وه که چه بزرگ است عشق و چه ناچیزم من !
وه که چه بزرگ است عشق و چه ناچیزم من !
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
بیا تا با گام هایی استوار این راه پر نشیب و فراز را بپیماییم و
دیدگان خود را به خورشید بلند خیره سازیم تا جمجمه های افتاده
میان خرسنگ ها و ماران خزنده در میان خاربنان را نبینیم.
اگر در نیمه راه ز بیم باز گردیم . اشباح شب با فریاد های خود
ما را به نیشخند خواهند گرفت.
و چنانچه با شهامت به بلندای کوه رسیم. جان های جهان های
بالاتر با ترانه های پیروزی مان آواز خواهند شد.
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
عشق جوانی ای است که زنجیر گسسته دارد ،
مردانگی ای است رها از دلزدگی ها ،
زنانگی ای است دل گرم از آتش مهر ،
و می در خشد ،
با نور آسمانی ژرف تر از آسمان ما .
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
عروس از دل سپیده دم می آید ، و داماد از سرخی شامگاه . دره را
جشن شادمانی فرا گرفته ، و پهنه ی روز چنان گسترده است که
نقش دمادمش را نمی توان به یاد سپرد.
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
اگر دهانت از خوراک لبریز باشد ، هرگز نخواهی توانست آواز
بخوانی . و چون دستان پر از زر داشته باشی .
چگونه می توانی آن ها را
از برکت سرشار سازی؟
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
درختان شکوفه می کردند ،
سبزه ها نمناک بودند،
و سراسر زمین می درخشید.
نا گاه خود را گل و درخت و پرنده و سبزه یافتم .
و در خویش هیچ « من » ی ندیدم.
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
او نمی تواند چشم های دیگری ، و گوش های دیگری را وام گیرد
تا از چیزهایی که رخ خواهند داد ، آگاهی پیشاپیش به
دست آورد.
هیچ کسی مانند دیگری نیست.
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
محبوبم، عشق جز آهی ژرف را نمی پذیرد.
آهی که از آن جز اشکی آتشین نمی توان افشاند.
اشکی چون بخور معطر و خوش بوی.
ما را همان بس که سزاوارش هستیم.
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
خداوند درون هر جانی پیامبری نهاده است تا راه
روشن شدگی را به او بنماید. با این همه ،
بسیاری از مردم زندگی را در بیرون
جستجو کرده و نمی دانند که زندگی درون آنان است.
پاک ترین اشک های ما اشک هایی
هستند که به گونه هامان راه یافته اند.
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
وای به حال من ! بیداری مرا از پای در آورده است .
اما من دلباخته ام و بیدار از حقیقت عشق.
زندگی من این است و تا زنده ام ، کار دیگری ندارم.
در بیداری می گویند : « تو و هستی در کران نا پیدای دریای
ابدیت جز ماسه ای بیش نیستند. »
اما من در رویای خویش ایشان را می گویم:
«آن دریای کران نا پیدا منم
و سراسر هستی دانه های ماسه اند
در کرانه ی من»
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)