روزی عربی به خدمت حضرت محمد صلی الله علیه و آله آمد که شتر خویش را رها کرده بود. حضرت از او پرسیدند: «شترت را کجا گذاشتی؟» گفت: «آن را رها باز گذاشتم و بر خدا توکل کردم.» حضرت فرمودند: «پایش را ببند و بر خدا توکل کن.
روزی عربی به خدمت حضرت محمد صلی الله علیه و آله آمد که شتر خویش را رها کرده بود. حضرت از او پرسیدند: «شترت را کجا گذاشتی؟» گفت: «آن را رها باز گذاشتم و بر خدا توکل کردم.» حضرت فرمودند: «پایش را ببند و بر خدا توکل کن.
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
ازدياد نعمت در پرتو شكر نعمت
امام صادق (ع) در منا بودند كه سائلي نزد ايشان آمد. حضرت امر فرمود كه خوشه انگوري به او بدهند. سائل گفت: به اين نيازي ندارم اگر پولي داريد، بدهيد. حضرت فرمود: خدا به تو وسعت دهد و چيزي به او نداد. پس از آن، سائل ديگري آمد. حضرت سه دانه انگور به او مرحمت فرمود. سائل آن را گرفت و گفت: «الحمدلله رب العالمين الذي رزقني» امام، با ديدن شكرگزاري او، دو دست مبارك خود را از انگور پر كرد و به وي داد. سائل، دوباره خدا را شكر كرد.
حضرت به غلام خود گفت: چقدر پول همراه داري؟ غلام نزديك بيست درهم به او داد. سائل گرفت وگفت: شكر خداي را كه اين ها همه از او است.
پس حضرت پيراهن خود را در آورد و به او داد و فرمود: بپوش. سائل آن را پوشيد و خداي را سپاس گفت كه او را پوشانيده و شاد فرموده است. پس رو به حضرت كرد و گفت: اي بنده خدا! خداوند به تو پاداش دهد و آن گاه رفت. شخصي مي گويد: گمان مي كنم اگر سائل متوجه حضرت نشده بود و فقط شكر خداي را به جا مي آورد، حضرت هم پيوسته به او عطا مي كرد.(1) اين معنا مصداق آيه شريفه است كه خداوند متعال به بندگانش فرمود: اگر شكر كنيد، نعمت هاي خويش را براي شما افزون مي كنم.
1- اصول كافي، ج 4، ص 49
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
اسکندر یکی از کارداران را از عملی شریف عزل کرد و عملی خسیس به وی داد. روزی آن مرد بر اسکندر درآمد، گفت : چگونه می بینی عمل خویش را ؟ گفت: زندگانی پادشاه دراز باد. نه مرد به عمل بزرگ و شریف گردد بلکه عمل به مرد بزرگ و شریف شود، در هر عملی که هست نیکو سیرتی می یابد و داد و انصاف . اسکندر را خوش آمد ، عمل وی را به او باز داد.
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
روزی خواهر رضاعی رسول اکرم صلی الله علیه و آله به نزد آن حضرت آمد؛ وقتی به او نگریست، از او شادمان گشت و ملحفه اش را گسترد و او را بر آن نشاند. سپس روی کرد و با او سخن گفت و به صورتش خندید.
آنگاه خواهرش برخاست و رفت و برادرش آمد. رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین احترامی به او نکرد. لذا به حضورش عرض شد: ای رسول خدا! با خواهرش رفتاری کردی که با او در حالی که مرد است، چنین نکردی!؟
فرمود: «چون او نسبت به پدر و مادرش نیکوکارتر از برادرش بود.»
کوثر ، زمستان 1385، شماره 68،
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
در خبر است که یک روز مردی به نزدیک امیر و حاکم دیار خود آمد و گفت: مرا عملی (کاری) ده از اعمال. گفت قرآن دانی؟ گفت: نه. گفت: برو قرآن بیاموز که ما عمل به کسی ندهیم که قرآن نداند. مرد برفت و قرآن بیاموخت به امید آن که چون
قرآن بیاموزد، عمل گیرد. چون در قرآن به این آیت رسید، طمع از عمل برید و دیگر پیش امیر نرفت.
یک روز حاکم او را دید. گفت: چه کردی؟ قرآن آموختی؟ گفت: آری. گفت: اکنون بیا تا عملی دهم تو را. گفت: عمل نخواهم. گفت: چرا؟ گفت: برای آنکه به قرآن، مستغنی شدم از عمل تو. گفت: چگونه؟ گفت: آیتی در قرآن پیش من آمد که مرا از تو و غیر تو مستغنی کرد و این آیت بر حاکم بر خواند.
«و من یتوکل علی الله فهو حسبه، ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شی قدراً؛ و هر که توکل کند بر خدای، او را بس باشد، که خدای رسد به کار خود، کرد خدای هر چیزی را تقدیری.»
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
امام صادق عليه السلام در رابطه با تفاوت برخورد حضرت يعقوبعليه السلام و حضرت يوسفعليه السلام با برادرانش پس از ندامت و طلب استغفار و اين كه يوسف بى درنگ از خود، گذشت نشان داد و يعقوب تنها وعده داد كه در آينده براى آنها طلب مغفرت خواهند كردفرمود: «لان قلب الشاب أرق من قلب الشيخ»«بدان دليل كه همانا دل جوان نازكتر از دل پير است».
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
معاویه كه دشمن سرسخت حضرت علی علیه السلام بود روزى از یكى پرسید:از كجا می آیى؟
آن شخص از راه تملّق گفت: از پیش على كه بخیلترین مردم است!
معاویه گفت: واى بر تو از على سخىتر كسى بدنیا نیامده است، اگر او را انبارى از كاه و انبارى از طلا باشد، طلا را زودتر از كاه می بخشد.
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
مرحوم شیخ صدوق رضوان الله علیه به نقل از محمّد بن احمد نیشابورى از قول جدّهاش خدیجه، دختر حمدان حکایت کند:
در آن هنگامى که امام رضا علیه السلام در مسیر راه خراسان وارد شهر نیشابور گردید، به منزل ما تشریف فرما شد.
امام پس از آن که اندکى استراحت نمود، در گوشهاى از حیات خانه ما یک بادام کشت نمود، که رشد کرد و بزرگ شد و یک ساله به ثمر رسید؛ و هر سال ثمره بسیارى مىداد.
و چون مردم متوجّه شدند، که امام رضا علیه السلام آن درخت را با دست مبارک خود کشت نموده است، هر روز به منزل ما مىآمدند و از بادامهاى آن جهت شفا و درمان امراض خود استفاده مىکردند و هر کس هر نوع مرضى که داشت، به عنوان تبرّک از آن بادام که تناول مىکرد، عافیت و سلامتى خود را باز مىیافت .
و حتّى نابینایان شفا مىگرفتند و زنهاى آبستن - که درد زایمان برایشان سخت و غیرقابل تحمّل بود - از آن بادام استفاده مىکردند و به آسانى وضع حمل مىنمودند.
و همچنین حیوانات مختلف مىآمدند و خود را به وسیله آن درخت متبرّک مىساختند.
پس از آن که مدّت زمانى از این جریان گذشت، درخت بادام خشک شد و جدّم، حمدان چند شاخهاى از آن درخت را قطع کرد که در نتیجه چشمهایش کور و نابینا گردید.
و فرزند او - که عَمرو نام داشت و یکى از ثروتمندان مهم شهر نیشابور بود - آن درخت را از ریشه قطع و نابود کرد و او نیز به جهت این کار، تمام اموال و زندگیش متلاشى شد و بیچاره گردید، که دیگر به هیچ عنوان توان امرار معاش نداشت .
و راوى در نهایت گوید: قبل از آن که درخت خشک شود، کرامات بسیارى به برکت امام رضا علیهالسلام از آن ظاهر مىگردید و مردم؛ بلکه حیوانات از آن بهره مىبردند.
منبع:
عیون اخبارالرّضا علیه السلام، ج 2، ص 132، ح 1/ إثبات الهداة، ج 3، ص 258، ح 33/مدینة المعاجز، ج 7، ص 130، ح 135
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
از ابوهاشم جعفری حکایت شده که دچار تنگدستی شدیدی شدم. به سراغ امام هادی علیه السلام رفتم و با اجازه آن بزرگوار در محضرش نشستم. قبل از آن که سخنی بگویم حضرت فرمود: ابوهاشم! تو میخواهی کدام یک از نعمتهای بیشمار خدای متعال را سپاس گزاری؟
زبانم بند آمد و ندانستم در پاسخ حضرت چه بگویم. حضرت ادامه داد: خداوند ایمان را روزی تو گردانیده و بدین وسیله بدنت را بر آتش (جهنم) حرام گردانیده است، به تو نعمت عافیت داده و از این راه تو را در راه طاعت خود یاری داده، به تو نعمت قناعت (و عزّت نفس) عنایت کرده و با آن تو را از خواری و ذلّت مصون داشته است، ابوهاشم! من این سخنان را برای این گفتم، چون دانستم آمدهای از تنگدستیات شِکوه کنی، و در ضمن دستور دادم صد دینار به تو بدهند.
بحارالانوار، ج 50، ص 129 .
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
ابوهاشم جعفری میگوید: از نظر مالی در مضیقه بودم. خواستم وضع خود را طی نامهای به امام عسکری بنویسم، ولی خجالت کشیدم و صرفنظر کردم. وقتی که وارد منزل شدم، امام صد دینار برای من فرستاد و طی نامهای نوشت: هر وقت احتیاج داشتی، خجالت نکش و پروا مکن و از ما بخواه که به خواست خدا به مقصود خود میرسی.
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)