدا و در راستاى هدايت وتربيت انسان هاست . (جئتكم باية من ربّكم )
    2- اولياى خداوند با اذن او قدرت تصرّف و تغيير در نظام آفرينش را دارند. (انفخ فيه فيكون طيرا باذن اللّه )
    3- انبيا علم غيب دارند وحتى به جزئيات زندگى مردم آگاهند.(53) (انبئكم بما تاءكلون و ما تدّخرون فى بيوتكم )
    تفسير آيه :(50) وَمُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ الْتَّوْرَيةِ وَلاُِحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِى حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَجِئْتُكُمْ بَِايَةٍ مِّنْ رَّبِّكُمْ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَاءَطِيعُونِ
    ترجمه :
    (عيسى فرمود:) من تصديق كننده توراتى هستم كه پيش روى من است و (آمده ام ) تا برخى از چيزهايى كه بر شما (به عنوان تنبيه ) حرام شده بود برايتان حلال كنم . وازجانب پروردگارتان براى شما نشانه اى آورم . پس ، از خداوند پروا و از من اطاعت كنيد.
    نكته ها
    O در اين آيه ، احترام به قانون قبلى ، بشارت به تخفيف تكليف ، تاءكيد به تقواى الهى و اطاعت از رهبرى ، مطرح شده است .
    O در آيه 146 سوره انعام ، خداوند مى فرمايد: به خاطر ستم يهوديان ، آنان را تنبيه و هر حيوان ناخن دار را بر آنان تحريم كرديم و همچنين چربى و پيه گاو و گوسفند را جز مقدارى كه به استخوان و روده ها و كمر آنها چسبيده است ، حرام ساختيم . شايد مراد از حرام هايى كه در اين آيه با آمدن عيسى عليه السّلام حلال مى شود، همين موارد باشد.
    O هر كجا بناى اصلاح و ارشاد باشد، بايد نكاتى را مراعات كرد:
    الف : اصول مشتركه و صحيح ديگران را پذيرفت . (مصدّقا)
    ب : حتّى المقدور به مقدّسات آنان احترام گذاشت . (من التوراة )
    ج : فضاى باز و آزادى ها را بشارت داد. (لاحلّ لكم )
    د: در چارچوب قوانين الهى حركت كرد. (فاتّقوا اللّه )
    پيام ها
    1- پيامبران ، يكديگر را قبول دارند و تصديق مى كنند. (و مصدّقا...)
    2- دين ، يك جريان است نه يك جرقه ، و همه ى

  10. #30
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه :(65) يََّاءَهْلَ الْكِتَبِ لِمَ تُحَآجُّونَ فِىَّ إِبْرَ هِيمَ وَمَآ اءُنِزلَتِ الْتَّوْرَي ةُوَ الاِْنْجِيلُ إِلا مِنْ بَعْدِهِ اءَفَلاَ تَعْقِلُونَ
    ترجمه :
    اى اهل كتاب ! چرا درباره ى ابراهيم گفتگو و نزاع مى كنيد؟ (و هر كدام او را پيرو آيين خود مى دانيد،) در حالى كه تورات وانجيل ، پس از او نازل شده است ، چرا تعقّل نمى كنيد؟
    نكته ها
    O هر يك از يهود و نصارى ، ابراهيم عليه السّلام را از خود مى دانستند و به قدرى بازار اين ادّعا داغ بود كه قرآن در دو آيه ى بعد مى فرمايد: (ما كان ابراهيم يهوديّا ولا نصرانيّا) اين آيه براى پوچى ادّعاى آنها مى گويد: چگونه شما ابراهيم را كه قبل از تورات و انجيل بوده ، تابع آن دو كتاب مى دانيد؟ كتابى كه هنوز نازل نشده است ، پيرو ندارد. آيا حاضر نيستيد اين مقدار هم فكر كنيد كه لااقل حرف شما با تاريخ منطبق باشد.
    پيام ها
    1- هنگام موعظه ، از القاب متين وعناوين فرهنگى مخاطبين استفاده شود. (يا اهل الكتاب )
    2- علم و كتاب ، از چنان ارزشى برخوردارند كه منسوبين به آن نيز محترمند. اهل كتاب ، اهل قلم ، اهل علم . (يا اهل الكتاب )
    3- سعى نكنيد با انتساب شخصيّت ها به خود، حقّانيت خود را اثبات كنيد. (لِمَتحاجّون فى ابراهيم ) به جاى نزاع در انتساب شخصيّت هاى والا، از فكر آنان پيروى كنيد.
    4- ادّعاهاى خود را مستند و هماهنگ با منطق و فطرت و تاريخ قرار دهيد. (و ما اُنزلت التورات )
    تفسير آيه :(66) هََّاءَنْتُمْ هَّؤُلاََّءِ حَ جَجْتُمْ فِيَما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِيمَالَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَاءَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ
    ترجمه :
    هان (اى اهل كتاب !) شما همانان هستيد كه درباره (حضرت عيسى و) آنچه بدان علم داشتيد محاجّه و نزاع كرديد، پس چرا درباره (ابراهيم و) آنچه بدان علم نداريد نزاع مى كنيد؟ در حالى كه خداوند مى داند و شما نمى دانيد.
    نكته ها
    O اين آيه تذكّر و هشدارى است به اهل كتاب ، كه شما در مورد آنچه بدان علم و آگاهى داريد، اشكال تراشى و سؤ الات بى جا مى كنيد. با آنكه شما زندگى طبيعى حضرت عيسى ونياز او به غذا ومسكن ولباس را ديده ايد، ولى باز هم در مورد او به گفتگو نشسته ايد. گروهى او را دروغگو وگروهى فرزند خدا مى پنداريد.(64) و يا در شناخت محمّد صلّى اللّه عليه و آله كه نشانه هايش در تورات وانجيل آمده وبراى شما شناخته شده است ، به بحث وگفتگو مى پردازيد.(65) شما كه درباره معلومات ، اهل جدال و بحث هستيد و به نقطه ى توافقى نمى رسيد، ديگر چه كار به مساءله اى داريد كه در مورد آن علم نداريد؟ مثل اينكه مذهب حضرت ابراهيم چه بوده است ؟
    پيام ها
    1- افراد مغرور و لجوج را تحقير كنيد. (هاانتم هؤ لاء)
    2- افراد لجوج ، حتّى در امور روشن به نزاع مى نشينند. (حاججتم فيمالكم به علم )
    3- اگر سرچشمه ى مباحثات ، تحقيق باشد ارزش دارد، ولى اگر براى طفره رفتن باشد، مورد انتقاد است . (حاججتم فيما لكم به علم )
    تفسير آيه :(67) مَا كَانَ إِبْرَهِيمُ يَهُودِيّاً وَلاَ نَصْرَانِيّاً وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفاً مُّسْلِماًوَ مَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ
    ترجمه :
    (برخلاف ادّعاى يهوديان و مسيحيان ،) ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى ، بلكه او فردى حق گرا و تسليم خدا بود و هرگز از مشركان نبود.
    نكته ها
    O ((حَنَف ))، به معناى گرايش به حقّ است و در مقابل آن واژه ى ((جَنَف ))، معنى گرايش و تمايل به باطل را مى دهد. بنابراين ((حَنيف )) به كسى گفته مى شود كه در مسير باشد، ولى بت پرستان آن را در مورد خود بكار مى بردند و مشركان نيز ((حُنفاء)) خوانده مى شدند.
    O اين آيه ، با آوردن كلمه ى (مسلماً) در كنار كلمه ى (حنيفاً)، هم دامن ابراهيم را از لوث شرك پاك كرده است و هم دامن اين كلمه ى مقدّس ‍ را از لوث مشركان .(66)
    O امام صادق عليه السّلام در تفسير عبارت (حنيفا مسلما) فرمودند: ((خالصا مخلصا ليس فيه شى ء من عبادة الاوثان )) يعنى ابراهيم شخصى خالص و برگزيده بود كه در او ذره اى از پرستش بت ها نبود.(67)
    تفسير آيه :(68) إِنَّ اءَوْلَى الْنَّاسِ بِإِبْرَهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا الْنَّبِىُّ وَالَّذِينَءَاَمَنُواْ وَاللَّهُ وَلِىُّ الْمُؤْمِنِينَ
    ترجمه :
    همانا سزاوارترين افراد به ابراهيم ، كسانى هستند كه از او پيروى كردند و (نيز) اين پيامبر و كسانى كه (به او) ايمان آورده اند، و خداوند سرور و سرپرست مؤ منان است .
    نكته ها
    O از اين آيه معلوم مى شود كه نسبت ايمانى ، فراتر و محكم تر از نسبت خويشاوندى است و افرادى كه همفكر و هم خط و هم هدف باشند، به همديگر نزديك تر از كسانى هستند كه در ظاهر قوم و خويشند، ولى به لحاظ فكرى و اعتقادى از همديگر جدايند. امام صادق عليه السّلام به يكى از ياران با وفايش فرمود: ((انتم واللّه من آل محمّد)) به خدا سوگند كه شما از آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله هستيد. و سپس آيه فوق را تلاوت فرمود.(68) رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله نيز در مورد سلمان فارسى فرمودند: ((سلمان منّا اهل البيت ))(69)
    O با اينكه آيه فرمود: نزديك ترين مردم به ابراهيم ، پيروان او هستند، لكن نام پيامبر اسلام و مسلمانان را جداگانه برد، تا بهترين نمونه ى پيروى را در وجود حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و مسلمانان ، به دنيا نشان دهد.
    O در روايتى آمده است : (انّ ولىّ محمّد مَن اطاع اللّه و انْ بَعُدتْ لَحمَته ، و انّ عدوّ محمّد مَن عَصى اللّه و انْ قَرُبتْ قَرابته )(70) دوست و طرفدار محمّد صلّى اللّه عليه و آله كسى است كه خدا را اطاعت كند، هرچند به لحاظ فاميلى از او دور باشد و دشمن پيامبر كسى است كه خدا را نافرمانى كند، هرچند با پيامبر نسبت و نزديكى داشته باشد.
    O امام صادق عليه السّلام فرمود: مراد از ((الذّين آمنوا)) در آيه ، امامان و پيروان آنها هستند.(71)
    پيام ها
    1- پيوند مردم با رهبر، پيوند مكتبى است ، نه پيوند قبيله اى ، زبانى ، منطقه اى و نژادى . (انّ اءولَى النّاس بابراهيم لَلّذين اتّبعوه )
    2- ملاك قُرب به انبيا، اطاعت از آنان است . (اءولَى النّاس بابراهيم لَلّذين اتّبعوه )
    3- پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و مسلمانان ، در خط ابراهيم و هم مرام و هم هدف با او هستند. (اءولَى النّاس بابراهيم ... وهذا النّبى )
    تفسير آيه :(69) وَدَّتْ طَآئِفَةٌ مِّنْ اءَهْلِ الْكِتَبِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلاَّاءَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ
    ترجمه :
    گروهى از اهل كتاب دوست دارند كه شما را گمراه كنند، ولى جز خودشان را گمراه نمى كنند و (اين را) نمى فهمند.
    نكته ها
    O سيماى تهاجم فرهنگى و توطئه هاى دشمن براى بى دين كردن مسلمانان را در اين آيه و سه آيه بعد مى بينيم . اين آيه خبر از كينه هاى مكتبى ، آيه بعد خبر از لجاجت و كفر، آيه هفتاد و يكم خبراز شيوه حق پوشى و كتمان آگاهانه ، و آيه هفتاد و دوّم خبر از تاكتيك فريبنده ى دشمن مى دهد كه مجموعاً يك تهاجم فرهنگى برخاسته از باطن تاريك ، بكارگيرى شيوه هاى كتمان ، زير سؤ ال بردن و تضعيف و تزلزل عقايد توده ى مردم است .
    پيام ها
    1- خداوند، نقشه هاى دشمنان دين را افشا وآنان را رسوا مى كند. (ودّت طائفة ...)
    2- شناخت دشمن وبرنامه هاى او، لازمه ى درامان ماندن از آسيب هاى احتمالى است . (ودّت طائفة ...)
    3- خطر تهاجم فكرى و فرهنگى ، جدّى است . (ودّت طائفة ...)
    4- به اظهاراتِ منافقانه ى مخالفان اعتماد نكنيد، آنها قلباً خواستار انحراف شما هستند. (ودّت طائفة ...)
    5- در قضاوت ها، انصاف را فراموش نكنيد. گروهى از اهل كتاب ، چنين آرزويى دارند، نه همه ى آنها. (ودّت طائفة من اهل الكتاب )
    6- بايد كارى كنيد كه دشمن آرزوى انحراف شما را به گور ببرد. كلمه ((لو)) در موارد ناشدنى بكار مى رود. (لو يضلّونكم )
    7- كسانى كه در صدد انحراف ديگران هستند، ابتدا خود مرتكب حيله ، نفاق ، كينه ، تهمت وتوطئه مى شوند. (و مايضلّون الاّ انفسهم )
    8- ميل به انحراف ديگران ، خود يك انحراف بزرگ اخلاقى است . (ودّت ... و مايضلّون الاّ انفسهم )
    تفسير آيه :(70) يََّاءَهْلَ الْكِتَب لِمَ تَكْفُرُونَ بايت اللَّهِ وَاءَنْتُمْ تَشْهَدُونَ
    ترجمه :
    اى اهل كتاب چرا به آيات خداوند (و نشانه هاى نبوّت رسول خدا) كفر مى ورزيد، در حالى كه خود (به درستى آن ) گواهيد.
    نكته ها
    O ظاهرا اين آيه به بشارت هايى نظر دارد كه اهل كتاب در تورات و انجيل درباره حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله خوانده بودند، ولى به خاطر حفظ موقعيّت اجتماعى و منافع مادّى ، همه ى آن نشانه هاى الهى را ناديده گرفتند.
    پيام ها
    1- سؤ ال از وجدان ، بهترين راه دعوت است . (لِمَ تكفرون ...)
    2- دانستن تنها كفايت نمى كند، پذيرفتن نيز لازم است . (تكفرون ... تشهدون )
    تفسير آيه :(71) يََّاءَهْلَ الْكِتَبِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَ طِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَاءَنْتُمْ تَعْلَمُونَ
    ترجمه :
    اى اهل كتاب ! چرا حقّ را به باطل مشتبه مى سازيد و(يا) حقّ را كتمان مى كنيد، در حالى كه خود (به حقّانيت آن ) آگاهيد.
    نكته ها
    O امام صادق عليه السّلام درباره ى ((و انتم تعلمون )) فرمودند: يعنى اهل كتاب به صفات ذكر شده براى پيامبر در تورات آگاهند، (ولى آن را كتمان مى كنند).(72)
    O بسيارى از تحريف گران ، با نام اسلام شناس ، مستشرق ، مورّخ وجهانگرد، در كتاب ها و ثبت مكان ها وزمان هاى تاريخى تصرّف كردند و در دائرة المعارف ها به عنوان محقّق چنان سيمايى از اسلام ترسيم كردند كه خواننده به فكر ايمان و تاءمّل در عقايد اسلامى نيفتد.
    پيام ها
    1- تلبيس ، مشتبه كردن وكتمان حق ، دو اهرم نيرومند دشمن براى ايجاد انحراف در بين مؤ منان است . در دو آيه قبل فرمود: (يضلّونكم ...) در اين آيه مى فرمايد: (تلبسون ، تكتمون )
    2- كتمان حقّ، حرام و اظهار آن واجب است . (تكتمون الحقّ...)
    تفسير آيه :(72) وَقَالَتْ طَّآئِفَةٌ مِّنْ اءَهْلِ الْكِتَبِ ءَاِمِنُواْ بِالَّذِىَّ اءُنِْزلَ عَلَى الَّذِينَءَاَمَنُواْ وَجْهَ الْنَّهَارِ وَاكْفُرُوَّاْ ءَاخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ
    ترجمه :
    وگروهى از اهل كتاب گفتند: به آنچه بر مؤ منان نازل شده است ، در آغاز روز ايمان آوريد و در پايان روز كافر شويد، شايد (با اين حيله آنها از اسلام ) باز گردند.
    نكته ها
    O دوازده نفر از دانشمندان يهود، تصميم گرفتند براى ايجاد تزلزل و ترديد در مسلمانان ، صبحگاهان نزد حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله آمده و اظهار ايمان كنند، ولى در آخر روز از اسلام برگردند و بگويند: ما محمّد و آيين او را ديديم ، ولى با آنچه در تورات وانجيل آمده است ، مطابقت ندارد. آنها با اين نقشه ى ماهرانه مى خواستند به هم كيشان خود اين طور وانمود كنند كه اگر اسلام مكتب خوبى بود، اهل علم و كتاب از آن دست برنمى داشتند، با اين كار هم در مسلمانان ترديد بوجود آورند و هم ساير يهوديان را از مسلمان شدن بازدارند. خداوند متعال نيز با نزول اين آيه ، نقشه ى آنان را برملا ساخت .
    O در روايتى از امام صادق عليه السّلام آمده است : وقتى رسول خدا عليه السّلام فرمان تغيير قبله از بيت المقدس به كعبه را در هنگام نماز ظهر ابلاغ كردند، يهود گفتند: به آنچه در آغاز روز بوده ايمان آوريد، ولى بدانچه در پايان روز آمده (تغيير قبله ) كفر ورزيد تا آنان از آن قبله بازگردند و به طرف بيت المقدس نماز بخوانند.(73)
    پيام ها
    1- دشمنان براى انحراف مسلمانان ، برنامه ريزى مى كنند. در آيه 69 خوانديم كه اهل كتاب دوست دارند شما را منحرف سازند، اين آيه به نقشه ى آنان براى رسيدن به آن هدف مى پردازد. (يضلّونكم ... قالت طائفة )
    2- چه بسا گروهى با نام اسلام ، در صفوف مسلمانان نفوذ كرده و از پشت خنجر بزنند، لذا بايد هشيار بود. (آمنوا... واكفروا... لعلّهم يرجعون )
    3- مسلمان نبايد ساده انديش و زودباور بوده و به هر اظهار ايمانى ، اعتماد كند. (آمنوا... واكفروا)
    4- خداوند در مراحل حسّاس ، از اسرار و توطئه هاى دشمنان پرده برمى دارد. (آمنوا... واكفروا)
    5- بايد در مرحله اى از ايمان قرار بگيريم كه بازگشت برخى مسلمانان از دين ، مايه ى تزلزل ما نگردد. (واكفروا آخره لعلهم يرجعون )
    6- يكى از سياست هاى دشمن ، ايجاد ارتباط و سپس قطع آن ، به منظور ايجاد تزلزل در جامعه است . (لعلّهم يرجعون )
    تفسير ير آيه :(73) وَلاَ تُؤْمِنُوَّا إِلا لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدَى هُدَى اللَّهِ اءَنْ يُؤْتَىَّاءَحَدٌ مِّثْلَ مَآ اءُوتِيتُمْ اءَوْ يُحَآجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَآءُ وَاللَّهُ وَسِعٌ عَلِيمٌ
    ترجمه :
    (بزرگان يهود، براى جلوگيرى از گرايش يهود به اسلام ، به آنان مى گفتند:) جز به كسى كه آيين شما را پيروى كند، ايمان نياوريد. (زيرا دينِ حقّ منحصر به ماست . اى پيامبر! به آنان ) بگو: راه سعادت راهى است كه خدا بنمايد (ومانعى ندارد) كه به امّتى ديگر نيز همانند آنچه (از كتاب وشريعت ) به شما داده شده ، داده شود، تا در نزد پروردگار با شما احتجاج كنند. (همچنين اى پيامبر! به آنان ) بگو: فضل ورحمت بدست خداست ، اوبه هر كه بخواهد عطا مى كند وخداوند داراى رحمت وسيع وعلم بى انتهاست .
    نكته ها
    O اهل كتاب ، از گرايش يهود به اسلام نگران بودند و براى پيشگيرى از آن تبليغ مى كردند. (لا تؤ منوا الا لمَن تبع دينكم )
    پيام ها
    1- دشمنان اسلام ، در توطئه هاى خود سفارش به پنهان كارى مى كنند و به غير خود نيز اعتماد ندارند. (لا تؤ منوا الا لمَن تبع دينكم )(74)
    2- هدايت الهى ، يك جريان مستمر در طول تاريخ بوده است و اختصاص به قوم خاصّى ندارد. (ان الهدى هدى اللّه )
    3- تعصّب و خودبرتربينى ، يكى از آفت هاى ديندارى است . (الاّ لمَن تبع دينكم )
    4- الطاف پروردگار، در انحصار گروه خاصّى نيست . نبوّت و هدايت ، فضل الهى است كه به هركس بخواهد مى دهد. (انّ الفضل بيد اللّه )
    5- گزينش پيامبران از سوى خداوند، بر اساس علم اوست . (واسع عليم )
    تفسير آيه :(74) يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَآءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ
    ترجمه :
    (خداوند) هر كه را بخواهد به رحمت خويش اختصاص دهد و خداوند صاحب فضل بزرگ است .
    نكته ها
    O اين آيه ، تصوّر غلط يهود را كه خداوند هيچ قومى را مانند يهود مورد لطف خويش قرار نمى دهد، نفى كرده و مى فرمايد: خداوند بهتر مى داند چه كسى را عهده دار رسالت خويش بگرداند. او در ميان بندگانش ‍ لايق ترين فرد را انتخاب نموده و مورد لطف خاص خويش قرار مى دهد. خداوند، هم لطفش توسعه دارد و هم حكمتش انتخابگر است .
    تفسير آيه :(75)مِنْ اءَهْلِ الْكِتَبِ مَنْ إِنْ تَاءْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَّنْاِنْ تَاءْمَنْهُ بِدِينَارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَإِلا مَادُمْتَ عَلَيْهِ قَآئِماً ذَلِكَ بِاءَنَّهُمْ قَالُواْ لَيْسَ عَلَيْنَا فِى الاُْمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ
    ترجمه :
    واز اهل كتاب كسانى هستند كه اگر او را بر اموال بسيارى امين گردانى ، به تو باز مى گرداند و بعضى از آنان (به قدرى نادرستند كه ) اگر او را بر دينارى امين گردانى ، آن را به تو برنمى گرداند، مگر آنكه (براى مطالبه آن ) دائما بالاى سر او بايستى ، اين (خيانت در امانت ،) به جهت آن است كه گفتند: درباره ى امّيّين (غير اهل كتاب ) هرچه كنيم بر ما گناهى نيست ، در حالى كه آنها آگاهانه بر خداوند دروغ مى بندند.
    نكته ها
    O در روايات آمده است كه امانت را به صاحبش برگردانيد، حتّى اگر صاحب امانت ، فاسق باشد.(75)
    تفسير آيه :(75) وَمِنْ اءَهْلِ الْكِتَـبِ مَنْ إِنْ تَاءْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَّنْا ِنْ تَاءْمَنْهُ بِدِينَارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْك َإِلا مَادُمْتَ عَلَيْهِ قَآئِماً ذَلِكَ بِاءَنَّهُمْ قَالُواْ لَيْسَ عَلَيْنَا فِى الاُْمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ
    پيام ها
    1- در مورد مخالفانِ خود، انصاف را مراعات كنيد و همه را خائن ندانيد. (من اهل الكتاب ... يؤ دّه اليك )
    2- امانتدارى ، ملاكى براى ارزشيابى افراد است . (يؤ دّه ... لايؤ دّه )
    3- ارزشهاى اخلاقى ، ثبات دارند. حفظ امانت ، در نزد همه نيكو، و خيانت در آن ، نسبت به هر كسى باشد زشت است . ردّ امانت ، يك ارزش است ، گرچه از يهود باشد. (يؤ دّه ... لايؤ دّه )
    4- قيام ومقاومت ، براى گرفتن حقّ لازم است . (لايؤ دّه اليك الا ما دمت عليه قائما)
    5- استثمار، استحمار و نژادپرستى ، ممنوع است . (ليس علينا فى الاُمّيين سبيل )
    6- يهود و نصارى ، خود را انديشمند، و مسلمانان را بى سواد و امّى مى پنداشتند. (ليس علينا فى الاميّين سبيل )
    7- بالاتر از گناه ، توجيه گناه است . يهود اموال مردم را به ناحق مى خوردند و مى گفتند: خداوند به اين كار راضى است . (يقولون على اللّه الكذب )
    تفسير آيه :(76) بَلَى مَنْ اءَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ
    ترجمه :
    آرى ، هر كس به عهد خويش وفا كند و تقوا داشته باشد، پس بى گمان خداوند پرهيزكاران را دوست مى دارد.
    نكته ها
    O وفاى به عهد در تمام موارد زير لازم است :
    الف : عهدى كه خداوند از طريق فطرت يا انبيا با انسان ها بسته است .(76)
    ب : عهدى كه انسان با خدا مى بندد.(77)
    ج : عهدى كه انسان با مردم مى بندد.(78)
    د: عهد رهبر با امّت و بالعكس .(79)
    پيام ها
    1- در برابر تفكّرات غلط، موضع بگيريد. (بلى )(80)
    2- تقوى ، انسان را از دروغ بستن به خدا و ضايع كردن حقّ مردم بيمه مى كند. (يقولون ... الكذب ... بلى من اوفى و اتّقى )
    3- شعار، كار ساز نيست ، عمل و تقوا لازم است . (اوفى واتّقى )
    4- وفاى به عهد، از نشانه هاى تقواست . (اوفى واتّقى )
    5- وفاى به عهد وتقوا، ملاك محبوبيّت است ، نه اهل كتاب بودن . (يحبّ المتّقين )
    تفسير آيه :(77) إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَاءَيْمَنِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً اءُوْلََّئِكَلاَخَلَقَ لَهُمْ فِى الاَْخِرَةِ وَلاَ يُكَلِّمُهُمْ اللَّهُ وَلاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ اءَلِيمٌ
    ترجمه :
    همانا كسانى كه پيمان خدا و سوگندهاى خودشان را به بهاى ناچيزى مى فروشند، آنان برايشان نصيبى در آخرت نيست و خداوند در قيامت با آنها سخن نمى گويد و به آنان نيز نظر (لطف ) نمى كند، آنها را (از گناه ) پاك نمى سازد و براى آنان عذابى دردناك است .
    نكته ها
    O اين آيه ، كسانى را كه پيمان شكنى مى كنند، به پنج نوع قهر الهى تهديد مى كند: بى بهرگى در آخرت ، محروميّت از خطاب الهى ، محروميّت از نظر لطف الهى ، محروميّت از پاكى از گناه و گرفتارى به عذاب دردناك .
    O در روايات شيعه و سنّى آمده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: (لا ايمان لِمَن لااَمان له و لا دين لِمَن لاعهد له ) كسى كه مراعات امانت نكند، ايمان ندارد و آن كسى كه به عهد خويش وفادار نباشد بى دين است .(81)
    O در بعضى روايات آمده است كه مراد از ((عهد اللّه ))، حقايق مربوط به پيامبر اسلام در تورات است كه به دست عالمان يهود تحريف گشته است .
    O مقايسه كنيم وضع كسانى را كه از جانب خداوند به آنها سلام داده مى شود؛ (سلامٌ قولاً من ربّ رحيم )(82) با كسانى كه خدا هيچ سخنى با آنان نگويد؛ (لايكلّمهم اللّه ) واگر ناله اى سر دهند با جمله ى (اخسئوا فيها ولاتكلمون )(83) خفه مى شوند.
    O پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: هر كس با سوگند، مال و ثروت برادرش را به ناحق بخورد، مورد غضب الهى است . سپس اين آيه را تلاوت نمودند.(84)
    O حضرت على عليه السّلام فرمودند: مراد از نگاه خداوند در قيامت ؛ (لاينظر اليهم ) نگاه رحمت است ، (نه نگاه با چشم ).(85)
    پيام ها
    1- امانت مردم نزد انسان ، عهد الهى است . در آيات قبل خوانديم كه بعضى امانت مردم را بر نمى گردانند، در اين آيه به جاى امانت مردم ، كلمه ى (عهداللّه ) بكار رفته است .
    2- پيمان شكنى ، از گناهان كبيره است . اين نوع تهديد پى درپى ، در باره هيچ گناهى در قرآن مطرح نشده است . (يشترون بعهد اللّه ... لا خلاق لهم ...)
    3- سوگند دروغ ، سبب محروميّت در قيامت مى شود. (يشترون ... ايمانهم )
    4- دنياپرستى ، ريشه ى پيمان شكنى است . (ثمنا)
    5- بهاى پيمان شكنى هرچه باشد، كم است . (ثمنا قليلا)
    6- كيفرهاى قيامت ، متناسب با عملكرد خود ماست . بى اعتنايى ما به تعهّدات الهى ، سبب بى اعتنايى خدا به ماست . (لا يكلّمهم ، لا ينظر اليهم ، لايزكّيهم )
    7- عذاب هاى اُخروى ، هم جسمى است و هم روحى . هم تحقير است ؛ (لايكلّمهم اللّه ) و هم شكنجه و مجازات . (ولهم عذاب اليم )
    تفسير آيه :(78) وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُُنَ اءَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتَبِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَا لْكِتَبِ وَ مَا هُوَ مِنَ الْكِتَبِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ
    ترجمه :
    وهمانا از ايشان (اهل كتاب ) گروهى هستند كه زبان خود به خواندن كتاب (ودست نوشته ى خودشان چنان ) مى چرخانند كه شما گمان كنيد آن از كتاب آسمانى است ، در حالى كه از كتاب نيست و مى گويند: آن (چه ما مى خوانيم ) از جانب خداست ، در حالى كه از جانب خدا نيست وآنها آگاهانه بر خداوند دروغ مى بندند.
    نكته ها
    O گناه علما و دانشمندانِ بى تقوا چند برابر است ، زيرا:
    الف : مردم را به اشتباه مى اندازند. (لتحسبوه من الكتاب )
    ب : به خداوند دروغ مى بندند. (هو من عنداللّه )
    ج : تمام اين حركت ها را آگاهانه انجام مى دهند. (وهم يعلمون )
    پيام ها
    1- در قضاوت ها، انصاف داشته باشيم وهمه را به يك ديد نگاه نكنيم . (وانّ منهم لفريقا...)
    2- حضور دانشمندان خائن در ميان اهل كتاب ، قطعى است . (لفريقاً)
    3- عوام فريبى ولفّاظى ، از گناهان دانشمندان است . (يلوون السنتهم )
    4- نطق خوب ، اگر در مسير حقّ نباشد، وسيله اى براى انحراف است . (يلوون السنتهم )
    5- گمراه كنندگان ، مقدّسات مذهبى و كتب آسمانى را دستاويز خود قرار مى دهند. (بالكتاب )
    6- التقاط، يكى از حربه هاى زهرآگين فرهنگى دشمن است . (لتحسبوه من الكتاب )
    7- اگر دشمن زمينه ى پذيرش انحراف را در شما ببيند، ادّعاهاى خطرناك ترى مطرح مى كند. (لتحسبوه من الكتاب ...يقولون هو من عنداللّه )
    8- بزرگ ترين خيانت به فرهنگ وعقيده ى انسان ، تحريفِ آگاهانه ومغرضانه ى علما و خواصّ است . (يقولون على اللّه الكذب و هم يعلمون )
    تفسير آيه :(79) مَا كَانَ لِبَشَرٍ اءَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَبَ وَالْحُكْمَ وَالْنُّبُوَّةَ ثُمَّىَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَاداً لِّى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ كُونُواْ رَبَّنِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَبَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ
    ترجمه :
    هيچ (پيامبر و) بشرى كه خداوند به او كتاب و حكم و نبوّت داده است ، حقّ ندارد به مردم بگويد: به جاى خدا، بندگان من باشيد. بنابراين (شما دانشمندان اهل كتاب به طريق اولى چنين حقّى نداريد، بلكه بايد) به خاطرسابقه ى آموزش كتاب و تدريسى كه داريد، ربّانى باشيد.
    نكته ها
    O امتياز پيامبران بر ديگران آن است كه هر قدر بر تعداد ياران و مقدار قدرتشان افزوده شود، مردم را بيشتر به بندگى خدا دعوت مى كنند، و هرگز راه توحيد را عوض نمى كنند و تاءكيد و هشدارشان بيشتر مى شود. امّا دعوت كننده هاى سودجو، در ابتدا با قيافه اى مقدّس مآبانه ودلسوزانه كار را شروع مى كنند، ولى پس از رسيدن به مسند قدرت ، استبداد و خودمحورى را پى ريزى مى نمايند.
    O در روايات آمده است كه به بردگان خود، ((عَبدى )) نگوييد، بلكه ((فَتى )) بگوييد و بردگان نيز به مولاى خود ((ربّى )) نگويند، بلكه ((سَيّدى )) بگويند.(86)
    O اگر انبيا نبايد پرستش بشوند، حساب ديگران روشن است . اگر مواهب معنوى عامل عبوديّت نشود، حساب زرق و برق مادّى روشن است .
    O ((رَبّانيّين )) جمع ((رَبّانى )) به كسى گفته مى شود كه پيوند او با خدا محكم باشد و در فكر اصلاح و تربيت ديگران باشد.
    O رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: درباره من دو گروه هلاك شدند: 1 پيروان افراطى ، كه مرا از حدّ بشرى بالا بردند. 2 دشمنان بى انصاف ، كه پيامبرى مرا قبول ندارند و من از هر دو گروه بيزارم . حضرت عيسى عليه السّلام نيز اين هشدار را براى پيروان خود گوشزد كرده بود و نظير اين معنا را در نهج البلاغه از حضرت على عليه السّلام نيز شاهد هستيم . همچنين فرمودند: ((لا تَرفعونى فَوق حقّى فاِنّ اللّه تعالى اِتّخذَنى عَبدا قبل اَن يَتّخذَنى نَبيّا)) مرا از آنچه هستم بالاتر نبريد، همانا خداوند پيش از آنكه مرا پيامبر قرار دهد، بنده آفريده است . سپس اين آيه را تلاوت فرمودند.(87)
    O رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله درباره ى اين آيه فرمودند: هيچ مرد وزن مسلمان ، آزاد يا بنده اى نيست مگر آنكه حقّ واجبى از خداوند بر گردن اوست و آن اينكه قرآن را فراگيرد و در آن تفكّر كند.(88)
    پيام ها
    1- سوء استفاده از موقعيّت ، محبوبيّت ومسئوليّت ، ممنوع است . (ما كان لبشر)
    2- كتاب و حكمت و نبوّت ، انسان را از بشر بودن خارج نمى كند. (ما كان لبشر)
    3- هدف انبيا، تنها نجات بشر از شرك نيست ، بلكه رشد او تا مرحله ى ربّانى شدن است . (كونوا ربّانيّين )
    4- راه ربّانى شدن ، علمِ دين و درس كتاب است ، نه تصوّف و چلّه نشينى .(89) (ربّانيّين بما كنتم تعلّمون ...)
    5- اگر تعليم و تعلّم و درس ، انسان را ربّانى نكند، در واقع آن علم ، علم نبوده است .(90) (ربّانيّين بما كنتم تعلّمون ...)
    6- علماى ربّانى ، مفسّران واقعى قرآن هستند. (كنتم تعلّمون الكتاب بما كنتم تدرسون )
    7- تعليم و تدريس كتب آسمانى ، بايد هميشگى باشد. (كنتم تعلّمون ... تدرسون )
    8- معلّمى ، شغل انبياست . (تعلّمون الكتاب )
    تفسير آيه :(80) وَلاَ ياءْمُرَكُمْ اءَنْ تَتَّخِذُواْ الْمَلََّئِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ اءَرْبَاباً اءَيَاءْمُرُكُمْبِالْكُفْ رِ بَعْدَ إِذْ اءَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ
    ترجمه :
    و(خداوند) به شما فرمان نمى دهد كه فرشتگان وانبيا را ارباب خود قرار دهيد، آيا ممكن است پس از آنكه تسليم خدا شديد، او شما را به كفر فرمان دهد؟
    پيام ها
    1- هرگونه دعوت به شرك از سوى هر كس كه باشد، ممنوع است . (ولاياءمركم ان تتخذوا...)
    2- كفر، تنها انكار خدا نيست ؛ بلكه پذيرش هرگونه ربّ و مستقل دانستن هر مخلوقى ، كفر است . (تتّخذوا الملائكة و النبييّن اربابا اءياءمركم بالكفر)
    تفسير آيه :(81) وَإِذْ اءَخَذَ اللَّهُ مِيثَقَ الْنَّبِيِّينَ لَمَآ ءَاتَيْتُكُمْ مِّنْ كِتَبٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّجَآءَكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ ءَاءَقْرَرْتُمْ وَاءَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِى قَالُوَّاْ اءَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَ اءَنَاْ مَعَكُم مِّنَ الْشَّهِدِينَ
    ترجمه :
    و(بياد آور) هنگامى كه خداوند از پيامبرانِ (پيشين ) پيمان گرفت كه هرگاه به شما كتاب و حكمتى دادم ، سپس پيامبرى به سوى شما آمد كه آنچه را با شماست تصديق مى كرد، بايد به او ايمان آوريد واو را يارى كنيد. (سپس خداوند) فرمود: آيا به اين پيمان اقرار داريد و بار سنگين پيمان مرا (بر دوش ) مى گيريد؟ (انبيا در جواب ) گفتند: (بلى ) اقرار داريم ، (خداوند) فرمود: خودشاهد باشيد ومن هم با شما از جمله گواهانم .
    تفسير آيه :(82) فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذَ لِكَ فَاءُولََّئِكَ هُمُ الْفَسِقُونَ
    ترجمه :
    پس كسانى كه بعد از اين (پيمان محكم ،) روى برگردانند، آنان همان فاسقانند.
    نكته ها
    O تفاوت مكتب انبيا، مانند تفاوت برنامه ى دو استاد يا دو استاندار است كه در اصول مسائل علمى و سياسى ، داراى جهت واحدى هستند، ولى در مسائل جزئى ، به جهت تفاوت هاى فردى دانش آموزان يا شرايط منطقه اى ، برنامه هاى گوناگون ارائه مى دهند.(91)
    O حضرت على عليه السّلام فرمودند: خداوند از انبياى پيشين پيمان گرفت كه مردم را به بعثت پيامبر اسلام و صفات او خبر و بشارت دهند و به آنان فرمان تصديق آن حضرت را بدهند.(92) امام صادق عليه السّلام فرمود: مراد از (جائكم رسول مصدّق ) پيامبر اسلام است .(93)
    پيام ها
    1- در مديريّت الهى ، لازمه ى سپردن مسئوليّت ها، گرفتن پيمان است . (اخذ اللّه ميثاق النبيين )
    2- هر جا كار سخت است ، پيمان گرفتن لازم است . دست برداشتن از آئين و سنّت موجود، و ايمان و حمايت از شخص نوظهور، ساده نيست . لذا خداوند ميثاق مى گيرد. (اخذ اللّه ميثاق ...)
    3- آمدن پيامبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله قطعى است ، لذا از همه ى انبيا پيمان گرفته شده ، نه بعضى از آنها. (ميثاق النبيين ... جائكم رسول )
    4- جريان نبوّت ، مايه ى وحدت است ، نه اسباب تفرقه و انشعاب . (رسول مصدّق لما معكم لتؤ مننّ به )
    5- انبيا داراى هدفى مشترك هستند. لذا پيامبران قبلى ، آمدن انبياى بعدى را بشارت مى دادند ونسبت به آنان پيمانِ ايمان ونصرت دارند، وپيامبران بعدى ، انبياى قبل را تصديق مى كردند. (مصدّق لما معكم لتؤ مننّ)
    6- قديمى ها، جديدى ها را تحويل بگيرند، آنها را به مردم معرّفى كنند و زمينه ى رشد بعدى ها را فراهم آورند. (لتؤ مننّ... لتنصرنّه )
    7- ايمان به تنهايى كفايت نمى كند، بلكه حمايت نيز لازم است . (لتومنن به ولتنصرنه )
    8- در ميان انبيا، سلسله مراتب است و خاتم النبيّين اشرف آنهاست ، زيرا همه ى انبيا بايد مؤ من به او و حامى او باشند. (لتؤ مننّ به و لتنصرنّه )
    9- وقتى انبياى پيشين موظّف به ايمان وحمايت از پيامبر اسلام هستند، پس ‍ پيروان آنها نيز بايد به او ايمان آورده و از او اطاعت كنند. (لتؤ مننّ به و لتنصرنّه )
    10- حمايتى ارزشمند است كه از ايمان سرچشمه گرفته باشد. (لتؤ مننّ به ولتنصرنّه )
    11- مهم ، داشتن روح تسليم و پذيرفتن حقّ است ، چه بسا در عمل ، شرايط لازم به وجود نيايد. انبياى قبل ، زمان پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را درك نكردند، ولى اين روحيه را داشتند.(94) (لتؤ مننّ به ولتنصرنّه )
    12- پيمان شكن فاسق است . (فمن تولّى ... هم الفاسقون )
    تفسير آيه :(83) اءَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ اءَسْلَمَ مَنْ فِى الْسَّمَوَ تِ وَالاَْرْضِطَوْعَاً وَكَرْهاً وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ
    ترجمه :
    پس آيا آنها جز دين خدا (دينى ) مى جويند؟ در حالى كه هر كه در آسمان ها و زمين است ، خواه ناخواه فقط تسليم اوست و به سوى او بازگردانده مى شوند.
    نكته ها
    O موجودات آسمان ها و زمين ، همگى تسليم خدايند. حتّى اگر در حال عادّى اين سرسپردگى را كتمان كنند، در حال احساس خطر به ناچار دل به او مى سپارند. مؤ منان با ميل و رغبت تسليم او هستند، ولى همگان در زمان احساس خطر يا مرگ يا مغلوب شدن در جنگ و يا درماندن در استدلال ، تسليم او مى شوند. همه ذرّات عالم ، از كوچك ترين اتم تا بزرگ ترين كرات ، همه تابع همان قانونى هستند كه خداوند بر آنها حاكم كرده است و هر لحظه مى تواند آن را تغيير دهد.(95)
    O امام صادق عليه السّلام در مورد اين آيه فرمودند: زمانى كه قائم عليه السّلام قيام كند، تمام سرزمين ها شهادت ((لااله الاّ اللّه و محمّد رسول اللّه )) سر خواهند داد(96).
    پيام ها
    1- انتخاب راه غير خدا، با حركت هستى سازگار نيست . (اءفغير دين اللّه يبغون و له اسلم )
    2- حقيقت دين ، تسليم است . (اءفغير دين اللّه يبغون و له اسلم ...)
    3- انسان ، دائما در جستجوى راه و روشى است و گرايش به مكتب در نهاد او قرار دارد. (جمله (يبغون ) دلالت بر خواست و تمايل دائمى دارد.)
    4- اگر هستى تسليم اوست ، چرا ما تسليم نباشيم ؟ (له اسلم من فى السموات والارض )
    5- در آسمان ها موجودات با شعور هستند. (من فى السموات )(97)
    6- اگر پايان كار ما اوست ، چرا از همان اوّل رو به سوى او نكنيم ؟ (اليه يرجعون )
    تفسير آيه :(84) قُلْ ءَامَنّا بِاللَّهِ وَمَآ اءُنْزِلَ عَلَيْنَا وَمَآ اءُنْزِلَ عَلَىَّ إِبْرَ هِيمَ وَاِسْمَعِيلَ وَ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَالاَْسْبَاطِ وَمَآ اءُوتِىَ مُوسَى وَ عِيْسَى وَالْنَّبِيُّونَمِنْ رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ اءَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُلَهُ مُسْلِمُونَ
    ترجمه :
    بگو: به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحق و يعقوب و اَسباط (پيامبران از نسل يعقوب ) نازل گرديده وآنچه به موسى و عيسى وپيامبران ديگر، از طرف پروردگارشان داده شده (به همه ى آنها) ايمان آورده ايم وميان هيچ يك از آنها فرقى نمى گذاريم وما تنها تسليم (فرمان ) او هستيم .
    نكته ها
    O اين آيه ، به غير از يكى دو كلمه ، كاملا شبيه آيه 136 سوره بقره است .
    O شكل كار اصل نيست ، بلكه اصل ، آن هدف غايى و نهايى است . در هر زمانى ممكن است شكل كار و دعوت انبيا فرق كند، مثلاً حضرت موسى به سراغ فرعون برود و يا حضرت سليمان ، فرمانروايى مانند بلقيس را دعوت كند، ولى هدف نهايى يكى است . درست مانند حركت هاى گوناگون امامان معصوم عليهم السّلام .
    O اگر از انبياى گذشته براى معرّفى و يارى پيامبر آينده پيمان گرفته شده ، پيامبر آينده نيز ماءمور است به نمايندگى از تمام پيروانش ، ايمان خود را نسبت به پيامبران گذشته اعلام نمايد.
    پيام ها
    1- ايمان خود را اظهار كنيد. (قل )
    2- ايمان به انبيا، در كنار ايمان به خداوند است . (آمنا باللّه و ما انزل ... والنبيّون )
    3- خدمات پيشينيان را ناديده نگيريم . (وما انزل على ابراهيم ... و ما اوتى موسى )
    4- آمدن انبيا، جلوه اى از ربوبيّت الهى است . (والنّبيّون من ربّهم )
    5- دين وهدايت الهى ، همواره همراه بشر بوده است . انبيا همچون معلّمان يك مدرسه اند كه به طور زنجيره اى ماءمور ارشاد مردم هستند. (ابراهيم واسماعيل و...)
    6- تمام انبيا، داراى هدف واحد هستند. (لانفرّق بين احد منهم )
    7- برترى بعضى از انبيا بر برخى ديگر؛ (فضّلنا بعض النبييّن على بعض )(98) هرگز مانع ايمان ما به همه ى آنها نيست . (لانفرّق بين احد منهم )
    8- پيامبر اسلام ، با اظهار ايمان خود به ساير انبيا، پيروان آنها را به وحدت دعوت مى كند. (لانفرّق بين احد منهم )
    9- پيامبر اسلام ، تسليم مطلق حقّ است . (نحن له مسلمون )
    10- كسى كه ميان انبيا فرق بگذارد، در حقيقت تسليم خدا نيست . (لا نفرّق ... نحن له مسلمون )
    11- مؤ منان ، هماهنگ با تمام موجودات ، تسليم خدا هستند. (له اسلم من فى السموات و الارض ... و نحن له مسلمون )
    تفسير آيه :(85) وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلمِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الاَْخِرَةِمِنَ الْخَسِرِينَ
    ترجمه :
    و هر كس غير از اسلام به سراغ دينى ديگر برود، پس هرگز از او قبول نمى شود و او در قيامت از زيانكاران خواهد بود.
    نكته ها
    O از جمله ى (يَبتَغ )، استفاده مى شود كه مراد آيه ، كسانى هستند كه اسلام به گوش آنها رسيده ، ولى آن را رها كرده و به سراغ ديگر مكاتب رفته اند. اين افراد در قيامت زيانكارند و دين آنها مورد پذيرش ‍ نيست .
    O با توجّه به آيه 81، پذيرش دين اسلام ، ميثاق خداوند از همه ى پيامبران پيشين است ولذا با آمدن پيامبر اسلام ، غير آن مورد قبول نيست . (فلن يقبل منه )
    O در آيات گذشته ، سيمايى از اصول مكتب اسلام ترسيم شد كه خطوط كلّى آن عبارتند از:
    1- از تمام انبياى پيشين پيمان گرفته شده تا به پيامبر بعدى ايمان آورند.
    2- تمام هستى تسليم خداست و نمى توان غير دين الهى را پذيرفت .
    3- پيروان اسلام ، به تمام انبيا و كتب آسمانى ايمان دارند.
    و در اين آيه با صراحت اعلام مى كند: هركس غير اين دين را بپذيرد، قابل قبول نيست . آرى ، بعد از دعوت ، استدلال ، مباهله واعلام همسويى با عقايد و كتب آسمانى ديگر، جاى صراحت و بى پرده سخن گفتن است .
    پيام ها
    1- اسلام ، ناسخ همه اديان پيشين است . (ومَن يبتَغِ غير الاسلام دينا فلن يُقبَل منه )
    2- رها كردن مكتبى جامع ، مايه خسارتى ابدى است . (مَن يبتغ ... من الخاسرين )
    3- آخرت ، جلوگاه خسارت هاى واقعى است . (فى الاخرة من الخاسرين )
    4- انتخاب اسلام ، رمز و نشانه دورانديشى انسان است . (فى الاخرة من الخاسرين )
    تفسير آيه :(86) كَيْفَ يَهْدِى اللَّهُ قَوْماً كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَنِهِمْ وَشَهِدُوَّاْ اءَنَّا لْرَّسُولَ حَقُّ وَجَآءَهُمُ الْبَيِّنَتُ وَاللَّهُ لاَ يَهْدِى الْقَومَ الْظَّلِمِينَ
    ترجمه :
    چگونه خداوند هدايت كند گروهى را كه بعد از ايمان و گواهى بر حقّانيت رسول و آمدن معجزات و دلايل روشن بر ايشان ، باز هم كافر شدند، و خداوند گروه ستمكاران را هدايت نمى كند.
    پيام ها
    1- هرچه دلايل هدايت ، بيشتر و روشن تر باشد، كفر و بى اعتنايى به آنها خطرناك تر است . (كيف يهدى ... لايهدى القوم الظالمين )
    2- ايمان اوّليه كافى نيست ، تداوم ايمان و حسن عاقبت لازم است . زيرا خطر ارتداد، همواره انسان را تهديد مى كند. (كفروا بعد ايمانهم )
    3- گروهى از مسلمانان ، در زمان پيامبر اكرم مرتدّ شدند. (كفروا بعد ايمانهم )
    4- پشت كردن به حقّ، منطق و عقل ، رسول و بيّنه ، ظلم است و سبب خارج شدن از مدار الطاف الهى مى گردد. (لايهدى القوم الظالمين )
    5- سنّت خدا آن است كه ظالمان را هدايت نكند. (واللّه لايهدى القوم الظالمين ) (جمله ((لايهدى )) نشانه استمرار و سنّت الهى است .)
    6- توبه وبازگشت ، براى مرتدّ بسيار مشكل است . (كفروا بعد ايمانهم ... واللّه لايهدى ...)
    7- كافران ناآگاه ، به هدايت نزديك تر از كفّارِ آگاهند. (جائهم البيّنات واللّه لايهدى القوم الظالمين )
    8- برخوردارى از هدايت الهى و يا محروم شدن از آن ، بدست خودماست . (لايهدى القوم الظالمين )
    تفسير آيه :(87)اءُولَّئِكَ جَزَآؤُهُمْ اءَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلََّئِكَةِ وَالْنَّاسِ اءَجْمَعِينَ
    ترجمه :
    آنان (كه با آن همه دلايل روشن وسابقه ى ايمان ، مرتدّ شدند،) كيفرشان آن است كه لعنت خدا و فرشتگان و عموم مردم بر آنان باشد.
    تفسير آيه :(88) خَلِدِينَ فِيهَا لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ
    ترجمه :
    آنها همواره مورد لعن (خدا وفرشتگان ومردم ) هستند، نه عذاب از آنان كاسته شود و نه به آنها مهلت داده شود.
    نكته ها
    O شايد نفرين تمام مردم حتّى كفّار، به افراد مرتدّ، بدان جهت باشد كه وجدان هاى آگاه و فطرت هاى سالم ، اين اعراض و كفر آگاهانه را محكوم مى كند. شايد هم از آن رو باشد كه شعاعِ كفرِ آگاهانه ، به نسلها و عصرها سرايت كرده و افراد زيادى را در آتش خود مى سوزاند.
    O مشابه اين لعنت خدا و فرشتگان و مردم را در آيه ى 159 سوره بقره نسبت به دانشمندانى كه حقايق را كتمان مى كنند، مى خوانيم . بنابراين گناه عالمى كه كتمان حق كند و مرتدّى كه آگاهانه دست از ايمان بردارد، يكسان است .
    پيام ها
    1- ملائكه در برابر افكار واعمال زشت انسان ، واكنش نشان مى دهند. (عليهم لعنة اللّه و الملائكة ...)
    2- مردم بايد در برابر افراد مرتدّ و منحرف ، عكس العمل نشان بدهند. (عليهم لعنة ... الناس )
    3- علم و آگاهى در مقدار و كيفيّت عذاب الهى مؤ ثر است . (شهدوا انّ الرّسول حقّ و وجائهم البيّنات ... لايخفّف عنهم العذاب و لاهم ينظرون )
    تفسير آيه :(89) إِلا الَّذِينَ تَابُواْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَاءَصْلَحُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
    ترجمه :
    7- توحيد، سبب تعالى انسان است . ((تعالوا)) در جايى بكار مى رود كه دعوت به رشد و بالا آمدن باشد. (تعالوا... الاّ نعبد الاّ اللّه )
    8- اطاعت بى چون و چرا از ديگر انسان ها، نشانه ى پذيرش نوعى ربوبيّت براى آنها ويك نوع عبوديّت براى ماست . در حالى كه همه ى انسان ها با يكديگر مساوى هستند. (لايتّخذ بعضنا بعضاً ارباباً)
    9- انديشه ى آزاد و شخصيّت مستقل ، شعار قرآن است . (لايتخذ بعضنا بعضاً ارباباً)
    10- اعراض و سرپيچى مخالفان نبايد در اراده و ايمان ما اثر بگذارد. (فان تولّوا فقولوا اشهدوا بانّا مسلمون )
    11- هر مبلّغى بايد سرپيچى و اعراض مردم را پيش بينى كند تا ماءيوس نشود. (فان تولّوا فقولوا اشهدوا...)
    12- پس از استدلال و برهان ، جَدل را قطع كنيد. (فان تولّوا فقولوا...)
    13- بندگى خدا، نفى شرك و طرد حاكميّت غير خداوند، از ويژگى هاى يك مسلمان واقعى است . (اشهدوا بانّا مسلمون )
    next page

    fehrest page


    back page

صفحه 3 از 9 نخستنخست 1234567 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/