نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27

موضوع: زندگی چیست؟

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    زندگی کردن من مُـــردن تدریجی بـــود

    آنچه جان کند تنـم عمر حسابش کردم
    اما با توجه به این فرضیه که من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم . می بایست چیزی رو که به ما داده شده رو به بهترین شکل ممکنه استفاده کنیم . اون چیز اسمش زندگیه . اگه سخت بگیری سخته و ...

    نا امیدانه میندیش برو
    همچو شب تجربه کن
    همره تاریکی شو
    که به تاریکی ؛ خود ؛ یافتن راه درست
    پیچ و خمها دارد
    ناامیدانه میندیش برو
    و مترس
    نو را در خود ِ خود پیدا کن
    تو درونت نور است
    خود شکوفایش کن
    تا که تاریکی ها را
    مشعلش خود باشی
    نه چراغ ِ دگران
    نا امیدانه میندیش برو ...

    این از گفته های خودم بود در سن 22 سالگی ( نا امیدانه میندیش برو )

    ________________________________________________

    نه همين غمكده، اي مرغك تنها قفس است
    گــر تــو آزاد نباشي همــه دنيــا قفس است

    60187146022645756403


    آرزوی من اینست ؛ خداوند هیچگاه شاهد لبخند ابلیس بابت اشتباهات من نباشد


    EmAd.M

  2. #2
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    867
    Array

    پیش فرض

    چه تاجی زدی بر سرم زندگی
    به غیر از مصیبت به جز بندگی
    یه روزم اگه دل به شادی گذشت
    چه شادی که با نامرادی گذشت
    ندیدم بهاری...محبت زیاری
    دلم غرق خون شد
    عجب روزگاری
    عجب روزگاری...........
    نه یک خنده بر لب نه آسودن از تب
    نه چشمم به در ماند...نه دل برده یک شب...
    ندیدم بهاری...محبت ز یاری
    دلم غرق خون شد
    عجب روزگاری
    عجب روزگاری.......
    ای زندگی دلگیرم از تو
    غمهات منو دیوونه کرده
    هرچی غم و درده تو دنیا
    یک جا تو قلبم لونه کرده..............
    دیدی که هیچکی پناهم نبود
    هیچ وقت کسی چشم به راهم نبود..
    حتی کسی با دل خسته ام
    در زندگی تکیه گاهم نبود...
    ندیدم بهاری......محبت زیاری.........دلم غرق خون شد.....
    عجب روزگاری
    عجب روزگاری

  3. #3
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    867
    Array

    پیش فرض

    زندگی چیست؟ زندگی یعنی، شروع از هیچ برای رسیدن به اوج، پس باید مراقبت کرد تا با سنگهای غفلت نلغزید و باید با دستگیره ی احتیاط حرکت کرد

  4. #4
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    867
    Array

    پیش فرض

    همه جا آباد استabstract 0007
    هیچ جا آباد نیست
    نقش زندگی بر آب است
    همه جا نقاشی ست


    هر کسی بَهر دل خویش که شد
    رهروِ راهروی جبهه ی امیال بشد
    نقشه ای بر دل این بوم زدُ
    بر لب طاقچه ای چهره ی ایام بشد


    لحظه ای با من باش
    اندکی صبر بکن
    سری از برف برون
    نفسی تازه بکنabstract 0004


    زندگی چیست مگر؟
    که در آن درماندی
    به جز از بوسه ی یار
    که در آن دم،ماندی؟


    زندگی چیست مگر؟
    که تباهَش کردی
    به جز از عروسک کودکی ات
    که خرابَش کردی؟


    زندگی چیست مگر؟
    که تمامش کردی
    به جز از یاد خدا
    که جوابش کردی؟


    زندگی مشق شب کودکی است
    تا که مرتاضت کنند
    روی دفتر هرچه خواهی گریه کن
    صبح روز بعد با بیست بـخند


    گر گرفـتت خواب وصل روی تو
    لب به روی خنده ات هرگز نبند


  5. #5
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    كيش
    نوشته ها
    50
    تشکر تشکر کرده 
    108
    تشکر تشکر شده 
    54
    تشکر شده در
    10 پست
    قدرت امتیاز دهی
    18
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط emad176 نمایش پست ها
    زندگی کردن من مُـــردن تدریجی بـــود


    آنچه جان کند تنـم عمر حسابش کردم

    اما با توجه به این فرضیه که من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم . می بایست چیزی رو که به ما داده شده رو به بهترین شکل ممکنه استفاده کنیم . اون چیز اسمش زندگیه . اگه سخت بگیری سخته و ...

    نا امیدانه میندیش برو
    همچو شب تجربه کن
    همره تاریکی شو
    که به تاریکی ؛ خود ؛ یافتن راه درست
    پیچ و خمها دارد
    ناامیدانه میندیش برو
    و مترس
    نو را در خود ِ خود پیدا کن
    تو درونت نور است
    خود شکوفایش کن
    تا که تاریکی ها را
    مشعلش خود باشی
    نه چراغ ِ دگران
    نا امیدانه میندیش برو ...

    این از گفته های خودم بود در سن 22 سالگی ( نا امیدانه میندیش برو )

    با درود فراوان از عمادم
    عزيزم يه خط از شعرتو ناخواسته اشتباه نوشتي : نور ؛ را در خود ِ خود پيدا كن . مي دونم فردا ويرايشش مي كني ولي خواستم اولين پستم در كنار تو باشه . آرزومند آرزوهايت .
    زندگي چيزي نيست كه لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود.

    28891208037587118171

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/