سایبان ارامش ما،ماییم
در هوای دو گانگی،تازگی چهره ها پژمرد.
بیایید از سایه – روشن برویم.
بر لب شب بایستیم،در برگ فرود اییم.
و اگر جا پایی دیدیم،مسافر کهن را از پی برویم.
برگردیم،و نهراسیم،در ایوان ان روزگاران،نوشابه
جادو سرکشیم.
شب بوی ترانه ببوییم،چهرهً خود گم کنیم.
از روزن ان سوها بنگریم،در به نوازش خطر بگشاییم.
خود روی دلهره پرپر کنیم.
نیاویزیم،نه به بند گریز،نه به دامان پناه.
نشتابیم،نه به سوی روشن نزدیک،نه به سمت مبهم دور.
عطش را بنشانیم،پس به چشمه رویم.
دم صبح،دشمن را بشناسیم،و به خورشید اشاره کنیم.
ماندیم در برابر هیچ،خم شدیم در برابر هیچ،پس نماز
ما در را ن***یم.
بر خیزیم و دعا کنیم:
لب ما شیار عطر خاموشی باد!
نزدیک ما شب بی دردی است،دوری کنیم.
کنار ما ریشهً بیشوری است،بر کنیم.
و تلرزیم،پا در لجن نهیم،مرداب را به تپش دراییم.
اتش را بشویم،نی زار همهمه را خاکستر کنیم.
قطره را بشویم،دریا در نوسان اییم.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)