صفحه 18 از 25 نخستنخست ... 8141516171819202122 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 171 تا 180 , از مجموع 241

موضوع: داستان بزرگان

  1. #171
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    توجه به خدا مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند.
    وقتی به موضوع "خدا " رسیدند. آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد.
    مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟

    آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. به من بگو، اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟ اگر خدا وجود می داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشد. نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می دهد این چیزها وجود داشته باشد.

    مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد، چون نمی خواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض این که از آرایشگاه بیرون آمد، در خیابان مردی دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده. ظاهرش کثیف و ژولیده بود.

    مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: می دانی چیست، به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند. آرایشگر با تعجب گفت: چرا چنین حرفی می زنی؟ من این جا هستم، من آرایشگرم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم.

    مشتری با اعتراض گفت: نه! آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش بلند و اصلاح نکرده پیدا نمی شد.

    آرایشگر جواب داد: نه بابا، آرایشگرها وجود دارند! موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند.

    مشتری تائید کرد: دقیقاً ! نکته همین است. خدا هم وجود دارد ! فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #172
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    قضاوت سيره قضايي علي(ع)
    اين زره من است، كه نه آن را فروخته ام و نه آن را به كسي بخشيده ام. اما اكنون اين زره را نزد اين مرد نصراني يافته ام. اين سخن علي بن ابيطالب(ع) در پيشگاه قاضي دادگاه بود. قاضي رو به متهم كرد و گفت: تو چه مي گويي اي مرد! مرد نصراني نگاهي به چهره قاضي انداخت و گفت: من مي گويم اين زره از آن خودم است! قاضي پرسيد: اي امير مؤمنان، آيا شما دليل و شاهدي براي ارائه داريد؟ حضرت سري تكان داد و فرمودند: «متأسفانه، خير!» قاضي در اين شرايط به سود نصراني قضاوت كرد و هر دو از دادگاه خارج شدند. ولي مرد نصراني بسيار شگفت زده و حيران به نظر مي رسيد. سرانجام تاب نياورد، خود را به علي(ع) رسانيد و گفت: چنين قضاوتي از احكام پيامبران است. شما به عنوان اميرالمؤمنين(ع) به نزد قاضي كه خود منصوب كرده ايد مي رويد، و او به نفع طرف مقابل شما رأي مي دهد و شما هم مي پذيريد! راستي كه تعجب آور است!!
    مرد نصراني، سپس زره را به علي(ع) تقديم كرد و گفت: اين زره شماست كه من آن را برداشته بودم. اينك شرمنده ام و از شما پوزش مي طلبم...
    علي(ع) فرمود: «بااين همه، من تو را مي بخشم و زره را هم به تو هديه مي دهم. بردار و برو!»(1)

    1- الغارات، ج1، ص 124

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #173
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    عدالت در خانه

    او صندوق دار بيت المال مسلمين بود و امين مردم، كه ازجانب اميرمؤمنان(ع) بدين كار گماشته شده بود. يك روز زني به نزد او رفت و گفت: اي علي بن رافع! شنيده ام كه در بيت المال يك گردن بند زيبا وجود دارد. آري چنين است اي دختر علي! بسيار خوب، آمده ام تا آن را به عنوان امانت به من بدهي. مي خواهم در روز عيد از آن استفاده كنم. آنگاه آن را صحيح و سالم به تو برمي گردانم. باشد، من اين گردن بند را به عنوان يك امانت ضمانت شده تا سه روز به شما مي دهم، كه پس از انقضاي مدت آن را به بيت المال برگردانيد.
    دختر علي(ع) گردن بند را به امانت گرفت و به خانه بازگشت... اتفاقاً علي(ع) وقتي آن گردن بند را بر گردن دختر خويش ديد از اوپرسيد: اين را از كجا آورده اي؟
    او در جواب گفت: از علي بن رافع به عاريه گرفته ام تا پس از استفاده در روز عيد آن را به وي بازگردانم. موجي از اندوه در چهره علي(ع) نمايان شد و دستور داد بي درنگ علي بن رافع را به حضورش بياورند. از او پرسيد: «آيا تو به مسلمانان خيانت مي كني؟» علي بن رافع شگفت زده شد و گفت: پناه مي برم به خدا كه چنين كنم. علي(ع) فرمود: پس چگونه گردن بندي را بدون اجازه من و بدون رضايت مردم به دخترم دادي؟!
    او در جواب گفت: يا اميرالمؤمنين! دخترت آن را به عنوان عاريه و امانت از من گرفت و ضمانت كرد كه آن را صحيح و سالم برگرداند.
    علي(ع) فرمود: آن را باز پس بگير و ديگر هرگز آن را به كسي نده كه مجازات خواهي شد! سپس اميرمؤمنان(ع) فرمود: واي بر دخترم اگر آن را به امانت و با ضمانت نگرفته بود در اين صورت او اول زن هاشمي به شمار مي آمد كه حد بر او جاري مي شد! پس آنگاه نگاه معناداري به دخترش افكند و خطاب به وي گفت: دخترم! آيا همه زنان مهاجر و انصار، در روز عيد، به همين گونه خود را زينت مي كنند؟!

    1- پند تاريخ، ج 1

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #174
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    داستان حضرت یحیی‌(علیه السلام)

    حضرت یحیی قربانی روابط نامشروع «هرودیس»، پادشاه هوسباز فلسطین با یكی از محارمش شد. وی دل خود را در گرو عشقی آتشین به «هیرودیا» دختر زیبای برادرش نهاد و تصمیم به ازدواج با او گرفت. همین كه خبر آن به پیامبر بزرگ خدا، حضرت یحیی(علیه السلام) رسید، آشكارا اعلام كرد كه این ازدواج، نامشروع و مخالف دستور «تورات» است و من با چنین كاری مبارزه خواهم كرد. سر و صدای سخنان حضرت یحیی در تمام شهر پیچید و به گوش «هیرودیا» رسید. او كه پیامبر خدا را مانعی در مقابل آرزوهای پلید خود می‌دید، تصمیم گرفت، ایشان را از سر راه خود بردارد. بنابراین، زیبایی خودش را دامی برای او قرار داد و در «هیرودیس» نفوذ كرد.
    روزی هیرودیس به او گفت: «هر آرزویی داری، از من بخواه كه آرزویت حتماً برآورده خواهد شد.» هیرودیا گفت: «من سر یحیی را می‌خواهم، چرا كه او نام ما را بر سر زبان‌ها انداخته و همه مردم را به عیب‌جویی ما نشانده است، اگر می‌خواهی دل من آرام شود، باید او را بكشی!» هیرودیس هم، بی‌درنگ یحیی(علیه السلام) را كُشت و سر آن حضرت را در مقابل هیرودیای بدكار قرار داد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #175
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ابوذر گوید:
    روزی در مسجد، خدمت رسول گرامی رسیدم . در مسجد، جز پیامبر اسلام و علی “علیه السلام“ كسی دیگر نبود.خلوت مسجد را مغتنم شمردم و پیش رسول اللّه رفته، گفتم:
    “ای رسول خدا!پدر و مادرم فدایت ... مرا وصیت و سفارشی كن، تا خداوند مرا به خاطر آن سود دهد.
    فرمود:
    “چه خوب، ای ابوذر!
    “تو از مایی . تو از خانواده مایی، و تو را سفارش می‌كنم كه آن را خوب فراگیری، وصیت و توصیه‌ای كه در بردارنده تمام راهها و روشهای خیر و خوبی است . اگر آن را بیاموزی و پاسدارش باشی؛ به منزله دو بالی خواهد بود كه تو را در پرواز مدد كند...”
    “ای ابوذر!
    خدا را آنگونه عبادت كن كه گویا او را می‌بینی .
    اگر تو او را نمی‌بینی، او تو را می‌بیند.
    بدان كه سرآغاز عبادت و خداپرستی، “معرفت “ و “شناخت “ است . او قبل از هرچیز، “اوّل “ است و چیزی پیش ‍ از او نبوده است .
    او یكتایی است كه دوّمی ندارد.
    پاینده‌ای است كه نهایت ندارد.
    آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست، پدید آمده از قدرت اوست .
    او. “آگاه “ و “توانا” است ...”
    نای حكمت، محدثی، جواد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #176
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    امام سجاد(علیه السلام) می‌فرماید:
    «ما همراه امام حسین‌(علیه السلام) به سوی كربلا بیرون آمدیم، امام، در هر مكانی وارد می‌شدند و یا از آن كوچ می‌كردند، یادی از حضرت یحیی(علیه السلام) و قتل او می‌نمودند و می‌فرمودند: «در بی‌ارزشی دنیا نزد خدا همین بس كه سر یحیی بن زكریا را به عنوان هدیه به سوی فرد بی‌عفتی از بی‌عفت‌های بنی‌اسرائیل بردند.»

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #177
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    مرحوم بهلول از شیخ بهلول پرسیدند كه چه وقت می‌شود به حضور آقا امام زمان، ارواحنا فداه، مشرّف شد؟
    فرمودند: با تقوا باشید؛ وقتی كه بین شما و حضرت سنخیّت باشد. سپس فرمودند: دیدن امام زمان، روحی‌فداه، مهم نیست، مهم این است كه او ما را ببیند. خیلی‌ها هم علی علیه‌السلام را دیدند اما دشمن او شدند. اگر كاری كردیم كه نظر آنها را جلب كنیم، آن ارزش دارد.

    منبع: برگرفته از كتاب «ملكوتی خاك‌نشین، سیری در زندگانی حاج شیخ بهلول محمدتقی بهلول» نوشته سیّدعباس موسوی مطلق

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #178
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    شیخ بهلول فرمودند: زمانی در مشهد به منزل یكی از آشنایان كه سیّد بود، رفتیم. اتفاقاً هوا بارانی بود و خانم خانه هم زایمان كرده بود و چند تا بچه آورده بود و شوهرش هم در منزل نبود. متوجه شدم كه حالش مساعد نیست. به او گفتم: شما بخوابید من از بچه‌ها نگهداری می‌كنم و او هم خوابید. نصف شب دیدم، بچه‌ها خیلی گریه می‌كنند، فهمیدم كه خودشان را كثیف كرده‌اند. داخل حیاط آمدم كه كهنه بیاورم و آنها را پاك كنم و قُنداق نمایم؛ اما متأسفانه باران آمده بود و تمام آنها خیس شده بود. به داخل برگشتم و عبای خود را چهار تكّه كرده و به وسیله آن بچه‌ها را تمیز كردم و قنداق نمودم. اذان صبح كه به طرف حرم حضرت رضا علیه السلام حركت كردم، در بین راه، چند سگ به من حمله كردند؛ مشغول دفع سگ‌ها بودم كه سیّدی آمد و سگ‌ها را رد كرد و به من گفت: «كسی كه تا صبح از بچه‌های ما مراقبت كرده، ما قادر نیستیم چهار تا سگ را از او دفع كنیم؟» بعد هم غیب شد.

    منبع: برگرفته از كتاب «ملكوتی خاك‌نشین، سیری در زندگانی حاج شیخ بهلول محمدتقی بهلول» نوشته سیّدعباس موسوی مطلق.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #179
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    آرزوي شهادت53
    جراحاتي در غزوه «احد» بر بدن مبارك علي(ع) وارد شد (كه تا نود زخم كاري نقل شده است) پس از پايان جنگ احد، آن حضرت در خانه بستري شد و اطباء او را معالجه مي كردند. رسول خدا(ص) به عيادتش آمد، همين كه علي(ع) چشمش به جمال مبارك رسول خدا(ص) افتاد شروع كرد به گريه كردن، پيغمبر خدا(ص) او را دلداري داد، اما علي(ع) انگيزه گريه خويش را چنين بازگو كرد «گريه ام براي اين است كه چرا در راه خدا شهيد نشدم»(1)

    1- بحارالانوار، ج 36، ص 26

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #180
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    امام صادق علیه‏السلام :
    گناهى كه نعمت‏ها را تغییر مى‏دهد، ***** به حقوق
    دیگران است. گناهى كه پشیمانى مى‏آورد، قتل است.
    گناهى كه گرفتارى ایجاد مى‏كند، ظلم است. گناهى كه
    آبرو مى‏بَرد، شرابخوارى است. گناهى كه جلوى روزى
    را مى‏گیرد، زناست. گناهى كه مرگ را شتاب مى‏بخشد،
    قطع رابطه با خویشان است. گناهى كه مانع استجابت
    دعا مى‏شود و زندگى را تیره و تار مى‏كند، نافرمانى از پدر
    و مادر است.

    علل الشرایع ، ج 2، ص 584

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 18 از 25 نخستنخست ... 8141516171819202122 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/