بهار آرزوهایم چرا اینگونه غمگینی؟
تو از باده گساری ها مگر بی پرده می بینی؟
نگاه عاشق من را میان آن همه مستی
میان ساقی و می ها چه بی پروا تو می بینی
من و ساقی می و مستی
تو و دریا شب و هستی
تو از بحر عمیق دل ربودن ها
من از صحرای سوزان سپردن ها
تو فریاد سکوت عاشقی تنها
صبوحی دل فروشی را تو می بینی
تو از نور و قمر, مهتاب
من از مرداب و تنهایی
تو از چشمان بیمار و دل بیتاب و رنجورم
غم نابودی من را چه آسان وار می بینی
بهار آرزوهایم چرا اینگونه غمگینی؟
تو آن مهتاب نقره آفام دلا آشفته می بینی
دیار عاشقان با تو چه آسان زود می خندد
غما همراه تنهایی چه آسان رخت می بندد
تو از دریای احساسی , من آن ماهی تنها یار
تو از دریاچه هستی...دل آبی و شاهانه زآغوشم تو می بینی
لبان زرد و لعل افشان چشمانی غرق در ابهام
سکوتی همره خوبان عزیزا رشک می بینی!
تو از خلد برین هستی
من از آتش شب و ابلیس
تو از نور سپید سجده و الله
مرا با عشق می بینی
تو ایمان منی آری
همان ایمان رستاخیز
همان ایمان به شب های فرحناکه
غریبی عشق ورزی شب نوازی
بهار آرزوهایم چرا اینگونه غمگینی؟
سراغ همرهی بی باک
مرا از پشت دریا ها ستایش وار می بینی....
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)