صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 32

موضوع: شگفتى هاى آفرينش در كلام اهل بيت (عليهم السلام)

  1. #11
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    اولين پيشنهاد نحوه ى مسواك زدن
    اذا استكتم فا ستاكوا عرضا اگر خواستيد مسواك بزنيد مسواك را به عرض بزنيد يعنى از بالا و پايين ببريد: آن حضرت روش مسواك زدن را مشخص مى كند كه به طور عمودى و نه افقى است و پس از سالها تحقيق، دانشمندان و متخصصان داندانپزشكى، اكنون كمتر از پنجاه سال كه اين گفته پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) ثابت شده است كه افقى زدن باعث آسيب رساندن به سطح ريشه ها و حساس شدن دندانها و از طرفى هم باعث عريان شدن سطح ريشه دندآنها است، ضمن اين كه تميزى كامل هم حاصل نمى شود ولى بعرض مسواك زدن بر خلاف تمام اين ها، امرى استاندارد و مفيد واقعى سلامتى دندان است.
    نكته: روشهاى علمى در هر زمينه آن چنان ساده و به آسانى به دست نيامده و با تلاش فراوان محققان و انديشمندان و با گذشت زمان بود كه به آخرين و بهترين نظريه ها رسيده و تكامل يافته است و خوشبختانه در سخنان معصومين كلامى بيان مى شود كه با آخرين نظريه ها و علمى ترين و استانداردترين موارد علمى جديد، مطابق و برابر است و آن هم بيانات آن ها در زمانى گفته شده كه مقدمات و زمينه هاى ساده و اوليه علوم مختلف به وجود نيامده بود.
    فى السواك ثمانيه خصال: يطيب الفم، و يشد اللثه، و يجلوا البصر، و يذهب بالبلغم، و يفرح الملائكه، و يرضى الرب، و يزيد فى الحسنات، يصح المعده (59)
    در مسواك زدن هشت فايده و خوبى هست: دهان را پاكيزه و خوشبو مى كند و لثه را محكم كند، و چشم را روشن تر كند و بلغم را ببرد يعنى سينه را تميز مى كند، و فرشتگان را خوشحال كند، و پروردگار را خوشنود سازد، و اعمال خوب را بيفزايد و باعث نيكويى بيشتر مى شود، و معده را سالم و به صلاح آورد.
    پس از تحقيقات و آزمايشات مكرر در زمانها و مكانهاى متفاوت، پژوهشگران متوجه تركيبات و مواد فراوانى كه در مسواك سنتى وجود دارد علاوه بر سلامتى دندان، تاءثير زيادى بر لثه دارد و باعث سفت شدن لثه و از بين رفتن خونريزى مى شود و امروزه با شيوه جديد وجود دارد اوضاع به كلى تحت كنترل مى گردد
    و يصح المعده (60) و معده را سلامتى مى دهد، بيمارى معده و روده اثنا عشر پس از سالها تحقيق، توسط كارشناس علوم پزشكى به تازه گى ثابت شده كه بيش از نود درصد موارد، منشاء عفونى دارد از قبيل زخم معده و روده به عنوان بيمارى عفونى درمان مى شود، و مسواك زدن يكى از موارد پيشگيرى از بيمارى معده و روده به حساب مى آيد.
    و يجلوا البصر(61) و بينايى را جلوه بهتر مى دهد، البتهه هنوز بر اين حقير معلوم نيست كه چگونه مسواك زدن بر روى رؤيت و قوه ى ديد اثر مى گذارد، اما اين امر مانند اثرات ديگر مسواك زدن، با گذشت زمان و تحقيقات علمى بيشتر، آن گاه ارتباط مسواك زدن را با قوه ى ديد مشخص ‍ خواهد شد كه اين هم باز يكى از نكته هاى خوب نهفته در سخنان پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) است كه براى همه جلوه گر خواهد شد.
    و يذهب بالبخر(62). بوى دم و متعفن دهان را مى زدايد)). پس ‍ بهترى راه زدودن بوى دهان مسواك زدن است.
    اولين پيشنهاد درباره ى روزانه چند بار مسواك زدن
    لو لا ان اشق على امتى لامرتهم بالسواك عند كل صلاه (63) اگر نه مايه رنج امت خويش مى شدم دستورشان مى دادم كه هنگام هر نماز مسواك كنند. هر روز پنج بار نماز واجب به جا مى آوردم، پس حداقل پنج بار در ساعتهاى مختف روز و شب، مسواك زدن، اين كار باعث كنترل تعداد ميكروبهاى دهان به طور دائم مى شود و تضمين سلامتى آن در اين صورت حتمى است و پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) مسواك زدن را از نظر خوبى و اهميت آن، به وقتهاى نمازها ربط داده و اين نشانه اهميت آن در آيين اسلام است و لزوم طهارت و پاكيزگى دهان، مسواك زدن را بانماز كه آيين الهى است مى بايستى انجام شود و در مقابل خداوند با دهانى تميز به نياييش او بنشينيم، و آنگاه خداوند اين عبادت را مى پسندد.
    مسواك زدن بهترين راه خوشبويى دهان
    طيبوا افواهكم بالسواك (64): دهانهاى خويش را با مسواك زدن پاكيزه و خوشبو كنيد. مسواك زدن باعث طعم خوب دهان مى شود و بسيارى از افراد كه مسواك نميزنند هميشه از اين امر كه زمره دهانشان بد است و احساس ناراحتى مى كنند و اين به خاطر فاعليت و رشد ميكروبها است كه مسواك زدن، اين ناراحتى را برطرف مى كند.
    تخللوا فانه نظافه و النظافه تدعوا الى الايمان و الايمان مع صاحبه فى الجنه (65): دندانها را تميز كنيد زيرا مايه نظافت است و نظافت، آدم را به ايمان همواره دعوت مى كند و ايمان با صاحب خود جايگاهش در بهشت خواهد بود.
    السواك و التعطر من سنن المرسلين (66) مسواك و عطر زدن از سنت و روش پيامبران است.
    السواك من الفطره (67) مسواك زدن اقتضاى در خور طبيعت و فطرت انسان است.
    عليكم بالسواك فانه مطيبه للفم مرضات للرب (68) كنيد كه آن مايه پاكيزگى و خوشبويى دهان و رضاى پروردگار است.
    اءلسواك يزيد الرجل فصاحه (69) مسواك زدن فصاحت و خوش ‍ سخنى فرد را افزون كند.
    وقتى يك فرد دهانش خشبو و دندانهايش تميز است خواه ناخواه او در سخن گفتن دلى محكم تر و خوشبينى بيشتر در خود احساس مى كند كه همين باعث جراءت و تشويق بيشتر در سخن نيك و شايسته گفتن مى انجامد و آثار پاكيزگى در واقع قوت قلبى براى سخن گو است بر خلاف آن ها كه دندانى بد منظره و دهانى بد بو دارند همواره خود را به عقب مى كشند و كمتر سخن مى گويند تا مبادا تنفر ديگران را از خود مشاهده كنند كه در نهايت در سخنان خيلى نامعلوم و ناماءنوس او آشكار شود.
    و باز هم در جايى ديگر پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) تاءيد دارد كه اءلسواك مجلاه للبصر مسواك كردن باعث روشنى چشم و جلوه بهتر آن است. و در جاى ديگرى از آن حضرت نقل شده است:
    عليكم بالسواك فنعم الشى ء اءلسواك: يشد اللثه و يذهب بالبخر و يصلح المعده و يزيد فى درجات الجنه و يرضى اءلرب و يسخط الشيطان (70)
    همواره بر شما باد مسواك زدن كه آن كار بسيار نكويى است مسواك كردن، لثه ها را سفت مى گرداند و بوى بد دهان را بر طرف مى نمايد و معده را سالم نگه مى دارد و در درجات و مرتبه آدمى در بهشت مى افزايد و خداوند را خوشنود مى سازد و شيطان را از خود خشمگين مى كند.
    پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) درباره ى درباره ى اهميت مسواك زدن، سخنانى در ابعاد وسيعتر و فراتر از نظافت و سلامتى براى ما بيان مى كند:
    ركعتان بسواك افضل من سبعين ركعه بغير سواك
    دو ركعت نماز با دندانى مسواك زده بهتر از هفتاد ركعت نماز بدون مسواك زدن است.
    پيشگيرى براى حفظ سلامتى
    اهميت پيشگيرى، بيشتر و بهتر از درمان و تلاش براى خلاصى از درد و رنج مرضى است كه انسان را مدتى درگير و ذليل آن باشد.
    پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان ما، درباره ى طب و سلامتى، سخنان و راهنمايى هاى بسيارى بيان نموده اند، و اگر گفته هاى آن ها را در اين باره، فرضا يك جا بخوانيم، مى بينيم كه بيشتر گفتار آن ها، سفارشاتى است كه درباره ى پيشگيرى و جلوگيرى از عواملى است كه تا انسان مبتلا به درد و مرضى نشود و به يقين كه اين فكر، عاقلانه و منطقى است چون وقتى كه انسان مريض شود و پس از چند روز معالجه و تحمل درد و مشكلات، آن گاه بهبود يابد بهتر است يا پرهيز و پيشگيرى براى گفتار نشدن به درد و مرضى است؟ - طبعا هر آدم عاقلى، حفظ و مراقبت سلامتى خود، آن هم با پيشگيرى و پرهيز را مى پسندند و مى خواهد كه هميشه سالم و خوش باشد.
    قال اءمير المؤ منين (عليه السلام) للحسن (عليه السلام): يا بنى الا اعلمك اربع خصال تستغنى بها عن الطب، فقال الحسن (عليه السلام) بلى يا اءميرالمؤ منين، قال على (عليه السلام) لا تجلس على الطعام ال و انت جائع و لا تقم عن الطعام الا و اءنت تشتهيه، وجود الوضغ، و اذا نمت فاءعرض نفسك على الخلاء، فاذا استعملت هذا استغنيت عن الطب.
    حضرت على (عليه السلام) به امام حسن (عليه السلام) فرمود:
    فرزندم آيا مى خواهى كه تو را به چهار خصلت ياد دهم كه به توسط آن، از دارو و درمان بى نياز باشى، امام حسن (عليه السلام) فرمودند: بلى يا اميرالمؤ منين، حضرت على (عليه السلام) فرمود: هيچگاه بر سفره غذا منشين مگر اين كه گرسنه شوى، و هيچ گاه بر سفره غذا سير نخور و برخيز با اين كه هنوز ميل به آن دارى، و هميشه به ياد خوب جويدن غذا باش، و قبل از خوابيدن، حتما به دستشويى برو.
    بهترين پند و راهنمايى، آن است كه پدر دلسوز و مهربان، فرزند خود را سفارش به مواظبت و مراقبت از سلامتى خود كند.
    وقتى كه انسان گرسنه شود نشان دهنده احتياج بدن به غذا است و بدين جهت معده با علائم و احساس گرسنگى، طلب غذا مى كند و اين يك قاعده طبيعى سيستم بدن ما است به خواهش نياز بدن و سلامتى مى بايستى جواب بدهيم و در صورت گرسنه نبودن يعنى احتياج به غذا نداشتن است و در اين صورت با خوردن غذا، فشار و بار سنگين به معده وارد كردن و ضربه اى به سلامتى است.
    بايد بدانيم كه ظرفيت معده محدود است ولى هوس اشتها بسيار، پس لازم است كه به هوسها، اعتنا نكنيم و شرايط ظرفيت معده را در نظر بگيريم چون پرخورى، توانايى معده باى هضم اين غذا ندارد و ممكن است كه عوارضى جنبى زيان آور براى سالمتى دارد و انسان براى سالمتى و نشاط خود، حتما به يك معده سالم نيازمند است و اگر معده بر اثر پرخورى خسته و ضعيف شد آنگاه توانايى جذب ويتامينها از غذاهاى خورده شد ندارد كه در نتيجه آن، انرژى كافى به تمام اعضاء و جوارح بدن ما نمى رسد و آثار ضعف و نارسايى آشكار مى شود و حرف و سستى بدن است.
    لقمه ها را خوب جويدن براى سلامتى معده شرط اساسى است و اسن وظيفه دندانها است كه لقمه ها را خوب بجوند و كار دندانها را به معده واگذار نكنيم و اكنون به دو نكته از فوائد بسيار خوب جويدن بدانيم، با خوب جويدن در واقع طولانى تر شدن مدت لذت از خوراكيها و نعمتهاى الهى است، و با خوب جويدن، غذا نرم و خورد مى شوند و با ترشح بزاق دهان، غذاها نرم و مرطوب و باندازه كافى براى كار معده مناسب مى شود.
    مى دانيم كه خواب راحت براى سلامتى بدن و روان لازم است و قبل از خوابيدن، مراجعه به دستشويى و تخليله ضرورى است و در غير اين صورت علاوه بر آشفتگى خواب، ضررهاى جنبى درونى و بيرونى به سلامت بدن مى رساند.
    بنابر اين اهميت دادن و مراعات اين پندها، لازمه سلامتى هر فرد است و از بيانات آنحضرت، ما به خوبى مى فهميم كه ايشان درباره ى طب و سلامتى و مسايل آن به خوبى كامل آگاه بوده است و اين چهار مورد سفارش ‍ آنحضرت، دقيقا در رابطه با همديگر و مراعات نكردن يكى از آن ها، برنامه حفظ سلامتى ناقص و كار لنگ است لذا گفتار آن حضرت بيان قاعده اصلى حفظ سلامتى و پيشگيرى از گفتار نشدن به درد و مرض ها است و علم طب كه اكنون در زمان ما توسعه يافته، سخنى بالاتر و سفارش بهترى از كلام على (عليه السلام) ندارد و نكته جالب اين جا است كه آن حضرت سخنان بسيارى درباره ى مسايل بهداشت و تندرستى بيان نموده است.
    يك پزشك و متخصص بهتر مى فهمد كه ضرر مراعات نكردن اين چهار سفارش آنحضرت، سلسله مراتب تدريجى تا به كجاهاى بدن ما، آفت و آسيب راه مى يابد و در صورتى كه پيگيرى كنيم مى بينيم كه رشته سخن بسيار و پيچيده است پس كسى كه اين سخنان را اين گونه بيان مى كند حتما تا آخر قضيه و عواقب نهايى را با خبر است
    خودشناسى راهى براى خداشناسى
    خودشناسى، خداشناسى است
    انسان داراى پنچ حواس است آن ها تا اندازه اى محدود مى باشند، لذا از خيلى مسايل طبيعت جهان بيخبر و غافل است و امروز با كمك تكنولوژى و ابزار مدرن، بشر معاصر توانسته است تا حدود بسيارى، ابعاد حواس ‍ خود را توسعه دهد. به هر حال و به هر سو كه بنگريم و درباره ى هر چيز كه فكر كنيم تجلى عظمت آفرينش پروردگار قابل مشاهده است و انسان مات و متحير شگفتيهاى گوشه به گوشه اين جهان بزرگ است.
    على (عليه السلام) در جايى سخن بزرگى همچون خورشيد و كرات حول آن مى گويند و گاهى از چيز كوچكى همچون اتم و الكترون يا كرات حول آن، سخن مى گويد و بدين وسيله عظمت آفرينش خدا را مى رساند و در جايى به انسان كه نخواهد و يا نتواند درباره ى آن بزرگ و يا آن كوچك آفرينش فكر نخواهد كند، مى فرمايد كه لااقل به پيكر خودمان توجه و دقت كنيم و عجائب آفرينش پروردگار را در خود درك كنيم كه اين بدن به ما نزديكتر است و بهترين انتخاب آن حضرت براى شناخت خداوند، آن است كه نزديكترين چيز براى فهميدن، بدن ما است كه ما مى توانيم با كمك حواس پنجگانه خود، عجائب آفرينش خدا را در پيكر خود بشناسيم.
    حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: من عرف نفسه فقد عرف ربه (71): هر كه به درستى خود را شناخت، به يقين كه خدا را شناخته است.
    بدن يعنى آن چه را كه از پيكر ما قابل مشاهده است ولى آن حضرت به جاى استفاده از واژه بدن، كلمه نفس را به كار برده چون به معناى درك درون و اعماق و ابعاد وسيع اين پيكر دلالت دارد و چه انتخابى شايسته و برخواسته از آگاهى و ابعاد علمى آن حضرت است.
    بدن ما همانند كار خانه اى بسيار مهم و پيچييده است و شناخت هر گوشه اى از آن به متخصص آن قسمت لازم است و آشنايى با قسمتها و اعضاى بدن باعث مى شود كه ما بهتر و بيشتر به قدرت خداوند پى ببريم.
    يك دكتر و متخصص چشم سالها درس و تحقيق به قطعه اى كوچك از بدن كه چشم است تا حدودى آگاه مى شود و درباره ى آن اظهار نظر مى كند، بنابراين تعريف و توصيف تمام قسمتهاى بدن، نياز به متخصصين بسيارى است و آن گاه توضيح درباره ى پيكر و اعماق و شكل گيرى سيستم آن، سخن نا محدود و بى پايان است.
    پس اگر دست ما به خورشيد بزرگ نمى رسد و يا چشم ما درون اتم كوچك را نمى تواند ببيند، لااقل خود را بشناسيم و درباره ى عجائب پيكر خود فكر كنيم چون ما به آن نزديكتريم و تمام تشكيلات بدن را به خوبى حس ‍ مى كنيم.
    على (عليه السلام) از عظمت و بزرگى آفرينش خداوند آگاه است و او مى داند كه شناخت و معرفت هستى بارى هيچ كس ممكن و مقدور نيست حتى با كمك ابزارهاء مافوق مدرن، و اين تعريف و مقياس حضرت على (عليه السلام) درباره ى خداشناسى، از خودشناسى، بهترين انتخاب و نزديكترين چيز براى فهم انسان از پيكر خود است و مى تواند با حواس خود به پيكرش كه ذره اى از اين هستى است بينديشد و شايد در پرتو تفكر صحيح، از راه طبيعت سازمان و تشكيلات اندام خود، شناخت خدا را در خود بشايستگى دريابد، و الگوى خداشناسى از نظر على (عليه السلام) خودشناسى است و انسان از خود بخدا مى رسد و از اين راه راهى بهتر و نزديكتر نيست و به يقين كه آن حضرت آگاه از احوالات و ابعاد پيكر خود مى باشد و اين گونه كلامى بسيار پر معنا درباره ى عظمت آفرينش خداوند، بيان مى نمايد.
    بر پايى جهان، رحمت و نعمت الهى است
    صحيفه سجاديه يكى از كتابهاى نفيس و معتبر اسلامى است و حاوى مجموعه اى وسيع از سخنان امام زين العابدين (عليه السلام) است كه در زمينه هاى مختلف، موضوعات مهم در آن مطرح شده، كه درسهايى با ارزش و متنوع براى ما است و اكنون به دو جمله از دعاى شماره 16 از آن حضرت براى شما نقل مى كنيم كه ظاهرا، معانى ساده اى دارد ولى اهل خرد بهتر مى دانند كه آن حضرت دو موضوع پيچيده اى كه زير بناى اساس ‍ جهان است بيان نموده است:
    1- اءنت الذى وسعت كل شى ء رحمه و علما: بار الها اين تويى آن كه در آفرينش گسترانيده اى در همه چيز اين جهان، رحمت و دانش را.
    2- و انت الذى جعلت لكل مخلوق فى نعمك سهما: و اين تويى آن كه از براى هر مخلوق جاندارى، در نعمتها داراى سهمى خاص قرار دادى.
    در جمله اول، آن حضرت مى فرمايد خداوند هر چيزى در اين عالم، بر پايه ى رحمت و دانش قرار داده و دانش پيشرفته امروز، وسعت مرزهاى علم در زمين و جهان، در تمام اءبعاد و زواياى آن را درك كرده است و در هر جا كه بنگريم مى بينيم هر چيزى بر پايه علم و دانش بر پا شده، و هر علم و دانشى، طبعا و حتما رحمت براى حيات همه است و در هيچ موردى، چيزى ديده نمى شود كه روى قانون و محاسبات سازمان طبيعت نباشد و خارج از چار چوب قاعده دانش و رحمت، چيزى وجود ندارد.
    شايد همه مردم اين موضوع را به خوبى ندانند و به اهميت آن پى نبرند ولى دانشمندان و متخصصان علوم، بهتر مى دانند كه تمام ذرات ريز و درشت عالم و كوه و درخت و نور و آب و خاك و هوا و غيره و هر آن چه را كه در ذهن خود تصور كنيم مى بينيم هر چيزى كه در اين دنيا است مايه رحمت در حيات همگانى است چون كل آن ها در مجموع، سازنده و تشكيل دهنده وجود ما و جهان ما هستند.
    طبعا عوامل رحمت، هر كدامش بر پايه دانشى وضع شده و به خوبى مى دانيم كه تمام علوم دنيا، همگى ربط به همديگر دارند و علمى وجود ندارد كه رابطه با پيدايش علم ديگر، مفيد و مؤ ثر و يا بى ارتباط باشد، و به طور مثال آيا مى شود گفت كه نور خورشيد تاءثير است و يا آب در جو، نقشى ندارد و يا نبودن موجودات ريز و ميكروسكوپى بر پيدايش حيوانات ديگر بى ارتباط است و يا آتش بريافتن و شكل گيرى آهن و مس و غيره كارساز نيست و يا ريز ترين ذرات، خاصيت و فايده اى ندارند، و از اين سؤ الها هزاران هزار از چيزهاى جهان هست كه در واقع، تعريف را هر كدام آن ها رشته هاى علمى گوناگون دارد چون خداوند آن ها را بر پايه علم آفريده و استوار نموده است و فهميدن هر كدام از چيزهاى طبيعت، جز با زبان علم ممكن نيست پس همه ى آن ها رحمت الهى براى ما است و رحمت الهى در تمام زمينه ها بر پايه علم است يعنى هر علمى را كه در نظر بگيريم نشانه اى از رحمت الهى است، پس همان گونه كه آن حضرت فرموده، مرزهاى رحمت و دانش در هر چيزى كه آشكار و يا نهان است وسعت دارد و حيات ما و بر پايى جهان، در واقع مجموعه اى از رحمت الهى است.
    در جمله دوم، آن حضرت مى فرمايد كه خداوند در عوامل نعمتهاى روى زمين، هر جاندارى داراى سهم و تاءثيرى خاص قرار داده است و دانش ‍ پيشرفته روز، ثابت كرد كه علاوه بر انسان و تمام حيوانات ريز و درشت و با وجود بيش از دو ميليون نوع موجودات نامرئى، معلوم شد كه هيچ كدام از آن ها در اكوسيستم نعمت حيات، بى خاصيت و بى تاءثير نيستند يعنى هر موجودى به نحوى سهمى دارند و همه چيز، زنجيروار به هم متصل است و تمامى آن ها مكمل وجود همديگرند و اين مجموعه، تشكيلاتى است كه به وجو آورنده نعمتى بزرگ است.
    شرط ادامه و بقاء حيات اين نعمت الهى، ربط داشتن منافع تمام موجودات نسبت به هديگر است و هر كدام همچون حلقه هاى متصل به هم يك زنجير است و پيوند وجود هر كدام از اين ها، نسبت به همديگر ضرورى است.حتى گياهان و درختان و سبزه و چمن، بدون اين موجودات شكل نمى گيرند.
    تمام موجودات مرئى و نامرئى در تكميل برنامه نعمت هاى حيات، هر كدام به نوعى سهمى دارند و جاندارى نداريم كه بدون تاءثير و بى نفع باشد و در طبيعت مهمل بحساب آيد كه بحث دقيق و علمى اين موضوع بسيار مفصل است.
    بيشتر موجودات حتى نامرئى ترين و نامحسوس ترين آن ها فايده و منافع بسيارى براى محيط زيست دارند و زمينه هاى اوليه سير تكامل در اكو سيستم را به وجود مى آورند.
    عده اى از دانشمندان بر اين عقيده اند كه حتى موجودات ميكروسكوپى مضر و بيمارى زا در صورتى كه دانش بشر در آينده توسعه يابد، مى توان از اين جانداران بسيار كوچك براى كارهاى مفيد، همچون سربازانى بسيج كنند و پاد زهر مورد خاصى تبديل شوند و از آن ها براى مقاصد لازم استفاده شود.
    مردم آن روز، سخن آن حضرت را مى شنيدند ولى در ابعاد وسيعتر، حقيقت معانى آن را درك نكردند ولى امروز حقيقت و اءبعاد گفتارش براى همه معلوم شده است.
    موجودات نامرئى
    مخلوقات ناپيدا عجيب تر از جانداران پيدايند
    1- و ما الذى نرى من خلقك و نعجب له من قدرتك: خدايا... و آن چه را از مخلوقات و جانداران تو مى بينيم، و به آن ها از اين همه قدرت و توانايى آفرينشت شگفت زده مى شويم.
    2- ونصفه من عظيم سلطانك: و آن مخلوقات را از با عظمت ترين آفرينش تو مى پنداريم.
    3- و ما تغيب عنا منه: و اءما آن چه از مخلوقات و جاندارانى كه از چشمان ما پنهان است.
    4- و قصرت ابصار ناعنه: و ديده هاى ما عاجز و ناتوان از ديدنشان هست.
    5- و انتهت عقولنا دونه: و عقل و انديشه ى ما تا مرز بدون اين ها باز مى ماند.
    6- و حالت ستور الغيوب بيننا و بينه اعظم (72): و بين ما و آن موجودات پرده هاى نامرئى حابل شد، به يقين اين مخلوقات، بسيار عظيم تر و عجيب ترند از آن ها كه مى بينيمشان.
    حضرت على (عليه السلام) خداوند را مخاطب خود قرار داده، و با اين شيوه، اهميت مطلب را به ما مى رساند و ارطباط خود را با خدايى كه از او نيرو و توانايى انديشمندان را در ابعاد مختلف علمى دريافت نموده، كه اين بر لطف و عنايت الهى دلالت دارد، و از طرفى مى خواهد مردم را از موضوع مهمى باخبر كند كه موجودات، تنها اين ها نيست كه با چشم ديده مى شوند و ما را از وجود جاندارانى بسيار كوچك، اطلاع مى دهد، مخلوقاتى كه چشم توانايى ديدن آن ها را ندارد.
    آن حضرت مى فرمايد كه اين موجودات و حيواناتى را كه ما مى بينيم و در عجائب خلقت اين ها شگفت زده مى شويم و مى پنداريم كه اين ها بهترين كار آفرينش الهى است، اين چنين نيست؟ بلكه مخلوقاتى بسيار و بيشمارند كه بچشم ما ديده نمى شوند و واقعا اين ها عجائب خلقت خداوند هستند و مهمتر بودن اين ها را مى رساند، موجوداتى كه انسان مى بيند و مات و متحير آن ها است و غافل از وجود جاندارانى بى شمار و نامرئى است كه آن ها بسيار ديدنى و شنيدنى تر، و عظمت الهى در اين ها بيشتر جلوه گر مى شود، موجوداتى كه اندازه سر سوزن و يا بسيار كوچكترند و چگونه اين ها در طبيعت خاص خود، هر نوع آن ها شيوه ى زندگى را چه خوب آموخته اند. بله، بشر معاصر كه در زمان توسعه تكنولوژى يه سر مى برد، او بهتر مى فهمد كه آن حضرت چه فرموده و اهميت و ارزش كلام وى را به خوبى درك مى كند.
    موجودات ذره بينى را بيشتر از يك ميليون و نيم نوع اند و متخصصان بر اين عقيده هستند كه واقعا آن ها قابل شمارش و شناسايى كامل نيستند، دانشمندان امروز، موجودات ريزو بسيار كوچك نامرئى را از نظر خلقت و عجايب به اين ها اقرار دارند و چه سخنها از شگفتى و اسرار و لطافت اين ها بيان نموده و چقدر كتابها و تحقيقات انجام شده كه واقعا دانستن هر موضوع در اين زمينه، هر كدامش يك رشته علمى است.
    اين كلام در زمانى كه جاهليت و نا آگاهى همه جا را فرا گرفته بود، گفتن چنين حرفهاى بسيار مهم و عجيب، به مردم آن زمان واقعا مشكل است و احتمال داشت كه با عكس العمل منفى و ناباورى مردم روبرو شود، و شايد چاره اى جز اين نبود كه آن حضرت، به سبك دعا و با خدا راز و نياز كردن، در ميان شنوندگان حاضر، موضوعى را مطرح بسازد، به اين اميد كه شايد فرد با خرد پيدا شود و از او بپرسد و در اين باره توضيح بخواهد، و با روزى بعد از او فرا رسد مردمى، تا اين كلمات را بخوانند و دريابند و پى گير زمينه هاى علمى اين موضوع باشد.(73)

  2. #12
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    اكوسيستم حيات جانداران
    در اطراف شما موجودات زنده گوناگونى ديده مى شوند كه بيشتر آن ها را ديده ايد و مى شناسيد و در اطاف شما نيز جانداران بيشمار متنوعى هستند كه هيچ گاه آن ها را نديده و حرف آن ها را هم نشنيده ايد.
    جانداران بزرگ تا كوچكتر، مثل، فيل و شير و اسب و گوسفند و مرغ و گنجشك و ملخ و مورچه وپشه را شنيده و ديده ايم و اين ها بترتيب از بزرگتر، تا كوچكتر هستند و ديد چشم ما، تا مرز حشرات كوچك متوقف مى شود و ديگر غير از اين ها چيز ديگرى را نمى بيند.
    مردم در گذشته تنها با اين تصور بودند كه هر چه هست همين است كه آن ها را مى بينند، ولى اين زمان با پيشرفت دانش و با كمك تكنولوژى و ابزارهاى مدرن، بشر توانست محدوده ديد چشم خود را توسعه دهد و دنياى جانداران ريز و نامرئى را كشف و شناسايى كند و جولانگاه خود را تا آن مرزها برساند و امروزه با كمك ميكروسكوپهاى بسيار قوى و مدرن، جهان اسرار و آميزه و خيره كننده و عجايب جانداران ديگرى به ما نشان داد و دانستيم كه هر چه هست آن نيست كه تنها چشم مى بيند.
    ويروسها و باكترى ها جاندارانى هستند كه هيچ گاه با چشم ديده نمى شوند و اين جانداران ذره بينى تنها با كمك ميكروسكوپ ها قابل رؤيت اند ولى ويروسها چنان كوچك اند كه با ميكروسكوپ نورى هم نمى توان آن ها را مشاهده كرد، براى ديدن ويروسها، ميكروسكوپ الكترونى لازم است و آن هم در شرايط خاصى ديدنشان ممكن ميشود.
    موجودات ذره بينى بسيار و انواع آن گوناگون است
    على (عليه السلام) در يك تعريف مختصر و كلى دراين باره چنين مى فرمايد:
    1- و رب هذه الاءرض التى جعلتها قرارا للاءنام: و پروردگار اين زمين كه آن را زيستگاهى مناسب قرارش داد براى تمامى جانداران،
    2- و مدرجا للهوام و الاءنعام: و به صورت سلسله مراتب، زندگى را هموار نمود براى آن جانداران بسيار ريز و آن عده كه همانند چهار پايانند.
    3- و ما لا يحصى مما يرى و ما لا يرى (74)، و از آن چه كه شمارش نمى شود از آن جانداران كه ديده مى شوند و چه از جاندارانى بيشمارند كه هيچ گاه به چشم ديده نمى شوند.
    جمله اكوسيستم طبيعت، حرف تازه اى است كه اكنون عنوان علم زيست شناسى مى باشد، دانش و فن زيست شناسى اكنون به اوج و كمال رسيده و اسن حاصل زحمات و دسترنج بسيار دانشمندان و متخصصان در اقصى نقاط دنيا، آن هم با مشكلات و هزينه و ابزار فراوان آن ها بوده كه توانستند اين علم با رشته هاى متنوع را توسعه دهند و در خدمت بشريت قرار دهند.
    خداوند در اين ارض ((يعنى زمين)) وضعيت و شرايطى يه وجود آورد تا تمامى جانداران بتوانند با هم زندگى كنند و همه مكمل بقاء و حفظ همديگرند، يعنى سيستم حيات آن ها در گرو وجود همه ى آن ها با هم است.معمولا متخصصان و كارشناسان علوم زيست شناسى، وقتى كه بحث و يا تحقيق و صحبت زيست را انجام مى دهند تا موضوع كلى همه ى جانداران را با هم در اتيار ديگران قرار مى دهند تا اصل و فرع موضوع كاملا مفهوم گردد، روى همين حساب تمام جانداران در هر جاى دنيا طبقه بندى شده اند، از نظر شكل و حجم و موارد بسيار ديگر و همه ى موجودات زنده با يكديگر در ارتباط هستند و بيشتر اين ارتباط به علت احتياج غذايى آن هاه يكديگر است. بنابراين ذكر ارض در مورد زيست شناسى ضرورى به نظر مى رسد، چون دلالت بر پيوند و ارتباط اكوسيستم تمامى موجودات است، يعنى وضعى كه اين ها دارند سلسله مراتب به همديگر مرتبط هستند. لذا حضرت على (عليه السلام) بى دليل نام ارض را در كلام خود نياورد و كلمه ى ارض را مقيد به بحث خود مى دانست و يادآورى نموده، و امروز بهتر معلوم مى شود كه ذكر زمين لازم و مكمل بحث است، چون اكوسيستم جانداران همه جاى زمين به هم گره خورده و تمامى جانداران ريز و درشت روى هم رفته بسلسله مراتب، عامل و مؤ ثر در حفظ و بقاء زيست همديگرند
    مدرجا: يعنى به تدريج و سلسله مراتب زندگى به همديگر پيوند داشتن و به اصطلاح امروز، اكوسيستم حيات، براى جاندارانى كه هوام و انعامند، حضرت على (عليه السلام) جانداران را بدو نوع بيان فرموده اند، نوعى كه بچشم ديده مى شوند مثل انعام، يعنى گاو و شتر و گوسفند و غيره، موجوداتى كه ديده مى شوند و همه جه هستند، و نوعى كه هيچ گاه با چشم قابل روئيت نيستند مثل هوام دلالت بر موجوداتى دارد كه با مختصر حركت و تلاش براى نوعى همت زندگى كردن، و آثار حيات در اين ها مشاهده مى شود، و اين ها موجوداتى بسيار كوچكند كه سرو صدايى همچون ((ه)) كه خفيف ترين صدا است ندارند، و دانش امروز نيز براى ما اين موضوع را كشف و ثابت كرده كه موجودات ذره بينى و ميكروسكوپى يك نوع زندگى و تلاش مختصر و محدودى دارند، و آن حضرت به خوبى در اين زمينه آگاه بودند و چنين كلامى رسا و دقيق از موجودات كوچك و ناديدنى، و از سلسله مراتب و اكوسيستم طبيعت، سخنانى فرمودند و از موارد جالب اين است كه آن حضرت در زمانى كه ميكروسكوپهاى الكترونى نبوده و ابزار متنوع و پيشفته وجود نداشته، آن گاه سخنانى را براى ما مى گويد، كه گويى يك دانشمند و متخصص ارشد علم زيست شناسى در اين زمان براى ما موضوع علمى را بازگو مى كند.
    دنياى جانداران بسيار وسيع و گوناگون است و اين ها در همه جاى سطح زمين پراكنده اند، عده اى از آن ها روى زمين در خاك و گل و تنه و پوست درختان و درماندابها و غارها و بسيارى در درون آب و درياها، و در همه جا وجود ندارند
    حال ببينيم درباره ى آمار و تعداد موجودات قابل رؤيت و آن ها كه ديده نمى شوند، بين علم زيست شناسى امروز و نظر حضرت على (عليه السلام) در هزار و چهار صد سال پيش، چه تشابهى ميان دو هست؟
    1- متخصصان زيست شناسى تاكنون بيش از دو ميليون نوع، تخمين زده اند، و اعتقاد آن ها بر اين است كه شناسايى و شمارش همه انواع موجودات براى هيچ كس امكان ندارد.
    2- و حضرت على (عليه السلام) فرموده و چه جاندارانى بيشمارند كه هيچ گاه به چشم ديده نمى شود)) و دانش امروز با كمك اين همه ابزار مدرن، به كمال و اوج رسيده، دقيقا همان سخن حضرت على (عليه السلام) را در زمانى كه حتى قدمهاى اوليه و زمينه مقدمات علوم زيست شناسى به وجود نيامده بود، گفه هاى آن حضرت كاملا به حقيقت پيوسته است.
    جانداران ناديدنى
    حضرت امام جواد (عليه السلام) درباره ى پروردگار و عظمت آفرينش او، موضوعات بسيار جالبى بيان فرموده و از آن جمله اين چنين آمده است:
    1- و كذلك سميناه لطيفا لعلمه بالشى ء اللطيف (75): و براى همين است كه گوييم خداوند لطيف است به جهت آفرينش و آگاهى خداوند از چيزهاى لطيف است.
    2- مثل البعوضه و اخفى من ذلك: مثل پشه جات ريز و جاندارانى پنهان تر و ناديدنى تر از آن.
    3- و موضع النشوء منها: و جايگاهى كه پيدايش آن ها از آن نشاءت گرفته و در آنجا شكل مى گيرند.
    4- و العقل و الشهوه للسفاد و الحدب على نسلها: و عقل و هوشى كه خداوند به آن ها داده، و دانستن لذت جويى و توليد مثل، و هوشيارى و مواظبت آن ها بر بچه دارى و حفظ و مراقبت از نسل خود.
    5- و اقام بعضها على بعض: و خداوند، جاندارانى را عده اى بر عده ديگر مسلط گرداند.
    6- و نقلها الطعام و ابشراب الى اءولادها، فى الجبال و المفاوز و الاءوديه و القفار: و همچنين به آن ها آموخت، چگونگى تهيه و انتقال غذا و آشاميدنى براى بچه هاى خود به محل زندگى خود، چه در كوهها و يا درمانداب و چاله ها و در بيابانها و در غارها و لا به لاى خاك و سنگها.
    7- فعلمنا اءن خالقها لطيف بلا كيف: پس آن گاه به خوبى دانستيم كه آفريدگار آن ها بسيار لطيف و بى اندازه در وصف است و بى نهايت در حد لطف.
    8- و انما الكيفيه للمخلوق المكيف: و به يقين كه كيفيت و حد و اندازه براى مخلوق است. و اكنون به توضيحات اين جمله ها مطابق همان شماره دقت كنيم.
    1- لطيف يكى از صفات خداوند است، لطيف معانى زيبايى دارد كه تنها شايسته او است، لطيف يعنى منتهاى لطافت و ظرافت و محبت در آفرينش ‍ است.
    به دست هايى كه خلاقيت و كار شايسته اى را با دقت تمام و ظرافت و زيبايى خاص و خوش نقش و نگار انجام مى دهند به آن مى گويند دستهاى لطيف سازنده كه كارى در حد اعلاى لطافت و ظرافت و دقت و هنر انجام دادن است
    2- ((مانند پشه جات ريز))، و آن حضرت اين مثال را آورد چون بيشترين موجودات ريز كه با دقت ديده مى شوند از نوع پشه جات هستند، لذا اين مثال را فرموده است، و بعد از آن مى فرمايد ((جادارانى پنهان تر و نادانى تر)) آن حضرت آگاهانه و با يقين كامل، ما را از وجود جاندارانى كه به چشم ديده نمى شوند با خبر مى كند، تا مردم دنباله كار را بگيرند و بروند و دريابند و همين موضوع، زمينه ساز و جرقه اول شعله پيدايش علم و آگاهى از اكوسيستم طبيعت باشد، و آن حضرت در زمان و مكانى براى مردم، اين صحبت را مى كند كه شايد آن مردم، حيوانات بزرگى همچون شير و فيل و كرگدن و غيره را نديده اند و با خبر نبودند، چه برسد از ناديدنيهاى موجودات بسيار ريز و پنهان از چشم.
    دانش و علم امروز با گسترش توانمند آن و با كمك ميكروسكوپهاى بسيار مدرن و پر قدرت الكتريكى، صحت بيانات آن حضرت را با دقت تمام تاءييد مى كند، و سخنان آن حضرت مترادف با عقل و منطق دانش امروز بيان شده است.
    3- آن حضرت مى فرمايد كه براى پيدايش و شكل گيرى موجودات گوناگون، هر كدام زمينه مناسب طبيعت و قانون اكوسيستم خاص دارد تا آن ها در آن محيط به وجود آيند و پرورش و رشد كنند، و اين چنين نيست كه ره جاندارى، در هر جا به وجود آيد و ظاهر شود و رشد كند.
    4- و مى فرمايد خداوند و تمام موجودات ريز و درشت، عقل و هوش داده است، عقل و هوش در جانداران متنوع است، يعنى هر نوع جاندارى عقل و هوش خاص خودش را دارد تا به سبك و شيوه زندگى و بقاء خود عمل كند و تا بتواند خود و نسل بعد از خود همواره محفوظ بماند، مثلا عقل و هوش ‍ مگس جداى از عقل و هوش پروانه است چون هر كدام داراى طبيعتى خاص خودش مى باشد، لذا عقل و هوش آن ها مترادف و هنگام با طبيعت آن ها جور است. لذا آن حضرت به ما مى گويد كه خداوند به آنها هم عقل و هوش داده و اين شرط اول زمينه استمرار حيات آن هااست، در صورت نداشتن عقل و هوش خاص خود، يقينا آن ها شيوه زندگى را نمى داستند و چه بسا خود را در معرض خطر جانداران درشت تر و قوى تر از خود، در مخاطره مى افتاند، پس عقل، شرط بقاى آن ها است.
    و جمله دوم اين كه ((لذت جويى و توليد مثل)) نشان دهنده وجود روابط اجتماعى و الفت هاى دست جمعى در بين آن ها است كه آن ها همچون اءمتهايى در طبيعتى تشكيل شده اند و امروز با كمك دوربينهاى قوى، ديدن تجمع آن ها در كنار همديگر مؤ يد همين موضوع است.
    در جمله سوم اين مى فرمايد ((هوشيارى و مواظبت آن ها بر بچه دارى و حفظ و مراقبت از نسل خود))، آن حضرت اين را به ما نيز مى رساند كه خداوند چگونه به آن جانداران قدرت تشخيص جايگاه و محيط و محل استقرار مناسب آن ها چگونه جايى است تا براى زندگى دائمى مناسب بوده باشد و قاعدتا محل زيست مناسب با تمام امكانات ضرورى، از قبيل تهيه ى غذا و آشاميدنى و هوا و دماى مناسب و اندازه ى احتياج به نور و انرژى و غيره ى، فراهم بودن همه ى اين ها براى زندگى هر موجودى ضرورى است، پس تشخيص همه ى اين ها نشانه داشتن عقل و هوش آن ها است.
    5- مى فرمايد ((جانداران را عده اى بر عده اى ديگر مسلط گرداند)) قدرت و ضعف يكى از عوامل مهم موازنه ى حفاظت از هر لحاظ، و باعث استمرار بقاى همه ى آن ها است.
    6- مى فرمايد: دانستن تهيه غذا و آشاميدنى به بچه هاى خود، علاوه بر عقل و هوش آن ها، نشان دهنده ى وجود عاطفه و عشق و محبتى است كه در بين پدر و مارد و كودكان خود مى باشد، پس آن موجودات هر چند كه حجم بدن آن ها كوچك است ولى در مقياس عاطفه و محبت، دست كمى از مخلوقات بزرگ تر ندارند. و آن استاد يعنى آفريدگار توانا، عشق و محبت كه گوهر وجود زندگانى است در وجود هر موجودى قرار داده است و اهميت آن در تمام صحنه هاى آفرينش، مشاهده مى شود.
    موجودات پنهان از چشمان ما
    به گوشه اى از بيانات حضرت على بن موسى الرضا كه در موارد مختلف علمى فرموده اند توجه كنيم:
    1- انما قلنا: اءللطيف للخلق اللطيف، ولعلمه بالشى ء اءللطيف: اين كه مى گوييم خداوند لطيف است به جهت مخلوقات بسيار لطيفى است كه آفريده، و به جهت دانايى و آگاهى او از چيزهاى لطيف است.
    2- اءولا ترى و فقك الله و ثبتك الى اءثر صنعه فى النبات اللطيف و غير اللطيف: آيا مگر نمى بينى؟، خداوند تو را توفيق دهد، تا بر آثار صنع پروردگار، ايمانت را استوار گرداند، ببين نشانه هاى آفرينش پروردگار را در گياهان بسيار لطيف و چه آن ها كه چندان زيبا و با لطافت نيستند.
    3- و من الخلق اللطيف: و ببين مخلوقات بسيار زيبا و لطيف و ظريف او را.
    4- و من الحيوان الصغار و من البعوض و الجرجس: جانداران كوچك، و به پشه جات و جير جيرك مانند هابنگر.
    5- و ما هو اءصغر منها مالا يكاد تستبينه العيون: و از آن چه را كه موجوداتى بسيار كوچكتر از اين هايند، كه چشمها هيچ گاه توانايى ديدن آن ها را ندارد.
    6- بل لا يكاد يستبان لصغره الذكر من الاءنثى: بلكه هيچگاه، از بسيار كوچك بودن اين ها، نر از ماده معلوم نمى شود.
    7- و الحدث المولود من القديم: و دانستن علت پيدايش آن ها از قديم و ابتدا، كه به چه وجهى بوده است؟
    8- و الجمع لما يصلحه، و ما فى لجج البحار، و ما فى لحاء الاءشجار، و المفاوز و القفار: و جمع شدن آنها در آنچه كه منشاء پيدايش و مناسب زندگى آنها است چه در اءعماق درياها و چه در ميان پوست و تنه درختان و چه در گودالها و ميان لاشه ها و ماندابها
    9- و الجمع راينا صغر ذلك و اهتدائه للسفا و الهرب من الموت: وقتى كه مى بيينم اين موجودات بسيار كوچك را كه چگونه همه در كنار هم جمع ميشوند و براى حفظ خود و مصالح زندگيشان تلاش ميكنند
    10- و افهام بعضها على بعض منطقها، و ما يفهم به اءولاده عنها: و چگونگى درك و فهم اين ها از همديگر، و دانستن زبان و حرفهاى همديگر را، و چگونگى فهماندن اين ها به بچه هاى خود، از احوال و اوضاع موجودا.
    11- و مقلها الغذاء اليها: و چگونگى تهيه و انتقال غذا براى كودكان خود.
    12- ثم تاءليف اءلوانها، حمره مع صفره و بياض مع حمره: سپس ‍ درهم آميختن رنگهاى آن ها به همديگر، سرخى بازردى، و سفيدى همراه با سرخى.
    13- و اءنه مالا تكاد عيوننا تستبنيه لدمامه خلقها: و به يقين كه هيچ گاه چشمان ما قادر به دبدن آن ها نيست، به جهت بسيارى نرم و ريز بودن اين ها.
    14- لا تراه عيوننا، ولا تلمسه اءيدينا: هيچ گاه چشمان ما آن ها را نمى تواند ببيند، و هيچ گاه دستان ما قادر به لمس و احساس اين ها نيست.
    15- علمنا اءن خالق هذا الخلق لطيف:(76) پس آن وقت در مى يابيم كه آفريننده ى اين مخلوقات، واقعا چه بسيار لطيف است.
    نكته: چيزى كه لطيف است، چشم او را زيبا مى بيند و شگفت زده و مات و متحير آن مى شود، و دستى كه لطافت و ظرافت آن را لمس و حس كند متعجب و شيفته ى آن مى شود و هر عاقل كامل كه اين را درك كند عاشق و دلباخته ى آن مى گردد، پس آن كه اين همه لطافت و زيبايى و ظرافت را مى آفريند و به صحنه ى وجود پديدار مى نمايد، او چقدر لطيف و زيبا و با محبت است؟؟.
    آن حضرت درباره ى جانداران كوچك و از پشه و جير جيرك سخن گفته اند، و ما مى دانيم، بيشتر موجودات كوچك مى باشند.
    پشه از حشرات است و حشرات مانند ساير بند پايان، پاهاى بند بند و اسكلت خارجى دارند، جيرجيرك اين موجود از بند پايان است، بند پايان بدن و پاى بند بند دارند و اسكلتى خارجى از جنس كيتين دارند، بند پايان در همه ى محيطها يافت مى شوند، بند پايان به تنهايى از همه ى گروههاى جانوران بيشتر است و ما مى دانيم كه 95 درصد از جانوران جزء بى مهرگان هستند، و آن حضرت از حيوانات كوچك و پشه و جيرجيرك كه همگى در نوع و جنس مشابهت هاى فيزيكى دارند، بياناتى گفته براى اين كه مى خواهد بعد از آن به ما بگويد و از وجود حيواناتى بسيار كوچكتر و نادانى تر از اينها به ما خبر دهد.
    در اواخر قرن 17 بود كه ميكروسكوپ كشف و ساخته شد، و زمينه خوبى بود تا مشاهدات زيست شناسى را با آن آغاز كرد و پس از آن بود كه براى اولين بار جانداران ميكروسكوپى شناسايى شد و از وجود اين موجودات كوچك كم كم با خبر شديم، و سه قرن بعد از آن ميكروسكپهاى نورى روى كار آمد كه با كمك آن، جانداران بيشترى رؤيت شد، و سالها پس از آن ميكروسكپهاى الكترونى به ميان آمد كه باز هم جانداران بيشترى شناسايى شد، ميكروسكوپها انواع مختلف دارند ولى ميكروسكپ الكترونى كه به وسيله فيزيك دآنهااختراع شده، از ميكروسكوپهاى ديگر به مراتب قوى تر و قدرت رؤيت آن بيشتر است و در زمينه تحقيقات علمى كار برد بيشتر و مفيدترى دارد.
    بعضى از حيوانات با چشم معمولى ديده مى شوند و بعضى از جانداران با ذره بين ديدن آن ها ممكن است و بعضى با ميكروسكوپهاى معمولى و بعضى با ميكروسكوپهاى قوى نورى، و بعضى جانداران از بسيار كوچك بودن، تنها با ميكروسكوپ الكترونى قابل رؤيت هستند.
    نكته: متخصصان زيست شناسى به مرور زمان و به كمك ابزارهاى مدرن، جانداران متنوعى را كشف و شناسايى كردند و با كشفيات خود، مردم را از وجود موجوداتى بسيار كوچك، آگاه ساختند. نكته ى جالب كه ائمه ما صرف نظر از همه ى اين حرفها و بدون بهره گيرى از دستگاههاى پيشرفته و غيره، از وضعيتى مى گويند كه دانشمندان پس از قرن ها، با بهره گيرى از علوم مختلف به ويژه زيست شناسى و با استفاده از ميكروسكوپهاى بسيار قوى، تازه آن را كشف كرده اند، با قدرى تاءمل در اين پديده ها به خوبى در مى يابيم آن چه كه از علوم متنوع به صورت كشف هاى مختلف توسط دانشمندان به مردم، معرفى مى شوند، پديده هايى هستند كه قرنها پيش ‍ توسط معصومين (عليه السلام) به مردم معرفى شده اند و كشفيات امروز آنان، حقيقت بيانات آنها را به اثبات ميرساند.
    دانستنيهايى از اتم
    اهميت ذرات جهان
    دعاى جوشن كبير در مفاتيح الجنان، از حضرت سجاد (عليه السلام) نقل شده، مى فرمايد كه اين دعا را حضرت جبرئيل (عليه السلام) براى پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) آورد و او را به خواندن اين دعا سفار نموده و اين نشان دهنده اءهميت اين دعا است.
    علما درباره ى اين دعا و ويژگيهاى آن، تعريف بسيار نموده اند و خيلى از مردم با خواندن اين دعا، به خداوند متوسل مى شوند، دعايى است كه سرتاسر آن، درسهايى از علم و معرفت است و انسان با كلمات اين دعا با خداى خود، راز و نياز و تقرب مى جويند، و اكنون به يك جمله از هزار جمله آن دعاى مهم توجه كنيم.
    با من يخفى عليه ذره فى العالمين: اى آنكه بر او هيچ گاه پنهان نشود ذره اى در تمام جهانها.
    ذره اگر خالى از اءهميت بود، ذكر آن در دعا معنايى نداشت و در واقع آن حضرت، ذرات را جلوه اى از آفرينش با عظمت خدا وصف نموده و همچنين، اءهميت ذرات عالم را مى رساند و اين دلالت بر آگاهى او، از موضوع بسيار مهمى كه در ذرات نهفته است.
    آن حضرت در اين جمله، تنها از كلمه ذرات اكتفا نكرده، بلكه از ذرات عالم ياد نموده است و اين سخن در زمانى بيان شد كه ذرات، چيزى به حساب و فكر و انديشه كسى نبود تا روى آن صحبت و ارزشى قايل شود.
    ذرات در شكل گيرى جهان، اءهميت اءساسى دارند چون تمامى هستى از همين ذرات تشكيل شده است و امروز دانش و تجهيزات بشر، به قدرى پيشرفت كرده كه خيلى از موضوعات و مسايل علمى پيرامون ذرات، شناسايى شده است و اسن ذره يا اصطلاح علمى، اءتم اين كوچكترى ساختمان فنى مهندسى موجود در جهان كه عقل بشريت، از عجايب آن مات و متحير شده و از شگفتيها و اءسرار آن به ستوه آمده، و چه زيبا است كلام آن حضرت كه در يك جمله كوچك، از عظمت آفرينش آفريدگار، مطلبى بسيار مهم و خلاصه بيان فرموده، كه داراى معانى وسيعى است و اين انديشمندان، اءهميت و اءرزش معانى كلام آن حضرت را بهتر مى فهمند.
    منظور آن حضرت آن است كه ميخواهد ما را از موضوع مهمى باخبر كند تا ذهن مردم متوجه آن شود تا حكمت آن را جستجو كنند و درك كنند در ذرات چه خبر است.
    آن حضرت در اين جمله، تمامى ذرات جهان را يك جا ياد مى كند، خواه از هر عنصرى كه بوده باشد همه را به هم ربط مى دهد و به ما مى رساند كه هستى از ذرات مهمى تشكيل شده است و هر جاى اين جهان را كه به نظر بياوريم، باز مى بينيم كه انجا نيز همين وضعيت است، و ذرات نهمان اءهميت را دارند.
    آن حضرت مى فرمايد كه ذره اى بر خداوند در تمامى جهانها، پنهان و خارج از محاسبات او نيست و اين به معناى اين است كه تمام اءشياء بر پايه نظام و قانونى است كه جهان بر اءساس آن بر پا شده است.
    جهانها يا به اصطلاح امروز، كهكشانها با تمامى ستاره هايى كه ميان آن است بر اءبعاد وسيعترى از اين گيتى دلالت دارد و كهكشانى كه ما در آن هستيم، كره ى زمين در يكى از آن ها جهانها واقع شده، پس ذرات در تمام كهكشانها همين اءهميت و همين وضع را دارند.
    و اكنون همه مى دانيم كه ذرات عالم هر چه باشد و هر جا كه هست بر انسان بيگانه نيستند و امروز در هر جايى كه از جهان برويم، با ذرات و عناصر آن، به خوبى آشنا هستيم و تمامى ذرات از هر نوع و جنس، از همان است كه روى زمين وجود ندارد كه اين بهترين دلى بر وحدت آفرينش و خالق يكتاى آن است.
    تعريف ساده اتم
    مطرح كردن موضوع ناشناخته ((اتم)) آن هم در زمانى كه مردم، نه خبر از آن داردن و نه تحمل باور كردن آن، چون مراحل و مسايل ساده علوم در آن زمان به وجود نيامده بود و به خصوص مردم آن منطقه كه از مسايل ساده هم آن چنان آگاهى نداشتند و از دم و دستگاه وضعيت هم خبر و اثرى نبود، پس به يقين چاره اى نبود جز اين كه امام صادق (عليه السلام) آن را با زبان ساده تعريف كند و تا حدودى قابل فهم عموم قرار گيرد و به همينن حد و اندازه اكتفا كند و مردم را از وجود چيزى كه اهميت بسيار دارد، آگاه سازد.
    تعريف آن حضرت از اتم به شكل كلى است و هر چند كه به شيوه ساده گفته شده ولى از نظر علمى، كامل بنظر مى رسد، و امروز يك كارشناس ‍ علمى اين رشته، ميتواند كلمات آن حضرت را، هر كدامش به گوشه اى از تعريف كلى اتم ربط دهد و هر نكته اش را به يك مسئله از اين دانش تحليل و تجزيه كند و اين تعريف ساده اتم در صورتى كه آن را زير ذره بين تحقيق علمى بگذاريم، يعنى بحث آن را به مراتب بزرگتر و مفصل تر بيان كنيم، آن گاه معلوم مى شود كه هيچ گاه كلمه اى از آن، كم و يا زياد بنظر نمى رسد، و اءصول تعريف، دقيقا بر همان موازين علم و چارچوب چار چوب قاعده آن مطرح شده است.
    اين شيوه تعريف امام صادق (عليه السلام) درباره ى ذرات اتم، منطقى و عاقلانه بنظر مى رسد، چون اگر بيشتر از اين تعريف و توضيح مى شد، ممكن بود زير سئوال عده اى از مردم مى رفت، چون فهم و درك مردم آنزمان توقع داشت كه امام صادق (عليه السلام) حتما اتم را دانه دانه به يكايك آن ها نسان دهد، و در صورت نديدن و نفهميدن آن، حتما اعتراض ‍ و يا تكذيب مى كردند و مشكلات ديگرى را براى آن حضرت به وجود مى آورد، پس كلمات آن حضرت به نحوى مطرح شده تا آن ها كه حدودى از معنا را دريافتند، خاضع خداوند از اين پديده و عظمتش باشند و آن ها كه قدرت درك و تصور ندارند، از نفهميدن، به خود شك كنند كه خود متوجه معنا و مقصود كلام حضرت تنشدند، و به اين اميد كه شايد مردمى در آينده بتوانند درك كنند ودنباله كار را بگيرند تا يان كه به نتيجه هاى علمى خوبى برسند و اكنون به گوشه اى از سخنان امام صادق (عليه السلام) درباره ى تعريف ساده اتم به يكى از شاگردان و علاقمندان او، به نام مفضل، توجه كنيم.
    1- با مفضل تاءمل وجه الذره الحقيره الصغيره: اى مفضل با صبر و حوصله، خوب فكر و دقت كن روى اين ذره ها، كه به نظر مى رسد بسيار ناچيز و خوار و بسيار كوچك است.
    2- هل تجد فيها نقصا عما فيه صلاحها: آيا در آن مى يابى از آن چه در درستى كارش هست، نقصى مى بينيم؟.
    3- فمن اءين هذا التقدير و الصواب فى خلق الذره ؟. پس از كجا است اين هندسه و معمارى و اين همه خوبى و خواص نهفته در آفرينش اين ذره هاى كوچك.
    4- الامن التدبير القائم فى صغير الخلق و كبيره: آيا جز اين نيست كه تدبيرى در كوچكترين پديده آفرينش و بزرگتر آن، بر پا است.
    در جمله شماره 1: ذره با دو تعريف آمده است:
    تعريف اول: حقارت و ناچيز بودن ذرات در ذهن آن ها كه نمى دانند و تعريف دوم: از بسيار كوچك بودن آن ها ياد شده.
    اى مفضل خوب دقت كن، به معناى اهميت موضوع است چون ديدنيها و عجايب در آن بسيار است، لذا آن حضرت درباره ى ذرات بسيار ناچيز و كم اهميت و بسيار كوچك از مفضل مى خواهد كه در اين باره خوب دقت كند و بينديشد.
    وجه به معناى پشت و رو نداشتن و كوچك و نازك بودن ذرات است.در توضيح جمله شماره 2 در عين حال كه آن ذرات ناچيز و بسيار كوچكند ولى آيا جز عظمت و كمال در آن ذرات و كارشان مى بينى؟
    آيا در آن نقصى مى يابى از آن چه را كه لازمه در كارش هست.
    در جمله شماره 3: آن حضرت مى فرمايد كه همه ى ذرات عالم، در خلقت آن ها از همين ذرات ريز تشكيل شده است يعنى همه چيزها مجموعه اى از ذرات ريز تشكيل شده است يعنى همه چيزها مجموعه اى از ذرات است و سخن امام صادق (عليه السلام) روى مطلق ذرات است و نه از جنس ‍ خاصى از يك عنصر گفته و دانش امروز همين موضوع را ثابت كرد كه تمام ذرات وجود هستى از هر مواد و عنصرى كه باشد همين وضعيت را دارند و ذره هاى عاطل و باطل وجود ندارد.
    در توضيح جمله 4: فى ضغير الخلق و كبير: در كوچك ترين پديده و بزرگتر آن. كوچكتر در اين ذرات همان الكترونها هستند و بزرگترين آن كه هسته مركزى است كه الكترون به دور پروتون همواره در حال گردش است، در اين جمله آن حضرت اول از ذرات تعريف نموده و سپس كوچك و بزرگ آن در ذرات را بيان فرمودند و اين كوچك و بزرگ را نسبت به همديگر داده چون اين ها ربط به هم دارند و تمام ذرات همين وضعيت را دارند.

  3. #13
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    نيروى جاذبه و كهكشان در ذرات
    دانستيم كوچكترين چيز در اين دنيا، اتم است و تمامى هستى از مجموعه همين ذرات است يعنى هر چه در جهان هست از جمع شدن اتمها با هم ساخته شده است.
    همان گونه كه در طلب قبلى (به نام مخلوقات ناپيدا)، حضرت على (عليه السلام) ذرات نايدنى و نامرئى را از عجايب آفرينش خداوند تعريف مى كند و در اين جا از درون ذرات اتم، ما را با خبر مى كند، حضرت على (عليه السلام) در وصف قدرت خداوند و آگاهى او از تمام چيزهايى كه به چشم و به عقل ما نمى گنجد، سخنان بسيار زيبا و پر محتوا دارد از آن جمله مى فرمايد: و يعلم... مسحب الذره مجرها.(77) خداوند آگاه است از كشش ذرات و كهكشان درون آن هاست.
    ذره كوچكترين حجم كه به معناى اتم است. ذره يا اتم در اين جمله از كلام آن حضرت مشخص به نوع و چيزى خاص نشده و اين دلالت بر مطلق و تمام ذرات است، يعنى هر چه ذرات از تمام مواد و عناصر كه در اين جهان هست يك حكم و همين وضعيت را دارند و اين نظريه درست مانند گفتار و اعتقاد كليه دانشمندان و متخصصان علوم زمان ما است.
    مسحب: كشاندن و جذب كنندگى و يا جاذبه، همان نيرويى كه آن ذره را به طرف خود مى كشاند تا از او سوار و رها نگردد و علم روز به اين نتيجه رسيده است كه در ذرات اتم يك هسته و در اطراف آن الكترون وجود دارد، الكترونها با حركت منظم در اطراف هسته، مدام در حال گردشند و عامل اصلى نگه داشتن الكترونها در اطراف هسته، نيروى كشش جاذبه است و بدون اين نيروى جاذبه، الكترونها كه با سرعت سرسام آورى در حال گردش ‍ به دور هسته اند، رها و جدا مى شدند، پس اين دو الكتريسيته مخالف، يكديگر را جذب مى كنند، يعنى اگر يك جسم داراى الكتريسيته مثبت و ديگرى داراى الكتريسيته منفى باشد آن دو جسم به سوى يكديگر حركت كرده و به هم مى چسبند، روى اين حساب، الكترونها كه داراى بار الكتريكى منفى و پروتونها كه داراى بار الكتريكى مثبت هستند بايد به فوريت يكديگر را جذب كنند و اين حركات عجيب، در دل ذرات تمام اجزاء و عناصر عالم است در حالى كه ميليونها سال بر يك اتم مى گذرد را جذب مى گذرد و كوچكترين تغيرى در وضع داخلى و حركات موزون الكترونهاى آن حاصل نمى شود و اين سخن حضرت على (عليه السلام) اولين حرفى بود كه در اين باره از وجود نيروى جاذبه در دل ذرات گفته شده است و دانشمندان زمان ما علاوه بر اين كه مات و متحير اين نيروى پر قدرت و دقيق و موزون جاذبه در دل ذرات اند و هنوز ذره اى در هيچ مواد و عنصرى را نيافتند كه در آن نيروى جاذبه وجود نداشته باشد.
    و مجردها: ((و كهكشان درون ذرات)). از نكته هاى جالب اين جاست كه آن حضرت در كلام خود، اول از نيروى جاذبه ذرات اتم را تعريف مى كند و سپس از وجو كهكشان درون آن، يعنى همان الكترونها است كه در حول هسته مى گردند ياد مى كند يعنى آن حضرت به ما مى گويد كه اگر نيروى جاذبه نباشد آن گاه ذرات كوچك الكترونها وجود نخواهد داشت چون همه رها مى شدند.
    مجردها: دلالت بر كهكشان آن ذره ((اتم)) است و كهكشان به معناى وجود كراتى در فضا هستند كه حول خورشيد مى گردند و اين كرات در مدار خاص و مستمر به دور هسته كه همان خورشيد است با سرعت عجيبى و با نظم و قاعده و فاصله معين، همواره در حال گردش به دور آن است.
    اتم با آن همه كوچكى و حقارت ظاهرى، از اجزاء متعددى است و دانشمندان حركت الكترونها را به دور هسته، به حركت سيارات منظمومه شمسى تشبيه كرده اند، و عجيب اين جاست كه حضرت على (عليه السلام) قرنها قبل از اين دانشمندان همين عنوان كهكشان را بر اين ذرات الكترونها به كار برده است كه اين معنى بر وجود هسته مانند خورشيد، و وجود اقمار و كرات اطراف آن هسته كه همان الكترونها هستند دلالت دارد و اين اتم كه از بسيار كوچك بودنش بى نهايت نامرئى است در عين حال درون همين ذرات، فضاى وسيعى است زيرا ميان الكترونها و هسته مركزى فاصله و خلاء نسبتا وسيعى است زيرا ميان الكترونها و هسته مركزى فاصله و خلاء نسبتا وسيعى وجود دارد، پس آن حضرت از كليه اين مسايل آگاه بوده و كلام آنحضرت در واقع علم در علم و هنر در هنر است، و از هنر و علم آن حضرت اين است كه اتم را در يك جمله بسيار كوچك تعريف و توصيف نموده و اين هنر و شاهكارى است كه نصيب هيچ دانشمندى نشد، و معمولا دانشمندان و متخصصان بسيارى در پرتو تحقيقات و با كمك ابزار و وسايل مدرن، اتم اين ذرات كوچك را شناختند و پس از آن ها عده اى ديگر با تلاش فراوان الكترونا را شناسايى كردند و باز هم بعد از آن ها عده اى ديگر، از نيروى جاذبه و مسايل ديگر باخبر شدند و همين طور با تلاش زياد و عده ى بسيار آن ها بود كه با گذشت زمان، امروز به نتيجه كاملترى رسيدند.
    اگر من و شما صد سال پيش زندگى مى كردند و آن زمان اين جمله ها را كه در نهج البلاغه ياد شده مى خوانديم حتما معانى دقيق و واقعى بسيارى از اين قبيل كلمات را نمى فهميديم ولى امروز در پرتو توسعه علم و دانش، معانى كلام آن حضرت را در مى يابيم و در واقع علم و دانش هر چه بيشتر توسعه كند و پيشرفت كند، معانى و عظمت آيات قرآن مجيد و سخنان امامان ما بهتر دانسته مى شود و ارزش واقعى كلام آن ها بيشتر جلوه گر خواهد شد.
    پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) در مدح حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: اءنا مدينه العلم و على بابها. من شهر علم و دانشم و على دروازه هاى آن است. پس هر كس كه بخواهد به شهر علم و دانش وارد شود مى بايستى از دروازه هاى آن گذر كند تا عظمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و وحى و قرآن كريم را در يابد و از آن بهره مند شود.
    جهان اسرارآميز نا پيدا
    در اين جهان، اسرار و عجايب آفرينش، ناديدنى و ناشنيدنى و خارج از قدرت درك حواس پنجگانه ما بسيار و بيان هر موضوع از عظمت خداوند، خود بحث مفصل و طولانى دارد و خارج از توان ما است. به چند جمله از حضرت على (عليه السلام) در نهج البلاغه توجه كنيم:
    1- عالم السر من ضمائر المضمرين.... خداوند عزوجل، عالم و آگاه است از سر و اسرار نهان از آن چه را كه در ذهن هر جاندارى است مى گذرد...
    2- و غيابات الغيوب.... و آگاه است از گردش ذرات.
    3- و مصائف الذر. و او آگاه است از ناديدنيهاى نامرئى و نهانها)).
    4- و مشاتى الهوام. و او آگاه است از حركت انواع موجودات نامرئى. حضرت على (عليه السلام) در چند جمله مختصر، بيانات پر معنايى دارد كه توضيح آن بسيار است و ما چاره اى جز خلاصه گفنت نداريم.
    در توضيح جمله اول اين را مى رساند كه خداوند از آن چه كه در ذهن هر جاندارى و اندرون هر ناپيدايى آگاه و دانا است، و در ذهن هر موجودى و در اندرون هر ناپيدانى آگاه و دانا است، و در ذهن هر موجودى و در اندرون هر ذره اى هر چه باشد براى ما نامرئى و نامحسوس است، يعنى آن چه را كه در ذهن هر جاندارى است كه خطور مى كند و از بسيارى نامرئى و پنهان بودن، اين دو با هم تشبيه و در كنار هم، آن حضرت بيان فرموده است.
    در توضيح جمله سوم، طبق نظريه و تحقيق دانشمندان، اتم آن قدر كوچك است حتى با قوى ترين ميكروسكوپها نيز نمى توان اتمها را ديد، به مثال اگر بتوانيم صد ميليون اتم را به دنبال هم در يك صف مستقيم قرار دهيم، طول اين صف فقط در حدود دو سانتيمتر و نيم خواهد بود، اتمها انواع مختلف دارند، تاكنون بيش از صد نوع گوناگون شناسايى شده، قسمت وسطى اتم هسته ناميده مى شود و ذره كوچكى كه در اطراف آن گردش مى كند الكترون نام دارد و همه ى اتمها به يك اندازه الكترون ندارند، مثلا اتم ئيدروژن يك الكترون دارد و هسته آهن بيست و شش الكترون دارد كه با سرعت خيلى زياد گردش مى كنند، الكترون هميشه به دور هسته مى گردد.
    و چه به جا و درست است كلام حضرت على (عليه السلام) كه مى فرمايد: ((خداوند آگاه است از گردش درون هر ذره اى)). حضرت على (عليه السلام) كه الگوى زيبا و راستين علم و ايمان است نمى گويد كه ((من مى دانم گردش درون هر ذره اى را)). بلكه مى فرمايد: ((او)) يعنى ((خداوند آگاه است از گردش درون هر ذره اى)) چون حضرت على (عليه السلام) هر چه مى داند از لطف خداست كه به مقام و مرتبه رفيع نايل شده و آن حضرت در تمام عمر خود هر قدم و هر قلمش، مردم را به سوى خداوند راهنمايى مى كند و كلام حضرت على (عليه السلام) در زمانى بيان شد كه هيچ كس متوجه معناى سخن او نشد، لذا او به ناچار اين مورد علمى همچون موارد ديگر، موضوعى را در قالب دعا و عظمت خدا را ستايش ‍ كردن مطرح نمود، تا به اميد اين كه شايد بعدها و آينده، كسانى معانى كلامش را دريابد و در اين باره پيگير مسايل علمى آن شوند.
    توضيح جمله چهارم، آن حضرت مى فرمايد: ((او آگاه است از حركت هر موجود ناپيدا و نامرئى)) مى دانيم كه ((هوام)) همان موجودات ميكروسكوپى هستند اين ها بقدرى كوچكند كه هرگز با چشم ديده نميشوند لذا حركت و تلاش اين ها بسيار محدود و اندك است و به قول مثال عاميانه (خودشون چى هستند كه حركتشون چه باشد) و آن حضرت از روى آگاهى كامل علمى، اين تعريف موجودات نامرئى و نامحسوس را پس از وصف ذرات ياد مى كند نور و گاهى آن حضرت تعريف اتم را در كنار رنگهاى نامرئى نور بازگو مى كند چون همه اى:ها در مرتبه و حدود پنهان در مرتبه و حدود پنهان و ناديدنى هستند.
    در قديم كه مردم از خيلى موضوعات و چيزهاى درشت و بزرگ و آشكار اين دنيا بى خبر و غافل بودند، آن حضرت سخنان زيبا و عالمانه بيان مى كند از ناديدنيها و پنهانها و مسايل ديگر، كه با اينحال متأسفانه اين كلمات گرانبها، قرنها در كنج كتابها بدون درك واقعى آن ها متروكه مانده بود تا اين كه امروز بيش از هر زمان ديگر، منظور و معانى كلام آن حضرت را ما دانستيم و در توضيح جمله دوم آمده است كه در ناديدنيهاى نامرئى و پنهان از ديد چشمان ما، عجايب و اسرار بسيارى هست و در آن دنيايى پر غوغاست و صحبت آن بسيار مفصل است و دانش زمان به خيلى از مسايل آن هنوز دسترسى پيدا نكرده.
    دعا درس علم و ايمان است
    انسان با عقل و درك خود به هر چيز كه بنگرد، شگفت زده و مات و متحير آن مى شود، آن گاه به اين فكر مى افتد كه اين يكى از مهمترين و عظيم ترين خلقت پروردگار است. سر در گمى انسان ها از اين كه كلام پديده، در اين جهان بزرگ، عظيم تر و مهمتر است، هر كس در خيال خود به فكر چيزى فرو مى رود و مات و متحير آن مى شود و مى پندارد كه اين يكى از مهمترين و عجيب ترين آفرينش خداوند است، به خر حال عقيده هاى مردم مختلف است و چند ميليارد آدم روى زمين هست كه در مجموع نظريه هاى گوناگون، اين ها دلالت و عظمت پروردگار و عجايب صنع اوست، و اين جهان بزرگ، لبريز از پديده هاى ديدنى و شنيدنى است، به هر جا و به هر چيز كه بنگريم عظمت و نعمتهاى خداوند براى ما جلوه گرى مى كند. اكنون ببينيم حضرت على (عليه السلام) در راز و نياز با خداوند چه مى گويد و از طرفى اين دعايش براى ما چه درسى دارد كه ما از آن بياموزيم و پند بگيريم و اين دعا به آگاهى ما چه چيزهايى مى افزايد كه به عقل و ايمان ما افزوده و راسخ تر مى كند؟
    سبحانك ما اءعظم ما نرى من خلقك. و ما اءصغر عظمه فى جنب قدرتك. و ما اءهول ما نرى من ملكوتك. و ما احقر ذلك فيما غاب عنا من سلطانك . ((اى پروردگار پاكيزه و منزه چه با عظمت است آن چه را كه ما را آفرينش تو مى بينيم)). ((و چه بسيار كوچك است عظمت آن در پيش قدرت و توانايى تو)). ((و چه بسيار هولناك و عجيب است آن چه از ملكوت تو مى بينيم)). ((و چه بسيار حقير و ناچيز است آن عجايب ديدنى، از آن چه كه از چشمان ما پنهان و ناپيدا شده، كه آن ها نشانه هاى قدرت و توانايى تو است)).
    آن حضرت به ما مى گويد كه در آفرينش خداوند، عجايب فقط آن ها نيست كه چشم ما آن را مى بيند، بلكه عجيب تر از آن، چيز هايى هست كه ما آن ها را نمى بينيم و پيدا نيستند و از چشمان ما پنهان اند. و بشر معاصر كه در پيشرفت تكنولوژى و گسترش دانش به سر مى برد، امروز از خيلى چيزها با خبر شده و عجيب ترين پديده ها در خلقت، را به حساب مى آورد و امروز موجودات ميكروسكوپى ناديدنى و پنهان از چشمان ما، و از آن مهمتر، دنياى اسرارآميز ذره هاى كوچك ((اتم)) كه واقعا اين ها از عجايب خلقت اند. چه ديدنى هاى بسيار دارد كه ما با چشم خود نمى توانيم آن ها را ببينيم ولى با كمك دستگاههاى مدرن از خيلى چيزها با خبر شديم و فهميديم كه در ناديدنيها: چه ديدنيهاى شگفت انگيز بسيارى نهفته است. لذا آن حضرت اين ها را به گوشزد و ما را از وجود آن ها باخبر مى فرمايد:
    و ما اءسبغ نعمك فى الدنيا. و ما اءاصغرها فى نعم الآخره.
    خدايا چه بسيار و فراوان و بى شمار است نعمتهاى تو در اين دنيا)). ((و چقدر اين نعمتهاى دنيا خرد و ناچيز و پست است در مقابل آخرت)).
    بله آن حضرت چنين به ما مى گويد كه اين موجودات و پديده هاى نامرئى و ناپيدا، مهمترند از آن چا كه هست و ديده مى شوند.
    و همچنين به ما مى گويند كه اين نعمتهاى گوناگون و بسيار، در مقابل آن چه را كه از نعمات در اخرت هست ناچيز و اندك مى باشد. و همان گونه كه سخن آن حضرت امروز به حقيقت پيوست و نا از پديده هاى عجيب و غريب نامرئى با خبر شديم، و مشاهده كرديم، همان طور است سخن آن حضرت درباره ى برترى نعمتهاى آخرت، كه اميدواريم در آخرت آن ها را ببينيم و از نعمات بى نهايت و نامحدود الطاف الهى نصيبشان شود و اين حاصل نمى شود جز با عمل صالح و اين راستين.
    انرژى نهفته در ذرات
    دعا كردن در تمام اديان و مذاهب رايج ايت ولى دعا در اسلام يك ويژگى مخاص دارد كه هيچ گاه با دعاهاى اديان ديگر شباهت ندارد، چون بحث ها و موضوعات علمى در لابه لاى مسايل اخلاقى گنجانده شده و اين روش، باعث تقويت ايمان و سازندگى جنه هاى مادى و معنوى بيباشد، خدايى كه اين جهان، آفرينش او است و ما با زبان علم كه تعريف پديده هاى خلقت او در جهان است به ستايش و نيايش او مى نشينيم.
    اصولا در دعاهاى اسلام سر و اسرار علمى، بسيار است كه شايد خيلى از مردم به آن موارد پى نبرده اند با اين كه سالها و قرنها ورد زبان آن ها بوده است، امامان ما در دعاهاى خود، در بهترين و يا بدترين وضعيت و شرايط، بيشترين استفاده را بردند، براى خير و صلاح مردم نتيجه هاى خوبى گرفتند و بيشتر اوقات، كارهاى لازم را به توسط دعا انجام دادند چون در دعا ورد زبان مردم مى شود و براى هميشه ماندگار خواهد ماند و به اين اميد كه روزى فرا رسد، كسانى پيدا شوند، معنا و مقصود كلام آن ها را دريابند و به كار گيرند و همين شيوه، رهگشا و راهنماى مردم در خيلى از مسايل و موارد لازمه زندگى آن ها بوده است.
    امام كاظم (عليه السلام) سالهاى زيادى از عمر خود را در اختناق و فشار گذراند و چندين سال را در مخوف ترين زندانها به سر برد.
    به هر حال آن حضرت با شيوه دعا خواندن، توانست خيلى از مسايل و موارد علمى و اخلاقى و دينى را بمردم برساند و بدون اين كه ماءموران حاكم دريابند، او راهنمايى و هدايت و ارشاد مى كرد.
    يكى از دعاهايى كه در زندان هارون خليفه عباسى، مداوم ورد زبان آن حضرت بود، در واقع با اين شيوه، مسايل علمى متنوع و بسيار جالبى را عرضه مى كرد تا شايد دوستان و دشمنان، درسهايى از علم و اخلاق بياموزند و به راه حق خدا پرستى هدايت شوند و اكنون گوشه اى از دعاى مهم آن حضرت را براى شما نقل مى كنيم تا ببينيم او در دو جمله از مهمترين پديده هاى آفرينش هستى، چه سخنان مهم و زيبايى را بيان فرموده است.
    و آن حضرت در سياه چال بسيار تنگ و در زير اعماق زمين زندانى و دربند بود جايى كه روز از شب آن معلوم نبود، او سالها در اين زندان، روزگار تلخى را گذراند و همواره شب و روز را در ناله كردن به سر برد، نه ناله اى كه آه و بيداد باشد بلكه تمام ناله هايش استغاثه بدرگاه معشوقش خداى يكتا بود و كلماتيكه بر زبانش جارى مى شد در واقع درسهايى از علم و ايمان بود تا مردم را به درستى صلاح راهنمايى كند، و آن حضرت از لحظه ها، بهترين استفاده را مى كرد تا مردم بهترين بهره را ببرند.
    يا مخلص النار من بين الحديد و الحجر خلصنى من حبس هارون ((اى رهايى دهنده و آزاد كنند آتش از اندرون آهن و سنگ، مرا از بند زندان هارون رهايم كن)).
    آتش چيزى نيست كه آن حضرت آرزوى رها شدنش را از بند درون ذرات آهن و سنگ كند، چون آتش خود نيروى عذاب است، و براى آتش ‍ دلسوزى كردن در شاءن امام نيست و براى ترحم و عاطفه، نجات آتش را كسى از خدا نمى خواهد.
    به طور مثال: اگر آتشى گداخته و افروخته باشد و قطعات آهن و تكه هاى سنگ در آن بيفكنيم، در اين معركه مى بينيم كه تنها آتش مؤ ثر و درهم كوبنده سنگها و فلزات خواهد بود چون آن ها در آتش سوخته و ذوب مى شوند، پس در اين جا ظالم آتش است و اين مظلوم، آهن و سنگ واقع مى شوند. بنابراين مقصود و منظور در كلام آنحضرت، همان انرژى نهفته و دربند درون ذرات آهن و سنگ است و در اين جمله از دعاى آن حضرت بوضوح ما را خبر ميدهد، و آگاهمان مى سازد از وجود نيروى مهم انرژى در اجسام ذرات ((اتم)) آهن و سنگ، و انرژى كه در اين اجسام است آن نيرويى بسيار مهم است و معمولا از اتم آتش بر مى خيزد.
    آهن و سنگ به تنهايى خود قابل اشتعال نيستند. آهن به معنا و شامل انواع فلزات است مثل سرب و مس و نقره طلا و اورانيم و غيره از عناصر مختلف است. سنگ نيز به معناى انواع سنگهاى گوناگون استخراج مى شوند. آهن و سنگ در واقع نمونه و مسطوره تمام فلزات و سنگها هستند.
    انرژى منبع و مصدر آتش است و از انرژى آتش بر مى خيزد و نشانه و علامت انرژى در اجسام ذرات فلزات و سنگها، آتش است و در كلام آن حضرت كلمه حجر ((سنگ)) بر انواع گوناگون سنگها دلالت دارد و مختص به نوع خاصى اشاره نشده، و امروز توسط دانشش زمين شناسى، معلوم شد كه سنگها گوناگون هستند، يعنى عناصر سنگها با همديگر فرق دارند چون جنس آن ها متفاوت است.
    با مخلص النار من بين الحديد و الحجر به معناى آزاد شدن انرژى در بند و نهفته در اندرون ذرات فلزات و سنگها است و در اين قرن اخير بود كه دانشمندان موفق شدند اتم را بشكنند و انرژى دربند را آزاد كنند و براى موارد مهم به كار گيرند تا استفاده هاى سرشار نصيبشان شود.
    در دانش اتم، واژه رها شدن، آزاد شدن، در مقابل دربند و نهفته، زياد به كار مى رود و اين موضوع مهم در كلمات امام آن چنان طراحى و تركيب شده اند كه نشاندهنده آگاهى آن حضرت در اين باره است.
    بنظر هر دانا و آگاه اين چنين بنظر مى رسد كه در واقع آن امام همچون نيرو و انرژى است كه در بند زندان هارون قرار دارد، امامى كه مى تواند در ميان مردم، عامل و نيرويى براى هدايت و راهنمايى در زمينه هاى مختلف علمى باشد، و او مى توانست با اين انرژى يا علم خود جامعه را به نحو احسن متحول كند و در پى آن تاريخى، با شكوه براى مردم و آن سامان سبب شود.
    وقتى كه آن حضرت براى آزاد شدن و رهايى خود از بند زندان، بدرگاه خداوند كه داراى نيروى لايزال، قوى و آگاه است كه مى تواند آن حضرت را نجات دهد، پس به مراتب حداقل در معناى كلام آنحضرت، براى رهايى انرژى از بند ذرات در فلزات و سنگها، به يقين نياز به افرادى با دانش و تكنيك نيرومند و مجهز لازم است تا اين كه توانايى اين كار مهم علمى ممكن شود چون اين كار، بسيار مشكل و پيچيده است و هر كس قادر به آن نيست.
    ابر و باد
    باد سر و دو بال دارد
    اين معناى كلام حضرت على (عليه السلام) كه مى فرمايد: للريح راءس و جناحان.(78) على (عليه السلام) مستقيما از شكل گيرى باد و به حركت در آمدن آن، كاملا آگاه است.
    ((باد سر و دو بال دارد)) اين جمله بر دو گونه معنا دلالت دارد.
    اول، اين كه آن حضرت تعريف كلى شكل باد را به اين صورت تعريف و آن را همانند يك پرونده بزرگ كه در سطح وسيعى به پرواز در مى آيد و مسافت زيادى را طى مى كند:
    1- حركت جبهه باد همچون پرنده عظيمى مى ماند كه داراى كله اى در دو جمله و دو جناح گسترده است در دو طرف آن، برفراز زمين پيش مى رود.
    2- قسمت جلو يا سر آن، همان ناحيه پرفشار باد است و دو بال يا دو طرف آن كه در دو طرف و عقبتر كه دامنه آن در چندين كيلومتر گسترده است وسعت دارد.
    3- وقتى كه باد به حركت مى افتد، همه جاى آن باد به يك اندازه پر فشار نيست، آن قسمت كه اوج قدرت و فشار تند حركت باد است در وسط و جلو مى باشد و اطراف آن، باد داراى فشار و زور كمترى است.
    وجه دوم از معناى كلام آن حضرت، تعريف علمى شكل گيرى باد است، سر به معناى ابتداى كار و مقدمه پيدايش وضعيت پديد آمدن باد است، و در كتابهاى علوم هواشناسى اين چنين آمده، فرو بار همان مقدمه و ابتداى كار پيدايش فرابار يا حركت هوا و شكل گيرى باد است، پس به حركت در آمدن هوا، از عوامل اصلى در ابتداى كار، همان سر منشاء، فروبار است.
    تا دو نوع و يا دو جبهه هواى مخالف، يعنى سرد و گرم نباشد، هوا به حركت در نمى آيد و باد پديدار نمى شود
    جناح: كه هم به معناى بال است و هم به معناى سمت فعال، كه در مقابل آن، سمت مخالف فعال دارد.
    دو جناح همان فرابار است كه در اطراف فروبار و به سمت آن به حركت مى افتد و هوا را به راه مى اندازد و باد به پرواز در مى آيد.
    ميان ناحيه فروبار و نواحى فرابار، هوا جابه جا مى شود، هواى انباشته شده در كانونهاى فرابار از مجاورات خاك به طرف كانونهاى فروبار جريان مى يابد، از اين جريان هوا، باد به وجود مى آيد، يعنى از اختلاف دو جبهه هواى سرد و هواى گرم، باد شكل مى گيرد و به راه مى افتد.
    نكته ى جالب اين جاست كه مردم در هر منطقه اى كه باد، از سر آن ها مى گذرد نه فرابار و نه فروبار را حس مى كنند و منطقه فروبار و نواحى فرابار، در مقياس وسيع قاره اى و اقيانوسى است و نمى تواند محسوس و مشهود باشد و آن چه مردم ساكن يك سرزمين حس مى كنند همان راس باد يا خط جبهه است كه از اختلاط و تركيب دو جناح حاصل شده صورت باد واحد را پيدا مى كند.
    براى فهميدن بيشتر اين مطلب به موضوع هواشناسى در كتابهاى علمى مراجعه كنيد تا بحث مفصل آن را بهتر بدانيد و ما نمى توانيم در اين كتاب كوچك: خيلى از موضوعات علمى را به طور مفصل توضيح دهيم.
    دانش هواشناسى كه از سال 1860 ميلادى شكل گرفت و سالها پس از آن، كم كم توسعه يافت و اكنون دانش هواشناسى براى زندگى مردم و آگاهى از تحولات جهان، ضرورى و با اهميت بسيار مطرح است.
    على (عليه السلام) 13 قرن قبل از به وجود آمدن اين تشكيلات، درباره ى هوا و باد، سخنى دارد كه از دريچه علم هواشناسى بسيار با ارزش است چون فهميدن موضوع به حركت در آمدن بادها، به قدرى پيچيده است كه حتما مى بايستى متخصصان هواشناسى در نواحى مختلف بين قاره اى به توسط بى سيم و تلگراف و تشكيلات وسيع و بخصوص ماهواره با همديگر در تماس مستقيم باشند و تمام جوانب امر را در نظر بگيريند و با بهره گيرى از ابزار و تجهيزات تخصص اين رشته شرورى است تا اين كه همه ى اين مجموعه با هم دريابيد كه منطقه فروبار كجا است و فرابار چگونه و از كجا، به سمت فروبار به حركت در آمده و بدون اين تشكيلات بين المللى، ممكن نيست كسى در هر جا، هب تنهايى از موضوع شكل گيرى و حركت بادها با خبر شود و اين طور نيست كسى بتواند در يك محدوده، فرابار و فرو بار مشاهده و آن را حس كند، وسعت محدود اين دو غالبا بيشتر از هزار كيلومتر رخ مى دهد، پس ممكن نيست كه يك نفر، آن هم بدون دم و دستگاه، اين دو وضعيت به وجود آمده را ببينيد و از آن باخبر شود.
    على (عليه السلام) با جمله اى بسيار كوچك، معناى كلى و مجمل، بادها را تعريف نموده و اين هنرى است كه انديشمندان متخصص اين رشته، هيچ گاه قادر نيستند اين گونه هنرمندانه از بادها و شكل گيرى آن، به اختصار و زيبايى تعريف كنند.

  4. #14
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    هوا هم وزن دارد
    شيخ حر عاملى اين دعا را از امام سجاد (عليه السلام) نقل كرده است:
    سبحانك تعلم وزن الفى و الهواء: ((پروردگار اين تويى كه ميدانى مقدار وزن سايه و هوا را)).
    علوم گوناگون بسيار و بيشمار است و علوم به تدريج به عرصه ظهور رسيدند و اين طور نيست كه تمامى علوم و آگاهى هاى متنوع آن، همه با هم يك جا و كامل به صحنه و آگاهى مردم رسيده باشد، بلكه با پيدايش هر علم و دانشى، سبب و عامل اين شد كه علمى ديگر، شناسايى و كم كم در ميان علوم ديگر مطرح شود و براى خود، جايى باز كند.
    يكى از آن آگاهيها كه امروز شناخته شده و جايگاه مهمى دارد اين است كه سايه و هوا، هر كدام داراى وزنى هستند و براى شناخت اين موضوع، مى بايستى خيلى از مسايل و احوال جو، شناسايى و كشف شود تا به شناخت وزن هوا و عوارض و حالتهاى انقباض و انبساط سايه را دريابيم، پس دانشمندان راه طولانى و دشوار انديشه و تحقق را پيمودند تا اين دو موضوع را فهميدند و از احوالات آن باخبر شدند، پس بدون مقدمات شناسايى زمينه هاى متنوع علمى اوضاع جو، هيچ گاه ممكن نبود كه بفهميم وضه سايه و هوا كه هر كدام داراى وزن و خصوصيات ديگر دارند.
    بر خلاف مردم قديم، كه هيچ گاه فكر نمى كردند سايه و هوا هم وزنى داشته باشد، درست در همان زمان، امام زين العابدين (عليه السلام) اين موضوع را در قالب دعا مطرح نمود و از آن زمان كه آن حضرت اين دعاها به مردم آموخت هزار و سيصد سال گذشته است، و شايد تا چند قرن بعد از آنحضرت، كسانى بودند كه با خواندن جملات اين دعاها، در اين فكر بودند كه چگونه ممكن است سايه و هوا داراى وزنى باشند؟ در حالى كه مردم، اين دو را هيچ و پوچ مى پنداشتند، به هر حال به ثواب خاندن اين دعا اكتفا و دلخوش بودند ولى امروز، دعا را مى خوانيم با يقين و انديشه استوار و با آگاهى كامل، بدرگاه خداوند به راز و نياز مى نشينيم.
    ما روى سطح زمين زندگى مى كنيم و به عبارت ديگر، مى شود گفت كه نا در كف و ته اقيانوس عظيم هوا قرار داريم و اكنون دانسته شد كه هوا نيز مانند همه ى اجسمام، داراى وزن مخصوصى است و دقيقا آن را محاسبه نموده اند و ثابت شد كه هوا، روى هر سانتيمتر مربع از بدن ما، يك كيلو گرم فشار وارد مى كند، هوا با همه ى لطافت و سبكى بالاءخره داراى جرم و وزن است و هوا سنگينى دارد و ما اين سنگينى را احساس نمى كنيم.
    امام سجاد (عليه السلام) اولين فردى بود كه اين موضوع علمى مهم را مطرح كرد و قرنها پس از او بود كه انديشمندان در اين زمينه در اين زمينه ها با تحقيقات بسيار خود، اين موضوع و اهميت آن دانسته شد.
    انقباض و انبساط ا يكى از عوامل مهم در طبيعت است كه نقش مؤ ثر و سازنده ى گوناگونى دارد.
    عامل پيدايش حالت و خصوصيت انقباض و انبساط، سردى و گرمى است و تمامى اجسام در هواى سرد منقبض مى شوند يعنى به طور نامحسوسى جمع و كوچكتر مى گردند و در گرم شدن، اجسام منبسط و باز مى شوند كه در نتيجه، وضعيتى را به وجود مى آورند كه روى آن در تمام زمينه ها و معاملات فيزيكى، و در بيشتر مسايل و موارد علمى محاسبه مى كنند پس ‍ اكنون معلوم شد كه هر حجمى داراى اندازه و وزنى خاص براى انقباض و همچنين براى انبساط دارد و اين دو حالت داراى قدرت و فشار و وزنى را پديد مى آورند. و همانطور كه ميدانين يكى از اءصلى ترين عوامل انقباض و انبساط، تاريكى شب و روشنائى روز است و خود فشار جمع شدن و باز شدن اءشياء بر اساس يك نيرو قابل محاسبه است
    در سرما، هوا متراكم و فشرده مى شود
    امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد كه سردى زمستان، خواص و فايده بسيارى بر نهاد طبيعت و اكوسيستم آن دارد و براى حيات همگانى لازم و ضرورى است و در اين جا يك جمله از بيانات آن حضرت را ذكر مى كنيم كه در رابطه با وضع و چگونگى هوا در سرد شدن و زمستان، داراى اهميت مى باشد با اين كه هوا نامرئى و احوالات آن پنهان است. ففى الشتاء... يتكثف الهواء: در زمستان، هوا فشرده و متراكم مى شود)).(79)
    پس اين چنين دانسته مى شود كه هوا داراى دونوع سنگينى است: اول اين كه مى دانيم هوا هم داراى جرم است و هر جرمى داراى وزنى است و هوا مانند همه ى گازها سنگينى دارد، و اين سنگينى هوا هميشگى است، و نوع دوم بر اثر عارضه سرد شدن، هوا متراكم و فشرده مى شود كه در واقع يك سنگينى به حجم آن افزوده مى گردد.
    هوا معمولا گرم و سرد مى شود، در روى يك سطح سرد، هوا سنگين است چون هواى سرد در اين جا پايين مى آيد و در مجاورت خاك بر روى هم انباشته مى شود كه در نتيجه، آن مى شود كه آن حضرت فرمود ((در سرما هوا متراكم و فشرده مى شود)) و در اين صورت هوا سنگين تر خواهد بود لذا در اين جا فشار قوى وجود دارد و امروز براى اندازه گيرى فشار هوا، وسيله اندازه گيرى دماى هوا، يا دماسنج ساخته شده كه براى اندازه گيرى و تشخيص دما به كار مى رود.
    به كمك يك دماسنج مى توان دما را اندازه گرفت چون مى دانيم بر اثر گرما، جيوه يا الكل رنگى مخزن دماسنج منبسط و بر اثر سرما منقبض مى شود، از اين انبساط و انقباض مى توان دما را اندازه گرفت.
    و سخن امام صادق (عليه السلام) درباره ى وضع كلى هوا، آن هم در رابطه با كيفيت و چگونگى تاءثير سرد شدن هوا است و معناى كلام آن حضرت، كلى است و بر مقدارى از هوا و يا كل هوا دلالت دارد لذا مى بينيم كه تاءثيرات سرما و گرما بسيار وسيع است، به طور مثال در قطب ها بر اثر سرد بودن آن منطقه، لايه ى مجاور سطح زمين ((تروپوسفر)) يا باصطلاح، هوا مى گوييم، قطر آن حدود شش كيلومتر است و در نواحى مدارى كه مناطق گرمتر است قطر آن در حدود 17 كيلومتر مى باشد بنابراين هوا در مناطق بر اثر سرد بودن، هوا براى هميشه متراكم و فشرده است كه در نتيجه آن، سقف لايه ى هوا، قطر آن جاى ديگر همچون خط استوا كمتر مى باشد.
    و آن حضرت در يك جمله كوچك و بسيار رسا و خلاصه، اءصل كلى هواشناسى را بيان نموده است چون مى دانيم بر اثر سرد شدن هوا، چه فصلى و چه موضعى و مقطعى، سبب ايجاد زمينه هاى فرابار و بحركت در آمدن باد و تراكم ابرها و بارش و موارد بسيار ديگر مى باشد.
    براى فهميدن اين حقيقت كه هوا با سرد شدن و يا سرماى زمستان، هوا فشرده و سنگين مى شود لازم بود كه اطلاعات متفرقه و ابزار و دستگاه و هوا سنج و غيره باشد تا امكان پى در بردن به اين موضوع فراهم شود تا روى همرفته آگاهى هاى لازم در رابطه با هواشناسى كه دانش ظريف و حساس است دانسته شود.
    امام سجاد (عليه السلام) بدون وجود دماسنج و مسائل ديگر علمى، يه سنگينى هوا و وزن داشتن آن اشاره نموده ولى انديشمندان بعد از توسعه علوم و بوجود آمدن تجهيزات بود كه توانستند به وزن و سنگينى داشتن هوا و چكونگى آن، پى بردند رسم متعارف انديشيدن و تحقيق اينچنين است و با رسم و خط مشى اءولياء الله، تفاوت بسيارى دارد.
    بادها سازنده ابرهاست
    هوا در همه جا راكد و آرام هست. ولى باد، هواى فشرده و در حال حركت: به جهتى است و اين باد پس از مدت كوتاهى با گذشتن، قطع و تمام مى شود و مجموعه پياپى بادهاى فشرده و بدنبال هم، مدت آن بسيار طولانى تر خواهد بود.
    هوا هيچ گاه در هيچ جا خالى از بخار آب نيست و حداكثر تا حدود 50 گرم در متر مكعب مى رسد ولى چنين اندازه رطوبت ها هيچوقت كفايت تشكيل ابر و ريزش باران هايى را كه مى بينيم نمى نمايد بلكه لازم است حتما و مرتبا امداد برسد، يعنى پس از تشكيل ابر و ريزش باران، هواهاى تازه حامل بخار آب پياپى برسد، باد مستمرا بوزد و مبداءاين بادها از درياها، يا از جنگلهاى انبوهى بوده توشه رطوبتى كافى باخود دارد.
    علم هواشناسى در نيمه اين قرن اخير بود كه به توسعه و پيشرفت رسيد و اطلاعات خوبى به دست آورد و اين قسمت را تا كنون خوانديم نظر اين رشته علمى روزه بوده است و اكنون به اين حديث كه از پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) است درباره ى باد و باران آن هم در چهارده قرن پيش ‍ بيان شده و اكنون ببينيم گفته آن حضرت با علم روز چه شباهتى دارد.
    قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): فو الذى بعث محمدا بالحق نبينا لقد نسجت الرياح فى الهواء الغيوم (80)
    پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: سوگند به آن خدايى كه محمد را به حق، به پيامبرى برگزيد، به يقين بادها در هوا ابرها را به هم مى بافند.
    در كلام آن حضرت اول اشاره به يقين بودن و صحت مطلبى را با سوگند به ما مى رساند و امروز درستى اين موضوع بر همه عيان است و با اثبات اين مسئله علمى، پيامبرى اين شخص والامقام بر يقين و ايمان ما به مراقبت مى افزايد.
    آن حضرت مى فرمايد كه بادها را به هم مى بافد يعنى ابرها به هم مى پيوندند همان گونه كه رشته هاى نخ يكسره به هم وصل است. و اين هواهاى تازه حامل بخار آب يا رسيدن پى در پى، ابرهاى در حال بارش را امداد رسانى مى كند و تا مدتها باران بدون انقطاع ادامه مى يابد، همچنين مى فرمايد كه اين بادها در هوا، ابرها را پى در پى به هم مصل و فشرده مى سازد.
    دانستيم كه بدون اين بادها در هوا جمع و متراكم نمى شوند، و باد نيز قادر به جمع كردن ابر باران زا نمى باشد، و تنها بادهاى پى در پى مى توانند شرايط بارندگى و دوام آن را فراهم سازد و از كلام آن حضرت دانسته مى شود كه باد خاصيتى براى باران زايى ابرها ندارند چون باد به تنهايى در بارش ابر كافى بنظر نمى رسد و تنها بادهاى پى در پى مى توانند، بارندگى ابرها را فراهم كنند.حضرت در ادامه ى اين حديث مى فرمايند:
    و اءرعدت و اءبرقت و تحريك الناس كانهم يريدون التنحى عن المطر. ((و پس از آن ابرها صداى غرش رعد و برق درخشانى پديدار مى شود و سپس مردم، گويى آماده مى شوند تا خود را از بارانى كه خواهد باريد كنار بكشند.
    تخليه برق مابين توده هاى مختلف اين ابر است كه در اثر اصطلاك يا عوارض زمين و اجسام معلق در باد الكتريسيته هاى مخالف مى شوند، و اين تخليه تواءم با روشنايى و غرش شديد مى باشد و از كلام پيامبر گرامى دانسته شد كه نتيجه اين بادهاى گوناگون و پى در پى، رعد و برق ايجاد مى شود چون توده ابر بادها مختلف است و اين اختلاف، عامل تخليه برق از ميان آن ها است.
    بهترين ابرها
    دانش هواشناسى امروز به ما مى گويد كه ابرها در آغاز به صورت رشته و تكه هاى پخش در اين جا و آن جاى آسمان ظاهر مى گردد، اين ابرها رفته رفته بر تعداد وسعتشان اضافه شده و به يكديگر متصل مى شوند و كم كم تمام سطح آسمان را مى پوشاند، طولى نمى كشد كه ابرهاى تيره تر، يعنى ضخيم تر برنگ خاكسترى روشن كه همان ابرهاى سفره اى هستند در افق نمايان مى گردند، در اينموقع ابرها تا حدود چهار كيلومتر از زمين فاصله دارند و هر قدر از ارتفاع ابرها كاسته شود تراكم و مقدار آب محتوى در آن ها بيشتر و صف بندى و اتصال بهتر مى شود، تا آن كه نوبت به توده هاى متراكم سياه چهره و گسترده شده ابرهاى فشرده يعنى ابرهاى سفره اى مى رسد اين ابرها كه در زير سنگين ترين طبقات هستند حامل قطرات نسبتا درشت و فراوان آب بوده مانند اسفنجى كه چلانده شود و رحمت الهى را بر سر زمين تشنه فرو مى ريزد.
    حضرت على (عليه السلام) در دعايى به نام ((دعاى طلب باران)) در نهج البلاغه به مردم مى آموزد تا هر وقت كه بارندگى كم شد و مردم در خطر بى آبى و پيامدهاى آن روبرو شدند اين دعا را بخوانند، و اكنون به گوشه اى از اين دعا توجه كنيم.
    اللهم اسقنا ذلل السحائب صعابها: ((پروردگارا ما را آبى رسان از آن ابرهاى سر به زير و سنگين و پايين تر، نه از آن ابرهاى سركش و سر به بالا)) از دعاى آن حضرت اين چنين بر مى آيد كه ابرها بر دو گونه اند:
    1- ابرهاى سركش و مرتفع 2- ابرهايى پايين تر انبوه و متراكم كه در بالاى سرمان سايه افكنده و آن حضرت از خدا بارندگى از اين ابرها را مى طلبد. چون اين ابرها داراى رحمت بسيارند و اين باران است كه در و دشت را سيراب مى كند و سخنان آن حضرت دقيقا با دانش پيشرفته امروز مطابقت كامل دارد.
    نكته جالب اين جاست كه على (عليه السلام) با جمله مختصر به جاى تعريف كامل از ابر و بارندگى و شرايط مساعد آن را بيان نموده است.
    و هر فرد كه اين جمله آن حضرت را بخواند و نام او را قبلا در جايى نشنيده باشد، او مى پندارد كه گوينده اين كلمات، متخصص علم هواشناسى است چون كلمات به نحوى بيان شده كه گويى يك كارشناس، با لهجه علمى رشته تحصيلى خود، با خداوند راز و نياز مى كند و دعايى را مى خواند و از خدا مى خواند و از خدا مى خواهد كه از ابر خاص و مورد نظر خود، باران بسيارى ببارد، چون او مى داند كه اين ابر بهترين نوع ابرها براى بارندگى است و اين نوع ابر، بارش زيادى دارد و مايه خير و بركت بيشتر است تا آن ابرها كه سركش و مرتفع هستند.
    ابرهاى سنگين
    ابرها آن طور نيست كه دست مردم به آن برسد، بلكه حتما مى بايستى با كمك وسيله اى، بالا و در ميان ابرها برويم، وقتى كه انسان توانست با هواپيما و بالن بالا برود، تازه كسى نمى تواند ابر را به دست بگيرد، تا چه برسد انواع آن را شناسايى كند، يعنى يك نوع را سبك و نوع ديگرش را سنگين تشخيص بدهد و حتى در عصر ما اين چنين ترازوى هم ساخته نشده، و امروز به توسط دانش و تجهيزات پيشرفته و با شناسايى و تشخيص ‍ تمام و احوال جوى، آن گاه از قراين معلوم مى شود كه كدام ابر سنگين و كدام سبك است و از ابرها و فراهم شدن مقدمات بارش مى توانيم باخبر شويم.
    امام زين العابدين (عليه السلام) نه به جو رفته و نه ابرها را وزن كرده و نه دم و دستگاهى بوده، ولى دقيقا موضوعى را بيان مى كند كه امروز، دانش ‍ هواشناسى آن را صد در صد تاءييد و همان را مى گويد.
    كلام آن حضرت با كلام پدر با جد بزرگوارش فرقى نمى كند چون همه ى آن ها از يك منبع و فيض الهى تغذيه و آگاه شده اند، و اين چنين نيست كه كلمات آن حضرت و يا گفتار پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه معصومين در تمام زيمنه ها، بى برنامه و بدون اطلاع بر زبان آن ها جارى شده و اكنون به طور اتفاقى وشناسى درست از آب در آمده باشد بلكه برخواسته از دانش و لطف الهى است.
    يكى از جمله هاى آن حضرت در دعاى پر از علم و معرفت ((جوشن كبير)) مى فرمايد: يا من الكبير المتعال، يا منشى الحساب الثقال ((اى آن كه او بزرگترين و متعالى ترين است، و اى آن كه او بر پا كننده ابرهاى سنگين است.))
    آن حضرت از توسيف بزرگى و عظمت خداوند، از خدايش آن بارانى را مى طلبد كه منشاء خير و نعمت بسيار است چون پيدايش نعمت ها، بستگى به ابرهايى دارد كه زمينه ساز بيشتر بركات الهى هستند. آن حضرت درباره ى تقسيم انواع ابرها، يعنى وجود سبك و سنگين آن ها را تشخيص ‍ داد و ما را از مفيدتر بودن كدام نوع از ابرها با خبر ساخت آن حضرت كه اين چنين درست شناخت، حتما از علل و عوامل شكل گيرى اين ابرهاى پر منفعت آگاه است.
    آن حضرت از خوبى و نفع ابرهاى سنگين تعريف مى كند و در زمان ما، علم روز ثابت كرده كه همه ابرها يكسان نيست و انواع ابرها شناسايى شده، و معلوم شد كه همه ى آن ها با هم فرق دارند.
    وقتى كه در بالا توده سرد شد، ابرها تراكم بيشترى پيدا مى كنند و اين گونه ابرها سنگين مى باشند چون ذرات آب آن درشت تر و سنگين تر مى گردد و سنگينى اين ذرات آب، موجب افتادن آن ها بر روى زمين مى شود و بدين ترين بارن به وجود مى آيد.
    آن حضرت در آغاز جمله مى فرمايد: ((يا منشى)) ((اى بر پا كننده)) برپايى دلالت بر تشكيلاتى است كه باران از آن پديدمى آيد و براى برپايى لو به و جود آوردن صحنه بارش، مقدمات و فراهم بودن شرايطى بازم است تا عمل بارش صورت بگيرد و معناى كلمه ((منشى)) ((بر پ كننده تشكيلات)) خلاصه كل آن مقدمات و زمينه سازى و به وجود آمدن باران را مى رساند، يعنى بايد هوايى باشد و گرمايى، كار تبخير انجام دهد و هوا ذرات بسيار ريز آب را بر خود حمل كند تا ابرها تشكيل شود و بايد هواى سردى بالا باشد تا نقش خود را بازى كند و اين ذرات پراكنده را متراكم و به صورت ابر در آورد و مسايل بسيار ديگر...
    و در صورت نقص در هر كدام از اين موارد ياد شده در سيستم اين تشكيلات، آن گاه بارانى پديد نمى آيد و ابرها از خود نم پس نمى دهند و از ابر سنگين كه بهترين نوع ابرها است سبزه و خرمى و شادى و اميد و روح در كالبد جسم همه دميده مى شود.
    مسايل متفرقه ى علمى
    سفارش پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) در علوم قرآن مجيد
    پيامبر در طول عمرش از علم گفت و سفارش به آن نمود، با اين حال در آخرين لحظات عمر خود نيز باز هم از علم گفت و سربلندى مسلمانان را آرزو داشت و در آن لحظه هاى آخر فرمودند: ((شما را به خدا قسم ميدهيم غير مسلمانان در درك حقايق قرآن مجيد بر شما سبقت نگيرند)). آن حضرت در اين كلام از قسم دادن مسلمانان به خدا، استفاده نمود و اين اهميت موضوع را مى رساند، چون او به خوبى مى داند كه در قرآن مجيد دنيايى از علوم و سر و اسرار هستى نهفته است و ما از كلام آن حضرت، احساس دلسوخته اى مى كنيم كه از مسلمانان خواهش و آرزو دارد كه پيرامون قرآن، پرچمدار و جلودار علم و دانش باشند و آن حضرت مى خواهد بگويد كه حتما رابطه و معرفت ما به قرآن كريم بيشتر شود تا از آن علاوه بر استفاده هاى معنوى، از جنبه هاى علوى آن نيز بهره مند شويم.
    مى دانيم كه حقايق قرآن كريم، موضاعات علمى درباره ى علوم و آگاهى از طبيعت جهان است و همچنين با خبر شدن از گذشته و آينده ى دنيا ما است. قرآن كريم اين كتاب آسمانى لبريز از دانش و حكمت و زمينه ساز رشد و هدايت و ترقى است، متأسفانه در بيشتر موارد، غير مسلمانان به نكاتى پى برند كه ما پى نبرديم و آن ها بر ما سبقت گرفتند، اكنون آن ها سوار و ما پياده هستيم.
    به هر حال حقيقتى كه ما از كلام آن حضرت دريافتيم اين است كه قرآن كريم در زمينه هاى اصلى و متنوع طبيعت جهان كه آفرينش پروردگار است در ابعاد مختلف، گوياى حقايقى با ارزش است، آن هم در زمانى كه آيات قرآن كريم بر پيامبر گرامى نازل مى شد، همه جا را جهالت و نادانى و بى خبرى و نا آگاهى فرا گرفته بود.
    در طول قرنهاى گذشته تا به امروز در همه جه افراد بسيار و بى شمارى به عنوان محقق و مكتشف و با آن همه ابزار و وسايل گوناگون صنعتگران، انديشه و عقل همه آن ها روى هم رفته به جايى رسيده كه به گفته هاى قرآن كريم نزديك شده اند و با اينحال خيلى از موارد علمى در قرآن مجيد هست كه هنوز عقل بشر به آن ها خطور نكرده و نرسيده، و شايد در آينده موارد بسيارى براى مردم كشف، و معلوم شود، آن وقت مى بينيم كه در قرآن مجيد، همان موضوعات، موجود است و بيان شده اند.
    در زمان ما كه علم و دانش توسعه يافته، اهميت كلام آن حضرت اكنون معلوم شد كه آن حضرت به خوبى مى دانست... لذا مردم را به اصرار و قسم دادن، انتظار و توقع آن داشت كه علاقه مندان و پيروان قرآن كريم در زمينه هاى علمى براى استفاده از قرآن مجيد بر غير مسلمانان سبقت گيرند ولى ؟؟؟
    نكته: شاخ و برگ و فروع بسيار و گوناگون علم و صنعت همه برخواسته از تنه هاى تنومند علوم اساسى است و علم گسترده و دانش پيشرفته امروز حاصل و نتيجه علوم اوليه است و صنعت مدرن امروز ثمره همان زمينه ها و مقدمات آغازين هاى علمى است چون علم همواره در حال تراوش و افزون شدن موارد جنبى است لذا صنعت و دانشهاى فرعى را به وجود مى آورد.
    مقام علمى و لياقت مردم فارس
    قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): لو كان العلم فى الثريا لتنا و له الفرس (81)
    پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: اگر چنانچه علم در ثريا باشد به يقين كه مردم فارس به آن دسترسى پيدا مى كنند.
    پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) مقرب ترين كس به آفريدگار جهان است.
    پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) فردى كه با وحى آسمانى همواره در رابطه بود و هر كلامش ارزش و جايگاه معنوى مهمى دارد، آن حضرت بر لياقت و شايستگى و استعداد و ذكاوت مردم فارس، سخنان بسيار زيبايى دارد كه مايه ى سربلندى و افتخار ما است.
    امروز بر هيچ كس پنهان نيست كه مردم فارس در هر كجا، در طول تاريخ لياقت و استعداد خود را همواره با تمدنهاى با شكوه و غرور آفرين و افتخارات پى در پى، كه آثار باستانى به جا مانده يكى از آن ها است نشاندهنده گوشهايى از استعداد و هنر آفرينى مردم از آن ها است علاوه بر همه ى اين ها قد علم كردند و پايه هاى علوم گوناگون را پديد آوردند و نام نامى آن ها در صفحات زرين و شكوهمند اين مرز و بوم ثبت شد و امروز دنيا شاهد حضور و تلاش دانشمندان و متخصصان و نابغه هايى از مردم فارس است كه در تمام جهان مشغول به كار و ابتكار و همواره در تمام صحنه ها از لياقت آن شايستگى كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود، صحت بخشيدند و اكنون در مهمترين پايگاههاى فضايى و ستاره شناسى و علوم ديگر، در بهترين مراكز علم و دانش و صنعت مشغول به كارند و با دستهاى توانمند خود، بر دانش روز مى اءفزايند و براى پيشرفت، گامهاى مهمى بر ميدارند
    پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) در تعريف از ياران خود، بالاترين مقام و منزلت را به سلمان مى دهد، سلمان بهترين يار و ياور راستين پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و على (عليه السلام) بود، و شايسته ترين مدح و توصيف آن حضرت درباره ى حضرت سلمان اين بود كه فرمود ((سلمان از ما و خانواده ما است)).
    و مردم فارس امروز به حق پيرو خاندان عصمت و طهارتند و قدر دان و شيفته آله محمدند و چه بسا پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) اين را به خوبى ميدانست و براستى پيش بينى نمود و امروز انقلاب شكوهمند ايران اسلامى كه پرچمدار حق و عداالت در جهان به دست توانمند همين مردم بر پا شد.

  5. #15
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    اولين پيشنهاد درباره ى برق و روشنايى
    على (عليه السلام) دقيقا هزار و سيصد سال پيش از اديسون، درباره ى ايجاد تاءسيسات برق و روشنايى، سخنان بسيار جالب و محير العقول بيان نموده و اين كلام مهم، قديمى ترين اظهار نظر است كه در اعماق زمان هاى گذشته شنيده شد.
    صد و بيست سال پيش وقتى اديسون در كارگاهى با جمعى از همفكران و همكاران خود، مشغول كار و تحقيق بود لامپ را اختراع و عرضه كرد و شب ها را روشن ساخت و پس از آن، چراغ هاى نفتى كم كم از رونق افتاد.
    در آن زمان كه به توسط اديسون لامپ ساخته شد تمام زمينه ها و امكانات مختلف صنعت و لوازم و ابزار بسيارى از قبيل ماشين و قطار و غيره به وجود آمده بود و در آن زمان برق و تمام دم و دستگاه و وسايل آن وجود داشت، و پالايشگاه نفت و كارخانه ها با دستگاه هاى صنعتى گوناگون بر پا شده بود و در واقع چرخ صنعت و اقتصاد، لحظه به لحظه در حال توسعه و پيشرفت بود، بنابراين زمينه، براى اديسون بسيار مناسب و مهيا بود كه توانست لامپ روشنايى آن هم به طور ساده فراهم كند، به هر حال تلاش و زحمات شايسته اديسون مورد تقدير است و پس از اديسون، پژوهشگران و متخصصان بيشمارى در اين جا و آن جاى دنيا، تلاش فراوانى به عمل آوردند و همواره ابتكار و اختراعات برق و روشنايى پديد آيد.
    سد سازى و استفاده از آب براى چرخش پروانه هاى ژرناتور برق كه در پنجاه سال اخير به عرصه ظهور رسيد و نتيجه خوبى براى تحول و توسعه برق شد و امروز صنعت عظيم سد سازى و استفاده از آب، به تنهايى خود داراى دانش و ابزار و وسايل مخصوصى است و امروز در گسترش فنون و مهارت برق و روشنايى و مسايل جنبى آن، دانش مدرنى كه رشته هاى متععد دارد و در دانشگاه ها تدريس مى شود و اكنون تكنولوژى برق آن قدر گسترش يافته كه در تمام موارد زندگى ما نقش مهمى دارد.
    على (عليه السلام) در زمانى بود كه مردم نور را تنها در روز به جهت تابش ‍ نور خورشيد مى ديدند و مقدار كمى نور، به توسط اتش قابل مشاهده بود و حال چگونه آن حضرت مى تواند آن مردم را كه از صنعت و دانش بى خبرند، بفهماند كه مى توان از آب نور توليد كرد، آبى كه در نظر مردم ضد آتش است و شعله ها را خاموش و سرد مى كند و نورش را بتاريكى تبديل مى كند، و به آن ها بگويد كه روشنايى از برق گرفته مى شود و برق به توسط آب و آبشار است كه به دست مى آيد و اين حرفها را به مردمى بگويد كه در خانه هاى گلى زندگى مى كردند و و به جز دام و كشاورزى ساده، چيزى نديده و نشنيده اند.
    حضرت على (عليه السلام) روزى با يكى از ياران خود، به نام كميل به كنار رودخانه فرات رفته بودند، آن حضرت به آن آب خروشان مدتى خيره شده بود، و در ذهن خود، چه مى انديشيد خدا مى داند؟ و پس از آن رو به سوى كميل نمود و سخنان عجيب و غريبى بيان نمود ولى آن چه كه در كتابها از اين بيانات به جا مانده و به دست ما رسيده، تنها اين جمله است.
    يا كميل: لو شئت اءن اءصير من هذا الماء نورا لفعلت
    اى كميل ! اگر مى شد، مى توانستيم از اين آب، نور و روشنايى پديد آوريم، اين كار را حتما انجام مى دادم.
    خواننده ى عزيز اين موضوع را ساده نگيريد، چون حرفى گفته شده كه سايز اين كلام با آن زمان مطابقت ندارد و اين علم على (عليه السلام) جز آسمانى و ملكوتى نيست و كسانى سخن آن حضرت را مى سنجيدند و اهميت آن را درك مى كنند كه خود متخصص در دانش برق و روشنايى و آگاه از احوالات سد و فن آورى آن مى باشد.
    آن حضرت مى فرمايد كه در صورت بودن امكانات، از اين آب مى توان روشنايى به وجود آورد و حتما امكانات همان تاءسيسات توليد برق از آب است و هنوز كسى نمى دانست كه از به كارگيرى سد و آبشار، مى توان در راه اندازى پره هاى توربين كه ژنراتورها را به حركت در مى آورند، از آن برق توليد كند و از آن تاءسيسات روشنايى چراغها در هر جا ممكن مى شود، كلام آن حضرت هر چند در يك جمله ى كوتاه است ولى بيانگر مجموعه اى از مطالب مهم است كه آن ها سلسله مراتب به همديگر ربط دارند، مثل روشنايى از برق و برق از ژنراتور از چرخش پرده ها به توسط فراورده هاى آب سد و مسايل بعدى...؟
    على (عليه السلام) اين شخصيت علمى و متفكر بزرگ در زمانى بود كه همواره مشكلات و نابسامانى اجتماعى و اخلاقى مردم بود و همواره با عده اى از جاهلان و بى خردان مخالف با خلافت آن حضرت، از هر گرشه و كنارى كارشكنر مى كردند و ديگر مهلت و فرصتى نبود كه آن حضرت بتواند كارهايى مهمتر در خدمت به اسلام و مسلمين انجام دهد و او پس از رحلت پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم)، روزگار سخت و تلخى را گذراند در حالى كه آن مردم، ميتوانستند با كمك آن حضرت، زمينه هاى علم و صنعت و ترقى را فراهم كنند و اگر آن روز واقعا همت مى شد و پايه هاى دانش و سازندگى را شروع و بپا مى شد، آيا مى دانيد كه امروز در چه وضعى از پيشرفت قرار داشتيم؟ و امروز كشورهاى اسلامى و مردم مسلمان ، سربلندتر از بقيه و در تمام زمينه ها جلودار بوديم ولى افسوس...؟
    و باز هم درباره ى برق، سخنانى از آن حضرت داريم كه در مطلب كتاب بعدى خواهد شد.
    نفت قبل از كشف
    نفت يك ماده بسيار مهم و داراى خواص و منافعى در ابعاد گوناگون زندگى و مايحتاج مردم در تمام زمينه ها است و امروز بدون نفت و مشتقات آن، در واقع چرخ صنعت لنگ است و پيشرفت بدون آن ناقص و دشوار مى باشد. قرنها قبل از اين كه نفت كشف شود و مردم اين ماده حياتى را بشناسند، حضرت امام صادق (عليه السلام) درباره ى آن، تعريف و توصيف بسيار جالب و خواندنى دارد:
    و من اءوغل فى المعادن انتهى الى واد عظيم يجرى منصلتا بماء غزير: و هر كس كه درون و اعماق معادن زمين راه يابد و به پايان عمق آن رخنه كند، آن گاه به ميدانى بسيار وسيع خواهد رسيد كه در آن آبى فراوان است آبى با غلظت و داراى بئيى تند و زننده است.
    1- لا يدرك غوره ولا حيله فى عبوره و من ورائه اءمثال الجبال من الفضه: كه اعماق و فراوانى آن (نفت) بحساب نيايد و نه راهى هست از گذشتن آن، و از آن سودهايى مثل كوههايى از نقره است.
    2- تفكر الاءن فى هذا من تدبير الخالق الحكيم فانه اراد جل ثناؤ ه ان يرى العباد قدرته وسعه خزائنه: پس بينديشيد اكنون در اين پديده از آفرينش آفريدگار توانا و دانا، پس خداوند عزوجل مى خواهد قدرت و وسعت خزائن خود را به مردم نشان دهد.
    3- ليعلموا اءنه لو شاء اءن يمنحهم كالجبال من الفضه لفعل: تا بدانند مردم كه خداوند اگر اراده كند، مى تواند براى تمامى آن ها، كوههايى از نقره قرار دهد. لكن لا صلاح لهم فى ذلك: ولى براى آن ها صلاح نيست در اين كار.
    4- لاءنه لو فيكون فيها ذكر نا سقوط هذا الجوهر عند الناس و قبه انتفاعهم به: چون اگر چنين بود و آن ماده با اهميت در همه جا وجود داشت آن گها ارزش اين گوهر گرانمايه در ميان مردم دنيا سقوط مى كرد و در منافع اين ها كاسته مى شد.
    5- و اءعتبر ذلك باءنه قد يظهر الشى ء الطريف مما يحديثه الناس من الاءوانى و الاءمتعه: و ارزش و اعتبار آن به اين است كه از آن ماده روان ((نفت)) ظهور پديده هاى بسيار است از آن چه را كه مردم مى سازد و به وجود مى آورند، مثل انواع ظرفها و انواع اجناس و اسباب و ابزارى كه لازم دارند)).
    6- فمادام عزيزا قليلا فهو نفيس جليل، فاءذا فشا و كثر فى اءيدى الناس ‍ سقط عندهم و خست قيمته، و نفاسه الاءشياء من عزتها: پس تا زمانى و ارزشمند است كه آن كم باشد و در اين صورت اين ماده حياتى، بسيار نفيس و گرانقدر و مايه سود آورى است و اگر در دست مردم فراوان باشد، آنوقت ارزش آن پيش مردم كاسته و قيمت آن بسيار ناچيز و اندك مى شود.(82)
    و اكنون به توضيحات متفرقه براى هر شماره توجه كنيم:
    درباره ى وجود معادن در اعماق نفت در اعماق زمين خبر مى دهد و اين معادن در همه جا نيست و دسترسى به آن دشوار است، در حالى كه مردم آن زمان هيچ گاه براى كندن چاهى به عمق هزار متر، اقدام نكرده و ممكن هم نبود، پس مردم هم نبود، پس مردم به نفت هيچ گاه در گذشته دسترسى پيدا نكرده اند و امروز معلوم و مسلم است كه اين معادن در اعماق زمين است و براى به دست آوردن نفت علاوه بر افراد متخصص به دانش و شناخت نفت، نياز به ابزار و وسايل پيشرفته و فولادين لازم است و بدون اين ها كسى قادر نيست كه به اين معادن با ارزش برسد چون بنا به گفته آن حضرت و نظر اهل فن در زمان ما اين است كه اين ماده در درون اعماق زمين است و رخنه به آن بسيار مشكل مى باشد.
    حضرت فرمود: در اين معادن آبى سفت و با غلظت است كه داراى بوى تند و زننده مى باشد، در حالى كه آنروز كسى نفت خام نديده و به آن آشنا نبود، و امروز دانستيم كه گفته آن حضرت درباره نفت، دقيقا با همين وصفيات است.
    در زمان ما درباره ى مناطق نفتى در زير زمين، اصطلاحات ميدان نفتى به كارمى برند و آن حضرت اصطلاحات وادى به كار برده، وادى به معناى وسيعتر از ميدان است و اگر دقت كنيم مى فهميم كه به كارگيرى ميدان آن چنان درست نيست چون ميدان دلالت بر وسعت كمى دارد ولى اصطلاح وادى، منطقه و محدوده وسيعترى را براى نفت دلالت دارد و منطقى تر است چون منطقه اى كه سال، از آن نفت استخراج مى شود، حق آن نبود كه از كلمه ميدان استفاده شود بلكه وادى، لايق تر و به جا است.
    2- گذشت و چشم پوشى از اين معدن مشكل است و در آن درنگ كردن كشنده و خطر است و دسترسى به نفت نياز به رخنه در اعماق بسيار است. و به جاى انديشيدن هم دارد كه چه استفاده هايى از اين معدن به دست مى آيد.
    واقعا كه اين معدن چه گنج گرانبهايى است و آن كشورها كه نفت دارند و باصطلاح امروز نفت خيز، از اين ماده چه سود سر شارى نصيبشان مى شود، كه بنا به گفته آن حضرت سود آن همچنين با كوههايى از نقره برابر است و جالب اين جا است كه امروز نفت به عنوان طلاى سياه معروف است.
    3- آن حضرت به ما مى گويد كه اين ماده آن قدر خوب و مهم است كه از تدبير و قدرت خداوند است كه براى ما نمايان و به دست ما رسيده و به حق جاى انديشمندان هم دارد كه در اين پديده پروردگار چه سود و خواصى نهفته است و دانشمندان بسيارى از كشورهاى پيشرفته در لابراتورهاى مدرن ، تلاش بسيارى كردند تا با تركيبات گوناگون شيميايى، نفت مصنوعى بسازند ولى پس از سالها تلاش، تحقيقات خود را بى سر و صدا كنار گذاشتند چون زحمات آن ها بى نتيجه بود.
    4- آن حضرت مى فرمايد كه خداوند مى توانست در تمام دنيا، كوههايى از نقره و يا اين ماده حياتى را فراوان قرار دهد ولى بنفع مردم نيست كه اين چنين باشد و چه بسا نظر و تعادل امور مردم دنيا درهم مى شد چون همه ثروتمند مى شدند و خداوند صلاح را در اين باره واقعا درست و به جا است
    5- آن حضرت مى فرمايد: اگر اين گوهر گرانبها در همه جا وجود داشت حتما بى ارزش مى شد، و امروز در اخبار جهان مى شنويم كه گاهى يك كشور نفت خيز، به محض اين كه مقدار بيشترى از سهميه معين خود، نفت استخراج و صادر كند، به همين علت شاهد سقوط قيمت و پايين آمدن نرخ آن در بازار جهانى هستيم، و سخنان آن حضرت به نحوى است كه گويى او در اين زمان براى ما از وضعيت نفت صحبت مى كند.
    6- آن حضرت مى فرمايد ارزش و اعتبار اين ماده حياتى بدين جهت است كه از آن، به توسط مردم اشياء بسيارى پديد مى آورند مثل انواع ظروف و بسيارى از وسايل و ادوات و امكانات و نياز گناگون خود، و امروز ما شاهد به كارگيرى پلاستيك در همه چيز هستيم و در هر چه كه بنگريم مقدارى از اين ماده نفتى وجود دارد و اين پيش بينى يكى از عجايب سخنان آن حضرت است.
    7- آن حضرت مى فرمايد تا زمانى كه اين ماده كم باشد عزيز و داراى قيمت و اهميت و گرانمايه است و اگر زياد شود از ارزش آن كاسته و نرخ آن هر لحظه به پايين تر سقوط مى كند، و هر چيز تا زمانى كه كم باشد عزيز و قيمتى است و نكاتى كه آن حضرت درباره ى نفت بيان نموده، امروز همان را احساس مى كنيم و او در آنزمان درباره ى نفت گفت و امروز مردم جهان را به خوبى مى شناسند و از جايگاه و ارزش آن با خبرند.
    يكى از نكات جالب اين جا است كه آن حضرت در منطقه حجاز يا كشور عربستان سعودى، اين سخنان را فرمود كه امروز همين منطقه يكى از نفت خيزترين نقاط جهان است ولى افسوس كه قبر آن حضرت حتى به عنوان يك متفكر و دانشمند ملى بر پا نيست و ياد او كه مايه سربلندى و افتخار علمى براى مردم آن منطقه است متأسفانه حتى نامش را نمى شناسند و اگر هم بدانند بنا حق و بناروا و از روى جهالت، قبولش ندارند، و قضاوت را بعهدن عالمان و عاقلان دنيا واگذار مى كنيم؟
    على (عليه السلام) نابغه علم و ابر مرد تاريخ
    اگر كتابهاى علمى را كه از قديمى ترين نسخه از گذشته هاى دور بيابيم و آن ها را ورق بزنيم و درباره ى موضوع آشنايى مردم آن زمان از كره و جو زمين و علوم ديگر، جستجو كنيم؛ آن گاه مى فهميم كه مردم آن روز تا چه حد و چه اندازه به اين مسايل آگاهى داشتند. مثلا اگر حدود آشنايى مردم آن زمان درباره ى كره ى زمين، و حدود آشنايى مردم امروز را در اين باره مطابقت كنيم، آن گاه تفاوت بيحدى را مشاهده خواهيم كرد و اصلا دانش و اطلاعات علمى آن ها در مقابل امروز از صفر هم كمتر است.
    و همچنين اگر تمامى اطلاعات علمى دانشمندان درباره ى كره و جو زمين از صد سال پيش و بر گرديم تا قديمى ترين نظريه هاى علمى و كهنه ترين كتاب را در يك طرف بگذاريم و در طرف ديگر بگذاريم و در طرف ديگر كلمات و گفته هاى حضرت (عليه السلام) را بررسى كنيم، آن گاه مى فهميم كه دانش على (عليه السلام) بسيار كاملتر و با موضوعات علمى فراوان در دسترس بوده و آن وقت بيشتر از هميشه اين مسئله بر ما ثابت مى شود كه پايه هاى علم و پيشرفت دانش امروزى از اسلام گرفته شده و پايه ريزى شده است و اگر حدود دانش و ابعاد آن را در ميان دانشمندان گذشته، درباره ى كره و جو زمين و مسايل ديگر بررسى كنيم، آن گاه اختلاف نظريه ها و به عقيده هاى گوناگون و متفاوت با همديگر آن ها پى خواهيم برد.
    اگر عقيده و نظر حضرت على (عليه السلام) را با علم و دانش امروزى درباره ى كره و جو زمين و مسايل گوناگون ديگر، مطابقت بدهيم آن گاه مى بينيم كه دقيقا و صد در صد با همديگر مشابهت و مطابقت عجيبى دارد، كه اگر يك شخصى حضرت على (عليه السلام) را نشاسد و اين گفته هاى او را بخواند آنشخص جوزى فكر مى كند كه الان على بن ابيطالب (عليه السلام) زنده است و در يك جايى از دنيا مشغول تحقيقات و يا استادى است كه در دانشگاهى درس مى دهد.
    ما دانشمندى در گذشته سراغ نداريم كه درباره ى كرو و جور زمين و علو متنوع نظريه بسيار داده باشد و اگر هم بيابيم، او نظريه هاى انگشت شمارى دارد كه علماى بعد از خود، آنها را تصحيح نموده و دانش امروزى آنها را به تكامل رسانده است، ولى يكنظريه سراغ نداريم كه حضرت على (عليه السلام) گفته باشد و مورد شك و ترديد يا تصحيح علماى بعد از خود قرار گرفته باشد و اگر روزى فرا رسد كه بينات علمى حضرت على (عليه السلام)، درباره ى علوم متنوع در يك كتاب بزرگ جمع آورى شود، آن گاه حيرت، و شگفتى جهانيان برانگيخته خواهد شد:
    1 - تا كنون دانشمندى نبوده كه بدون اين كه وسيله سفر و مجهز به امكانات و اطلاعات علمى بوده باشد از جاهاى بسيار دور كه خود و ديگران هم نرفته باشند، آن گاه سخن از وضعيت آن جا بگويد.
    2 - و يا اين كه او در زمانى زندگى مى كند آنوقت براى مردم از اتفاقهايى بگويد كه هزار و چهارصد سال بعد رخ مى دهند، و هر دو اين مورد به حقيقت قطعى برسد. يعنى همزمان از بعد مكانى كه تحولات وضع زمانهاى بسيار دور بعد از خود را آينده نگرى كند، اما حضرت على (عليه السلام) از مردم عادى مستثنى است و او بوضوح اين چنين بود، با آن كه در اين كتاب كوچك و به صورت مختصر، بياناتى از آن حضرت نقل شده، ليكن نكات بسيار مهمى را عاقلان و اهل خرد و انديشه، در صورت كمى تاءمل و تعمق، سبب مى شود تا به عظمت اين شخصيت والاى دين و دانش ‍ را در ابعاد وسيعتر، او را بهتر مشناسند، و اين موضوع، مسئله ساده اى نيست و آيا كسى مى تواند به اين مرتبه برسد؟، هرگز جز مردان خدا، كه آن ها را خداوند براى مردم برگزيد و آن ها با توفيق و هدايت و لطف الهى، به اين جايگاه رفيع رسيده اند و على (عليه السلام) فرد بى همتايى بود كه عمق باطن قرآن را دريافت، و از درياى بيكران علوم و سر و اسرار نهان قرآن باخبر شد، و از آيات قرآن كه كلام الهى است تغذيه مى شد، كلام على (عليه السلام) نشان دهنده عقل و شعور و دانش اوست، و هر آن چه را كه بر زبان مى آورد، گويى تكرار آيات قرآن است همان گونه كه حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اءنا مدينه العلم و على بابها تنها اوست كه دروازه شهر علم دانش من است.
    مردم در آخر الزمان
    پيشوايان و بزرگان دين و آيين ما، آن ها كه از موجودات نامرئى باخبرند و آن هايى كه از فضا جو و آسمان ها باخبرند، و آن هايى كه از اعماق علوم آگاهند، حتما و به يقين درباره ى وقوع حوادث و از احوالات آينده ى بسيار دور هم باخبرند.
    ابعاد علمى آن ها براى ما معلوم است و حال ببينيم بعد زمانى آن ها را، يعنى پيشبينى آنها درباره ى امروز كه زمان ما است، و از آن تاريخ بيش از هزار و چهارصد سال گذشته و از اوضاع و احوال امروز، براى مردم زمان خود چه گفته اند؟؟ كه اين هم يكى از عجايب و دلايل حقانيت آن هاست، آن ها را خداوند براى مردم برگزيدند تا مثال درستى و درستكارى باشند و الگويى براى خوبى ها و انسانيت و شرافت، و راهنمايى خير و سعادت دنيا و آخرت ما باشند.
    حضرت على (عليه السلام) در يكى از خطبه هاى خود در اوصاف و احوال مردم در آخر الزمان مى فمايد:
    احفظ فان علامه ذلك اذا اءمات الناس الصلوه. حضرت به حاضران فرمودند: در هوش و ذهن خود بسپاريد كه نشانه هاى آنروزگار اين چنين است، اگر هر آينه مردم نماز خواندن را برانداختند.
    و اءضاعوا الاءمانه و آن گاه كه امانت دارى ضايع شود و نبودن افراد امين.
    و استحلوا الكذب و آن گاه كه دروغ پردازى و جو سازيهاى دروغين به چشم مردم روا و پسنديده شود.
    واخذوا الرشا و آن زمان كه رشوه گيرى رسم رايج و مسئله معمولى شود.
    و شيد و البنيان و آن زمان كه مردم ساختمانهاى بزرگ و ديدنى بر پا مى كنند
    باعوا الدين بالدنيا ديندارى را به خاطر دنيا فروختند و به كنار گذاشتند.
    و استعملوا السفهاء در تمام زمينه ها دوستى و همنشينى و همكارى، آن ها با سفيهان و بى خردان و افراد تهى مغز مى گذرانند
    و شاوروا النساء و در تمام اوضاع و احوال با زنان همعقيده و همراهى و كارها را به آن ها واگذار مى كنند و زمام امورشان به دست زنها مى افتد يعنى آن طور كه آن ها بپسندند. همانطور بايد بشود.
    و قطعوا الارحام و آن زمان خويشاوندى و مسئله فاميل و خانواده از بين مى رود. و مردم نسبت بهمديگر بى اعتنا ميشوند.
    و اتبعوا الاهواء و آن زمان مردم مدام پيرو هوى و هوسها مى شوند.
    و استخفوا بالدماء مردم آن زمان نسبت به قتل و خون ريزى ها، بى اعتنا و به آن اهميتى نمى دهند.
    و كان الحلم ضعفا و آن زمان صبر و بردبارى در ميان مردم ضعيف مى شود.((يعنى رواج خشونت و بى حوصلگى و عصبانيت)).
    و الظلم فخرا زور و ستمكارى و قلدرى كردن مايه فخر و سربلندى مى شود.
    و كانت الامراء فجره و آن زمان بزرگان و دولتمردان و اميران، همه در فساد كارى علنى و آشكارند.
    و الوزراء ظلمه آن زمان وزيران همه ظالمند.
    و العرفاء خونه و آن زمان چهره هاى سرشناس و شخصيت ها، همه خيانت كارند.
    و القراء فسقه با سوادان و خوانندگان همه فاسد و لا ابالى و بى بند و بار مى شوند.
    و ظهرت شهادت الزور و آن زمان گواهى و شهادت به ناحق و ناروا دادن، آشكار مى بينى.
    و استعلن الفجور و آن زمان فحشا علنى مى شود و در ميان مردم ظاهر و نمايان مى بينى
    و قول البهتان در تهمت و افترابى اهميتند.
    و الائم و الطغيان گنه كارى و طغيان كردن در ميان مردم مشاهده مى شود.
    و حليت المصاحف و آن زمان قرآن ها زيبا و خوش نقش نگار مى شود.
    و زخرفت المساجد و آن زمان مسجدها آراسته و پر رزق و برق است.
    و طولت المنار و آن زمان گلدسته هاى مساجد بلند و باعظمت مى شود.
    و ازدحمت الصفوف و آن زمان اجتماعات مختلف مردم بسيار است.
    و اختلفت الاهواء هوى و هوسها بسيار و سر گرميها متنوع مى شود.
    و نقضت العهود و پيمانها و سنت ها از هم گسسته و مردم نسبت به همديگر بى وفا مى شوند.
    و شارك النساء اءزواجهن فى التجاره حرصا على الدنيا و آن زمان زنها با مردان خود در كار و تجارت مشاركت مى كنند، از حرص و ولعى كه به دنيا دارى دارند.
    و علت اءصوات الفساق و استمع منهم و آن زمان صداى خوانندگانى فاسد، همه جا را فرا خواهد گرفت و با خوانندگى آن ها فساد را توسعه و هوسهاى مردم را تحريك مى كنند و مردم مدام به صداى اين خواننده ها گوش فرا مى دهند.
    و كان زعيم القوم اءرذلهم و آن زمان مى بينى كه بزرگان و سردمداران مردم از پست ترين افراد جامعه هستند
    و اتقى الفاجر مخافه شره و آن زمان مردم از ترس افراد فاسد و بى شرمى، پرهيز و به او احترام مى كنند.
    و صدق الكاذب و آن زمان مردم باور دارند سخنان دروغ پردازان را و يا از روى ناچارى حرفهاى او را تاييد مى كنند
    و اءؤ تمن الخائن و آن زمان افراد خيانت كار به مال و ناموس، مردم او را فرد مطمئن مى دانند و لا ابالى هستند.
    و اتخذت القيان و المعازف و آن زمان مردم مطرب مى شوند و انواع آلات موسيقى را به كار مى برند.
    و لعن آخر هذه الاءمه اءولها و آن زمان دشنام دادن و ناسزاگويى در ميان مردم، به اين و آن و از گذشتگان رواج و طبيعى مى يابد.
    و ركب ذوات الفروج السروج و آن زمان زنهاى هوسباز بر سواريها سوار شوند و بتازند و خودنمائى كنند و تشبيه النساء بالرجال و آن زمان كه زنها خود را همچون مردان در آورند ((از لحاظ لباس و آرايش و رفتار و كردار و غيره)).
    و الرجال بالنساء و آن زمان كه مردان خود را همچون زنان در آورند ((ظريف و لطيف و ملوس بنمايانند خود را همچون دختران و زنان و همچون آن ها لباس و آرايش و رفتار كنند)).
    و شهد شاهد من غير اءن يستشهد و آن زمان كه مردم بدون آن كه چيزى را ديده باشند به آن شهادت و گواهى مى دهند كه اين چنين است و يبه ناحق آن چنان بود.
    و تفقهوا لغير الدين و آن زمان دقت و تحقيق نمى كنند براى دين و آيين خود و تنها مسايل مادى و اءهداف دنيايى را دنبال مى كنند.
    و آثار اعمل الدنيا على الآخره و آن زمان مردم توان و تلاش خود را مدام براى دنيا و هوسهاى آن مى كنند، به حدى كه آخرت را فراموش ‍ خواهند كرد و به آن بى اعتنا هستند.
    و لبسوا جلود الضاءن على قلوب الذئاب و لباس از چرم گوسفند بر تن خود مى كنند و در حالى كه دلهاى آن ها همچون گرگ درنده است
    و قلوبهم انتن من الجيف و دلهاى آن ها گنديديه تر از لاشه كردارى متعفن است.
    و امر من الصبر و تلخ ‌تر از زهر كشنده است.
    فعند ذلك الوحاالوحا پس در آنوقت و آن زمان واى واى كه مردم به چه حال و روزى خواهند بود.
    العجل العجل آن زمان فرياد بر خواست از دل مردم همواره از فرياد رسى خواهد بود و انتظار گشايش و توقع فرجى در حال و كار خود دارند.
    و اقترب الموعود و آن گاه است كه لحظه پيش بينى شده يعنى ظهور حضرت مهدى (عج)نزديك خواهد بود.
    ((بله اين همه به هم ريختگى و آشفتگى نشانه ضعف و زوال ايمان مردم است و طبعا نتيجه آن فساد و ظلم و بيداد همه جا را فرا خواهد گرفت)) و اكنون وقت آن است كه لحظاتى بينديشيم تا ببينيم كه چه مقدار از اين اوصاف در ما هست؟ و ما جزو كدام مردمى هستيم كه چند تا از آن پيش ‍ بينى ها، شامل ما هم مى شود؟ و اميدواريم كه در اين زمانه پر فتنه و آشوب، هيچ كدام از گفته هاى آن حضرت كه براى زمان ما پيش بينى نموده، اين اوصاف در رفتار و كردار ما نباشد و انشاء الله جزو صالحين و ياران لايق و شايسته آن حضرت باشيم.

  6. #16
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    پيشرفت و ساده شدن ارتباطات در آخرالزمان
    پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) از پيشرفت علم و صنعت زمان ما، براى مردم زمان خود، تعريف و توصيف بسيار نموده و از آنجمله، اين است كه وقتى آن حضرت اين حديث را بيان مى فرمود، باعث تعجب و حيرت حاضران شده بود و شايد كسانى هم در آن جا بودند كه تصور و باور كردن اين حرفها برايشان مشكل بود، به هر حال امروز همان زمانى است كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) پيش بينى كرده و ما اكنون شاهد و ناظر اين پيشرفتها هستيم.
    قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) و الذى نفس محمد بيده لاتقوم الساعه حتى يكلم الرجل شراك نعله سوطه مما فعله اهله ((رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: سوگند به آن كسى كه جان محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) در دست او است، زمانى فرا مى رسد كه بند كفش و دسته تازيانه و چوب دستى، با مردم صحبت مى كردند و اين ها اورا از كارهايى كه همسرش در خانه انجام مى دهد با خبر مى سازد))(83)
    پيشرفت و صنعت زمان ما بقدرى وسيع است كه تمام وسايل و امكانات مايحتاج مردم، در همه ى موارد، براى رفاه زندگى، كاملا مهيا و ساخته شده است به طور مثال يك فرد در هر كجا كه باشد با وسيله ارتباطى كه همواره دارد و آن وسيله چه در دست و يا در كفش و يا در كمربند و يا در مچ دستش ‍ و يا به دسته كليد وى نصب شده، هر لحظه زنگ آن بصدا در مى آيد و به او مى گويد كه در منزل شما چه خبر است يعنى همسرش از كارى كه انجام داده و يا در هر وضعيتى كه هست باخبرش مى كند.
    امروز در كفش و تازيانه و چوب دستى، دستگاه مكالمه جاسازى نشده، چون نيازى به آن نيست و اگر لازم بود اين كار را مى كردند و اين چيز مهمى نيست در مقابل اين همه وسايل و امكانات پيشرفته و مدرن ريز و درشت از همه نوع وسايل مخابراتى و صوتى براى مكالمه و غيره كه ساخته شده و مورد استفاده مردم قرار دارد و منظور آن حضرت كه در كفش و چوب دستى و تازيانه و كمربند، جاسازى مى شود آن قدر ساده و پيش پا افتاده است كه دلالت و كنايه از ناچيز بودن اين موارد ياد شده مى باشد، در مقابل وسايل و امكانات بسيار مهمتر و پيچيده تر كه بشر آن را خواهد ساخت.
    امروز راديوهاى بسيار كوچكى ساخته شده كه در لا به لاى ساعت دستى، آن را جا سازى كرده اند و به توسط اين راديو، از اخبار دنيا باخبر مى شويم و امروز دستگاه بى سيم بسيار كوچكى كه به صورت دكمه پيراهن يك جاسوس ساخته شده و امثال اين ها را مى توان در هر جا به صورت پيدا و ناپيدا نصب و جاسازى شوند.
    و اين سخن پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) در زمانى بيان شده كه مردم از وسايل ساده دانش و صنعت غافل و بيخبر بودند، و در ضمن بايد بدانيم كه واقعا جراءت بسيار لازم است تا اين كه آن حضرت در آن زمان اين چنين بگويد چون شايد مواجه با ناباورى مردم و چه بسا به آن حضرت در مقابل اين حرفها نسبت جنون داده مى شد، چون اين سخنان آن حضرت براى مردم آن زمان بسيار عجيب و غير قابل درك و تصور بود، و ذهن مردم دچار بهت و ناباورى مى گشت، لذا آن حضرت وقتى كه اين وضعيت را مى ديد ناچار بود كه سوگند ياد كند كه حتما اين وضعيت به وجود مى آيد، براى اين كه مردم اينحرفها را شوخى نپندارد و باور كنند كه اين طور خواهد شد، و آيا امروز براى صحت و درستى كلام آن پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، جاى شك و ترديد براى ما وجود دارد؟ از روى دلايل و قراين مجموعه ى سخنان آن حضرت، درباره ى پيش بينى اوضاع و احوال زمان ما، مى توانيم بفهميم كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) خيلى چيزها را مى دانستند و بيان نكردند، منتهى با ملاحه و احتياط گاه به گاهى در لابه لاى سخنان خود، نكاتى مهم را گوشزد كند و نه همه چيز را، چون احتمال ناباورى مردم و عدم درك آن ها به خاطر نبود علم و صنعت در آن زمان، چه بسا مشكلاتى را متوجه آن حضرت مى شد و به حق چه نيكو و به جا است كه مى شنويم و مى گوييم كه اءشهد اءن محمدا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) شهادت و گواهى مى دهم كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) به حق فرستاده ى خداست.
    در آخر زمان مردم از راه دور همديگر را مى بينند.
    آيا مى توانيد درباره ى پيش بينى كنيد كه تا 24 ساعت آينده چه اتفاقى مى شود و آن چگونه و به چه شكلى و در كجا رخ مى دهد؟.... هرگز!!
    يكى از پيش بينى هايى كه امام صادق (عليه السلام) در هزار و سيصد سال پيش از پديد آمدن وضعيتى، آن هم با يقين تام اعلام نموده، و اكنون پديدار شده است.
    ان المؤ من فى زمان القائم و هو بالمشرق ليرى اءخاه الذى فى المغرب، و كذا الذى فى المغرب يرى اءخاه الذى بالمشرق.
    به يقين بدانيد كه در زمان حضرت قائم، يك فرد كه در مشرق زمين است، برادر خود را كه در آن سوى مغرب زمين است خواهد ديد و همچنين آن كه در مغرب است برادر خود را كه در مشرق است مى بيند.
    از اين پيش بينى دو نكته ى مهم از آن حضرت، دانسته مى شود يكى اين كه نوع حادثه و چگونگى آن كه در آينده رخ مى دهد، و دوم تبيين زمان وقوع حادثه - و اكنون مى بينيم كه اين دو نكته در كلام آن حضرت به حقيقت پيوسته و زمان ما كه مردم بنا به نشانه هاى بسيارى از پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان ما، به آن دوره ى آخر الزمان گفته مى شود.
    و در حال حاضر آن قدر دم و دستگاه سمعى و بصرى زياد و متنوع است كه در حداءقل، معناى كلام امام را اگر بخواهيم تصور كنيم، همين راديو و تلوزيون و تلفن و موبايل و غيره مى باشد، كه در آن صدا و تصور كسى را مى شنويم و مى بينيم كه او در آن طرف زمين است و مراد از اين كه دو نفر يكى در غرب و يكى در شرق دنيا همديگر را مى بينند و حرفهاى همديگر را مى شنوند، همين امكانات پيشرفته ى سمعى و بصرى موجود است. و اينكه بيش از هر زمان ديگر، معناى كلام آن حضرت را بهتر مى فهميم و به خوبى اين وضعيت را مى بينيم، ولى اگر صد سال پيش، كسى گفته هاى امام صادق (عليه السلام) را مى گفت، باور كردن و حتى تصور آن كه چگونه اين چنين چيزى ممكن است بوجود بيايد، اين را بعيد مى دانستند در حالى كه آن حضرت هزار و سيصد سال پيش، اين موضوع را بيان نموده و موضوعاتى از اين قبيل وجود دارد كه بعد از اين ياد آورى خواهند شد.
    شايد كسى بپرسد كه صحت و درستى كلام آنحضرت، اكنون به حقيقت رسيده و او هر چه گفت، درست بود، ولى چرا نوع دم و دستگاه و حجم و شكل آن وسيله سمعى و بصرى را تعريف نكرد؟
    اگر امام صادق (عليه السلام) به مردم آنروز، بيش از اين توضيح مى داد، حتما با مشكلات بسيارى روبرو مى شد چون مردم آنروز نميتوانستند بفهمند و تصور كنند كه راديو و تلوزيون و تلفن و موبايل چيست و بگويد كه اين ها داراى كليد و آنت و سيم و كابل و نقشه و سيستم و ديجيتال است و... اين اصطلاحات را كسى نشنيده بود، لذا ممكن بود كه امام مورد سئوال و شك و تريد قرار بگيرد و چه بسا مردم حرف هاى آن حضرت را غير معقول مى پنداشتند، و آن حضرت ناچار بود بسيار خلاصه و زود گذر آن هم در لابه لاى سخنان و موضوعات ديگر بيان كند.
    بالا آمدن سطح آب در آخرالزمان
    روزى دوستان و علاقمندان امام حسن عسگرى (عليه السلام) در كنارش ‍ نشسته بودند و سؤ الهاى مختلفى از او مى پرسيدند، شخصى از امام پرسيد، تا بكى به انتظار فرج ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) باشيم؟ آن حضرت در جواب فرمودند:
    اذا ظهر الماء وجه الاءرض (84) آن گاه كه آب بر زمين بالا بيايد)) امروز زمزمه گرم شدن تدريجى كره ى زمين به عللى و از آن جمله تخريب لايه ى اوزون در همه جا شنيده مى شود. عده اى از دانشمندان و كارشناسان ادعا مى كنند كه سالى نمى درجه و هده اى ذيگر مى گويند پنج سالى يك درجه فارنهايت، همواره كره ى زمين گرم تر مى شو، و هر چند وقت، راديو و تلوزيون و روزنامه ها، خبرى جديدى از گرم شدن كره و ذوب شدن روز افزون يخهاى قطبى موضوعاتى منتشر مى شود پس با چنين شرايطى به نظر مى رسد كه هم اكنون قطبها به علت فزونى دماى گرما در آن جا، كوههاى يخى در حال ذوب و رها شدن تدريجى هستند و اگر روزى فرا رسد كه گرما به حد بالاتر برود، آن گاه باعث ذوب شدن بسيارى از كوههاى يخى منجر مى شود و به اين دليل بيشتر زمينهايى كه سطح آن ها پايين تر است حتما به زير آب خواهند رفت و حتى دانشمندان، بيشترين مناطقى را كه به زير آب فرو مى روند مشخص كرده اند و با محاسبه روى اين وضع، پيش بينى مى كنند كه بسيارى از نقاط خشكى قاره ها و جزاير مثل كشور ژاپن و هلند و غيره به زير آب فرو خواهند رفت.
    آيا اين سخن امام عسگرى (عليه السلام) تنها براى آن فرد بود يا پيامى از او براى ما كه در شرف وقوع اين وضعيت هستيم؟ يعنى شاهد گرم شدن تدريجى و ذوب شدن يخهاى قطب ها هستيم و آيا يك انسان معمولى مى تواند اين گونه پيش بينى كند و پس از هزار و سيصد سال، اين گونه به حقيقت برسد؟ جوابش به عهده شما است؟
    يك حرف با دو نشان
    قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) فى آخر الزمان: انسياب الترك عن الاسلام.
    پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) درباره ى يكى از نشانه هاى آخر الزمان فرمودند: ((آن گاه كه مردم سرزمين ترك از اسلام كناره گيرى كنند)). اين كلام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) درست در زمانى بيان شد كه اسلام هنوز به منطقه تركيه نرسيده بود ولى بيان شد ولى پس از رحلت آن حضرت يعنى دهها سال بعد، كه اسلام هنوز به منطقه تركيه نرسيده بود ولى پس از رحلت آن حضرت يعنى دهها سال بعد، اسلام وارد آن جا شد و با مرور زمان كم كم تمام آن منطقه به اسلام گرويدند و پس از آن بود كه منطقه تركيه بيش از هزار سال به عنوان يك كشور مقتدر اسلامى حكومت داست و در طى اين دوره، آن منطقه روز به روز بر رونق و پيشرفت و صنعت و تمدن شكوفايى نايل شد و قرنها روز به روز بر رونق سر زمين علم و ايمان و مركز آثار باستانى بسيار باشكوه و بى نظير از آن ها بر جاى مانده كه همه ساله مورد بازديد صدها هزار نفر از گردشگران است و تمام نواحى يعنى كشورهاى اطرافش تحت تاءثير آن ها قرار گرفتند و به اسلام گرويدند، اين يك طرف قضيه است و از طرفى ديگر، اكنون كه زمان حاضر است مى بينيم كه دستهاى پليد صهيونيزم در آن منطقه رخنه كردند و همين سبب شد كه آن ها با برنامه هاى انحرافى و تبليغات سوء و به خصوص با برنامه هاى تلوزيونى و مجلات و سر گرميهاى مغرضانه، باعث تخريب اعتقاد و ضعف ايمان آن ها گشته و امروز در آن جا شاهد رواج و گسترش ‍ فساد و بى دينى روز افزون هستيم و رفته رفته مردم آن سامان، اسلام كه دين رايج آن ها بود به كنار گذاشته و معتقدات ضد دينى در آن ها رو به افزايش ‍ است و اكنون صحت كلام پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم ) را بهتر در مى يابيم كه فرمودند از نشانه هاى دوره آخر الزمان، مردم سرزمين ترك از اسلام كناره گيرى مى كنند و در واقع پيش بينى آن حضرت درباره ى تركيه، كه بعدها به يك مملكت اسلامب مبدل شد خود يك معجزه از آن حضرت بود و معجزه ى دوم آن حضرت براى امروز كه به وجود آمد وضعيت پيش ‍ بينى شده كه امروز دقيقا همان طور شده است.
    اسلام و مسلمانى در آخر الزمان
    قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): ان الاسلام بداء غريبا و سيعود كما بداء، فطوبى للغرباء. پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند كه اسلام در آغاز شكل گيرى و پيدايش، غريب و تنها بود و همچنين در آخر الزمان اسلام به اين وضعيت باز مى گردد، پس خوشا به سعدات آن عده كم و تنها و غريب در هر دو زمان)). بله مسلمانان در آغاز شكل گيرى اسلام، عده آن ها بسيار كم بود و در مقابل، درگير با سختى ها و مشكلات انبوه، روبرو بوده اند، چون در آن زمان همه ى مردم كافر و عده اى مشرك و يا بت پرست و متحجر و جاهل و بى سواد و بى رحم بودند و قرنها بود كه مردم اين چنين ساخته شده بودند و به اين وضع عادت داشتند و آن گاه كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نداى توحيد و آيات قرآن را براى مردم مى خواند، مردم متعجب از اين برنامه ها و حرفهاى جديد بودند و اين ها را مغاير و متضاد با كيش و رسومات خود مى دانستند، لذا دست به اذيت و آزار و خشونت و تهديد و ارعاب و گاهى راه جنگ را پيش ميگرفتند و آن عده بسيار كم كه دعوت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را پذيرفته بودند به ناچار و از ترس دشمن، ايمان و اعتقاد خود را به اسلام پنهان مى كردند چون از هيچ بلا و گرفتارى آن جاهلان بى خبر در امان نبودند و در ميان آن مردم واقعا غريبانه و مظلومانه روزگار سختى را گذرانيدند و پس از آن بود كه كم كم و با تحمل مشكلات و قلم و سخن و جهاد و مباره و با مرور زمان به توسعه و افزايش مسلمانها منجر شد و پس از آن بود كه موفق به تشكيل دولت اسلامى قدرت يافتند، لذا پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) اين موضوع را ربط به وضعت مسلمان در آخر الزمان تشبيه كردند چون در اين زمان مى بينيم كه بيشتر مردم مسلمان در همه جاى دنيا بر اثر يوغ پليد استعمارى و هجوم فرهنگ غربى كه حاصل آن بى بند بارى و فساد و گسستن مردم از تاريخ با شكوه خود و به هم ريختن كانون گرم سالم و با صفاى خانواده و عدم احساس و مسئوليت در قبال دين و آيين و وطن و ميهن خود هستند و روز به روز ضعف ايمان و زوال اعتقاد پاك و مقدس الهى در ميان مردم را مشاهده مى كنيم، و عده ى مسلمانان واقعى كه ايمان راستين دارند، روز به روز در ميان اين مردم بى دين شده كم مى شوند و احساس ضعف و تنهايى و غريبانه، روزگار خود را مى گذرانند و همواره اين ها درگير رفتار و كردار ناپسند و غير اسلامى مردم منحرف شده و دولتمردان فاسد و عياش مزدور غرب و صهيونيزم و از هيچ آزار جسمى و روحى بى نصيب نيستند.
    و باز پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى فرمايد:
    سياءتى زمان على امتى لا يبقى من القرآن الارسمه، و لا من الاسلام الا اسمه، يسمون به وهم ابعد الناس منه مساجدهم عامره و هى خراب من الهدى .(85)
    زمانى بر امت من مى خواهد آمد كه از قرآن كريم جز خط و نقش و نگار نماند، و از اسلام نماند جز اسم آن، و مردم به اصطلاح و ظاهر مسلمانند ولى آن ها از اسلام به دورند، مسجدهاى آن ها با بناهايى بزرگ و با شكوه ظاهر آباد است ولى از هدايت و اصلاح مردم، خراب و بى خاصيت و بى اثر است .
    بله امروزه همان زمان است كه شايد در آينده هم وضع بدتر از اين خواهد شد، مى بينيم كه قرآن كتابى خوش نقش و نگار در ميان خانه هاى اين مردم بسيار ديده ميشوند و مردم به اصطلاح مسلمانند ولى رفتار و كردار آن ها مغاير و متضاد با اسلام است، مسجدها آباد و پر رزق و برق است و ديگر جايى نيست كه انسان ساز و پايگاه رشد، اعتقاد و ايمان مردم بوده باشد. و الحمدلله ايران اسلامى مستثناى از بقيه كشورهاى به اصطلاح اسلامى است كه باز هم بسى اميد و خوشبختى است.
    در آخر الزمان علم و دانش و جهل و فساد به اوج مى رسد.
    يكى از بيانات حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) درباره ى مردم آخر الزمان و اوضاع و احوال و امور دنياى آن ها اين چنين پيش بينى نموده است.
    قال النبى فى اءوضاع آخر الزمان پيمابر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) درباره ى اوضاعى كه در آخر زمان رخ مى دهد فرمودند. قال فاءوحى الى ربى عزوجل فرمودند كه از پروردگار عزوجل درباره ى اوضاع آخر الزمان پيامهايى به من رسيد. يكون ذلك اذا رفع العلم .
    آخر الزمان زمانى است كه دانش و پيشرفت بشر به سطح بالايى مى رسد. و پس از آن صنعت رو به افول ميرود
    وظهر الجهل و همزمان با آن جهالت مردم بيش از هميشه آشكار مى شود.(86)
    نكته: جهالت يعنى نادانى و نادرستى در رفتار و كردار است، خواه علم و دانش در هر حد توسعه كند، امروز جهان ما در سطح بالايى از پيشرفت علوم و توسعه تكنولوژى و ابزارهاى مدرن است، درست در همين حال مردم غرق در فساد و فحشا و بى بند و بارى هستند كه اثرات بد و نا مطلوب آن بسيار است و از جمله آن ها فرو پاشى كانون گرم خانواده و زوال بهترين سنت هاى اخلاقى، و انحطاط مدام در حال گسترش است همان گونه كه دانش و پيشرفت وسايل و دستگاه ها همواره در حال مدرنيزه تر شدن مى باشد، ميبينيم ملتها به تدريج با كاسته شدن نسل آن ها مواجهند و كم تر شدن عده آن ها و تاريخ پرشكوه گذشته آن ها در حال زوال است و كم كم تا آن جا مى رسد كه ياد و يادگارى از آن ها بر جاى نماند و اين آخرين شيوه و طرح نقشه يهوديان جهان است كه با پديد آوردن اين وضعيت، دنيا را از مردم خالى كنند تا كره ى زمين به تنهايى و بدون رقبت، در اختيار صهيونيزم قرار بگيرد همان گونه كه امروز، امريكا اين ابر قدرت، در قبضه آن هاست و اروپا هم بدون آن ها آب نمى خورند براى همين است كه صهيونيزم اصرار دارند كه فساد و فحشا را در تمام زمينه ها رواج و گسترش دهند و به اصطلاح آن ها تا صد سال ديگر يعنى با گذشتن دو الى سه نسل آينده، كشور ها كاملا از مردم خالى شود يعنى نه مسلمانى و نه مسيحى و نه پيرو اديان ديگر، البته ايران اسلامى ما الحود الله از آن ها مستثنى است ولى هر جاى دنيا را در نظر بگيريم دقيقا دچار همان وضعيت نامطلوب هستند و اين وضعيت كاملا قابل لمس است، و امروز همان زمان است كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) خبر از پيشرفت و توسعه علم و صنعت همزمان با گسترش فساد و تباهى براى مردم زمانش تعريف نموده و همچنين براى ما هشدارى است كه بايد از آن با سلامتى دين و اخلاق شايسته، روزگار خود را به پاكيزگى بگذرانيم.
    و كثر القراء و اءفزون شدن با سوادها كه نشانه توسعه سطح دانش ‍ است.
    و قل العمل و همزمان با آن از علم كردن خبرى نيست. از صلح و عدالت اجتماعى و دمكراسى در دنيا زياد گفته مى شود، ولى مى بينيم كه هر روز بر دامنه فساد و تباهى و فتنه و آشوب و جنگ ها و خون ريزى ها، در اين جا و آن جاى دنيا در حال گسترش است.
    و كثر الفتك و بسيار شدن ظلم و ستم و هتك حرمت ها.
    و كثر الشعراء و بسيار شدن شاعران ياوه سرا.
    و حيلت المصاحف و بسيار قشنگ شدن قرآن ها و كتاب ها
    و زخرفت المساجد زيبا و آراسته شدن مسجدها.
    و كثر الجور و الفساد و بسيار شدن ظلم و ستمكارى و گسترش ‍ فساد
    و ظهر المنكرت و امر امتك به و آن زمان آشكار شدن منكرات و فحشا، و مردم در اين زمينه همواره همديگر را تشويق و يارى و توصيه مى كنند.
    و نهوا عن المعروف مردم آن زمان همديگر را از انجام كارهاى خوب و ديندارى باز مى دارند و سبب منحرف شدن هم مى گردند
    و اكتفى الرجال بالرجال و النساء مردها با مردها در تمام زمينه ها به همديگر اكتفا مى كنند و زنها و زنها به همديگر ارضا و پسنده مى شوند
    دولتمردان و هواداران آن ها اين چنين مى شوند.
    و صارت الاءمراه كفره دولتمردان و آن ها كه زمام امور مردم را به دست و عياش اند.
    و اوليائهم فجره كار گزاران و اطرافيان و پيروان آن ها، همگى فاسد و عياش اند.
    و اعوانهم ظلمه و يارى دهندگان آن ها از هر لحاظ كه باشد همه ستمكارند و ظلم سهيمند.
    و ذو و الراءى منهم فسقه افراد معروف و چهره هاى سر شناس و سخنگويان آن ها همگى مى فهمند فاسد و بى بند بارند، وقتى كه اين پيش ‍ بينى ها رابا دقت بخوانيم آن گاه مى فهميم كه وضعيت مردم اين زمان، هر چند كه در لفافه رزق و برق است و كسى متوجه عاقبت بد و شوم آن نمى شود مگر آن ها كه هر چيز و هر كارى را با نتيجه گيرى و دور انديشى در نظر مى گيرند، در مى يابند كه وضعيت امروز را اگر اين گونه توسعه يابد مردم، اينده اى صالح و سالم نخواهند داشت و عواقب هولناكى دارد كه اين خوشى و هوسرانى، آنى و زود گذرها، ارزش آن را ندارد، در واقع با مصالح و منافع لحظه اى و كوتاه مدت خودمان، آينده اى با سر نوشت ناخواسته و نامطلوب مواجه خواهند شد و مقدمات و زمينه هاى تخريب، شرايط وضعيت آينده را به دست خودمان در حال به وجود آوردن هستيم.

  7. #17
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    سوسولها عامل فساد و تباهى در جامعه اند
    سوسوليزم يك پديده خطرناك و آفتى سرايت كننده همچون وبا است و متأسفانه اين روزها در كشور اسلامى ما مى بينيم كه سوسوليزم اين فحشاى خزنده در حال توسعه و گسترش است و اين وباى فراگير يك نوع آفتى است كه درمانش مشكل است چون اثرات بد خود را به جاى مى گذارد و پس از آن هيچ آبى آن را پاكيزه نمى گرداند و از اثرات بد سوسولى آن است كه هر جوانى دختر يا پسر در آغاز اين كار، به قصد سرگرمى و تنوع و دلخوشى، با عنوان مد وارد صحنه كوچه و خيابان مى شود و بدون اين كه متوجه شود، با مرور زمان كم كم از فساد و فحشاء سر در مى آورد و خود نيز به يك مهره و عامل ترويج و گسترش اين آفت در جامعه تبديل مى شود، يك سوسول همواره با پيروى از مدهاى جور و آجور غربى منجر به تغيير در رفتار و كردار ناشايسته اى مى شود كه مردم را به بى بند و بارى و لا ابالى گرى و بى غيرتى دگرگون و تغيير مى دهد و علاوه بر همه ى اين ها سوسليزم زمينه سياه و ناسالمى است كه ايمان و اعتقاد با آن سازش ندارد و سوسولى كه قطعا از غرب آمده و در پس پرده و به صورت نامرئى دست پليد و پرقدرت صهيونيزم در كار است كه تنها قصد و نتيجه گيرى كه مى خواهند آن است كه تضعيف و تخريب اعتقاد و ايمان نسل آينده شود.لذا پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان معصوم درباره ى آخر الزمان و گسترش فساد و فحشاء و پيامدهاى بد آن را به مردم گوشزد كردند تا بنويسند و ما مردم اين زمان بخوانيم و دقت كنيم و بهوش باشيم كه دشمن در كمين است و با سرگرميهايى كه به نام عشق و صفا كردن، زوال ما و تاريخ باستانى و اسلام عزيز و نابودى مملكت قدرتمند ما را مى خواهند و در انتظار قبضه كردن سرنوشت ما اميدوارند.
    در كتاب علل الشرايع آمده است كه حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد كه شنيدم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه او مى فرمود:
    لعن الله المتشبهين من الرجال بالنساء و المتشبهين من النسا بالرجال.
    خداوند لعنت مى كند آن مردانى كه خود را به صورت زنان نمايان مى سازند.
    و همچنين زنانى كه خود را به صورت مردها در رفتار و كردار نمايان مى كنند.
    و همچنين پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) باز هم در جايى ديگر فرموده اند:
    اءخرجوهم من بيوتكم فانهم اءقذر شى ء. اين ها را از خانه هاى خود بيرون كنيد كه به يقين اين ها كثيف ترين و پليد ترين هستند.
    و باز هم پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در بد گويى از اين ها مى فرمايد: مثل هؤ لاء فى اءمتى اءنه لم يكن مثل هؤ لاء فى اءمته الا عذبت قبل الساعه. مثل اين ها در امت من همچون آن ها كه در هر امت پيامبرى بودند و خداوند با عذاب و بلاها نابودشان ساخت.
    و از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است كه على (عليه السلام) فرمودند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به او گفته است كه خداى عزوجل به يكى از پيامبرانش وحى فرستاد كه به مؤ منين و پيروان دين خود بگويد: هيچ گاه لباسى همچون لباس كافران و دشمنان خدا نپوشيده و اى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به مردم با ايمان و ديندار بگو هرگز غذايى همچون غذاى كافران را نخورند و به مردم بگو كه هيچ گاه به روشها و رفتار و كردار كافران و بى دينان پيروى نكنند، پس در غير اين صورت اى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آن ها دشمن من هستند همچون كافران و بى دينان، بله خداوند مى فرمايد كه لباس پوشى همچون كافران بر رفتار و كردار مردم تاءثير بد مى گذارد و اين زمان مى بينيم كه نوجوانان دختر و پسر بدون اين كه منظور و هدف و نيت بدى داشته باشند و به توسط مد و سر گرمى و شكار اهريمن پليد و دشمن خدا قرار مى گيرند و جوانان پاكيزه و با غيرت و چرتى و لامذهب تبديل مى شوند كه به درد خودشان هم نمى خورند.
    و پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) درباره ى به هم ريختن وضعيت آخر الزمان در تمام زمينه ها سخنان بسيارى دارد و اكنون به اين موضوع خلاصه شده دقت كنيم: و راءيت التاءنيث قد ظهر و اءظهروا الخضاب و امتشطوا كما تمتشط المراءه لزوجها: و در آن زمان خواهى ديد كه پسران و جوانان به شكل و حالت دخترها و همچون زنان نمايان و در همه جا با اين وضع زنانه در رفتار و كردارشان، خودنايى مى كنند، سر و صورت خود را به نحوى شانه و يه شكلى در مى آورند و آرايش مى كنند همچون زنان كه براى شوهران خود كنند. بله سخن بسيار است و پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) با اندوه فراوان از اين وضعيت ناپسند زمان ما، براى مردم زمان خود تعريف مى كند كه حاضر با تعجب و ناباورى به سخنان آن حضرت گوش فرا مى دهند و بعضى ها به اين سخن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در شك و تعجب هستند و دوباره از آن حضرت مى پرسند كه اى پيامبر خدا، آيا واقعا در آن زمان اين طور مى شود؟
    پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) در جواب آن ها مى گويد: بلكه وضعيت آن مردم بدتر و خراب تر از اين هم مى شود.
    حيوان بى خرد و سنگ سخت قابل تغيير و تحول نيستند.
    حضرت على (عليه السلام) از افراد نادان و جاهل و بى سواد، بسيار رنج مى برد چون بخوبى مى دانست كه اين فرد بى خرد مى تواند بدانستن، انسان شود و علو رفعت و منزلت و مقام والا و نبايد به حد و مرتبه حيوان تنزل و پست گردد، و اين همه استعدادهاى درونى و خدادادى بلااستفاده بنماند در حالى كه مى تواند يكفرد مبتكر و خلاق و سازنده باشد.لذا آن حضرت در تمام عمر خود، سعى بسيار نموده تا بى خردان را به انديشه و آگاهى وادار كند، و گاهى نيز سخن به ملالت و نكوهش آن ها آن ها روا مى دارد و صحبت از زيان آن ها و غير مفيد بودن، و از بى نفعى آن ها در جامعه رنج مى برد.
    حضرت درباره ى افراد نادان و بى خرد سخن فراوان داشته و من جمله از آن ها.
    لم يستضيئوا باءضواء الحكمه، و لم يقد حوا بزناد العلوم الثاقبه، فهم كالاءنعام السائمه، و اءلصخور القاسيه (87)
    بى خردان از روشنيهاى چراغهاى دانش و حكمت بهره اى نميبرند، و به آتش زنه هاى علوم و معارف گسترده، جرقه اوليه و قدم آغاز را نمى افروزند، پس آنان همانند چهر پايان چرنده و بيشعور رميده مى باشند، و همچون سنگهاى سخت بنيان اند كه چيزى را درك نمى كنند.
    از نظر بى شعورى و بى خبرى از دانش و حكمت، حيوان و سنگ سخت فرقى نيست چون هر دو قابل تغيير نيستند، مثال سنگ سخت براى اين است كه برساند حيوان بى شعور همان طور در بى عقلى و بى خردى مى ماند و هر دوى اين ها براى مثال و تشبيه افراد نادان و بى سواداند.
    حضرت على (عليه السلام) ابعاد علم و دانش را به خوبى مى دانست و شوق بسيار داشت كه همتى شود و شايد تمدن امروزى و منافع آن را زودتر از امروز، مى خواست كه مردم به آن برسند و از آن بهره برند، درست در همان زمان كه مى بايستى از وجودش استفاده شود و كمك بگيرند، توقع و انتظارش، بيدار شدن مردمش بود و در صدد بود تا نظاره گر ترقى و پيشرفت و تمدن و شكوفايى آن ها باشد و با اين شيوه ى كلام آن حضرت ، در واقع مردم را به اختراعات و اكتشافات دعوت مى نمود.
    حرف آخر
    اين كتاب حاوى تحقيقات جديدى است كه حاصل هفت سال تلاش ‍ مداوم است و بيش از نود درصد مطالب عرضه شده در اين كتاب، تحقيقات تازه اى است كه براى اولين بار به نظر هر خواننده مى رسد.
    بر خلاف رسم رايج عده اى از مؤ لفين، كه با روش تكرارى برداشتن مطالب و جمع آورى از كتاب هاى متععد، اقدام به عرضه ى كتاب جديدى مى كنند كه هيچ گونه نوآورى و حرف تازه اى در آن مشاهده نمى شود و با اين روش، روح علاقه و نشاط را در خواننده پديد نمى آورند؛ در اين كتاب سعى شده تا مطالب به صورت علمى و جديد بيان شود.
    و اءغلب كتابها داراى جلدى براق، رنگارنگ و اسم جذاب ميباشند و هر بيننده اى به خريد آن كتاب مايل مى شود، ولى پس از خواندن آن، مى بينيم كه هر خواننده با وطلب تازه اى روبرو نميشود و احساس نو آورى در آن نمى بيند، و همچنين احساس ميكند كه اين مطالب را در جاى ديگرى خوانده و يا شنيده است، لذا انگيزه مطالعه در او سرد ميشود.
    با وجود احاديث متعدد از معصومين عليهم السلام كه هر كدام بيانگر عظمت علوم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است، به راستى چرا ما نبايد اين علوم را به دقت نشناسيم و در صدد شناخت آن ها بر نياييم، و چرا بايد همواره به تكرار مطالب بپردازيم؟
    اگر پيرامون احاديث معصومين (عليه السلام) آن گونه كه شايسته ى آن هاست، تحقيق شود، مشاهده مى كنيم كه احاديث پر محتوا و علمى زيادى وجود دارند كه بسيار غنى هستند، و مى توانند ره گشاى بسيارى از مشكلات ما گردند.
    در جوامع امروزى كه علم به سرعت در حال توسعه و تحول است و فرهنگ غرب، همچون وبايى در حال رواج، نفوذ و گسترش است، آيا رواست كه ما خود را در سطح عادى و معمولى نگاه داريم و شرايط روز را در نظر نگيريم و در حرفها و كتاب هاى جديدمان، هيچ گونه تغيير و تحولى به وجود نياوريم؟!
    شناسايى اسناد و احاديث معتبر و گرانمايه ى شيعى كه چون چراغى زرين در راه هدايت و پيشرفت جوامع، از ائمه هدى (عليه السلام) نقل شده است، اگر به خوبى تبيين و تفسير، به طور حتم حيرت دنيا را بر خواهد انگيخت و بار ديگر به اعتناى روز افزون اسلام عزيز كمك شايانى خواهد نمود و پوزه معاندان دين و اشخاصى چون سلمان رشدى و ديگران را به خاك ماليده و به زباله دان تاريخ خواهد سپرد. ان شاء الله
    مجموعه ى حاضر با هدف تبيين گسترده از وسعت علوم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است كه مى تواند، گام هاى ارزنده اى، در مقابل سرايان و آنان كه دچار تهاجم فرهنگى شده اند، بردارد. و توصيه مى شود، شما خواننده ى گرامى با اهدا نمودن اين كتاب به دوست و دشمن ، موافق و مخالف اسلام، بدون بحث نتيجه ى قابل ملاحظه اى را دريافت كنيد.
    علوم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) مايه ى افتخار و سربلندى شيعيان است. اميد است برادران اهل تسنن، با شناخت بهتر از پيشوايان و ائمه ى شيعى، به حقانيت چهارده معصوم پى بردند و از كليد و حيله ى معادن اين بزرگان معرفت و علم باخبر گردند.
    اين كتاب، گام كوچكى است در راستاى معرفى چهره ى حقيقى معصومين و پيشوايان شيعه، كه در آن به يكصد و ده موضوع با عنوان علوم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) اشاره شده است؛ اميد است مورد رضايت خداى سبحان واقع گشته و توفيق هر چه بيشتر شناخت اسلام را به ما عرضه دارد.
    مطالب اين اثر گوياى وسعت بى كران علوم اسلامى است و سعى ما بر اين است تا در جلدهاى بعدى از صدها موضوع علمى، موضوعات تازه اى را مطرح كنيم
    البته سعى بنده بر اين بوده تا ضمن معرفى، گوشه اى از علوم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) از تمام اشخاص جهان از هر فرقه و مسلكى كه باشند، خوب بدانند كه هرگز نمتوانند باءندازه يكصدم اين موضوعات علمى را از پيشوايان خود بياورند و در اينصورت حقانيت بزرگواران ما بيش ‍ از اين براى آنها ثابت خواهد شد

  8. #18
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    نام كتاب: شگفتى هاى آفرينش در كلام اهلبيت (عليهم السلام) جلد دوم
    نام نويسنده: رضا كوشارى
    پيشگفتار
    سپاس خداى را؛ آنكه به من توفيق عطا نمود تا اينكه توانستم جلد دوم را كه حاصل تلاش بسيارى بوده؛ به نتيجه برسانم و در اختيار شما عزيزان قرار دهم و ان شاء الله جلد سوم كه حاوى مطالب تازه ترى است نيز به زودى براى شما عزيزان آماده خواهد شد.
    بحمدالله جلد اول اين كتاب مورد استقبال خوانندگان گرامى قرار گرفت و به عناوين مختلف؛ بنده را تشويق مى كردند تا كار و تحقيق بر علوم آل محمد را ادامه دهم و بنده از قدردانى صميمانه آنها تشكر ميكنم اما آنچه كه برايم جالب و مورد توجه بود اينستكه فهميدم همه اقشار مردم در زمينه آگاه شدن از علوم اهلبيت، شور و شوق بسيارى از خود نشان ميدهند و علتش اين بود كه مردم، بسيار مى شنيدند كه پيامبر گرامى و ائمه معصومين در رابطه با علوم، خيلى چيزها گفته اند و اين تعريف، زياد شنيده مى شد اما واقعا كسى نمى دانست كه موضوعات علمى بيان شده آن ها چيست و كدامست؟ به استثناى چند مورد جزئى كه بعضى ها آن را مى دانستند، ولى بحمدالله جلد اول و با اين كتاب كه در آن، بيش از دويست نكته و موضوع علمى ذكر شده، اينك مردم واقعا باور كردند و از حقايق باخبر شدند و اين كتاب و كتابهاى بعدى، مى توانند سندى براى گفته و شنيده ها در دستشان باشد و از اين به بعد، مى توانند انگشت روى آن بگذارند و با خاطر جمعى، از علوم بزرگواران ما براى ديگران تعريف كنند.
    و نكته ديگر اين است كه عده اى از عزيزان پيشنهادهائى به بنده ارائه نموده و سليقه هاى مختلف خود را بيان كردند، بطور مثال عده اى از آنها مى گفتند كه علوم اهلبيت (عليه السلام) را دسته بندى كنم، يعنى در زمينه هر علم خاصى در يك كتاب، بطور جداگانه باشد، مثلا در زمينه احوالات كره زمين و منظومه شمسى در يك جلد كتاب خاص باشد و همچنين در زمينه نور و مسائل فيزيكى آن در يك كتاب جدا باشد، و مسائل علمى درباره جو زمين و باد و باران در يك كتاب خاص جمع آورى شود و همچنين بقيه مسائل و موضوعات علمى نيز به همين ترتيب باشد يعنى هر بحث خاصى در يك كتاب جداگانه جمع آورى شود.
    عده اى ديگر عزيزان، به نحوى ديگر به بنده پيشنهاد كردند كه احاديث علمى پيامبر گرامى در يك كتاب خاص باشد و كليه احاديث علمى كه از حضرت على (عليه السلام) است در يك كتاب خاص وجدا باشد و همچنين گفتار علمى امام صادق نيز همينطور و كليه احاديث هر امامى در يك كتاب مستقل و جداگانه ذكر شود.
    در پاسخ به نظرات همه عزيزان، ان شاء الله در آينده، اين كار انجام خواهد شد، اما آنچه كه لازم است به آنها بگويم، اين است كه تحقيقات بر صدها حديث باقى مانده، زمان بسيارى لازم دارد تا كم كم يكى پس از ديگرى آماده شوند و در صورت آمادگى لازم براى اين كار، به خواسته هاى آنها اقدام مى شود، به طور مثال در آينده نزديك، دو كتاب در دست تاليف است، يكى از آن ها به نام (ميكروب قبل از ميكروسكوپ) است كه درباره انواع موجودات ميكروسكوپى با بيش از صد حديث متنوع مى باشد، و كتاب ديگرى كه در حال آماده شدن هست به نام (خورشيد خراسان) است كه در آن، موضوعات بسيارى از امام رضا (عليه السلام) و علوم روز مى باشد.
    نكته ديگر كه حرف دلم هست به عزيزان، اهل مطالعه سفارش مى كنم، درست است كه شما كتابى را مى خريد و آن را ميخوانيد، اما متاسفانه پس ‍ از آن، مى بينيم كه اين كتاب در گوشه اى از طاقچه و يا كمد و يا جاى ديگر مى گذاريد و در واقع، آن كتاب، بلوكه مى شود، ميخواهم بگويم كه چه اشكالى دارد كتاب را پس از خواندن به ديگران هم بدهيم و آنها هم استفاده كنند و شما هم از اين امر خير ثوابى عايدتان خواهد شد، و چه بسا خيلى ها هستند كه از كتابهاى خوب، بى خبرند و با اين كار خوب شما، آنها آگاه مى شوند و با خواندنش استفاده مى كنند و بطور حتم، در روحيه و اخلاق و رفتار و اعتقادات و تقويت ايمان آنها مؤ ثر خواهد بود،
    در حالى كه مى بينيم وضع جامعه، بخصوص طبقه جوانان، نياز شديد به راهنمائى و ارشاد و امر به معروف شما دارند، آيا مى دانيد كه بهترين كار خير، تقويت ايمان مردم است، چون ايمان، ريشه و زمينه براى همه خوبيها است، و يك فرد وقتى كه ايمانش ضعيف شد، او براى مسائل دنيوى و هر خطا و انحراف، آمادگى دارد، پس بهتر آن استكه دست در دست هم دهيم و در كارى كه رضاى خدا در آن است تلاش كنيم.
    رضا كوشارى
    قم 1382
    دعاى وقت مطالعه
    دعا وقت وجاى خاص ندارد چون دعا رابطه انسان با خداى خود مى باشد، سنت دعا در ميان اهل ايمان، در هر حال و در همه جا مطلوب است، رابطه انسان با خدا، آرامش دهنده دلها است و براى تقويت روحيه، دعا بسيار موثر است و دعا باعث اميدوارى و دلگرمى انسان است تا با تكيه و اميد به خدا، تمام كارهايمان رنگ خدائى بگيرد و حتما پسنديده و مقبول است و براى مردم، مفيد واقع شود. دعا نشانه عشق به الله است و عشاق هميشه بر او توكل مى كنند.
    در حاشيه مفاتيح الجنان، اين دعا براى وقت مطالعه و خواندن، سفارش ‍ شده است.
    اللهم اخرجنى من ظلمات الوهم، واكرمنى بنور الفهم، اللهم افتح علينا ابواب رحمتك و انشر علينا خزائن علو مك، برحمتك يا ارحمن راحمين
    (پروردگارا مرا از ظلمات اوهام برهان، و كرامت كن بر من تا به نور درك و توانائى فهم و انديشيدن، توانا باشم، پروردگارا بر من بگشاى درهاى رحمت را، و بر من افزون كن از خزائن علومت، خدايا اميد برحمت تو دارم اى مهربانترين مهربانها).
    معانى كلمات اين دعا به شيوه جالبى شكل گرفته، كلمات و جمله ها در بافتى هنرمندانه، طراحى شده، همچنين شعر، نظم و قافيه آن ها مناسب همديگر است.
    مطرح كردن دعا در آغاز مطالعه و تحقيق، نشانگر اهميت و بها دادن به خواندن است تا در پرتو آن، از موضوعات آن، بهره خوبى ببريم و به تعالى و رشد نائل شويم.
    چه خوب است در وقت آغاز مطالعه، اين دعا و يا دعاهاى مناسب ديگر، خوانده شود، همانطور كه در هر حال، انسان به ياد خدا است و با توكل به او، هر كارى را انجام دهد تا علاوه بر تحمل رنج و سختى، هر كارى با ثواب عنايت خدا مقرون باشد، مطالعه نيز همينطور است چون مطالعه كردن، به فكر و استعداد براى فراگيرى لازم دارد تا ما را به نحو بهترى، آماده و متحول كند و ثمره و نتيجه خوبى در پى داشته باشد و ديگران نيز از آن بهرمند شوند
    وهم: نارسائهاى فكرى است كه بايد زدوده شود تا نور فهم و توانائى تمركز حواس به دست آيد، همانگونه كه با روشنائى تاريكيها از بين مى رود، آنگاه از خدا بخواهيم كه درهاى رحمتش بر ما باز شود و از خزائن بى پايان علومش، بهرمند شويم، و امروز بهتر از هر زمان ديگر، معلوم شده كه علوم الهى نهفته در طبيعت و جهان، حد و مرز و نهايتى ندارد و هر چه از علوم بياموزيم به يقين كه تمامى آنها نتيجه بخش است و آثار خوبى در ما و ديگران و جامعه دارد.
    امام صادق (عليه السلام) به ما سفارش مى كند
    يقول الامام الصادق (عليه السلام): رحم الله من احيى امرنا و دعاالى ذكرنا
    (رحمت خداوند بر آن كسى باد كه احيا كند برنامه الهى ما را، و مردم را به ياد ما دعوت كند).
    بيقن كه خداوند شاهد و ناظر اعمال ما است، و ان شاء الله دعاى امام صادق (عليه السلام) در حق ما، مستجات است، اگر اينچنين باشيم، پس ‍ چه بهتر از اين كه امام صادق (عليه السلام) دعا گوى ما باشد، و استجابت دعاى آن حضرت، شامل حال ما شود.
    پيشوايان ما همواره سفارش نموده اند كه علم، انسان را به خدا نزديكتر مى كند و هر چه علم و آگاهى انسان، افزوده شود در واقع به معرفت خداوند، بيشتر و بهتر پى مى برد و باعث تقويت ايمان او مى شود و با افزايش سطح علمى و آگاهى انسان، سبب عزت و ارتقاء مقام والاتر او در نزد خدا و مردم خواهد شد.
    در زمانى هستيم كه مردم و بخصوص جوانان و طبقه تحصيل كرده ما، مات و مبهوت علم و صنعت در حال رشد و توسعه هستند و در نتيجه، زمينه به نحوى شده كه آنها غافل از دين و آئين و پيشوايان خود شده اند و فاصله آنها با معتقدات دينى در حال افزايش است و همواره ايمان مردم در حال تضعيف و كمرنگتر شدن است، جا دارد آنها كه علم و ايمان استوار، هر دو را با هم دارند، سعى و تلاش كنند تا از راه تبليغ و ترويج و پخش و نشر علوم پيشوايان ما، بقدر توان خود، همت كنند و از كنار اوضاع و احوال زمانه و جو متمايل به كفر و فساد را ناديده و دست كم نگيرند و علوم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را به ديگران باز گو كنند تا آنها هم بدانند و با خبر شوند و به خواندن اين قبيل كتابها اكتفا نكنند و اميد است كه آنها نيز در هوشيارى و آگاهى مردم سهيم باشند تا ان شاء الله ثوابى حاصل آنها شود و مورد لطف و عنايت پرودگار قرار گيرند و توفيق و سعادت آنها در دنيا و آخرت نصيبشان شود.
    و چه خوب است كه ما با رفتار و كردار خود، مصداق و نمونه بارزى براى پيشوايان واقعى آنها باشيم و همواره مردم را به سوى خدا و دين اسلام و قرآن، دعوت كنيم.
    پيامبر: انسانى والاتر
    داستانهاى تخيلى از مردان فضائى زياد شنيده ايم و براى هر كدام، داستان سرايان از آنها تعريفهائى را ساخته و پرداخته اند و هر چه هست تخيلاتى است كه حقيقت ندارد، و اينك ما تعريفى جدا از تمام تعريفها، از يك مرد زمينى داريم كه او با فضا و بلكه با عالم نامرئى، آشنا و در ارتباط بود، بله او پيامبر گرامى است كه ميفرمايد
    انى ارى مالا ترون و اسمع ما لا تسمعون (2)
    (بدانيد كه من مى بينم آنچه را كه شما نميتوانيد ببينيد و مى شنوم آنچه را كه شما قادر به شنيدن آن نيستيد).
    پيامبر خدا همانگونه كه آيات وحى را از ملائكه مقرب درگاه خداوند، حضرت جبرئيل ميگرفت و او را مى ديد و سخنانش را مى شنيد، بيقين كه او مى توانست خارج از شرايط فيزيكى و خارج از چارچوب قاعده نظام طبيعى سير كند.
    پيامبر انسانى والاتر است و به اراده خداوند، هر گاه كه بخواهد، بطور خارق العاده، عمل مى كند، يعنى خارج از نظام طبييعى و جداى از مرزها و قوانين فيزيكى موجود، ميتوانست در ارتباط باشد و ببيند و بشنود آنچه را كه براى ديگران، مقدور نبود.(3)
    همانطوريكه مى دانيم، قوانين فيزيكى حاكم بر سيستم طبيعت و جهان، وضع و شكل ظاهرى ندارند و بطور محسوس قابل درك هستند، و انديشمندان ميتوانند مقدارى از آنها را با كمك شواهد و دلائلى و يا بتوسط تجهيزات پيشرفته ؛ شناسائى كنند و دريابند.
    بايد قبول كنيم كه در ماوراى اين سيستم حاكم بر جهان، قوانين فيزيكى ديگرى وجود دارد كه آنها سيستم نامرئى تر و نامحسوس تر از آنچه كه توانائى عقل بشر، قادر به درك آن باشد، و ما آن را با اصطلاح (غيب) بكار ميبريم كه اين، آسانترين راهى براى فهميدن وجود برنامه و سيستم فيزيكى به نوع ديگر در پس پرده طبيعى و معمولى حاكم بر جهان است و ما آن را بعنوان غيب مى پنداريم، و نكته جالب اينجا است كه در عصر ما، خيلى از حقايق معلوم شده، ولى با اينكه دانش بشر به اوج ترقى رسيده است و انديشمندان در سطح بالائى، آگاهى يافته اند، آنها به اين نتيجه رسيده اند كه سيستم فيزيكى جهان تنها اين نيست كه بشر توانسته به آنها پى ببرد و اذعان ميكند، بلكه بر اين باور است كه در پس اين شرايط فيزيكى حاكم بر سيستم جهان، يك سيستم دقيقتر و نامرئى و نامحسوس تر ديگرى، با شرايط فيزيكى ديگرى وجود دارد ولى براى ما نامعلوم و نامحسوس است.
    شايد مردم آن زمان، پيش خود مى گفتند چگونه پيامبر ادعا ميكند كه او مى تواند ببيند و بشنود آنچه را كه ديگران قادر نيستند آنرا ببيند و بشنوند؟ - در حالى كه فكر مى كردند كه هر چه هست همه آنرا مى بينيم و هر صدائى كه باشد همه آنرا مى شنويم، پس آيا چيز ديگرى هم وجود دارد كه ما نمى توانيم آنرا ببينيم و بشنويم؟
    يك مثال ساده و يك جواب معقول و منطقى براى پاسخگوئى به آن مردم بايد گفت كه اگر شما امروز زنده و حاضر مى شديد، آنگاه خيلى چيزها را مى ديديد كه در زمان خودتان وجود نداشت و همچنين در زمان ما توسط دوربين ها و تلسكوپ، چيزهاى نامرئى بسيارى را ميتوان ديد و توسط دوربين ها و تلسكوپ، چيزهاى دور و بسيارى را ميتوان مشاهده كرد و توسط راديو و بيسيم و غيره، صداهاى بسيارى را مى توان شنيد و از راههاى دور با خبر شويم.
    تا اينجا اين حقيقت براى ما ثابت شد كه خيلى چيزها هست كه چشم و گوش ما قادر به ديدن و شنيدن آن نيست و امروز توسط تجهيزات گوناگون، از وجود خيلى چيزها با خبر شديم و بايد قبول كرد هنوز هم خيلى چيزها هست كه با اين دم و دستگاه مدرن نيز قابل ديدن و شنيدن نيست، و اين يك نمونه كوچكى براى اثبات صحت كلام پيامبر گرامى است.
    قدرت آگاهى پيامبر در تمام زمينه ها براى ما ثابت شده كه فراتر از شرايط فيزيكى جهان ما است چون داراى ابعاد وسيعترى است و مافوق محاسبات علمى و طبيعى ما است، و آن حضرت به شيوه ديگر و متعالى تر، درك ميكند، و آن حضرت با حضرت با روح مافوق بشرى و فراتر از اين حواس كالبد جسم و روح ما است كه در اين قفس بزرگى به نام طبيعت و شرايط خاص فيزيكى آن، در بند و محصور و محدود است. او از نيروى برتر لايزال بهرمند است و قدرت درك او از فيض و عنايت سرچشمه الهى است.
    مردى كه بر زمين با ما مردم زندگى مى كرد، هر كس همانند او، اين قابليت و لياقت را ندارد كه به اين مقام رفيع و شامخ، نائل شود و تنها نيرو و اراده الهى است كه اينچنين مى خواهد و به او الهام ميشود.
    پيامبر گرامى در عصرى زندگى مى كرد، زمانى بود همه جاهل و ناآگاه، ولى او براى آن مردم، از زمين و زمان مى گفت و امروز تمامى گفته هايش براى ما ثابت شده است، و حتما او با غيب، سر و كارى داشت كه اينچنين مى توانست انجام وظيفه كند.
    هر دستگاه و ابزارى، مجموعه اى از قطعات آهنى و مس و پلاستيك و غيره تركيب شده و مى توانند كار بسيار مهمى را انجام دهند، و اين انسان كه خود آفريننده و مبتكر آنست توانسته كه از آن، كارائى بسيارى را از آن بهرمند شود مثل ميكروسكوپ و يا تلسكوپ و غيره كه خيلى كارها را برايش انجام مى دهد، بنابراين خداوند بمراتب، قدرت و خلاقيت بيشترى دارد و مى تواند بنده اى از بندگانش به نام پيامبر، كارائى بيشتر و قدرت درك فوق العاده اى داشته باشد.
    اولين مخترع: خداست
    آيا كسى در اين فكر بوده كه اولين پديده اى در عالم هستى شكل گرفت و بوجود آمد، كه بود؟
    و همچنين آخرين پديده اى در عالم هستى، بعد از زوال و فناى همه اشيا، او هنوز وجود خواهد داشت، كه مى باشد؟
    امام زين العابدين (عليه السلام) در اين باره بهترين و منطقى ترين سخن را بيان نموده است
    1 = الحمد لله الاول بلا اول كان قبله
    2 = و الاخر بلا آخر يكون بعده
    3 = الذى قصرت عن رؤ يته ابصار الناظرين
    4 = و عجزت عن نعته اوهام الواصفين
    5 = ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا
    6 = و اختر عهم على مشيته اختراعا
    7 = ثم سللك بهم طريق ارادته
    8 = و بعثهم فى سبيل محبته
    ترجمه آنچه كه قسمتى از سخنان آن حضرت در صحيفه سجاديه آمده است. توجه كنيم سپاس خدايرا؛ آنكه او در عالم وجود، اولين است بى آنكه قبل از او ديگرى بوده باشد.
    و سپاس خدايرا آنكه در عالم وجود، آخرين است بدون اينكه ديگرى بعد از او آخرين باشد.
    خدايرا كه ديده بينندگان تيزبين از رؤ يتش ناتوانند.
    و آنكه در وصف و تعريفش، بيانگران و سخنورانى كه در خيال خود، بنحوى بخواهند حقيقت او را وصف كنند عاجز و ناتوانند.
    نمايان كرد با هنر آفرينى قدرتمندش، تمامى مخلوقات را، و چه آفرينش ‍ هنرمندانه اى بود.
    جهان و تمامى مخلوقات را اخراعشان كرد به آنچه كه او مى خواست آنها را بصحنه وجود آورد، و چه نيك و زيبا اختراعى بود؟
    سپس آنها را به راه و روشى رهنمون ساخت كه اراده او اينچنين مى خواست.
    مخلوقات را بر انگيخت تا از مهر و محبتش كامياب و كامروا شوند.
    بديع: يعنى آنچه را كه در منتهاى زيبائيها و نيكوترين وجه ممكن و به نحو احسن پديد آوردن مخلوقات و اشياء است.
    معانى اختراع با ابتداع فرق دارد.
    اختراع: آن است كه نمونه اى و چيزى را به وجود آوردن است بدون اينكه همانند آن، قبلا وجود داشته باشد.
    خلق: آفريدن آفرينش است.
    ابتداع و اختراع دو كلمه اند كه با معانى متفات است ولى در يك راستا هستند و دلالت بر پديد آمدن كار و چيزى كه براى اولين بار شكل گرفته و نمونه اى منحصر به فرد است و خلاصه، آنچه را كه قبل از آن، اينچنين چيزى وجود نداشت.
    لذا آن حضرت براى بيان حقيقتى كه تنها شايسته خداوند است بيان نموده كه او بزرگترين مخترع و زيباترين بديع كه تمامى مخلوقات و طبيعت جهان زيبا را آفريده است و صحنه هائى در اين عالم بوجود آورده كه واقعا ديدنى و شگفت انگيز است.
    در اين دعا درباره ساختن و هنر آفرينى و ابتكار و خلاقيت، كلماتى بكار رفته كه امروز معنا و مفهوم آن بهتر از گذشته بكار مى رود چون در عصرما، علم و صنعت همواره در حال جنب و جوش و كشف و اختراع و آگاهيهاى جديدترى در هر لحظه بوجود مى آيد.
    آن حضرت در زمانى كه اين سخنان را بيان نمود، هنوز از ابتكار و كشفهاى امروزى و پى در پى خبرى نبود و كسى اطلاع نداشت كه اين وضعيت در چهارده قرن بعد از او، پديد آيد.
    در جمله سوم اينچنين آمده كه ديده بيننگان، ناتوان از رؤ يتش مى باشند، و اكنون بهتر مى دانيم كه سيستم چشم انسان هر چه باشد در آن بعد و فركانسى نيست كه بتواند آن وجود الهى را مشاهده كند.
    امروز دانسته شد كه چشم انسان همه چيزها را نمى تواند ببيند چون در اين دنيا خيلى چيزها هست كه چشم از ديدگانش عاجز و ناتوان است تا چه برسد كه چشم ما بخواهد به چيزهائى نگاه كند كه خارج از قوانين فيزيكى طبيعت جسم و جان ما باشد.
    و معناى جمله هفتم اين استكه اراده خداوند براين شد كه ساختار انسان در مسير و جريان طبيعى شكل بگيرد.
    و معناى جمله هشتم اين استكه خداوند انسانها را برانگيخت تا در راه عشق و محبت الهى قرار گيرند.
    درسهائى از طبيعت و جهان
    حضرت على (عليه السلام) درباره انديشيدن به آفرينش جهان و طبيعت شگفت انگيز آن، اينچنين ميفرمايد
    من ابصربها بصرته
    هر آنكه به جهان بينا شد، جهان بينايش مى كند.
    و من ابصر اليها اعمته
    و هر آنكه به آن نگاه كرد، او را كور دل خواهد كرد.
    بينائى در اينجا به معناى نگاه ساده و عادى نيست، بلكه به معناى مشاهده با انديشيدن درباره عظمت ملكوت آفريدگار است.
    وقتى كه آن حضرت اينچنين مى گويد، در واقع ما را دعوت ميكند تا با دقت و تيزبينى خردمندانه به جهان بنگريم، و ساده و گذرا بدون انديشيدن ، نگاه نكنيم.
    آن حضرت اينچنين مى گويد، حتما خبر از اعماق هستى و شگفتيهاى طبيعت عجيب و پيچيده جهان آگاه است و در واقع، تمامى آنها درسهاى عبرت انگيز و ساده براى انسان به اين معنا است كه در اين دنياى بزرگ، خيلى چيزها هست كه فهميدن و شناخت آنها، آدم را آگاه ميكند، و آگاهى از هر گوشه هستى و سر و اسرار آن، انسان را بسوى كمال و هنر آفرينى آفريدگار، راهنمائى و دعوت به انديشيدن ميكند.(4)
    و كسيكه از ماهيت هستى بيخبر است، هرگز اينچنين كلامى را نمى تواند بر زبان آورد و على (عليه السلام) كه اينچنين كلامى پرمعنا و بليغ و رسا بيان نموده حتما او از اوضاع جهان بخوبى آگاه است و دليل آگاهى آن حضرت، علوم او استكه بيان نموده و مقدارى از آن در اين كتاب و جلد اول، ياد شده است.
    جهان به معناى كلى است و هر چه كه در آن است، و هر گوشه اى ربط به جاى ديگر دارد و چيزى از چيز ديگر، سوا و جدا نيست.
    هوشيارى و دانائى بر خواسته از انديشيدن به ششگفتيهاى جهان است و بدون انديشيدن، هيچگاه انسان به انديشه وسيع و منطقى نمى رسد و چه بسيار ديده شده، افراد بسيارى حتى در ميان آنها متفكر و نويسندگانى همانند فرويد و امثال او، كسانى هستند كه با ديد محدود و تنگ نظرى آنها، باعث شد كه در گرداب موهومات و بن بست هاى نا معقول و بيخردى و بيراهه هاى انحراف بيفتند و راه را گم كنند و آنچه را كه گفتند سبب آن شد كه خردمندان منطقى و اهل درك و فهم واقعى، به حرفهاى آنها پوزخند بزنند و اين وضع آنها است كه صحت كلام على (عليه السلام) را به اثبات مى رساند كه آنهائيكه تنها مى نگرند. و اعماق حقايق را درك نمى كنند، آنها كوردلانى بيش نيستند.
    بنابراين ديدن بدون انديشيدن، و ديدن با انديشيدن، فرق بسيار است و آنچه كه جهان به ما مى آموزد اين است كه بنگريم و بينديشيم
    آن حضرت نگفته كه هر كه بنگرد بلكه فرموده، هر آنكه بينا شد به جهان، آنها را به نيكى ياد ميكند چون اينگونه افراد، بجهان بينا و هوشيار مى شوند، يعنى با هر نگاه، انديشه اى در ذهنشان متصور مى شود و با درايت در مى يابد كه در اين جهان با عظمت، چه خبرها است در حالى كه افراد نادان و بيخرد، نظاره گرند و با خيره چشمى، همه چيز را بن بست و بى معنا و بى اساس مى پندارند چون اينها با اين طرز نگاهها، كارشان به اينجا كشيده مى شود.(5)
    درسهائى از خداشناسى
    از مجموعه اين سخنان امام رضا (عليه السلام) اين را مى فهميم كه هر جاى طبيعت و نظام جهان؛ درسهاى خداشناسى است و هر كدام از آنها ما را به آفريدگار جهان راهنمايى مى كند و بهر جا و بهر سو و به هر چيزى كه بنگريم از وجود مدبرى حكيم و توانا باخبر مى شويم و هر چه هست بر اساس ‍ برنامه و قانون و نظامى آفريده شده است.
    انى لما نظرت الى جسدى، فلم يمكنى فيه زياده و لا نقصان فى العرض ‍ و الطول
    (وقتى كه من نظر كردم به اين جسد خودم، دانستم كه من هيچگاه نمى توانم در اين پيكرم چيزى را كم و زياد كنم و يا در عرض و طول آن تغيراتى بدهم)
    اگر هر آينه انسانى با خرد درست بينديشد، بهترين راه و نزديك ترين چيزى كه انسان آنرا حس ميكند؛ همين اندام او است و تحقيق درباره خداشناسى از همين اعضاء و اندام او بهترين وسيله ممكن براى شناخت آفريدگار آن است
    و دفع المكاره و جز المنفعه اليه
    (و هيچگاه انسان نمى تواند بديها و آنچه را كه نمى خواهد و نمى پسندد از خود دور كند و يا اينكه خوبيها بسيارى را به اين بدن برساند)(6)
    يعنى انسان اختيار و قدرتى از خود ندارد تا براى اندام خود، كار مهم و تغيرت اساسى وضع كند.
    از نظر فيزيكى براى ما ممكن و مقدور نيست كه در سيستم كلى بدن، تغيراتى بدهيم، چون كمترين تغيير جزئى در اين سيستم و چارچوب بدن ممكن است مشكلاتى براى آن بوجود آورد.
    و روح انسان در كالبدى از پيش تعيين شده، و در قيد و بند آن، حيات دارد و او اسير نظامى است كه مجبور است در مرزها و شيوه هاى آن عمل كند
    علمت ان لهذا البنيان بانيا
    (آنگاه دانستم كه بيقين براى اين بنيان پيكرم، بنيان گذارى است).
    وقتى كه انسان اختيارى در نظام اندامش ندارد، وقتى كه انسان، قدرت تصميم گيرى در انتخاب نوعى از بدن كه مى خواهد و يا آنچه كه نمى خواهد ندارد، پس هر خردمندى درمى يابد كه براى اين بنيان و ساختمان و سازمان، سازنده و به وجود آورنده و آفريدگارى هست.
    فا قررت به مع ما ارى من دوران الفلك بقدرته
    (پس اقرار و اعتراف كردم با آنچه كه از دوران زمين مى بينم به قدرت او پديدار شده).
    آن حضرت به ما ميگويد حال كه وضع من با اين پيكرم اينچنين است باضافه آنچه كه از گردشهاى زمين مى بينم، تمامى اينها بقدرت و توانائى آفريدگار و مدبرى، تنها ممكن است كه بوجود بيايد.
    از معانى كلام آن حضرت دانسته مى شود كه شكل گيرى اندام انسان كه لبريز از عجايب و سيستمهاى پيچيده اى است، بدون ارتباط با سيستم نظام گردشهاى كره زمين، نمى تواند شكل بگيرد.
    آن حضرت از گردشهاى زمين سخن گفته است و در واقع، او هزار و صد سال پيش از گاليله و نابغه هاى ديگر، اوصاف زمين را به طور مكرر و با عنوان مختلف، براى مردم بازگو نموده است همچون بقيه امامان و پيامبر گرامى در اين زمينه، موضوعات بسيارى را بيان كرده بودند. آن حضرت ميفرمايد كه گردش و چرخش زمين از نشانه هاى قدرت آفريدگار است، در حالى كه آن روز، اعتقاد مردم بر اين بود كه زمين مركز جهان و در يك جا ثابت و ايستاده است و كسى از كروى بودن زمين، خبر نداشت و در اين باره، سخنى گفته نشده بود
    و انشاء السحاب و تصريف الرياح
    (و برپائى ابرها و شكل گيرى آن، و همچنين بحركت در آمدن بادها).
    جمله هاى بيانات آن حضرت، هر كدام در جاى خود مى باشد و بدون دليل، هر كدام از اين جمله ها را يكى پس از ديگرى ذكر نمى كند.
    به طور مثال: در اينجا از شكل گيرى و برخواستن ابرها و به حركت در آمدن بادها را پس از تعريف گردش زمين وصف مى كند، و علم امروز اين موضوع را ثابت كرده كه بدون حركت و چرخش زمين، نه ابرى پديدار مى شود و نه هوائى به صورت باد به حركت در مى آيد، و آن حضرت اين گردشها را عامل اصلى در پيدايش اين موارد ياد شده، ذكر مى كند.
    و مجرى الشمس و القمر
    (و همچنين از مسير هائى كه خورشيد و ماه در آن جريان و حركت دارند) بهترين و عجيب ترين موضوع علمى در قرن بيستم، آن بود كه دانسته شد خورشيد با سياراتش در مسير و جهتى خاص بدور كهكشان، همواره در حال چرخش است و دانشمندان علوم طبيعى، اين كشف بزرگ علمى را مهمترين و پيچيده ترين كشف انسان در قرن بيستم، ذكر كرده اند.
    و همچنين ماه نيز در مسير و جهتى خاص، حول زمين همواره در حال گردش است و از سخن آن حضرت مى فهميم كه پيدايش و شكل گيرى ما، نتيجه همه اين موارد ياد شده است و طبيعت زيبا بدون اين همه تلاش ‍ خورشيد و ماه و چرخش زمين و حركت بادها و شكل گيرى ابرها و مسائل ديگر كه در مجموع، تمام اين موارد ياد شده، در پديدار شدن حيات ما تاثير مهمى دارد و هر آنچه كه در جهان هست همگى در ارتباط و مكمل همديگرند.
    و غير ذالك من الا يات العجيبات المتقنات
    (و غير از آن موارد ياد شده، نشانه هاى ديگرى هست كه بسيار عجيب و شگفت انگيز و محكم و استوارى در نظام جهان هستى، به صورت بيشمارى ديده ميشوند)
    آن حضرت ميفرمايد: تنها اين موارد ياد شده نيست كه ذكر شد بلكه عجائب بسيارى ديگر هست، و امروز چه كسى از عجائب نظام خلقت جهان بيخبر است ؟ و هر چه زمان بگذرد، باز هم انديشمندان از پديده هاى تازه كشف شده ديگر براى ما بازگو مى كنند و آن حضرت هر كدام آنها را به عنوان عجايب معرفى ميكند و واقعا هر چه از جهان و گوشه و كنار آن بشنويم، براى ما بسيار عجيب و مايه شگفتى است و به قدرى عجايب آفرينش زياد است كه تصور و تشخيص كامل همه آنها براى انسان مقدور نيست.
    متقنات: پا بر جا و استوار، يعنى هر كدام آنها آنچنان آفريده شده اند كه كمترين خلل ر كار آنها بوجود نمى آيد و همه چيز اين جهان پيوند ناگسستنى با همديگر دارند.
    علمت ان لهذا مقدار و منشا
    (آنگاه دانستم كه براى تمام اينها، خدائى است كه او اينچنين مقدر كرده و حكيمانه آفريده است و او است كه اينچنين طراحى نمود و برنامه اى بسيار بزرگ بوجود آورده است و سبب پيدايش هستى از او است.
    براستى كه اينهمه نشانه هائى را كه از خدا مى بينيم هر كدامش همچون چراغى فروزان و راهنمائى به آفريدگار آن دلالت دارد.
    و اين نظام موجود در جهان و اين سيستم واحد و منسجم هستى با آنچه كه در هستى همچون ماشينى است كه تمامى بندبند و قطعات آن براى همديگر لازم و ضرورى هستند تا رويهمرفته همچون ماشينى شكل بگيرد و به حركت در آيد تا بتواند كار مهم و مفيدى براى همگان، انجام دهد.
    پس چيزى نمانده تا فردى بخواهد بهانه جوئى كند و حرفى بزند كه با اصول عقل و منطق، سازگار نباشد.
    و آيا چه دليل ديگرى از اينهمه دلائل، قوى تر و منطقى تر است؟
    مجموعه اين احاديث از كتاب (عيون الاخبار الرضا) نقل شده است.(7)

  9. #19
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    خداشناسى از ديدگاه حضرت على (عليه السلام)
    برعكس سفيد، سياهى است و بر عكس علم و آگاهى، جهل و نادانى است، بنابراين علم و آگاهى همچون نورى كه در تاريكى همه جا را روشن ميكند و سياهى ظلمت را از بين ميبرد، پس انسان با علم و آگاهى، مقام و رتبه اش بالاتر از انسان نادان و جاهل است.
    يك فرد آگاه، دنيا را به گونه اى مى بيند و حقايق را آنچنان درك مى كند كه فرد نادان، آن ديدگاه را ندارد و آن حقايق را درك نمى كند، همانند على (عليه السلام) كه دنيا را به گونه اى مى بيند كه تا قيام قيامت، بهتر از اين، كسى سخن نخواهد گفت.
    قال على (عليه السلام) بالعلم يعرف الله و يوحد
    (على (عليه السلام) ميفرمايد: بدانيد كه از راه علم و دانش، خدا را ميتوان شناخت و با علم و آگاهى، ميتوان به وحدت و يكتائى او پى برد).
    علم بمعناى آگاهى از مسائل طبيعت و احوالات جهان و تمام هستى و هر آنچه كه در آن هست، لذا آن حضرت ميفرمايد، بهترين وسيله براى شناخت خدا و بهترين راه ممكن براى درك او، علم است.
    اعتقاد به خدا اگر بر پايه علم و آگاهى باشد محكم و استوار است و ايمانى كه بر خواسته از علم باشد خطر شك و انحراف، هيچگاه او را تهديد نمى كند.
    اعتقاد بدون علم، ريشه در اعماق وجود انسان ندارد و پايه هاى آن سست است و خطر شك و انحراف بر سر راه آن، هميشه وجود دارد.
    در قرآن و گفتار پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) درباره اعتقادى كه بر پايه علم و آگاهى استوار باشد، تعريف بسيارى شده و اين نوع اعتقاد را، مقبول و مطلوب و پسنديده معرفى نموده اند
    آنها كه با علم سر و كار دارند، وحدت و هماهنگى در جان را بخوبى درك ميكنند.
    توحيد و اعتقاد به وحدانيت خدا، پاسخگوى واقعى و راهنماى منطقى آن، علم است و آنها بهتر مى دانند كه جهان بر پايه اصول وحدت و انسجام پا برجا است معتقد مى باشند. توحيد يا وحدانيت خدا در وحدت و انسجام و هماهنگى در طبيعت و همه جهان تجلى مى يابد و اين موضوع بنحوى درك و دانسته مى شود همانگونه كه آن حضرت ميفرمايد براى شناخت خداوند، تنها از راه شناخت وحدت وجود جهان هستى ممكن است، پس ‍ براى شناخت خدا، تنها از روى آگاهى و علم، وحدت و هماهنگى جهان دانسته مى شود.
    على (عليه السلام) درباره ارزش و اهميت علم، براى ما توضيح مى دهند نه توضيحى متعارف كه در رابطه با فايده و منافع هر رشته علمى است بلكه تعريفى از علوم، به طور كلى است آنهم بيان كننده وحدت و ارتباط كلى موجود در بين تمام پديده هاى طبيعت و در سرتاسر عالم است.
    آن حضرت در ابتداى كلام خود، اول اشاره به شناخت خود از راه علم را مطرح مى كند و سپس وحدت خالق هستى را ياد نموده، و در واقع بدون علم و آگاهى، خدا را بطور شايسته، نميتوان شناخت و به وحدت و يكپارچگى جهان، نميتوان پى برد.
    شناخت وحدت جهان، در واقع شناخت وحدت خالق يكتاى آن است و از اين راه مى فهميم كه خالق آفرينش با آن همه وسعت و عظمت عالم، يكى است چون تمام جهان، همچون ماشين بزرگى است كه همه چيز آن، هماهنگ و منسجم براى يك كار و يك منظور بوجود آمده است.
    بطور فرض تصور كنيم چنانچه اگر ذره اتم، بقدرى بزرگ شود در واقع بصورت جهان بزرگى ديده مى شود همانند منظومه شمسى، كه در آن صورت، خيلى چيزهاى نامحسوس در آن، نمايان مى شود و خيلى چيزها كه در آن هست از آن با خبر ميشويم در حاليكه اينها با دستگاههاى بسيار مدرن و ذره بين هاى پر قدرت هم ديده نمى شوند، و همچنين بطور مثال: اگر اين جهان بزرگ به همين شكل كه هست، آنقدر كوچك و كوچكتر شود تا حجم آن به اندازه يك خانه شود، آنگاه از نزديك اگر به آن نگاه كنيم، در آنصورت در مى يابيم كه آنقدر پر هست كه آنطرفش چيزى ديده نميشود، همچون يك ماشين بزرگ كه تمام قطعات آن، هر كدام بنحوى مشغول بكارند و هر چيز آن بخشى از قسمتهاى مختلف اين ماشين بزرگ هستند، و در آن بقدرى از قطعات و ادوات و لوازم هست كه ديگر نميشود انگشتمان را در آن فرو كنيم چون جاى خالى در آن وجود ندارد و همه چيز آن در همديگر و براى همديگر در حال كار و فعاليت و حركت است.
    ما اگر ارتباط و پيوند تمامى پديده هاى عالم را بدانيم همين مقدار كافى است براى اينكه درك كنيم كه در آفينش جهان، وحدت و يكپارچگى و انسجام وجود دارد.
    كسانى كه با علوم متنوع سر و كار و آشنائى دارند، زمينه خداشناسى و توحيد براى آنها فراهم و فهميدنش آسانتر است، بنابراين از راه علم خدا را ميتوان شناخت و به وحدت و يكتائى او بهتر پى ميبريم و علم، خدا را بما مى شناسد.
    در اكوسيستم طبيعت زمين، هر چيزى را كه در نظر بگيريم مى بينيم همه آنها مكمل همديگرند و براى همديگر، تاثير حياتى و اساسى دارند و بقاى هر چيزى در پرتو وجود و عملكرد همه آنها براى همديگر است و چيزى بيگانه و ناهماهنگ و بى تاثير در ميان آنها نيست و اگر باشد، زائل و زائد و از ميان رفتنى است.
    اين جهان بزرگ نيز همانند زمين، داراى اكوسيستمى بمراتب بزرگتر و به اندازه وسعت جهان است.
    بهترين راه براى شناخت خدا، از راه شناخت وحدت منسجم و هماهنگى كه در همه چيز اين جهان مشهود است و در اين صورت، شناخت وجود فرمانروا و مدبرى حكيم را درك مى كنيم كه همه چيز اين جهان بزرگ را اداره مى كند و تمام عالم، بفرمان و اراده آن خالق يكتا است، همانطور كه على (عليه السلام) فرمود بتوسط علم و آگاهى، خداى يگانه را به وحدت جهان بزرگش ميتوان شناخت چون در صورت شناخت كافى از اوضاع و احوال جهان، به اين اصل، پى مى بريم كه وحدت و انسجام شرط اساسى براى خالق اين اثر بزرگ بنام جهان، و استمرار حيات و بقاء آن است پس ‍ توحيد، يك شرط مهم براى هر فرد دانا و با خرد است كه از روى وحدت جهان، وحدت خالق و يكتا بودن آنرا بخوبى حس مى كند.
    معناى ساده وحدت، يكپارچگى جهان و منسجم بودن همه چيز آن با همديگر است و شناخت وحدت و يكپارچگى در جهان، كار ساده اى نيست و به آسانى دانسته نمى شود مگر اينكه دانش تكامل يافته امروز با تمام رشته هاى علمى آن بوجود آمده باشد تا وحدت و هماهنگى را بتوان شناخت، و براى فهميدن اين وحدت جهانى، مى بايستى در علوم گوناگون، سيرى داشته باشيم و تحقيق بسيار انجام دهيم تا وحدت و انسجام در ميان تمام پديده هاى موجود در طبيعت و سراسر اين گيتى را درك كنيم و سخن آن حضرت، برخواسته از روى آگاهى و نيروى الهى است كه توانسته اينچنين كلامى با اين مفهوم زيبا و معقول و منطقى را در جمله بسيار كوچك بيان نمايد و امروز تمامى دانشهاى دانسته شده در عصر ما، دقيقا تاييد كننده صحت كلام آن حضرت است و قطعا سخنى جز اين نخواهد گفت.
    علم و آگاهى از احوالات جهان، انسان را در برابر خداوند خاشع مى گرداند و براى اينهمه شكوه و عظمت، به سجده اش ميرود.
    پس محب و پيرو على (عليه السلام) بايد عاقل و آگاه باشد چون اسلام دين عاقلان است و هر مسلمان عاقل و كامل، همچون يك سنگر دفاعى براى اسلام است و همواره با صداى بلندش، تكبير گوى حق و حقيقت باشد و نداى توحيد از سراسر وجودش، در تمامى رفتار و كردارش بخوبى آشكار و عيان باشد.(8)
    پيدايش ما از نشانه هاى آفريدگار جهان است
    حيات ما مرهون خداى قادر و توانا است كه در بدو امر، اين جهان باعظمت و زمينه هاى اوليه موجود در آن، پيدايش ما را فراهم نمود.
    دخل رجل على ابى الحسن على ابن موسى الرضا عليه السلام فقال: يا ابن رسول الله، ما الدليل على حدوث العالم؟ فقال عليه السلام انك لم تكن ثم كنت، و قد علمت انك لم تكون نفسك و لا كونت من هو مثللك
    (شخصى از امام رضا (عليه السلام) پرسيد: اى فرزند پيامبر خدا، چه دليل و نظرى دارى بر پيدايش اين عالم و خالق آن؟
    آن حضرت در جواب فرمودند: بيقين بدان كه تو وجود نداشتى، سپس به وجود آمدى، و همچنين نمى توانى كسان ديگرى را كه همانند تو هستند بوجود آورى)
    توالد و تناسل، شرط اوليه و دليل اساسى براى پيدايش انسان بر صحنه زمين، نمى تواند دليلى قانع كننده باشد.
    بنشينيم و خوب فكر كنيم كه اين من كه الان خودم هستم، پدر و مادرم قبل از تولدم آيا از وجود اينچنين كسى با خبر بودند؟ و ما نيز به سهم خود از فرزندانى كه براى ما در آينده بوجود مى آيند، هيچگونه اطلاعى نداريم، درست است كه ما از پشت پدر و رحم مادر، ساخته و پرداختته شده ايم، ولى فراموش نكنيم كه ما، در رحم بزرگترى، به نام طبيعت قرار داريم و در پرتو اين رحم بزرگ امكان پيدايش ما و گذشتگان و نسلهاى بعدى ما فراهم مى شود و طبيعت نيز به نوبت خود در رحم اين منظومه شمسى و قوانين حاكم بر آن است كه توانسته، حيات و سازمان اين طبيعت موجود بر سطح زمين، شكل بگيرد، و باز هم اين منظومه شمسى به تنهائى قادر به ايجاد اين قوانين فيزيكى و شرايط لازم براى شكل گيرى سازمان و تشكيلات خود نيست بلكه او هم در رحم بزرگترى بنام كهكشان است كه سبب ايجاد برپائى آن شده است.
    و براى ايجاد اين كهكشان و برنامه ريزى و طراحى آن، باز هم عوامل مافوق و بزرگترى هست و باز هم، و باز هم در ماوراى هر كدام از آنها يك دست بالاتر هست، دستها يا قدرتى است كه عقل و خردى بسيار توانا و خارج از تصور و حوصله تفكر ما است كه در بدو امر، توانسته بصورت سلسله مراتب، زمينه هاى اوليه و تدريجى براى ايجاد ما را فراهم كند و خلاصه، فكر خامى است اگر كسى تصور كند كه تنها عامل اصلى پيدايش او، از رحم مادر بوجود آمده، بدون اينكه وضعيتهاى مهمتر، و يا رحمهاى بزرگترى را نديده بگيريم.
    و سر رشته پيدايش ما در دست خدائى است كه توانسته، اين جهان را اينچنين بر پايه نظم و اصول و قانون بيافريند.
    يك فرد عاقل هيچگاه باور نمى كند كه يك خانه مسكونى، خود به خود ساختته شود، پس چگونه ميتوان گفت كه اين جهان بى كران با آنهمه تشكيلات گسترده و محاسبات پيچيده، خود به خود و بطور اتفاقى درست شده و شكل گرفته است و هيچكس نمى تواند، شكل گيرى جهان را بطور تصادفى و اتفاقى نسبت دهد در حاليكه انديشمندان، مات و متحير از اينهمه عظمت در برنامه ريزى و نظم و قوانين بسيار دقيق موجود در تشكيلات عالم هستند و انديشمندان هر چه دانسته اند و آگاهيهاى متنوع را كشف كردند، در واقع تمام يافته هاى آنها همچون ذره اى و يا قطره اى از اقيانوس بيكران درياها است.
    اگر اين رشته هاى بهم پيوند خورده جهان از هم بگسلد، آيا چه كسى و يا چه قدرتى ميتواند روى زمين، نفس بكشد و يا ادامه حيات دهد؟
    براى چگونگى پيدايش انسان بر صحنه زمين و علل آن خيلى ها سعى كردند تا بنحوى توجيه كنند و در اين باره نظريه پردازى كنند.
    شيميدانها نظر ميدهند، فيزيكدانها راى آنها را رد مى كنند و همچنين بر عكس و الى آخر و تاكنون هيچ نظريه اى كه پابرجا و استوار باقى بماند وجود نداشته است.
    امام رضا (عليه السلام) بر خلاف تمام نظريه پردازان، پديد آمدن انسان را ربط به طبيعت كلى جهان ميداند كه خالق آن، هنرمندانه و زيبا آنرا آفريده است، در حاليكه كاوشگران، عامل و چگونگى پيدايش انسان را بر زمين، جستجو مى كنند، مى بينيم كه آن حضرت، ريشه بحث را در آسمان و فضاهاى بسيار دور، نسبت مى دهد يعنى اين فضاهاى دور است كه عامل اءصلى سازنده و مكمل طبيعى است كه ما در آن شكل ميگيريم مى باشد و سر نخ و علل اوليه و مبداء را ربط به عوامل ماوراى تمام اين حرفها ميداند و سرمنشا پيدايش انسان بر زمين را بنا به اراده خدائى است كه اينچنين اراده و مقدر نموده است.(9)
    ارتباط و قانون در سيستم جهان
    زمين هر چه باعظمت باشد ولى در مقابل عظمت خورشيد، بسيار ناچيز است و اين كره با عظمت، بدون خورشيد و سازمان و منظومه آن، اكوسيستمى براى حيات تمامى موجودات و گياه و جنگل بر سطح زمين شكل نمى گرفت، پس اينهمه عظمتى كه در طبيعت زمين ديده مى شود، در گرو وابستگى آن به خورشيد و نظام آن است.
    جمله اى از امام سجاد (عليه السلام) در دعائى كه روز دوشنبه ها معمولا خوانده ميشود، هر چند كوتاه و مختصر است ولى حامل معناى بسيار مهمى است و در اين جمله، آن حضرت بر وضعيتى كه در سراسر جهان برقرار و حاكم است اشاره نموده.
    و انقاد كل عظيم لعظمته (و هر پديده عظيمى كه در جهان هست وابسته به عظمت خداوند است كه آن پديده وجود يافته و پا برجا مانده است.
    عظيم، عظمت: بمعناى آنچه كه بسيار مهم و مايه اعجاب و شگفتى است و هر فرد آگاه و با خرد، از اين پديده، مات و متحير ميشود و هر چه با عظمت است، تعريف و توصيف بسيار دارد.
    انقاد: از قيد و انقياد مى آيد
    قيد بمعناى در بند نسبت به آفرينش با عظمت پروردگار است و وجود آن، مقيد به وجود خالق بزرگ آن است و مقيد به عمل و انجام وظيفه در چارچوب قوانين فيزيكى طبيعت كلى جهان است.
    انقياد: بمعناى در قيد و بند نظام و سازمان بودن و در برنامه اى خاص و منظم قرار داشتن است.
    انقياد: ناچار و ناگزير، وادارشدن به انجام اطاعت از فرامين الهى كه در طبيعت نهفته شده است.
    انقياد: به فرمان بودن و خاضع قوانين الهى كه در سيستم طبيعت و جهان وضع شده است، در معناى جمله و انقاد كل عظيم، مشخص به پديده خاص در جائى نشده است، بلكه به كليه آن آفريده هاى بسيار مهم پروردگار است خواه هر چيز و در هر جا كه بوده باشد چه روى زمين و چه در فضاى آسمانها است.
    اين جمله با ما مى فهماند كه هر چيزى را كه در اين جهان بزرگ هست، اگر آن را تصور كنيم و به نظر بياوريم، بيقين كه آن، تابع قانون و شرايط خاصى است كه در برنامه طبيعى نظام جهان است، يعنى در سر تا سر اين گيتى و هر چه در آن هست بر پايه برنامه طبيعى و قاعده فيزيكى خاص بنا نهاده شده و همه در رابطه و پيوندى موثر با همديگر وابسته اند، پس در هر جائى از جهان را كه بنظر بياوريم مى بينيم كه قانون و برنامه اى تعيين شده براى آنها حاكم است.
    در حاليكه مردم زمانهاى گذشته، نمى دانستند كه هر چيز و يا هر پديده اى بر سطح زمين، نسبت به همديگر، روابط تنگاتنگ و پيوند ناگسستنى دارند، آن حضرت نه تنها بر سطح زمين، بلكه در همه جاى اين جهان بزرگ را داراى اين وضعيت معرفى مى كند و اينك دار زمان ما، دانش اكو سيستم كلى جهان دانسته شده و به ما مى فهماند كه هر چيزى در اين جهان، روابط و علل معمولى براى شكل گيرى و بقاى همديگر، عامل موثرى هستند.
    در طبيعت، يك مجموعه قوانينى در بين اشياء و موجودات حاكم است كه همه آنها براى همديگر مكمل هستند و در مجموع، اين سيستم تكامل يافته، باعث حيات و شكل گيرى همگانى است و بنام طبيعت شناخته مى شود.
    بنابراين آن حضرت بر وجود سيستم و برنامه جهانى كه ربط به آفرينش ‍ خداوند دارد اشاره نموده و همه آنها، نشانه هائى از عظمت خالق آنها است.
    موضوع وابستگى همه چيزها را نسبت به همديگر، كه به عظمت خداوند ربط داده شده است دانستيم، پس براى تمام اشياء و پديده هاى صغير و كبير در اين جهان بزرگ، وابستگى و التزام وجود دارد و در واقع، اين جهان داراى اكوسيستمى بزرگتر است همانگونه كه بر سطح زمين، اكوسيستم خاص براى اين كره وجود دارد.
    مردم قديم عظمتهاى آفرينش الهى را تنها بر زمين متصور بودند مثل كوهها و دريا و حيوانات بزرگ و طوفان و رعد و برق و غيره، ولى از وجود عجائب بزرگتر و بيشمار و نامحدود آفرينش با عظمت خداوند در اين فضاى بيكران جهان بزرگ، كسى باخبر نبوده و امروز متخصصان و انديشمندان علوم فضا با كمك تجهيزات مدرن خود، دريافتند كه خيلى از موضوعات بسيار مهم كه در فضاهاى بسيار دور وجود دارد، داراى عظمت غير قابل وصفى است و حقيقت سخن آن حضرت، اينك بيش از هر زمان ديگر، بخوبى دانسته شده است.
    هر پديده مهم در آفرينش خداوند، خواه در هر جاى اين گيتى بوده باشد، بفرمان او است و وجود آن، وابسطه به اراده او است، همانطور كه زمين به خورشيد وابسته است و از اين وابستگى است كه زمين، عظمت و حيات يافته و طبيعتى زيبا بر آن پديدار شده است. و اگر كسى ايمان و اعتقاد به خداوند نداشته باشد و نگويد كه تمامى اشياء وابسته به اراده او است ولى آيا ميتواند بگويد كه تمامى پديده ها و وجود هر چيزى، بهمديگر وابسته نيست؟ هرگز، و دانش روز، اين موضوع را ثابت كرده كه هر آنچه در جهان وجود دارد بهمديگر وابسته و ارتباطى تنگاتنگ با هم دارند و مى بينيم كه در هر كهكشانى، قوانين خاصى حاكم است و هر چيز آن، تابع برنامه خاص ‍ مى باشد و در چارچوب نظام آن عمل ميكند، پس سخن آن حضرت، بيانگر حقيقى است كه هم اهل دانش، گفتارش را امروز دريافتند و هم آنها كه علم و ايمان را با هم دارند و معتقدند كه وجود هر چيزى در جهان، وابسته به خالق آن است و هر چه هست نشانه عظمت او است.(10)
    مرزهاى بى نهايت درك و احساس
    جملاتى از سخنان على (عليه السلام) در نهج البلاغه.
    1. لا يعزب عنه عدد قطر الماء
    2. و لا نجوم السماء
    3. و لا دبيب النمل على الصفاء
    1. و هيچگاه بر خداوند پوشيده و پنهان نيست، تعداد قطره هاى آبى كه بر زمين وجود دارد.
    در عصر ما، زمين شناسان و متخصصان دانش و فنون آب و دريا به اين نتيجه رسيدند كه آبهاى موجود بر سطح كره زمين، بالاخره داراى حجم و مقدار معينى است و درباره مقدار حجم آبها، نظريه هاى متفاوت و با حدود تقريبى را ابراز كرده اند، در حالى كه در زمان گذشته، هيچگاه به ذهن كسى اين موضوع خطور نكرده، كه آب هائى كه بر سطح زمين است، مقدار و حجم آن، دقيقا اينقدر ميليارد متر مكعب ميباشد.
    و از كلام آن حضرت اينچنين دانسته مى شود كه براى آب، يك ظرفيت معينى هست كه خداوند حتى از تعداد قطرات آن با خبر است.
    البته در صورتى كه بخواهيم، مى توانيم يك متر مكعب آب را در مخزنى كه داراى سوراخى باشد بگذاريم و آن مخزن را طورى قرار دهيم كه چكه هاى قطرات آنرا بشماريم، ولى مسئله مهم اين است كه دقيقا ما نمى دانيم كه بر زمين چند متر مكعب آب هست بعلاوه آبهائى كه در ابرها و هواى نم دار، وجود دارد.
    على (عليه السلام) در جمله دوم ميفرمايد كه (بر خداوند هيچگاه پنهان و نا ديده نمى شود اين مقدار انبوه و در هم ستارگان) يعنى حساب و كتاب دارد و حساب همه آنها را خدا مى داند. يكى از معانى كلام آن حضرت، اينچنين دانسته مى شود كه ستاره هاى آسمانها، چه آنها را كه مى بينيم و چه آنها را كه از دورى بسيار، چشم ما قادر بديدن آنها نيست. بسيار است و بيشمار.
    اين سخن آن حضرت در چهارده قرن پيش بود ولى حالا كه دانش بشر بجائى رسيده كه در فضا، توانسته كارهاى مهمى انجام دهد و دستگاههاى مدرنى ساخته اند كه بتوسط آن از خيلى چيزها با خبر مى شوند حالا ببينيم نظر انديشمندان زمان ما را با آن همه تجهيزات پيچيده و پيشرفته اى كه دارند در اين باره چيست؟
    تاكنون هيچ ستاره شناسى نتوانسته ادعا كند كه تعداد ستاره ها چقدر است و تنها حرف خوب و منطقى كه گفته اند، اين است كه تعداد ستاره هاى آسمانها، آنقدر زياد است كه بمراتب بيش از ذرات ماسه هاى سواحل درياهاى دنيا است.
    پس عقل و علم انديشمندان زمان ما، به آنجا نرسيده كه پا را فراتر از ادعاى حضرت على (عليه السلام) بنهند.
    و در جمله سوم: آن جضرت مى فرمايد: (هيچگاه صداهاى نامحسوس ‍ گامهاى مورچگان كه بر سنگ سختى مى گذارند. و بر آن راه مى روند، از نظر آگاهى خداوند، پنهان و نا آشكار نمى باشد).
    معمولا سنگهاى سخت و صاف همچون سنگ مرمر، صداى چيزى كه با آن سنگ برخورد مى كند، مقدار صداى آن را به حداقل مى رساند، تا چه برسد به صداى پاى بسيار نازك و لطيف مورچگان.
    آن حضرت سه نكته را براى ما بازگو نموده كه بيانگر عظمت خدا است مثال ميزند، و در واقع اگر چند لحظه روى اين مثالها فكر كنيم، عقل و انديشه ما خسته و درمانده از فهميدن معناى اين مثالها و مقصود محاسبات كلام آن حضرت مى شود و در نتيجه، بدون اينكه بحث را تكميل كنيم، از آن خواهيم گذشت.
    آن حضرت از سه چيز مثال مى زند، يكى از صدا و آن هم نا محسوس ترين صداها، دوم از رقيقترين چيز كه آب است، و سوم از تعداد بيشمار و انبوه ستارهائى كه در فضاى لايتناهى وجود دارند.
    يعزب: يعنى پنهان ترين و نامحسوس ترين چيزهائى كه در عالم وجود دارند و آن حضرت از كلمه خفاء (پنهان) استفاده ننموده است چون آنچه كه پنهان است بالاخبره، بنحوى و يا به كمك محاسبات و دستگاهى، آن پنهان و نادانى، بر ما محسوس و آشكار مى گشت چون هر پنهان و نادينى، بالاخره حدى دارد ولى معناى يعزب بى نهايت پنهان است.
    ببينيم كه على (عليه السلام) تا كجا به اعماق خفا و نامحسوس ها مى انديشد كه سخن از آنها مى گويد و كلام آن حضرت معنائى را بيان ميكند كه ماوراى محاسبات رياضى و دانش فيزيك است و رنگ و بوى ماوراى طبيعت مى دهد و كلامى كه معناى آن خارج از توانائى درك عقل بشر است.
    و از معانى كلام آن حضرت نيز اين چنين، استنباط مى شود كه خيلى از اسرار طبيعت و جهان، و پايه و اساس و محاسبات آن، براى ما ناشناخته است و روى همين حساب، اگر به اين به اين اصل فكر كنيم كه همه چيزها را با دقت و محاسبه كامل بدان پى برده ايم، اشتباهى است و اينچنين نيست و هر عاقلى آن را نفى ميكند، اما همين مقدار كافى است كه همانگونه كه آن حضرت فرمودند، نهايت دقت و محاسبه و آگاهى را تنها مى بايستى به خالق يكتاى آن نسبت دهيم و معناى كلمات آن حضرت، بر شناخت واقعى از عظمت آفريدگار جهان دلالت دارد.
    آنانكه مى توانند حقيقت خدا را بهتر از ما وصف كنند، به يقين همانهائى هستند كه خداوند آنها را برگذيده تا مردم را بسوى خير و سعادت دنيا و آخرت، راهنمائى كنند و ماموريت خدمت به خلق را وظيفه آنها قرار داده است همانند على (عليه السلام) كه پيامبر گرامى خطاب به آن حضرت فرمودند انت من بمنظه هارون من موسى (تو در كنار من همانند هارون كه همدمش حضرت موسى بوده است).

  10. #20
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    كره زمين گهواره امن و امان
    نزديك به سه قرن پيش، انديشمندانى همچون گاليله، ماحصل زحمات ستاره شناسان قبل از خود را به نتيجه رساند كه زمين، كروى و در يك جا ثابت است و خورشيد و ماه به دور آن مى چرخند و روى اين حساب، نام او در فهرست نوابغ مشهور جهان ثبت شد، هر چند كه امروز ثابت و معلوم شد كه زمين در حال چرخش و حركت و به دور خورشيد است لذا نظريه هاى بسيارى همچون ثابت و ايستا بودن زمين، اكنون غير واقعى و باطل اعلام شده، و اين زمين است كه به دور خورشيد همواره در حال حركت است.
    على (عليه السلام) از اين ستاره شناسان يا با صطلاح نابغه هاى معروف، با تاكيد و يقين از كروى بودن زمين و همچنين از حركت و چرخش آن در مدار خاصى به دور خورشيد، بيان نموده و نظريه هاى بسيار متنوعى را در اين باره گفته اند و براى نمونه، يكى از آن موارد ياد شده همين جمله اى كه آن حضرت از حركت زمين، يعنى عدم ايستا و ثابت بودن آن در يكجا بيان نموده است.
    تا آنجا كه مى دانيم در تمام زمينه هاى علمى، انديشمندان در ابراز عقايد خود نسبت به موارد مختلف به توسط انديشمندان ديگر كه پس از آنها آمدند، مقدارى از افكار گذشته را رد كرده اند و مقدارى ديگر پس از آنها آمدند و باز هم نظريه ها مورد توجه و اصلاح بيشترى قرار گرفت و رويهمرفته در چند قرن اخير، بقدرى افكار علمى دست به دست گشت و نظريه ها مورد اصلاح و غلط گيرى قرار گرفت تا به امروز كه بسيارى از مسائل علمى به نتيجه صحيح و به تكامل رسيد و نام آوران علم و دانش در اين مقطع كه صحت افكار و گفتار آنها به مراحل صحت و درستى رسيد، به نام آنها معروف شد، ولى گفتار پيشوايان ما، علاوه بر قدمت بيانات آنها كه قرنها جلوتر از اينها بوده، موضوعات علمى بسيارى را مطرح كردند و امروز صحت تمامى گفتار آنها به اثبات رسيد بدون اينكه دچار نقص و خطا باشند و يابه مرور زمانها، بتوسط كسانى ديگر، نياز به اصلاح و رفع اشتباه شود، مى بينيم كه تمام گفته هاى آنها آنچنان است كه گوئى در زمان ما، آنها را به تازه گى ابراز نظر كرده اند.
    يكى ديگر از خصوصيات منحصر بفرد پيشوايان ما، اين است كه آنها در موارد علمى بسيار متنوعى ابراز عقيده نموده اند در حالى كه رسم بر اين است كه انديشمندان، هر كدام از آنها در رشته خاصى تحقيق كرده اند و در آن زمينه، آنها نظريه هاى خود را اعلام مى كنند.
    و از محسنات بى نظير پيشوايان ما اين است كه آنها در هر مورد علمى، وقتى كه موضوعى را بيان مى نمودند، تمام جوانب و ابعاد آن را نيز براى ما بازگو مى كردند.
    يكى ديگر از جلوه هاى بسيار جالب بزرگواران ما اين است كه آنها وقتى كه درباره موضوعى صحبت مى كردند آن را به عناوين و شيوه هاى مختلف در ميان مردم مطرح مى كردند و حتى در عبادت و در لابلاى آموختن دعا و درس احكام نيز، موارد علمى بسيار متنوعى را ياد آورى و مى گنجاندند بر خلاف معمول انديشمندان گذشته كه حرفهاى خود را تنها با همفكران خود در ميان مى گذاشتند.
    در زمانى كه موضوعى به عنوان كروى بودن و حركت و چرخش آن در ميان ستاره شناسان آنزمان مطرح نبود و كسى از اين اوضاع خبر نداشت، مى بينيم كه در احاديث و دعاهاى پيشوايان ما، بحثهاى بسيار درباره كره زمين و چرخش و حركت آن مطرح شده است.
    و در آينده قصد ما بر اين است كه در صورت جمع آورى كليه احاديث كه در رابطه با بحث كره زمين و اوضاع آن است جمع آورى كنيم تا به صورت يك كتاب خاص در آيد و انشاالله در اختيار شما علاقه مندان قرار خواهد گرفت و آنگاه از عجائب وسعت آگاهى آنها در اين باره اطلاع كامل مى يابيد و شگفتى و تحسين هر خواننده اى برانگيخته خواهد شد، و يكى از آن موضوعات، چند جمله كوچكى است كه در دعاى معروف (صباح) از حضرت على (عليه السلام) ذكر شده است براى شما نقل ميكنيم.
    1. يا من ارقدنى فى مهاد امنه و امانه
    2. و ايقظنى الى ما منحنى به من مننه و احسانه
    3. و كف اكف السوء عنى بيده و سلطانه
    1. خداوندا: اى آن كه در گهواره امن و امان او (كره زمين) مرا پديد آورد و بر آن زندگى و آرامش به من داد.
    2. و حيات و هوشيارى بمن عطا نمودتا از نعمتها و احسانش بهرمند شوم
    3. و او است كه مرا نگه داشت از سرچشمه بلاياى طبيعى و آفتهاى بسيار خطرناك، به قدرت و نيروى تواناى او.
    در جمله اول: آن حضرت درباره پيدايش انسان از ديار نيستى به هستى و حيات او به عرصه ظهور در آورد آن هم در گهواره بزرگ و عظيمى همچون زمين، انسان در امن و امان خداوند قرار گرفت در حالى كه زندگى ما بر سطح اين سياره اى كه همچون گلوله رها شده و پر شتاب در فضاى وسيع آسمانها قرار دارد و با وجود اين وضع، همواره احساس امن و امان داريم و آنچنان آسوده خاطر هستيم بدون اين كه متوجه خطرات طبيعى بسيارى باشيم و از نظر روحى و جسمى در آرامش كامل بسر مى بريم.
    و از اين جمله مى فهميم كه آن حضرت با اين شيوه بيان خود، از حركات متنوع و پرشتاب بودن اين گهواره بزرگ، اشاره نموده است.
    در جمله دوم همانگونه كه آن حضرت مى فرمايد: وقتى كه چشمان ما به اين جهان باز شد و كم كم هوشيار و آگاه شديم، ديديم كه آنها لوازم زندگى و آنچه را كه حيات ما به آن، وابسطه است همه آنها فراهم و آماده مى باشد و نيازمنديهاى حياتى انسان از قبل، مهيا شده بود تا ما بيائيم و از آن همه لطف و عنايت الهى بهرمند شويم.
    و در جمله سوم: آن حضرت مى فرمايد: خداوند ما را از خطرها و بلاياى طبيعى بسيارى، محفوظ و مصون نمود و از تمامى عوارض و آفتهاى خطرناك در امان قرار داد و به اراده و خواست خداود با آن قدرت و توانائى او، ما انسانها در وضعيت مناسب و طبيعى زيبا قرار داريم در حاليكه سرچشمه و سرمنشاء بلاها و كانون آفتها در اطراف زمين و دور و بر ما، همواره وجود دارد و به لطف خدا هيچگاه آنها را احساس نمى كنيم و آن اتفاقات هولناك رخ نمى دهد چون زمين بنحوى است همچون مادرى خوب و مهربان كه فرزند دلبند خود را در آغوش پر از مهر و محبت نگه داشته است.
    بنابراين على (عليه السلام) از اوضاع كروى بودن زمين و حركت و چرخش ‍ آن و نيز از آسيب پذيرى حيات ما بر اثر آن بلاياى موجود در كنار ما بخوبى آگاه بوده است يعنى آگاهى آن حضرت بسيار وسيعتر از آن انديشمندى كه تنها دريافته بود كه زمين كروى است و از مسائل بسيارى كه در رابطه با زمين است غافل و بيخبر بوده.
    بلاياى طبيعى بسيار گوناگون است همانند حركت پرشتاب زمين اين گهواره غول پيكرى كه مى توانست ما را از كار و تلاش براى زندگى باز دارد و يا چرخش وضعى آن نيز بنحوى ديگر مى توانست ما را خسته و رنجور كند و يا اگر اين جو زمين نبود عوامل خطرناك بسيار متنوعى را كه از فضا به سوى زمين، يكسره روان است زندگى ما، در خطر حتمى قرار مى گرفت و با اين وضع چگونه مى توانستيم خود را از اين همه بلا حفظ كنيم و در امان و امنيت باشيم و عوامل خطر بسيارى كه هيچگاه، وجود آنها را حس ‍ نمى كنيم و درباره آن اصلا فكر نمى كنيم، آيا اگر مدير و مدبرى نبود حيات و بقاى ما و اين طبيعت زيبا در هزاران سال پيش در معرض زوال حتمى قرار نمى گرفت؟
    مثال آن حضرت بسيار جالب و مناسب است چون براستى كه انسان، اين موجود ضعيف در روى اين هيولاى بزرگ گهواره زمين، بسيار ناچيز است و انسان در مقابل آن، همانند نوزادى كوچك و ضعيف است و بدون هوشيارى و مهر مادر، اين گهواره مى تواند جهنمى از خطر و بلا تبديل شود.
    كره زمين: وزن مخصوص و مقدار معينى دارند
    در زمانيكه اوضاع جهان بر مردم، كاملا مجهول بود و مردم از زمينى كه بر آن زندگى ميكردند از عرض و طول و مساحت و اوضاع و احوال آن، هيچگونه اطلاعى نداشتند، درست در همان زمان، امام سجاد از وزن داشن و مقدار معين زمين، سخن مى گويد.
    جمله كوچك از دعائى كه شيخ حر عاملى آنرا از امام سجاد (عليه السلام) نقل كرده است به آن توجه كنيم آن حضرت ميفرمايد: سبحانك تعلم... وزن الارض
    (بار خدايا تو مى دانى... وزن زمين چقدر است)
    يعنى اين چنين نيست كه زمين، حد و حدودى ندارد و همچنين، اين طور نيست كه زمين، اين كره اى هر چقدر كه بزرگ است، وزن معينى نداشته باشد.
    و كسى كه اين موضوع را براى مردم، اين چنين مطرح مى كند، حتما از كليه احوال و اوضاع كره زمين، بخوبى آگاه است
    در كتابهاى علمى، صحبت از مقدار وزن معين كره زمين ديده مى شود و انديشمندان در اين باره محاسباتى انجام داده اند، كه با كمى اختلاف در محاسبه، نظريه هاى آنها با همديگر متفاوت است، بهر حال آنچه كه مى دانيم، كره زمين در ترازوى واقعى، اگر فرضا گذاشته شود، بالاخره معلوم مى شود كه حجم آن داراى وزن خاص و معين مى باشد.
    ولى آنچه كه مهم است امام زين العابدين (عليه السلام) قرنها قبل از پديدار شدن علوم و تكامل آنها در زمان حاضر، اين موضوع را مطرح نمودند و در واقع، براى اولين بار در تاريخ گذشته، او بود كه فرمودند حجم زمين داراى وزن خاص و مقدار آن معين است.
    دانشمندان و متخصصان علوم در زمان ما، پس از اين كه شناخت و آگاهى كامل از اوضاع كره زمين بدست آمد و تمامى جوانب آن دانسته شد، يعنى پس از اين كه علوم مختلف پديد آمد و بخصوص از كروى بودن زمين آگاه شدند و عرض و طول و مساحت آنرا بدست آوردند و علم رياضى كه اكنون به سطح عالى رسيده و تكامل يافته است در شناخت اين موضوع بسيار مؤ ثر بوده است و در آنصورت بود كه آنگاه توانستند با كمك دم و دستگاههاى متنوعى كه بوجود آمد، و خيلى از مسائل ديگر كه تمامى اين عوامل مهم، دست به دست هم داده اند تا توسط اين مجموعه وسيع و گسترده علمى از دانشهاى گوناگون، باعث شد تا اين امكان براى انديشمندان و كارشناسان در زمان مساعد شود و اكنون با اين شرايط پيش ‍ آمده، آنها توانستند از مقدار و وزن و حجم زمين، نظريه پردازى كنند و اين موضوع مهم را مطرح و از آن به عنوان يك خبر جديد علمى سخن بگويند.
    و فرق بين نظريه هاى امام سجاد (عليه السلام) و متخصصان عاليرتبه زمان ما كه در اين باره نظريه هائى را مطرح كردند در اين است كه آن حضرت، قرنها قبل از اينها و پيش از اينكه مسائل ساده و اوليه علوم شكل بگيرد، اين موضوع را ارائه نموده، ولى انديشمندان زمان ما، همانگونه كه گفته شد، وقتى اين موضوع را دريافتند كه تمام زمينه ها براى رشد فكرى آنها هموار شده بود، و اگر مقدارى دقت كنيم مى بينيم اين گفته امام (عليه السلام)، واقعا خارق العاده است و اين چنين سهل و آسان و به عنوان يك مسئله اى نبايد از كنار آن بگذريم.
    اگر همه عالمان و انديشمندان زمان آن حضرت از همه جا مى آمدند و يك جا جمع مى شدند، نه تنها نمى توانستند وزن يك تپه اى را تشخيص بدهند، بلكه اصلا اين فكر در ذهن آنها نمى رسيد كه آن تپه اى كه در كنارش هست، حجم آن، وزن و مقدار معينى دارد، تا چه برسد از وزن همه زمين سخن بگويند.
    وجود مناطق پست و مرتفع بر سطح زمين
    درست است كه زمين كروى است اما به معناى همچون دائره اى است كه با خط، آنرا دقيقا مدور بكشيم بلكه داراى فرورفتگى و برآمدگى بسيار است و به صورت كلى، زمين از فضاى دور كروى ديده مى شود، هر چند كه آن فراز و نشيب ها محسوس نمى باشد و اين به جهت بزرگى كره زمين است كه اين همه ناهمواريها بر سطح زمين نمايان نيستند.
    چهارده قرن پيش، على (عليه السلام) اولين كسى بود كه به اين نكته توجه داشت و به گوشه اى از آن اشاره نموده و اين در حالى است كه دانشمندان علوم جغرافيا در اوائل قرن بيستم به اين نكته مهم پى بردند كه سطوح مختلف كره زمين، هيچگاه با هم يكسان نمى باشد، البته عكسهاى هوائى و تصاوير ماهواره اى، در اين زمينه، اطلاعات ارزشمندى را براى جغرافيدانان فراهم آورد و اين موضوع را آن حضرت براى اولين بار در اين زمينه صحبت نمودند.
    به گوشه اى از سخنان على (عليه السلام) درباره شهر بصره و موقعيت آن در جغرافيا، اين چنين مى فرمايد:.
    و من كلامه (عليه السلام) فى البصره قال (عليه السلام) ارضكم قريبه من الماء و بعيده من السماء
    (اى مردم شهر بصره بدانيد كه زمين شما به آب نزديك است و به آسمان دور است).
    شهر بصره در جنوبى ترين نقطه از كشور عراق است و سواحل آن در انتهاى شمال غرب خليج فارس مى باشد.
    اينك معلوم شد كه زمين شهر بصره و اطراف اين استان كه منطقه جنوب كشور عراق است، بر خلاف نواحى اطراف اين ناحيه، مثل ايران و شمال عراق و تركيه، كه سطح زمين اين مناطق، صدها متر، بلكه بيش از هزار متر از سطح آب دريا و خليج فارس و نواحى بصره، بالاتر است.
    سماء در جمله آن حضرت، اشاره به جو زمين است كه ضخامت آن در اطراف كره زمين، حدود 800 كيلومتر است و اين همه ناهمواريها بر سطوح مختلف كره زمين، تاثير بر قطر لايه جو ندارد، يعنى هر جا كه ناهموارى وجود دارد، جو آن ناحيه به همان اندازه، ناهموار نمى باشد بنابراين، مقايسه سطح زمين با سطح آب و دريا و جو زمين، بهترين معيار براى سنجش و بيان كلى اوضاع سطوح مختلف زمين است، و با اين حساب، سرزمين پست استان بصره، نسبت به سرزمينهاى مرتفع مجاور، فاصله آن با عرض جو زمين بيشتر است، يعنى در اين ناحيه، ضخامت قطر جو بيشتر از جاهاى مرتفع مى باشد.
    ابن ابى الحديد يكى از نويسندگان و اديبان و مورخان عاليرتبه بيش از هزار سال پيش بود، او در باره معناى كلام آن حضرت اين چنين مى گويد: اين سخن امير مؤمنان على (عليه السلام) يكى از خصوصيات منحصر به فرد آن حضرت است، چون او از امرى بيان نموده كه عربها معناى آنرا نمى دانند و متوجه مفهوم آن نمى شوند و اين مخصوص انديشمندان و حكما است كه با دقت و تيزبينى خاصى، بايد به راز اين سر عجيب و غريب و بسيار مهم معناى سخن آن حضرت پى ببرند.
    و اين اديب توانا، تنها به اين نكته پى برد كه منظور على (عليه السلام) در اين جمله، بيانگر يك امر مهمى است چون او به خوبى مى داند كه آن حضرت هر چه بگويد، كلامش داراى ارزش و ابعاد علمى است.
    و در اوائل قرن بيستم، انديشمندان علوم زمين شناسى و جغرافى دانان، به اين نكته پى بردند كه زمين با اينكه كروى است ولى داراى فرورفتگى و برآمدگى هاى بسيار است.
    آن حضرت در ادامه سخن خود مى فرمايد:
    بانها تغرق و يبقى مسجدها كجو جو سفينه فصارت كما قال نهج البلاغه
    (بدانيد كه در آينده، شهر بصره در آب غرق خواهد شد و تنها مناره مسجد اين شهر همانند علم و ستون وسطى كشتى ها نمايان مى شود) اتفاقا قرنها بعد همانطور شد كه آن حضرت پيش بينى نمودند)
    در زمان اواخر حكومت بنى عباس، شهر بصره دو بار زير آب فرو رفت و تنه نصفه بالاى گلدسته مسجد اين شهر، از آب بيرون مانده بود، و اين يكى از پيش بينى هاى آن حضرت بود كه بعد از ده ها سال، اين اتفاق رخ داد و دقيقا همانطور شد كه آن حضرت بيان فرموده بود نه اين سخن آن حضرت را كسى مى تواند انكار كند و نه آن حوادث پيش بينى شده، دور از حقيقت بود.
    و نكته جالب اين است كه، هيچ مورخى در جائى ياد نكرده از اين كه شهر بصره، قبل از اين تاريخ پيش بينى شده آن حضرت، در زير آب فرو رفته باشد و مهمتر از همه، تعريف وضعيت طبيعى اين سرزمين به توسط آن حضرت ، نشان دهنده آگاهى كامل وى از كليه شرايط حاكم بر تمام سطوح مختلف كره زمين است.
    وسط زمين
    در مدت چند قرن گذشته، دلاور مردانى بودند كه با گشت و گذار خود از اين سو به آن سوى زمين سفر كردند و با تحمل سختى ها و مشقت بسيار، به شناختى مختصر و محدود از مناطق مختلف در چند ناحيه دور و نزديك پى بردند و در اين باره نظريه هائى از وضعيت مناطق زمينى و دريائى، يا به اصطلاح امروزى كه جغرافيا ناميده مى شود، اظهار نظر كردند و آنها با تحقيقاتى كه انجام دادند، در اين زمينه، گفته هائى دارند و نقشه هائى كشيده اند، اما كار آنها با آنچه كه امروز در دانش جغرافيا شناسى مى بينيم متفاوت است و هيچ تشابهى با همديگر ندارند، چون آنها از خيلى مسائل و لوازم ضرورى محروم بودند، بطور مثال: كشتى هاى كوچك چوبى و كندرو: هيچگاه قادر نبودند، تا به گشت زنى در تمام درياها و سفر به مناطق مختلف ادامه دهند و ماشين هاى سوارى هم در كنار نبود تا مناطق خشك را درنوردند و اطلاعاتى كسب كنند، و هواپيما هم وجود نداشت، و ابزار و تجهيزات متنوع در اختيار آنان نبود، و از همه مهمتر، هيچكس از كروى بودن زمين آگاهى نداشت، لذا تمام نقشه ها گفتار آنها با واقعيت، منطبق نبود.
    در واقع، كارشناخت جغرافياى سطوح مختلف كره زمين در قرن نوزدهم شروع شد و با مرور زمان، كم كم سير تكاملى خود را يافت تا اين كه از اوائل قرن بيستم، كار نقشه كشى مناطق مختلف، به صورت صحيح و دقيق انجام شد و اينكه مردم از كليه نواحى سطوح كره زمين بخوبى آگاه شدند.
    نكته جالب اينجا است كه پيامبر گرامى و على (عليه السلام) در زمانى كه هيچ امكانات اوليه براى سفر و گشت زنى و شناخت اوضاع سطح كره زمين وجود نداشت و هنوز صحبتى از كروى بودن زمين مطرح نشده بود، و با آنكه خود، به مناطق دور هم به سفر نرفته بودند، در اين زمينه با بيان مطلبى هر چند مختصر، ولى به نوعى ياد شده كه نشان دهنده آگاهى كامل آنها از نقشه جغرافياى كلى جهان است حكايت دارد.
    عن على ابن ابيطالب (عليه السلام) قال: جاء رجل من
    اليهود الى النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) فقال...
    يا محمد لاى شى بنى ابراهيم (عليه السلام) الكعبه مربعا؟
    قال (صلى الله عليه و آله و سلم): لان الكمات اربعه
    قال: فلاى شى سميعت الكعبه كعبه؟
    قال (صلى الله عليه و آله و سلم): لانها وسط الدنيا
    (على (عليه السلام) مى فرمايد: شخصى از بزرگان يهود از پيامبر گرامى پرسيد كه چرا حضرت ابراهيم (عليه السلام) كعبه را مربع ساخت؟ آن حضرت فرمودند به جهت چهار سمتى كه وجود دارد يعنى مشرق و مغرب و شمال و جنوب.
    آن شخص دوباره پرسيد كه چرا خدا، كعبه ناميده شد؟
    پيامبر گرامى فرمودند: به اين علت ناميده شد چون كعبه در وسط دنيا قرار دارد).
    مى دانيم خانه خدا، كعبه چهار گوشه دارد و گفته آن حضرت كه اينجا وسط دنيا است، بالاخره همانطور كه ميدانيم، زمين چهار سمت اصلى دارد و آن شمال و جنوب و مشرق و مغرب است و اين چهار نشانه اصلى براى شناخت نواحى و جهت چهار گانه در زمين است.
    يكى از نكات جالب اين است كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) اولين كسى بود كه موضوع مشرق و مغرب و شمال و جنوب را براى اولين بار مطرح كرد و آن حضرت، جهات چهار گانه را به مردم آموخت و خانه خدا را به صورت نمادين به چهار گوشه ساخت كه هر گوشه آن به جهت يكى از چهار سمت، نشانه رفته است تا موضوعى را كه مطرح نمود براى هميشه نظريه اى پايدار بماند و راهنماى خوب و دقيقى براى آنها باشد.
    وقتى كه پيامبر گرامى اين چنين مى گويد، حتما او مى بايستى از همه جاى سطوح زمين و اوضاع آن باخبر باشد تا بتواند اين چنين جوابى را براى آن سوال مطرح كند، در حاليكه هيچكس نمى توانست بگويد اينجا وسط زمين است و اين كه آن حضرت مى فرمايد: خانه خدا در وسط دنيا است، حتما او از كروى بودن زمين باخبر بوده و الا ممكن نبود بدون آگاهى اين چنين بگويد، و خانه خدا واقعا وسط زمين قرار دارد چون از چهار سمت دنيا اگر حساب كنيم مى بينيم كه مكه مى تواند وسط باشد، هم از لحاظ كروى بودن زمين و هم از لحاظ اين منطقه كه در نزديكى خط استوا قرار دارد و روز و شب، مدت هر كدام از آنها دوازده ساعت است و از لحاظى اين منطقه بين شمال و جنوب، بين دو قطب قرار دارد.
    اگر هر جائى از زمين را در نظر بگيريم، در واقع همانجا وسط است اما كعبه براى وسط بودن، امتيازات بيشترى از جاهاى ديگر دارد و دانش جغرفيا شناسى بر اساس مبنا و محاسباتى كه دارد وسط و يا مناطق ديگر را مشخص كرده است و دقيقا مكه و نواحى اطراف آن، جائى مناسب در عرف علمى دارد.
    بيشتر موارد در سخنان پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) كلمات و اصطلاحاتى به كار برده اند كه در اين زمينه ها، براى اولين بار در تاريخ گذشته، اينچنين ياد شده اند و يكى از آن موارد، اين است كه آن حضرت بر وسط بودن منطقه مكه بر سطح كره زمين اشاره نموده است.
    آن حضرت به دلائلى فرمودند مكه وسط دنيا است و اتفاقا جغرافى دانان عصر ما، بدون اينكه شناختى از پيامبر گرامى داشته باشند به اين منطقه ميان قاره اى، كه مكه در وسط آن قرار دارد، اصطلاح خاورميانه را بكار بردند يعنى جائيكه در وسط قرار دارد و مفهوم خاورميانه از كلام آن حضرت به خوبى دانسته مى شود و در واقع اصطلاح خاورميانه براى اولين بار از آن حضرت شنيده شد و در اين باره، احاديث ديگرى هم هست كه در موضوعات آينده مطرح مى شود.
    اگر به نقشه هاى جغرافيا نگاه كنيم مى بينيم كه مكه در نزديكى خط استوا قرار دارد، يعنى اين شهر فاصله كمى از استوا دارد و فرموده پيامبر به طور كلى است و نمودار حقيقتى است كه در يك منطقه از كره زمين است.
    بنابراين آن حضرت تا از همه جاى سطوح زمين آگاه نباشد نمى تواند بگويد كه اينجا وسط دنيا است.
    آن حضرت خانه خدا را در مكه به صورت نمادين براى منطقه اى استراتژى بر سطح زمين معرفى نموده و اين جايگاه خاص و ابدى است تا از شناخت آن مناطق ديگرى را در رابطه با سمت مكه، جهت يابى و شناخته و معلوم شود، بخصوص براى حاجيان و كاروانها.

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/