طلوع یا غروبچه فرقی می کند وقتی آسمانم رابه تماشا ننشسته ایچه خورشید باشم چه ماهدور از نگاهتسیاره ای متروک و سردمکه سال هاست از منظومه ی روشنی ها دور افتاده ام ...اما اینک آفتابی درخشانم با تو ای سرور قلبم.
طلوع یا غروبچه فرقی می کند وقتی آسمانم رابه تماشا ننشسته ایچه خورشید باشم چه ماهدور از نگاهتسیاره ای متروک و سردمکه سال هاست از منظومه ی روشنی ها دور افتاده ام ...اما اینک آفتابی درخشانم با تو ای سرور قلبم.
اگر مانده بودی تورا تا به عرش خدا می رساندم
اگر مانده بودی تورا تا دل قصه ها می کشاندم
اگر با تو بودم ، به شب های غربت که تنها نبودم
اگر مانده بودی ز تو می نوشتم تو را می سرودم
مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت
این شب سرد و غمگین خونه با وجود تو رنگ سحر داشت
با تو این مرغک پر شکسته ، مانده بودی اگر بال و پر داشت
با تو بیمی نبودش ز طوفان ، مانده بودی اگر همسفر داشت
هستی ام را با آتش کشیدی ، سوختم من ندیدی ندیدی
مرگ دل آرزویت اگر بود ، مانده بودی اگر می شنیدی
با تو دریا پر از دیدنی بود ، شب ستاره گلی چیدنی بود
خاک تن شسته در موج باران در کنار تو بوسیدنی بود
بعد تو خشم دریا و ساحل ، بعد تو پای من مانده در گل
مانده بودی اگر موج دریا ، تا ابد هم پر از دیدنی بود
با تو و عشق تو زنده بودم ، بعد تو من خودم هم نبودم
بهترین شعر هستی رو با تو ، مانده بودی اگر می سرودم
مانده بودی اگر می سرودم
مانده بودی اگر نازنینم...
لینك دانلود آهنگ
غمی غریب دلم را به سخره می گیرد
چه ناگهان غزلم بی بهانه می میرد.
چه ناگهان شب من بی ستاره می ماند
چگونه باور من شد که سایه می ماند؟
چگونه بی تو زمانه هنوز می گردد؟
نگو لبان من است این که بی تو می خندد
به رایگان غزلت را به یاد ها دادم
نوازش سحرت را به بادها دادم.
کنون منم ! غزلی ناتمام و بی پیکر
به جان لحظه ی آخر بیا مرا بنگر.
به جان هق هق روز و شب دل ریشم
که تا به لحظه ی مردن به تو بیندیشم.
من و تمام خیالم روایت دردیم
به دور عکس تو هر روز طواف می کردیم.
دوباره من ،قلم و عشق و بی سر انجامی!
فقط بیا بگو این شعر را چه می نامی؟
پشت احساس عمیق دل من
شهری از جنس دل است
که اگر پا بگذاری آنجا
روی هر خشت و گلش نام خودت را بینی
و اگر منت خود را به سرم بگذاری قدمت روی نگاهم
بنشینی آنجا
دختری را تو ببینی که لباسش پر گلهای اقاقیست ، بنفشه ست ، یاس است
و به سویت آید با نگاهی که پر از احساس است
گوش کن زیر لبش زمزمه ای میخواند
که اگر تا مهتاب تو کنارم باشی
آسمان دل من تا به ابد آبی است
آه این قلب پراز خواهش من
از جدایی نگاه تو دگر عاصی است
تو بمان تا به سحر
نه سحر تا به ابد
عشق همین جا جاریست
این همه زیبایی و چراغانی شهر دل من
مال تو است
امشب این جا جشن است
و تمام گلها میرقصند
قاصدک جار زده
که تو این جا هستی
شاپرک آمد وگفت هدیه تان آماده ست
باز کن هستی من
تاب ندارم دیگر
و تو پوشال دلم را دیدی
ومیان گل نرگس تو کلیدی دیدی
ومن آرام در گوش تو رازش گفتم
وتو آرام نگاهم کردی
تو به من خندیدی
تو کلید دل من را به ته رود صفا انداختی
تو کنارم ماندی
نه به مهتاب و سحر
تو کنارم ماندی تا به ابد
من تمام هراسم از اینست
كه تو با من غریبه خواهی شد
مثل اشكی به روی گونه ی من
شبی از غم چكیده خواهی شد
من تمام هراسم از اینست
كه تو یك روز سرد پاییزی
از تن گرم من جدابشوی
وقتی از عشق تازه لبریزی
من تمام هراسم از اینست
دست گرمت به دست من نرسد
بروی سوی آرزوهایت
از تو راهی به سمت من نرسد
من تمام هراسم از اینست
جای خالی تو در آغوشم
روی قلبم بماند و پیچد
سحر ناب صدات در گوشم
من تمام هراسم از اینست
با پرو بال بستگی خیال
از سرم دست بر ندارد باز
حسرت آن دو آرزوی محال
من تمام هراسم از اینست
بی تو بی تكیه گاه خواهم شد
بی تو در انتظار لحظه ای دیدار
من سراپا نگاه خواهم شد
نه ، غلط بود آنچه را گفتم
گرچه باید روی تو از پیشم
من تمام هراسم از اینست
نكند بعد تو نفس بكشم . . .
به حس زیبایت سوگند
زیباییت را نمی بینم ، نمی فهمم
تو گمان برده ای که من
زیبای ات را احساس خواهم کرد !
مگر می شود ؟
وقتی که احساست مرا
در آغوش خود چنان سخت می گیرد
دیگر هیچ نمی فهمم ، دیگر هیچ نمی بینم !
آنگاه که سر به آغوش تو می گذارم
و آغوشت مرا در خویش می بلعد
مگر می شود ؟
نه . . . نه به خدا که نمی شود
آن لحظه نیستم و نمی بینم چیزی را
مگر احساس زیبای با تو بودن را
* * *
کاش تمام عمرم یک لحظه بود
و آن لحظه در احساس تو غرق می شدم.
برای تو می نویسم ....
برای تویی كه تنهایی هایم پر از یاد توست...
برای تویی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست...
برای تویی كه احساسم از آن وجود نازنین توست...
برای تویی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...
برای تویی كه چشمانم همیشه به راه تو دوخته است...
برای تویی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی...
برای تویی كه وجودم را محو وجود نازنین خود كردی...
برای تویی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است ...
برای تویی كه سـكوتـت سخت ترین شكنجه من است....
برای تویی كه قلبت پـاك است...
برای تویی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است...
برای تویی كه عـشقت معنای بودنم است...
برای تویی كه غمهایت معنای سوختنم است...
برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)