صفحه 23 از 25 نخستنخست ... 1319202122232425 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 221 تا 230 , از مجموع 241

موضوع: داستان بزرگان

  1. #221
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ماجرای علامه حلی و سه طلاقه كردن اُلجایْتو


    روزی سلطان اُلجایْتو مغولی مشهور به شاه خدابنده از روی غضب زن خود را سه طلاقه کرد و بعد پشیمان شد و تمام علمای مذاهب اربعه (اهل تسنن) را جمع کرد و در حکم شرعی طلاق فتوائی موافق خود خواست، اما آنها متفقاً به وقوع سه طلاق و عدم امکان رجوع زوجیت بدون محلل حکم کردند. یکی از وزرا گفت در شهر حله عالمی است که این طلاق را باطل می‌داند. پس نامه‌ای به علامه نوشته و کسی را به احضار وی فرستاد. علمای حاضر در مجلس شاه گفتند که سزاوار نباشد برای احضار مردی رافضی خفیف العقل باطل مذهب کسی از بستگان شاه روانه شود. اما محمد خدابنده گفت تا حاضر شود و ببینم چه خواهد شد. پس شاه مجلسی از علمای اربعه تشکیل داد و علامه در موقع ورود بدان انجمن کفش‌ها را در بغل کرده و بعد از سلام نزد سلطان که خالی بود نشست.
    حاضرین از این امر ناراحت شده به وی گفتند چرا برای سلطان سجده نکردی و ترک ادب نمودی؟ گفت که حضرت رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) سلطان السلاطین بود و باز هم مردم سلامش می‌دادند، و در آیه شریفه هم هست «فَاِذَا دَخَلتُم بُیوتاً فسلموا علی انفسکم تحیة من عند اللّه مبارکة»، و علاوه در میان ما و شما خلافی نیست در اینکه سجده مخصوص ذات اقدس الهی بوده، و بجز برای خدای تعالی سجده کردن روا نباشد.
    گفتند چرا نزد سلطان نشسته و حریم نگذاشتی؟ جواب داد چون غیر از آنجا جای خالی دیگر نبود، و حدیث نبوی است که در حین ورود مجلس هر جا که خالی شد بنشین .
    سپس گفتند مگر نعلین چه ارزشی داشت که آن را به مجلس سلطان آوردی و این کار زشت مناسب هیچ عاقلی نمی‌باشد. گفت ترسیدم که حنفی‌ها کفش مرا بدزدند، چنانچه رئیس ایشان کفش حضرت رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را دزدید.
    حنفی‌ها بانگ برآوردند که ابوحنیفه در زمان آن حضرت وجود نداشته و مدتها پس از وفات آن حضرت تولد یافته.
    علامه گفت فراموشم شد، گویا دزد کفش آن حضرت، مالک بوده. پس مالکی مذهبها به همان روش جواب دادند و علامه گفت شاید دزد کفش آن حضرت احمدبن حنبل بوده. و حنبلیها نیز بهمان طریق جواب دادند.
    گفتند چرا برای سلطان سجده نکردی و ترک ادب نمودی؟ گفت که حضرت رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) سلطان السلاطین بود و باز هم مردم سلامش می‌دادند، و در آیه شریفه هم هست «فَاِذَا دَخَلتُم بُیوتاً فسلموا علی انفسکم تحیة من عند اللّه مبارکة»، و علاوه در میان ما و شما خلافی نیست در اینکه سجده مخصوص ذات اقدس الهی بوده، و بجز برای خدای تعالی سجده کردن روا نباشد


    سپس علامه رو به سلطان کرده و گفت حالا معلوم گردید که هیچ یک از روسای مذاهب اربعه در عهد حضرت رسالت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و در زمان اصحاب وجود نداشته و اقوال و آراء ایشان فقط رای و نظر و اجتهاد خودشان است. اما فرقه شیعه تابع حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام می‌باشند که وصی و برادر آن حضرت بود. و بعد به اصل مطلب که همان قضیه طلاق زن سلطان بود پرداخت و پرسید آیا این طلاق با حضور عدلین وقوع یافته؟ سلطان گفت در تنهایی بود. علاّمه گفت پس این طلاق باطل است و همان زن هنوز در زوجیت سلطان باقی است .

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #222
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    امام صادق عليه‏السلام فرمود: ممكن است خدا امر كند و نخواهد و خواهد و امر نكند، شيطان را امر كرد كه به آدم سجده كند و خواست كه سجده نكند و اگر ميخواست سجده ميكرد. و آدم را از خوردن آن درخت نهى فرمود و خواست كه از آن بخورد و اگر نميخواست او نميخورد. اصول کافی ج1

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #223
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سلیمان دیلمى گوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم فلانى در عبادت و دیانت و فضیلت چنین و چنانست فرمود: عقلش چگونه است؟ گفتم نمى‏دانم، فرمود، پاداش باندازه عقل است، همانا مردى از بنى اسرائیل در یكى از جزایر دریا كه سبز و خرم و پر آب و درخت بود عبادت خدا مى‏كرد یكى از فرشتگان از آنجا گذشت و عرض كرد پروردگارا مقدار پاداش این بنده‏ات را به من بنما خداوند باو نشان داد و او آن مقدار را كوچك شمرد، خدا باو وحى كرد همراه او باش پس آن فرشته بصورت انسانى نزد او آمد عابد گفت تو كیستى؟ گفت مردى عابدم چون از مقام و عبادت تو در این مكان آگاه شدم نزد تو آمدم تا با تو عبادت خدا كنم پس آن روز را با او بود، چون صبح شد فرشته باو گفت: جاى پاكیزه‏اى دارى و فقط براى عبادت خوب است. عابد گفت: اینجا یك عیب دارد. فرشته گفت: چه عیبى؟ عابد گفت: خداى ما چهارپائى ندارد، اگر او خرى مى‏داشت در اینجا مى‏چراندیمش براستى این علف از بین مى‏رود! فرشته گفت: پروردگار كه خر ندارد، عابد گفت: اگر خرى مى‏داشت چنین علفى تباه نمى‏شد، پس خدا بفرشته وحى كرد: همانا او را باندازه عقلش پاداش مى‏دهم (یعنى حال این عابد مانند مستضعفین و كودكان است كه چون سخنش از روى ساده دلى و ضعف خرد است مشرك و كافر نیست لیكن عبادتش هم پاداش عبادت عالم خداشناس را ندارد).اصول کافی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #224
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    امام کاظم علیه السلام هنگامي كه امام كاظم(عليه السلام) در زندان بود، هارون به دليل مقاصد شومي كه داشت، كنيز زيبارويي را به عنوان خدمتگزاري به امام، به زندان فرستاد، آن كنيز را به زندان آوردند، و مراحم و الطاف هارون را به عرض امام رساندند [هارون مي‏خواست از اين طريق، امام را از خود خشنود سازد] امام آن كنيز را نپذيرفت و به عامري (شخصي كه واسطه رساندن كنيز شده بود)، فرمود: به هارون بگو «بَل أَنْتُمْ بِهَديَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ؛ بلكه اين شماييد كه به هدايايتان شاد هستيد.»(7)
    عامري بازگشت و ماجرا را به هارون گفت، هارون خشمگين شد و به عامري گفت: «به موسي بن جعفر(عليهماالسلام) بگو نه ما با رضايت تو، تو را زنداني كرده‏ايم و نه با رضايت تو خدمتگزار به نزد تو فرستاده‏ايم.» سپس كنيز را در آنجا رها كن و بيا. آنگاه خادم خود را مأمور كرد تا محرمانه وضع امام و كنيز را به او گزارش دهد. خادم پس از مدتي به هارون گزارش داد كه آن كنيز آنچنان تحت تأثير چهره ملكوتي امام قرار گرفته كه به سجده افتاده و سر از سجده برنمي‏دارد، و مكرّر خدا را تسبيح و تقديس مي‏كند و مي‏گويد «قُدُّوسٌ سُبْحانَكَ سُبْحانَكَ.»
    هارون گفت سوگند به خدا موسي بن جعفر(عليهماالسلام) او را جادو نموده، او را نزد من بياور، عامري كنيز را نزد هارون آورد، در حالي كه كنيز از خوف خدا به شدت مي‏لرزيد هارون گفت: اين چه حالي است كه پيدا كرده‏اي؟ كنيز گفت: «امام را ديدم شب و روز غرق در عبادت و تسبيح است به آن حضرت گفتم براي خدمتگزاري شما آمده‏ام، چه كاري داري تا انجام دهم؟ فرمود: نيازي به تو ندارم، اينها چه خيال مي‏كنند ناگاه به سويي متوجه شد، من نيز به آن سو متوجه شدم، باغي پرصفا با حوريان و غلمان ديدم، بي‏اختيار به سجده افتادم، تا اين غلام مرا به اينجا آورد.
    هارون خشمگين شد و دستور داد آن زن را تحت نظر بگيرند تا وقايع زندان را به كسي خبر ندهد، او هم چنان تحت نظر مشغول عبادت بود تا از دنيا رفت.(8)
    7- نمل، آيه 36، اين سخن در قرآن از زبان حضرت سليمان(عليه السلام) نقل شده كه به هديه آورندگان بلقيس (ملكه كافر سبأ) فرمود.
    8- محقق سروي، مناقب آل ابي‏طالب، ج4، ص298.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #225
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    پرش نان و بلعیدن شیر


    علىّ بن یقطین - یكى از دوستان و اصحاب امام موسى كاظم علیه السلام كه وزیر هارون الرّشید نیز بود - حكایت كند:
    روزى هارون الرّشید بعضى از نزدیكان خود و همچنین امام موسى كاظم علیه السلام را براى صرف طعام دعوت كرد؛ و یكى از افراد خود را دستور داد تا بر سر سفره كارى كند كه حضرت موسى كاظم علیه السلام شرمنده و خجل شود.
    حضرت به همراه یكى از خادمان خود تشریف آورد و در جایگاه خود جلوس فرمود، پس از لحظاتى سفره پهن و غذاها چیده و آماده شد و حاضران مشغول خوردن غذا شدند.
    و خادم حضرت نیز كنار حضرتش قرار گرفته بود، مشغول خوردن شد و چون مى خواست نانى بردارد با سحر و جادوئى كه شده بود، نان پرواز مى كرد و تمام حاضران مى خندیدند و در ضمن حضرت را مسخره مى كردند.
    چون چند مرتبه این كار تكرار شد، حضرت به عكس شیرى كه بر یكى از پرده ها بود خطاب نمود و اظهار داشت : اى شیر خدا! دشمن خدا را برگیر.
    ناگهان آن عكس تجسّم یافت و شیرى بزرگ و غضبناك گردید؛ و سپس ‍ حمله اى نمود و آن شخص ساحر و جادوگر را بلعید.
    تمامى افراد در آن مجلس ، با دیدن چنین صحنه اى هولناك ، از ترس و وحشت بیهوش گشته و روى زمین افتادند و شیر به حالت اوّلیّه خود برگشت .

    پس از گذشت ساعتى كه حاضران بهوش آمدند، هارون الرّشید به حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام عرضه داشت : تو را سوگند مى دهم به حقّى كه بر گردنت دارم ، تقاضا نمائى كه شیر آن مرد را بازگرداند.
    حضرت فرمود: اگر عصاى پیغمبر خدا، حضرت موسى علیه السلام آنچه را كه در حضور فرعون بلعید، بازگردانید، این شیر هم آن شخص را باز مى گرداند.

    -- امالى شیخ صدوق : ص 148، بحارالا نوار: ج 48، ص 41 ،ح 1، عیون اءخبارالرّضا علیه السلام : ج 1، ص 95، ح 1.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #226
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حضرت ابوالحسن (ع ) فرمود: مردى در بنى اسرائيل چهل سال عبادت خدا كرد و سپس قربانى نمود و از او پذيرفته نشد، با خود گفت : اين وضع از خودت پيش آمد و غير از تو گناهكار نيست .
    امام فرمود: خداى تبارك و تعالى باو وحى نمود كه نكوهشى كه از خود كردى از عبادت چهل سال بهتر بود.اصول کافی ج3

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #227
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سلمان فارسی
    .. انصار و مهاجرین برای تصاحب سلمان با هم مشاجره می‌كردند كه پیامبر اكرم فرا رسید و فرمود سلمان از آن ماست، سلمانُ منا اهلَ البَیت.
    آری سلمان از خاندان بود. اما چگونه؟ او كه هیچ رابطه‌ی سببی و نسبی با پیامبر نداشت.
    باید برایت بگویم كه جان برادر، سبب و نسب برای انتساب تن‌هاست. اما جانها را چیز دیگری است به هم پیوند می‌دهد.
    روزی پیامبر فرمود: لَیسَ مِنَّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فِی كُلِ یَومٍ، آنكه هر روز خود را محاسبه نكند از ما نیست. و روز دیگر فرمود: سَلمانُ مِنَّا اَهلَ البَیت، سلمان از ماست!

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #228
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بحار الأنوار :روايت شده است كه داود عليه السلام تنها به صحرا رفت. پس خداوند به او وحى فرمود : اى داود ، چه شده است كه تو را يكّه و تنها مى بينم؟ عرض كرد: الهى، شوق ديدارت در من بالا گرفته و ميان من و خَلقت حايل گشته است . خداوند به او وحى فرمود : به سوى آنان برگرد ؛ زيرا اگر بنده گريزپايى را نزد من بياورى ، نام تو را در لوح ، به نيكى ثبت مى كنم .]

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #229
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    امام صادق عليه السلام :خـداوند تبارك و تـعالى بـه داود عليه السلام وحـى فرمود : چه شده است كه تو را تنها مى بينم ؟ عرض كرد : به خاطر تو ، مردم را ترك كرده و آنان نيز مرا ترك كرده اند.فرمود: چه شده است كه تو راخاموش مى بينم؟ عرض كرد : ترس از تو ، مرا خاموش ساخته است. فرمود : چه شده است كه تو را رنجور مى بينم ؟ عرض كرد: عشق و محبّت تو ، مرا رنجور ساخته است . فرمود : چه شده است كه تو را فقير مى بينم ، حال آن كه تو را بهره مند ساخته ام ؟ عرض كرد: بجاآوردن حقّ تو ، مرا فقير كرده است. فرمود: چه شده است كه تو را خوار مى بينم؟ عرض كرد: عظمت وصف ناشدنى جلال تو، مرا خوار كرده است و اين حقّ توست اى سَرور من . خداوند جلّ جلاله فرمود: پس ، مژده باد تو را به فضل من ، در آن روز كه مرا ملاقات كنى، هرچه دوست داشته باشى به تو بخشم . با مردم بياميز و با اخلاق آنان بساز ، امّا در اعمال و كردارشان با آنها همراهى مكن تا روز قيامت بدان چه از من خواهى دست يابى.میزا ن الحکمه

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #230
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سوار ماشین بودم و از کنار جمعیّتى مى گذشتم که جنازه اى را تشییع مى کردند. گفتم : این مرحوم کیست ؟ کمالى را برایش تعریف کردند که مرا به خضوع واداشت .
    از ماشین پیاده شده و به تشییع کنندگان پیوستم . گفتند: ایشان هنرش این بود که خانه اى در مشهد خریده بود و به فقرایى که از تهران به زیارت امام رضا علیه السلام مى رفتند نامه مى داد که به منزل او بروند تا کرایه ندهند و اینگونه خودش را در زیارت على بن موسى الرضا علیهما السلام با دیگران سهیم مى کرد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 23 از 25 نخستنخست ... 1319202122232425 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/