صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 28

موضوع: نگاهی به: برتولت برشت

  1. #11
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شعری از برتولت برشت
    ترجمه‌ی بهروز مشیری


    1
    چون غرق شد و به زیر آب فرو رفت
    و از رودها و شط‌ها گذشت
    فیروزه‌ی آسمان بس شگفت می‌درخشید
    گفتی آسمان باید تن بی‌جان او را نوازش دهد.


    2
    خزه‌ها و جلبک‌ها به تنش پیچید
    تا تن بی‌جانش کم کم سنگین‌تر شد.
    ماهیان، بی‌پروا، گرد او شنا می‌کردند
    و گیاه و جانور، آخرین سفرش را دشوارتر.


    3
    و آسمان شام‌گاه، همچون دود، سیاه شد
    و شب، نور را به یاری ستارگان زنده نگه داشت.
    اما، بامداد، بازآمد تا او را
    باز هم صبح و شبی باشد.

    4
    و چون تن پریده رنگش در آب گندید
    چنین شد که خدا نیز سرانجام او را فراموش کرد،
    نخست چهره‌اش، سپس دست‌هایش، و آن‌گاه گیسوانش
    با بسیاری لاشه‌ها، لاشه‌ای شد در رودها.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #12
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    به همه آن چيزها كه حس مي كني
    به همه آن چيزها كه احساسشان مي كني كمترين اهميتي نده
    گفته است بدون تو نمي تواند زندگي كند تو اما بيانديش كه در ديدار دوباره
    تو را به جا خواهد آورد؟!
    ...لطفي در حقم كن و خيلي زياد دوستم نداشته باش
    از آخرين باري كه دوستم داشتند به بعد حتي كمترين محبتي نديدم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #13
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مي خواهم با کسي رهسپار شوم که دوستش مي دارم


    نمي خواهم بهاي اين همراهي را با حساب و کتاب بسنجم


    يا در انديشه خوب و بدش باشم


    نمي خواهم بدانم دوستم مي دارد يا نه


    مي خواهم بروم با آنکه دوستش مي دارم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #14
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شعری از برتولت برشت
    ترجمه‌ی بهروز مشیری


    1
    چون غرق شد و به زیر آب فرو رفت
    و از رودها و شط‌ها گذشت
    فیروزه‌ی آسمان بس شگفت می‌درخشید
    گفتی آسمان باید تن بی‌جان او را نوازش دهد.


    2
    خزه‌ها و جلبک‌ها به تنش پیچید
    تا تن بی‌جانش کم کم سنگین‌تر شد.
    ماهیان، بی‌پروا، گرد او شنا می‌کردند
    و گیاه و جانور، آخرین سفرش را دشوارتر.


    3
    و آسمان شام‌گاه، همچون دود، سیاه شد
    و شب، نور را به یاری ستارگان زنده نگه داشت.
    اما، بامداد، بازآمد تا او را
    باز هم صبح و شبی باشد.

    4
    و چون تن پریده رنگش در آب گندید
    چنین شد که خدا نیز سرانجام او را فراموش کرد،
    نخست چهره‌اش، سپس دست‌هایش، و آن‌گاه گیسوانش
    با بسیاری لاشه‌ها، لاشه‌ای شد در رودها.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #15
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    به همه آن چيزها كه حس مي كني
    به همه آن چيزها كه احساسشان مي كني كمترين اهميتي نده
    گفته است بدون تو نمي تواند زندگي كند تو اما بيانديش كه در ديدار دوباره
    تو را به جا خواهد آورد؟!
    ...لطفي در حقم كن و خيلي زياد دوستم نداشته باش
    از آخرين باري كه دوستم داشتند به بعد حتي كمترين محبتي نديدم.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #16
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مي خواهم با کسي رهسپار شوم که دوستش مي دارم

    نمي خواهم بهاي اين همراهي را با حساب و کتاب بسنجم

    يا در انديشه خوب و بدش باشم

    نمي خواهم بدانم دوستم مي دارد يا نه

    مي خواهم بروم با آنکه دوستش مي دارم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #17
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مادرم
    هنگامي كه در تنش خانه داشتم
    به شهرهايم آورد.و سرماي جنگل‌ها
    تا روز مرگ در من خواهد ماند

    2

    در شهر آسفالت ساكنم، و از روز ازل
    در بند آيين مرگ
    با روزنامه و توتون و عرق
    بدبين و تنبل و سرانجام،راضي

    3

    با مردم، مهربانم
    به سنت ايشان، كلاهي اطو شده بر سر مي‌گذارم
    مي‌گويم:آنها جانوران بسيار گندي هستند
    و مي‌گويم:مهم نيست. من خود نيز چنينم

    4

    روي صندلي‌هاي راحتي،پيش از نيمروزها
    چند زن را كنار خويش مي‌نشانم
    و خاطر آسوده نگاهشان مي‌كنم و مي‌گويم
    درمن كسي هست كه بر او اميدي نمي‌توان بست

    تنگ غروب،مردان را گرد خود مي‌آورم
    ما يكديگر را "نجيب‌زاده" مي‌ناميم
    آنها پاهايشان را روي ميز من دراز مي‌كنند
    و مي‌گويند:"وضع ما بهتر خواهد شد."و من
    نمي‌پرسم:كي؟

    6

    بامدادان در فلق خاكستري،كاج‌ها عرق مي‌ريزند
    و حشره‌ها و پرنده‌هايشان مويه سر مي‌دهند
    در شهر،در اين ساعت،پياله‌ام را تهي مي‌كنم
    و ته سيگارم را
    به دور مي‌افكنم؛و نگران به خواب مي‌روم

    7

    ما، نسلي سبكسر
    در خانه‌هايي كه ويران ناشدني مي‌نمود،نشسته‌ايم
    ما آلونك‌هاي بلند بالاي
    جزيره مانهاتان
    و آنتن‌هاي باريكي را كه مايه‌ي سرگرمي
    اقيانوس اطلس‌اند
    اين چنين ساختيم

    8

    از اين شهر‌ها آنچه بر جاي مي‌ماند تنها باد است
    كه در لابه‌لاي آنها مي‌وزد
    خانه براي شكم‌پرست، شادي‌بخش است
    اوست كه آن را تهي مي‌كند
    ما نيك مي‌دانيم كه رفتني هستيم
    و پس از ما چيز باارزشي نخواهد آمد

    9

    و به هنگام زلزله-كه خواهد آمد
    اميد،كه نگذارم بر اثر تلخكامي
    سيگارم خاموش شود
    من،برتوات برشت،له شده در شهر‌هاي آسفالت
    دير زماني پيش از اين، در تن مادرم، از جنگل‌هاي سياه
    فرا آمده‌ام

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #18
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض




    30آوریل سال 1898 میلادی، برتولد برشت نویسنده، شاعر و مشهورترین نمایشنامه نویس معاصر آلمان درگذشت. او در دوران جنگ جهانی اول در بیمارستانهای ارتش خدمت و پرستاری می کرد و مشاهده وضع تأثیر انگیز بیمارستانها و بیماران هر گونه حس میهن پرستی را در او از بین برد. اشعار برشت نیز لحن تند و تلخی دارد که از همان اوضاع نابسامان دوران جنگ سرچشمه می گیرد. از آثار برتولد برشت «زندگی گالیله، طبل در شب و پونتیلا و خدمتکارش» را می توان نام برد.

    شرح زندگی نامه برتولت برشت



    "برتولت برشت" شاعر بزرگ و انسان دوست در نهم فوریه سال 1898 در "آوسبورگ" آلمان متولد شد و در سال 1956 بعد از چهل سال مبارزه بی وقفه علیه دشمنان بشریت و جنگ بی امان و پی گیر، بر ضد جنگ و جنگ افروزان در سن 58 سالگی در زادگاه خود آلمان دیده از جهان فروبست.

    "برشت" از کودکی علاقه زیادی به آموختن علوم طبیعی داشت و با این انگیزه به زودی در این رشته فارغ التحصیل شد. در این ایام در میهن وی، نازیسم قدم برقله ی رفیع قدرت می نهاد و با به قدرت رسیدن آنها، اندیشه های انسانی به بند کشیده می شد و جنگ عقاید در بحبوحه بحران قرار گرفته بود. در این دوران یا می باید به دشمنی با بشریت و مظاهر آن و به خصوص با آنچه شریف و زیباست برخاست و در صف ماجراجویان نازیسم قرار گرفت و یا به انسانیت و به زندگی و وجدان بشری که بی رحمانه به نابودی می گرایید گرایش یافت، در صورت اول شخص منصب و شهرت، تقرب و نعمت و راحتی می یافت؛ ولی در دومین وجه مرگ و زندان و ***جه بود، لیکن "برتولت" بی تردید راه دوم را برگزید. او مردی نبود که به خدمت شیطان کمر بندد و همین روحیه او باعث شد سلاح خود را بر گرفت و به راه یزدان رفت و سلاح نیرومندش نبوغ او بود.



    "برشت" برای بهروزی و کامکاری آدمیان نیرویی جاودان یافت، او هرگز تا آخرین نفس با اسلحه خود وداع نکرد. او حماسه عظیم انسانیت را خلق کرد. او درخشان ترین حماسه های عظیم انسانیت را خلق کرد و آفریدگار درخشان ترین حماسه های تاریخ بشری بود. "برشت" هرگز به ادبیات به عنوان یک مقوله تجملی نمی نگریست بلکه نقش برنده اسلحه خود را خوب می شناخت. "برشت" در سال 1933 از چنگ گشتاپو گریخت و در خارج آلمان به انتشار نشریه ضد نازی "ورست" پرداخت لیکن هیتلر می رفت تا با مرگ و خون قطعه ی اروپا را در کام کشد و با وجود این شرایط "برشت" ناچارا به آمریکا مسافرت کرد و تنها دو سال پس از جنگ بود که به زادگاه خود مراجعت کرد.



    "برشت" و "ریلکه" دو شاعر بزرگ آلمان هستند که محبوبیت آنان را از دو سوی مختلف، کمتر شاعری در زمان حیات یافته است. وی یک هنرمند بود و گر چه دید هنری اش بسیار تغییر یافت اما وجدان او هرگز دچار لغزش نشد؛ شعر او ابتدا از ادراکات متافیزیکی سرچشمه می گرفت، اما پس از مدتی اندک، جهان بینی اجتماعی یافت و رویای سوسیالیسم که در آن زمان تئوری آن به تخیلی زیبا شباهت داشت، "برشت" را به سوی خود جلب کرد. در جنگ جهانی اول "برشت" کار شاعری را آغاز کرد و در جنگ دوم هنر او همه گیر شده و او در اوج شهرت قرار داشت. در آغاز کار او، مکاتب نوین هنری اصول کهنه رادر هم شکسته برای خود جایی باز می کردند. "برشت" نیز در ابتدا تحت تاثیر "ناتورالیسم" قرار گرفت. در آثار این دوران وی حرمان و شک و تلخی و ناکامی از نابسامانی ها را می توان دید.



    لیکن دیری نپایید که این شیوه را رها کرد و اولین اندیشه های اجتماعی و بشر دوستی در وی جوانه زد! خود وی می گوید:

    « ... من با مردم ساده و عامی پیمان می بندم، به سرم کلاهی پشمین از آن که آنها بر سر می نهند می گذارم، می گویید آنها حیوانهایی متعفن و کثیفند، چنین نیست؟ خوب . منهم مثل آنانم...»

    و سپس از نظر شیوه کار به اکسپرسیونیسم گروید. "برشت" پیشرو "درام حماسه ای" است، ترانه های او از توده های ملت آلمان مایه گرفته و شکوه کتاب های مقدس و زیبای درام یونان را زنده می کند. از "برشت" نمایشنامه ها و اشعار و رمانهای زیادی بجا مانده است که معروفترین آنها عبارتند از:

    "زندگی گالیله" ، "طبل درشب"، "پونتیلا و خدمتکارش ماتی"، "محکومیت لوکولوس" و "رویای سیمون ماشار".

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #19
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نخست برای گرفتن کمونیست ها آمدند
    من هیچ نگفتم
    زیرا من کمونیست نبودم
    بعد برای گرفتن کارگران و اعضای سندیکا آمدند
    من هیچ نگفتم
    زیرا من عضو سندیکا نبودم
    سپس برای گرفتن کاتولیک ها آمدند
    من باز هیچ نگفتم
    زیرا من پروتستان بودم
    سرانجام برای گرفتن من آمدند
    دیگر کسی برای حرف زدن باقی نمانده بود
    «برتولد برشت»

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #20
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    من برتولت برشت ، از جنگلهاي سياه مي آيم


    مادرم، هنگاميکه در زهدانش بودم ، به شهرم آورد


    و سرماي آن جنگل ها هنوز در من است


    و تا روز مرگ نيز در من خواهد ماند



    پياده روها را چون خانه خود دوست ميدارم


    از همان آغاز بچربزباني آغشته بودم و نيز


    بسوگند روزنامه ها ، توتون و براندي


    شکاک، تنبل ، و با اينهمه در نهايت، راضي ام


    با مردم دوستي ميکنم و چون ديگران


    شاپو بر سر مي نهم


    ميگويم: آنان شگفت جانوران متعفني هستند


    و سپس ميگويم : مهم نيست، من نيز چنينم.




    پيش از ظهر ها توي صندلي راحتي ام


    ميان دو زن، مينشينم


    و با بي قيدي به آنها خيره ميشوم و ميگويم


    من مردي هستم که نميتوانيد به او تکيه کنيد


    نزديکي هاي عصر ، عده اي را دور خودم جمع ميکنم


    بهم ميگوييم آقا


    آنها پاهايشان را روي ميز من ميگذارند


    و ميگويند :اوضاع بهتر خواهد شد


    و من نميپرسم کي؟


    نزديک صبح که درختان صنوبر در نور خاکستري بشبنم مي نشينند


    و پرندگان، انگل درختان، شروع به جير جير ميکنند


    در اين ساعت ، در شهر ، من ليوانم را خالي ميکنم


    پيپم را کناري ميگذارم و ناآرام ميخوابم


    نسل دمدمي مزاجي هستيم


    در خانه هايي زندگي ميکرديم که ميگفتند ويراني ناپذير است


    همانطور که عمارات بلند جزيره ي مانهاتان را مي ساختيم


    و بهمانگونه که آنتن هاي نازک بر درياي آتلانتيک پل مي زدند


    از اين شهر ها ، تنها بادي که از ميان آنها درگذر است بر جاي ميماند


    خانه سورچران را خوشحال ميکند: آنرا خا لي کرده است.


    ميدانيم که ما بدلي هستيم


    و پس از ما، براستي هيچ بر جاي نخواهد ماند


    بزمين لرزه هاي آينده بايد اميد بست


    نخواهم گذاشت که شرنگ ، آتش سيگارم را خاموش کند


    من ، برتولت برشت


    که مدتها پيش در درون مادرم، باين جا آمده ام


    در شهرهاي سيماني سرگردانم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/