صفحه 20 از 25 نخستنخست ... 10161718192021222324 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 191 تا 200 , از مجموع 241

موضوع: داستان بزرگان

  1. #191
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    امام کاظم علیه السلام به یکی از فرزندانش فرمود :
    پسر عزیزم ، مبادا خـداونـد تو را در گناهي كه از آن نهي فرموده ات
    ببيند و مبادا تو را در عبادتي كه تو را به آن فرمان داده نيابد و بر تو
    باد كه تلاش كني و خـويشتن را از كوتاهي در عـبادت و فرمانبرداري
    خداوند بر كنار نداري ؛ چرا كه خداوند آن گونه كه حقّ عبادت اوست
    عبادت نمي شود . و از شوخي دوري گزين ؛ زيرا آن روشني ايمانت
    را بـزدايد و از جـوانمردي تو بكاهد و از بي قراري و بي حالي دوري
    گزين ؛ زيرا آن دو ، تو را از نصيب دنيا و آخرت ، باز دارند .

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #192
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آخرین آرزوی سقراط

    پیش از آنكه سقراط را محاكمه كنند از وی پرسیدند: بزرگترین آرزویی كه در دل داری چیست؟
    پاسخ داد:
    بزرگترین آرزوی من این است كه به بالاترین مقام آتن صعود كنم و با صدای بلند به مردم بگویم : ای دوستان چرا با این حرص و ولع بهترین و عزیزترین سالهای زندگی خود را به جمع كردن ثروت و سیم و طلا می گذرانید در حالیكه آنگونه كه باید و شاید در تعلیم و تربیت اطفالتان كه مجبور خواهید شد ثروت خود را برای آنها باقی بگذارید, همت نمی گمارید؟

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #193
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    منطق بوسعیدی
    مریدان شیخ ابو سعید ابی الخیر عارف و شاعر بزرگ از وی خواهان كرامات اعجاز انگیز ظاهری بودند.
    روزی به وی گفتند: ای شیخ فلان مرد بر روی آب راه می رود بی آنكه غرق شود!
    شیخ گفت: كار ساده ای است چرا كه وزغ نیز چنین می كند!
    باز گفتند: كسی را سراغ داریم كه در هوا پرواز می كند!
    شیخ گفت: این نیز كار ساده ای است چرا كه مگس و پشه هم چنین می كنند!
    یكی دیگر از مریدان صدا كردكه : ای شیخ و ای مراد! من كسی را می شناسم كه در یك چشم بر هم زدن از شهری به شهری می رود!
    شیخ تبسمی كرد و گفت: این كار از كارهای دیگر آسانتر است چرا كه شیطان نیز در یك چشم بر هم زدن از مشرق به مغرب می رود. چنین اموری را هیچ ارزشی نیست.
    آنگاه بپاخاست و به طوری كه همگان بشنوند گفت:
    مرد آن بود كه در میان همنوعان بنشیند و برخیزد و بخوابد و بخورد و در میان بازار بین همنوعان داد و ستد كند, با مردم معاشرت نماید و یك لحظه هم دل از یاد خدا غافل نسازد! اسرارالتوحید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #194
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تلاش براي طلب روزي
    حاجت مندی می گوید:

    به امام صادق(ع) عرض كردم هزينه زندگي من به كندي مي رسد، (لطفا) براي تامين رزق من دعا كنيد. امام فورا پاسخ دادند: نه! (دعا نمي كنم) از خانه خارج شو و به دنبال طلب روزي خود باش.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #195
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چشم برزخی حضرت آیت الله سید عبدالکریم کشمیری قدس سره می فرمودند:در نجف اشرف به خاطر ریاضت های شرعی و حشر و نشری که بااولیای خدا داشتم،چشم برزخی من باز شده بود و صورت برزخی اشخاص را می دیدم.بسیاری از افراد سرشناس که برای آنها احترام فوق العاده ای قائل بودم، صورت های برزخی ناخوشایندی داشتند و دیدن آنها بسیار آزارم می داد، ولی در میان اشخاصی که در حوزه نجف مطرح نبودند و یا در حوزه اخلاق و عرفان نیز معروفیتی نداشتند افرادی بودند که چهره برزخی شان بسیار زیبا و تماشایی بود، و همین امر باعث شده بود که کمتر در مجامع حاضر شوم و غالباً سعی می کردم با کسی مراوده نداشته باشم.به تدریج که این حالت فزونی می گرفت، به هنگام بیرون رفتن از خانه هراسی در من پدید می آمد که مبادا نگاهم ناخودآگاه به شخصی بیفتد که برای او مقام و منزلتی قائلم ولی چهره برزخی نامناسبی داشته باشد! به همین جهت حتی المقدور می کوشیدم که سرمبه پایین باشد و نگاهم با اشخاص تلاقی پیدا نکند!یک روز که در خلوت خود به " محاسبه نفس " مشغول بودم و حالت مراقبه ای داشتم با خود گفتم: اگر چه در اثر باز شدن چشم برزخی به مراحل بیشتری از یقین قلبی رسیده ام، ولی در عوض نظرم نسبت به برخی اشخاص تغییر یافته و حسن ظن من درباره آنان دارد به سوء ظن مبدل می شود و این از نظر اخلاقی کار درستی نیست! زیرا امکان دارد که در آینده در اثر استغفار و یا انجام اعمال شایسته صورت کریه و زشت برزخی آنان عوض شود ولی من درباره آنان براساس همین صورت فعلی داوری کنم و قائده " استحصاب " را درباره آنان جاری سازم! و مرتکب خطا و اشتباه شوم! لذا در فکر چاره جویی برآمدم و تصمیم گرفتم با مراجعه به اهل بصیرت مشکل خود را برطرف کنم . چند روزی گذشت و یکی از عارفان وارسته و بلند پایه ای که در یکی از شهرهای هند سکونت داشت به قصد زیارت و عتبه بوسی حضرت امیر (ع) به نجف آمد.سال ها بود که او در ایام به خصوصی از سال به نجف می آمد و یک اربعین به ریاضت های شرعی می پرداخت و بعد به شهر و دیار خود بر می گشت، و من چند سالی بود که توفیق آشنایی با او را پیدا کرده بودم و از محضر نورانی اش استفاده می کردم.روزی که او به دیدار من آمد، در همان نگاه اول به حالت من پی برد و به من گفت: به دست آوردن چشم برزخی خیلی دشوار است و از دست دادن آن بسیار آسان! گفتم: طاقت ادامه دادن به این وضع را ندارم! گفت: امروز به قصابی محل مراجعه کن و گوشت گوساله ای بخر و بگو در حیاط خانه در فضای باز آن را بر روی آتش کباب کنند و بعد نوش جان کن! مشکل تو فوراً بر طرف می گردد!طبق دستوری که داده بود عمل کردم، و با فرو بردن اولین لقمه کباب بود که چشم برزخی من بسته شد! و حالت عادی خود را پیدا کردم و بعد از مدت ها نفسی به راحتی کشیدم!پیام ها و عبرت ها1) اغلب بزرگانی که دارای چشم برزخی اند، دوام این حال را به جهاتی خواستار نیستند و مهمترین علت آن را می توان در به هم خوردن نظم طبیعی و روال عادی زندگی آنان جستجو کرد! اگر روزی چشم برزخی شما باز شود و صورت زن و فرزند و بستگان و یاران خود را به گونه ای زشت ببینید که هرگز در عالم خیال هم تصور آن را نمی کردید! چه می کنید؟! اگر شما وارسته و راه رفته ای باشید، راهی جز تحمل این ریاضت اجباری نخواهید داشت! ولی تا کی و تا کجا؟!مگر امکان دارد که انسان شب و روز با افرادی رفت و آمد داشته باشد که غالباً صورت حیوانی دارند نه انسانی؟! و آنان که این حالت را به گونه ای تحمل می کنند که روابط اجتماعی آنان مختل نمی گردد، بسیار نادرند و گفته اند: النادر کالمعدوم!2) این که زیاده روی در مصرف گوشت، کراهت دارد به خاطر آن است که لطافت روح آدمی را از میان می برد و خصلت های حیوانی را در انسان تقویت می کند.زیاده روی نه تنها در مصرف گوشت، که در هیچ امری پسندیده نیست حتی اعمال عبادی! افراط و تفریط در هر کاری انسان را از حالت " اعتدال " خارج می کند و نظم زندگی را از میان می برد و غالبا به کژروی ها و کژفهمی ها می انجامد.کسانی که سرگرم خودسازی و ریاضت های شرعی اند، به اندازه و قدر نیاز از مواد خوراکی از جمله گوشت استفاده می کنند و بیشتر از " گوشت سفید " مانند مرغ وماهی بهره می گیرند تا " گوشت قرمز "، و چون گوشت گوساله در میان انواع گوشت ها از مواد پروتئینی بیشتری برخوردار است، کمتر مورد استفاده افراد صافی دل و صافی ضمیر قرار می گیرد و به خوردن آن چندان رغبتی از خود نشان نمی دهند، زیرا تأثیر فوری آن را در کاهش لطافت روح، به تجربه در یافته اند.3) گشوده شدن چشم برزخی ریشه در صفای " نفس " و لطافت باطنی دارد که به تدریج در اثر انجام اعمال عبادی و تزکیه و مراقبه و محاسبه به دست می آید، ولی به خاطر عمل مکروهی حتی، بی درنگ آسیب می بیند و از صفای درون آدمی می کاهد.4) این مرحله از سیر و سلوک که به سالک چشم برزخی می دهند، اهمیت بسیار دارد و سالک لحظه به لحظه در معرض آزمون الهی قرار دارد. به این مرحله نیز همانند سایر مراحل سلوکی دل نباید بست و هدف نهایی از سیر و سلوک را که رسیدن به سر منزل کمال است، نباید فراموش کرد. باید دید و گذشت و به راهی که در پیش روست توجه داشت، نه راهی که پشت سر نهاده شده است!5) باید به تفاوت درجات سلوکی سالکان عنایت کامل داشت و درباره ی شیوه رفتاری آنان با تأمل و درنگ به داوری نشست. تا منزلت سلوکی مردان خدا را نشناسیم و با اقتضائات هر یک از منازل سلوکی آشنا نباشیم، باید از سخن گفتن درباره ی شیوه سلوکی عارفان الهی و به نقد کشیدن آراء و نظرات آنان پرهیز کنیم.6) به خاطر دارم که روزی در محضر حضرت آقای مجتهدی قدس سره سخن از سیر برزخی سالکان بصیر و روشن ضمیر در همیننشأهدنیوی بود، و آنان به خاطر آن که پیش از فرا رسیدن اجل طبیعی، از خود مرده اند و به تولد دوباره ای نایل آمده اند، سیربرزخی خود را در همین دنیای خاکی آغاز می کنند تا سرانجام به عروج افلاکی نایل آیند: گرچه پابند تنم، جانم ز جانان دور نیست مرغ عاشق در قفس هم سیر گلشن می کند1 حضرت آقای مجتهدی قدس سره می فرمودند:سالک وارسته ی دل آگاهی نیست که ولو به صورت زودگذر، سیر برزخی نداشته باشد و با گشوده شدن چشم و گوش برزخی است که عارف الهی نادیدنی ها را می بیند و ناشنیدنی ها را می شنود.گفتم:مسلماً حضرت عالی نیز از چنین منزلتی برخوردارید. با دیدن چهره زشت برزخی امثال ما به شما چه حالی دست می دهد؟ و چگونه است که با این حال حضور ما را در محضر خود تحمّل می کنید؟فرمودند:آقا جان! محبّان آل الله حساب دیگری دارند! من از لحظه ای که چشم برزخی ام را در نجف اشرف باز کردند، از محضر امیر مومنان علی (ع) درخواست کردم که به هنگام رو به رو شدن با دوستداران شان چشم برزخی را موقتاً از من بگیرند تا حرمت آنان در نزد من محفوظ بماند!آقا جان! ما اجازه نداریم که با چشم برزخی به محبان اهل بیت (ع) بنگریم، و ادب حکم می کند که با چشم حرمت و بزرگی به آنان نگاه کنیم.کدام بنی آدمی است که جز ذوات مقدّس حضرات معصومین و پیامبران الهی (ع) از گناه و یا خطا و یا لغزش در امان باشد؟ در اثر محبت و معرفت واقعی به آل الله (ع) است که انسان از گناه فاصله می گیرد، و تلاش می کند که دچار خطا و لغزش نگردد، و هنگامی که خود را آلوده به معاصی می بیند با توسل به این بزرگواران درهای غفران و رضوان الهی را بر روی خود می گشاید و به همین جهت است که شیفتگان واقعی اهل بیت عصمت (ع) همیشه در معرض رحمت و آمرزش الهی اند و ما اجازه نداریم که با دیده حقارت به آنان بنگریم:به چشم کم به دل خسته شکسته مبینکه در خرابه ما نقش بوالحسن باقی است21و2: محمد علی مجاهدی (پروانه)منبع: در محضر لاهوتیان "جلد دوم"- مولف: محمد علی مجاهدی (پروانه) – انتشارتی مستجار

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #196
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ابراهیم خلیل الله نمرود با دخترش (رعضه) نشسته بودند و منظره آتش انداختن حضرت ابراهیم(علیه السلام) را نگاه می‌كردند.
    دختر نمرود بالای بلندی ایستاد تا ماجرا را به خوبی ببیند، دید كه ابراهیم(علیه السلام) در میان آتش است اما در محوطه آتش، گلستانی ایجاد شده است.
    دختر نمرود گفت: ای ابراهیم این چه حالی است كه آتش تو را نمی‌سوزاند؟
    حضرت ابراهیم(علیه السلام) فرمود: زبانی كه به ذكر خداوند گویا باشد و قلبی كه معرفت خدا در او باشد آتش در او اثر ندارد.
    دختر نمرود گفت: من هم مایل هستم با تو همراه باشم.
    حضرت ابراهیم(علیه السلام) فرمود: بگو لا اله الا الله، ابراهیم خلیل الله و داخل آتش بشو .

    دختر نمرود این جملات را گفت و پا در آتش نهاد و خود را نزد حضرت ابراهیم(علیه السلام) رساند و در حضورش ایمان آورد و به سلامت به جانب پدرش برگشت.
    نمرود با دیدن این منظره تعجب كرد و در عین حال به خاطر ترس از مملكتش دختر را از راه موعظه و نصیحت نزد خود خواند ولی حرف نمرود در دختر اثر نكرد و دستور داد او را در میان آفتاب سوزان به چهار میخ بكشند.
    خداوند مهربان به جبرییل فرمود: بگیر بنده مرا .
    جبرییل رعضه را از آن مهلكه رهانید و نزد حضرت ابراهیم(علیه السلام) آورد.
    رعضه در تمام مشقت‌ها با حضرت ابراهیم(علیه السلام) همراه بود تا آن كه حضرت او را به همسری یكی از فرزندانش درآورد و خدای تعالی فرزندانی به آنها عنایت فرمود كه همه بر مسند نبوت و پیامبری قرار گرفتند.

    منبع:
    خزینه الجواهر، ص663 .

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #197
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مردى‌ نزد امام‌ حسین‌ علیه السلام‌ آمد و عرض نمود:
    "من‌ مردى‌ گناهكارم‌ و از معصیت‌ پرهیز نمى‌كنم‌، مرا پند و اندرز فرمائید"
    امام‌ حسین‌ علیه السلام‌ فرمودند:

    "پنج‌ كار انجام‌ بده‌ و هر چه‌ مى‌خواهى‌ گناه‌ كن‌.
    اول‌: روزى‌ خدا را نخور و هر چه‌ مى‌خواهى‌ گناه‌ كن‌.
    دوم‌: از ولایت‌ و حكومت‌ خدا خارج‌ شو و هر چه‌ مى‌خواهى‌ گناه‌ كن‌.
    سوم‌: جایى‌ را پیدا كن‌ كه‌ خدا تو را نبیند و هر چه‌ مى‌خواهى‌ گناه‌ كن‌.
    چهارم‌: وقتى‌ عزرائیل‌ براى‌ گرفتن‌ جان‌ تو مى‌آید، او را از خود دور كن‌ و هر چه‌ مى‌خواهى‌ گناه‌ كن‌.
    پنجم‌: وقتى‌ مأمور و مالك‌ جهنم‌ مى‌خواهد تو را در آتش‌ بیندازد، در آتش‌ نرو و هر چه‌ مى‌خواهى‌ گناه‌ كن‌.
    (بحار الانوار، ج‌ 78، ص‌ 126)

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #198
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ابوذر غفاری مبارزه با منكرات

    ابوذر غفاري يكي از والاترين اصحاب رسول خدا(ص) بود كه تمام عمر خويش را به مبارزه با كژيها و انحرافات و منكرات سپري كرد و سرانجام در راه دفاع از ارزشهاي اسلام ناب محمدي(ص)، تبعيد به «ربذه» را به جان خريد و در همان صحراي خشك و سوزان در تنهايي و غريبانه جان به جان آفرين تسليم نمود. او با زبان برنده اي كه داشت و شجاعتي كه در تسخير ايمان لبريز او قرار داشت، به امر به معروف و نهي از منكر اقدام مي نمود. ابوذر در زمان عثمان سومين خليفه مسلمين! بامشاهده برخي حيف و ميلها در بيت المال، اعتراض كرد و فرياد امر به معروف و نهي از منكر رابه گوش همگان رساند. در كوچه ها و خيابانهاي مدينه و ميان مردم با خواندن آيات قرآن، خائنان را معرفي مي كرد و از اين راه سعي داشت، خليفه را از ارتكاب منكرات و غارت بيت المال مسلمين باز دارد.
    مرحوم مجلسي (ره) در اين باره مي نويسد: «ابوذر در راهها و خيابانها در ميان مردم مي گفت: كافران را به عذاب دردناك الهي بشارت ده. در حالي كه صدايش را بالا مي برد و اين آيه را تلاوت مي نمود: آنانكه به اندوختن طلا و نقره پرداختند و آن را در راه خدا انفاق نمي كنند، آنان را به عذابي دردناك بشارت ده!(توبه -34) خليفه سوم كه تاب شنيدن سخنان كوبنده ابوذر را نداشت از او خواست كه دست از اين كارها بردارد. ابوذر در پاسخ مي گويد: آيا خليفه مرا از خواندن كتاب خداوند باز مي دارد؟ آيا از عيب جويي كسي كه فرمان خدا را ترك كرده نهي مي كند؟! به خداوند سوگند اگر به واسطه خشم او، خدا را خشنود و راضي سازم، براي من دوست داشتني تر و بهتر است تا اينكه خداوند رابا بدست آوردن رضايت خليفه به خشم آورم!(1)

    1- بحارالانوار، ج 22، ص .414

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #199
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حضرت علی علیه السلام روزی روزگاری، در یک شهر زنی فقیر مشک آب را به دوش کشیده بود و نفس زنان به سوی خانه اش می رفت. مردی ناشناس به او برخورد و مشک را از او گرفت و خودش به دوش کشید. کودکان خردسال زن، چشم به در دوخته و منتظر آمدن مادرشان بودند. در خانه باز شد. کودکان معصوم دیدند، مرد ناشناسی همراه مادرشان به خانه آمده است که مشک آب را به عوض مادرشان به دوش گرفته بود. مرد ناشناس مشک را بر زمین گذاشت و از زن پرسید:«معلوم است، مردی نداری که خودت از چاه آب می کشی. چه شده که بی کس مانده ای؟»
    زن گفت: «شوهرم سرباز بود. علی بن ابی طالب(ع) او را به یکی از مرزها فرستاد و او در آن جا کشته شد. اکنون منم و چند طفل خردسال.»
    مرد ناشناس، سر به زیر انداخت و خداحافظی کرد و رفت. ولی آن روز، برای یک لحظه هم از فکر آن زن و بچه هایش بیرون نمی رفت. مرد شب را نتوانست راحت بخوابد. صبح زود زنبیلی برداشت و مقداری آذوقه، از گوشت و آرد و خرما در آن ریخت و یکراست به طرف خانه دیروزی رفت و در زد.
    - کیستی؟
    - همان بنده خدای دیروزی هستم که مشک آب را آوردم. حالا مقداری غذا برای بچه ها آورده ام.
    - خدا از تو راضی شود و بین ما و علی بن ابی طالب(ع) هم، خدا خودش حکم کند.
    در باز شد و مرد ناشناس داخل خانه شد. اندکی بعد گفت:«اگر اجازه بدهی در خمیر کردن، پختن نان یا نگهداری اطفال به شما کمک کنم.»
    - باشد، ولی من بهتر می توانم خمیر کنم و نان بپزم.
    بعد رفت دنبال خمیر کردن. مرد ناشناس، مقداری گوشت را که خود آورده بود، فوراً کباب کرد و با دست خود به بچه ها خوراند. به دهان هر کدام که لقمه ای می گذاشت، می گفت:«فرزندم! علی بن ابی طالب را حلال کن، اگر در کار شما کوتاهی کرده است.»
    خمیر آماده شد. زن صدا زد:«بنده خدا آن تنور را آتش کن.»
    مرد ناشناس تنور را آتش کرد. شعله های آتش زبانه کشید. چهره خویش را نزدیک آتش آورد و با خود گفت:«حرارت آتش را بچش. این است کیفر آن کسی که در کار یتیمان و بیوه زنان کوتاهی می کند.»
    در همین حال بود که زنی از همسایگان، به آن خانه سر کشید و مرد ناشناس را شناخت. به زن صاحب خانه گفت: «وای به حالت! این امیرالمومنین علی بن ابی طالب(ع) است.»
    زن بیچاره آمد و گفت:« من از شما معذرت می خواهم که از همان ابتدا شما را نشناختم.»
    حضرت علی(ع) گفت:«نه من از تو معذرت می خواهم که در کارشما کوتاهی کردم.»

    برگرفته از کتاب داستان راستان
    اثر: شهید مطهری

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #200
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    برترین بنده خداوند محبوبترین بندگان خدا

    هر روز یكی از فرزندان انصار كارهای پیغمبر را انجام‌ می‌داد. روزی نوبت انس‌ بن ‌مالك بود. ام‌ایمن، مرغ بریانی را در محضر پیغمبر آورد و گفت یا‌ ‌رسول‌الله! این مرغ را خود گرفته ‌‌ام و به خاطر شما پخته ‌ام.
    ‌حضرت دست به دعا برداشت و عرض كرد:
    خدایا محبوبترین بندگانت را برسان كه با من در خوردن این مرغ شركت كند.
    در همان هنگام در كوبیده شد، پیغمبر(ص) فرمود:
    انس! در را باز كن، انس گفت: خدا كند مردی از انصار باشد.
    اما از پشت در علی(ع) را مشاهده كرد، پس گفت: پیغمبر مشغول كاری است، و بر گشت سرجایش ایستاد.
    بار دیگر در كوبیده شد، باز پیغمبر(ص) فرمود: در را باز كن.
    باز انس دعا كرد مردی از انصار باشد، در را باز كرد دید باز هم علی(ع) است،
    انس گفت: پیغمبر مشغول كاری است و برگشت سر جایش ایستاد.
    باز در كوبیده شد، پیغمبر فرمود: انس! برو در را باز كن و او را به خانه بیاور، تو اول كسی نیستی كه قومت را دوست داری، او از انصار نیست.
    من رفتم و علی را به خانه آوردم و با پیغمبر مرغ بریان را خوردند.
    [1]
    آری علی محبوبترین افراد در پیشگاه خدا و پیغمبر(ص) بود و قهراً در نزد شیعیانش بهترین محبوبهاست.
    [2]
    [1] . مستدرك الصحیحین، ج 3، ص 131،
    [2] . شهید مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه علی ـ علیه السّلام ـ، ص 97 و 98.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 20 از 25 نخستنخست ... 10161718192021222324 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/