بد خوابيدم با اين وجود صبح فردا خودم را سرحالتر و شادابتراز شب قبل حس مي كردم حالم بهتر بود
بدنم از آن سستي و رخوت تب آلود درآمدهبود اما هنوز گاهي آن سرگيجه را در سرم احساس مي كردم . صبحانه را در اتاقم خوردم
بعد حمام كردم و موهاي نا مرتبم را با كش سر پشت سرم بستم روي تختم نشسته بودم و
كتابي از كتابخانه مادر دستم بود . نگاه ماتم روي صفحه باز كتاب بود اما فكرم فرسنگها از معناي آن واژه ها فاصله داشت . با صداي در اتاق از جا پريدم نگاهم به سمت دراتاق چرخيد با ديدن آيدا و صهبا در آستانه در كتاب را بستم و به رويشان لبخند زدم
صهبا مثل هميشه شاد و سر زنده سري تكان داد و گفت سلام . چطوري يا نه ؟و منميان خنده جواب دادم ، نهآيدا در را پشت سرش بست و گفت : نمي دوني با چهفلاكتي اجازه ورود گرفتيم . خوبي ؟به روي تخت جا به جا شدم و مهربانانه به رويشلبخند زدم : من خوبم فقط تا دلت بخواد حوصله ام سر رفته بود . زن دايي سميرا كهحسابي من را ملاقات ممنوع كردهآيدا لب تخت نشست و صهبا به زحمت خودش را ازروي ميز مقابلم بالا كشيد . وقتي كه خوب سر جايش مستقر شد سري تكان داد و گفت ، وليخودمونيم حسابي قاپشونو دزديدي . جونشون واست در ميرهگيج و خندان پرسيدم ،
قاپش چي ؟
آيدا به خنده افتاد و گفت : منظورش اينه كه بابا اينا خيلي دوست دارنصهبا گفت : اين آقاجون بيچاره سكته اي كه بود بدبخت ، غشي هم شده . از ديشب تاحالا همين طور يه بند داره غش مي كنه هي ما صافش مي كنيم ، مي نشونيمش . هي باز اونتپي مي افته غش مي كنه . راستي ديروز بهش چي گفتي ؟ پيرمرد زپرتي ؟آيدا به زحمتخنده اش را جمع كرد و با لحن معترضي غر زد : صهبا!
اما گوش صهبا بدهكار نبود با
همان لحن پر هيجان ادامه داد : ها . نه راستي . گفتي پيرمرد خرفتواي دختر نميدوني ، من كه چشام چهار تا شد اصلا نفس كشيدن يادم رفت هر ان منتظر بودم آقا جون با
يه ضربه عصاش از وسط به دو نيم ات كنهاصلا چرا يه دفعه اين طوري شد باور كنديروز وقتي تو اون شكل و قيافه ديدمت يخ بستم حالا من يه چيز مي گم تو يه چيز ميشنوي ها . رنگت وحشتناك سفيد شده بود موهاتم كه اون جور ريش ريش عين جيگر زلیخاخلاصه عينهو شبح كلبه ي وحشت شده بودي . شانسم گفت تازه رفته بودم دستشويي وگرنهجون داداش حتما خودمو خيس كرده بودممن و آيدا فقط مي خنديديم . آيدا ميانخنده غر زد : چه بي تربيته اين!!
و صهبا باز بي توجه به او ادامه داد ، نه ميخوام بدونم دلت اومد اون موهاي نازنينو اين طور قيچي قيچي كني . نه خدا وكيلي ميخوام بدونم چي شد كه يه هو موتورت داغ كرد ؟
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)