صفحه 15 از 25 نخستنخست ... 5111213141516171819 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 141 تا 150 , از مجموع 241

موضوع: داستان بزرگان

  1. #141
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    راهي به بهشت53

    شخصي حضور پيامبراعظم(ص) آمد. حضرت فرمود: «آيا مي خواهي تو را به امري راهنمايي كنم تا خداوند به وسيله آن، تو را به بهشت ببرد. «آن شخص گفت! آري يا رسول الله! حضرت فرمود: «از آنچه خداوند به تو نعمت داده، به ديگران عطا كن.» عرض كرد: اگر خودم نيازمندتر باشم، چه كنم؟ حضرت فرمود: «شخص مظلومي را ياري كن.» گفت: «اگر خودم مظلوم تر و ناتوان تر بودم چه كنم؟ فرمود: شخص نادان و ناآگاهي را راهنمايي كن. گفت: اگر خودم از او نادان تر و ناآگاه تر بودم، چه كنم؟ حضرت فرمود: «از زبانت مراقبت كن و جز در موارد نيك از آن استفاده نكن» پس حضرت فرمود: «آيا خوشحال نمي شوي كه يكي از اين ويژگي ها را انجام دهي تا به واسطه آن به بهشت بروي.» (1)53

    1- كافي، ج3، ص175

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #142
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    استاد مرتضی مطهری، درباره خاطراتش از ماه رجب می‏نویسد:
    «ما که بچه بودیم در منزل خود، انتظار آمدن ماه رجب را می‏کشیدیم و چند روز مانده به آمدن ماه، همه جا صحبت از این ماه شریف بود. شب اول آن برای مشاهده هلال رجب، در مسجد جمع می‏شدیم».
    ایشان هم‏چنین درباره انتقال فرهنگ اهتمام به سنت‏های اسلامی چون احترام به ماه رجب و استفاده از فرصت‏های آن، در پیامی انتقادی می‏فرمایند:
    «این ماه، ماه استغفار و ماه عبادت و روزه است و این سنت‏ها در میان ما، در حال فراموشی است. بچه‏های ما کم کم حتی نام ماه‏های قمری را هم از یاد می‏برند و نمی‏توانند آن‏ها را ذکر کنند، ولی به هر حال تکلیف ( بیان سنت‏های اسلامی) از ما ساقط نمی‏شود.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #143
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    یک عمل خالص و هزاران عمل مخلوط
    در دارالسلام از خزائن نراقی نقل شده است:
    یکی از علما (امیرمحمد صالح خاتون آبادی داماد مرحوم مجلسی) در گذشته بود، شبی ایشان را در خواب دیدم.
    گلایه کردم که قرار بود زودتر از این به خواب من بیایی، اکنون یک سال از فوت شما می گذرد. گفت: گرفتاری هایی داشتم که اکنون نجات یافتم.
    سؤال کردم : بر شما چه گذشت؟
    گفت: مرا در مقام خطاب الهی بازداشتند.
    ندا رسید: چه آورده ای؟
    عرض کردم : عمرم را در تصنیف و تألیف احادیث و اختبار و تفسیر به پایان برده ام.
    خطاب رسید: صحیح است، ولی در اول کتابها نام سلاطین را می بردی و خشنود می شدی که مردم کتابها را ستایش و مدح می کنند. مدح مردم و رضای سلاطین، اجر و پاداش توست.

    عرض کردم : عمرم را درامامت نماز جمعه به سربردم. گفتند: آری همین طور است؛ ولی هر گاه نمازگزاران زیاد بودند، خوشحال و هر گاه کم بودند، ناراحت می شدی. این عمل نیز شایسته ما نیست.

    بالاخره هر چه عرض کردم رد شد تا این که همه حسنات خود را تمام کردم.
    در این هنگام خطاب رسید : تو نزد ما یک عمل مقبول داری. آن عمل این است که روزی یک گلابی در دستت بود، زنی بر تو گذشت، بچه ای پشت سرش بود، چشم آن بچه به گلابی افتاد و به مادرش گفت: گلابی می خواهم و تو آن گلابی را به دست آن بچه دادی، فقط برای خشنودی خدا. آن طفل خوشحال شد.
    خداوند به خاطر همین عمل از من در گذشت.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #144
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    اسلام آوردن ابوذر

    گاهي پيامبراعظم(ص) مي خواست تفريح و اظهار شادماني كند. به ابوذر مي فرمود: «جريان گرويدن خود را به اسلام براي ما بازگو كن. ابوذر گفت:
    ما درميان دودمان خود، بتي داشتيم كه نامش «نهم» بود. مدت ها آن را پرستش مي كرديم. روزي كاسه شيري برسرآن بت ريختم. همين كه از بت غافل شدم. سگي گرسنه از راه رسيد و شيرها را ليسيد. پس از آن پاي خود را بلند نمود، و به آن بت ادرار كرد. همان دم به بت بي علاقه شدم و اين اشعار را خطاب به بت گفتم:
    الا يانهم، اني قدبدالي
    مدي شرف يبعد منك قربا
    رايت الكب سامك حظ جيد
    فلم يمنع قفاك اليوم كلبا
    هان اي بت «نهم» برايم آشكار شد كه تو از شرافت و ارزش به دور هستي و همين باعث دوري من از تو گشت، چرا كه ديدم سگي برتو بالا رفت و تو را ليسيد، سپس برتو ادرار كرد و تو نتوانستي خود را از (اهانت) سگ بازداري تا برگردنت ادرار نكند.
    وقتي همسرم (ام ذر) اين سخن را شنيد ناراحت شد و به من گفت: «گناه بزرگي مرتكب شدي كه مي خواهي پرستش بت «نهم» را ترك كني!»
    جريان ادراركردن سگ را برايش گفتم. او نيز همچون من از بت متنفر شد و به من در قالب شعر گفت: اي پسر وهب! براي ما خدايي بجوي كه كريم و بزرگوار و بخشنده و با ارزش باشد. آن بتي كه سگ پستي بالاي او رود و او نتواند آن را از خود بازدارد، خدا نيست. آن كسي كه در برابر سنگ، سجده مي كند و به پرستش آن مي پردازد، گمراه و بي خرد و نادان است. پيامبراعظم(ص) به ابوذر فرمود: آري «ام ذر» به راستي سخن درستي گفت كه جز مردم گمراه و بي خرد در برابر سنگ، سجده نمي كنند. (1)

    1- داستان دوستان،

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #145
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    جواب امام زمان علیه السلام را چه بدهم ؟
    در مورد سخاوت و انفاق شیخ زین العابدین مازندرانی از شاگردان شاگردان شیخ انصاری نوشته اند:
    تا می توانست قرض می کرد و به محتاجان می داد و هر وقت که بعضی از هند به کربلا می آمدند قرض های او را می دادند.
    روزی بینوایی به خانه او رفت و از او چیزی خواست.
    شیخ چون پولی در بساط نداشت، بادیه مسی منزل را برداشت و به او داد و گفت: این را ببر و بفروش.
    دو سه روز بعد وقتی اهل منزل متوجه شدند بادیه نیست فریاد کردند که : بادیه را دزد برده است.
    صدای آنان در کتابخانه به گوش شیخ رسید، فریاد برآورد که: دزد را متهم نکنید، بادیه را من برده ام.

    در یکی از سفرها که شیخ به سامرا می رود، در آن جا سخت بیمار می شود. میرزای شیرازی از او عیادت می کند و او را دلداری می دهد.
    شیخ می گوید: من هیچ نگرانی از مرگ ندارم، نگرانی من از این است که بنا به عقیده ما امامیه ، وقتی می میریم روح ما را به امام عصر علیه السلام عرضه می کنند.
    اگر امام سؤال بفرمایند: شیخ زین العابدین! ما به تو بیش از این اعتبار و آبرو داده بودیم که بتوانی قرض کنی و به فقیران بدهی، چرا نکردی؟ من چه جوابی به آن حضرت بدهم؟!
    می گویند: میرزای شیرازی پس از شنیدن این حرف متأثر شد و به منزل رفت و هر چه وجوهات شرعی در آن جا بود میان مستحقان تقسیم کرد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #146
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شیخ رجبعلی خیاط ولادت

    عبد صالح خدا « رجبعلی نكوگويان » مشهور به « جناب شيخ » و « شيخ رجبعلی خياط » در سال 1262 هجری شمسی، در شهر تهران ديده به جهان گشود. پدرش « مشهدی باقر » يك كارگر ساده بود. هنگامی كه رجبعلی دوازده ساله شد پدرش از دنيا رفت و رجبعلی را كه از خواهر و برادر تنی بی بهره بود، تنها گذاشت.
    از دوران كودكی شيخ بيش از اين اطلاعاتی در دست نيست. اما او خود، از قول مادرش نقل می‌كند كه:

    « موقعی كه تو را در شكم داشتم شبی [ پدرت غذايی را به خانه آورد] خواستم بخورم ديدم كه تو به جنب و جوش آمدی و با پا به شكمم می‌كوبی، احساس كردم كه از اين غذا نبايد بخورم، دست نگه داشتم و از پدرت پرسيدم....؟ پدرت گفت حقيقت اين است كه اين ها را بدون اجازه [از مغازه ای كه كار می‌كنم] آورده‌ام! من هم از آن غذا مصرف نكردم. »

    اين حكايت نشان می‌دهد كه پدر شيخ ويژگی قابل ذكری نداشته است. از جناب شيخ نقل شده است كه:

    « احسان و اطعام يك ولی خدا توسط پدرش موجب آن گرديده كه خداوند متعال او را از صلب اين پدر خارج سازد. »

    شيخ پنج پسر و چهار دختر داشت، كه يكی از دخترانش در كودكی از دنيا رفت.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #147
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مخالفت با رياضت غير شرعی
    جناب شيخ معتقد بود اگر كسی حقيقتاً به احكام نورانی اسلام عمل كند، به همه كمالات و مقامات معنوی دست خواهد يافت. او با رياضت‌هايی كه برخلاف سنت و روش مذهب است، به شدت مخالف بود. يكی از ارادتمندان ايشان نقل كرده است: مدتی مشغول رياضت بودم و با كناره گيری از همسر علويه‌ام، در اتاقی جداگانه مشغول ذكر می‌شدم و همان جا می‌خوابيدم، پس از چهار پنج ماه، يكی از دوستان مشترك، مرا به ديدن جناب شيخ برد، پس از دق الباب، به محض اين كه شيخ مرا مشاهده كرد، بدون مقدمه گفت:

    « می‌خواهی بگويم؟! »

    من سرم را پايين انداختم، بعد شيخ متذكر شد كه:

    « اين چه رفتاری است با همسرت كرده و او را ترك كرده‌ای؟ ... اين رياضت‌ها و اذكار را بزن گاراژ! يك جعبه شيرينی بگير و برو پيش عيالت، نماز را سر وقت بخوان با تعقيبات معموله. »

    سپس شيخ به احاديثی كه تأكيد می‌كند اگر چهل روز كسی خالص عمل كند، چشمه‌های حكمت از دلش می جوشد اشاره كرد و فرمود:

    « طبق اين احاديث، اگر كسی چهل روز به وظايف دينی خود عمل كند قطعاً روشنی خاصی پيدا می‌نمايد. »

    آن شخص به توصيه شيخ رياضت را رها كرد و به زندگی معمولی خود بازگشت.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #148
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تحقق دعاي امام سجاد(ع)
    منهال بن عمرو گويد: من بر امام سجاد(ع) وارد شدم، پس از آن كه از مكه مراجعت كرده بودم.
    امام فرمود: حرمله (قاتل علي اصغر) در چه حالي است؟
    عرض كردم: از كوفه كه مي آمدم هنوز زنده بود.
    امام دستانش را به سوي آسمان بلند كرد و نفرين كرد و گفت: خدايا حرارت آتش را به او بچشان. «اللهم اذقه حرالحديد» خدايا حرارات آهن را به او بچشان.
    مهال گويد: پس به كوفه بازگشتم. مختار تازه قيام كرده بود و با من دوست بود. با او به مكان عبادي كوفه رفتيم، پس جمعي با شتاب آمدند و گفتند: اي امير بشارت باد كه حرمله دستگير شد. سپس حرمله را نزد مختار آوردند، اول دستها و پاهاي حرمله را باشمشير قطع كردند و سپس او را در آتش انداختند. منهال گويد: به ياد نفرين امام سجاد(ع) افتادم و سبحان الله گفتم: مختار گفت: اين تسبيح از روي تعجب بود؟! من نفرين امام سجاد(ع) را براي مختار نقل كردم. مختار خوشحال شد و دو ركعت نماز خواند و سجده كرد كه دعاي امام به دست او مستجاب شد و شكر خدا كرد كه اين توفيق نصيب او شد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #149
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دعاي هميشگي

    امام صادق(ع) فرمود: شبي رسول خدا(ص) در خانه ام سلمه بود. ام سلمه نيمه هاي شب آن حضرت را در بسترش نيافت، ترسيد كه مبادا آسيبي به آن حضرت وارد شده باشد. برخاست و به جست وجوي پيامبر اعظم(ص) پرداخت، تا اينكه آن بزرگوار را در گوشه خانه يافت كه ايستاده و دست هايش را به سوي آسمان بلند كرده و گريه مي كند و به خدا عرض مي نمايد: «اللهم و لاتكلني الي نفسي طرفه عين ابداً» خدايا به اندازه يك چشم برهم زدن مرا به خودم وانگذار.
    ام سلمه با ديدن آن حالت، منقلب و گريان شد. رسول خدا(ص) نزد ام سلمه آمد و فرمود چرا گريه مي كني؟
    عرض كرد: چگونه گريه نكنم، با اينكه شما با آن مقام ارجمندي كه در پيشگاه خداداري، اين گونه گريه مي كني؟
    پيامبر اعظم(ص) فرمود: اي ام سلمه! چگونه خود را ايمن بدانم با اينكه خداوند به اندازه يك چشم به هم زدن يونس(ع) را به خودش واگذار نمود و حضرت يونس (بر اثر ترك اولي) به آن عذاب سخت الهي گرفتار شد!!

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #150
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    روزي امير مومنان اندوهگين بود. يكي كه امام را اين‌چونين غمگين ديد پرسيد: چرا ناراحت هستيد؟
    و امام فرمود: زيرا هفت روز بر من گذشته و مهمان به منزل ما نيامده است.
    سفينه 5/268
    __________________

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 15 از 25 نخستنخست ... 5111213141516171819 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/