صفحه 20 از 27 نخستنخست ... 10161718192021222324 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 191 تا 200 , از مجموع 266

موضوع: اشعار و زندگينامه ی وحشــي بافقـــي

  1. #191
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 190

    دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد
    و ز پی آن گریه‌ای بسیار می‌بایست کرد
    حال خود گر عرض می‌کردم به این سوز و گداز
    چاره‌ی کار منش ناچار می‌بایست کرد
    بعد عمری کامدی یک لحظه می‌بایست‌بود
    پرسش حال من بیمار می‌بایست کرد
    امتحان ناکرده خواندی غیر را در بزم خاص
    چند روزی چون منش آزار می‌بایست کرد
    رفتن از مجلس بدین صورت چه معنی داشت دوش
    رنجشی گر داشتی اظهار می‌بایست کرد
    تا شود ظاهر که نام ما نرفت از یاد دوست
    یاد ما در نامه‌ای یک بار می‌بایست کرد
    کار خود بد کردم از عرض محبت پیش یار
    خود غلط کردم چرا این کار می‌بایست کرد
    شب که می‌بردند مست از بزم آن بدخو مرا
    هر چه دل می‌خواست با اغیار می‌بایست کرد
    اینکه وحشی را زدی بر دار کم لطفی نبود
    اولش بسیار منت دار می‌بایست کرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #192
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 191

    سرخی کان ز نی تیر تو پیدا باشد
    رنگ خونابه‌ی خم جگر ما باشد
    رازها دارم و زان بیم که بدنام شود
    می‌کنم دوری از آن شوخ چو تنها باشد
    چون دهم جان کفنم پینه‌ی مرهم گردد
    بسکه از تیغ توام زخم بر اعضا باشد
    ای خوش آن ناز که چون بر سر غوغا باشی
    اثر خنده ز لب های تو پیدا باشد
    چون تو در دیده نشینی نرود اشک بلی
    کی رود طفل زجایی که تماشا باشد
    میرم از دغدغه چون غیر نباشد پیدا
    که مبادا حرم وصل تواش جا باشد
    گل گل از سنگ جنون گشت تن ما وحشی
    آری آری گل دیوانگی اینها باشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #193
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 192


    می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند
    دیگری باشد کجا چندین تحمل می‌کند
    می‌کند فریاد بلبل از کمال شوق باد
    غنچه گویا خنده‌ای در کار بلبل می‌کند
    بر رخ چون زر سرشک همچو سیمم دید و گفت
    این گدا را بین که اظهار تجمل می‌کند
    زلف او دل برد و کاکل در پی جانست وای
    کانچه با جانم نکرد آن زلف، کاکل می‌کند
    می‌کند بی نوگلی خونابه‌ی دل در کنار
    در چمن وحشی چنین دامن پر از گل می‌کند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #194
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 193

    هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد
    چشمم به کف پای کسی سوده نگردد
    آلوده نیم چون دگران این هنرم هست
    کز صحبت من هیچکس آلوده نگردد
    پروانه‌ام و عادت من سوختن خویش
    تا پاک نسوزم دلم آسوده نگردد
    با بلهوس از پاکی دامان تو گفتم
    تا باز به دنبال تو بیهوده نگردد
    وحشی ز غمش جان تو فرسود عجب نیست
    جانست نه سنگست که فرسوده نگردد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #195
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 193

    آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد
    گر چه گستاخیست می‌گوییم پرخوبی نکرد
    با وجود کاروان مصر کز هم نگسلد
    یوسفی دارم که هرگز یاد یعقوبی نکرد
    کشت ما را هجر و یاری بر در سلطان وصل
    جامه‌ی خون بسته‌ی ما بر سر چوبی نکرد
    دورم از مطلب همان با آنکه هرگز هیچکس
    اینقدرها جهد در تحصیل مطلوبی نکرد
    با بلایی چون بلای هجر عمری کرد صبر
    آنچه وحشی کرد هرگز هیچ ایوبی نکرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #196
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض



    غزل 194


    دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند
    چراغی را که این آتش بود مردن نمی‌داند
    دلی دارم که هر چندش بیازاری نیازارد
    نه دل سنگست پنداری که آزردن نمی‌داند
    خسک در زیر پا دارد مقیم کوی مشتاقی
    عجب نبود که پای صبر افشردن نمی‌داند
    عنان کمتر کش اینجا چون رسی کز ما وفاکیشان
    کسی دست تظلم بر عنان بردن نمی‌داند
    میی در کاسه دارم مایه‌ی سد گونه بد مستی
    هنوز او مستی خون جگر خوردن نمی‌داند
    بخند، ای گل کز آب چشم وحشی پرورش داری
    که هر گل کو به بار آورد پژمردن نمی‌داند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #197
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند

    سراپا چشم حسرت گردد و سوی کسی بیند


    ز روی خویشتن هم شرم می‌آید مرا تا کی

    کسی بنشیند و از دور در روی کسی بیند


    نه مغروری چنانم کشت کز دل چون کشد خنجر

    سری پیش افکند در چاک پهلوی کسی بیند


    فلک گو استخوان پیش سگ افکن ناتوانی را

    که فرساید ز حسرت چون سگ کوی کسی بیند


    کسی داند که وحشی را چه برق افتاد در خرمن

    که داغی بر جگر از تندی خوی کسی بیند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #198
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید

    کلاه کج نهد از ناز و بر سرگذر آید


    رسید بار دگر بار حسن حکم چه باشد

    دگر که از نظر افتد که باز در نظر آید


    ز سوی مصر به کنعان عجب رهیست که باشد

    هنوز قافله در مصر و قاصد و خبر آید


    کمینه خاصیت عشق جذبه‌ایست که کس را

    ز هر دری که پرانند بیش ، بیشتر آید


    سبو به دوش و صراحی به دست و محتسب از پی

    نعوذبالله اگر پای من به سنگ بر آید


    مگو که وحشیم آید ز پی اگر بروم من

    چه مانعست نیاید چرا به چشم و سر آید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #199
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید

    یکروزه مهر بین که به عشق و جنون کشید


    آن آرزو که دوش نبودش اثر هنوز

    بسیار زود بود به این عشق چون کشید


    فرهاد وضع مجلس شیرین نظاره کرد

    برجست و رخت خود به سوی بیستون کشید


    خود را نهفته بود بر این آستانه عشق

    بیرون دوید ناگه و مارا درون کشید


    آن نم که بود قطره شد و قطره جوی آب

    وز آب جو گذشت به توفان جنون کشید


    زین می به جرعهٔ دگر از خود برون رویم

    زین بادهای درد که از ما فزون کشید


    وحشی به خود نکرد چنین خوار خویش را

    گر خواریی کشید ز بخت زبون کشید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #200
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید

    خنجر پرخون به دست شیر شکاری رسید


    بیهده ابرش نتاخت اینطرف آن ترک مست

    تیغ به دست اینچنین از پی کاری رسید


    رخش دوانی ز پیش، اشک فشانی ز پی

    تند سواری گذشت ، غاشیه داری رسید


    داغ جنون تازه گشت این دل پژمرده را

    سخت خزانی گذشت، خوب بهاری رسید


    وحشی ازین موج خیز رست ولی بعد مرگ

    غوطه بسی زد به خون تا به کناری رسید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 20 از 27 نخستنخست ... 10161718192021222324 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/