صفحه 12 از 27 نخستنخست ... 2891011121314151622 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 111 تا 120 , از مجموع 266

موضوع: اشعار و زندگينامه ی وحشــي بافقـــي

  1. #111
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض



    غزل 111
    خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد
    ورنه ز دست تست مرا سد هزار داد
    شد یار و غیر و داد قرار جفا به ما
    یاران نمی‌توان به خود اینها قرار داد
    رفت وز دست اهل تظلم عنان کشید
    داد از عنان کشیدن آن شهسوار داد
    آن ترک ظلم پیشه دگر می‌رود که باز
    از خلق برخاست بر سر هر رهگذار داد
    وحشی تو ظلم دیده و آن ترک تند خوست
    ترسم که سر زند ز تو بی‌اختیار داد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #112
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض



    غزل 112

    عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد
    سر زنجیر گیرد و ز در عقلم درون آرد
    من و رد و قبول بزم سلطانی که دربانش
    به سد خواری کند بیرون به سد عزت درون آرد
    به جرم عشق دربند یکی سلطان بی رحمم
    که هرکس آید از دیوان او فرمان خون آرد
    سر خسرو ز گل گردد گران فرهاد را نازم
    که گلگون را به گردن گیرد و از بیستون آرد
    کمند جذبه‌ی معشوق اگر در جان نیاویزد
    کسی پروانه را در آتش سوزنده چون آرد
    برو فارغ نشین وحشی که نخل آرزومندی
    نیارد بار اگر هم آورد بار زبون آرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #113
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 113


    باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد
    بی‌خودی آید و ننگ خودی از ما ببرد
    خوش بهشتیست خرابات کسی کان بگذاشت
    دوزخ حسرت جاوید ز دنیا ببرد
    ما و میخانه که تمکین گدایی‌در او
    شوکت شاهی اسکندر و دارا ببرد
    جام می کشتی نوح است چه پروا داریم
    گر چه سیلاب فنا گنبد والا ببرد
    جرعه‌ی پیر خرابات بر آن رند حرام
    که به پیش دگری دست تمنا ببرد
    عرصه‌ی ما به مروت که ز عالم کم شد
    هدهدی کو که به سر منزل عنقا ببرد
    شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند
    پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد
    خانه آتش زدگانیم ستم گو میتاز
    آنچه اندوخته باشیم به یغما ببرد
    وحشی از رهزن ایام چه اندیشه کنیم
    ما چه داریم که از ما نبرد یا ببرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #114
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 114

    عياذاباالله از روزي كه عشقم در جنون آرد

    سر زنجير گيرد وز در عقلم برون آرد
    من و رد و قبول بزم سلطاني كه دربانش
    به صد خواري كند بيرون به صد عزت درون آرد
    به جرم عشق در بند يكي سلطان بي رحمم
    كه هر كس آيد از ديوان او فرمان خود آرد
    سر خسرو و لو ز گل گردد گران فرهاد را نازم
    كه گلگون را به گردن گيرد و از بيستون آرد
    كمند جذبه معشوق اگر در جان نياويزد
    كسي پروانه را در آتش سوزنده چون آرد
    برو فارغ نشين وحشي كه نخل آرزومندي
    نيارد بار اگر هم آورد ، با زبون آرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #115
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 115

    غمزه او حشر فتنه به هر جا ببرد

    عافيت را همه اسباب به يغما ببرد
    صبر ما پنجه مومي است چو عشق آرد زور
    پنجه گر ساخته باشند ز خارا ببرد
    گو تو خواهي كه گراني ببرد بندي عشق
    كوه بر سر نهد و سلسله در پا ببرد
    دل من كيست كه لطف از تو كند گستاخي
    بر دهانش زن اگر نام تمنا ببرد
    پيش ما نيست از اين جنس بفرماي كه ناز
    صبر و آرام ز دلهاي شكيبا ببرد
    از تو ايماني و از صيقل ابرو ميلي
    زنگ صد ساله تغافل ز دل ما ببرد
    ندهي عشق به خود ره كه چو فرصت يابد
    قفل گنجينه جان پيچد و كالا ببرد
    هر زبان كو سر بي جرم نخواهد بر دار
    دعوي عشق كند كوته و غوغا ببرد
    دشت پيمايي بسيار كند چون وحشي
    هر كه را دل نگه آهوي صحرا ببرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #116
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 116

    شام هجران تو تشريف به هر جا ببرد

    در پس و پيش هزاران شب يلـدا ببرد
    دود آتشكده از كلبه عاشق خيزد
    گر به كاشانه خود آتش موسي ببرد
    مي جهد برق جمالي كه دهد اجر فراق
    كيست تا مژده به يعقوب و زليخا ببرد
    عشق چون بر سر كس حمله بيداد آرد
    اولش قوت بگريختن از پا ببرد
    هر كه را با در نازك بدنان خواند عشق
    دل و جايي كه بود ز آهن و خارا ببرد
    آنكه سود سر بازار محبت خواهد
    بايد آنجا همه سرمايه سودا ببرد
    در برو باز زنم بي رخ او رضوان را
    گر به گلزار بهشتم به تماشا ببرد
    ندهد طوف صنمخانه به صد حج قبول
    شيخ صنعان كه دلش را بت ترسا ببرد
    با چنين درد كه وحشي به دعا مي طلبد
    بايدش كشت اگر نام مداوا ببرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #117
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض



    غزل 117
    خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد
    بیخودی آید و ننگ خودی از ما ببرد
    خانه آتش زدگانیم ستم گو میتاز
    آنچه اندوخته باشیم به یغما ببرد
    شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند
    پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد
    دوزخ جور برافروز که من تاقویم
    نشنیدم که مرا اخگری از جا ببرد
    جرعه‌ی پیر خرابات بران رند حرام
    که به پیش دگری دست تمنا ببرد
    وحشی از رهزن ایام چه اندیشه کنی
    ما چه داریم که از ما ببرد یانبرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #118
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 118


    دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر دارد
    زبان کز شکوه‌ام پر زهر بود اکنون شکر دارد
    دگر راه کدامین کاروان صبر خواهد زد
    که چشمش سد نگهبان در کمینگاه نظر دارد
    به یک صحبت که با او داشت دل کز من بحل بادا
    دگر نامد ز من یادش بلی صحبت اثر دارد
    دعاهای سحر گویند می‌دارد اثر آری
    اثر می‌دارد اما کی شب عاشق سحر دارد
    ز هر کس بیشتر مهر تو دارم وین دلیلم بس
    که هر کس را فزونتر مهر ، حسرت بیشتر دارد
    عجب نبود ز وحشی گریه‌های تلخ ناکامی
    که زهرآلوده پیکانهای حسرت بر جگر دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #119
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 118

    به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دارد
    بود زهری که بهر کشتن ما در شکر دارد
    بلای هجر و درد اشتیاق پیر کنعانی
    کسی داند که چون یوسف عزیزی در سفر دارد
    ندارد اشتیاق وصل شیرین، کوهکن، ورنه
    به ضرب تیشه سد چون بیستون از پیش بردارد
    عتاب آلوده آمد ، باده در سر، دست بر خنجر
    کدامین بی‌گله را میکشد دیگر چه سر دارد
    کسی دارد خبر از اشک و آه گرم من وحشی
    که آتش در دل و داغ ندامت بر جگر دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #120
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض



    غزل 119

    به تنگ آمد دلم ، يك خنجر كاري طمع دارد

    از آن مژگان قتال اينقدر ياري طمع دارد
    نهاده است از نكويانش بسي غمهاي ناخورده
    ازين خونخواره مردم هر كه غمخواري طمع دارد
    سحر گل خنده مي زد بر شكايت گويي بلبل
    كه اين نادان مگر كز ما وفاداري طمع دارد
    گناه گل فروشان چيست گو بلبل بنال از خود
    كه يكجا بودن از ياران بازاري طمع دارد
    هواي باده ، ساقي ساده ، صاف عشرت آماده
    كسي مست است وحشي كز تو هوشياري طمع دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 12 از 27 نخستنخست ... 2891011121314151622 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/