صفحه 12 از 29 نخستنخست ... 2891011121314151622 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 111 تا 120 , از مجموع 288

موضوع: اشعار و زندگینامه ی سهراب سپهری

  1. #111
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    تپش سایه ی دوست


    تا سواد قریه راهی بود .

    چشم های ما پر از تفسیر ماه زنده ی بومی ،

    شب درون آستین هایمان .



    میگذشتم از میان آب کندی خشک .

    از کلام سبزه زاران گوشها سر شار ،

    کوله بار از انعکاس شهر های دور .

    منطق در زبر زمین در زیر پای جاری .



    زیر دندان های ما طعم فراغت جا به جا میشد .

    پای پوش ما که از جنس نبوت بود ما را با نسیمی از زمین می کند .

    چوبدست ما به دوش خود بهار جاودان می برد .

    هر یک از ما آسمانی داشت در انحنای فکر .

    هر تکان دست ما با جنبش یک بال مجذوب سحر می خواند .

    جیبهای ما صدای جیک جیک صبح های کودک میداد .

    ما گروه عاشقان بودیم و راه ما

    از کنار قریه های آشنا با فقر

    تا صفای بیکران میرفت .



    بر فراز آبگیری سرها خود به خود خم شد :

    روی صورت های ما تبخیر میشد شب

    و صدای دوست می آمد به گوش دوست .

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #112
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    باد آمد در بگشاد ، اندوه خدا آورد .

    خانه بروب ، افشان گل ، پیک آمد ، پیک آمد ، مژده ز « نا »

    آورد .

    آب آمد ، آب آمد ، از دشت خدایان نیز ، گلهای سیا آورد .

    مرگ آمد

    حیرت ما برد ،

    ترس شما آورد .

    در خاکی ، صبح آمد ، سیب طلا ، از باغ طلا آورد .

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #113
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    وهم


    جهان ، آلوده خواب است.
    فرو بسته است وحشت در به روي هر تپش ، هر بانگ
    چنان كه من به روي خويش
    در اين خلوت كه نقش دلپذيرش نيست
    و ديوارش فرو مي خواندم در گوش:
    ميان اين همه انگار
    چه پنهان رنگ ها دارد فريب زيست!

    شب از وحشت گرانبار است.
    جهان آلوده خواب است و من در وهم خود بيدار:
    چه ديگر طرح مي ريزد فريب زيست
    در اين خلوت كه حيرت نقش ديوار است؟

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #114
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    در قیر شب





    ديرگاهی است كه در اين تنهايی
    رنگ خاموشی در طرح لب است
    بانگی از دور مرا می خواند
    ليك پاهايم در قير شب است
    رخنه ای نيست در اين تاريكی
    در و ديوار به هم پيوسته
    سايه ای لغزد اگر روی زمين
    نقش وهمی است ز بندی رسته
    نفس آدم ها
    سر بسر افسرده است
    روزگاری است در اين گوشه پژمرده هوا
    هر نشاطی مرده است
    دست جادويی شب
    در به روی من و غم می بندد
    می كنم هر چه تلاش،
    او به من می خندد .
    نقش هايی كه كشيدم در روز،
    شب ز راه آمد و با دود اندود .
    طرح هايی كه فكندم در شب،
    روز پيدا شد و با پنبه زدود .
    ديرگاهی است كه چون من همه را
    رنگ خاموشی در طرح لب است .
    جنبشی نيست در اين خاموشی
    دست ها پاها در قير شب است .

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #115
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    پیغام



    چون درختی در صمیم سرد و بی ابر زمستانی
    هر چه برگم بود و بارم بود ،
    هر چه از فر بلوغ گرم تابستان و میراث بهارم بود ،
    هر چه یاد و یادگارم بود ،
    ریخته ست.


    چون درختی در زمستانم،
    بی که پندارد بهاری بود و خواهد بود.
    دیگر اکنون هیچ مرغ پیر یا کوری !
    در چنین عریانی انبوهم آیا لانه خواهد بست؟
    دیگر آیا زخمه های هیچ پیرایش ،
    با امید روزهای سبز آینده ،
    خواهدم این سوی و آنسو خست؟


    چون درختی اندر اقصای زمستانم.
    ریخته دیری ست
    هر چه بودم یاد و بودم برگ
    یاد با نرمک نسیمی چون نماز شعله ی بیمار لرزیدن ،
    برگ چونان صخره ی کری نلرزیدن ،
    یاد رنج از دستهای منتظر بردن،
    برگ از اشک و نگاه و ناله آزردن.


    ای بهار ِهمچنان تا جاودان در راه!
    همچنان تا جاودان بر شهر ها و روستا های دگر بگذر.
    هرگز و هرگز
    بر بیابان غریب من
    منگر و منگر.
    سایه ی نمناک و سبزت هر چه از من دورتر خوش تر.
    بیم دارم کز نسیم ساحر ابریشمین تو
    تکمه ی سبزی بروید باز بر پیراهن خشک . کبود من.
    تا درود دردناک اندهان ماند سرود من.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #116
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    پشت كاجستان،برف.
    برف، يك دسته كلاغ.
    جاده يعني غربت.
    باد، آواز، مسافر، و كمي ميل به خواب.
    شاخ پيچك، و رسيدن،و حياط.
    ***
    من و دلتنگی و اين شيشه خيس.
    مي نويسم، وفضا.
    مي نويسم، و دو ديوار، و چندين گنجشك.
    ***
    يك نفر دلتنگ است.
    يك نفر ميبافد.
    يك نفر ميشمرد.
    يك نفر ميخوابد.
    ***
    زندگي يعني: يك سارپريد.
    از چه دلتنگ شدي؟
    دلخوشي ها كم نيست: مثلا اين خورشيد،
    كودك پس فردا،
    كفتر آن هفته.
    ***
    يك نفر ديشب مرد
    و هنوز، نان گندم خوب است.
    و هنوز، آب مي ريزد پايين، اسب ها مي نوشند.
    ***
    قطره ها در جريان،
    برف بر دوش سكوت
    و زمان روي ستون فقرات گل ياس





    سهراب سپهری – حجم سبز

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #117
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    زندگي رسم خوشايندي است .
    زندگي بال و پري دارد باوسعت مرگ ،
    پرشي دارد اندازه عشق .
    زندگي چيزي نيست ، كه لبطاقچه عادت از ياد من و تو برود.
    زندگي جذبه دستي است كه ميچيند .
    زندگي نوبر انجير سياه ، دردهان گس تابستان است .
    زندگي ، بعد درخت است به چشمحشره .
    زندگي تجربه شب پره درتاريكي است .
    زندگي حس غريبي است كه يكمرغ مهاجر دارد.
    زندگي سوت قطاري است كه درخواب پلي مي پيچد.
    زندگي ديدن يك باغچه از شيشهمسدود هواپيماست .
    خبر رفتن موشك به فضا ،
    لمس تنهايي (( ماه )) ،
    فكر بوييدن گل در كره ايديگر .
    سهراب سپهری - صدای پای آب

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #118
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    دوست
    بزرگيبود
    و از اهالي امروزبود
    و با تمام افقهايباز نسبت داشت
    و لحن آب و زمين راچه خوب مي فهميد.
    ***
    صداش
    به شكل حزن پريشانواقعيت بود
    و پلكهاش
    مسير نبض عناصررا
    به ما نشانداد
    و دستهاش
    هواي صاف سخاوترا
    ورق زد
    و مهربانيرا
    به سمت ماكوچاند
    ***
    به شكل خلوت خودبود
    و عاشقانه ترينانحناي وقت خودش را
    براي آينه تفسيركرد.
    و او به شيوه بارانپر از طراوت تكرار بود
    و او به سبكدرخت
    ميان عافيت نورمنتشر ميشد.
    هميشه رشته صحبترا
    به چفت آب گره ميزد.
    براي ما، يكشب
    سجود سبز محبترا
    چنان صريح اداكرد
    كه ما به عاطفه سطحخاك دست كشيديم
    و مثل لهجه يك سطلآب تازه شديم.
    ***
    و بارهاديديم
    كه با چقدرسبد
    براي چيدن يك خوشهبشارت رفت.
    ***
    ولي نشد
    كه روبروي وضوحكبوتران بنشيند
    و رفت تا لبهيچ
    و پشت حوصله نورهادراز كشيد
    و هيچ فكرنكرد
    كه ما ميان پريشانيتلفظ درها
    براي خوردن يكسيب
    چقدر تنها مانديم
    سهراب سپهری – حجم سبز

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #119
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    چيزها ديدم در روي زمين :
    كودكي ديدم . ماه را بو ميكرد .
    قفسي بي در ديدم كه در آن ،روشني پرپر مي زد .
    نردباني كه از آن ، عشق ميرفت به بام ملكوت .
    من زني را ديدم ، نور درهاون مي كوبيد .
    ظهر در سفره آنان نان بود ،سبزي دور شبنم بود ،
    كاسه داغ محبت بود .
    من گدايي ديدم ، در به درميرفت آواز چكاوك مي خواست
    و سپوري كه به يك پوستهخربزه مي برد نماز
    *****
    بره اي را ديدم ، بادبادك ميخورد
    من الاغي ديدم ، يونجه را ميفهميد
    در چرا گاه (( نصيحت )) گاويديدم سبز
    شاعري ديدم هنگام خطاب ، بهگل سوسن مي گفت : (( شما ))
    *****
    من كتابي ديدم ، واژه هايشهمه از جنس بلور
    كاغذي ديدم ، از جنس بهار .
    موزه اي ديدم ، دور از سبزه
    مسجدي دور از آب
    سر بالين فقيهي نوميد ، كوزهاي ديدم لبريز سئوال
    *****
    قاطري ديدم بارش (( انشاء))
    اشتري ديدم بارش سبد خالي ((پند و امثال )) .
    عارفي ديدم بارش (( تنناهاياهو ))
    *****
    من قطاري ديدم ، روشنايي ميبرد .
    من قطاري ديدم ، فقه مي بردو چه سنگين مي رفت .
    من قطاري ديدم .كه سياست ميبرد ( و چه خالي مي رفت . )
    من قطاري ديدم ، تخم نيلوفرو آواز قناري مي برد .
    و هواپيمايي ، كه در آن اوجهزاران پايي
    خاك از شيشه آن پيدا بود :
    كاكل پوپك ،
    خالهاي پر پروانه ،
    عكس غوكي در حوض
    و عبور مگس از كوچه تنهايي .
    خواهش روشن يك گنجشك ،وقتياز روي چناري به
    زمين مي آيد .
    و بلوغ خورشيد .
    و هم آغوشي زيباي عروسك باصبح .
    *****
    پله هايي كه به گلخانه شهوتمي رفت .
    پله هايي كه به سردابه الكلمي رفت .
    پله هايي كه به باماشراق
    پله هايي به سكوي تجلي ميرفت
    سهراب سپهري – صداي پاي آب

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #120
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    رو به غروب
    ----------------------------------------
    ریخته سرخ غروب
    جا به جا بر سنگ.
    کوه خاموش است.
    می خروشد رود.
    مانده در دامن دشت
    خرمنی رنگ کبود
    سایه آمیخته با سایه
    سنگ با سنگ گرفته پیوند
    روز فرسوده به ره می گذرد.
    جلوه گر آمده در چشمانش
    نقش اندوه پی یک لبخند
    جغد بر کنگره ها می خواند
    لاشخورها،سنگین،
    از هوا ،تک تک،آیند فرود:
    لاشه ای مانده به دشت
    کنده منقار ز جا چشمانش
    زیر پیشانی او
    مانده دو گود کبود.
    تیرگی می آید
    دشت می گیرد آرام
    قصه ی رنگی روز
    می رود رو به تمام.
    شاخه ها پژمرده است
    سنگ ها افسرده است
    رود می نالد
    جغد می خواند
    غم بیامیخته با رنگ غروب
    می تراود ز لبم قصه ی سرد:
    دلم افسرده در این تنگ غروب...

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 12 از 29 نخستنخست ... 2891011121314151622 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/