احترام پدر اكرام به مهمان
آن روز پدر و پسري مهمان علي(ع) شدند. امام، آنها را بالاي اتاق جاي داد وخود روبروي آن دو نشست و با آنها به گفت و گو پرداخت. وقتي كه هنگام غذا خوردن رسيد وسفره را انداختند، قنبر، بنا به شيوه معمول، ظرفي پر از آب، همراه با طشت و حوله اي براي شستن دستها آورد. اميرمؤمنان از جاي برخاست وپيش رفت تا دست مهمانش را بشويد! مرد به شدت دست خودش را عقب كشيد كه: مگر چنين چيزي ممكن است، آقا؟! من دستهايم را بگيرم و شما، وصي پيامبر، آب روي دستهاي من بريزيد؟ هرگز! علي بن ابيطالب، با لبخندي ملايم، به آرامي فرمود: برادر تو هم مثل توست! قصد دارد خدمتي براي برادرش انجام دهد. در برابر، خداوند به او پاداش خواهد داد. چرا مي خواهي مانع يك كار خير بشوي؟ چرا نمي خواهي من به ثوابي دست يابم؟ باز هم دل مهمان راضي به اين كار نبود، كه علي(ع) او را سوگند داد و فرمود: تو را به خدا مانع كار من نشو! مي خواهم به شرف خدمت به برادر مؤمن خود نايل گردم. مرد ميهمان با شرمساري دستهايش را دراز كرد، و علي(ع) در حالي كه روي دستهاي او آب مي ريخت، به وي فرمود: خواهش مي كنم دستهايت را كامل و درست بشوي، به همان گونه كه اگر قنبر بر دستهايت آب مي ريخت، آنها را مي شستي. لطفاً خجالت را كنار بگذار!
پس از شستن دستهاي مهمان، حضرت، به پسر خود محمد حنفيه كه آنجا بود فرمود: فرزندم! اكنون تو دستهاي اين پسر را بشوي، همان طور كه من دستهاي پدرش را شستم. و اين را هم بدان كه اگر پدر اين پسر در اينجا نمي بود، خودم دستهاي پسر را مي شستم. لكن خداوند دوست مي دارد در جايي كه پدر و پسري با هم هستند، در احترام به آنها، تفاوتي ميان پدر و پسر باشد. محمد حنفيه نيزدر پي فرمان پدر برخاست و دستهاي پسرك ميهمان را شست
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)