صفحه 23 از 56 نخستنخست ... 1319202122232425262733 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 221 تا 230 , از مجموع 555

موضوع: ♥♥♥خلــوت دل♥♥♥

  1. #221
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    i112654 work15096415flat550x550075fwindowtoyoursoul

    ای مهربانی تو
    زلال تر از آب
    از خاک من
    ای ابر! ای ترانه نشنیدنی
    همراه ساز شب های خستگی
    شب های انتظارم
    تا صبح پای پنجره ماندن
    خواندن
    تا صبح سوی دورترین پاره ابر
    ای ابر مهربانی !‌ ای مهربانترین ابر
    می بینمت به حاشیه ی آسمان هنوز
    در کار چاره سازی این خاک شوربخت
    فریاد می کشی
    غریو زنان از این کوه
    تا کوه دوردست
    و گیسوان سوخته ات را می بینم
    از ریگ داغ بادیه روییده است
    دیدی که سوختم
    دیدم که سوختی
    دیدی که بند بند من از تشنگی گسست
    دیدم که چشم سرخ تو رگبار گریه را
    لغزیده پشت دست
    با آنکه لب پنجره ماندم تا صبح
    با آنکه پشت پنجره خواندی
    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  2. #222
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    i112631 4e599f4bd472b4671a197de5a7960hfhkghjk07cd


    (برای خواندن متن کامل شعر به ادامه مطلب بروید)





    ای دل خسته و در مانده ام......!
    ازنگاه های پر غرور،
    از بی وفایی روزگار و زمانه،
    از بی مهری آدماها،
    ای دل حرفهایم را به تو می گویم،
    ای دل برای تو می نویسم،
    از خشکترین جاها ، خشکترین احساسات،
    از روزهای پرازتکرار،چهره های پرنقاب،
    از دلهای بی بهار، کینههای همیشه برجا

    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  3. #223
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    i112625 264titc






    آن چشم ها براهند
    تا ز آسمان بیایی
    با این قنوت دستان
    بر آن قنات خالی
    هر چند خوابِ خواب است
    اقبال ناگهانی
    پیداست ضجه ی مرگ در بغض هر مقنی
    باید به سجده افتاد
    باید به دوری از فسق
    یک نعره "ای خدا" زد
    باید که اسمعیلی
    تقدیم با ریا کرد
    باید بدانی الله
    کاین، پینه بر سر من
    مهرت ز کبریا زد
    این حربه نیک کاری است
    تدبیر خیس خورده
    پیداست کز سر جود ای خفته در امانی
    آن روز استغاثه
    می جست یک سبد آب
    یک مرد انتحاری
    در انتهای چاهی
    پر کرده کوزه ای را:
    فریاد ای اهالی
    این کوزه را بگیرید
    بعد از تناول آب
    از چاه "من" در آرید
    پیداست کز سر جود
    ای خفته در امانی
    آنی که بر سر چاه
    نوشیده آب و رفته
    بی غسل، یک مقنی
    جان داده بر ته چاه

    ای خفته در امانی
    آنی که بر سر چاه
    نوشیده آب و رفته
    بی غسل، یک مقنی

    جان داده بر ته چاه


    یک آسمان تبانی!
    این قصه امتحانیست؟

    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  4. #224
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    i112626 5315838jhlg




    به نام آنکه معبود است و معشوق


    طفلک پر شورم این روز ها باز هوای دلش ابریست


    براستی نمیدانم دیگر چگونه واژه ها را به بازی بگیرم


    واژه هایی که چون حبابی رنگین در شب های من میرقصیدند

    و کبوتر های کلام را درسحر گاهان من به پرواز میکشیدند


    تا مرهمی باشند برای طفلکم که میخواهد از راز دل بگوید


    دلتنگم؛؛


    دلتنگ خواستن ؛


    دلتنگ نوشتن؛


    دلتنگ آغوشی پر مهر گاهی چنان از خود بیخود میشوم


    که حتی نمی فهمم که آمد ؛ یا کدام رفت


    پرورد گارا ؛


    روی سخنم با توست؛؛


    تویی که شور عشق را برایمان به ودیعه نهادی!
    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  5. #225
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    i112594 aaaaaa



    دوستت دارم

    نه تنها برای آنچه که هستی

    بلکه برای آنچه که هستم

    هنگامی که با توام



    دوستت دارم

    نه تنها برای آنچه که از خود ساخته ای

    بلکه برای آنچه که از من می سازی



    دوستت دارم

    برای بخشی از وجودم که تو شکوفایش می کنی



    دوستت دارم

    چون دست بر دل فسرده ام می نهی

    زنگارهای بی ارزش و بی مقدار به سویی می زنی

    ونور می تابانی بر گنجینه های پنهانی که

    تاکنون در ژرفا مانده بودند



    دوستت دارم

    چون یاریم می کنی که از تخته پاره های زندگی

    نه یک کپر ، که معبودی در خور بنا نهم

    کمک می کنی که کار روزانه ام

    نه یک سر شکستگی بلکه ترنم ترانه ای باشد







    دوستت دارم

    چون بیش از هر کیش و آیینی

    به رویش من یاری رسانده ای

    فراتر از هر سرنوشتی

    شادی را به من ارزانی داشتی

    این همه را هدیه داده ای

    بی هیچ تماسی ، کلامی ویا اشارتی

    به این کار توانا گشته ای

    چون خودت بوده ای

    شاید دوست بودن در نهایت

    به همین معنا باشد. . .

    پس با تمام وجود

    دوستت دارم. . .



    دوستت دارم. . .

    دوستت دارم. . .

    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  6. #226
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    i112592 3y6au51




    خداوندا ، خداوندا تو هم یکبار عاشق شو

    و بر گیر از لب میگون یاری بوس اشک آلود

    تو هم در انتظار دلبری با ترس و لرز و بیم

    سر آن کوچه یک ساعت بمان غمناک و اشک آلود

    که از درد من و راز درون من خبر گردی

    تو هم چون من به رسوایی میان ده سمر گردی

    وفا داری کن و جور و جفایش را تحمل کن

    چنان خو کن به او تا هستی تو جمله او گردد

    و بعد از آن در آغوش رقیبی مست و بی پروا

    تماشا کن که تا بهتر بدانی حالت ما را

    خداوندا تو هرگز نامه معشوقه ای خواندی

    که بنویسد تویی دینم تویی جسمم تویی جانم

    ولی فردا همان فردا که آغاز جدایی هاست

    بگوید کن فراموشم نمیخواهم پشیمانم

    و تو مانند مرغ نیم بسمل پر زنی بر خاک

    و شعرت نامه ات ، آتش زند بر پیکر افلاک

    خداوندا ، تو یک شب تیشه مردانگی بردار

    و از ریشه بر افکن این درخت عشق و مستی را

    و خواهی دید با محو کلام ِ "دوستت دارم"

    تو خواهی داد بر باد فنا بنیاد هستی را

    وز آن پس هر دلی را کردی از عشق بتی دلشاد

    به او درس وفا هم در کنار عشق خواهی داد . . .

    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  7. #227
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    i112567 27ypv2v




    گفتی : "بیا شبانه ی عشقی به راه كن

    من را غریق لذت یك شب گناه كن



    حس لبت كه روی لبم داغ میزند

    از من مگیر و زندگی ام را تباه كن



    آرام سر به سینه ی من نه و تا ابد

    گیسوی خود به سرش سرپناه كن



    از آتشی كه شعله زده در نگاه تو

    امشب مرا چو چشم خودت رو سیاه كن"



    آنشب كه دست تو دست مرا گرفت

    از پا فتاده بودم و گفتی گناه كن



    گفتم كه سینه ام از عشق خسته است

    گفتی: " خموش باش و مرا تكیه گاه كن "



    عشقی نبود در پس آن شب و تا هنوز

    گویم به گوش دل هر شب كه آه كن



    آن عشق پاك بی ثمری كز دلت گذشت

    از یاد برده و در قعر چاه كن



    تو از تمام فاصله ها دل بریده ای

    سوزاندی ام ، برای خدا ، اشتباه كن



    من با تمام فاصله ها عهد بسته ام

    باز آ و غربت من را نگاه كن
    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  8. #228
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    i112568 330us6s





    سخت پریشانت ساخته

    اینكه جدایی را عزم نموده ام

    میگویی آواره می شوم بی تو

    بمان بامن . . .

    آه عزیزم

    می دانم

    می دانم طاقت نمی آوری جدایی را

    این مسئله اما

    مرا از رفتن باز نمی دارد

    رفتنم عزمیست راسخ

    برماندنم پای مفشار

    میروم

    و اندوهی احساس نمیكنم از جدایی

    مگر با تو بودن آرامشم داد

    كه اندوهگین شَوم ازدوریت ؟. . .

    كنارت بودم

    احساسم نمیكردی

    حضورم را نمیدیدی . . .

    اكنون كه مایلم به جدایی

    حس میكنی وجودم را ؟

    و درمی یابی كه آواره میشوی بی من ؟

    نه. . . عزیز . . .

    می روم . . .

    دیگر آزارم نمیدهد جدایی

    و التفاتی نیست مرا

    به پریشانیت

    به آوارگیهایت . . .

    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  9. #229
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    i112571 42jcj8n




    از همان روزی که دست حضرت قابیل

    گشت آلوده به خون حضرت هابیل

    از همان روزی که فرزندان آدم

    زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید

    آدمیت مرد

    گرچه آدم زنده بود

    از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

    از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند

    آدمیت مرده بود

    بعد دنیا هی پر آدم شد و این آسیاب

    گشت و گشت

    قرنها از مرگ آدم هم گذشت

    ای دریغا آدمیت بر نگشت

    قرن ما روزگار مرگ انسانیت است

    سینه دنیا ز خوبی ها تهی ست

    صحبت از آزادگی ، پاکی ، مروت ، ابلهی ست

    صحبت از عیسی و مو سی و محمد نابجاست

    روزگار مرگ انسانیت است

    من که از پژمردن یک شاخه گل

    از نگاه ساکت یک کودک بیمار

    از فغان یک قناری در قفس

    از غم یک مرد در زنجیر ـ حتی قاتلی بر دار

    اشک در چشمان و بغضم در گلوست

    وندر این ایام زهرم در پیاله ، زهر مارم در سبوست

    مرگ او را از کجا باور کنم

    صحبت از پژمردن یک برگ نیست

    وای جنگل را بیابان می کنند

    دست خون آلود را در پیش چشم خویش پنهان می کنند !

    هیچ حیوانی را به حیوانی نمی دارد روا

    آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند

    صحبت از پژمردن یک برگ نیست

    فرض کن :

    مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

    فرض کن :

    یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

    فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست

    در کویر سوت و کور

    در میان مردمی با این مصیبت ها صبور

    صحبت از مرگ محبت مرگ عشق

    گفتگو از مرگ انسانیت است

    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  10. #230
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    i85708 254y3uv


    گر چه از فاصله ماه به من دور تری
    ولی انگار همین جا و همین دور و بری

    ماه می تابد و انگار تویی می خندی
    باد می آید و انگار تویی می گذری

    شب و روز تو ـ نگفتی ـ که چه سان می گذرد
    می شود روز و شب اینجا که به کندی سپری

    گر چه آنجا کمی از فصل زمستان باقی ست
    و هنوز از یخ و برفاب ولنجک اثری

    باز بگذار در و پنجره ها را امشب
    باد می آید و می آورد از من خبری

    خبری تازه که نه یک خبر سوخته را
    باد می آورد از فاصله دور تری

    خبر اینقدر قدیمی ست که هر پیر زنی
    خبر اینقدر بدیهی ست که هر کور و کری

    می تواند که به یاد آورد و بشنودش
    تو که خود فاعل و مفعول و نهاد خبری
    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



صفحه 23 از 56 نخستنخست ... 1319202122232425262733 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/