همه چيز از جايی شروع شد
که گفتی دوستم داری
گاهی برای يک عمر بلاتکليفی
بهانه ای کافيست
...
همه چيز از جايی شروع شد
که گفتی دوستم داری
گاهی برای يک عمر بلاتکليفی
بهانه ای کافيست
...
دست من نيست گاهي وقتا روزم آفتابي نميشه
حتي با معجزه ي عشق آسمون آبي نميشه
دست من نيست گاهي وقتا تلخ و بي حوصله مي شم
بين ما بين من و تو من خودم فاصله مي شم
دست من نيست...دست من نيست
يه شبايي باد و بارون ميزنه به برگ و بارم
اون شبا هواي آشتي حتي با خودم ندارم
يه روزاي ابر تيره منو ميبره از اينجا
مي بره اونوره ديروز گم مي شم اون دور دورا
مي دونم گاهي بلور قلبتو مي شکنه حرفام
صبر تو به سر رسيده از من و سرگشتگي هام
با گذشت به من نگاه کن تو که مي بيني چه تنهام
رو نگردون از من اي خوب اگه بدترين دنيام
وقتي که دور مي شم از تو اي هواي مهربوني
غمو تو چشات مي بينم اما اي کاش که بدوني
من گمشده.....من بد....با همه سرگشتگي هام
تو را از هميشه بيشتر
بيشتر از هميشه مي خوام
اگر به خانه*ی من آمدی برایم مداد بیاور
مداد سیاه
می*خواهم روی چهره*ام خط بکشم تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم
یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!
یک مدادپاک کن بده برای محو لب*ها
نمی*خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!
شخم بزنم وجودم را ... بدون این*ها راحت*تر به بهشت می*روم گویا!
یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد
و بی*واسطه کمی بیاندیشم!
نخ و سوزن هم بده، برای زبانم
می*خواهم ... بدوزمش ... اینگونه فریادم بی صداتر است!
قیچی یادت نرود، می*خواهم هر روز اندیشه* هایم را سانسور کنم!
پودر رختشویی هم لازم دارم برای شستشوی مغزم!
مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند
تا آرمان*هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.
می*دانی که؟ باید واقع*بین بود !
صداخفه *کن هم اگر گیر آوردی بگیر!
می*خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،
برچسب فاحشه می*زنندم
بغضم را در گلو خفه کنم!
یک کپی از هویتم را هم می*خواهم
برای وقتی که ...... به قصد ارشاد،
فحش و تحقیر تقدیمم می*کنند، به یاد بیاورم که کیستم!
ترا به خدا ... اگر جایی دیدی حقی می*فروختند
برایم بخر ... تا در غذا بریزم
ترجیح می*دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !
سر آخر اگر پولی برایت ماند
برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،
بیاویزم به گردنم ... و رویش با حروف درشت بنویسم:
من یک انسانم
ای ستاره ،ای ستاره ی غریب
ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم ،
پس چرا به دادما نمی رسد؟
ما صدایی گریه مان به آسمان رسید
از خدا چرا صدا نمی رسد ؟
کی با اشکای تو یه اسمون ستاره ساخت کی بود که به نگاه تو دلش رو عاشقونه باخت
کی بود که با نگاه تو
خواب و خیال عشق و دید
کی بود که واسه تو از همه دنیا دل برید
نگو کی بود کجایی بود
اون که برات دیوونه بود
رو خط به خط زندگیش از عشق تو نشونه بود
من بودم اون که دلش رو ساده
به پای تو گذاشت
اون که واسش بودن تو به غیر غم چیزی نداشت
من بودم اون که دل اخر عشق تو رو خوند
اون که به جای عاشقی حسرتشو به دل نشوند
حسرت دوست داشتن تو همیشگی بود
چشمانم تو را می خواهند تا به ان ها راه و رسم گریه کردن را بیاموزی
لبانم صدایت می زنند تا به ان ها
بگویی چگونه بخندند
دستهایم به سویت دراز است
که انها را به سوی شهر عشق ببری
اما نمی دانم چرا پاهایم با تو همراه نیست
که بخواهی به خاکسترم بنشانی؟
ساز دهنی ام را بی حضور تو به دهانم می گذارم و سرخوش از عشقت نوای خاموش قلبم را می نوازم
تا شاید نسیم صدایم را به تو برساند
و باز تو را به یاد قلب سوخته ام بیندازد
گر چه خیلی دیر است اما
هنوز هم چشم به راه جاده ای هستم
که از ان به اسمان ها پیوستی
و هیچ کبوتری خبر از برگشتنت نیاورد و
باز هم کنار جاده بی حضور تو می نوازم
ديوانـ ـ ــه كسـ ـ ــي اسـ ـت
كه معشـ ـ ــوق را
در مجـ ـ ــاورت
آغـ ـ ــــوش ديگـ ـ ــري
ببينـ ـ ــد و بـ ـ ــاز برايـ ـش
بنويسـ ـ ــد !
مـ ـن اگـ ـر
ديوانـ* ـ ــه نبـ ـ ــودم ،
اينجـ ـ ــا نبـ ـ ــودم !
ميـ ـان ايـ ـن همـ ـ ـه
دل سـ ـ ــنگ ...
مثـ ـ ــل تـ ـ ــو ...!
آنروز ..
تازه فهمیدم ..
در چه بلندایی آشیانه داشتم...
وقتی از چشمهایت افتادم...
هنوز دست و پای دلم درد می کند ..
چقدر شکستن سخت است ...
وقتی تو داری نگاه می کنی
آنروز ..
تازه فهمیدم ..
در چه بلندایی آشیانه داشتم...
وقتی از چشمهایت افتادم...
هنوز دست و پای دلم درد می کند ..
چقدر شکستن سخت است ...
وقتی تو داری نگاه می کنی
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)