صفحه 21 از 29 نخستنخست ... 11171819202122232425 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 201 تا 210 , از مجموع 288

موضوع: اشعار و زندگینامه ی سهراب سپهری

  1. #201
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض


    تا گل هیچ

    می رفتیم،و درختان چه بلند،و تماشا چه سیاه!
    راهی بود از ما تا گل هیچ.
    مرگی در دامنه ها،ابری سر کوه،مرغان لب زیست.
    می خواندیم:"بی تو دری بودم به برون،و نگاهی به کران،
    و صدایی به کویر."
    می رفتیم،خاک از ما میترسید،و زمان بر سر ما
    می بارید.
    خندیدیم:ورطه پرید از خوب،و نهان ها اوایی
    افشاندند.
    ما خاموش،و بیابان نگران،و افق یک رشته نگاه.
    بنشستیم،تو چشمت پر دور،من دستم پر تنهایی،و
    زمین ها پر خواب.
    خوابیدیم،میگویند:دستی در خواب گلی می چید.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #202
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض


    و چه تنها

    ای در خور اوج!اواز تو در سر کوه سحر،و گیاهی به نماز.
    غم ها را گل کردم،پل زدم از خود تا صخرهً دوست.
    من هستم ،و سفالینهً تاریکی،و تراویدن راز ازلی.
    سر بر سنگ،و هوایی که خنک،و چناری که به فکر،
    و روانی که پر از ریزش دوست.
    خوابم چه سبک،ابر نیایش چه بلند،و چه زیبا بوتهً
    زیست،و چه تنها من!
    تنها من، و سر انگشتم در چشمهً یاد،و کبوتر ها لب اب.
    هم خندهً موج،هم تن زنبوری بر سبزهً مرگ،و شکوهی
    در پنجهً باد.
    من از تو پرم،ای روزتهً باغ هماهنگی کاج و من و
    ترس!
    هنگام من است،ای در به فراز،ای جاده به نبلوفر
    خاموش پیام!

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #203
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ماه بالای سر آبادی است ،
    اهل آبادی در خواب.
    روی این مهتابی ، خشت غربت را می بویم.
    باغ همسایه چراغش روشن،
    من چراغم خاموش ،
    ماه تابیده به بشقاب خیار ، به لب کوزه آب.
    غوک ها می خوانند.
    مرغ حق هم گاهی.
    کوه نزدیک من است : پشت افراها ، سنجدها.
    و بیابان پیداست.
    سنگ ها پیدا نیست، گلچه ها پیدا نیست.
    سایه هایی از دور ، مثل تنهایی آب ، مثل آواز خدا پیداست.
    نیمه شب با ید باشد.
    دب آکبر آن است : دو وجب بالاتر از بام.
    آسمان آبی نیست ، روز آبی بود.
    یاد من باشد فردا ، بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم.
    یاد من باشد فردا لب سلخ ، طرحی از بزها بردارم،
    طرحی از جاروها ، سایه هاشان در آب.
    یاد من باشد ، هر چه پروانه که می افتد در آب ، زود از آب در آرم.
    یاد من باشد کاری نکنم ، که به قانون زمین بر بخورد .
    یاد من باشد فردا لب جوی ، حوله ام را هم با چوبه بشویم.
    یاد من باشد تنها هستم.
    ماه بالای سر تنهایی است.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #204
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض


    هلا

    تنها به تماشای چه ای؟
    بال،گل یک روزهً نور.
    پایین،تاریکی باد.
    بیهوده مپای،شب از شاخه نخواهد ریخت،و دریچهً خدا
    روشن نیست.
    از برگ سپهر،شبنم ستارگان خواهد پرید.
    تو خواهی ماند،و هراس بزرگ.ستون نگاه،و پیچک غم.
    بیهوده مپای.
    برخیز،که وهم گلی،زمین را شب کرد.
    راهی شو،که گردش ماهی،شیار اندوهی در پی خود نهاد.
    زنجره را بشنو:چه جهان غمناک است،و خدایی نیست،
    وخدایی هست،وخدایی...
    بیگاه است،ببوی و برو،و چهرهً زیبایی در خواب دگر
    ببین.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #205
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض


    روانه

    چه گذشت؟
    - زنبوری پر زد
    - در پهنهً...
    - وهم.این سو،ان سو،جویای گلی.
    - جویای گلی ،اری،بی ساقه گلی در پهنهً خواب،
    نوشابه ان...
    - اندوه.اندوه نگاه:بیداری چشم،بی برگی دست.
    - نی.سبدی می کن، سفری در باغ.
    - باز امده ام بسیار،وره اوردم:تیناب تهی.
    - سفری دیگر،ای دوست،و به باغی دیگر.
    - بدرود.
    - بدرود،و به همراهت نیروی هراس.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #206
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    محراب

    تهی بود و نسیمی.
    سیاهی بود و ستاره ای
    هستی بود و زمزمه ای.
    لب بود و نیایشی.
    "من" بود و "تو" یی:
    نماز و محرابی.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #207
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ای همه سیماها

    در سرای ما زمزمه ای، در کوچهً ما اوازی نیست.
    شب،گلدان پنجرهً ما را ربوده است.
    پردهً ما،در وحشت نوسان خشکیده است.
    اینجا،ای همه لب ها! لبخندی ابهام جهان را پهنا می دهد.
    پرتو فانوس ما،در نیمه راه،میان ما و شب هستی مرده
    است.
    ستون های مهتابی را،پیچک اندیشه فرو بلعیده است.
    اینجا نقش گلیمی،و انجا نرده ای،ما را از استانهً ما
    بدر برده است.
    ای همه هشیاران!بر چه باغی در نگشودیم،که عطر
    فریبی به تالار نهفتهً ما نریخت؟
    ای همه کودکی ها!بر چه سبزه ای ندویدیم،که شبنم
    اندوهی بر ما نفشاند؟
    غبار الودهً راهی از فسانه به خورشیدیم.
    ای همه خستگان!در کجا شهپر ما،از سبکبالی پروانه
    نشان خواهد گرفت؟
    ستارهً زهره از چاه افق بر امد.
    کنار نردهً مهتابی ما،کودکی بر پرتگاه وزش ها می گرید.
    در چه دیاری ایا،اشک ما در مرز دیگر مهتابی خواهد
    چکید؟
    ای همه سیماها!در خورشیدی دیگر، خورشیدی دیگر.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #208
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    در سفر آن سوها

    ایوان تهی است،و باغ از یاد مسافر سرشار.
    در درهً افتاب،سر برگرفته ای:
    کنار بالش تو،بید سایه فکن از پا در امده است.
    دوری ،تو از ان سوی شقایق دوری.
    در خیرگی بوته ها، کو سایهً لبخندی که گذر کند؟
    از شکاف اندیشه، کو نسیمی که درون آید؟
    سنگزیرهً رود،بر گونهً تو میلغزد.
    شبنم جنگل دور،سیمای تو را می رباید.
    ترا از تو ربوده اند،و این تنهایی ژرف است.
    می گریی،و در بیراههً زمزمه ای سرگردان می شوی.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #209
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    تارا

    از تارم فرود امدم،کنار برکه رسیدم.
    ستاره ای در خواب طلایی ماهیان افتاد.رشتهً عطری
    گسست.اب از سایهً افسوسی پر شد.
    موجی غم را به لرزش نی ها داد.
    غم را از لرزش نی ها چیدم،به تارم برامدم،به ایینه
    رسیدم.
    غم از دستم در ایینه رها شد:خواب ایینه شکست.
    از تارم فرود امدم،میان برکه و ایینه،گویا گریستم.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #210
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    خوابی در هیاهو

    ابی بلند را می اندیشم،و هیاهوی سبز پایین را.
    ترسان از سایهً خویش،به نی زار امده ام.
    تهی بالا می ترساند،و خنجر برگها به روان فرو می رود.
    دشمنی کو،تا مرا از من برکند؟
    نفرین به زیست : تپش کور!
    دچار بودن گشتم،و شبیخونی بود.نفرین!
    هستی مرا برچین،ای ندانم چه خدایی موهوم!
    نیزهً من،مرمر بس تن را شکافت
    و چه سود،که این غم را نتواند سینه درید.
    نفرین به زیست:دلهرهً شیرین!
    نیزه ام – یار بیراهه های خطر- را تن می ***م.
    صدای شکست،در تهی حادثه می پیچید.نی ها بهم می ساید.
    ترنم سبز می شکافد:
    نکاه زنی،چون خوابی گوارا،به چشمانم می نشیند.
    ترس بی سلاح مرا از پا می فکند.
    من- نیزه دار کهن- اتش می شوم.
    او- دشمن زیبا- شبنم نوازش می افشاند.
    دستم را می گیرد
    و ما- دو مردم روزگاران کهن- میگذریم.
    به نی ها تن می ساییم، و به لالایی سبزشان،گهوارهً روان
    را نوسان می دهیم.
    آبی بلند، خلوت ما را می آراید.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 21 از 29 نخستنخست ... 11171819202122232425 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/