بابک صحرانورد
بر مزارم لحظه های حسرت و ماتم بکارید
با غروب کاذب این گریه ها شادی بیارید
عکس رویش دیرگاهی مانده در قاب دل من
نشکند روی خوشش آرام در گورم گذارید .
بابک صحرانورد
بر مزارم لحظه های حسرت و ماتم بکارید
با غروب کاذب این گریه ها شادی بیارید
عکس رویش دیرگاهی مانده در قاب دل من
نشکند روی خوشش آرام در گورم گذارید .
امشب تمام عاشقان را دست به سر کن
یک امشبی با من بمان، با من سحر کن
بشکن سر من، کاسه ها و کوزه ها را
کج کن کلاه، دستی بزن، مطرب خبر کن
گل های شمعدانی همه شکل تو هستند
رنگین کمان را، به سر زلف توبستند ...
تو میرِ عشقی، عاشق بسیار داری
پیغمبری، با جان عاشق كار داری
امشب تمام عاشقان را دست به سر كن
یک امشبی با من بمان، با من سحر کن ...
محمد صالح اعلاء
دیدار تلخ : فروغ فرخزاد
این چه عشقی ست که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گریزی ز من و در طلبت
باز هم کوشش باطل دارم
باز لبهای عطش کرده ی من
عشق سوزان ترا می جوید
می تپد قلبم و با هر تپشی
قصه ی عشق ترا می گوید
بخت اگر از تو جدایم کرده
می گشایم گره از بخت چه باک
ترسم این عشق سرانجام مرا
بکشد تا به سراپرده ی خاک
به زمین می زنی و می شکنی
عاقبت شیشه ی امیدی را
سخت مغروری و می سازی سرد
در دلی آتش جاویدی را
نمیرسند به هم دست اشتیاق من وتو
که تو همیشه همانی_که من همیشه همینم
(محمد علی بهمنی)
مولانا جلال الدين :
آسمان شو، ابر شو، باران ببار آب اندر ناودان، نايد به كار
چون دوستت می دارم
حتا آفتاب هم که بر پوستت بگذرد
من می سوزم
پاییز از حوالی حوصلهات که بگذرد
من زرد می شوم
روسری زردت که از کوچه عبور میکند
عاشق می شوم
و تا کفش های رفتنت جفت می شوند
غریب میمانم
و تنها وقتی گریه ای گمان نمی برم در تو
من سبز میمانم...
که نیلوفرانه دوستت می دارم
نه مانندهی مردمانی که دوست داشتن را
به عادتی که ارث بردهاند
با طعم غریزه نشخوار می کنند
من درست مثل خودم
هنوز و همیشه دوستت می دارم
" بهمن قره داغی "
در را پشت سرت ببند
پنجره را باز گذاشته ام
چقدر به هوا محتاجم
هوا در سرنگی کوچک
+
دلم گرفته و
باز نمی شود
در این قوطی
سرانجام
قرص ها را خواهم خورد..
" گروس عبدالملکیان"
آرام باش عزیز من
آرام باش
گاهی درخشش آفتاب ،برق و بوی نمک،ترشح شادمانی
گاهی هم فرو می رویم،چشم های مان را می بندیم
همه جا تاریکی ست.
آرام باش عزیز من
آرام باش
دوباره سر از آب بیرون می آوریم
و تلالو آفتاب را می بینیم
زیر بوته ای از برف
که این دفعه
درست از جایی که تو دوست داری طالع می شود.
شمس لنگرودی
شكپوي
بر آبي چين افتاد.سيبي به زمين افتاد.
گامي ماند.زنجره خواند.
همهمه اي: خنديدند.بزمي بود،برچيدند.
خوابي از چشمي بالا رفت.اين رهرو تنها رفت،بي ما رفت.
رشته گسست :من پيچم ،من تابم .كوزه شكست:من آبم.
اين سنگ،پيوندش با من كو؟آن زنبور ،پروازش تا من كو؟
نقشي پيدا ،آيينه كجا؟اين لبخند،لب ها كو؟ موج آمد،دريا كو؟
مي بويم،بوآمد.از هر سو،هاي آمد ،هو آمد.من رفتم، ((او))آمد،((او))امد.
من گیاهی ریشه در خویشم
من سکون آبشاران بلورین زمستانم
من شکوه پرنیان روشن دریای خاموشم
من سرود تشنه ی بیمار خیزان بهارانم
مهر دوزختاب افسونسوز شبکوشم
مرغ زرین بال دریا راز مهتابم
چشمه سار نیلی خوابم
چنگ خشم آهنگ پاییزم
بانگ پنهان خیز توفانم
بام بیدار گل انگیزم
سایه سروم که می بالد
نای چوپانم که می نالد
آهوی دشتم که می پوید
من گیاهی ریشه در خویشم که در خورشید می روید
م-آزاد (محمود مشرف تهرانی)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)