صفحه 3 از 47 نخستنخست 123456713 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 464

موضوع: شعر نو

  1. #21
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    گزار
    بازآمدم از چشمه خواب

    مرغانی می خواندند

    نیلوفر وا میشد

    کوزه تر بشکستم

    در بستم

    و در ایوان تماشای تو بنشستم




    سهراب سپهری - 1340


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #22
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دوست



    بزرگ بود

    و از اهالي امروز بود

    و با تمام افق هاي باز نسبت داشت

    و لحن آب و زمين را چه خوب فهميد


    صداش

    به شكل حزن پريشان واقعيت بود

    و پلك هايش

    مسير نبض عناصر را

    به ما نشان داد

    و دست هاش

    هواي صاف سخاوت را

    ورق زد

    و مهرباني را

    به سمت ما كوچاند

    به شكل خلوت خود بود

    و عاشقانه ترين انحناي وقت خودش را

    براي آينه تفسير كرد

    و او به شيوه ي باران پر از طراوت تكرار بود

    و او به سبك درخت

    ميان عافيت نور منتشر مي شد

    هميشه كودكي باد را صدا مي كرد

    هميشه رشته ي صحبت را

    به چفت آب گره مي زد

    براي ما ، يك شب

    سجود سبز محبت را

    چنان صريح ادا كرد

    كه ما به عاطفه ي سطح خاك دست كشيديم

    و مثل لهجه ي يك سطح آب تازه شديم

    و بارها ديديم

    كه با چه قدر سبد

    براي چيدن يك خوشه ي بشارت رفت



    ولي نشد

    كه رو به روي وضوح كبوتران بنشيند

    و رفت تا لب هيچ

    و پشت حوصله ي نورها دراز كشيد

    و هيچ فكر نكرد

    كه ما ميان پريشاني تلفظ درها

    چه قدر تنها مانديم



    سهراب سپهري


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #23
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    غمی غمناک


    شب سردی است و من افسرده

    راه دوری است و پایی خسته

    تیرگی هست و چراغی مرده



    میکنم تنها از جاده عبور

    دور ماندند ز من آدمها

    سایه ای از سر دیوار گذشت

    غمی افزود مرا بر غمها



    فکر تاریکی و این ویرانی

    بی خبر آمد تا با دل من

    قصه ها ساز کند پنهانی



    نیست رنگی که بگوید با من

    اندکی صبر سحر نزدیک است

    هردم این بانگ برآرم از دل

    وای این شب چقدر تاریک است



    خنده ای کو که به دل انگیزم

    قطره ای کو که به دریا ریزم

    صخره ای کو که بدان آویزم



    مثل این است که شب نمناک است

    دیگران را هم غم هست به دل

    غم من لیک غمی غمناک است




    سهراب سپهری - 1330


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #24
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ایافته
    گفتی که چو خورشید زنم سوی تو پر

    چون ماه شبی می کشم از پنجره سر

    اندوه که خورشید شدی تنگ غروب

    افسوس که مهتاب شدی وقت سحر




    فریدون مشیری - 1334


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #25
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    احساس
    بسترم

    صدف خالی یک تنهائیست

    و تو چون مروارید

    گردن آویز کسان دگری





    سایه - 1331


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #26
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    جویبار لحظه ها
    از تهی سرشار

    جویبار لحظه ها جاریست

    چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب واندر آب بیند سنگ

    دوستان و دشمنان را می شناسم من

    زندگی را دوست می دارم

    مرگ را دشمن

    وای اما با که باید گفت این

    من دوستی دارم که به دشمن خواهم از او التجا بردن



    جویبار لحظه ها جاری




    اخوان ثالث - 1335


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #27
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    اشکی در گذرگاه تاریخ
    از همان روزی که دست حضرت قابیل
    گشت آلوده به خون حضرت هابیل
    از همان روزی که فرزندان آدم
    زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
    آدمیت مرد
    گرچه آدم زنده بود

    از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
    از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
    آدمیت مرده بود

    بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
    گشت و گشت
    قرنها از مرگ آدم هم گذشت
    ای دریغ
    آدمیت برنگشت

    قرن ما
    روزگار مرگ انسانیت است
    سینه دنیا ز خوبیها تهی است
    صحبت از آزادگی
    پاکی
    مروت
    ابلهی است
    صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست
    قرن موسی چومبه هاست

    روزگار مرگ انسانیت است
    من که از پژمردن یک شاخه گل
    از نگاه ساکت یک کودک بیمار
    از فغان یک قناری در قفس
    از غم یک مرد در زنجیر
    حتی قاتلی بر دار
    اشک در چشمان و بغضم در گلوست
    وندرین ایام زهرم در پیاله اشک و خونم در سبوست
    مرگ او را از کجا باور کنم

    صحبت از پژمردن یک برگ نیست
    وای
    جنگل را بیابان می کنند
    دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند
    هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
    آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند

    صحبت از پژمردن یک برگ نیست
    فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
    فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
    فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
    در کویری سوت و کور
    در میان مردمی با این مصیبتها صبور
    صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
    گفتگو از مرگ انسانیت است




    فریدون مشیری - 1345


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #28
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    هست شب

    یک شب دم کرده و خاک

    رنگ رخ باخته است

    باد

    نوباوه ابر

    از بر کوه

    سوی من تاخته است



    هست شب

    همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا

    هم از این روست نمی بیند اگر گمشده ای راهش را

    با تنش گرم بیابان دراز

    مرده را ماند در گورش تنگ

    به دل سوخته من ماند

    به تنم خسته که می سوزد از هیبت تب

    هست شب

    آری شب





    نیما یوشیج - 1334


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #29
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    قصه
    دل من باز چو نی می نالد

    ای خدا خون کدامین عاشق

    باز در چاه چکید





    سایه - 1350


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #30
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    تنگنا
    چنان فشرده شب تیره
    پا

    که پنداری

    هزار سال بدین حال باز می ماند

    به هیچ گوشه ای از چارسوی این مرداب

    خروس آیه آرامشی نمی خواند



    چه انتظار سیاهی

    سپیده می داند ؟





    فریدون مشیری - 1355


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 3 از 47 نخستنخست 123456713 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/