صفحه 21 از 208 نخستنخست ... 111718192021222324253171121 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 201 تا 210 , از مجموع 2079

موضوع: صحيفه نور

  1. #201
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 166

    تاريخ: 25/8/57

    مصاحبه امام خمينى با راديو- تلويزيون آلمانى زبان سوئيس

    سؤال: حضرت آيت الله! در ايران همه چيز به شاه بستگى دارد، در اطراف او هيچ نهضت سياسى قدرت نفس كشيدن ندارد، شما خواستار رفتن شاه هستيد، آيا شما دعوت به بى‏نظمى و آشوب نمى‏كنيد؟ آيا ماركسيست‏ها نخواهند توانست كشور را به طرف الحاد بكشانند؟

    جواب: چيزهائى كه به شاه بستگى داشت، از هم گسيخته شد و اكنون شاه در ايران هيچ نقشى ندارد. تمام اين ناآرامى‏ها و اختلافات براى اين بود كه شاه، با استبداد و خيانت با اين ملت عمل مى‏كرد، اين استبداد و خيانت باعث اين مسائل شد. اگر شاه برود و حكومت اسلامى و جمهورى اسلامى جانشين اين رژيم شود، تمام اين ناآرامى‏ها برطرف مى‏گردد و ايران صورت دموكراسى حقيقى به خود مى‏گيرد. و اما ماركسيست‏ها و كمونيست‏ها هيچ نقشى در ايران كه بيش از 30 ميليون مسلم دارد و همه با فريادهاى اسلام طلبى بپاخاسته‏اند، آنها هيچ نقشى ندارند و ما هيچ خوفى از آنها نداريم.

    سؤال: شما حضرت آيت الله با كريم سنجابى از جبهه ملى در پاريس بحث مهمى داشتيد، آيا شما با اين حزب سياسى مشتركاً مبارزه خواهيد كرد؟ يعنى آيا ائتلاف مى‏كنيد؟

    جواب: من مسائل و مطالبى كه داشتم و امكان ندارد يك قدم از آنها برگردم، به ايشان گفتم و ما با جبهه خاصى ائتلاف نداريم، همه ملت با ما و ما با همه ملت هستيم و هر كس اين مطالبى كه ما داريم و عبارت است از استقلال مملكت يا آزادى همه جانبه و جمهورى اسلامى كه قائم مقام رژيم سلطنتى است، هر كس با اينها موافقت كند، از گروه ماست و از ملت است و اگر موافقت نكند، برخلاف مصالح اسلام و ملت گام برداشته است و ما هيچ ربطى با او نخواهيم داشت و آنهائى كه با ما موافقت كنند، ما هم با آنها همصدا خواهيم بود و ليكن ربط خاصى با كسى نداريم.

    سؤال: حضرت آيت الله! آمريكائى‏ها تاثير به سزايى روى ارتش ايران دارند. چرا تا به حال ارتش

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 167

    نسبت به شاه وفادار مانده است؟ آيا فكر مى‏كنيد وفادارى ارتش به شاه ادامه خواهد داشت؟ و آيا نيروهاى مخالف آنقدر قوى هستند كه شاه را عليرغم پشتيبانى ارتش به زير بكشند و سرنگون كنند؟

    جواب: با اين وضعى كه الان هست، قيامى كه ملت كرده است، معلوم نيست ارتش وفادار به شاه باشد، چون ملت از خود آنهاست و آنها هم از ملتند و ملت به واسطه همبستگى كه به هم دارند، قدرتى دارند كه بالاخره ارتش را جذب مى‏كنند. اين آمريكائى‏ها هستند كه به واسطه نفوذى كه در ارتش دارند، ارتش را نگه داشته كه از شاه محافظت كنند، والا خود ارتش معلوم نيست كه وفادار باشند و اگر هم فى‏الجمله وفادارى باشد، ملت آنها را جذب خواهند كرد.

    سؤال:ايران براى غرب از اهميت اقتصادى و استراتژيكى به سزايى برخوردار است. آيا حضرت آيت الله فكر مى‏كنند آمريكائى‏ها حاضر باشند موقع خودشان را در منطقه خليج، با اجازه دادن به تغييرات اساسى در ايران، به خطر بياندازند؟

    جواب: خطرى كه متوجه منطقه است، از بى‏لياقتى شاه و فساد دستگاه وى و دستگاه حاكمه است. ما مى‏دانيم كه دولت‏هاى صنعتى به نفت و چيزهاى ديگر نياز دارند لكن ما به ملت متكى هستيم و جمهورى اسلامى، يك جمهورى متكى به ملت است كه بايد آزاد و مستقل باشد و به جائى پيوسته نباشد و ما نيازهاى آنها را با مصالحى كه داريم، در مواقع خودش به نحوى كه احترام متقابل بين دول مزبور و ما باشد، ان‏شاءالله برآورده مى‏كنيم و نفت را آنطورى كه مشتريان نفت با رعايت و حفظ مصالح ما بخواهند، به آنها مى‏دهيم و اگر خطرى باشد، از ناحيه خود آنها خواهد بود كه مى‏خواهند با بيعدالتى با ما رفتار كنند، نه از ناحيه ما كه مى‏خواهيم با عدالت و احترام متقابل عمل كنيم. اين پشتيبانى لجوجانه‏اى كه آمريكا از شاه مى‏كند، محتمل است موجب يك انفجار عظيم باشد كه اشكالات سياسى و اجتماعى و مالى به بار مى‏آورد، بايد آمريكا از اين لجاجت دست بردارد.

    سؤال: حضرت آيت الله! بانك‏ها يكى از هدف‏هاى حملات مردم است و سوئيس كشور بانك‏هاى مهم بين‏المللى است، چنين به نظر رسد كه به طور قطع، مقدار زيادى از سرمايه‏هاى ايران به سوئيس منتقل شده باشد، دراين‏باره شما چه فكر مى‏كنيد؟

    جواب: خرابى‏هائى كه در ايران پيدا شده و انقلاب ايران در اثر مفاسدى است كه در هيئت حاكمه‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 168

    وجود دارد و همچنين بر اثر كارهاى مخالف عقل است كه شاه انجام مى‏دهد و خرابى‏هائى كه با دست عمال شاه در سراسر مملكت انجام مى‏گيرد، براى ضربه زدن به مردم و بد جلوه دادن مبارزات اصيل مردم ايران است كه با حمله به مراكز استثمار و فحشاء و فساد، تنفر خود را از هر چيزى كه موجب انحراف و غارتگرى است، اعلام مى‏كنند. الان خبرگزارى‏هاى داخلى و خارجى اطلاع مى‏دهند كه در شهرهاى ايران دستجاتى از اشرار و يا عده‏اى از كماندوها به صورت كولى‏ها و بومى‏ها به شهرها حمله مى‏آورند و خرابكارى مى‏كنند و اينهاست كه موجب شده ثبات مملكت متزلزل شود. اگر شاه برود و حكومت جمهورى اسلامى كه حكومت دموكراسى واقعى است به جاى آن بيايد، اين ناآرامى‏ها از بين مى‏رود و در ايران ثبات برقرار خواهد شد. رژيم ايران به يك نظام دموكراسى تبديل خواهد شد كه موجب ثبات منطقه مى‏گردد و سرمايه‏ها به ايران برمى‏گردد و به نفع مردم از آن استفاده مى‏شود.

    سؤال: حضرت آيت الله! سياست اقتصادى رژيم فعلى به وابستگى شديد ايران به خارجه منجر شده است، آيا برگشت به يك سياست اقتصادى مستقل امكان دارد؟ و شما چگونه اين كار را خواهيد كرد؟

    جواب: يكى از خيانت‏هائى كه شاه به كشور ما كرده است، وابسته كردن اقتصاد ما به اجانب مى‏باشد. اقتصاد ما به واسطه اعمال شاه، چه در اصلاحات ارضى كه به طور كلى موجب فساد زراعت شده و چه هزينه‏هاى بسيار فوق‏العاده‏اى كه به طور بيهوده خرج شده، مثل خريدن سلاح‏هاى بسيار زياد كه براى ملت ما نفع كه ندارد، ضرر هم دارد و براى اجانب با آن سلاح‏ها پايگاه درست شده است و موجب ضعف اقتصاد و پاشيدگى اقتصادى و به هم ريختن بنيادهاى اقتصادى است. مردم ما با انقلابى كه شده است، قادر هستند همه امور را در مجراى صحيح و مستقل قرار دهند.

    سؤال: حضرت آيت الله! ديروز امينى با شاه ملاقات كرده است، اگر او به نخست وزيرى منصوب گردد، آيا به نظر شما اين آخرين شانس براى نجات رژيم خواهد بود؟

    جواب: ديگر هيچ چيز براى شاه، شانس بقاء ندارد. همه ملت ايران در تمام شهرستان‏ها قيام كرده‏اند و با اين قيام ملت، تا شاه نرود، آرامش پيدا نخواهد شد و كسى نمى‏تواند شاه را نجات دهد، او چاره ندارد جز اينكه برود و ابرقدرت‏ها چاره ندارند جز اينكه با ملت ما مخالفت نكنند، اگر مخالفت كنند، براى آنها بدتر خواهد شد.

    
    previos page menu page next page
    

  2. #202
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 169

    تاريخ: 26/8/57

    بيانات امام خمينى در مورد نفى اصل رژيم سلطنتى و لغو كليه قراردادهاى استعمارى

    اصل باطل رژيم سلطنتى بايد ملغى شود

    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

    بسم الله الرحمن الرحيم

    دنباله آن دو اصلى كه از آن سه اصل ما و ملت ايران پيشنهاد دارند كه اصل اولش اينكه اين سلسله پهلوى سلطنت‏شان قانونى نيست و بايد بروند و اصل دوم اينكه اصل سلطنت و رژيم سلطنتى يك امر باطلى است و بايد برچيده بشود و همين ماده‏اى كه در قانون اساسى هست ما بايد يك توجهى به آن بكنيم. اين ماده‏اى كه مستند است سلطنت محمدرضا شاه و ايشان استناد به آن مى‏كند كه در قانون اساسى است كه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت به شخص سلطان آن را اعطاء مى‏كند، ملت يك جمعيتى هستند كه بالفعل و در حال حاضر اين جمعيت در اين مملكت ساكن هستند و از اهالى اين مملكت هستند و يك وحدت عقيده‏اى و يا وحدت جهات ديگر دارند. اين كه ملت است، اين طبقه موجود، ملت است يااين كه طبقاتى كه الان ديگر نيستند، آنها هم الان ملت ايران هستند؟ آنها ملت بودند يا ملت هستند؟ خوب، شكى نيست در اينكه آنهائى كه نيامدند حالا، مثلاً 500 سال ديگر، خوب ايران هم باز داراى يك جمعيتى از خود ملت است اما آنها الان ملت ايران هستند؟ يا بعدها كه آمدند ملت ايرانند؟ همانطور كه مثلاً علماى ايران، حزب مردم ايران، علماى ايران عبارت از آنهايى هستند كه در 500 سال بعد از اين مى‏آيند!. اگر گفتند بايد يك چيزى به راى علماى مثلاً ايران باشد يا به راى اطباى ايران باشد، آيا آنهايى كه بعدها مى‏آيند اطباى ايران هستند؟ آنها كه الان نيستند تا اسمشان طبيب باشد يا اسمشان عالم باشد. همانطورى كه نسبت به اشخاصى كه بعدها مى‏آيند معنا ندارد اين مطلب، يعنى اين قانون منطبق نيست كه اگر گفتند ملت ايران اعطا كند يك چيزى را، سلطنت را اعطا مى‏كند، عبارت از آن ملتى كه بعدها وجود پيدا مى‏كند نيست. هر ملت، آنوقت ملت است كه موجود است بالفعل. اينهايى كه الان موجودند بالفعل، اينها اطباى ايران، طبيب‏هايشان اطباى ايران هستند، علمايشان علماى ايران هستند عرض بكنم كه مهندسين‏شان مهندسين ايران هستند، طوايفشان - طايفه مثلاً كردشان طايفه ايران است و اما آنهايى كه در 500 سال بعد وجود پيدا مى‏كنند الان نه از علماى ايران هستند و نه از مهندسين ايران هستند و نه از اطباى ايران هستند و نه ملت ايران.آنهايى كه 500 سال پيش از اين موجود بوده‏اند و حالا موجود نيستند، اينها علماى ايران يك‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 170

    وقتى بوده‏اند اما حالا ديگر نيستند، تمام شد. مهندس‏هايشان مهندسين ايران بوده‏اند، نه مهندس ايران هستند. در قانون آنطورى كه حالا اينها به آن تشبث كردند اين است كه سلطنت يك موهبتى است الهى كه ملت ايران به شخص سلطان مى‏دهد. خوب روى اين ميزان بايد همين ملتى كه الان ملت است، اين سلطنت را بدهد، آنهايى كه فرض كنيد در 500 سال پيش از اين دادند، ما فرض كنيم 500 سال پيش از اين آنها به علم غيب مى‏دانستند كه محمد رضاخان در سنه كذا مى‏آيد در ايران و آنها روى آن علمى كه داشتند در آنوقت گفتند كه سلطنت مال آن محمدرضا خان است كه بعد از 500 سال مى‏آيد، آنها ملت ايران نبودند، ملت ايران در زمان خودشان بودند الان بايد ملت ايران اعطا كند يك چيزى را به او، الان ملت ايران عبارت از اينهاست كه موجود هستند،اينها ملت ايرانند. اگر اين ملت ايران به حسب اين قانون اساسى كه مورد تمسك ايشان است، اگر اين ملت ايران الان به ايشان راى دادند و گفتند شما سلطان باشيد به حسب اين ماده قانون اساسى ايشان مى‏شود سلطان. اين ملتى كه الان هستند كه راى ندادند به او، كدام يك از اين ملت راى داده به ايشان؟ حالا ما آنهايى كه رايشان را پس گرفتند نمى‏گوئيم، براى اينكه مردم مى‏گويند (نه) حالا ما قبل از اينكه آن مطلب را بگوئيم، مى‏گوئيم كه شما مى‏گوئيد كه قانون اساسى مى‏گويد كه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت به شخص سلطان مى‏دهد، ملت بايد به شخص سلطان، يعنى آنوقتى كه به سلطان مى‏خواهند بدهند، بايد اسمش ملت باشد كه بدهد. آنهائى كه 500 سال پيش از اين به جد اعلاى مثلاً يك سلطانى راى دادند، نسبت به آن سلطانى كه راى دادند ملت ايران بودند و راى دادند بر يك مصداقى كه، شخصى كه عبارت از آن سلطان بوده است، بسيار خوب، به حسب قانون اساسى آنهايى كه در آنوقت راى داده بودند به ايشان، به آن آدم، او شد سلطان، اما نسبت به آن اشخاصى كه در آنوقت بودند، نسبت به اين آدمى كه حالاست كه راى ندادند، بر فرض اينكه راى داده بودند، حالا ملت ايران نيستند، راى داده بودند، خودشان پوسيدند و راى‏هايشان هم پوسيد تمام شد رفت پى‏كارش، نه خودشان الان هستند نه راى آنها دارند. الان مى‏تواند كسى بگويد كه آراء اشخاصى كه در 500 سال پيش از اين است، آرايشان عبارت از اين است حالا؟ خوب راى ندارند حالا، همه فوت شدند، خدا رحتمشان كند.

    تفويض سلطنت (اين موهبت الهى!!) به سلسله پهلوى با آراء ملت يا كودتا و سرنيزه؟!

    به حسب قانون اساسى ملت راى به ايشان ندادند براى اينكه ملت اجتماع بر اين معنا (همه‏مان مى‏دانيم كه) نكردند كه راى بدهند به ايشان. ما فرض مى‏كنيم كه آنها راى داده باشند، يعنى آن طبقه جلويى كه زمان رضاخان بودند، آن طبقه‏اى كه زمان رضاخان بود الان از آنها نيست الا چهار، پنج تا، ده تا، صد تا پيرمرد كه اينها ملت ايران نيستند، الان ملت ايران را اين طبقه‏اى كه الان موجودند تشكيل كرده‏اند. خوب ما از اين طبقه‏اى كه موجودند كه اينها ملت هستند، آنها ديگر حالا ملت ايران نيستند يعنى آنهائى كه رفتند و فوت شدند ملت ايران نيستند و پدران ما ملت ايران نيستند، ملت ايران الان ماها هستيم كه موجود هستيم، ماهائى كه موجود هستيم، شما در تمام ايران بگرديد و ببينيد كه كى راى‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 171

    داده است به ايشان تا اينكه اين ماده قانون منطبق باشد كه عبارت است از اينكه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت اعطا مى‏كند به شخص سلطان. پس بنابر اين، اين قانون منطبق بر ايشان نيست. باز اشكال ديگر است و آن اين است كه در قانون دارد كه (در همين قانون) سلطنت يك موهبتى است الهى كه ملت اعطاء مى‏كند به شخص سلطان، در 50 سال پيش از اين شخص سلطانى كه مى‏خواست اعطا كند ملت به او عبارت از پدر (فرض كنيد، اگر صحت داشت، صحت كه ندارد، حالا اگر صحت داشت) ايشان يك شخصى آنوقت بوده است، آنهائى كه راى دادند بعداً گفتند و سلسله ايشان، سلسله ايشان شحص نيست، يك عنوانى است، شخص عبارت از اين است، عالم شخص نيست، اين آقا شخص است.

    قانون مى‏گويد كه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت مى‏دهند به شخص سلطان. اينكه سابق آنها فرض مى‏كنيم حالا اين اشكال نبوده كه ملت نيستند آنها، خوب مى‏گوئيم. ملت بوده اما قانون مى‏گويد كه بايد اعطا كنند به شخص، يعنى اين آدم يك ذرع و نيمى داراى كذا و داراى و صف كذا و اسمش محمدرضاخان و داراى همچو اخلاق كريمه‏اى كه همه مردم را مى‏كشد و اينها، اين شخص موجود در خارج، اين يك سر و دو گوش كه موجود است در خارج در اول سلطنت رضا شاه كه آن هم همه جهاتش را گفتم كه همه‏اش باطل اندر باطل‏اندر باطل است آنهائى كه راى دادند نسبت به شخص رضاشاه، بسيار خوب، به شخص رضا شاه اينها اين موهبت الهى را نعوذبالله دادند، اما نسبت به ايشان كه ديگر ندادند، به شخص ندادند بعد گفتند سلسله پهلوى و اولاد او، اولاد كه شخص نيست، يك چيز كلى مى‏باشد، اين خلاف قانون است. قانون مى‏گويد بايد به شخص او بدهند، ندادند به شخص او. اينها همه‏اش روى فرض اين است كه (يك فرض‏هاى باطلى‏است كه ما مى‏كنيم) خير، در زمان رضاخان، در انوقتى كه كودتا كرد و آمد و تهران را گرفت و آن كارها و رسوايى‏ها را كرد، مردم ايران راى داده باشند به رضا شاه، مردم ايران اطلاعى از اين مسائل اصلاً نداشتند، كارى نداشتند به اين كه، اصلاً مخالف بودند ذاتاً با رضاخان، منتها سرنيزه بود همانطورى كه الان حكومت نظامى، حكومتى نيست، سرنيزه‏اى است. سرنيزه بود و با سرنيزه آمدند و مجلس درست كردند. يك عده‏اى را آوردند در مجلس بدون اينكه اصلاًملت اطلاعى از اين مطلب داشته باشد، رضايتى روى اين مطلب داشته باشد، همه آن باب، باب سرنيزه بود. با سرنيزه مجلس درست كردند، با سرنيزه حكم كردند كه بايد خلع كنيد قاجاريه را، با سرنيزه گفتند بايد نصب كنيد رضا شاه را. قضيه همه‏اش سرنيزه‏اى بود، هيچ وقت قضيه‏اى نبود كه ملت روى اين ماده قانونى تاكنون عمل نشده، يعنى از اولى كه دنيا سلطان به خودش ديده تا حالا، شما رجوع كنيد به تاريخ از اولى كه دنيا (2500 سال است كه اينها مى‏گويند، بگوئيد 000/100 سال) سلطان به خودش ديده تا حالا يك دسته دزدى بودند كه مى‏آمدند به زور يك مملكتى را مى‏گرفتند و بعدش هم حكمفرمايى مى كردند، مردم راى مى‏دادند به اينها؟ يا آنها كارى به مردم داشتند؟ قبل از مشروطه كه حرف اين قانون هم نبوده، هر كه گرفت هر جا را، گرفت. بسيار خوب، هر دزدى اول دزد بود بعد هم كه آمد رفت و مملكت را فتح كرد، و آنوقت شد اعليحضرت!

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 172

    عدم دخالت اراده مردم در تفويض قدرت به مدعيان سلطنت

    زمانى كه مشروطه بوده، تا حالا هم چنين چيزى نشده از اول مشروطه كه زمان مظفرالدين شاه بود تا الان كه زمان شماها هست اين چند نفر از سلاطين كه آمدند كه بعد از مظفرالدين شاه كه يك چند وقتى هم محمدعلى ميرزا بود و يك مدتى هم احمدشاه بود و بعد هم رضاشاه، شاه شد، بعد اين شد، از آنوقت تا حالا به اين ماده قانون هيچ عمل نشده. اينكه موهبتى است الهى كه ملت اعطا مى‏كنند به شخص سلطان، ايشان بيايند يك شاهدى بياورند كه يك ملتى، يك دهى را ايشان چيز بكنند، يك ده را اگر ايشان درست كردند كه، اما آزاد بگذارند مردم را / نه اينكه / خوب ممكن است همه مردم رابا سرنيزه وادار كنيد كه راى بدهند، نخير اينها آزاد بگذارند مردم را يعنى سرنيزه را بگذارند كنار و بيايند مثل يك آدم عادى در ميدان و بگويند كه آقا به كى راى مى‏دهيد. اگر يك ده به ايشان راى داد ما تصديق مى‏كنيم كه ايشان سلطان السلاطين هستند اما نيست همچو چيزى، نه راى دادند تا حالا، نه به اين ماده از قانون تاكنون عمل شده است، نه در زمان سابق، نه در زمان سلطنت ايشان، به اين ماده قانون عمل نشده است. بر فرض اينكه اين اشكالاتى كه ما راجع به اين ماده داريم اينها را غمض عين كنيم لكن عمل نشده به اين ماده. يك ماده معطلى است، مثل خيلى از مواد قانون اساسى معطل است. از اول عمل نشده تا حالا به آن. خوب روى اين زمينه كه سلطنت اين آقا قانونى نيست، اولا" ياغى است، كسى كه سلطنتش قانونى نيست و آمده به زور دارد سلطنت مى‏كند، به حسب قانون اساسى ايشان ياغى است، ايشان بايد محاكمه بشود كه چرا آمدى، چر ادعاى سلطنت تو دارى مى‏كنى؟ چرا تاجگذارى كردى؟ چرا مردم را چه كردى؟ چرا ماليات گرفتى؟ چرا حقوق سلطنت گرفتى؟ همه‏اش چرا،همه‏اش چرا. ايشان هم جواب ندارد بدهد و مهم اين است كه كليه قراردادهائى كه از زمان مشروطه تا حالا شده كليه قراردادها باطل است به حسب قانون اساسى براى اينكه قانون اساسى مى‏گويد كه بايد مجلس باشد به آراء مردم و سلطان وقت كه قسم خورده است براى مردم و وفادارى و كذا و كذا، او هم امر بكند به اينكه انتخابات آزاد چه بشود و انتخابات درست بشود و بعد از انتخابات، آنها راى به مثلاً هر چه دادند با قواعد ديگرى كه هست از قانون اساسى و متمم قانون اساسى آنوقت قانونيت پيدا مى‏كند.

    حق تعيين سرنوشت مملكت و انتخاب وكلاى مجلس به عهده سفارتخانه‏ها يا ملت؟! اين قراردادهائى كه در زمان مشروطيت، چه زمان مظفرالدين شاه و چه زمان احمدشاه و چه زمان اين دوتاى ديگر، تمام اين قراردادها كه شده است، نه سلطانش سلطان قانونى بوده به حسب قانون اساسى، نه مجلس، مجلس قانونى بوده. اما سلطان قانونى نبوده است كه عرض كردم كه مردم راى هيچ وقت ندادند بر سلطنت ايشان، ايشان بايد خودشان قبول داشته باشند منتها اينهاگويند كه اصلاً ملت زائيده كه شده است، هر بچه‏اى كه آمده است، او سلطنت را ميل دارد! دوست دارد! الان هم كه مردم دارند فرياد مى‏زنند كه مرده باد شاه، باز اگراز ايشان بپرسى، مى‏گويند مردم‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 173

    شاهدوست هستند، اين علامت شاهدوستى شان است. بنابر اين، خوب، نه سلطنت، سلطنت قانونى است و مى‏آئيم سراغ مجلس، مجلس هم تا آن اندازه‏اى كه ما اطلاع داريم، به آرا مردم نبوده كه مردم بيايند راى بدهند يك چيزى را، در زمان رضاشاه در زمان محمدرضاشاه اينها جزء واضحات است، هر كس يادش است. خوب شما همه‏تان اين مجلس‏ها را يادتان است تا حالا - اين - شما كه اطلاع داريد، عقيده‏تان اين است كه در تهران، در اصفهان، در يزد، در كرمان، در هر جا خود مردم جمع شدند و يك وكيل درست كردند؟! يا اينكه به قول خود شاه ليستش را از سفارتخانه‏ها آوردند؟ خود ايشان گفتند ليست را از سفارتخانه‏ها آوردند و مى‏دادند مى‏گفتند اينها بايد وكيل بشوند، مردم چكاره‏اند، اينها بايد بشوند، دولت چه كاره است، شاه چكاره است آن كه بايد تعيين كند سرنوشت ما را سفارت آمريكا و سفارت انگلستان است و سفارت شوروى است و اينها و تا حالا همين كارها را كردند. ليست اين وكلا را آنها تعيين كردند و آنهائى كه دوستان آنها يا به تعبير ديگر نوكرهاى خودشان بوده‏اند، آنها را تعيين كردند كه اينها باشند تا راى بدهند به هر چيزى كه آنها دلشان مى‏خواهد. بنابر اين آنقدرى كه ماها يادمان است در زمان اين دو تا عرض مى‏كنم كه ديكتاتور، در زمان اينها ابداً يك مجلس قانونى، يك مجلس ملى كه ملت راى داشته و داده باشند به آنها، ابداً چنين چيزى نبوده است. ما فرض مى‏كنيم حالا چهار تا وكيل هم ملت به او راى داده اما سايرين راى ندادند. چهار تا وكيل هم، مثلاً فرض كنيد تهران يك قدرى چيزهائى بوده است، ملاحظاتى بوده است به چهار نفر وكيل هم راى داده باشند مردم، مثل مرحوم مدرس راى داده‏اند به او اما مجلس وقتى قانونى است كه همه اهالى مجلس كه مى‏آيند به حسب قانون توى مجلس آمده باشند، رايشان دخالت دارد در مطالب. اكثريتى كه حاصل مى‏شده در مجالس كه به اين اكثريت يك شركتى را، يك قراردادى را، يك بساطى را درست مى‏كردند، اين اكثريت اگر چهار تايشان هم فرض بكنيم كه ملى بودند و ملت تعيين كردند لكن باقيشان نبوده. اين را هيچ كس نمى تواند ادعا بكند. كه در زمان سلطنت رضا شاه و محمدرضا شاه اين مجلس يك مجلسى بوده است ملى و مردم آن را، اينها را تعيين كردند، هيچ كس نمى‏تواند يك چنين ادعائى بكند مردم تعيين كردند. اگر كسى هم ادعا بكند در يك دوره، دو دوره مردم به مدرس راى مى‏دادند، بله به مدرس راى دادند، بعضى اشخاص ديگر هم نظير او را راى دادند اما يكى، دو تا، چهار تا وكيل كه كار را درست نمى كند. بايد تمام اين وكلا ملى باشند يعنى ملت تعيين كرده باشد تا اينكه وقتى يك مجلسى تشكيل مى‏شود يك مجلس قانونى باشد تا اينكه وقتى راى دادند، اكثريت راى داد به حسب قانون، اكثريت رايش مثلاً صحيح باشد، درست باشد، بايد قانونى باشد لكن اينها كه نبوده در كار.

    تجديد نظر در قراردادهاى غيرقانونى بعد از تشكيل حكومت اسلامى‏

    تمام قراردادهائى كه در زمان مشروطه شده است و اين قراردادهائى كه در زمان رضاخان شده است، اين قراردادهائى كه در زمان محمدرضاخان شده است، تمام اين قراردادها بر خلاف قانون

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 174

    اساسى است، به خلاف ميل اين ملت است.

    اين ملت مخالف با همه اينهاست. يكى از آن هم قانونى نيست. بنابراين تمام اين قراردادها با هر كه قرارداد كرده باشند، خوب فرض كنيد يك قرارداد مفيدى براى ملت هم باشد قانونى نيست بله اگر چنانچه يك حكومت ملى اسلامى تشكيل شد و اين قراردادها را مطالعه كردند و ديدند يك قراردادى مفيد به حال ملت است (اگر توى آن باشد، نمى دانم هست يا نه) اگر ديدند يك قرارداد مفيدى به حال ملت است، خوب آن را امضا مى‏كنند، آن را هم قبول مى‏كنند يعنى قبول مى‏كنند كه‏از حالا قرارداد مى‏شود، قبلا" باز باطل بوده، از حالا قرارداد مى‏شود، يعنى آن دولتى كه قانونى است وقتى كه قرادادى را قبول كرد، قانوناً صحيح مى‏شود اين اما نه اينكه عطف به جلو هم بكنند، جلو هم، مستقر بشوند، نه آنها همه آن خلاف قانون بوده و اگر اينهائى كه پشتيبانى دارند مى‏كنند از محمدرضاخان، اين دولت‏هائى كه پشتيبانى مى‏كنند، اصرار بر پشتيبانى‏شان بكنند همه قراردادهايشان ولو اينكه مفيد براى ملت باشد لغو خواهد شد، بايد تجديد نظر در اين مسائل بكنند.

    ايستادگى قاطع مردم

    ملت ايران زير بار اين زورها نخواهد رفت. بله ممكن است كه بريزند، همين طور كه الان الوات را دارند مى‏ريزند به شهرها و مردم را كتك مى‏زنند و يا كولى‏ها را يا - عرض مى‏كنم - ارتشى‏ها را به صورت ديگرى در مى‏آورند وريزند مردم را كتك مى‏زنند و اينها، ممكن است كه يك وقتى هم فرض كنيد كه دولت شوروى و دولت آمريكا بريزد جمعيتشان را ولى شعر است اينها حالا ديگر اين حرف‏ها نخواهد شد، ممكن است، اما شعر است. الان نمى‏شود روى موازينى كه دنيا دارد، دنياى امروز غير از دنياى ديروز است، اينطور نيست كه هر كه هر كارى هر كه هر زورى دارد، آن زور را بايد اعمال بكند، اينطور نيست. بايد روى موازين باشد و يك ملتى همه ايستادند و مى‏گويند كه ما ميخواهيم مستقل باشيم يعنى ما مى‏خواهيم كه آمريكا دخالت نداشته باشد در مملكتمان، شوروى هم دخالت نداشته باشد، انگلستان هم نداشته باشد، يك مملكتى باشد مال خودمان.

  3. #203
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 177

    تاريخ: 26/8/57

    مصاحبه امام خمينى با بولتن خبرى خاورميانه و مجله الاقتصاد العربى

    سؤال: در مصاحبه با خبرنگار فرانس پرس اظهار داشتيد كه يك حكومت انقلابى بايد با سقوط شاه تشكيل شود و اينكه شما پيش از سقوط شاه به ايران باز نخواهيد گشت. به نظر مى‏رسد كه در اثر مذاكرات شاه با افراد سازشكارى مانند آقاى سنجابى و همچنين در اثر فشار آمريكا به شاه، امكان اين باشد كه شاه ايران را ترك كند و حكومتى انتقالى متشكل از همين سازشكاران تشكيل شود، آيا در چنين شرايطى شما اين دولت را به عنوان دولت انتقالى خواهيد پذيرفت و به ايران باز خواهيد گشت؟

    جواب: اولين چيزى كه درخواسته‏هاى ما آمده است و عموم ملت خواهان آنند بركنارى شاه است و لكن مساله شخص شاه نيست، ما هر حكومتى را كه از طرف خود مردم نباشد و تكيه به جهان قدرتى كه شاه را سركار آورد و حفظ كرد و قدرتى ديگر، به شدت طرد مى‏كنيم و با او همان رفتارى را خواهيم كرد كه با شاه كرده و مى‏كنيم و مساله رفتن من به ايران يا بودن در خارج از ايران، تابع اين است كه در كجا بهتر بتوانم به ملتم بيشتر خدمت كنم.

    سؤال: اظهار داشتيد كسانى كه چه با عنوان موافق و چه با فرصت طلبى به عنوان مخالف، دم از قانون اساسى و انتخابات آزاد مى‏زنند بايد از تصدى امور بركنار شوند، آيا اين بدان معنى است كه قانون اساسى فعلى به نظر شما از اعتبار برخوردار نيست؟ اگر چنين است به نظر شما چه قانون اساسى‏اى بايد براى اداره امور كشور تهيه شود؟

    جواب: شاه و دار و دسته‏اش كه دم از قانون اساسى مى‏زنند شكى نيست كه نه براى احترام به قانون است زيرا 50 سال است قانون را زير پا گذاشته‏اند بلكه براى آن است كه با اين فريب، مقام سلطنت و شخص شاه را در اين مقام حفظ كنند و من به دليل همين توطئه شاه، مكرر به عموم ملت ايران و سران قوم تذكر داده‏ام كه دم از قانون اساسى نزنند كه ندانسته گرفتار توطئه شاه مى‏شوند و قانون اساسى فعلى بدون اصلاحات از نظر من اعتبارى ندارد.

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 178

    سؤال: در يكى از بيانيه‏هايتان از كارگران ايران خواسته‏ايد كه بدون توجه بر وعده‏هاى رژيم به اعتصابات خود ادامه دهند، يكى از خواست‏هاى مطرح شده در اين اعتصابات تشكيل اتحاديه‏هاى آزاد كارگرى است، نظرتان درباره اين اتحاديه‏ها چيست؟ اگر با تشكيل آنها موافقيد، اين اتحاديه‏ها در چهارچوب حكومت جمهورى اسلامى مورد پيشنهاد شما چه نقش و اهميتى خواهند داشت؟

    جواب: كارگران محروم و متدين ايران كه آنان همان كشاورزان و زارعين فقير و گرسنه مى‏باشند حق دارند براى به دست آوردن حقوق حقه خود به مبارزه از هر طريق ممكن و مشروع بپردازند و در جمهورى اسلامى به آنها حق داده مى‏شود كه به هر شكل ممكن به دور هم جمع شوند و مسائل و مشكلات خود را بررسى كنند و در نتيجه دولت را در جريان مسائل خود قرار دهند و نيز از حقوق صنفى خود دفاع كنند.

    سؤال: نظرتان درباره فعاليت احزاب سياسى چپ بودن اتكا به هيچ قدرت خارجى در چهارچوب حكومت جمهورى اسلامى چيست؟

    جواب: در جمهورى اسلامى هر فردى از حق آزادى عقيده و بيان برخوردار خواهد بود و لكن هيچ فرد و يا گروه وابسته به قدرت‏هاى خارجى را اجازه خيانت نمى‏دهيم.

    سؤال: نظرتان در مورد مبارزه مردم فلسطين چيست؟ با توجه به اينكه بيش از نيمى از نفت اسرائيل از ايران تامين مى‏شود، چه اقداماتى بايد از سوى ايران در اين زمينه صورت گيرد؟

    جواب: يكى از علل قيام مردم مسلمان ايران عليه شاه، حمايت بيدريغ او از اسرائيل غاصب است، نفت اسرائيل را تامين مى‏كند، ايران را بازار مصرف كالاهاى اسرائيل كرده است و حمايت‏هاى معنوى ديگر و براى فريب افكار جهانى، صرفاً به محكوم كردن اسرائيل مى‏پردازد. ملت مسلمان ايران و هيچ مسلمانى و اصولا" هيچ آزاده‏اى اسرائيل را به رسميت نمى‏شناسد و ما همواره حامى برادران فلسطينى و عرب خود خواهيم بود.

    سؤال: در پيام‏هايتان بكرات نقش نيروهاى بزرگ: آمريكا، شوروى، انگلستان و چين را در صحنه جهانى محكوم كرده‏ايد، نظرتان درباره فروش گاز و نفت ايران به اين كشورها و وابستگان برخى از آنها مثلاً دولت آفريقاى جنوبى چيست؟ به طور كلى چه مرامى براى اداره صنعت نفت پيشنهاد مى‏كنيد؟

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 179

    جواب: من هميشه به ملت ايران گوشزد كرده‏ام كه گول تبليغات غلط را نخورند. آمريكا و انگلستان كه دم از تمدن و پيشرفت مى‏زنند و نيز شوروى و چين كه دم از انقلاب و حمايت از انقلابيون مى‏زنند، هر كدام به نحوى با شاه، اين جنايتكار حرفه‏اى همكارى مى‏كنند، شاهى كه در هر كجاى عالم، فردى و يا دولتى جنايتكار و ستمگر است، شاه از آن حمايت مى‏كند و به آن كمك مى‏دهد. ملت ايران تصميم گرفته است براى نجات از چنگال اين آدمخواران به مبارزه ادامه دهد و بر مبناى همين استقلال، سياست‏هاى خود را تنظيم كند و در مورد نفت چه كسى به خود حق مى‏دهد كه به ما دستور بدهد كه ما هميشه بايد نفت خود را سخاوتمندانه تاراج كنيم و به ديگران بدهيم و خود از آن استفاده نكنيم؟ و ما به دشمنان بشريت و انسانيت نفت نمى‏دهيم

    
    previos page menu page next page
    

  4. #204
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 180

    تاريخ: 26/8/57

    مصاحبه خبرگزارى ليبى با امام خمينى

    سؤال: نظر شما در مورد ادعاهاى شاه مبنى بر اينكه مى‏خواهيد كشور را به قطعات گوناگون تقسيم نمائيد چيست؟

    جواب: نظر ما اين است كه شاه دروغ گفته است. ما اگر نظر نداشته باشيم كه تمام اقطار اسلام يكى بشود، اين چنين نظرى نداريم كه ايران از هم جدا بشود. اينها تبليغاتى است كه شاه مى‏كند و واقعيت ندارد.

    سؤال: موضع شما در مورد كشورهائى كه از شاه حمايت نموده و از كشتار فرزندان مردم مسلمان ايران چشم مى‏پوشند چيست؟

    جواب: ما آنان را محكوم مى‏كنيم و در موقع خودش اگر چنانچه اصرار بر اين امر داشته باشند، تجديد نظر خواهيم كرد.

    سؤال: به هنگام اعلان شما براى شروع مبارزه مسلحانه برضد حكومت پهلوى، آيا از جانب كشورها و خلق‏هاى عربى و اسلامى مترقى انتظار كمك داريد؟

    جواب: اگر چنانچه موقع آن رسيد البته مسلمين همه بايد به هم كمك كنند.

    سؤال: به ايرانى اسلامى و پيشرو، در ميان خاورميانه و مشكلات كنونى آن و اوضاع جهانى چگونه مى‏نگريد؟

    جواب: ملت ما مسلم مشكلات را رفع مى‏كند و ما نسبت به همه مشكلات مسلط خواهيم شد انشاءالله و نسبت به ساير دول هم با احترام متقابل عمل مى‏كنيم.

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 181

    سؤال: موافقت نامه‏هاى (كمپ ديويد) و تنازل سادات در مورد بيت المقدس را چگونه ارزيابى مى‏فرمائيد؟

    جواب: من جداً او را محكوم مى‏كنم.

    سؤال: آيا توقع آن را داريد كه در جهان اسلام بر ضد رژيم‏هاى ارتجاعى كه براى محافظت منافع استعمار عمل مى‏كنند، يك انقلاب اسلامى مترقى بوجود آيد؟

    جواب: ما اميدواريم اينطور بشود و همه مسلمين بر ضد استعمار قيام كنند واز دولت‏هائى هم كه خيانت به ملت مى‏كنند، بر ضد آنها هم قيام كنند.

    
    previos page menu page next page
    

  5. #205
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 182

    تاريخ: 27/8/57

    سخنرانى امام خمينى در مورد ضرورت قيام بر عليه ظلم به عنوان يك فرضيه و عمل بى چون و چرا به تكاليف مقدس الهى

    تكاليف ما، نتايج و احتمالات پيروزى

    بسم الله الرحمن الرحيم

    در اين مسائلى كه ما و شما وارد هستيم، در آن كه اصولش سه تا مساله است: يكى نبودن محمدرضا خان و اين سلسله، سلسله پهلوى و يكى نبودن اصل رژيم سلطنتى و يكى هم استقرار حكومت عدل اسلامى، جمهورى اسلامى. در همه مسائلى كه انسان اقدام مى‏كند يك جورش اينطور است كه، يك قسم از مسائل اينطور است كه انسان بايد ملاحظه كند كه در اين عملى كه مى‏كند نتيجه حاصل مى‏شود؟ نمى‏شود؟ آيا مى‏رسد به اين مقصدى كه دارد؟ نمى‏رسد؟ اگر مطمئن شد كه به آن مقصد مى‏رسد، اقدام مى‏كند، اگر مطمئن نشد، اقدام نمى‏كند. يك قسم از مسائل اينطورى است. يك قسم از مسائل هم هست انسان تكليف دارد از طرف خدا كه اصل مطلب يك تكليفى هست و نتايجى هم احتمال رود حاصل بشود و احتمال هم مى‏رود حاصل نشود. در اين مسائل كه آدم تكليف دارد كه اقدام بكند، ديگر نبايد ما در آن مسائل علم به اينكه يك نتيجه‏اى، يك مطلبى را كه ما مى‏خواهيم حاصل مى‏شود، اين لازم نيست علم پيدا كند، انسان دنبال اين است كه آن تكليفى كه به انسان شده است، به آن تكليف عمل بكند.

    جلوگيرى از ظلم يك تكليف شرعى است

    حضرت امير (سلام الله عليه) كه قيام كردند بر ضد معاويه البته مى‏خواستند به اينكه معاويه را از مقام خودش كنار بزنند و يك حكومت آدم عادلى را، آدمى كه فاسق است و مال مردم خور است آن را بزنند كنار و يك آدم صحيحى را به جاى او بگذارند در شامات و سوريه و آنجاها. لكن جلوگيرى از ظلم معاويه يك تكليف شرعى بود كه بايد قيام كنند به اين امر و به مردم بفهمانند كه اين ظالم است و بايد اينطور اشخاص دفع بشوند و ايشان قيام كردند و منتهى به اين شد كه موفق نشدند به اينكه او را از آن مقامى كه داشت منحطش كنند. حضرت سيدالشهدا قيام كردند بر ضد يزيد و شايد (همانطور هم بود كه) خوب، اطمينان به اين بود كه موفق به اينكه يزيد را از سلطنت بيندازند نشوند، اين اخبارش هم اينطور است كه ايشان مطلع بودند بر اين مطلب، در عين حال براى همين معنا كه بر ضد يك رژيم‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 183

    ظالم قيام كنند ولو اينكه كشته بشوند، قيام كردند و كشته دادند و كشتند و خودشان هم كشته شدند. الان وضع حاضر دولت ايران و شاه اين وضع است كه همانطورى كه، يعنى همانطور هم نه، معاويه، هم امام جماعت بوده است هم امام جمعه، آنطور نبوده است كه معاويه اصلاً نه نماز بخواند و نه روزه بگيرد، خير هم نماز مى‏خواند و هم روزه مى‏گرفته و هم امام جماعت بوده، مى‏رفته مسجد و عقبش نماز مى‏خواندند مسلمان‏ها، هم روز جمعه مى‏رفته نماز جمعه مى‏خوانده، همه اين مسائل شرعيه‏اى كه بوده است، به حسب صورت عمل مى‏كرده است لكن از باب اينكه يك آدم قاچاقى بوده و يك آدم ظالمى بوده و مال مردم را مى‏گرفته و اگر چنانچه هر جور دستش مى‏رسيده ظلم و آدم كشى و همه اينها را داشته، حضرت امير نه اينكه اين چون نماز نمى‏خوانده، چون كافر بود قيام كردند بر ضد او؟ نخير، كافر نبود و مسلمان هم بود و اظهار اسلام هم مى‏كرد و لكن بر خلاف موازين اين مسند را گرفته بود. يك حكومت جائر بود كه برخلاف موازين الهى مسندى را گرفته بود و در آن مسند هم به طور ظالمانه عمل مى‏كرد، از اين جهت حضرت امير قيام كرد و ولو نرسيد به نتيجه لكن تكليف را ادا كرد، تكليف اين بود كه بايد با يك چنين آدمى معارضه و مبارزه بكند.

    سلطنت غاصب پهلوى، مخالف قانون اساسى و حكم شرع است

    الان وضع اين حكومت اين است براى اينكه غاصبانه مسندى را گرفته است و يك سلطنت غاصبانه دارد كند. همانطورى كه معاويه سلطنت غاصبانه مى‏كرد، اين هم سلطنت غاصبانه است، بلكه تذكر دادم مكرر كه ما اگر چنانچه ملتزم به قانون اساسى هم باشيم، روى اين فرض هم سلطنت ايشان برخلاف قانون اساسى است و اين قانون اساسى آن چيزى را كه گفته است،اين است كه سلطنت يك موهبت الهى است كه مردم مى‏دهند به شخص سلطان و ما مى‏دانيم كه اين مردم اصلاً يك همچنين سلطنتى را نه به ايشان دادند و نه به پدر ايشان دادند لكن اين يك سلطنتى نبوده است كه مردم داده باشند به ايشان. بنابراين روى فرض قانون اساسى هم اين مقام را غصب كرده است اين، يعنى الان ياغى است به حسب قانون. به حسب قانون اساسى اين آدم يك آدم ياغى است كه مثل ساير دزدها كه يك وقت بيايند يك جائى را بگيرند و يك حكومتى را غصب كنند، اين هم همان است بر حسب حكم شرع هم كه اصلاً لياقت اينها ندارند براى حكومت شرع. آن كه لايق است براى اينكه حاكم بر مسلمين باشد، آن شرايطى دارد كه در اينها اصلاً آن شرايط موجود نيست. بنابراين، هم به حسب قانون اساسى، اين سلسله غاصب اين مقام هستند، پدرش و خودش و بعداز آن هم اگر بچه‏اش و هم بر حسب حكم شرعى اينها لايق از براى اين مقام نيستند و غاصب اين مقام هستند، حالا هر چه هم مى‏خواهد زيارت برود و هر چه هم مى‏خواهد عذر بخواهد و هر چه هم مى‏خواهد قرآن طبع بكند و هر چه از اين حقه بازى‏ها مى‏خواهد بكند لكن اصل مقام غصب است. يك آدم غاصب هر چه هم عذر بخواهد، اين مقام را تا دست از آن برندارد غاصب است.

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 184

    ما مكلفيم به اداى شرع مقدس‏

    وقتى كه يك شخصى غاصب يك مقامى شد و همانطورى كه ائمه جور اينطور بودند، مثل معاويه و امثال اينها و تكليف مسلمين بود بر اينكه اين را از آن مقامى كه دارد كنار بزنند و حكومت را دست آن كسى كه بايد و شرع مقدس تعيين كرده است تسليم بكنند، الان هم بر مسلمين اين مطلب واجب است، لازم است. ما هم يكى از افراد مسلمين هستيم كه بر ما هم واجب است كه جديت كنيم و اين را از اين مقام پائين بياوريم، احتمالش را هم مى‏دهيم كه موفق بشويم، لازم نيست يقين بكنيم، ما احتمال اين معنى را مى‏دهيم بلكه بيشتر از احتمال الان هست در كار كه با اين نهضتى كه مسلمين كرده‏اند و همه با هم فرياد مى‏زنند كه ما نمى‏خواهيم اين را، اين مطلب درست بشود و سقوط پيدا بكند ان‏شاءالله و بر فرض اينكه حالا ما نتوانيم، زورمان به او نرسد همان است كه حضرت امير هم نتوانست، يعنى جنگ كرد و 18 ماه هم جنگ خونين كه از طرفين عده زيادى، همه اينها مسلم بودند، از طرفين، هم آنها مسلم بودند و هم اينها مسلم بودند، آنها مسلم فاسق بودند، اينها مسلم عدالتخواه بودند، اينها با هم جنگ كردند و عرض مى‏كنم كه موفق نشدند به اينكه معاويه را از حكومت كنار بزنند. ما از اينكه يك عده‏اى از ما كشته بشود يا ما يك عده‏اى از آنها را بكشيم باكى نداريم براى اينكه ما روى تكليف داريم عمل مى‏كنيم. خداى تبارك و تعالى ما را مكلف كرده كه با اينطور اشخاص، با اينطور ظلمه، با اينهايى كه اساس اسلام را دارند متزلزل مى‏كنند و همه مصالح مسلمين را دارند به باد مى‏دهند، ما مكلفيم كه با اينها معارضه و مبارزه بكنيم، اگر يك وقتى هم دستمان برسد، دست به تفنگ مى‏كنيم و معارضه مى‏كنيم خودمان تفنگ به دوشمان مى‏كنيم و معارضه مى‏كنيم. هر وقت متقضى بشود و دستمان هم به مقتضياتش موفق بشود ما باك از اين نداريم كه ده نفر، بيست نفر، صدنفر، البته هم بيشتر از ده هزار نفر، بيشتر از بيست هزار نفر تقريباً در اين جنگ‏ها در اين 18 ماه كشته شد لكن زمان پيغمبر هم اين طور بود. پيغمبر هم وقتى كه يك حكومتى را مى‏خواست كنار بزند، اين كفار قريش را مى‏خواست كنار بزند، خوب جنگ‏ها را كرد و در يك جنگ‏هائى موفق شد و در يك جنگ‏هائى هم شكست خورد و آدم كشته شد و اشخاص بزرگ مثل عموى پيغمبر مثلاً كشته شد،، در جنگ چيز عمار ياسر كشته شد، آن مرد بزرگوار، آنقدر كشته دادند. در اين اصل هيچ اشكالى براى ما نيست كه ما كشته‏دهيم.

    ملت، متحول شده است

    بعضى‏ها نق مى‏زنند كه خوب كشته داديد چرا؟ ما تكليفمان اين است. چه شد؟ اولا" شد خيلى از چيزها. يك ملتى كه يك پاسبان اگر توى بازارش مى‏آمد و مى‏گفت ببنديد، بستند، با يك امر پاسبان توى بازار تهران، بزرگترين بازارهاى ايران، يك پاسبان، چند تا پاسبان مى‏رفت به آنها مى‏گفت كه ببنديد، امروز روز چهارم آبان است، مثلاً چه شده، بايد ببنديد، بايد بيرق بزنيد، تخلف نمى‏كردند، اصلاً توى ذهنشان نمى‏آمد كه مى‏شود تخلف از پاسبان كرد. اگر يك صاحب منصبى با

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 185

    چهار تا ستاره، با سه تا ستاره مى‏آمد تو بازار و هر غلط كارى مى‏خواست بكند كسى (چرا) به او نمى‏گفت.

    اين نهضت مقدس اسلامى باعث اين شد كه بچه‏هاى كوچك هم فرياد بزنند توى خيابان‏ها كه مرگ بر اين سلطنت پهلوى. اين يك تحولى حاصل شد بين مردم كه الان پاسبان را مردم هيچ چيزى بارش نمى‏كنند، صاحب منصبش هم نمى‏كنند، حكومت نظاميش هم نمى‏كنند. آنوقت‏ها كه حكومت نظامى مى‏شد، به مجرد اينكه مى‏گفتند اين حكومت نظامى است، ديگر مردم مى‏رفتند سراغ كارشان اصلاً ديگر دنبال اينكه يك معارضه‏اى، مبارزه‏اى بشود توى ذهنشان هم ضنمى آمد امروز حكومت نظامى است، قانون حكومت نظامى خودشان مى‏گويند كه، اعلامشان اين است به اينكه بيشتر از دو نفر نبايد با هم باشند، هفتاد هزار نفر، صد هزار نفر، پانصد هزار نفر مردم مى‏آيند بيرون و فرياد مى‏زنند و همه فريادشان هم ضد شاه است. اين يك تحولى است در يك ملت حاصل شده است، اين يك چيز كمى نيست.

    اثرات مقاومت مردم در پيشروى نهضت‏

    از آنطرف هم ملاحظه مى‏كنيد كه اينها پله پله (ما بايد اين را به مرگ بگيريم) پله پله دارند پايين مى‏آيند ديگر. اين حزب رستاخير، يك چيز آسانى بود كه اينها دست از آن بردارند؟ شما ديديد كه چقدر مداحى اينها كردند. خود اين مرديكه چقدر حرف‏ها راجع به، حرف نامربوط راجع به حزب رستاخيز زد (همه مردم اين بايد همه بايد وارد بشوند، هر كس وارد اين حزب نشود بايد از اين مملكت برود، اين اصلاً اينجائى نيست) و از اين حرف‏هائى كه زدند. يك دفعه با همين نهضت مردم، با همين مشت خالى، آنها توپ و تانك دارند، اينها مشت دارند، همين مشت غلبه كرد بر آن كه يك وقتى حزب رستاخيز معلوم شد خبرى نيست اعلام كردند (نه اين چيزى نيست بيخود است اصلاً، اصلاً دولت هم قبولش ندارد) (خنده حضار) مطلب اين بود كه بله، دولت هم قبولش نكرد با اينكه دولت از خودشان بود. تاريخ را تغيير داده بودند برگشتند از آن.

    يك آدمى كه حاضر نبود كه به اين ملت يك كلمه تعارف بكند، آمد ايستاد و همه طبقات ملت را خطاب كرد و عذرخواهى كرد كه ما اشتباهاتى كرديم اشتباهات و غلطهائى بوده است و واقع شده است و حالا هم ديگر از اين به بعد ما از اين كارها ديگر نمى‏كنيم. اين يك آدمى كه شما در 15 سال پيش از اين، بيست سال پيش از اين ديده بوديد وضعش چه جورى است، در چند سال پيش از اين هم همين طور بود، در اين ايام فترت بين 15 خرداد تا حالا كه اصلاً كسى را به حساب نمى‏آورد، يك آدمى بود كه هر چه بود خودش كرد، هر كارى بود خودش مى‏كرد و اينكه مى‏گويد اشتباه، دروغ مى‏گويد، همه كارها را خودش ملتفت بود و عالم و عامد بود و نوكر مردم بود. عالم و عامد بود كه كرد كارها را، اشتباه توكار نبوده- همه‏اش كارهاى غلط بوده است و عمداً هم كرده است و بعد از اين هم اگر مهلتش بدهيد، اين اشتباهات زياد خواهد كرد.

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 186

    مقصد اعلى، تشكيل حكومت اسلامى

    در هر صورت اينها يك كارهائى است كه شده است تا حالا كه پله پله است البته، ما نبايد جلوى آن را بگيريم بگوييم مثلاً ما همين قدر راضى هستيم، نه. ما آن معنائى را كه دنبالش آمديم اين است كه آن مطلب آخرى حاصل بشود يعنى اين مقدمات را طى بكنيم، اين نباشد و سلسله پهلوى نباشد و رژيم شاهنشاهى نباشد و دست آمريكا و انگلستان و روسيه قطع بشود از اين مملكت و مملكت براى خودمان باشد و حكومت اسلامى هم ان‏شاءالله برقرار بشود.

    ما دنبال اين مطلب هستيم و آنقدر هم كه از قوه‏مان مى‏آيد ما دنبال اين مى‏دويم. اگر توانستيم كه كار را انجام بدهيم كه الحمدالله توانستيم و يك خدمتى به اين ملت كرديم، اگر نتوانستيم، تكليفمان را ادا كرديم يعنى پيش خدا ديگر چيزى نيست كه ما بگوئيم ما نكرديم اين كار را، عذر تراشى نكرديم، واقعاً يك مطلبى را عمل كرديم و دستمان نرسيده نتوانستيم اين كار را بكنيم، پيش خدا آبرومنديم. بنابراين ما اين مراتبى كه اصلش كه عبارت از رفتن اين آدم و به هم خوردن اين سلسله و عرض مى‏كنم كوتاه كردن دست اينها، اينها همه‏شان جزء مقاصد است منتهى مقصد اعلى عبارت از اين است كه يك حكومت عدلى، يك حكومت اسلامى عدلى، مبتنى بر قواعد اسلامى حاصل بشود، آن مقصد اعلاى ماست و الا اينها همه‏اش جزو مقاصد شده حالا ديگر، ولو اين هم مقدمه آن است و ليكن خود اينها الان جز و مقاصد هستند و ما همانطورى كه حكومت اسلامى را خواهيم حكومت اين را هم نمى‏خواهيم، البته توى حكومت اسلامى همه اينها هست. ما اگر مى‏گفتيم ما حكومت اسلامى خواهيم معنايش اين بود كه اين سلسله نبايد باشد و اين رژيم نبايد باشد و آنها هم دستشان كوتاه بايد باشد چون اسلام حكومتش اينجورى است كه نبايد كسى در مملكت اسلامى تصرفى داشته باشد، كفار، هيچ كس نبايد تصرفى داشته باشد.

    بنابراين ولو اينكه اين اجمال اين مطلب را داشت لكن ما تفصيل مطلب را گفتيم كه ما اين سه تا اصل را عرض مى‏كنم كه آمال و آرزويمان است.

    مساله، يك مساله‏اى شرعى است‏

    و حالا اينكه مى‏خواستم عرض بكنم اين است كه شما خيال نكنيد كه اگر يك وقت ما نرسيديم به مقصد، گفته بشود كه، خوب چه شد؟ خون‏ها ريخت و از بين رفت و چه شد؟ اولا" شده است خيلى چيزها، اينها الان از آن خر شيطان پايين آمده‏اند يك قدرى و ثانياً (چه شد) نيست، تكليف را ادا كرديم. اين همان است كه خوارج ممكن بود به حضرت امير بگويند، خوب چه شد؟ شما 18 ماه جنگ كرديد. چه شد؟ (چه شد) يعنى چه؟ خوب - من - تكليف ماست. ما حالا نماز داريم مى‏خوانيم، يك كسى بگويد خوب شما بيست سى سال نماز خوانديد چه شد؟ خوب من بيست سال نماز، اطاعت خدا را كردم. (چه شد) كدام است؟ من اطاعت خدا را كردم. خدا گفت: بكن، من هم كردم. (چه شد) مال اين است كه يك مساله‏اى باشد كه تكليف شرعى نباشد و يك مساله خودمانى باشد، آدم بخواهد روى

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 187

    مقصد يك كارى بكند وقتى نشدميگوئيم چه شد اما وقتى‏كه جلوگيرى از يك بنگاه ظلمى، يك بنگاهى كه مى‏خواهد اصلاًاساس اسلام را از بين ببرد، اساس روحانيت را از بين ببرد، اساس مليت را از بين ببرد، مصالح مردم و مسلمين را به خطرانداخته است و از بين برده است، تكليف مسلمين اين است كه قيام كنند و اين را برش گردانند از اين حرف‏هائى كه ميزند يعنى اين را بيرونش كنند از اين مملكت و اگر دست هم رسيد بگيرندش و محاكمه‏اش كنند و پول‏هاى مردم را كه برده از او بگيرند اگر هم ندارد و چيز كرده است، ظلمى را كه كرده آن را مجازاتش بكنند. اين يك چيزى است كه لازم است بر ما، بر مسلمين است كه اين كار را بكنند منتهى توانستيم اين كار را انجام بدهيم كه الحمدالله هم تكليفمان را ادا كرديم هم به مقصد رسيديم. نتوانستيم عمل كنيم، به تكليفمان عمل كرديم، نماز خوانديم. حالا (چه شد) يعنى چه؟ خوب، نماز خوانديم، مبارزه و معارضه‏اى با ظلم كرديم، با ظالم كرديم، با كسى كه مى‏خواسته يك مملكتى را خراب كند و خراب كرده است و همه مصالح مسلمين را زير پا گذاشته و به كفار داده است، با اين جنگ و نزاع كرديم، خون داديم، خون گرفتيم همه اين كارها را كرديم اما تكليف بوده است كه كرديم، رسيديم به مقصد الحمدالله، نرسيديم به مقصد، تكليفمان را ادا كرديم. هيچ باكى از اين مطلب نداريم و ان‏شاءالله مى‏رسيم. انشاءالله.

    عكس العمل ما در مقابله با تبليغات

  6. #206
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 189

    تاريخ: 27/8/57

    بيانات امام خمينى در مورد تأثير جو اختناق در مهاجرات نيروهاى عظيم انسانى.

    خودكامگى رژيم پهلوى، سبب مهاجرت نيروهاى انسانى‏

    بسم الله الرحمن الرحيم

    ... خدا همه شما را حفظ كند ان شاءالله. ما اميدواريم كه اين نيروهائى كه الان دارد در خارج از ايران مصرف مى‏شود، نيروهاى انسانى كه مهمترين نيروهاى مملكت است بسياريش الان در خارج ايران مصرف ميشود و تقريباً از جيب ايران بيرون مى‏رود و هدر مى‏رود، اين يكى از ضررهايى است كه از شاه به ملت ما مى‏رسد، علاوه بر ضررهاى مادى ضرر معنوى است كه دست شخص به آن رسد، چنانچه محيط ايران را جورى كردند كه خود ايرانى‏ها، آن اشخاصى كه موثر هستند نمى‏توانند در ايران باقى باشند. بسيارى از اطبا - عرض كنم كه از دكترها، از مهندسين، از اشخاصى كه مى‏توانند در ايران خدمت بكنند، اداره بكنند ايران را، براى خاطر اين دشوارهايى كه درايران هست و شاه پيش آورده است، اينها مع الاسف در خارج ايران به سر برند. همين امروز كه دو نفر از آمريكا آمده بودند، طبيب بودند، گفتند كه اطبائى كه از ايران در آمريكا هستند با خانواده‏هاشان حدود بيست هزار هستند و بچه‏هاى اينها(طولانى است كه اينها رفتند آنجا) بچه‏هاى اينها خوب فارسى را نمى‏دانند كه در آنجا تربيت شدند و اينها يك گروه‏هائى هستند كه بايد در ايران باشند و صرف مصالح ايران بشوند و براى خاطر اين كه ايران اختناق است و مردم از وضع ايران به تنگ آمده‏اند، هر كس توانسته از ايران بيرون رفته است و الان از ممالك خارجه بسيار از نيروهاى ما به هدر مى‏رود در صورتى كه بايد اينها در مملكت خودشان خدمت كنند، به مملكت خودشان خدمت بكنند و ما اميدواريم كه اين نهضتى كه در ايران پيدا شده است و تمام اهالى ايران كه بپا خاسته‏اند و آزادى و استقلال مى‏خواهند انشاءالله حاصل بشود و نيروهاى عظيمى كه از ايران در خارج هست برگردند به مملكت خودشان و در آنجا به آب و خاك خودشان خدمت بكنند.

    تبليغ اهداف ملت بر عهده ايرانيان مقيم خارج

    و ما اميدواريم كه شما جوان‏ها كه در خارج هستيد با ايرانى‏ها همصدا بشويد و مسائل ايران را به خارج ايران كه هستيد، برسانيد. تبليغاتى كه از طرف شاه و دار و دسته‏اش شده است زياد است و

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 190

    ايران را بد معرفى مى‏كنند و خواسته‏هاى ايرانى‏ها را بد معرفى مى‏كنند و شايد بسيارى از خارجى‏ها خيال كنند كه ايرانى‏ها به قول كارتر از باب اينكه آزادى همچو وسيعى به آنها دادند به صدا در آمده‏اند و شايد بسيارشان هم خيال كنند كه مردم ايران آشوب طلب و وحشى هستند در صورتى كه اينها آزادى مى‏خواهند كه همه بشر خواهد، استقلال مى‏خواهند كه هر كس مى‏خواهد و مى‏خواهند كه دست اجانب از مملكتشان كوتاه باشد، مى‏خواهند كه اقتصاد مملكتشان به دست خودشان اداره شود، مى‏خواهند فرهنگ مملكتشان را خودشان مستقلا" اداره بكنند، مى‏خواهند ارتش را ديگران اداره نكنند، مستشارهاى آمريكائى نيايند و ارتش را قبضه نكنند، مى‏خواهند پايگاه‏هاى آمريكا از مملكتشان برداشته بشود، يك مملكت آزاد و مستقل باشد. فرياد ملت ايران اين است كه حكومت عدل اسلامى مى‏خواهند كه همه اين مفسده‏ها را از بين ببرد و ما اميدواريم كه شما جوان‏ها هم در خارج از مملكت كه هستيد اين مطالب ايرانى‏ها را برسانيد به يك رفقاى آمريكائى‏تان، ايتاليائى‏تان، انگليسى‏تان، فرانسوى‏تان و به آنها حالى كنيد كه مملكت ايران، ملت ايران يك همچو چيزهائى مى‏خواهند، نه آن طورى كه از بس كه آزادى به آنها دادند صدايشان درآمده، خير از باب اختناقى كه در ايران هست.

    الان هم كه فرياد هى مى‏زند اين مردى كه (آزادى ما داديم و چه ) الان هم همه روزنامه‏ها در اختناق هستند، راديو در دست نظامى هست، مملكت اصلاً در حال غير عادى الان هست و همه‏اش نظامى شد و سرنيزه الان حكمفرماست در ايران. هيچ آرامشى در ايران الان نيست و هر روز كشتار هست، هر روز گرفتارى هست. همين الان كه تلفن آمده است از ايران، در مشهد تظاهرات براى قتل ديروز هست، قتل ديروز را من الان نمى‏دانم چى بوده و چقدر بوده.

    به هر صورت خداوند انشاءالله به همه شما توفيق بدهد، خداوند همه‏تان را به مملكت خودتان به سلامت و با استقلال و آزادى برگرداند، موفق باشيد انشاءالله.

    و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته‏

    
    previos page menu page next page
    

  7. #207
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 191

    تاريخ: 27/8/57

    بيانات امام خمينى در مورد مغايرت رژيم پهلوى با اصول انسانى و اهميت تبليغات گسترده جهت معرفى نهضت

    كشتار و حكومت نظامى تاثيرى در قيام استقلال طلبانه ملت ندارد

    بسم الله الرحمن الرحيم

    مطلبى كه ما مكرر گفته بوديم، وزير خارجه انگلستان فاش كرد. ما از اول گفته بوديم كه آن شاه سابق به دستور انگليس‏ها كودتا كردند و آمدند و منافع آنها را مى‏خواستند حفظ بكنند و وقتى كه او يك خطائى كرد، يك تخلفى كرد بيرونش كردند و بردنش به جزيره موريس و رفت سراغ كارش و شاه فعلى هم براى منافع متفقين، در ايران هستند و براى منفعت متفقين (شوروى - و اتحاد جماهير - آمريكا و بريتانيا) مشغول كارند و وزير خارجه بريتانيا همين مطلب را در چند روز پيش از اين گفت كه ما نمى‏توانيم كه ساكت باشيم و كسى كه براى منفعت ما در ايران هست و حافظ منافع ماست اينطور باشد. ملت ايران هم كه الان قيام كرده است روى همين معناست كه وزير خارجه انگلستان گفته است. ملت ايران كه الان اينقدر در خاك و خون كشيده شده است، جوانانشان را آنقدر كشته‏اند، تمام شهرهاى ايران، شهرهاى مهم ايران، قصبات ايران الان انقلاب است، زنجان را نوشته است تمام زنجان در آتش دارد مى سوزد، تهران هر گوش‏

    ه‏اش انقلاب است، قم، ساير شهرها، همه جا اين مسائل هست و يك قيام همه جانبه و منتهى به يك انقلابى من ترسم بشود كه ديگر نشود جلويش را بگيرند و عقل وزير خارجه انگلستان و همين طور وزراى خارجه اين ممالك استفاده جو سرجاى خودش نيامده (عقلشان ) كه بفهمند با يك ملت نمى‏شود اينطور رفتار كرد. سران كشورهاى ابرقدرت خيال مى‏كنند كه به واسطه همين كه ابرقدرت شدند بايد همه عالم را بخورند. اگر يك ملتى همگى قيام كردند و همه چيزشان را دارند مى‏دهند براى اينكه آزادى و استقلال خودشان را به دست بياورند، نمى شود اين را با سرنيزه و حكومت نظامى و دولت نظامى اين آتش را خواباند. اين جزء اشتباهاتى است كه اينها مى‏كنند. اگر چنانچه بخواهند اينها فرض كنيد كه يك حكومت نظامى پيش كار بياورند، خوب الان دوازده تا شهر رسماً نظامى است، همه ايران هم به غير رسم نظامى است. الان حكومت ايران حكومت نظامى است لكن معذلك مردم زير بار حكومت نظامى نمى‏روند، كسى كه گذشته از همه چيزش، ديگر اعتناء به حكومت نظامى نمى‏كند. فرضاً كه يك كودتاى نظامى بشود يك نظامى سركار مى‏آيد مثل اين آدم، اين آدم با نظامى سر كار آمدن فرقى ندارد. الان هم حكومت ايران حكومت نظامى است. مردم ايستادند و حق خودشان را مى‏خواهند، يك چيزى نمى‏خواهند كه غيرمشروع‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 192

    باشد، مردم حق مشروع خودشان را مى‏خواهند، مردم مى‏گويند كه ما پنجاه سال با اختناق زندگى كرديم و خسته شديم. پنجاه سال است، بيشتر از پنجاه سال است اين جوانهاى چهل، پنجاه ساله ما، چهل ساله ما، چشم كه باز كردند در حال اختناق بودند. اصل رژيم پهلوى و سلطنت شاه مغاير با قانون اساسى است مردم دو حرف دارند يكى اينكه اين شاه، شاه مشروطه نيست، استبداد است و جناياتى كه كرده است قابل عفو نيست. بر فرض اينكه ايشان آنطورى كه حالا دارد توبه مى‏كند و قول مى‏دهد به اينكه من ديگر از اين به بعد از اين كارها نمى‏كنم و ديگر مطابق قانون اساسى رفتار كنم، فرضاً كه راست بگويد (راست كه نمى‏گويد لكن فرضاً كه راست بگويد) يك كسى كه اينهمه جنايت كرده و اينهمه كشتار از مردم كرده حالا مى‏گويد توبه كردم، مگر مى‏پذيرند از تو؟ كسى كه امر مى‏كند به كشتن غير، ولو خودش نكشد، امر مى‏كند به كشتن غير/يك نفر/ به كشتن يك نفر، اين در اسلام محكوم به حبس ابد است. كسى كه امر كرده است يك ملتى را فوج فوج كشته‏اند، حالا مى‏گويد كه من همين سلطنت مى‏كنم و حكومت نمى كنم!! تو غلط مى‏كنى سلطنت مى‏كنى، سلطنت مال آن است كه قانونى باشد سلطنتش، آنوقت مطابق قانون اساسى سلطنت بكند و حكومت نكند. ما همه اطلاع داريم كه اصلاً روى قوانين نيست سلطنت پهلوى و سلسله پهلوى اولى كه رضاشاه آمد به ايران و كودتا كرد، اولش به شكل يك صاحب منصب بود و بعد وزير جنگ شد و بعدش حكومت موقت شد و با سرنيزه تمام اينها شد. ملت ايران ابتدائاً ملتفت نبودند كه اين چه آدمى است، صحبتى نمى كردند لكن بعد كم كم آن روى واقعيش را نشان داد كه يك آدمى است كه از هيچ چيز نمى‏گذرد. تمام حيثيات ايران را از دست داد اين آدم و با زور، با سرنيزه مجلسى درست كرده آن مجلسى كه او درست كرد براى اينكه خلع قاجاريه را بكند و خودش به سلطنت برسد، يك مجلسى نبود كه به مردم ارتباط داشته باشد، مردم اطلاعى از آن نداشتند، كارى به آن نداشتند ولكن خود آنها، خود سرنيزه مجلس درست كرد، خود سرنيزه اينهايى كه در مجلس بودند براى او راى دادند، همه‏اش قضيه راى بود. اين موادى كه از قانون اساسى برداشتند و جايش يك مواد ديگر گذاشتند يعنى سلطنت قاجاريه را گفتند نه و سلطنت اينها را گفتند آره، آن همه‏اش روى سرنيزه بود، قانونى نبود اينها. اصلاً اين موادى كه الان هست از مواد قانون اساسى نيست، قانون اساسى اين مواد را نداشت، اين با سرنيزه آمد، مردم هم هيچ اطلاع نداشتند. بر خلاف ميل يك ملت، با سرنيزه ايشان، رضاشاه آمد سر كار، بر خلاف قانون اساسى، سلطنت بعد از او منتقل شد به پسرش و خود پسرش هم گفت كه من را متفقين گفتند كه بايد باشى سر سلطنت يك سلطنت غير قانونى، از اول يك سلطنت غير قانونى ياغى است اين شاه، نه اينكه شاه است. پدرش ياغى بود، خودش هم ياغى است منتها مردم نمى توانستند حرف بزنند، حالا بحمدالله مى‏توانند حرف بزنند، حالا كشته مى‏دهند و حرف مى‏زنند. همه حرف ملت ما اين است كه اين آدم يك آدمى است كه خيانت كرده بر فرض اينكه يك سلطنت قانونى، فرض كنيد، فرض كنيد كه خير

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 193

    سلطنت قانونى و به قانون صحيح هم كه همه‏اش باطل است، لكن ما حالا فرض مى‏كنيم يك نفر آدمى كه سلطنت قانونى داشته باشد به حسب قانون اساسى اگر به يك ملتى خيانت كرد، اگر تخلف از قوانين اساسى كرد، اين عزل است، اين ديگر سلطان نيست. اين آدم در تمام دوره سلطنتش - مردم را از آزادى - آزادى را از مردم سلب كرده، اين را خودش هم قبول دارد، اينكه مى‏گويد من آزادى مى‏دهم دليل بر اين است كه آزادى را گرفته بوده، تو جبيشان بود حالا مى‏خواهد بدهد!! اين اقرار جرم است و اگر در محاكم اين محاكمه بشود كه انشاءالله بشود، اينكه مى‏گويد (من آزادى به ملت دادم، آزادى به ملت دادم ) اين ملت آزاد هست به حسب قانون اساسى، به حسب شرع ملت آزاد است، قانون اساسى ملت را آزاد كرده، حالا شما آزادى داديد!! معلوم مى‏شود كه آزادى را گرفته بوديد حالا مى‏خواهيد بدهيد، اين اقرار به جرم است . يك صداى مردم و فرياد مردم اين است كه ما آزادى نداشتيم در زمان سلطنت اين و پدرش. از اول تا حالا آزادى را به چشم خودشان جوان هاى مانديدند، نمى دانند مزه آزادى چيست هر جا چشمشان را باز كردند يك پاسبان بالاى سرشان بوده يك نظامى بالا سرشان بوده، يك مامور دولت بالا سرشان بوده يك چپاولگر بالا سرشان بوده، نديدند اينها، يك روز آزاد نديدند، ما هم نديديم براى اينكه ما هم از زمان رضاشاه تا حالا هيچ مساله آزادى در كار نبوده، يك داد (فرياد) مردم اين است كه ما آزادى مى‏خواهيم، بچه‏هاى كوچولو داد مى‏زنند آزادى، مردهاى بزرگ هم داد مى‏زنند آزادى، دانشگاهى هم داد، فرياد مى‏زند، غير دانشگاهى هم فرياد مى‏زند، همه آزادى مى‏خواهند. ايشان سلب آزادى يك ملت را كرده، كسى كه سلب آزادى ملت را كرده صالح نيست از براى سلطنت و بر فرض اينكه سلطنت اين قانونى بوده، الان ديگر سلطان نيست ايشان.

    دلايل محكم بر اثبات عدم صلاحيت شاه‏

    علاوه بر اين ما همه اينها را فرض مى‏كنيم كه واقعيتى داشته و ايشان هم سلطان بوده و ايشان هم چه، الان تمام ملت مى‏گويند ما نمى خواهيم، الان گويند ما نمى‏خواهيم، الان مى‏گويند كه مرگ بر اين سلطنت پهلوى، اين رفراندومى است كه همه مردم، همه مردم در همه بلاد ايران دارند فرياد مى‏زنند كه ما نمى‏خواهيم، بازارها را مى‏بندند عرض كنم كه موسسه‏هاى دولتى را تعرضى به آن مى‏كنند، نمى‏خواهند او را. شاه به حسب قانون اساسى به حسب راى ملت شاه هست، اگر ملت راى بر شاه ندهد، شاه نيست. الان ملت ما مى‏گويد كه ما نمى‏خواهيم اين را و يك جهتش هم اين است كه سلب آزادى ما را كرده، پنجاه سال پدرش و خودش سلب آزادى كرده وما او را نمى‏خواهيم.يك جهت ديگر اين است كه منافع ما را فروخته به غير، ما هر چه داشتيم اينها دادند به غير. خدا نكند كه دوام پيدا كند سلطنت اين چند سال ديگر. اگر يك چند ديگر سلطنتش دوام پيدا كند تمام اين نفت ما را مى‏دهد به آمريكا و انگلستان و ساير ممالك ديگر. تمام نفت ما را دارد همين طورى‏دهد بدون اينكه معلوم باشد كه اين براى چه - اين - خرج مى‏شود، چه جور هست. خوب، بله مى‏دانيم اين را كه از آمريكا اسلحه مى‏خرند، اسلحه‏هايى كه فقط براى اين است كه پايگاه‏آمريكائى درست بشود نفت ما

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 194

    را مى‏گيرند مى‏دهند به آمريكا آمريكا مى‏خواهد يك پايگاه نظامى درست كند در ايران در مقابل شوروى، نفت ما را مى‏گيرد پايگاه براى خودش اينجا درست مى‏كند، هم خود نفت را مى‏برد هم عوضش را مى‏برد، عوضش هم به نفع خود او هست. مگر، چه احتياجى ايران دارد به اينطور اسلحه‏هاى بزرگى كه بى‏اطلاع است اصلش لشكر ايران، ارتش ايران بى‏اطلاع هست از اينكه اينها چه جورى اصلاً براى چى، به چه درد مى‏خورد، اين را خود كارشناس‏هاى آنها مى‏دانند. يك آدمى است كه اقتصاد مملكت ما را به هم زده است، از آن طرف نفت ما را دارد مى‏دهد به غير و ما بعد از چند سال ديگر نه نفت داريم و نه مخازن ديگر اگر اين بماند. از آن طرف زراعت ايران را به اسم اصلاحات ارضى از بين برده است و بازار درست كرده است براى آمريكا كه ما همه چيزمان احتياج به خارج دارد كه اگر يكدفعه جلوى اين را گرفتند، بگيرند، ايران مى‏ماند بدون آذوقه، اگر از خارج نياورند. اين اگر چند سال ديگر بماند، نفت تمامش برود، زراعت هم كه از بين برده، از اين بين برده‏تر بشود، اين نسل آتيه به چه زندگى بايد بكنند؟ چه چيزدارند كه زندگى بكنند؟ هيچ چيز ندارند. اين راجع به اقتصاد مملكت ما. راجع به فرهنگ ما، يك فرهنگى كه نمى‏گذارند، دست غير نمى گذارد كه اين اولاد، اين اولادهاى ما تحصيل بكنند و خوب تحصيل بكنند، مانع هستند از اينكه تحصيل بكنند. الان داد همه معلم‏ها و شاگردها و همه در آمده كه ما مى‏خواهيم مستقل باشيم، ما خواهيم خودمان اداره بكنيم كار خودمان را، نمى‏گذاريد شما كه ما زندگى بكنيم. فرهنگ هم مامورند كه عقب نگه دارند، نگذارند انسان پيدا بشود، نگذارند يك آدم‏هاى تحصيل كرده صحيح مستقل پيدا شود كه مستقل فكر كند، مى‏خواهند نگذارند كه يك نسلى پيدا بشود كه مستقل فكر بكند و زمام مملكت را آنها بخواهند دست بگيرند، بايد حتماً يك اشخاصى باشند انگل، مربوط به سياست آمريكا و انگلستان و شوروى تا اينكه اينها بتوانند استفاده‏هاى خودشان را بكنند. پس ما فرهنگ هم الان نداريم، هم فرهنگ ما را از بين برده، هم اقتصاد ما را از بين برده، ما چه داريم ديگر؟ وقتى كه به ارتش نگاه مى‏كنيم يك ارتشى است تحت فرمان مستشارهاى آمريكا. ما ارتش داريم؟ ارتشى كه استقلال ندارد خودش نمى‏تواند يك كارى را انجام بدهد، مستقل نيست در كارش، شصت هزار مفتخوار آمريكائى آمده به اسم مستشار، حالا ديگر چه مى‏كنند من نمى‏دانم اما ارتش ما تحت نظر آنهاست پس ما ارتش هم نداريم. چه چيزما داريم ديگر؟ ايران چه چيزدارد؟ اين ايرانى كه ايشان مى‏فرمايند كه به تمدن بزرگ، دروازه تمدن بزرگ، اين تمدنش، اين تمدن بزرگش است؟!

    مفهوم آزادى در قاموس كارتر

    آن آزادى كه كارتر مى‏گويد كه چون شاه يك آزادى خيلى صريح و خيلى تندى به مردم داده، از اين جهت با او اختلاف مى‏كنند. به منطق كارتر اينهمه فريادى كه دارند مردم مى‏زنند از اين است كه تخمه كردند براى آزادى، آزادى اينقدر به آنها دادند كه آنها ديگر نمى‏توانند هضمش بكنند فرياد

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 195

    مى‏زنند. اين حرف‏ها، حرف‏هاى آنهاست ديگر. كارتر در چند روز پيش از اين همين را گفت، در روزنامه هم اينها نقل كردند، مى‏گويد يك آزادى تندى به مردم داده است و از اين جهت - از اين جهت - منشا اختلاف مردم با او اين است، اينهمه داد كنند آزادى، براى اين است. الان كه شما اينجا نشستيد من نمى‏دانم دقيقاً، مى‏دانم كه خبرهاست اما حالا كدام نقطه است، كشتارچى است، امشب چند نفر را كشته‏اند، امروز چقدر كشتار شده است، اينها را ما الان اطلاع نداريم اما هر روزنامه‏اى كه از ايران مى‏آيد با اينكه روزنامه‏ها معلوم نيست بتوانند تمامش را بنويسند، هى چند تا كشته كجا بوده، چند تا كشته كجا. در كبوتر آهنگ، يك دهى است در اطراف همدان، يك دهى است در اطراف كبوتر آهنگ، نوشته است كه 5 نفر كشته آنجا داشته، در يك ده! اين آتشى كه الان در ايران روشن شده، زبانه كشيده و دهات ايران را عرض مى‏كنم كه قصبات ايران را، شهرهاى بزرگ و كوچك ايران را فرا گرفته و اين مژده‏اى است براى ما كه همه ناراضى‏ها صدا در آورده‏اند، كشته دادند، بيخود كه نيست، براى فريادى است كه مى‏زنند كه ما مى‏خواهيم. تا فرياد مرگ بر شاه نكنند، نمى زنند آنها را. امرشان اين است كه هر وقت اسم شاه آمد و نگفتند كه اعليحضرت آريا مهر!! يالله بزنيد. الان همه ايران از آن بچه‏هاى كوچك تا آن پيرمردهاى بزرگ با يك كلام، يك كلام حرفشان است كه ما نمى‏خواهيم اين را، اين برود و يك همچو ملتى نمى‏شود كه پيروز نشود شما بدانيد كه پيروز است اين ملت (انشاءالله)

    خروج شاه از ايران كليد حل بن‏بست و ايجاد آرامش در مملكت

    با يك ملت نمى‏شود بازى كرد. شما نترسيد از اينكه كارتر از آن طرف مى‏گويد ما پشتيبانى مى‏كنيم و وزير خارجه انگلستان از آن طرف مى‏گويد كه ما پشتيبانى مى‏كنيم و نمى‏دانم كرملين از آن طرف مى‏گويد ما پشتيبانى مى‏كنيم، اينها همه حرف است كه مى‏زنند، هيچ از اين معنا نترسيد، يك ملت هر چه هم كه ضعيف باشد، وقتى همه گفتند نه، اين نه است، نمى‏شود آره بشود. نه مى‏تواند نظامى اين كار را بكند نه مى تواند ارتش آمريكا و روسيه اين كارها بكند، اين يك چيزى است (نشد). چاره حل آن بن بستى كه الان هست نه وزير مى‏تواند اين را حلش كند نه وكيل مى‏تواند حلش كند، حلش دست شاه هست و آن اين است كه بگذارد و برود، بگذارد و برود، بگذارد مردم را به حال خودشان، بن بستش اين است كه الان دولت‏ها بن بست آوردند شاه اين بن‏بست را پيدا كرده است و بن‏بست به دست شاه واقع شده است هى مى‏گويند بن بست است بياييد بنشينيم حلش كنيم حل چى و حل كى هيچ كس نمى‏تواند حلش كند اين آتش را هيچ كس نمى‏تواند خاموش كند، فقط كليدش دست خود ايشان است كه گورش را گم كند و برود. وقتيكه رفت يك آرامشى هست، وقتى دنباله‏هايش هم رفتند يعنى آنهايى كه پشتوانه او بودند، آنها هم قدرت‏هايشان را جمع كردند و رفتند مملكت آرام مى‏شود. مملكت ايران چرا آرام نباشد؟ مردم ايران، مردم آرامى هستند لكن وقتى اينقدر فشار به آنها مى‏آيد آنوقت صدايشان در مى‏آيد و الا مردم نجيب آرامى هستند، الان از نجابتشان هست كه اين داد را دارند مى‏زنند، از اصالت ايران

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 196

    است كه دارند اين داد را مى‏زنند.

    تكليف ايرانيان مقيم خارج، تبليغ نهضت و مقابله با تبليغات سوء رژيم شاه

    انشاءالله خداوند تاييد كند همه شما را، همه اهالى مملكت ما را و اين را هر شب من دارم عرض مى‏كنم كه ماها تكليف داريم آقا. شما الان كه اينجا ايستاديد يا نشستيد تكليف داريد يعنى ملت ايران الان يك دينى به عهده ما دارد. اينهائى كه در ايران هستند بچه‏هايشان كشته شده است، مادرها داغ پسر ديدند، پدرها داغ جوان‏ها را ديدند، آنها الان به ما يك دينى پيدا كردند يعنى ما مديون آنها هستيم. آنها براى نفع همه ملت است كه قيام كردند، خودشان تنها نيستند، براى ملت قيام كردند، ما هم از ملت ايران هستيم پس براى ما هم قيام كردند، ما بايد در اينجا كه هستيم يا در هر جا، آمريكا هستيد، اروپا هستيد، انگلستان، هر جا هستيد، شماها بايد خدمت كنيد به اين مملكت، خدمتتان به اين است كه تبليغ كنيد. شما مى‏توانيد، هر كدام مى‏توانيد با چند نفر تماس كه پيدا مى‏كنيد مسائل ايران را طرح كنيد، مسائل ايران را به واسطه تبليغات سويى كه شده اشتباه به مردم مى‏گويند، خلاف به مردم گفتند، گفتند به اينكه، نه، اينها مى‏خواهند -ارتجاع است - برگردانند مملكت را به حال نمى‏دانم هزار و چند صدسال پيش از اين. نخير ارتجاع نيست، شما -ارتجاع - مرتجع هستيد كه تاريخ فعلى ما را برگردانديد به تاريخ دو هزار و پانصد سال قبل و تاريخ گبرها، اين ارتجاع است، نه ارتجاعى كه ما مى‏گوئيم ما تاريخ‏مان را مى‏خواهيم، تاريخ زنده اسلام خودمان را مى‏خواهيم. گويند اينها مرتجع هستند، نخير مرتجع نيستند و مترقى هم هستند و مى‏خواهند كه آزادى داشته باشند و استقلال. كسى كه آزادى و استقلال مى‏خواهد مرتجع است؟!. مرتجع آن است كه آزادى را سلب مى‏كند، برگشته به حال سلاطين قلدر و مرتجع آن است كه آزادى را سلب مى‏كند. مرتجع آن است كه خيانت مى‏كند به يك مملكتى و به يك ملتى، نه مرتجع مردمى هستند كه مى‏گويند چرا خيانت مى‏كنى، چرا آزادى را به ما نمى‏دهى. انشاءالله اميداوارم كه همه‏تان خدمت كنيد و همه‏تان مسائل را، در دانشگاه هستيد دانشگاهى‏ها را وقتى چند نفرشان جمع شدند به آنها بگوئيد ايران اينطور است، اينطور است، اينطور و مسائل ايران اين است، به ما اينطور ظلم كرده اين مرد. وقتى ده هزار نفر ايرانى كه فرض كنيد كه (اينجاها بيشتر از اينها هست) هر كدام به ده نفر بگويند، يك جمعيت زيادى مطلع مى‏شوند، اطلاع هم دارند اما مطلع‏تر مى‏شوند، مطالب روشن مى‏شود پيششان كه اين ملت، يك همچو گرفتارى دارد و مى‏خواهد آزاد باشد. انشاءالله موج در اينجا هم پيدا بشود و بلكه نتيجه‏اش زود حاصل شود، نتيجه حاصل مى‏شود لكن انشاءالله زود حاصل بشود، انشاءالله خدا همه‏تان را حفظ كند.

    
    previos page menu page next page
    

  8. #208
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 197

    تاريخ: 28/8/57

    بيانات امام خمينى در تشريح كيفيت خلافت از ديدگاه اسلام

    كيفيت ولايت و برنامه حضرت امير سلام الله عليه نمونه‏اى براى تشكيل حكومت اسلامى‏

    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

    بسم الله الرحمن الرحيم

    روز عيد غدير روزى است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم وظيفه حكومت را معين فرمود و الگوى حكومت اسلامى را تا آخر تعيين فرمود و حكومت اسلام نمونه‏اش عبارت است از يك همچو شخصيتى كه در همه جهات مهذب، بر همه جهات معجزه است و البته پيغمبر اكرم اين را مى‏دانستند كه به تمام معنا كسى مثل حضرت امير سلام الله عليه نمى‏تواند باشد لكن نمونه را كه بايد نزديك به يك همچو وضعى باشد از حكومت‏ها تا آخر تعيين فرمودند، چنانچه حضرت امير خودش هم برنامه‏اش را در آن عهدنامه مالك اشتر بيان فرموده است كه حكومت و آن اشخاصى كه از طرف ايشان حاكم بر بلاد بودند تكليفشان در اين جهات چه هست.

    به حسب آن تعيين رسول اكرم الگوى خلافت را و برنامه حضرت، كيفيت ولايت ولات بر افراد را آنطور كه بيان فرموده‏اند، تمام اين حكومت‏ها كه سركار آمده‏اند تا حالا، از بعد از حضرت امير و يك چند روزى هم امام حسن سلام الله عليه، تمام حكومت‏هايى كه تا حالا سركار آمده‏اند چه حكومت‏هايى باشد كه تا حدودى مثلاً اگر هم كه چيزى پيدا بشود تا حدودى مودب به آداب حكومت‏ها بوده است و آن الگوى رسول الله بوده است و چه اينهائى كه اصلاً نبوده‏اند، هيچ كدام اين حكومت‏ها لياقت حكومت نداشته‏اند و خود حضرت امير سلام الله عليه قيام كردند بر ضد معاويه، در صورتى كه معاويه هم تشرف به اسلام داشت و كارهاى اسلامى را مى‏كرد و شايد اعتقادات اسلامى هم داشته است، شايد، شايد هم نه.

    معذالك حتى آنهايى كه حضرت امير را به خيال خودشان نصيحت مى‏كردند كه شما يك مدتى معاويه را بگذاريد در حكومت شما باشد و بعد كه پايه حكومت شما قوى شد، آنوقت او را رد مى‏كنيد به هيچ يك از آن حرف‏ها اعتنا نكردند و حجتشان هم اين بود كه يك نفر آدمى كه برخلاف موازين الهى رفتار مى‏كند و ظلم را در بلاد راه مى‏اندازد، من حتى براى يك آن هم نمى‏توانم كه او را حاكمش قرار بدهم، بلكه اگر حاكمش قرار مى‏دادند اين حجت مى‏شد بر اينكه شود يك فاسقى هم از طرف

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 198

    ولى امر حاكم باشد و حضرت امير مضايقه كردند از اينكه حتى اگر مصالحى هم آنوقت مثلاً بود كه اگر پايشان محكم مى‏شد ممكن بود مثلاً معاويه مى‏شد ممكن بود مثلاً معاويه را كنار بزنند، معذلك براى خودشان اجازه نمى‏ديدند كه معاويه را حتى يك روز در سلطنت خودش باقى بگذارند و اين حجتى است بر ماها كه اگر بتوانيم، بايد اين حكومت‏هايى كه حكومت جور است كنار بزنيم و اگر چنانچه خداى نخواسته نتوانيم، رضايت بر حكومت آنها ولو يك روز، ولو يك ساعت اين رضايت بر ظلم است، رضايت بر تعدى است، رضايت بر غارتگرى مال مردم است و هيچ مسلمى حق ندارد كه رضايت بدهد به حكومت ظالمى ولو يك ساعت و همه ما مكلفيم كه اين حكومت‏هايى كه روى كار آمده‏اند و برخلاف موازين الهى و موازين قانونى (حتى قانونى خودشان) هستند، همه ما مكلفيم كه با آنها مبارزه بكنيم، هركس به هر مقدار كه مى‏تواند بايد با اينها معارضه و مبارزه بكند و هيچ عذرى پذيرفته نيست.

    بيدارى و فرياد حكومت اسلامى ملت ايران، لبيكى به فرمايش رسول اكرم‏

    امروز كه ملت ايران قيام كرده‏اند و به طور آشنايى بر مسائل و بيدارى قيام كرده‏اند و از شهرستان‏ها گرفته تا دهات، تا كوره دهات يك مساله را عنوان كنند و آن اينكه اين حكومت جبار را نمى‏خواهند و حكومت اسلامى خواهند، مى‏خواهند كه آزاد باشند، مى‏خواهند كه مستقل باشند، مى‏خواهند كه حكومتشان حكومت اسلامى باشد، اين همان لبيكى است كه مردم به فرمايش رسول الله (ص) گفته‏اند. آن صفاتى كه در حكومت، آن حكومتى كه پيغمبر اكرم قرار دادند، آن صفاتى كه در كليات حكومت، كليات صفاتى كه در حكومت معتبر است، ما بايد از كيفيت حكومت حضرت امير سلام الله عليه اقتباس بكنيم و ياد بگيريم منتهى ما نمى‏توانيم تمام آن جهات را، كسى نمى‏تواند همه آن جهات را مراعات بكند يعنى يك مقدار زيادش زايد بر اصل قضيه حكومت بوده است، يك كارهاى نمونه‏اى مخصوص به خود آن بزرگوار بوده است لكن اصل مساله‏اى كه حكومت بايد يك حكومت عادل باشد و بين مردم هم ظلم نكند، در حكومت اسلامى اگر يك نفر مثلاً يك شخصى را كشت، اين را مى‏گيرند و قصاص مى‏كنند لكن يك سيلى اگر به او بزند كسى، آن يك سيلى را بايد انتقامش را بدهد براى اينكه آن زائد بر آن مقدار است. يك روز حبس، اگر كسى را حبس بكنند برخلاف نظام اسلام است، موارد خاصى دارد، گاهى حبس مى‏شود، اينطور نيست كه هر كسى آوردند از اول (مثل اين حكومت‏هائى كه روى كار هستند) هر كس را گرفتند، اول يك مدتى كتكش بزنند و مدت‏هايى كتك بزنند و حبس بكنند و زجر بكنند و اينها بعدها كه تفتيش كردند، فهميدند كه اشتباه كردند، آنوقت بگويند ما اشتباه كرديم.

    توبه بدون جبران شاه، حربه‏اى براى تحكيم حكومت جور

    مردك كه سى و چند سال بر مردم حكومت كرده است و مردم را زجر داده، سلب آسايش از همه كرده، سلب آزادى از همه كرده، مطبوعات را سلب آزادى كرده، فرهنگ را عقب زده، مصالح مسلمين

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 199

    را به كفار داده است، به اجانب داده است، اموال مسلمين را تاراج كرده و كسانى كه همراه او بودند و رفقايش بودند تاراج كردند، حالا تازه آمده است به مردم رو مى‏كند كه، به علما رو مى‏كند كه (مراجع عظام و علماى اعلام، من معذرت مى‏خواهم و من اشتباه كردم، بيائيد بسازيد و اين اسلام را همراهى كنيد) يا به سوى ساير مردم دست دراز كرده معنا ندارد يك همچنين مطلبى، اصلاً غلط است اين. معذرت خواستن حتى در درگاه خداى تبارك و تعالى كه ارحم الراحمين است، شرائط دارد. اگر يك كسى به مردم تعدى كرد و مال مردم را برد يا خورد يا ظلم به مردم كرد، مردم را زجر كرد، حبس كرد، از اين كارهائى كه اينها كرده‏اند و مى‏كنند، حالا بيايد بگويد خدايا من توبه كردم!! غلط كردى توبه كردى، توبه وقتى است كه تمام آن كارهائى كه تا حالا انجام دادى جبران بكنى، بعد از اينكه جبران كردى آن كارها را آنوقت بگو توبه كردم. خوب اين مساله‏اى است. اما اينهمه كارها كه كرد، هيچ!! ده سال اشخاص محترم را در حبس نگه داشت، كمتر، بيشتر، هزاران نفر را در حبس‏ها آنطور زجر كردند، پاها را اره كردند، سوزاندند، آنهمه فضاحت رابارآوردند، حالا بيايد بگويد كه من توبه كردم و ما هم بگوئيم كه خوب،بسيار خوب، گوش بدهيد، آقا توبه كردند و توبه هم مقبول است!! كجا توبه مقبول است؟ بايد اينها را جبران بكند تا توبه را خدا بپذيرد و توبه باشد.

    ما فرض مى‏كنيم كه ايشان صادق هم باشند در اين حرف و نخواهند كه مردم را بازى بدهند و حال آنكه مطلب اينها نيست، اين حرف‏هايى كه اين آدم زده است، همان وقتى كه زده شاهد برخلافش هست براى اينكه همان وقتى كه آمده است و ايستاده است و گفته است كه من معذرت مى‏خواهم، من اشتباه كردم و از اين وقت اشتباه نمى‏شود همان وقت مشغول شده حكومت نظامى را، دولت نظامى را روى كار آورد و مردم را آنطور زجر كردند و آنطور كشتند. پريروز بود باز در مشهد كشتار بوده است كه نمى‏دانم حالا چقدر هم كشتار بوده است. كشتار ديگر يك امر عادى الان شده است در ايران. حكومت‏ها امر عادى‏شان اين است كه مردم را بكشند و جوان‏هاى ما را از بين ببرند، آنوقت يك نفر كه بيايد بگويد كه من توبه كردم، حالا كسى هم بيايد بگويد كه خوب ايشان توبه كردند، بس است! بس است! ديگر كارها بس شد!! تمام شد كارها!! خير،ايشان براى اين است كه مردم را بازى بدهد و پايش محكم بشود و اگر محكم شد، اين دفعه بدتر از اول، صد درجه بدتر از اول چيز بكنند، براى اينكه حالا دشمن‏هايش را شناخته و بعد، بعد از شناختن دشمن وقتى پايش محكم شد بسيار بدتر عمل خواهد كرد.

    اسلام، تدوين كننده برنامه حكومتى

    على ايحال اسلام كيفيت حكومت را و برنامه حكومت را تعيين كرده، اينطور نيست كه برنامه‏اى در كار نباشد، اين حرف‏هاى مفتى كه زده مى‏شود، خير، هم اوصاف حاكم معلوم است در اسلام و مدون است و هم برنامه حكومت را حضرت امير معين كرده است كه -بايد- چه جور حكومت بايد باشد، بايد عدليه‏اش چه باشد، بايد عرض مى‏كنم كه قضاتش چه وضعى داشته باشند، بايد

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 200

    ديگران و جناح حكومت -بايد - چه جور باشند. يك مساله معلوم واضحى است كه معين كرده است و اين آقا كه مى‏گويد اگر من نباشم، يا رفقاى او مى‏گويند اگر او نباشد خلا پيدا مى‏شود، يك حرف نامربوطى است كه الان خلا هست، بودن ايشان موجب خلا هست براى اينكه همه چيز از واقعيتش تهى شده است، هيچ واقعيتى الان ما نداريم، هر چه هست صورت است و حرف است و خالى است و تو خالى است همه حرف‏ها.

    مفهوم استقلال و آزادى مملكت در تمدن وابسته!

    آنهمه داد و قال راجع به اينكه ما در دروازه تمدن وارد شديم و مى‏خواهيم وارد بشويم در دروازه تمدن، خوب دروازه تمدن كه همه مى‏دانند كه هيچ خبرى در كار نيست، از تمدن هيچ خبرى نيست. اول مرتبه تمدن، آزادى ملت است -تمدن - يك مملكتى كه آزادى ندارد تمدن ندارد. يك مملكتى كه استقلال ندارد و وابسته به غير است و همه‏اش با عمل ايشان وابسته به غير شده، اين نمى‏شود گفت يك مملكت متمدن. مملكت متمدن آن است كه آزاد باشد، مطبوعاتش آزاد باشد، مردم آزاد باشند در اظهار عقائد و رأيشان و هيچ كس آزادى ندارد كه تو مى‏گويى خير، ما به دروازه تمدن رسيديم، فلان يا هر چيزى كه هر روز مى‏آمد و فرياد مى‏زد و چه مى‏كرد و يك حزب بازى و خير حزب فراگير و اين حرف‏ها همه معلوم شد كه الفاظ است و معنى ندارد. الان همه چيزهائى كه ما داريم ميانش تهى است، خالى است، يك صورتى بيشتر نيست.

    افراد صالح متخصص، عهده‏دار اجراى برنامه‏هاى مدون اسلام

    و الان است كه خلا در كار هست، اگر اين آدم برود هيچ خلايى نيست در كار براى اينكه كارمندهاى صحيح هستند، اشخاصى كه درس خوانده هستند، هم در خارج كشور هستند كه نمى‏توانند وارد بشوند در كشور و هم در خود كشور در انزوا هستند. به مجرد اينكه ايشان برود، برنامه اسلام يك برنامه مدون معلوم است كه حاكم بايد چه جور وضعى داشته باشد، چه جور آدمى باشد و عرض بكنم كه ما به مردم‏

    مى‏گوئيم كه يك همچو حاكمى را بايد تعيين بكنيد و تعيين بكنيد و مردم هم به اختيار خودشان تعيين مى‏كنند و عرض مى‏كنم كه وكلائى هم كه مى‏خواهند، با اختيار خودشان است، همه چيز به اختيار خودشان و هيچ خلايى در كار نيست. ايشان بروند، خلاها از بين مى‏رود، نه كه ايشان اگر بروند يك خلايى پيدا مى‏شود، اينها حرف شعر است كه مى‏گويند، مى‏خواهند بگويند.

    برقرارى حكومت اسلامى در ايران، عامل شناسايى اسلام به جهانيان‏

    در هر صورت ما اميدواريم كه خداوند در اين روز به ما رحمت نازل بفرمايد و ما را توفيق بدهد بر اين مبارزه‏اى كه داريم و مسلمين را پيروز كند در اين مبارزه‏اى كه دارند و اسلام را تقويت كند و حكومت اسلامى را برقرار كند تا دنيا ببيند وضع حكومت چه هست، معناى حكومت چه هست، حاكم‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 201

    چه جور رفتار مى‏كند، حاكم با رعيت چه جور رفتار مى‏كند، با عرض مى‏كنم كه ساير مردم چه جور رفتار مى‏كند، معلوم بشود چه جورى است، يا كارمندان دولت چه جور اشخاصى بايد باشند، قضات چه جور اشخاصى بايد باشند، فرهنگى‏ها چه جور اشخاصى بايد باشند، اينها همه تعيين شده است و انشاءالله اگر حكومتى اسلامى بپا بشود همه امور بر طبق دلخواه ملت انشاءالله حاصل مى‏شود.

    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

    
    previos page menu page next page
    

  9. #209
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 202

    تاريخ: 28/8/57

    بيانات امام خمينى در مورد تأثير سازنده اعتقاد به خدا و بررسى حقيقت اصيل نهضت استقلال طلبانه ايران

    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

    بسم الله الرحمن الرحيم

    قيام لله كنيد كه هيچ خسرانى ندارد

    قل انما اعظكم بواحده ان تقومو الله مثنى و فرادى خداى تبارك و تعالى در اين آيه مى‏فرمايد كه يك موعظه، فقط من يك موعظه به شما مى‏كنم، يك موعظه‏اى كه واعظش خداست و آورنده موعظه پيغمبر اكرم است و مى‏فرمايد، فقط يك موعظه است، اين موعظه بايد اهميتش خيلى زياد باشد كه در اين تعبير مى‏فرمايد و آن موعظه اين است كه (ان تقوموالله مثنى و فرادى). اينكه قيام كنيد براى خدا، براى اقامه حق قيام كنيد. لازم نيست كه اول يك اجتماعاتى باشد كه من مى‏خواهم بعد از اجتماعات قيام كنم. يكى يكى هم اين تكليف هست (مثنى و فرادى) فرادى هم هست، دو تا دو تا هم هست. اين ديگر اقل جمعش است، يعنى تنهائى تكليف به قيام لله هست و اجتماعى هم كه اقلش دوتاست، از دو تا شروع مى‏شود به بالا، هر چه بالا رفت، ميزان اين است كه انسان تشخيص بدهد كه لله هست اين قيام، براى خدا هست اين قيام، ديگر اگر لله شد و براى خدا شد، از اينكه تنها هستيم، از اينكه جمعيتمان كم هست، ديگر وحشتى نيست قيام اگر لله هست، براى خداست، قيام لله هيچ خسران ندارد، هيچ ضرر توى آن نيست. قيام‏هاى براى دنيا دو رو دارد، يك رويش ضرر است، يك رويش نفع است. تجارت انسان مى‏كند، ساير كسب‏ها را مى‏كند، اين يك طرفش ضرر است، يك طرفش نفع است، گاهى انسان ضرر برد از اين تجارت، گاهى نفع مى‏برد و هر كارى كه انسان براى دنيا بكند، خدا در كار نباشد و همان جهت دنيوى باشد، اينها صد درصد نفع نيست، گاهى نفع است، نفع مادى دارد، گاهى ضرر مادى دارد. اما اگر چنانچه قيام براى خدا باشد، انسان كارى را براى خدا بكند، اين هيچ توى آن ضرر نيست. ممكن است كه انسان تخيل بكند كه ما رفتيم به جنگ با كفار مثلاً و كشته شديم، خيال بكند كه اين ضرر است، لكن‏

    اين ضرر نيست، كشته‏ها پيش خدا زنده‏اند، اجرهائى كه آنجا هست ربطى به اين عالم ندارد. اينكه براى خداست، هميشه نفع دارد، هميشه از خسارت محفوظ است. مردهاى تاريخ بسيارشان تنها ايستادند در مقابل قدرت‏ها، حضرت ابراهيم تنهائى ايستاد و بت‏ها را شكست كه وقتى آمدند گفتند كه چه كسى بود، ابراهيم را مى‏گفتند اين كارها را كرده، تنهائى قيام كرد در مقابل بت پرستها و در مقابل شيطان وقت و از تنهائى نترسيد براى اينكه اين قيام، قيام لله

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 203

    بود، براى خدا بود و چون قيام‏براى خدا بود، هر دو طرفش نفع است، چه پيش ببرد، نفع برده است و چه پيش نبرد، باز هم نفع برده است، يكى از دو خوبى‏ها را دارد يا خوبى دنيائى دارد يا اگر دنيائى گيريش نيامد، خوبى آخرتى بلااشكال است و هست. حضرت موسى يك شبانى بود، شبان حضرت شعيب بود مدت‏ها و تنهائى مامور شد كه برود و قيام كند منتهى ايشان يك توقعى از خداى تبارك و تعالى كرد كه برادرم هم باشد، آنوقت شد مثنى، اول خودش بود قيام كرد، بعد برادرش هم همراهش شد، شدند دو نفر، اما در مقابل چه دستگاهى؟ در مقابل دستگاه فراعنه كه الان هم آثارشان در مصر و آنجاها، در قاهره و مصر و آنجاها هست، آن آثار عجيب و غربيشان، ايستاد در مقابلشان تنهائى، بعد هم كه اضافه شد، يك نفر ديگر اضافه شد و آن عبارت از برادرش بود، بنى اسرائيل هم كارى از آنها نمى آمد جز شلوغكارى، چنانچه حالا هم همين، جز شلوغكارى كارى از آنها نمى‏آيد. پيغمبر اكرم (ص ) از اول كه قيام كرد، تنها، تنها قيام كرد و دعوت كرد مردم را، قومش را دعوت كرد به حق تعالى و به توحيد و هيچ كس همراهش نبود، تنهائى قيام كرد اول، مثلاً زنش كه در خانه شوهرش منزل بود، حضرت خديجه به او ايمان آورد و حضرت امير كه بچه‏اى بود آنوقت، ايمان آورد و بعد كم كم در مكه هم كه بودند در 13 سال، نشد يك كارى انجام بدهند، براى اينكه مكى‏ها همه مقتدر و پولدار بودند و مى‏ديدند كه اگر اين رشد بكند، با منافعشان مخالف است، از اين جهت با او مخالفت مى‏كردند از خوف اينكه اين رشد پيدا بكند و با منافعشان چه بشود، اين بت‏ها هم آلت بود پيش آنها، همچو نبود كه بت پرست‏ها خيلى به بت هم پابند باشند، منافع ماديشان بود كه آنهادر مقابلش مى‏ديدند كه پيغمبر اكرم است و منافع مادى شان در ضرر است. تا در مكه بودند تقريباً مى‏شود گفت تنها بودند، يكى دوتا، چند نفر مختصرى به ايشان گرويدند و اينها، فعاليت هم در مكه، جز اينكه دعوت مى‏كردند و دعوت زيرزمينى به اصطلاح مى‏كردند، چيزى نبود تا وقتى كه مقتضيات جور شد و رفتند به مدينه، آنوقت از مدينه شروع كردند و در مقابل قدرت‏هاى بزرگ.

    خوف از قدرت‏ها كسانى بايد داشته باشند كه اعتقاد به خدا ندارند

    وقتى كه مطالب الهى شد ديگر خوف از قدرت‏ها، هيچ قدرتى مثل قدرت خدا نيست. خوف از قدرت‏ها كسانى بايد داشته باشند كه اعتقاد به خداى تبارك و تعالى ندارند، مسلمين، مؤمنين كه اعتقاد دارند به مبدا قدرت، اينها از قدرت‏ها نبايد بترسند. پيغمبر اكرم كه ايمان به قدرت مطلق خداى تبارك و تعالى داشت، در صورتى كه عددشان كم بود و چيزى نبود و فقير هم بودند و از همين فقيرهاى بيچاره بودند لكن قدرت ايمان داشتند و قيام كردند و قدرت‏ها را يكى بعد از ديگرى شكستند و همه را دعوت به توحيد كردند، توحيد را در جامعه رشد دادند و در يك زمان كمى، مسلمين كه در جنگ وقتى كه مى‏رفتند، چند نفرشان يك شتر داشتند، در يك جنگ مثلاً مهمى شايد ده تا اسب داشتند، نداشتند چيزى، ده تا شمشير داشتند، چند نفرشان يك شتر داشتند معذلك چون قوت ايمان داشتند، دو تا امپراطورى را در يك صف كمى، يكى امپراطورى روم را كه آنوقت مهم بود و يكى هم‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 204

    ايران كه مهم بود (اين دوتا امپراطورى آنوقت در دنيا مقدم بر همه بودند) آنها را شكستند و غلبه بر آنها كردند و اسلام را بردند تا روم و تا عرض بكنم كه اروپا هم رساندند. عمده همان روح ايمان است كه بر انسان بايد چه باشد. اين قدرت‏هائى كه الان ما مواجه با آنها هستيم، هى مى‏ترسانند آدم را از اينكه ابرقدرت‏ها هستند، شوروى هست، آمريكا هست، انگلستان هست. صحيح است، اينها قدرت‏هايشان زياد است لكن قدرت يك ملتى كه حق مى‏گويد، كه براى خدا قيام كرده است، مى‏خواهد كه مملكتش، مملكت اسلامى باشد نه اينكه مملكت، مملكتى باشد كه صورتش، صورت اسلام و واقعيتش بر خلاف. (بيشتر از آنهاست )

    قيام ملت ايران، يك قيام الهى است

    اين قيامى كه الان ملت ايران كرده‏اند در مقابل همه اين ابرقدرت‏هاست و اين ابرقدرت‏ها را شما اطمينان داشته باشيد كه نمى‏توانند كارى انجام بدهند يعنى خداى تبارك و تعالى اينها را مقابل هم قرار داده است كه اگر او بخواهد حركت كند آن يكى تشرش مى‏زند. تازگى شوروى تشر زد به آمريكا كه اگر بخواهى دخالت كنى در امر ايران، ما چه خواهيم كرد. نمى‏توانند بكنند. و باز از شوروى گفته‏اند كه گفته است سران شوروى كه ايران بايد سرنوشتش را خود ملتش تعيين بكند. البته اينها هم حالا حرف مى‏زنند اما مساله همين هست. مساله اين است كه هر ملتى بايد سرنوشت خودش را خودش معين كند و اگر يك ملتى قيام كند اينطورى كه الان ملت ايران قيام كرده است، اين قيام يك قيام الهى است يعنى اينكه من اعتقاد دارم و همين طور هم هست، اين است كه يك همچو قيامى را نمى شود با تبليغات بشرى، با اين حرف‏هاى ماها، نمى شود يك همچو قيامى درست كرد. ماها يك حوزه كوچكى را، يك فرض كنيد موج كوچكى ما مى‏توانيم تهيه كنيم، آن كه اين قيام را درست كرده است و در سرتاسر ايران، ايلاتى كه اصلاً كارى به اين كارها نداشتند، نه آنها كار نداشتند، بازار تهران هم كار نداشت، بازار تهران هم كه اصل بازارهاست، در اين امور دخالت نداشت، كار نداشت به اين كارها، ساير بازارها هم كار به اين كارها نداشتند، خير دانشگاه‏ها هم كارى نداشتند. ما مى‏ديديم كه اين جناح‏هاى سياسى، چندين سال است الان هيچ ابداً از اين حرف‏ها ديگر نمى‏زنند، هيچ كارى به اين كارها ندارند، جناح روحانى هم دستش بسته بود و دهنش بسته بود و جرات حرف زدن نداشت، اين جناح‏هايى كه از آنها يك كارى مى‏آمد، در اين 50 سال سلطنت سياه، همه اينهارا خفه كرده بودند. در زمان رضاشاه، جناح روحانى را همچو به آن صدمه زده بودند كه خود ملت در مقابل روحانيت ايستاده بود، خود ملت روحانيت را سوار اتومبيل، روحانى را سوار اتومبيل نمى‏كرد و مى‏گفت كه ما اين طايفه را نمى‏خواهيم، من خودم سوار اتومبيل بودم و اتومبيل ظاهراً بنزينش تمام شده بود يا آب آن تمام شد، يك شيخى هم همراه من بود، مى‏گفت كه چون اين شيخ سوار اتومبيل است از اين جهت اتومبيل ايستاد، بااينكه ايستاندنش، نشكسته بود (خنده حضار) يا آبش تمام شده بود يا بنزينش، حالا يادم نيست اما يكى از اينها تمام شده بود، معذالك تبليغات زمان رضاخان و

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 205

    مامورين رضاخان، دژخيمان رضاخان همچو كرده بود كه اين طبقه شوفرى كه الان شما ملاحظه مى‏كنيد يكى از طبقاتى است كه در ايران فعاليت مى‏كند و فلج مى‏كند گاهى وقت‏ها كارهاى دولتى را، آنوقت اينطور بود كه اگر چنانچه بنزينش تمام مى‏شد، مى‏گفت شيخ، تازه تفال به او مى‏زد، مى‏گفت شيخ چون اينجا بوده، و همين طور ساير طبقات اينطور شده بود. در تمام ايران يك مجلس خطابه علنى نبود، اگر بود، بين نصف شب كه يك مجلسى بود آن هم قاچاق، تمام تبليغات، تبليغات از هر طبقه باشد، درش بسته شده بود. سياسيون هم همه در انزوا بودند و هيچ كارى از آنها بر نمى‏آمد و نمى‏توانستند كارى بكنند، صدائى از كسى در نمى‏آمد، چند دفعه روحانيون قيام كردند لكن شكسته شد. از آذربايجان قيام كردند شكسته شد، گرفتند همه را بردند به سنقر ظاهراً. از اصفهان قيام شد باز هم شكستند قيام را و متفرقشان كردند. قيام‏هائى شد اما قيام‏هائى بود كه نتيجه‏اى نتوانست بدهد و ملت آنوقت بيدار نبود، درست توجه نداشت به مسائل خودش. مى‏خواهم عرض بكنم كه نه جناح سياسى الان‏تواند بگويد كه من كردم اين كار را، تمام ايران را من به جنبش درآوردم، نه جناح روحانى، جنود خداست كه اين كار را كرده، امر خداست اين كار ولهذا اميد به آن است، مال بشر نيست كه انسان بگويد پشتوانه ندارد. اين كار، كار خداست كه يك ملتى كه در چند سال پيش از اين، اگر چنانچه بازارش را مى‏خواستند ببندند، يك پاسبان كافى بود، حالا ايستاده در مقابل همه قدرت‏ها، مشتش را گره كرده در مقابل همه قدرت‏ها ايستاده و نه مى‏گويد، مى‏گويد كه ما نمى‏خواهيم اين را. اين حكومت نظامى كه در سابق، همچو كه اسم حكومت نظامى مى‏آمد، ديگر نفس‏ها قطع مى‏شد و هيچ كس حرفى نمى‏زد و نمى‏شكست، اصلاً معقول نبود كه حكومت نظامى را كسى بتواند بشكند، الان حكومت نظامى يك امر توخالى است كه مردم به آن اعتناء نمى كنند. هى، بله هى هياهو مى‏كنند و هى اعلاميه مى‏دهند لكن دنبال سراعلاميه (آنها مى‏گويند 2 نفر بيشتر حق ندارند كه اجتماع كند) دنبال سر اين، صدهزار نفر جمعيت، دويست هزار نفر جمعيت قيام مى‏كنند، مى شكنند. در همان اصفهانى كه حكومت نظامى است، در همان تهرانى كه حكومت نظامى است و قمى كه حكومت نظامى است، هر روز دارند مى‏شكنند اين حكومت نظامى‏ها را، هيچ اعتنائى بدان نمى كنند، بعد دولت نظامى را آوردند، دولت نظامى هم همان حكومت نظامى است ديگر، فرقى ندارد هر دو نظامى‏اند و هر دو از اين پيرمردهاى مفتخورند كه مدتى ملت را دوشيدند و هيچ كارى هم از آنها برنمى‏آيد، قابل آدم نيستند، جز اينكه بگويند بكشيد. اين تمام شد، تمام مى‏شود اين حرف‏ها، دولت نظامى هم ديگر كارى از آن نمى‏آيد و ميان تهى است، حالا ما فرض مى‏كنيم كه بعد از اين هم كه اين تير آخرى كودتاى نظامى باشد كه دولت شوروى هم گفته كه (يك همچون خيالى را دارند اينها و اگر بكنند،من چه خواهم كرد). ما احتياج نداريم شما كارى بكنيد، ما خودمان خواهيم كرد، بعد از اين ممكن است كه باز اين قضيه كودتاى نظامى در كار بيايد ولى آخرش همين نظامى است و همين پيرمردهايند و همين تفنگ‏ها، بيشتر از اينها چيزى نيست كه اين ملت از آن رقمى كه الان چند ماه هست كه حكومت نظامى‏اش را ديده است و شكسته است حكومت نظامى را، دولت نظامى‏اش هم كه حالا هست و مى‏بيند كارى از آن برنمى‏آيد، شكسته او را، بعد هم كودتاى

  10. #210
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 209

    تاريخ: 29/8/57

    بيانات امام خمينى درباره دلائل اعتصابات سراسرى و اهداف قيام ملت ايران

    براندازى سلطنت پهلوى خواست صريح و بى ابهام ملت‏

    بسم الله الرحمن الرحيم

    اين چند مطلبى كه مردم ايران همه خواستار هستند و ما هم كه يكى از اين افراد هستيم ما هم خواستار هستيم، اشكالاتى بر هر يك از اين امور گاهى مى‏شود، يك امرى كه همه مردم مى‏گويند اين است كه ما اين سلسله پهلوى را نمى‏خواهيم، همه مردم. الان شما در دهستان‏هاى ايران هم برويد و در شهرستان‏ها همين مطلب هست كه ما اين را نمى‏خواهيم. گاهى تعبير از شاه مى‏كنند، گاهى تعبير به سلسله مى‏كنند كه ما اين سلسله را نمى‏خواهيم. اين يك خواست ملت ايران است البته به استثناى آنهائى كه نوكر هستند و نوكر آمريكا هستند يا نوكر شاه هستند و از او ارتزاق مى‏كنند كه اينها حسابشان از حساب ملت جداست. ملت ايران، آن كه ملت است و بازارهاى ايران را پر كرده و مزارع ايران را پر كرده و صنعت‏هاى ايران را دست دارد، آنها گفته‏شان اين است كه ما نمى‏خواهيم. اين يك اصلى كه ما هم هميشه صحبتش را داشتيم و در اين اصل هيچ ابهامى نيست كه كسى بگويد كه مراد مثلاً مردم چيست؟ يا مراد فلانى چيست؟ هيچ ابهامى ندارد، صريح در اين است كه ما سلسله پهلوى را كه اولش رضاشاه بوده و حالا نوبت محمدرضاشاه است و اگر چنانچه خداى نخواسته برقرار بماند بعدش نوبت رضا پهلوى است، ما اينها را نمى‏خواهيم. اين هيچ ابهامى ندارد تا محتاج به شرح باشد و اگر كسى غير از اين بگويد، غير خواست ملت ايران است، غير خواست من هم كه يكى از افراد ملت ايران هستم هست و كسى بگويد كه ما قانون اساسى را مى‏خواهيم، ما انتخابات آزاد مى‏خواهيم، ما حكومت مردم بر مردم مى‏خواهيم، حرف اين را بزند غير از اين مطلبى است كه ما مى‏گوئيم. اين يك مساله ابهام دارى است يا خير مقصود اين است كه بايد اين سلسله باشد، قانون اساسى بايد باشد و قانون اساسى معنايش اين است كه اين سلسله بايد باشند و انتخابات آزاد معنايش اين است كه امر انتخابات با شاه است كه امر به اجراى انتخابات بكند و اين برخلاف آن چيزى است كه ما مى‏گوئيم، ما مى‏گوئيم اينها را نمى‏خواهيم، هيچ ابهامى ندارد. آن كه مى‏گويد كه ما قانون اساسى را مى‏خواهيم، آن لابد مى‏گويد كه ما آنها را مى‏خواهيم پس ما بين اين دو تا قول هيچ سازشى نيست كه كسى بگويد كه اين دو تا قول يك مطلب است، نه خير اين دو تا مطلب است. مطلب ملت ايران هم، ما از

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 210

    مردم بايد بفهميم كه ملت چه مى‏گويد و همه ديديد كه ملت در آن تظاهراتى كه كردند در شهرها، الان هم تظاهراتى كه ميكنند در همه شهرها، آن كه فرياد مى‏زند همين فرياد است كه ما اين سلسله را نمى‏خواهيم، گاهى هم مى‏گويند ما اين شاه را نمى‏خواهيم. بنابراين ابهام در اين اصل هيچ نيست.

    طرح خطر تجزيه مملكت، توطئه‏اى براى حفظ دستگاه شاه

    بله يك اشكالاتى شاه كرده است به اين طرح و به تبع او هم مرتب اين اشكالات را گاهى اشخاص ميكنند و گاهى هم كاغذ از ايران بعضى از كسانى كه با همين دستگاه مربوطند و ميل دارند كه اين دستگاه محفوظ بماند و ميل هم دارند كه بعضى‏هايشان خودشان بيايند در دستگاه و وزارتى و نخست وزيرى و چيزى بگيرند، گاهى اينها هم يك كاغذهائى نوشته‏اند و همين حرفى كه شاه مكرر مى‏زند همين را تكرار كرده‏اند. در عبارت بعضى از اشخاص محترم هم همين اشكال اشعار ميشود و آن اين است كه شاه مى‏گويد كه اگر من بروم، استقلال مملكت به هم مى‏خورد!! آن كه استقلال مملكت را حفظ كرده است آن عبارت از من هستم كه حفظ كرده‏ام!! گاهى تعبير به اينطور ميشود، گاهى تعبير مى‏شود به اينكه اگر من بروم اين مملكت تجزيه مى‏شود يك مقداريش را روس‏ها مى‏برند، يك مقداريش را انگليس‏ها مى‏برند و ايران مى‏شود ايرانستان! نظير مثلاً ازبكستان! كه يك چيزى مى‏شود از، يك تكه‏اى مى‏شود از يك مملكت ديگرى و بنابراين بايد من باشم تا استقلال ايران محفوظ بماند و ايران تكه تكه نشود! گاهى هم مى‏گويد چهار قسمت، خود ايشان مى‏فرمايند چهار قسمت مى‏شود ايران، خوب يك قسمتش را لابد شوروى و يك قسمتش هم آمريكا و يك قسمتش هم انگلستان و يك قسمت هم مثلاً براى خود ايران باقى مى‏ماند!! تهرانش مال خود ايران، ديگر از اين طرف آن طرف هر كدام مال يك طايفه‏اى مى‏شود!! اين اشكالاتى است به اصل اول كه ما مى‏گوئيم كه نبايد اين سلسله باشد آنها مى‏گويند كه بسيار خوب همه اين حرف‏ها درست كه خلاصه چيزهاى ديگر هم گفته‏اند كه من مكرر در صحبت‏هايم گفته‏ام.

    ارتش شاهنشاهى حربه‏اى براى تامين مقاصد اجانب

    اين مطلب كه اگر ايشان نباشد استقلال مملكت به هم مى‏خورد، اين مردم دارند همين مطلب را مى‏گويند، مى‏گويند كه با بودن شما استقلال نيست. بايد ما حساب بكنيم كه ببينيم استقلال يك مملكت عبارت از چيست، بعد ببينيم كه آيا با بودن ايشان استقلال هست و اگر نباشد به هم مى‏خورد؟! يا با بودن ايشان استقلال نيست و اگر برود استقلال پيدا مى‏شود؟ الان كدام دستگاه اساسى دولت ايران استقلال دارد؟ خوب مهمتر از همه كه ايشان خيلى به آن مثلاً مى‏نازند قضيه ارتش است كه يك ارتشى است كه گاهى ايشان تعبير مى‏كند كه ديگر ما در مقابل همه ممالك و ابرقدرت‏ها، خودمان قدرت كذا هستيم و اينكه يكى از چيزهائى كه در يك مملكتى اصلاً بايد مستقل باشد و دنباله غير نباشد و دست غير در آن نباشد عبارت از ارتش است. استقلال ارتش به اين است كه ارتش در تحت نظام خود مملكت باشد

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 211

    و اجانب و كسانى كه خارج از مملكت هستند در آن دخالت نداشته باشند، پيوند به آنها نباشد. مستقل مقابل اين است كه پيوند به يك جاى ديگرى باشد، تحت نفوذ يك قدرت ديگرى باشد. ارتش ما مستقل است؟ يعنى تحت نفوذ نيست؟! يا ارتش ما را الان به قولى چهل و پنج هزار مستشار آمريكائى در ايران دارد اداره مى‏كند.

    الان ما يك ارتشى داريم كه همه تحت فرمان حكومت ايران باشند؟! ما حالا يك حكومت مستقلى، فرض بكنيم خود حكومت يك حكومتى است كه اراده‏اش مستقل است مى‏خواهيم حالا ارتشش را حساب بكنيم ارتش ايران جورى است كه مال خود ايران است و براى خود ايران است و براى اين ملت است و خدمتگزار اين ملت است؟! (ارتش اصولاً مال ملت است، ارتشى است براى حفاظت مملكت و براى خدمت به ملت، چنانچه هر حكومتى در هر مملكتى باشد، خدمتگزار ملت است و از ملت) خوب ما اين ارتش ايران را حساب مى‏كنيم ببينيم كه يك ارتش مستقلى است و ارتش ملى است و براى ملت است و به نفع ملت است يا يك ارتش بسته به غير است و در خدمت غير است و برخلاف مصلحت مملكت و ملت است.

    اين نفتى كه از ما دارد مى‏رود و هدر دارد مى‏رود و ديگر اين را همه كس مى‏داند كه اين نفت زيادتر از اين اندازه‏اى كه احتياج خود مملكت است خارج مى‏شود و ميرود به جيب آمريكا و ساير كسانى كه مى‏برند و در مقابلش هم آمريكا آنچه به ما مى‏دهد عبارت از اسلحه است. به قول خودشان هيجده بيليون دلار اسلحه، اين اسلحه‏هايى كه ما اصلاً نمى‏توانيم استعمال كنيم و نمى‏فهمند در ايران كه اين چيست، بايد چه جور كرد تا كار بكند و حتما بايد مستشارهاى آمريكائى باشند تا بتوانند اين كار را انجام بدهند، اين اسلحه آمده است به ايران، نه براى مصلحت ايران بلكه براى پايگاه درست كردن براى آمريكا منتهى آن عوضى كه آمريكا به ما مى‏دهد در مقابل اين پايگاه، اين است كه نفت‏مان را ببرد. هم نفت ما را مى‏برد و هم آن چيزى كه در مقابلش به ما مى‏دهد اين است كه پايگاه براى خودش درست مى‏كند يعنى اگر چنانچه ابتدا آمريكا مى‏گفت كه من خيال دارم پايگاهى در ايران درست كنم در مقابل شوروى، آن ايستاده بود در مقابلش و مى‏گفت غلط نكن. اينها با اين صورت كه نفت مى‏برد و مى‏خواهد مملكتش يك مملكت قدرتمند باشد، از اين جهت هيجده بيليون دلار تاكنون در مقابل نفت، ايشان اسلحه خريده است به حسب آنطورى كه كارتر گفته است و اين هيجده بيليون دلارى كه اسلحه خريده‏اند و اسلحه‏هائى كه ما نمى‏توانيم، ايران نمى‏توانند استعمال كنند، جز براى اين است كه اينها مى‏خواستند يك پايگاه‏هائى درست كنند، با اين صورت درست كردند؟ الان هم در كوهستان‏هاى ايران، پايگاه‏هاى اينها، پايگاه‏هاى زير زمينى‏شان موجود است. اين نفت ما را كه كارگرهايش دست از كار برداشتند و گفتند نمى‏خواهيم نفت‏مان را بدهيم، كى فشار آورد به اين كارگر كه بايد سر كار باشيد و چرا فشار آورد؟ چرا با سرنيزه مى‏خواهند و ادار كنند، (يعنى ارتش) چرا اين ارتش با سرنيزه مى‏خواهد وادار كند به اينكه اين كارگرها سر كار بروند؟ اين كارگرها سر كار بروند و اين نفت را و اين طلاى سياه را جريان بدهند براى ممالك ديگر، براى آمريكا؟ براى اينكه ارتش، ارتش ما نيست،

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 212

    ارتش استقلال ندارد. اگر ارتش استقلال داشت نمى‏شد ما بگوئيم كه ارتش مستقل خودش پيش خودى مى‏خواهد به آمريكا نفت برساند. ارتش يك ارتش وابسته به آمريكا هست و تحت فرمان مستشارهاى آمريكائى هست، از اين جهت همين ارتش را استعمال مى‏كنند برخلاف چيزى كه ملت مى‏خواهد. ملت مى‏گويد نفت مال خودمان، ارتش مى‏گويد نفت مال آمريكاست.

    عمل ارتش اين است كه با سرنيزه، الان در آبادان و آنجا با سرنيزه مردم را مى‏خواهند وادار كنند و كارگرهاى شركت نفت را مى‏خواهند وادار كنند به اينكه برويد مشغول بشويد براى نفت، نفت را صادر بكنيد. اين كارهايى است كه ارتش دارد به ملت ايران، خيانتى است كه دارد به ملت ايران به دست ارتش، يعنى بزرگ‏هاى ارتش اين خيانت را به مملكت ايران دارند مى‏كنند اينها هم تحت نظارت كس ديگرى هستند و خود آمريكاست كه در اينجا اين كار را دارد انجام مى‏دهد. پس ما كه ادعا مى‏كنيم كه اگر تو بروى مستقل مى‏شويم، يعنى اگر تو بروى ديگر ارتش همچنين نيست كه تحت فرمان آمريكا باشد و مردم را وادار كند كه، يعنى كارگرها را وادار كند كه نفت را بدهيد. حالا وادار مى كنند كارگرها را كه نفت را به آمريكا بايد جارى بكنيد و از جيب ملت ايران در هر روز چقدر نفت بيرون بكنيد بدون اينكه به اين ملت ايران يك نفعى برسد. اين همين طورى اين اموال ايران دارد از بين مى‏رود و يك مقدارى از آن توى جيب شاه و اين شصت هزار نفرى كه مى‏گويند كه اتباع خورنده اين قضيه هست، يك مقدار زيادترش هم توى جيب آمريكا و انگلستان و گازش را هم شوروى مى‏برد و حالا مردم مى‏خواهند ندهند اين را، ارتش مى‏گويد بدهيد. ارتش اگر مستقل بود نمى‏گفت بدهيد، چون وابسته است مى‏گويد. پس ما ارتشمان كه يكى از امورى است كه ايشان مى‏گويد هميشه كه ما استقلال داريم، استقلال داريم و ارتش داريم و ارتش داريم، ارتش ما به اين صورت است، الان وضع ارتش ما اين است، اين ارتش ما در خدمت خلق است؟! در خدمت مردم است و ملت است؟! يا اينكه بر ضد ملت است؟ ملت كى هستند؟ ملت همين بازارى و همين - عرض مى‏كنم كه - زارع و همين كشاورز و همين صنعتكار و همين ادارى و همين چيز است، اينها كه همه ايستاده‏اند و مى‏گويند ما نمى‏خواهيم. ادارات دولتى يكى پس از ديگرى اعتصاب مى‏كنند و فرياد مى‏زنند كه نمى‏خواهيم سر اين كارها برويم كه نفعش به ديگران برسد، ما كارها را رها مى‏كنيم. دانشگاه ما الان تعطيل است دانشگاه‏هاى ما تعطيل است، مدارس علمى ما الان همه تعطيل است، همه بساط الان معطل است، تمام قشرهاى ايران، هر جا بروى، دست روى هر كدام بگذارى تعطيل است الان. اين تعطيلات، اينها روى چه مقصد تعطيل كردند و اينها روى چه مقصدى مى‏شكنند اين تعطيلات را؟ مردم كه تعطيلات را و اعتصابات را مى‏كنند، به چه مقصد اعتصاب مى‏كنند؟ بايد ديد كه چه مى‏گويند، خواسته‏هايشان چيست. خواسته‏هايشان يكى اين است كه ما نمى‏خواهيم اين سلسله را. اين يكى از خواسته‏هاست كه حتى در شركت نفت همين يكى از خواسته‏هايشان بود كه ما شاه نمى‏خواهيم، اين شاهى كه به ما اينقدر دارد خيانت مى‏كند و ما، وجدانى اين است كه ما داريم چقدر نفت خارج مى‏كنيم به ممالك ديگر.

    ملت قيام كرده است كه استقلال و آزادى بگيرد، ارتش قيام كرده است كه نگذارد استقلال،

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 213

    نگذارد آزادى، ارتش اگر يك ارتش در خدمت مردم بود، يك ارتش مستقل بود كه ارتش بود براى ايران و تحت فرمان يك ملت، يك ملتى بود، و ملتى كه همه چيز بايد در دست او باشد، ارتش هم تحت فرمان او بود، استقلال داشت اين ارتش، در مقابل ملت نمى‏ايستاد كه يك ملت اعتصاب مى‏كند ارتش اعتصاب را مى‏خواهد بشكند، روساى ارتش فرمان مى‏دهند و - عرض مى‏كنم كه - نخست وزير ارتشى فرمان مى‏دهد و اينها هم ميريزند و مى‏زنند مى‏كشند، چه مى‏كنند كه اعتصابات را بشكنند. اعتصابات مردم روى اين است كه ما استقلال مى‏خواهيم، ما آزادى مى‏خواهيم و ما حكومت اسلام مى‏خواهيم كسى كه اعتصاب را مى‏شكند اين در مقابل اين خواست ملت است كه او مى‏گويد آزادى مى‏خواهم اين مى‏گويد نه نبايد آزادى بشود، مقابلش است ديگر، اگر او هم با ملت همصدا بود كه ديگر نمى‏آمد بشكند اين اعتصاب را اين اعتصابات را كه مى‏شكنند براى اين است كه مخالفند با اين خواست ملت. خواست ملت استقلال است، اينها با آن مخالفند، ارتش خود مملكت با استقلال مخالف است، ارتش خود مملكت هم فرمانده اولش عبارت از شاه است به حسب قواعد ارتشى و به حسب واقع فرماندهش عبارت از كارتر است، واقع مطلب اين است، با مستشارهائى كه حالا آمده‏اند. ما استقلال داريم؟ مگر استقلال با يك لفظ درست مى‏شود؟ عرض كردم كه الفاظ در زمان ما معانى خودش را از دست داده است، اصلاً الفاظ خيلى الفاظ خوشگل است، خيلى بزك كرده است لكن محتوى ندارد الفاظ، (استقلال )، محتوى ندارد، (ما استقلال داريم، اگر من بروم استقلال مملكت از دست مى‏رود! مملكت تجزيه مى‏شود!) آن مردك هم مى‏گويد كه از باب اينكه آزادى تندى به مردم داده، سريع آزادى داده است، از اين جهت صداى مردم درآمده است!! اصلاً الفاظ معناى خودش را از دست داده است. لفظ يك لفظى است، معنا معلوم نيست اين باشد، يك چيز ديگر معنايش است. ما استقلال داريم؟! هر جا كه دست بگذارى استقلال نداريم، وابسته‏ايم. اين ارتش كه در راس همه چيزهاست نسبت به مقاصد شاه كه هميشه به ارتش، اين مى‏نازد، اين ارتشش كه اينطور است، نه در خدمت مردم است و ملت است و در خدمت آمريكاست براى اينكه - منافع او را - مى‏كشد ملت خودش را كه منافع او چيز بشود تحقق پيدا بكند.

    دانشگاه استعمارى، تامين كننده منافع اجانب

    خوب مى‏آئيم سراغ فرهنگ، يك فرهنگ مستقل ما داريم؟ يك فرهنگى كه دخالت غير در او نباشد؟ يك دانشگاه‏هائى كه مستقل باشد و خودش فكر كند، تحت فرمان خود رئيس‏هاى دانشگاه باشد، ما همچو چيزى داريم؟ ما همچو فرهنگى خواب ديديم؟ از آنوقتى كه فرهنگ، از اول مشروطه تا حالا، از اول مشروطه تا حالا ما يك فرهنگى كه فرهنگ صحيحى باشد داشتيم؟ يا يك فرهنگ وابسته بوده يعنى يك فرهنگى بوده است كه ديگران براى ما درست كردند، دليل اين است كه اگر لوزه شاهزاده زهر مارى - چيز بشود - ورم بكند و مرض لوزه پيدا بكند از آمريكا و اروپا برايش طبيب مى‏آورند يا مى‏برند آنجا. اگر ما يك فرهنگ صحيحى داشتيم، خوب آنوقت ما دانشگاه مستقل صحيح

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 214

    داشتيم، اگر دانشگاه مستقل صحيح داشتيم، طبيب صحيح مستقل داشتيم، ما يك اسفالت وقتى كه مى‏خواهيم درست بكنيم دستمان را دراز مى‏كنيم كه از يك جاى ديگر بيايند براى ما اسفالت كنند زمين‏هايمان را، آنهم با آن فضاحت‏ها. محير العقول است قضيه اسفالت‏هاى ايران، قضيه آن افراط كارى‏هائى كه در آنجا مى‏شود و از بين بردن مال ملت به اسم اسفالت كردن يك جاده‏اى - ما اسفالتمان را هم - ما يك بنا مى‏خواهيم و يك مريضخانه مى‏خواهيم درست كنيم بايد حتماً از خارج بياوريم يك كسى نقشه بدهد برايش كه چه جورى درست كنيم. اگر ما يك فرهنگى داشتيم، الان بيشتر از هفتاد سال است كه ما مدارس جديد داريم، از آنوقتى كه دارالفنون درست شده است، چقدر سالهاست كه ما دانشگاه داريم، اگر اين دانشگاه‏ها يك دانشگاه‏هائى بود كه به نفع اين ملت بود يعنى اين جوان‏هاى ما را گذاشته بودند تحصيل كرده بودند درست، برنامه، برنامه استعمارى اگر نبود، آدم درست شده بود حالا، حالا جوان‏هاى ما جوان‏هائى بودند كه در مقابل دولت مى‏ايستادند. اگر ما يك دانشگاه مستقل داشتيم كار مملكت ما نمى‏رسيد به اينجائى كه هر جايش دست بگذارى خراب است. اين نيروى مهم مملكت ما كه عبارت از نيروى جوان است، اين را از بين بردند، ديگر اين نيروها را همه را به هدر داده‏اند. اين جوان‏هائى كه در خارج آمدند در همين قضيه نيروى اتمى و انرژى نمى‏دانم كذا، اينجا كار مى‏كنند در خارج، اينها پيش من آمدند دو تا دسته‏شان آمد، يك دسته‏شان هم زياد بود، جمعيت‏شان آمدند، يك دسته‏شان مى‏گفتند (كه همه در آن متفق بودند) كه اين كار، كار لغوى است كه دارند مى‏كنند كار بيخودى است براى اينكه اين معنا را مى‏گويند درست مى‏كنيم براى اينكه اگر نفت باشد كذا، بعد از آن نفت تا بيست سال ديگر فرض كنيد هست بعد از بيست سال ديگر نياز ديگر نيست، اصلاً اين كار، كار غلطى است و مهم اين است كه اينها مى‏گفتند به اينكه ما را نمى‏گذارند تحصيل كنيم، ما را در يك حد پائين نگه داشته‏اند نمى‏گذارند بالا برويم، تحصيلات ما در ايران زيادتر از اين مقدارى است كه حالا به ما اينجا چيز مى‏كنند، ما را آورده‏اند اينجا در يك سطح پائينى نگه داشته‏اند براى اينكه ترقى نكنيم، نمى‏گذارند جوان‏هاى ما تحصيل بكنند. در داخل ايران و دانشگاه‏هاى ايران نمى‏گذارند كه، يعنى برنامه يك جور برنامه‏اى است كه اينها را در يك حد معين نگه دارند، برنامه استعمارى است. يك فرهنگ وابسته ما داريم، ما يك فرهنگ مستقل نداريم. آن فرهنگ - مستقله - وابسته به دولت‏هاى استعمارى مى‏خواهند كه اينها را همين طور عقب مانده نگه دارند آن آقا كه مى‏گويد كه من دروازه تمدن بزرگ!! به دست اين آقا اين جوان‏هاى ما در مرتبه پائين قرار گرفته‏اند و هيچ نمى‏گذارند اينها ترقى بكنند. اين هم فرهنگ ما كه فرهنگ استعمارى است و عقب نگه داشته شده كه نگذارند جلو برود، نه طبيب يك طبيب تام و تمامى باشد نه يك مهندس درستى از كار در آيد يا نمى‏دانم نه يك چيز ديگرى، تمام اينها را. اصلاً مملكت را از حيث قوه نيروى جوان فلج كرده‏اند، الان ما نيروى جوان نداريم. اين فرهنگ ما، جزء فرهنگ ما كه الان خيلى رواج دارد، اين فسادهايى كه در ايران هست، اينها را جزء فرهنگ حساب مى‏كنند! سينماها جزء فرهنگ است!! اينها از ثبات فرهنگ است! كدام سينماها؟ همين‏هايى كه همه جوان‏ها، نيروى جوان ما را از بين برده است يعنى‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 215

    جوريش كرده، همچو فلجش كرده كه هر چه، هر چه واقع بشود به نظر او چيزى نيست، او مشغول عيش و عشرتش باشد كافى است، اينطور دارند درست مى‏كنند. ريشه اين مملكت را اينها از بين بردند و دارند مى‏برند. هر مملكتى به نيروى انسانيش مملكت است. اگر نيروى انسانى در كار نباشد مملكت ديگر مملكت نيست. اينها نيروى انسانى دارند از بين مى‏برند. همه جا نيروى انسانى از بين رفته است و خشكيده است تقريباً، پس ايشان اگر بروند استقلال فرهنگى از بين مى‏رود! كدام استقلال داريم كه از بين برود؟ حالا شما برويد، استقلال مى‏رود! اين چه جور مى‏شود ديگر، مملكت ما چه مى‏شود، استقلالش از بين مى‏رود و ما استقلال مى‏خواهيم.

    اصلاحات ارضى و صنايع مونتاژ حربه‏اى براى استعمار اقتصادى

    درد مملكت ما اين است كه استقلال ندارد، نه استقلال فرهنگ دارد، نه استقلال ارتش دارد، نه استقلال اقتصاد دارد. اقتصادش وابسته است، يك كار صحيح نمى‏كنند اينها، يك اقتصاد وابسته‏اى كه مونتاژ است به اصطلاح خودشان، بايد از خارج بياورند، بخرند، ما مصرف هستيم، بياوريم مصرف كنيم، يك مملكت مصرفى هستيم. يك زراعتى اين ايران داشت، يك زراعت و كشاورزى ايران داشت كه محتاج نبود به خارج يعنى صادر مى‏كرد صادر كننده بود يعنى يك ناحيه آذربايجانش ممكن بود ايران را اداره بكند، يك ناحيه خراسانش يا فارسش ممكن بود كه ايران را اداره بكند، حالا رسيده به آنجائى كه خود اينها در حساب مى‏گويند كه 30 روز يا 33 روز ما براى مملكت مان چيز داريم بقيه‏اش را بايد دستمان را دراز كنيم به غير.

    تمام اين جهاتى كه اين مملكت ما ممكن الاستفاده بوده است، تمامش را به غير داده‏اند، ملى كرده‏اند مراتع را. اينهائى كه من عرض مى‏كنم، به من اشخاص با سند نوشته‏اند، من الان پيشم نيست مع الاسف آن را به نجف فرستاده بودند، آنجاها هست (حالا گم شده يا چيز شده، نمى‏دانم) كه بهترين مراتع (مرتع يك طرفى بود كه نوشته بود مراتع كجا)، بهترين مراتع كه وقتى كارشناس‏هاى انگلستان آمدند آنجا گفته بودند بهترين مراتع، مرتع فلان جاى ايران است كه در آن همه چيز دامدارى مى‏شود كرد و اين را به ملكه انگلستان و يك دسته ديگرى دادند. اين مراتع. جنگل‏هاى ما ملى شده است. جنگل را هم دادند به يك دسته ديگر. اصلاً دارند، همين طور ريخته‏اند سر اين سفره و همه دارند مى‏چاپند، يك قدرى از آن هم به جيب ايشان مى‏رود و براى حفظ ايشان است. اينكه مى‏بينيد كه از هر گوشه صدا در مى‏آيد به اينكه ما طرفدار هستيم، عاشق چشم و ابروى كسى نيستند آنها آنها نفت ما را مى‏خواهند، بهتر از اين كسى نيست كه نفت ما را به آنها بدهد. اينها مى‏خواهند كه يك مملكتى به اسم اصلاحات ارضى يك بازار بشود براى آمريكا. آمريكا گندم‏هايش را مى‏ريخت دور، توى دريا مى‏ريخت، حالا بهتر از اين چى كه بدهد به ايران و از آن نفت بگيرد، از آن پول بگيرد. يك مملكتى را دامداريش را بكلى از بين بردند، زراعتش را بكلى از بين بردند، مراتعش را به غير دادند، همه چيز آن را از بين بردند و الان شما براى همه چيز محتاجيد كه اگر يك وقت جلويش را بگيرند، مملكت ايران‏

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 216

    بعد از 33 روز ديگر بايد همه گرسنه بمانند. اين مملكتى است كه اگر ايشان نباشد دنيا به هم مى‏خورد!! مملكت، ديگر مملكت نيست!! (ما مملكت كه مى‏خواهيم، پس بگذاريد من باشم كه اين مملكت باشد!!) در نطق چند روز پيش از اين گفت كه: (بيائيد همه فكر كنيم براى مملكت) ما هم همين را مى‏گوئيم، همه ملت روى همين فكر است كه دادشان بلند است. مردم به فكر مملكتشان نبوده‏اند، حالا افتاده‏اند به فكر مملكتشان، حالا دارند فكر مى‏كنند براى مملكتشان كه دادشان بلند شده است كه آقا چه خبر است اينقدر مى‏خوريد؟ ورم كرده‏اند و خدا مى‏داند، نمى‏دانيد اينها چه جورى مى‏چاپند، ما هم نمى‏دانيم، شما هم نمى‏دانيد بعدها اينها كشف مى‏شود كه چه كردند به روزگار اين ملت و اين مملكت. ما چه چيز داريم؟ چه استقلالى داريم كه اگر شما نباشيد استقلالمان مى‏رود؟ استقلال فرهنگى داريم كه برود از دستمان؟ استقلال نمى‏دانم اقتصادى داريم كه از دستمان برود؟ استقلال ارتشى داريم كه از دستمان برود؟ چه استقلالى داريم كه شما اگر نباشيد آن استقلال از دست ما مى‏رود؟ حالا شما برو ما امتحان كنيم ببينيم كه (خنده‏حضار) اين منطق اينهاست براى همان حرف اولى كه ما عرض كرديم كه ملت ايران خواهانش هستند، كه رفتن ايشان است، خواهان اين هستيم، اين هم اشكالش به اينكه اگر من نروم چيست، حالا خود اينكه هميشه از اين حرف‏ها مى‏زند.

    قيام مردم ايران، قيامى بى‏نظير در طول تاريخ

    حالا يك دسته ديگرى هم هستند كه مى‏خواهند او را نگه دارند، ديگر حالا چه مقاصدى آنها دارند، خوب بعضى از آنها معلوم است، دلشان مى‏خواهد وزيرى بشوند و چه بشوند و مى‏بينند كه ملت اگر روى كار بيايند آنها ديگر بايد بروند سراغ كارشان، از اين جهت آنها هم دست و پا مى‏زنند به اينكه بلكه او را نگه دارند و اين ملت ديگر زير بار اينها انشاءالله نمى‏رود و اين را بدانيد كه سرنيزه نمى‏تواند حكومت كند. يك وقت اين است كه مردم بيدار نشده‏اند و هر كس مشغول كار خودش است، آنوقت بله، اين سرنيزه هم لازم ندارد، همان بدون سرنيزه، همان با ارعاب، همان با ترساندن چند تا ستاره كه اينجا باشد، مردم مى‏ترسند. يك وقت تحول پيدا شده و حالا شده، حالا يك نمونه است يعنى شما در طول تاريخ در هر جانگاه كنيد مثل اين نمونه ايران پيدا نمى‏كنيد، در تاريخ ايران كه نيست در تاريخ‏هاى ديگر هم معلوم نيست پيدا بكنيد كه يك مملكتى ملتش يك جور بودند، در يك مدت كوتاهى شدند يك جور ديگرى، اصلاً عكس آن شده‏اند. يك روز بود كه چهارم آبان را ابداً ممكن نبود كه تخلف كنند از اينكه بيرق بزنند، ميل باطنى نبود، نه اينكه براى خاطر مثلاً ميل باطنى‏شان اين كار را كردند لكن پاسبان مى‏گفت، ديگر با پاسبان كه نمى‏شود در افتاد. اينطور بود مساله. در ظرف مدتى اين ملت تبديل شد به يك ملت ديگرى، حالا يك ملت ديگرى شده كه بچه كوچك و پيرمردش هر دو فرياد مى‏كنند، توى خيابانها داد مى‏زنند به اينكه مرگ بر اين كذا و شاه و بر اين سلطنت پهلوى. آن تبديل الان شده است يعنى يك مملكتى سر تا پايش عوض شده است، يك وقت يك جورى بوده حالا شده يك جور ديگر، اين را نمى‏شود با سرنيزه خاموشش كرد، سرنيزه هم

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 217

    چنين قدرتى ندارد و لهذا ما ديديم حكومت نظامى كردند - بايد دو نفر بيشتر - بر حسب حكومت نظامى، اعلام حكومت نظامى از دو نفر بيشتر نبايد با هم باشند، مردم هم گوش كردند به اين حرف!! 50 هزار، 100 هزار، 200 هزار، 300 هزار هر گوشه مملكت تظاهرات كردند، همان جايى كه حكومت نظامى بود بعد از آن حكومت نظامى را بالاترش كردند (اگر بالاترى داشت) و نخست وزير نظامى آوردند و دولت شد دولت نظامى، باز همان مساله است. ديگر نظامى را مردم ديدند و سنجيدند و شكستند نظامى را، قدرت ملت يعنى قدرت مشت بر تانك غلبه كرد. قدرت دين، قدرت ايمان غلبه كرد بر تانك و توپ. اين قدرت، قدرت الهى است. قدرت الهى با همين مشت‏ها غلبه كرد بر تانك‏ها و بر توپ‏ها و بر مسلسل‏ها و اينها و لهذا نظامى‏اش، حكومت نظامى‏اش شكست و دولت نظامى آمد. دولت نظامى‏اش هم همين حرف است، چيز تازه‏اى نيست، آن وقت نخست وزيرش يك نفر آدم چه بود، حالا نخست وزيرش يك نفر آدم نظامى است، هر دو، دو تا پيرمردند كه به درد نمى‏خورند (خنده حضار) و ما فرض مى‏كنيم كه اينهم كه بگذرد، خوب پله بعدش اگر عقلشان باز به همين قدر باشد، اين هم كه بگذرد يك كودتاى نظامى كه شاه برود و يك نظامى روى كار بيايد، باز همان نظامى است و يك چيز تازه‏اى نيست، همان نظامى كه آن روز حكومت نظامى بود و مردم شكستند، او را و الان شكسته است. فردا همين است، يك چيز تازه‏اى نيست، مردم همه چيز را ديده‏اند، يك چيز غريبه‏اى نمى‏بينند كه بترسند از آن، همين نظامى است، اسمش را مى‏گذارد كودتاى نظامى، اين هم شكسته مى‏شود. نمى‏شود يك مملكتى كه همه ايستاده‏اند و مشت‏ها را گره كرده‏اند و مى‏گويند بزنيد و ما استقلال مى‏خواهيم، ما رد نمى‏شويم، مرد و زنش يك مطلب دارند آن زنى كه چهار تا بچه‏اش را كشتند، در بهشت زهرا آنطور فرياد مى‏زند و داد مى‏زند و مردم را دعوت مى‏كند به اينكه دست بزنيد، بچه‏هاى مرا زدند گريه نكنيد، دست بزنيد كه آن شخص مى‏گفت كه مردم گريه كردند و دست زدند. اين چيز تازه‏اى است كه مردم براى خاطر آن كه كشته شده است گريه مى‏كردند و آن زن مى‏گفت كه نه گريه نكنيد دست بزنيد، مردم، هم دست مى‏زدند براى خاطر اين و هم گريه مى‏كردند براى مصيبتى كه وارد شده، يك همچنين مملكتى را نمى‏شود با سرنيزه عقبش زد.

    زنده نگه داشتن نهضت، تكليفى بر تمام اقشار ملت

    اين نهضت را نگه داريد آقايان، تكليف همه است، تكليف من آخوند است، تكليف آن آقاست، تكليف شماى بازارى يا كارگر يا دانشمند است، همه، همه تكليف داريم كه اين نهضتى كه در ايران پيدا شده دامن به آن بزنيم. با اين نهضت شما مى‏توانيد استقلال خودتان را بگيرد و مى‏توانيد آزادى براى خودتان تهيه كنيد و شما و ما الان مسؤول خداى تبارك و تعالى هستيم و مسؤول نسل‏هاى آتيه هستيم كه يك چنين نهضتى پيدا شده و نتوانستيد و عرضه‏اش را نداشتيد كه از آن استفاده بكنيد. عرضه داشته باشيد كه استفاده كنيد از اين نهضت. اين نهضت را نگذاريد بخوابد، نگذارند آنهائى كه روساى امور هستند، احزاب هستند، علما هستند طلاب هستند، بازارى هست، دانشگاهى هست،-

    صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 218

    عرض مى‏كنم كه - دادگسترى هست، وكلاى دادگسترى هست، اين قشرهائى كه در مملكت هستند نگذارند كه بخوابد اين اعتصابات و نگذارند بخوابد اين نهضت زنده‏اى كه الان در ايران هست. اگر خداى نخواسته اين نهضت بخوابد تا آخر الابد زير بار ظلم هستيم و اين دفعه اگر اين شمشير اين مرد كشيده بشود تمام نسل‏هايتان را قطع خواهد كرد.

    سياست قدم به قدم، عاملى براى خاموشى نهضت

    من به اين بعضى از اين آقايان كه آمده بودند و مى‏گفتند كه سياست قدم به قدم، خوب حالا يك قدم برداريد و بعدش صبر كنيد يك مدتى بگذرد بعد قدم دوم را برداريد، گفتم آقا اگر شما اين قدم را سست كنيد، قدم دوم قدم‏هاى شما را مى‏شكنند، اينطور نيست كه اينقدر صبر كنيد كه شما قدم اول برداشتيد حالا ايشان سلطنت كنند، نه حكومت. (بعد از اينهمه جنايات حالا ديگر بيايند آقا سلطنت كنند نه حكومت!) اين اگر پايش مستقر بشود، دنبال اين هستند كه اين نهضت را بخوابانند به هر شكل كه مى‏توانند اينها دنبال اين هستند و اگر اين نهضت بخوابد، اين آتشى كه در دل مردم روشن شده است اگر اين بخوابد و اين آتش خاموش بشود ديگر امكان ندارد كه اين نهضت پيدا بشود يا شبيه آن پيدا بشود و من از خداى تبارك و تعالى مى‏خواهم كه انشاءالله كمك كند به اين نهضت و كمك مى‏كند انشاءالله به شرط اينكه شماها همه براى خدا، براى اقامه دين خدا قيامتان باشد. خداوند تاييد مى‏كند شما را انشاءالله.

    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

    
    previos page menu page next page
    

صفحه 21 از 208 نخستنخست ... 111718192021222324253171121 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/