غزل 101
رسيد و آن خم ابرو بلند كرد و گذشت
تواضعي كه به ابرو كنند ، كرد و گذشت
نوازشم به جواب سلام اگر چه نداد
تبسمي ز لب نوشخند كرد و گذشت
به جذبه نگهي كز پيش كشان مي برد
چه صيدها كه اسير كمند كرد و گذشت
كرشمه اي كه جنون آورد تعقل آن
بلاي دانش صد هوشمند كرد و گذشت
يكي قبول نكرد از هزار تحفه جان
بهانه غمزه مشكل پسند كرد و گذشت
كه بود اين ، كه ز چشم بدش گزند مباد
كه جان بر آتش شوقم سپند كرد و گذشت
رسيد و باز به اندك ترحمي وحشي
زبان شكوه به كام تو بلند كرد و گذشت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)